سخنرانی امام خمینی رحمة الله علیه در جمع دانشجویان مسلمان پیرو خط امام با موضوع «شکست قدرت های پوشالی»، 12 آبان 1359
بسم الله الرحمن الرحیم
از جمله چیزهایی که دولتهای بزرگ، ابرقدرتها و به تبع آنها، دولتهای کوچک عمل می کنند و از چیزهایی که آنها برای پیشرفت مقاصد خودشان اجرا می کنند این است که ایجاد خوف بکنند در ملتها، دولتهای کوچک در بین ملت خودشان ایجاد خوف بکنند. شما دیدید که در این مدتی که محمدرضا غصب کرده بود حکومت ایران را، ساواک آنطور تبلیغات می کرد که هر خانواده ای شاید گمان می کرد که اگر یک کلمه راجع به دولت یا راجع به شاه مخلوع بگوید، این کلمه را آنها می شنوند و این را به جزا می رسانند. در همۀ قشر[های] ملت، این خوف را اینها ایجاد کرده بودند با تبلیغات دامنه دار خودشان که ساواک همچو هست که در هر چند نفر آدم یکی از آنها ساواکی است و حرفها را اگر در داخل خانه ها هم بر ضد رژیم گفته بشود به ساواک می رسانند و ساواک هم چه خواهد کرد و چه کرد. اینها در باطن در خود کشور خودشان ـ هر کشوری که زیر دست آن کشورها بود ـ در کشور خودشان این معنا را دامن می زدند، به طوری که در زمان شاه مخلوع، آنطور در بین مردم خوف بود که شاید برادر از برادرش می ترسید، پدر از پسر، پسر از پدر، هر دو از زن می ترسیدند که مبادا یکوقت ما یک حرفی بزنیم و موجب گرفتاری و آزار و اذیت بشود، و اعدام و حبس و کذا.
دولتهای بزرگتر که شیاطینی هستند معلم این شیطانها، آنها از باب اینکه دایرۀ سلطه شان زیاد بود به همۀ کشورها، اینطور مسائل را با حکومتهای آنها و با ملتهای دیگر باز تبلیغ می کردند و ایجاد خوف و رعب می کردند در همۀ کشورها و اینطور وانمود می کردند که اگر یک کشوری یک کلمه برخلاف این قدرت بزرگ، آن قدرت بزرگ، برخلاف امریکا، برخلاف شوروی و قبلاً برخلاف انگلستان، یک کلمه اگر بگوید، دولت را چه خواهند کرد و مملکت را خواهند گرفت و چه و چه خواهند کرد. این یک حیله ای بود که از سالهای طولانی اینها برای پیشرفت مقاصد خودشان، این حیله را به کار برده بودند. ملتها هم باورشان آمده بود. دولتهای کوچک هم نسبت به آن بزرگها باورشان آمده بود که اگر یک کلمه برخلاف فلان دولت بگویند اینها ساقط خواهند شد و از بین خواهند رفت و آنها هجوم خواهند کرد. لهذا، در بعضی از اوقات، که در چندین سال پیش از این، یک اولتیماتومی آنها می دادند به ایران ـ مثلاً ـ با همان لفظی که آنها، تشری که آنها می زدند، هر امری را که می خواستند، به مجلس تحمیل می کردند و به دولت تحمیل می کردند. اینها هم نسبت به ملت خودشان همین طور بود: همچو که صحبت حکومت نظامی می شد، دیگر مردم بکلی به واسطۀ خوفی که از اینها داشتند، بکلی خودشان را می باختند.
این معنا را ما از اول به نظرمان آمد که باید این خوف را شکست. این یک رعبی است و ارعابی است که واقعیت ندارد زیاد. آنقدر که واقعیتش است صد چندان تبلیغات است. دامن می زنند به آن و همۀ مردم را یا همۀ دولتها را می ترسانند. به نظر می رسید که باید اگر بخواهد یک ملتی پیش ببرد یا مقابله بکند با دولت یا مقابله بکند با دولتهای بزرگ، به نظر می رسید که اگر ما بخواهیم یک عملی انجام بدهیم، باید این بتها را شکست و او به این است که باید خود آنهایی [را] که در رأس واقع شدند، هدف قرار داد. ابتدا با صحبت، با حرف، اینها را همچو کرد که از دل مردم این مسئله خارج بشود که نمی شود برخلاف فلان قدرت حرف زد. کم کم مردم این معنا را حس کردند که نه، آنطورها نیست که تصور می شد که اگر یک کلمه راجع به آن درجه اولیها صحبت بشود، عالَم به هم می خورد. لهذا، دیدید که وقتی که صحبت از خود آن مردک هم شد، هیچ اشکالی پیش نیامد. اگر هم اشکالی پیش آمد، اشکالی بود که رفع می شد و دیدید که وقتی که اعلام حکومت نظامی در روز هم کردند، مردم ریختند بیرون و شکستند حکومت نظامی را و هیچ چیز نشد. عمده این است که این خوفهایی که اینها ایجاد کردند در دل ملتها، این شکسته بشود.
از جمله چیزهایی که خیلی به آن دامن زده بودند و می ترساندند همه را، این معنا بود که این دو تا قدرت بزرگی که الآن در عالَم هست، از این دو قدرت نمی شود اصلاً کسی احتمال بدهد که کنار برود و خودش مستقل باشد؛ حتماً یا باید در بلوک شرق باشد یا در بلوک غرب، از این دو حال هیچ نمی شود خارج شد؛ اگر یک وقتی کسی بخواهد خیال این معنا را بکند که خودش هم یک آدمی است، خودش هم مستقل است، این یک خیال غلطی است که همان تصورات است، واقعیت نمی تواند داشته باشد، لکن وقتی که کم کم ملتها به خود آمدند، فهمیدند که نه، به آنطورها نیست. ما دیدیم که مداخلۀ نظامی شوروی در افغانستان، که یک ملت ضعیفی ولی زنده ای است و با قدرت ایمان مقابله کرد، در عین حالی که حکومت افغانستان، حکومت غاصب افغانستان با شوروی و حزبها ـ بعضی از حزبهای چپی همه با هم هستند، مع ذلک ـ جوانهای برومند افغانستان در مقابل آنها ایستادند و الآن مدتهای زیادی است که از برای شوروی ایجاد اشکالات کرده اند، به طوری که باید بگوییم شوروی را شکست سیاسی داده اند. این برای این بود که فهمیده شد که اینطور نیست که اگر شوروی به یک جایی حمله بکند، دیگر نمی شود حرفی زد، این صد در صد باید تسلیم شد. یا اگر امریکا یک وقت دست به آن زده بشود، دیگر مملکت ـ مثلاً ـ ایران بکلی منهدم می شود و از بین خواهد رفت. کم کم این مسئله، این رعب شکسته شد نسبت به رژیم منحوس پهلوی، که همه دیدید که با همان فریادهای شما جوانها، مردها و قیام ملت، نتوانستند آنها دیگر نگه دارند او را. با همۀ قوایی که داشتند بالفعل و دنبال او هم بودند، مع ذلک فریادهای شما و وحدت کلمۀ شما آنها را شکست داد.
بسم الله الرحمن الرحیم
از جمله چیزهایی که دولتهای بزرگ، ابرقدرتها و به تبع آنها، دولتهای کوچک عمل می کنند و از چیزهایی که آنها برای پیشرفت مقاصد خودشان اجرا می کنند این است که ایجاد خوف بکنند در ملتها، دولتهای کوچک در بین ملت خودشان ایجاد خوف بکنند. شما دیدید که در این مدتی که محمدرضا غصب کرده بود حکومت ایران را، ساواک آنطور تبلیغات می کرد که هر خانواده ای شاید گمان می کرد که اگر یک کلمه راجع به دولت یا راجع به شاه مخلوع بگوید، این کلمه را آنها می شنوند و این را به جزا می رسانند. در همۀ قشر[های] ملت، این خوف را اینها ایجاد کرده بودند با تبلیغات دامنه دار خودشان که ساواک همچو هست که در هر چند نفر آدم یکی از آنها ساواکی است و حرفها را اگر در داخل خانه ها هم بر ضد رژیم گفته بشود به ساواک می رسانند و ساواک هم چه خواهد کرد و چه کرد. اینها در باطن در خود کشور خودشان ـ هر کشوری که زیر دست آن کشورها بود ـ در کشور خودشان این معنا را دامن می زدند، به طوری که در زمان شاه مخلوع، آنطور در بین مردم خوف بود که شاید برادر از برادرش می ترسید، پدر از پسر، پسر از پدر، هر دو از زن می ترسیدند که مبادا یکوقت ما یک حرفی بزنیم و موجب گرفتاری و آزار و اذیت بشود، و اعدام و حبس و کذا.
دولتهای بزرگتر که شیاطینی هستند معلم این شیطانها، آنها از باب اینکه دایرۀ سلطه شان زیاد بود به همۀ کشورها، اینطور مسائل را با حکومتهای آنها و با ملتهای دیگر باز تبلیغ می کردند و ایجاد خوف و رعب می کردند در همۀ کشورها و اینطور وانمود می کردند که اگر یک کشوری یک کلمه برخلاف این قدرت بزرگ، آن قدرت بزرگ، برخلاف امریکا، برخلاف شوروی و قبلاً برخلاف انگلستان، یک کلمه اگر بگوید، دولت را چه خواهند کرد و مملکت را خواهند گرفت و چه و چه خواهند کرد. این یک حیله ای بود که از سالهای طولانی اینها برای پیشرفت مقاصد خودشان، این حیله را به کار برده بودند. ملتها هم باورشان آمده بود. دولتهای کوچک هم نسبت به آن بزرگها باورشان آمده بود که اگر یک کلمه برخلاف فلان دولت بگویند اینها ساقط خواهند شد و از بین خواهند رفت و آنها هجوم خواهند کرد. لهذا، در بعضی از اوقات، که در چندین سال پیش از این، یک اولتیماتومی آنها می دادند به ایران ـ مثلاً ـ با همان لفظی که آنها، تشری که آنها می زدند، هر امری را که می خواستند، به مجلس تحمیل می کردند و به دولت تحمیل می کردند. اینها هم نسبت به ملت خودشان همین طور بود: همچو که صحبت حکومت نظامی می شد، دیگر مردم بکلی به واسطۀ خوفی که از اینها داشتند، بکلی خودشان را می باختند.
این معنا را ما از اول به نظرمان آمد که باید این خوف را شکست. این یک رعبی است و ارعابی است که واقعیت ندارد زیاد. آنقدر که واقعیتش است صد چندان تبلیغات است. دامن می زنند به آن و همۀ مردم را یا همۀ دولتها را می ترسانند. به نظر می رسید که باید اگر بخواهد یک ملتی پیش ببرد یا مقابله بکند با دولت یا مقابله بکند با دولتهای بزرگ، به نظر می رسید که اگر ما بخواهیم یک عملی انجام بدهیم، باید این بتها را شکست و او به این است که باید خود آنهایی [را] که در رأس واقع شدند، هدف قرار داد. ابتدا با صحبت، با حرف، اینها را همچو کرد که از دل مردم این مسئله خارج بشود که نمی شود برخلاف فلان قدرت حرف زد. کم کم مردم این معنا را حس کردند که نه، آنطورها نیست که تصور می شد که اگر یک کلمه راجع به آن درجه اولیها صحبت بشود، عالَم به هم می خورد. لهذا، دیدید که وقتی که صحبت از خود آن مردک هم شد، هیچ اشکالی پیش نیامد. اگر هم اشکالی پیش آمد، اشکالی بود که رفع می شد و دیدید که وقتی که اعلام حکومت نظامی در روز هم کردند، مردم ریختند بیرون و شکستند حکومت نظامی را و هیچ چیز نشد. عمده این است که این خوفهایی که اینها ایجاد کردند در دل ملتها، این شکسته بشود.
از جمله چیزهایی که خیلی به آن دامن زده بودند و می ترساندند همه را، این معنا بود که این دو تا قدرت بزرگی که الآن در عالَم هست، از این دو قدرت نمی شود اصلاً کسی احتمال بدهد که کنار برود و خودش مستقل باشد؛ حتماً یا باید در بلوک شرق باشد یا در بلوک غرب، از این دو حال هیچ نمی شود خارج شد؛ اگر یک وقتی کسی بخواهد خیال این معنا را بکند که خودش هم یک آدمی است، خودش هم مستقل است، این یک خیال غلطی است که همان تصورات است، واقعیت نمی تواند داشته باشد، لکن وقتی که کم کم ملتها به خود آمدند، فهمیدند که نه، به آنطورها نیست. ما دیدیم که مداخلۀ نظامی شوروی در افغانستان، که یک ملت ضعیفی ولی زنده ای است و با قدرت ایمان مقابله کرد، در عین حالی که حکومت افغانستان، حکومت غاصب افغانستان با شوروی و حزبها ـ بعضی از حزبهای چپی همه با هم هستند، مع ذلک ـ جوانهای برومند افغانستان در مقابل آنها ایستادند و الآن مدتهای زیادی است که از برای شوروی ایجاد اشکالات کرده اند، به طوری که باید بگوییم شوروی را شکست سیاسی داده اند. این برای این بود که فهمیده شد که اینطور نیست که اگر شوروی به یک جایی حمله بکند، دیگر نمی شود حرفی زد، این صد در صد باید تسلیم شد. یا اگر امریکا یک وقت دست به آن زده بشود، دیگر مملکت ـ مثلاً ـ ایران بکلی منهدم می شود و از بین خواهد رفت. کم کم این مسئله، این رعب شکسته شد نسبت به رژیم منحوس پهلوی، که همه دیدید که با همان فریادهای شما جوانها، مردها و قیام ملت، نتوانستند آنها دیگر نگه دارند او را. با همۀ قوایی که داشتند بالفعل و دنبال او هم بودند، مع ذلک فریادهای شما و وحدت کلمۀ شما آنها را شکست داد.
تاکنون نظری ثبت نشده است