- 1379
- 1000
- 1000
- 1000
خیانت بزرگان به آخرین وصیت رسول خدا(ص)، جلسه پنجم
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حامد کاشانی با موضوع «خیانت بزرگان به آخرین وصیت رسول خدا(ص)»، جلسه پنجم، سال 1395
اگر بخواهم برای بحث نامگذاری داشته باشیم، خیانت بعضی بزرگان به آخرین وصیّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله است. قرار بود تمرکزی روی بعضی از سادات بنی الحسن داشته باشیم به خاطر بعضی از اقداماتی که انجام دادند و آسیب مهمّی به مکتب اهل بیت علیهم السّلام زدند.
وقتی رسول خدا صلّی الله علیه و آله کتاب و عترت و اهل بیت را معرّفی کردند یک مرتبه فقط کتاب با جسارت به پیامبر صلّی الله علیه و آله تبلیغ شد، یک بار کتاب و سنّت، یعنی احادیث پیغمبر صلّی الله علیه و آله آن هم از کانالی که آنها قبول داشتند. بعداً به آن رأی را هم اضافه کردند.
عبد الرّحمن بن عوف به امیر سلام الله علیه عرض کرد: اگر میخواهی من تو را به عنوان حاکم قبول کنم و به تو رأی بدهم که خلیفهی سوم شوی، باید قبول کنی «عَلَی کِتَابِ الله وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ وَ سیرَة شیخین» امامت را بپذیری. سیرهی شیخین همین رأی است. وگرنه اگر سیرهی شیخین همان استنباط از کتاب و سنّت باشد که بحث سومی مطرح نیست. اگر چیز جدیدی است همان چیزی است که ما عرض کردیم، رأی شخصی است، اگر از همان دو مورد قبلی است چه دلیلی دارد تأکید شود ای علی شما به این عمل میکنید یا نه؟
13 سال آن همه اختلاس مالی، ظلم، فساد، خونریزی، در دورهی 13 سالهی خلیفهی سوم که برخلاف دو نفر قبلی فضا طوری بود خود امیر المؤمنین علیه السّلام میتوانست انتقاد کند، نهج البلاغه را ببینید بارها انتقاد کردهاند. حاضر شد بپذیرد 13 سال خون دل بخورد، استخوان در گلو بودن و خار در چشم بودن را تمدید کند، ولی سیرهی شیخین را تأیید نکند. اگر امیر المؤمنین علیه السّلام حکیم است که حکیم علی الاطلاق است، معلوم است که تحمّل آن 13 سال خار در چشم بودن، با آن همه مصائب و خونریزی و فساد اقتصادی و مالی میارزد به اینکه بخواهد سیرهی شیخین را تأیید کند.
اگر بخواهم برای بحث نامگذاری داشته باشیم، خیانت بعضی بزرگان به آخرین وصیّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله است. قرار بود تمرکزی روی بعضی از سادات بنی الحسن داشته باشیم به خاطر بعضی از اقداماتی که انجام دادند و آسیب مهمّی به مکتب اهل بیت علیهم السّلام زدند.
وقتی رسول خدا صلّی الله علیه و آله کتاب و عترت و اهل بیت را معرّفی کردند یک مرتبه فقط کتاب با جسارت به پیامبر صلّی الله علیه و آله تبلیغ شد، یک بار کتاب و سنّت، یعنی احادیث پیغمبر صلّی الله علیه و آله آن هم از کانالی که آنها قبول داشتند. بعداً به آن رأی را هم اضافه کردند.
عبد الرّحمن بن عوف به امیر سلام الله علیه عرض کرد: اگر میخواهی من تو را به عنوان حاکم قبول کنم و به تو رأی بدهم که خلیفهی سوم شوی، باید قبول کنی «عَلَی کِتَابِ الله وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ وَ سیرَة شیخین» امامت را بپذیری. سیرهی شیخین همین رأی است. وگرنه اگر سیرهی شیخین همان استنباط از کتاب و سنّت باشد که بحث سومی مطرح نیست. اگر چیز جدیدی است همان چیزی است که ما عرض کردیم، رأی شخصی است، اگر از همان دو مورد قبلی است چه دلیلی دارد تأکید شود ای علی شما به این عمل میکنید یا نه؟
13 سال آن همه اختلاس مالی، ظلم، فساد، خونریزی، در دورهی 13 سالهی خلیفهی سوم که برخلاف دو نفر قبلی فضا طوری بود خود امیر المؤمنین علیه السّلام میتوانست انتقاد کند، نهج البلاغه را ببینید بارها انتقاد کردهاند. حاضر شد بپذیرد 13 سال خون دل بخورد، استخوان در گلو بودن و خار در چشم بودن را تمدید کند، ولی سیرهی شیخین را تأیید نکند. اگر امیر المؤمنین علیه السّلام حکیم است که حکیم علی الاطلاق است، معلوم است که تحمّل آن 13 سال خار در چشم بودن، با آن همه مصائب و خونریزی و فساد اقتصادی و مالی میارزد به اینکه بخواهد سیرهی شیخین را تأیید کند.
کاربر مهمان