- 244
- 1000
- 1000
- 1000
آموزه های تربیتی عاشورا، جلسه سوم
سخنرانی حجت الاسلام محمدجواد نظافت با موضوع «آموزه های تربیتی عاشورا»، جلسه سوم: عظمت و شکوه امام علیه السلام، سال 1403
خود مقتل امام حسین علیه السلام هم خیلی شکوه و عظمت دارد، یعنی در نظر بگیرید آقا شده بودند الوتر الموتور تک و تنها گذاشته شده یک نفر دهها هزارنفر و جنگ امام حسین با اونها یک جنگ تماشایی بود و آقا وقتی یک نفری حمله می کرد اونها مثل ملخ پراکنده می شدند و بعد تاوقتی بدن امام زیاد تیر خورد و آقا دیگر خیلی رمقی نداشتند و خیلی خون رفته بود باز از بدن نیمه جان امام می ترسیدند و این لحظات آخر عمر شریف امام حسین علیه السلام خیلی شگفت انگیز است هم اشک حزن و غربت دارد و هم اشک افتخار دارد عجب امامی عجب شکوهی و عجب شجاعتی عجب عظمتی و نقل شده که وقتی تیری خورد در گلوی آقا آقادستشان را گرفتند زیر گلو پر از خون شد این خونها را به محاسن و سر و صورت و موها مالیدند فرمودند دوست دارم اینطوری به دیدار خدا بروم راوی می گفت من در خیلی از جنگ ها رفته بودم بالاخره کسی شکست می خورد شکست خورده زیاد دیدم اما شکست خورده ای مثل حسین ندیده بودم که تمام دوستانش کشته شده باشند و بچه هایش کشته شده باشند ولی اینقدر دلش محکم باشد از بدن نیمه جان او می ترسیدند وقتی آقا را باهمان حالت مجروح بودن روی کنده زانو می نشست یک تکان می خورد فرار می کردند و اینها را هم باید گفت یک وقت امام را خار نبینیم و یک وقت امام را کوچک نبینیم عظمت و شکوه امام را ببینید.
دارد می گوید که لحظه آخر که به امام نزدیک شدند دیگر لحظات عمر شریف امام بود صورت امام حسین اونقدر زیبا شده بود پراز نور که می گوید این جمال چهره ابی عبدالله من را کلاً غافل کرد از غوغایی که دارد برای ابی عبدالله اون لحظات آخر که امام را محاصره کردند یک وقت حائل شدند بین امام و خیمه ها چون امام تا زنده بودند خیلی مراقب خانواده شون بودند یک مقدار می رفتند جلو باز بر می گشتند مرکز مبارزه بلند فریاد می زد لاحَولَ وَ لا قُوَّةَ إِلّا بِالله خانم ها می شنیدند دلشان گرم می شد در این لحظات آخر یک وقت امام دید دارند می روند طرف خیمه ها این بر امام خیلی سخت گذشت فرمود ویلکم یا شیعت آل ابی سفیان الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ اِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ، وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ، فَکُونُوا اَحْراراً فی دُنْیاکُمْ هذِهِ، وَارْجِعُوا اِلیاَحْسابِکُمْ ... فرمود پیروان ابی سفیان اگر دین ندارید و از معاد نمی ترسید لا اقل در دنیایتان آزاده باشید شما که می گویید ما عرب هستیم عرب ها که در دوران جاهلیت این طوری نمی کردند شمر گفت ما تقول یابن فاطمه چی می گویی پسر فاطمه فرمودمن با شما می جنگم شما با من می جنگید خانم ها چه گناهی دارند این ارازل و اوباش را باز بدار از این که بروند طرف خیمه ها مادامی که من زنده هستم این نکته دارد امام می گوید من تا زنده هستم باید مراقب خانواده ام باشم برای بعد از شهادت چی خدا دارم امام حسین برای بعد از شهادت قصه خانواده اش را نمی خورد چون می داند خدا از امام حسین مهربان تر است ولی می گوید من تا زنده ام فرمود ما دمت حیا تا زنده هستم اینها طرف خیمه ها نروند این نکته برای ما درس است که ما تا زنده هستیم وظیفه داریم نگران بعد از مرگ مان نباشیم بچه های ما خدا دارند در نهج البلاغه داریم امیر المومنین فرمود لا تشغلن اکثر شغلک باهلک و ولدک بیشترین دغدغه ات را خانواده ات قرار نده اگر خانواده تو اگر فرزندان تو ازدوستان خدا باشند خدا دوستان خودش را ضایع نمی کند خدا اونها را رها نمی کند اگر هم ازد شمنان خدا هستند تو چرا قصه دشمن خدا را می خوری این نسبت ما با فرزند این نسبتی است که مربوط به این دنیاست اگر از نظر روحی فرزند با پدر مومن با مادر مومن نسبتی نداشته باشد باید مثل حضرت نوح که خدای متعال فرمود انه لیس من اهلک او دیگر اهل تو نیست خونش و گوشتش از توست روحش که نسبتی با تو ندارد دیگر اون عالم از تو جدا می شود اون بچه ای که دشمن خدا شد انشاالله که در نسل ما نباشد خدا حفظ کند بچه های ما را اون وقتی می میرد می رود در عالم برزخ جهنم جهنمی برزخی می رود و ما می رویم جای دیگری ما باید تا زنده هستیم وظیفه مون را انجام بدهیم وظیفه مون را هم یک جوری انجام می دهیم که خودمان را فراموش نکنیم و بچه هایمان هم وابسته به خودمان تربیت نکنیم.
خود مقتل امام حسین علیه السلام هم خیلی شکوه و عظمت دارد، یعنی در نظر بگیرید آقا شده بودند الوتر الموتور تک و تنها گذاشته شده یک نفر دهها هزارنفر و جنگ امام حسین با اونها یک جنگ تماشایی بود و آقا وقتی یک نفری حمله می کرد اونها مثل ملخ پراکنده می شدند و بعد تاوقتی بدن امام زیاد تیر خورد و آقا دیگر خیلی رمقی نداشتند و خیلی خون رفته بود باز از بدن نیمه جان امام می ترسیدند و این لحظات آخر عمر شریف امام حسین علیه السلام خیلی شگفت انگیز است هم اشک حزن و غربت دارد و هم اشک افتخار دارد عجب امامی عجب شکوهی و عجب شجاعتی عجب عظمتی و نقل شده که وقتی تیری خورد در گلوی آقا آقادستشان را گرفتند زیر گلو پر از خون شد این خونها را به محاسن و سر و صورت و موها مالیدند فرمودند دوست دارم اینطوری به دیدار خدا بروم راوی می گفت من در خیلی از جنگ ها رفته بودم بالاخره کسی شکست می خورد شکست خورده زیاد دیدم اما شکست خورده ای مثل حسین ندیده بودم که تمام دوستانش کشته شده باشند و بچه هایش کشته شده باشند ولی اینقدر دلش محکم باشد از بدن نیمه جان او می ترسیدند وقتی آقا را باهمان حالت مجروح بودن روی کنده زانو می نشست یک تکان می خورد فرار می کردند و اینها را هم باید گفت یک وقت امام را خار نبینیم و یک وقت امام را کوچک نبینیم عظمت و شکوه امام را ببینید.
دارد می گوید که لحظه آخر که به امام نزدیک شدند دیگر لحظات عمر شریف امام بود صورت امام حسین اونقدر زیبا شده بود پراز نور که می گوید این جمال چهره ابی عبدالله من را کلاً غافل کرد از غوغایی که دارد برای ابی عبدالله اون لحظات آخر که امام را محاصره کردند یک وقت حائل شدند بین امام و خیمه ها چون امام تا زنده بودند خیلی مراقب خانواده شون بودند یک مقدار می رفتند جلو باز بر می گشتند مرکز مبارزه بلند فریاد می زد لاحَولَ وَ لا قُوَّةَ إِلّا بِالله خانم ها می شنیدند دلشان گرم می شد در این لحظات آخر یک وقت امام دید دارند می روند طرف خیمه ها این بر امام خیلی سخت گذشت فرمود ویلکم یا شیعت آل ابی سفیان الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ اِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ، وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ، فَکُونُوا اَحْراراً فی دُنْیاکُمْ هذِهِ، وَارْجِعُوا اِلیاَحْسابِکُمْ ... فرمود پیروان ابی سفیان اگر دین ندارید و از معاد نمی ترسید لا اقل در دنیایتان آزاده باشید شما که می گویید ما عرب هستیم عرب ها که در دوران جاهلیت این طوری نمی کردند شمر گفت ما تقول یابن فاطمه چی می گویی پسر فاطمه فرمودمن با شما می جنگم شما با من می جنگید خانم ها چه گناهی دارند این ارازل و اوباش را باز بدار از این که بروند طرف خیمه ها مادامی که من زنده هستم این نکته دارد امام می گوید من تا زنده هستم باید مراقب خانواده ام باشم برای بعد از شهادت چی خدا دارم امام حسین برای بعد از شهادت قصه خانواده اش را نمی خورد چون می داند خدا از امام حسین مهربان تر است ولی می گوید من تا زنده ام فرمود ما دمت حیا تا زنده هستم اینها طرف خیمه ها نروند این نکته برای ما درس است که ما تا زنده هستیم وظیفه داریم نگران بعد از مرگ مان نباشیم بچه های ما خدا دارند در نهج البلاغه داریم امیر المومنین فرمود لا تشغلن اکثر شغلک باهلک و ولدک بیشترین دغدغه ات را خانواده ات قرار نده اگر خانواده تو اگر فرزندان تو ازدوستان خدا باشند خدا دوستان خودش را ضایع نمی کند خدا اونها را رها نمی کند اگر هم ازد شمنان خدا هستند تو چرا قصه دشمن خدا را می خوری این نسبت ما با فرزند این نسبتی است که مربوط به این دنیاست اگر از نظر روحی فرزند با پدر مومن با مادر مومن نسبتی نداشته باشد باید مثل حضرت نوح که خدای متعال فرمود انه لیس من اهلک او دیگر اهل تو نیست خونش و گوشتش از توست روحش که نسبتی با تو ندارد دیگر اون عالم از تو جدا می شود اون بچه ای که دشمن خدا شد انشاالله که در نسل ما نباشد خدا حفظ کند بچه های ما را اون وقتی می میرد می رود در عالم برزخ جهنم جهنمی برزخی می رود و ما می رویم جای دیگری ما باید تا زنده هستیم وظیفه مون را انجام بدهیم وظیفه مون را هم یک جوری انجام می دهیم که خودمان را فراموش نکنیم و بچه هایمان هم وابسته به خودمان تربیت نکنیم.
تاکنون نظری ثبت نشده است