- 1173
- 1000
- 1000
- 1000
آخرین گام رهایی، جلسه نهم
سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان با موضوع "آخرین گام رهایی"، جلسه نهم، سال 1402
ما مدّعی رهایی هستیم و باید برای جذب مردم به مفهوم رهایی بسیار تبلیغات کنیم. نگویید به اندازۀ کافی در جهان از آزادی و رهایی صحبت شده است و ما باید آن را محدود کنیم. غربیها نتوانستند این شعار آزادی را جا بیندازند و در واقع خرابش کردند؛ طوری شده که حتی جاذبههایش در جهان کاهش پیدا کرده است. به حدی که برخی از روانشناسان غربی صریحاً علیه رهایی صحبت میکنند. البته از دیرباز تاکنون علیه رهایی زیاد سخن گفته شده و اتفاقاً برخی از مذهبیها به این سخنان استناد میکنند و میگویند «اندیشمندان غربی هم معتقدند که رهایی و آزادی، زیادش خوب نیست و موجب صدمات میشود؛ پس بیایید محدودیتهای دینی را برای آزادی بپذیرید...» اما این روش دقیقی نیست؛ ما باید رهایی را بخواهیم و همۀ رهایی را بخواهیم. اگر رهایی را نخواهیم یا به اندکش قناعت کنیم وضعمان خراب خواهد شد. در اینباره میتوانیم سرودهها، اشعار، و تولید ادبیات داشته باشیم و روح و جان خودمان را با انگیزۀ رهایی تازگی ببخشیم. دین عامل آزادیبخش است؛ فقط برنامۀ دین است که میتواند ما را به اوج رهایی برساند.
ما دین و اولیاء خدا را به عنوان یک عامل رهایی بشناسیم و غیر آن را عامل اسارت و بندگی بدانیم. به عبارت دیگر، تنها برنامهای که میتواند ما را به این رهایی برساند برنامهای است که پیامبران آوردهاند، دین را باید به رهایی شناخت، هم دین را باید موجب رهایی معرفی کرد، هم غیر دین، سراغ هر برنامهای که برویم ما را به انواع اسارتها مبتلا خواهد کرد. پس ما باید دین را به عنوان عامل رهاییبخش و آزادیبخش معرفی کنیم، پیامبر اکرم و ائمۀ معصومین و امام زمان را همینطور باید معرفی کنیم. برنامۀ دین است که میتواند ما را به اوج رهایی برساند. تو ایمان بیاوری تا رها بشوی. خداوند با مقولهای به نام ایمان، ترس را از ما میگیرد چون ترس با رهایی سازگاری ندارد. ایمان به ما آرامش میدهد و کلمۀ مترادف ایمان در قرآن «سکینه» است؛ سکینه هم یعنی آرامش. قرآن میفرماید که ملائکه آمدند بر قلوب مؤمنین، سکینه نازل کردند «هُوَ الَّذی أَنزَلَ السَّکینَةَ فی قُلوبِ المُؤمِنینَ لِیَزدادوا إیمانًا مَعَ إیمانِهِم» (فتح، 4) در تفاسیر و روایات آمده است که این سکینه یعنی ایمان و احساس امنیت.
انسان ترسو اسیر ترس خویش است. انسانی که میترسد آنچه به او حملهور میشود او را اسیر میکند. در روح خودش اسارت دارد. کسی که نسبت به گذشته محزون میشود در روح خودش اسارت دارد. یک شاخص ایمان این است که هیچ تأسفی بر گذشته نخوری: «لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ...» (حدید، 23) این اثر واقعی ایمان است.
ایمان یک مقولۀ روانشناسانه است نه یک مقولۀ اخلاقی و ارزشی. ایمان به ما احساس آرامش میدهد. شما هروقت سوار ماشین میشوی کمربند ایمنی را میبندی، چون احساس آرامش میکنی. اگر کمربند را نبندی احساس ناامنی میکنی. این چه ربطی به اخلاق دارد؟ خدا میفرماید: به من ایمان داشته باش، به من تکیه کن، من پشتیبان تو هستم. مقدّراتَت دست من است، زندگیات دست من است.
ایمان، آرامشبخش و اطمینانبخش است، یعنی رهاییبخش است. ایمان، قدرتبخش است یعنی رهاییبخش است. چون رهایی بدون قدرت به درد نمیخورد. کسی که ضعیف است، رهایی برایش چه فایدهای دارد؟ من باید زنده و پویا باشم و قدرت حرکت داشته باشم تا از رهایی خودم استفاده کنم. رهایی و آزادی مدنظر ما رهایی با قدرت است؛ خودِ قدرت یک مقولۀ فوقالعاده زیبایی است که اصلاً دین میخواهد انسان را قوی کند. گام دیگر رهایی این است که رفتارت را کنترل بکنی به گونهای که به رهایی برسی. وقتی رفتار کنترل میشود، قدرت پرواز از زمینگیری و اسارتها به انسان میدهد. هر رفتاری را که دین میگوید کنترل کن، برای یک رهایی است، برای یک قدرتمندی است، برای از بین بردن یک ضعف است. اینجا از مقولۀ تقوا، اطاعت و مبارزه با هوای نفس، باید استفاده بشود برای رهایی. گام اول ایمان به خدا است که رهایی میبخشد، گام بعدی هم تقوا است؛ تقوا یعنی مراقبت در رفتار. البته این مراقبت، احکامی دارد و بنا نیست مثل مرتاضهای هندی مراقبت در عمل داشته باشیم.
کسی که اهل تقوا نباشد، اگر ایمان بیاورد ایمانش فایده ندارد لذا بعضیها میگویند که گام اول، مراقبت رفتاری یا همان تقوا است و گام دوم ایمان است، چون قرآن هم تقوا را بر ایمان مقدم کرده است: «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ * الَّذینَ یُؤْمِنُونَ...» (بقره، 2). اخیراً صهیونیستها هم به این رسیدهاند که رفتار مهمتر از افکار و احوال است؛ به همین دلیل دیگر دنبال عوضکردن افکار و احوال آدمها نیستند و سبک زندگیها را تغییر میدهند، سعی میکنند سبک زندگی مردم را، سبک زندگی غربی کنند؛ یعنی سبک زندگی بدون کنترل هوای نفس یا سبک زندگی با هرزگی. آنوقت رفتار آدم، آدم را اسیر میکند.
گام سوم برای رسیدن به رهایی، رنج است. رنج خیلی رهایی میدهد. بدون رنج بعضی از قوای انسان اصلاً آزاد نمیشود. در یک رنج عمیقی که به سر میبری بعدش اندیشهات بهتر کار میکند. منتها باید با رنج ارتباط خوبی برقرار کنی و آن را در آغوش بگیری. هیچکس بدون رنج نمیتواند زندگی کند. خدا میفرماید: ما انسان را در رنج آفریدیم. بدون رنج نمیشود زندگی کرد ولی تو میتوانی رنج خودت را انتخاب کنی. یکی دیگر از گامهای رهایی، شکر نعمت است. گامهای دیگری هم میشود تعریف کرد ولی ما میخواهیم سراغ آخرین گام رهایی برویم.
همۀ عوامل رهایی باید در زندگی جمعی تحقق پیدا کند تا اثر لازم را بگذارد ایمان و تقوا در زندگی فردی، تو را به رهایی نمیرساند؛ از نظر روحی اگر بخواهی به اوج رهایی برسی جز در زندگی جمعی نمیشود. چون در زندگی جمعی، هم رنج هست در حدّ اعلی، هم تقوا و ایمان ما در سختترین نوعش محک میخورد. بعضیها میخواهند ایمان و تقوایشان را دستنخورده و محک نخورده با خود به قبر ببرند! چگونه این کار را میکنند؟ با پرهیز از زندگی جمعی! ما خیلی زیرکانه از زندگی جمعی فرار میکنیم تا ایمان و تقوای ما مورد امتحان جدی قرار نگیرد. زندگی جمعی، گامها را برای رهایی، مؤثر قرار میدهد. البته این رهایی دو نوع است؛ یکی رهایی از اسارت خویش، اسارت تن و اسارت هوای نفس است، یکی هم رهایی از ظلمِ سلطهطلبها و زورگویان عالم است. ما هر دوی اینها را میخواهیم و زندگی جمعی برای رسیدن به این دو رهایی لازم است. ما از ظلمها و ظالمان رهایی پیدا نمیکنیم مگر اینکه زندگی جمعی داشته باشیم. با هم که شدیم، از ظالمان رهایی پیدا خواهیم کرد.
ما مدّعی رهایی هستیم و باید برای جذب مردم به مفهوم رهایی بسیار تبلیغات کنیم. نگویید به اندازۀ کافی در جهان از آزادی و رهایی صحبت شده است و ما باید آن را محدود کنیم. غربیها نتوانستند این شعار آزادی را جا بیندازند و در واقع خرابش کردند؛ طوری شده که حتی جاذبههایش در جهان کاهش پیدا کرده است. به حدی که برخی از روانشناسان غربی صریحاً علیه رهایی صحبت میکنند. البته از دیرباز تاکنون علیه رهایی زیاد سخن گفته شده و اتفاقاً برخی از مذهبیها به این سخنان استناد میکنند و میگویند «اندیشمندان غربی هم معتقدند که رهایی و آزادی، زیادش خوب نیست و موجب صدمات میشود؛ پس بیایید محدودیتهای دینی را برای آزادی بپذیرید...» اما این روش دقیقی نیست؛ ما باید رهایی را بخواهیم و همۀ رهایی را بخواهیم. اگر رهایی را نخواهیم یا به اندکش قناعت کنیم وضعمان خراب خواهد شد. در اینباره میتوانیم سرودهها، اشعار، و تولید ادبیات داشته باشیم و روح و جان خودمان را با انگیزۀ رهایی تازگی ببخشیم. دین عامل آزادیبخش است؛ فقط برنامۀ دین است که میتواند ما را به اوج رهایی برساند.
ما دین و اولیاء خدا را به عنوان یک عامل رهایی بشناسیم و غیر آن را عامل اسارت و بندگی بدانیم. به عبارت دیگر، تنها برنامهای که میتواند ما را به این رهایی برساند برنامهای است که پیامبران آوردهاند، دین را باید به رهایی شناخت، هم دین را باید موجب رهایی معرفی کرد، هم غیر دین، سراغ هر برنامهای که برویم ما را به انواع اسارتها مبتلا خواهد کرد. پس ما باید دین را به عنوان عامل رهاییبخش و آزادیبخش معرفی کنیم، پیامبر اکرم و ائمۀ معصومین و امام زمان را همینطور باید معرفی کنیم. برنامۀ دین است که میتواند ما را به اوج رهایی برساند. تو ایمان بیاوری تا رها بشوی. خداوند با مقولهای به نام ایمان، ترس را از ما میگیرد چون ترس با رهایی سازگاری ندارد. ایمان به ما آرامش میدهد و کلمۀ مترادف ایمان در قرآن «سکینه» است؛ سکینه هم یعنی آرامش. قرآن میفرماید که ملائکه آمدند بر قلوب مؤمنین، سکینه نازل کردند «هُوَ الَّذی أَنزَلَ السَّکینَةَ فی قُلوبِ المُؤمِنینَ لِیَزدادوا إیمانًا مَعَ إیمانِهِم» (فتح، 4) در تفاسیر و روایات آمده است که این سکینه یعنی ایمان و احساس امنیت.
انسان ترسو اسیر ترس خویش است. انسانی که میترسد آنچه به او حملهور میشود او را اسیر میکند. در روح خودش اسارت دارد. کسی که نسبت به گذشته محزون میشود در روح خودش اسارت دارد. یک شاخص ایمان این است که هیچ تأسفی بر گذشته نخوری: «لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ...» (حدید، 23) این اثر واقعی ایمان است.
ایمان یک مقولۀ روانشناسانه است نه یک مقولۀ اخلاقی و ارزشی. ایمان به ما احساس آرامش میدهد. شما هروقت سوار ماشین میشوی کمربند ایمنی را میبندی، چون احساس آرامش میکنی. اگر کمربند را نبندی احساس ناامنی میکنی. این چه ربطی به اخلاق دارد؟ خدا میفرماید: به من ایمان داشته باش، به من تکیه کن، من پشتیبان تو هستم. مقدّراتَت دست من است، زندگیات دست من است.
ایمان، آرامشبخش و اطمینانبخش است، یعنی رهاییبخش است. ایمان، قدرتبخش است یعنی رهاییبخش است. چون رهایی بدون قدرت به درد نمیخورد. کسی که ضعیف است، رهایی برایش چه فایدهای دارد؟ من باید زنده و پویا باشم و قدرت حرکت داشته باشم تا از رهایی خودم استفاده کنم. رهایی و آزادی مدنظر ما رهایی با قدرت است؛ خودِ قدرت یک مقولۀ فوقالعاده زیبایی است که اصلاً دین میخواهد انسان را قوی کند. گام دیگر رهایی این است که رفتارت را کنترل بکنی به گونهای که به رهایی برسی. وقتی رفتار کنترل میشود، قدرت پرواز از زمینگیری و اسارتها به انسان میدهد. هر رفتاری را که دین میگوید کنترل کن، برای یک رهایی است، برای یک قدرتمندی است، برای از بین بردن یک ضعف است. اینجا از مقولۀ تقوا، اطاعت و مبارزه با هوای نفس، باید استفاده بشود برای رهایی. گام اول ایمان به خدا است که رهایی میبخشد، گام بعدی هم تقوا است؛ تقوا یعنی مراقبت در رفتار. البته این مراقبت، احکامی دارد و بنا نیست مثل مرتاضهای هندی مراقبت در عمل داشته باشیم.
کسی که اهل تقوا نباشد، اگر ایمان بیاورد ایمانش فایده ندارد لذا بعضیها میگویند که گام اول، مراقبت رفتاری یا همان تقوا است و گام دوم ایمان است، چون قرآن هم تقوا را بر ایمان مقدم کرده است: «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ * الَّذینَ یُؤْمِنُونَ...» (بقره، 2). اخیراً صهیونیستها هم به این رسیدهاند که رفتار مهمتر از افکار و احوال است؛ به همین دلیل دیگر دنبال عوضکردن افکار و احوال آدمها نیستند و سبک زندگیها را تغییر میدهند، سعی میکنند سبک زندگی مردم را، سبک زندگی غربی کنند؛ یعنی سبک زندگی بدون کنترل هوای نفس یا سبک زندگی با هرزگی. آنوقت رفتار آدم، آدم را اسیر میکند.
گام سوم برای رسیدن به رهایی، رنج است. رنج خیلی رهایی میدهد. بدون رنج بعضی از قوای انسان اصلاً آزاد نمیشود. در یک رنج عمیقی که به سر میبری بعدش اندیشهات بهتر کار میکند. منتها باید با رنج ارتباط خوبی برقرار کنی و آن را در آغوش بگیری. هیچکس بدون رنج نمیتواند زندگی کند. خدا میفرماید: ما انسان را در رنج آفریدیم. بدون رنج نمیشود زندگی کرد ولی تو میتوانی رنج خودت را انتخاب کنی. یکی دیگر از گامهای رهایی، شکر نعمت است. گامهای دیگری هم میشود تعریف کرد ولی ما میخواهیم سراغ آخرین گام رهایی برویم.
همۀ عوامل رهایی باید در زندگی جمعی تحقق پیدا کند تا اثر لازم را بگذارد ایمان و تقوا در زندگی فردی، تو را به رهایی نمیرساند؛ از نظر روحی اگر بخواهی به اوج رهایی برسی جز در زندگی جمعی نمیشود. چون در زندگی جمعی، هم رنج هست در حدّ اعلی، هم تقوا و ایمان ما در سختترین نوعش محک میخورد. بعضیها میخواهند ایمان و تقوایشان را دستنخورده و محک نخورده با خود به قبر ببرند! چگونه این کار را میکنند؟ با پرهیز از زندگی جمعی! ما خیلی زیرکانه از زندگی جمعی فرار میکنیم تا ایمان و تقوای ما مورد امتحان جدی قرار نگیرد. زندگی جمعی، گامها را برای رهایی، مؤثر قرار میدهد. البته این رهایی دو نوع است؛ یکی رهایی از اسارت خویش، اسارت تن و اسارت هوای نفس است، یکی هم رهایی از ظلمِ سلطهطلبها و زورگویان عالم است. ما هر دوی اینها را میخواهیم و زندگی جمعی برای رسیدن به این دو رهایی لازم است. ما از ظلمها و ظالمان رهایی پیدا نمیکنیم مگر اینکه زندگی جمعی داشته باشیم. با هم که شدیم، از ظالمان رهایی پیدا خواهیم کرد.
کاربر مهمان