- 197
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 62 تا 70 سوره طه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 62 تا 70 سوره طه"
مهمترین تفاوت معجزه با سحر
همیشگی و همگانی بودن معجزات انبیا
تحدّی جهانی انبیا با معجزات الهی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَی ﴿62﴾ قَالُوا إِنْ هذَانِ لَسَاحِرَانِ یُرِیدَانِ أَن یُخْرِجَاکُم مِنْ أَرْضِکُم بِسِحْرِهِمَا وَیَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَی ﴿63﴾ فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفّاً وَقَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی ﴿64﴾ قَالُوا یَا مُوسَی إِمَّا أَن تُلْقِیَ وَإِمَّا أَن نَّکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَی ﴿65﴾ قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعَی ﴿66﴾ فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی ﴿67﴾ قُلْنَا لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی ﴿68﴾ وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی ﴿69﴾ فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَی ﴿70﴾
مهمترین تفاوت معجزه با سحر:
معجزه با سِحر فرق روشنی دارد که تا حدودی بیان شد سِحر جزء علوم است و مسائل و موضوعی دارد، محمولی دارد و مبادی تصوّری و تصدیقی دارد، راه فکری دارد و هر کسی میتواند برابر استعداد خود این علوم را یاد بگیرد اما معجزه راه فکری ندارد مثل خود نبوّت است مثل خود امامت است امامت، نبوّت اینها خلافتهای الهی است و منصبهای مخصوص خدا راه فکری ندارد که انسان چند سال درس بخواند بشود پیغمبر یا چند سال درس بخواند بشود امام یا چطور انسان پیغمبر میشود، چطور انسان امام میشود اینها راهِ تحصیلی و فکری ندارد جریان اعجاز هم همین طور است اعجاز به قداست روحِ پیغمبر و امام(علیهما السلام) وابسته است این یک مطلب.
همیشگی و همگانی بودن معجزات انبیا:
مطلب دیگر همین بود که قبلاً گذشت هر پیغمبری ولو رسالت او محدود باشد ولی معجزهٴ او جهانی است یعنی وجود مبارک صالح که معجزهای آورد یا وجود مبارک موسی و عیسی(علیهما السلام) که معجزهای آوردند خواه جزء انبیای اولواالعزم باشند مثل موسی و عیسی(علیهما السلام) یا غیر اولواالعزم باشند مثل صالح(سلام الله علیه) معجزهٴ آنها جهانی است نه در گذشته بشر میتوانست مثل کارِ صالح و موسی و عیسی(علیهم السلام) بکند و نه در آینده الی یوم القیامه، اگر این کار، کار بشر باشد انسان شک میکند میگوید پس دو هزار سال قبل یا یک میلیون یا دو میلیون سال قبل که کسی ادّعای نبوّت کرده بود چنین کاری داشت این کار، کار بشری است و جزء نوابغ بشر بود و انجام داد بر ما واجب است به نبوّت همهٴ انبیا ایمان بیاوریم اگر ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کَلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ﴾ بر همهٴ ما وظیفه است که نسبت به همهٴ انبیا(علیهم السلام) ایمان بیاوریم خب اگر کاری را که صالح پیامبر کرده بود الآن کسی بتواند انجام بدهد یا الی یوم القیامه کسی بتواند انجام بدهد دیگر نبوّت حضرت صالح زیر سؤال میرود.
پرسش:...
پاسخ: کرامت علما که معجزه نیست این راه علما یک راه فکری دارد هر عالِمی هم به اینجا رسید میتواند چنین کاری انجام بدهد این مخصوص یک عالِم و دو عالِم نیست راه فکری هم دارد تهذیب نفس دارد خیلیها هم میتوانند به اینجاها برسند.
تحدّی جهانی انبیا با معجزات الهی:
خب، مطلب سوم آن است که حالا که روشن شد معجزه فرق اساسی با سِحر و شعبده و سایر علوم دارد آنها راه فکری دارند این راه فکری ندارد و معجزه مثل نبوّت است مثل امامت است که راهِ فکری ندارد تحصیلی نیست به افاضهٴ الهی است این مطلب اول، و روشن شد که معجزهٴ هر پیامبری چه از اولواالعزم باشد چه نباشد جهانی است ولو نبوّتش جهانی نباشد این مطلب دوم این تحدّی که در قرآن کریم آمده این هم مخصوص قرآن کریم نیست برای معجزات تمام انبیا(علیهم السلام) است مطلب سوم. آنکه در قرآن کریم آمده این است که تحدّی جهانی کرد ﴿لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾ تَحدّی یعنی مبارز طلبکردن کسی که مدّعی نبوّت است بیّنهای دارد به نام معجزه میگوید من از طرف خدایم یک، برای اینکه ثابت کند من از طرف خدایم یک کار خدایی باید انجام بدهد دو، تا مردم باور کنند این کسی که کاری کرده که از طرف خداست سِمت او هم از طرف خداست این سه، آن معجزه است که همه را عاجز میکند پیغمبر میفرماید اگر شک دارید که من نبیّ هستم کاری که من کردم مثل آن را شما بیاورید این مبارز طلبکردن را میگویند تحدّی اگر تحدّی در کار نباشد میشود کرامت و اگر تحدّی در کار باشد اصطلاحاً میگویند معجزه، پس کسی ادّعا دارد که میگوید من از طرف خدا آمدم و معجزهای هم دارد و برای اثبات اینکه این معجزه است تحدّی میکند مبارز طلب میکند و برابر آن روایتی که در عللالشرایع هست معجزهٴ هر پیغمبری مطابق با پیشرفتهترین فن و رشتهٴ مردم آن عصر است یک وقت است که سِحر و امثال سِحر پیشرفت کرده است وجود مبارک موسای کلیم یکی از معجزاتش همین جریان عصا بود که آنها خیال میکردند سِحر است در حالی که معجزه بود.
پرسش:...
پاسخ: تورات و انجیل را تحدّی نکردند و خود وجود مبارک موسی و عیسی هم نفرمودند که این معجزه است ولی دربارهٴ کارهایی که خود عیسای مسیح دارد به نام احیای موتا و امثال ذلک اینها را فرمودند معجزه است. خب، پس عیسی(سلام الله علیه)، موسی(سلام الله علیهما) اینها تحدّی کردند گفتند اگر تردید دارید که ما نبیّ هستیم این کارهایی را انجام میدهیم به نام معجزه است شما مثل این بیاورید و چون مثل این مقدورشان نیست ثابت میشود که این معجزه است ولی این تحدّی که فرمود: ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ﴾ این تحدّی مخصوص قرآن کریم نیست منتها بر اساس اهمیّتی که قرآن کریم دارد تصریح شده وگرنه «لو اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ» کاری که وجود مبارک صالح پیامبر کرده است مقدورشان نیست، ﴿لو اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ والجن﴾ انجام بدهند کاری را که موسای کلیم کرد مقدورشان نیست و هکذا «لو اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ و الجن» برای اینکه مُردهای را زنده کنند کاری که عیسای مسیح(سلام الله علیه) کرد مقدورشان نیست این هم مطلب سوم. این تحدّی جهانی مخصوص قرآن نیست منتها دربارهٴ قرآن بر اساس اهمیتی که بود ذکر کردند چون معجزه یعنی کارِ بشر نیست خب وقتی چیزی کار بشر نبود اول و آخر ندارد که اجتماع و افتراق ندارد که، جن و انس جمع بشوند یا نشوند مقدورشان نیست گذشته و حال و آینده مقدورشان نیست.
امکان بهرهمندی ائمه(علیهم السلام) از معجزه انبیا:
مطلب چهارم آن است که هر معجزهای را که پیامبر قبلی آورد پیامبر بعدی هم میتواند بیاورد چون از یک جاست دیگر از طرف خداست دیگر امامِ معصوم هم به اذن خدا میتواند بیاورد بالأخره بر اساس عصمتی که دارد، بر اساس امامتی که دارد سِمتی از طرف خدا دارد دیگر اینکه جنبهٴ بشری این کار را انجام نمیدهد که همان کاری که وجود مبارک موسای کلیم کرد ائمه(علیهم السلام) هم به اذن خدا میتوانند بکنند برای اینکه اینها در معجزه بودن که یکسان است کار بشری نیست منتها حالا کردند یا نکردند دلیل معتبر باید باشد وگرنه اصلِ امکانش را عقل و نقل میپذیرد برای اینکه اینها اماماند، معصوماند، حجّت بالغهٴ الهیاند و از طرف خدا هستند، از جهت بشری که این کارها را انجام نمیدهند که، این مطلب چهارم.
امکان عقلی تحقق معجزه توسط ائمه(علیهم السلام):
مطلب پنجم این است که دربارهٴ آنچه از وجود مبارک امام رضا(علیه السلام) نقل شد دربارهٴ وجود مبارک امام کاظم(سلام الله علیهما) نقل شد یکی در مجلس هارون یکی در مجلس مأمون اگر دلیل معتبر باشد سند معتبر باشد کاملاً قابل قبول است برای اینکه امکان عقلی هست یک، در مقام ثبوت هیچ محذوری نیست در مقام اثبات هم اگر دلیلی معتبر باشد «یؤخذ به» این هم اثباتاً عیب ندارد حالا ظن در اصول حجّت است یا نه آن یک اختلاف مبنایی است ولی بالأخره از نظر اسناد ظنّی ممکن است ولو انسان علم پیدا نکند در مسائلی که علم لازم باشد خبرِ واحد کافی نیست ولی بالأخره اسناد ظنّی هست انسان گمان میکند که این مطلب درست باشد راهی برای ابطالش ندارد.
ضرورت بررسی چگونگی ابطال سحر در روایات:
مطلب ششم آن است که آیا در ذیل این روایات آمده که از وجود مبارک امام کاظم یا از وجود مبارک امام رضا(علیهما السلام) خواستند که شما اجازه بدهید این شخصی که استهزاکننده بود و این صورتِ شیر آن شخص را بلع کرد به حالت اوّلی برگردد یا نه، حضرت فرموده باشند همان طوری که عصای موسی چیزهایی را که بلعید اگر برمیگرداند ما هم دستور میدادیم این شخصِ مسخرهکننده را برگرداند اگر آن حدیث مُشتمل بر این ذیل نبود که احتیاج به اثبات دارد، اگر مشتمل بر ذیل بود و روایت هم از نظر سند چون بعضی از روایات معتبر نیست ولی بعضی از روایاتی که تحقیق کردند گفتند سندش معتبر است که سعی این آقایان مشکور اگر سند اینها معتبر باشد در حدّ اسناد ظنّی قابل قبول هست. مطلب هفتم این است که این روایت مخالف ظاهر قرآن است.
ظاهر بیان قرآن دربارهٴ چگونگی ابطال سحر ساحران:
قرآن کریم تعبیر صریح و روشن یا قریب صریحش این است که سِحر را خورده نه چوب را که فرمود: ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا﴾ که متأسفانه با هم نوشته شده از نظر رسمالخط که «إنّما» خوانده میشود این «إنّما» و «أنّما» حرف است و برای افادهٴ حصر است مثل «إنّما الأعمال بالنیّات» اما اینجا این ﴿إنّ﴾ حرف مشبهة بالفعل است و آن ﴿مَا﴾ اسمش است ﴿إِنَّ مَا صَنَعُوا﴾ مثل ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ مَا غَنِمْتُم مِن شَیْءٍ﴾ اینکه «أنّما» نیست که به هر تقدیر اگر ظاهر آیه بررسی بشود این است که ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ یعنی «تلقف الکید».
مطلب هشتم این است که این ﴿تَلْقَفْ﴾ را آیات دیگر به صورت شفاف بیان کرده فرموده دیگر سخن از خوردن نیست، سخن از بلع نیست، سخن از ابطال است فرمود موسای کلیم باطل کرد با القای عصا فرمود آنچه را که شما آوردید سِحر است ﴿إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ﴾ ابطال برای سِحر است نه برای چوب و طناب، طناب و چوب را که باطل نمیکنند سِحر را باطل میکنند و آنچه در این آیات است یا ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا﴾ است یک، یا ﴿تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ﴾ است دو، یا ﴿إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ﴾ است سه، همهٴ اینها یا ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا﴾ است یا ﴿تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ﴾ است اِفک یعنی کذب را میخورد نه چوب را صنعتِ ساحر را میخورد نه چوب را و سِحر را باطل میکند در حالی که چوب و عصا و طناب و اینها ابطالشدنی نیست در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که قبلاً بحثش گذشت عبارت به این صورت بود در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بعد از اینکه محاجّه شروع شد آیهٴ 115 به بعد ﴿قَالُوا یَا مُوسَی إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَإِمَّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقِینَ﴾ وجود مبارک موسای کلیم فرمود: ﴿أَلْقُوا فَلَمّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ﴾ آنها را ترساندند ﴿وَجَاءُو بِسِحْرٍ عَظِیمٍ﴾ این کارِ سَحره بود بعد فرمود: ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی أَنْ أَلْقِ عَصَاکَ فَإِذَا هِیَ تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ ٭ فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ نه ﴿زَهَقَ الْبَاطِلُ﴾ تا بگوییم خب بالأخره ﴿زَهَقَ الْبَاطِلُ﴾ قابل انطباق است بر خوردن چوب و عصا فرمود خیر، ﴿وَبَطَلَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ آنکه سَحره انجام دادند که طناب و طناببافی نبود، چوب و چوبتراشی نبود چوب را دیگران تراشیدند، طناب را یک عدّه دیگر بافتند اینها آمدند این طناب و چوب را به صورت مار در آوردند ﴿وَبَطَلَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ چه کسی ابطال کرده؟ خدا، به چه وسیله؟ به وسیلهٴ عصای موسی آن را در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» بیان کرده در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آیهٴ هشتاد به بعد این است ﴿فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَةُ قَالَ لَهُم مُّوسَی أَلْقُوا مَا أَنتُم مُلْقُونَ ٭ فَلَمَّا أَلْقَوْا قَالَ مُوسَی مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ﴾
ردّ احتمال آگاهی ساحران از خوف و نبوّت موسای کلیم(علیه السلام):
اینکه در بحث دیروز از برخی از مفسّران قبلی برای هفت، هشت قرن قبل نقل شده است که آنها گفتند وجود مبارک موسای کلیم ترسید سَحره فهمیدند که موسی ساحر نیست برای اینکه اگر ساحر بود تشخیص میداد اینها سِحر است و نمیترسید این برداشت تام نیست چرا، برای اینکه اولاً ذات اقدس الهی به موسی خبر داد که موسی به ضرس قاطع میدانست این سِحر است منتها در چشمِ انسان اثر میگذارد این اثرگذاشتن در چشم یا در خیال غیر از اثرگذاشتن در عقل و باور انسان است که ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ﴾ ضرر ندارد موسای کلیم با ضرس قاطع فرمود: ﴿مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ﴾ این سِحر است اگر ترس بر خود آدم باشد مثل آنچه در کوه طور اتفاق افتاد خب یک ترس معقول و مقبولی است انسان برای اولین بار در شب تار میبیند که ماری دارد حرکت میکند خب میترسد دیگر آن خوف علی نفس بود علمِ انبیای الهی به تعلیم حق است ذاتاً که اینها نمیدانند بعد از اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿خُذْهَا وَلاَ تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَی﴾ بعد دیگر برایش عادی شد آن خوف علی نفسه بود اما در اینجا لطافت قرآن کریم در این است که فرمود: ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ﴾ نه «علی نفسه» ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی﴾ یعنی «خاف خیفةً» اما ﴿فِی نَفْسِهِ﴾ از کجا این خوف ظاهر شده، ممکن است ظاهر شده باشد ولی این ﴿فِی نَفْسِهِ﴾ جلویش را میگیرد اگر خوف علی نفس باشد بالأخره انسان یا این ترس را در دل دارد یا آثار هراس در چهره ظاهر میشود اما وقتی تعبیر قرآن این است که ﴿فَأَوْجَسَ﴾ یعنی «خاف فی نفسه» اگر فرموده بود «خاف علی قومه» بله انسان ممکن بود بگوید که ترسید که در اثر جهل، دین شکست بخورد و آثار ترس در چهرهٴ حضرت ظاهر شد و سحره فهمیدند که موسی ساحر نیست برای اینکه اگر میدانست سحر است که نمیترسید پس دوتا اشکال روی تفسیر این بزرگوار هست یکی اینکه استفادهٴ اینکه آثار ترس در صورت یا در بدن موسای کلیم ظاهر شد استفادهٴ این دشوار است برای اینکه فرمود: ﴿فَأَوْجَسَ﴾ یعنی «خاف» ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی﴾ «فی نفسه خاف» از کجا آثار خوف در بدن ظاهر شد؟ ثانیاً اگر او بر فرض بترسد و اثرِ ترس در بدن ظاهر بشود از کجا معلوم میشود که او نمیداند که این سِحر است چون منشأ ترس که این مار شدنِ این چوبها و طنابها نیست منشأ ترس همان بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که جهلِ فرهنگی مردم است وجود مبارک موسی از ضعف و جهل فرهنگی مردم ترسید با اینکه یقین دارد این سِحر است.
پرسش:...
پاسخ: ترس این است که خب انسان میترسد که دین شکست بخورد این ترس نیست آن حُزن است به عنوان نگرانی که ما در ادبیات فارسی میگوییم انسان ترس دارد که این جاهل غالب بشود یک، وقتی جاهل غالب شد محزون و غمگین است دو، یک خوف است یک ترس، خوف برای رسیدن آن ناملایم است، حُزن بعد از اینکه ناملایم آمد کمالی را از انسان گرفته انسان غمگین میشود و میشود نگران، به هر تقدیر هیچ راهی برای اثبات آنچه را که برخی از قدمای هفتصد هشتصد سال قبل فرمودند راجع به این دو نکته نیست چرا، برای اینکه در آیه سورهٴ مبارکهٴ «یونس» وجود مبارک موسای کلیم بالصراحه فرمود: ﴿قَالَ مُوسَی مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ﴾ بعد سخن از أکل و بلع و امثال ذلک نیست سخن از ابطال است ﴿إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ﴾ یعنی آنجا که فرمود: ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا﴾ آنجا که فرمود: ﴿تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ﴾ آن ﴿تَلْقَفُ﴾ها به معنای ابطال است ابطال به سِحر تعلّق میگیرد نه به چوب و طناب.
چگونگی تأثیر سحر و ابطال آن توسط معجزه:
پرسش:...
پاسخ: بیان عرفی با همین بیان قرآنی با ادبیات عرب همه با هم هماهنگ است دیگر در خود بیان عرفی اگر بگویند که آنچه را ساحران کردند موسی از بین برد یعنی سِحر است دیگر ساحران که طناب نبافتند طناب درست نکردند چوب نتراشیدند ساحران کید کردند ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُو بِسِحْرٍ عَظِیمٍ﴾ این کارِ ساحران بود تعبیر سهگانه قرآن که «بعضه یفسّر بعضا» این است ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ﴾ یعنی «تلقف الکید» در سورهٴ «اعراف» فرمود: ﴿تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ﴾ در سورهٴ «یونس» فرمود: ﴿انّ الله سیبطله﴾ در همان سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» فرمود: ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی أَنْ أَلْقِ عَصَاکَ فَإِذَا هِیَ تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ ٭ فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: نه، مستقیماً ﴿بَطَلَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ اگر کارِ ساحران طناببافی و چوبتراشی نبود، کارِ ساحران ﴿جَاءُو بِسِحْرٍ عَظِیمٍ﴾ بود، ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ﴾ بود ﴿بَطَلَ﴾ این کار ساحران چه کار کردند ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ﴾ در حوزهٴ دیدِ مردم اثر گذاشتند عصای موسی آمد دیدِ مردم را اصلاح کرد مردمی که تماشا میکردند میدیدند میدان، میدان مار است الآن دیدند هیچ ماری نیست فقط ماری است که موسای کلیم او را به عهده دارد بقیه طنابها و چوبهایی است که در میدان افتادند.
چگونگی باطل شدن سحر خیالی با معجزه:
اما وجود مبارک موسای کلیم این عصا را وقتی که در دست گرفته بود واقعاً عصاست ظاهراً عصا، وقتی هم که به فرمان خدای سبحان القا میکند ظاهراً مار است واقعاً مار است، وقتی که دوباره برمیگرداند واقعاً عصاست ظاهراً عصاست، چون اشیاء به ارادهٴ الهی ایجاد میشوند دوام پیدا میکنند تحوّل پیدا میکنند منتها بعضی سریع بعضی غیر سریع اگر سریع باشد میشود عادی و اگر غیر سریع باشد میشود غیر عادت و خرق عادت و معجزه.
پرسش:...
پاسخ: عصا باشد و باطل بکند که دیگر معجزه نیست معجزه این است که عصا بشود اژدها واقعاً و واقعاً معجزهٴ وجود مبارک موسای کلیم این معجزه سِحر را باطل میکند وگرنه عصا که سِحر را باطل نمیکند عصا تا مار نشود معجزه نیست عصا، عصای عادی است عصا یک چوب عادی است لذا خیلیها اگر آن چوب را میگرفتند دیگر مار نمیشد عصا وقتی به دست موسای کلیم بیفتد و به ارادهٴ حق بفرماید: ﴿أَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ﴾ بشود معجزه، وقتی معجزه شد «سِحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار» وگرنه سِحر با عصا پهلو میزند دیگر، اگر ارادهٴ الهی تعلّق نگیرد که این عصا بشود اژدها خب این عصا را بیندازد خب عصا که نمیتواند عصا از آن جهت که چوب است که نمیتواند سِحر را باطل کند عصا باید معجزه بشود چون معجزه میشود گاهی دریا را میشکافد گاهی به سنگ میخورد دوازده چشمه از آن در میآید گاهی به فرمان الهی تا خدا دستور ندهد نه آن دوازده چشمه از سنگ میجوشد نه دریا خشک میشود باید ذات اقدس الهی دستور بدهد که بشود معجزه حالا اعجاز او تارةً به این است که به صورت مار در بیاید تارةً به صورتی که بتواند از یک سنگ دوازده چشمه یا از دریا یک جادهٴ خشکی بسازد، خب.
پرسش:...
پاسخ: خیلی، تفاوتش بین حق و باطل است دیگر،
تبیین خیالی بودن سحر و حقیقت داشتن معجزه:
وقتی که عصای موسی عصا بود واقعاً عصا بود ظاهراً و باطناً، وقتی هم که مار شد واقعاً مار شد ظاهراً و باطناً، وقتی هم که ذات اقدس الهی دوباره برگرداند ﴿سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَی﴾ ظاهراً و واقعاً عصاست اما جریان آن چوبها و جریان آن طنابها اِفک است اِفک یعنی دروغ این ظاهراً مار است باطناً چوب، این ظاهراً مار است باطناً طناب، اما عصای موسی واقعاً این است مثل انسان وقتی زنده است واقعاً زنده است بعد میمیرد واقعاً میمیرد بعد هم زنده میشود واقعاً زنده میشود این کار به طور عادی در چند قرن انجام میگیرد ولی وجود مبارک مسیح(سلام الله علیه) وقتی یک مُرده را زنده میکند آن مُرده واقعاً مُرده بود ظاهراً هم مُرده، الآن واقعاً زنده است باطناً زنده است ظاهراً زنده بعد هم میمیرد واقعاً میمیرد ظاهراً هم میمیرد نظیر ﴿أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیَةٍ﴾ که در آن بحثهای اواخر سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت که عرض کرد چگونه خدا اینها را زنده میکند فرمود: ﴿فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِاْئَةَ عَامٍ﴾ بعد هم مُرد آن وقتی که مُرد واقعاً مُرد آن وقتی که زنده شد واقعاً زنده شد مرتبهٴ سوم که مُرد واقعاً مُرد جریان عصای موسی سه مرتبه را گذراند در هر سه مرتبه واقعیّت داشت اما آن سِحر سحره در همهٴ مراحل واقعاً چوب بودند واقعاً طناب بودند ولی در چشم بینندهها به صورت مار در آمده بود که ظاهرش با باطنش مخالف بود میشود باطل، میشود سراب، میشود باطل، باطل همین است دیگر باطل حقنماست و چیزی در آن نیست همین ﴿أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ﴾ مائی را ﴿فَسَالَتْ أَوْدِیَةُ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَابِیاً﴾ این است این کَفِ روی آب، آب را نشان میدهد ولی چیزی در آن نیست این ظاهرش آب است باطن خبری نیست سراب ظاهرش آب را نشان میدهد باطن خبری نیست این میشود باطل، باطل یعنی همین کَف یعنی همین سراب فرمود این ظاهرش طور دیگر است باطنش طور دیگر است. خب، بنابراین کاری که وجود مبارک موسای کلیم کرد هر سه مقطع واقعیّت و حقیقت بود کاری که آنها انجام دادند فِریه و کذب بود و کارشناسها فهمیدند که این سِحر نیست فقط همان لحظهای که وجود مبارک موسای کلیم این کار را انجام داد ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا﴾ شد ﴿إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ﴾ شد دیگر آن کارشناس سِحر دیگر فرصت ندادند، مهلت ندادند فوراً به خاک افتادند.
ایمان سارحان به پروردگار موسی و هارون(علیهما السلام):
در روایات ما هم هست که ائمه(علهیم السلام) فرمودند: «کُن لما لا تَرجو أرجیٰ مِنک لما تَرجو» یعنی از راهی که امیدوار نیستی امیدوارتر باشید بعد چندتا مثال ذکر کردند یکی اینکه وجود مبارک موسای کلیم در شبِ تار به امید آتش و قَبس از نار رفته نورِ نبوّت نصیبش شده، سَحرهٴ موسای کلیم به امید جایزهٴ دربار فرعون رفتند اسلام و ایمان نصیبشان شده آنها گفتند به عزّت فرعون ما غالبیم اگر غالب شدیم جایزه داریم فرعون گفت جایزه دارید ﴿لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾ هستید در چند مورد است در همین روایت شریف و چند مورد را ذکر میکنند که از راهی که شما امیدوار نیستید امیدوارتر باشید.
مطلب دهم یا یازدهم این است فرعون فهمید، فهمید که این سِحر نیست و معجزه است اما وقتی فرهنگ عمومی ضعیف باشد بر اساس ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ گفت این مردمی که برایشان آسان است ما ثابت بکنیم که این سِحر با معجزه پهلو میزند ما باید دل خوش داریم چرا ما دل خوش نداریم چرا سِحر را کنار معجزه نیاوریم میآوریم لذا اینها را که ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ همهٴ اینها را جمع کردند.
پرسش:...
پاسخ: اگر لازم بود معجزه میخواستند.
تبیین اقسام دوگانه معجزه:
معجزه دو قِسم است یک سلسله اعجازی است که ذات اقدس الهی به عنوان آیهٴ بیّنه به همراه پیغمبر میفرستد میفرماید: ﴿فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا﴾ این یک، قِسم دوم معجزهٴ اقتراحی است اقتراح یعنی پیشنهاد، اگر ملّتی پیشنهاد دادند که شما فلان معجزه را بیاورید ما میپذیریم این معجزهٴ اقتراحی خیلی ارزان تمام نمیشود اگر این معجزهٴ اقتراحی را مطرح کردند و ذات مقدس پیغمبر آن عصر به اذن الهی آورد چه اینکه میآورد بعد آنها ایمان نمیآوردند عذاب شروع میشود ﴿قُضِیَ بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ﴾ این طور نیست که معجزه مَلعبه بشود که امروز این معجزه را بیاورد فردا آن معجزه را بیاور و ذات اقدس الهی انتقام نگیرد.
چگونگی بهرهمندی فرعون از استخفاف بنیاسرائیل:
خب، مطلب بعدی این است که فرعون در جاهلیّتی مردم را پروراند که بر اساس ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ از آنها اطاعت میگرفت مؤیّد این مطلب که مردم آن منطقه خَفیفالعقل و تهیمغز بودند این بود که آن همه معجزات را از وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) دیدند و از دریای خشکشده گذشتند وقتی از دریا گذشتند آمدند دیدند عدّهای دارند بتها را میپرستند به موسای کلیم(سلام الله علیه) پیشنهاد دادند ﴿یَا مُوسَی اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ یک خدای دیدنی بیاور که ما او را بپرستیم سامری هم در جمع اینها بود و از این فرصت سوء استفاده کرد حالا گاهی فرعون سوء استفاده میکند بر اساس ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ گاهی سامری سوء استفاده میکند بر اساس ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ که بساط گوسالهپرستی را پهن کرده این ملّت که با گذشت و شهود آن همه معجزات وقتی یک بتپرست و بت را دیدند به پیغمبرشان میگویند ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ این ملّت را فریب دادن سخت نیست لذا فرعون تصمیم گرفت این ملّت را بفریبد با اینکه برای او مسلّم بود که این معجزه است گفت حالا آنها از کجا تشخیص میدهند که موسی معجزه دارد اینها سِحر دارند میگوید اینها همه با هم ساحرند لذا با اینکه فرعون یقین داشت که این معجزه است چون از جهل و نادانی مردم هم باخبر بود و از آنها اطاعت میگرفت به آنها گرفت این سِحر است و بیایید میدان مبارزه و هراس وجود مبارک موسای کلیم هم از ضعفِ تشخیص این مردم بود برای اینکه این مردمی که بیّنالرشد را با بیّنالغی فرق نمیدهند آن وقت آدم چه بکند اینکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «الیوم تواقفنا» ، «تَواقَفْنا» یعنی موقِف ما غدیر، موقف آنها سقیفه ما الآن روبهروی هم هستیم اینها هم که بین غدیر و سقیفه فرق نمیگذارند ما چه بکنیم این درد است که قبلاً هم عرض شد وجود مبارک حضرت ولیّ عصر که ظهور میکنند از بهترین معجزات آن حضرت این است که سطح فرهنگ مردم را بیاورد بالا حالا این چه قدرتی است چه عنایتی است که خدا دارد به او، چه برکتی است دیگر جزء اسرار آن عالَم است و واقعاً کسی نمیفهمد چطور الآن که هفت میلیارد است حالا هفت میلیارد حالا فرضاً حضرت الآن ظهور بکند یا کمتر یا بیشتر ما که «کذب الوقاتون» ولی بالأخره این جمعیّت عظیم را عاقل کردن فقط کارِ الهی است آن دارد که «وَضَع الله یده علی رئوس العباد فَجَمع بها عقولهم و کَملت به احلامهم» اداره کردنِ مردم عاقل سخت نیست ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ دشوار است، بنابراین فرعون با اینکه میدانست که این معجزه است معذلک دست از فریبکاری برنداشت.
أعاذنا الله مِن شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
مهمترین تفاوت معجزه با سحر
همیشگی و همگانی بودن معجزات انبیا
تحدّی جهانی انبیا با معجزات الهی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَی ﴿62﴾ قَالُوا إِنْ هذَانِ لَسَاحِرَانِ یُرِیدَانِ أَن یُخْرِجَاکُم مِنْ أَرْضِکُم بِسِحْرِهِمَا وَیَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَی ﴿63﴾ فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفّاً وَقَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی ﴿64﴾ قَالُوا یَا مُوسَی إِمَّا أَن تُلْقِیَ وَإِمَّا أَن نَّکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَی ﴿65﴾ قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعَی ﴿66﴾ فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی ﴿67﴾ قُلْنَا لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی ﴿68﴾ وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی ﴿69﴾ فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَی ﴿70﴾
مهمترین تفاوت معجزه با سحر:
معجزه با سِحر فرق روشنی دارد که تا حدودی بیان شد سِحر جزء علوم است و مسائل و موضوعی دارد، محمولی دارد و مبادی تصوّری و تصدیقی دارد، راه فکری دارد و هر کسی میتواند برابر استعداد خود این علوم را یاد بگیرد اما معجزه راه فکری ندارد مثل خود نبوّت است مثل خود امامت است امامت، نبوّت اینها خلافتهای الهی است و منصبهای مخصوص خدا راه فکری ندارد که انسان چند سال درس بخواند بشود پیغمبر یا چند سال درس بخواند بشود امام یا چطور انسان پیغمبر میشود، چطور انسان امام میشود اینها راهِ تحصیلی و فکری ندارد جریان اعجاز هم همین طور است اعجاز به قداست روحِ پیغمبر و امام(علیهما السلام) وابسته است این یک مطلب.
همیشگی و همگانی بودن معجزات انبیا:
مطلب دیگر همین بود که قبلاً گذشت هر پیغمبری ولو رسالت او محدود باشد ولی معجزهٴ او جهانی است یعنی وجود مبارک صالح که معجزهای آورد یا وجود مبارک موسی و عیسی(علیهما السلام) که معجزهای آوردند خواه جزء انبیای اولواالعزم باشند مثل موسی و عیسی(علیهما السلام) یا غیر اولواالعزم باشند مثل صالح(سلام الله علیه) معجزهٴ آنها جهانی است نه در گذشته بشر میتوانست مثل کارِ صالح و موسی و عیسی(علیهم السلام) بکند و نه در آینده الی یوم القیامه، اگر این کار، کار بشر باشد انسان شک میکند میگوید پس دو هزار سال قبل یا یک میلیون یا دو میلیون سال قبل که کسی ادّعای نبوّت کرده بود چنین کاری داشت این کار، کار بشری است و جزء نوابغ بشر بود و انجام داد بر ما واجب است به نبوّت همهٴ انبیا ایمان بیاوریم اگر ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کَلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ﴾ بر همهٴ ما وظیفه است که نسبت به همهٴ انبیا(علیهم السلام) ایمان بیاوریم خب اگر کاری را که صالح پیامبر کرده بود الآن کسی بتواند انجام بدهد یا الی یوم القیامه کسی بتواند انجام بدهد دیگر نبوّت حضرت صالح زیر سؤال میرود.
پرسش:...
پاسخ: کرامت علما که معجزه نیست این راه علما یک راه فکری دارد هر عالِمی هم به اینجا رسید میتواند چنین کاری انجام بدهد این مخصوص یک عالِم و دو عالِم نیست راه فکری هم دارد تهذیب نفس دارد خیلیها هم میتوانند به اینجاها برسند.
تحدّی جهانی انبیا با معجزات الهی:
خب، مطلب سوم آن است که حالا که روشن شد معجزه فرق اساسی با سِحر و شعبده و سایر علوم دارد آنها راه فکری دارند این راه فکری ندارد و معجزه مثل نبوّت است مثل امامت است که راهِ فکری ندارد تحصیلی نیست به افاضهٴ الهی است این مطلب اول، و روشن شد که معجزهٴ هر پیامبری چه از اولواالعزم باشد چه نباشد جهانی است ولو نبوّتش جهانی نباشد این مطلب دوم این تحدّی که در قرآن کریم آمده این هم مخصوص قرآن کریم نیست برای معجزات تمام انبیا(علیهم السلام) است مطلب سوم. آنکه در قرآن کریم آمده این است که تحدّی جهانی کرد ﴿لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾ تَحدّی یعنی مبارز طلبکردن کسی که مدّعی نبوّت است بیّنهای دارد به نام معجزه میگوید من از طرف خدایم یک، برای اینکه ثابت کند من از طرف خدایم یک کار خدایی باید انجام بدهد دو، تا مردم باور کنند این کسی که کاری کرده که از طرف خداست سِمت او هم از طرف خداست این سه، آن معجزه است که همه را عاجز میکند پیغمبر میفرماید اگر شک دارید که من نبیّ هستم کاری که من کردم مثل آن را شما بیاورید این مبارز طلبکردن را میگویند تحدّی اگر تحدّی در کار نباشد میشود کرامت و اگر تحدّی در کار باشد اصطلاحاً میگویند معجزه، پس کسی ادّعا دارد که میگوید من از طرف خدا آمدم و معجزهای هم دارد و برای اثبات اینکه این معجزه است تحدّی میکند مبارز طلب میکند و برابر آن روایتی که در عللالشرایع هست معجزهٴ هر پیغمبری مطابق با پیشرفتهترین فن و رشتهٴ مردم آن عصر است یک وقت است که سِحر و امثال سِحر پیشرفت کرده است وجود مبارک موسای کلیم یکی از معجزاتش همین جریان عصا بود که آنها خیال میکردند سِحر است در حالی که معجزه بود.
پرسش:...
پاسخ: تورات و انجیل را تحدّی نکردند و خود وجود مبارک موسی و عیسی هم نفرمودند که این معجزه است ولی دربارهٴ کارهایی که خود عیسای مسیح دارد به نام احیای موتا و امثال ذلک اینها را فرمودند معجزه است. خب، پس عیسی(سلام الله علیه)، موسی(سلام الله علیهما) اینها تحدّی کردند گفتند اگر تردید دارید که ما نبیّ هستیم این کارهایی را انجام میدهیم به نام معجزه است شما مثل این بیاورید و چون مثل این مقدورشان نیست ثابت میشود که این معجزه است ولی این تحدّی که فرمود: ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ﴾ این تحدّی مخصوص قرآن کریم نیست منتها بر اساس اهمیّتی که قرآن کریم دارد تصریح شده وگرنه «لو اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ» کاری که وجود مبارک صالح پیامبر کرده است مقدورشان نیست، ﴿لو اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ والجن﴾ انجام بدهند کاری را که موسای کلیم کرد مقدورشان نیست و هکذا «لو اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ و الجن» برای اینکه مُردهای را زنده کنند کاری که عیسای مسیح(سلام الله علیه) کرد مقدورشان نیست این هم مطلب سوم. این تحدّی جهانی مخصوص قرآن نیست منتها دربارهٴ قرآن بر اساس اهمیتی که بود ذکر کردند چون معجزه یعنی کارِ بشر نیست خب وقتی چیزی کار بشر نبود اول و آخر ندارد که اجتماع و افتراق ندارد که، جن و انس جمع بشوند یا نشوند مقدورشان نیست گذشته و حال و آینده مقدورشان نیست.
امکان بهرهمندی ائمه(علیهم السلام) از معجزه انبیا:
مطلب چهارم آن است که هر معجزهای را که پیامبر قبلی آورد پیامبر بعدی هم میتواند بیاورد چون از یک جاست دیگر از طرف خداست دیگر امامِ معصوم هم به اذن خدا میتواند بیاورد بالأخره بر اساس عصمتی که دارد، بر اساس امامتی که دارد سِمتی از طرف خدا دارد دیگر اینکه جنبهٴ بشری این کار را انجام نمیدهد که همان کاری که وجود مبارک موسای کلیم کرد ائمه(علیهم السلام) هم به اذن خدا میتوانند بکنند برای اینکه اینها در معجزه بودن که یکسان است کار بشری نیست منتها حالا کردند یا نکردند دلیل معتبر باید باشد وگرنه اصلِ امکانش را عقل و نقل میپذیرد برای اینکه اینها اماماند، معصوماند، حجّت بالغهٴ الهیاند و از طرف خدا هستند، از جهت بشری که این کارها را انجام نمیدهند که، این مطلب چهارم.
امکان عقلی تحقق معجزه توسط ائمه(علیهم السلام):
مطلب پنجم این است که دربارهٴ آنچه از وجود مبارک امام رضا(علیه السلام) نقل شد دربارهٴ وجود مبارک امام کاظم(سلام الله علیهما) نقل شد یکی در مجلس هارون یکی در مجلس مأمون اگر دلیل معتبر باشد سند معتبر باشد کاملاً قابل قبول است برای اینکه امکان عقلی هست یک، در مقام ثبوت هیچ محذوری نیست در مقام اثبات هم اگر دلیلی معتبر باشد «یؤخذ به» این هم اثباتاً عیب ندارد حالا ظن در اصول حجّت است یا نه آن یک اختلاف مبنایی است ولی بالأخره از نظر اسناد ظنّی ممکن است ولو انسان علم پیدا نکند در مسائلی که علم لازم باشد خبرِ واحد کافی نیست ولی بالأخره اسناد ظنّی هست انسان گمان میکند که این مطلب درست باشد راهی برای ابطالش ندارد.
ضرورت بررسی چگونگی ابطال سحر در روایات:
مطلب ششم آن است که آیا در ذیل این روایات آمده که از وجود مبارک امام کاظم یا از وجود مبارک امام رضا(علیهما السلام) خواستند که شما اجازه بدهید این شخصی که استهزاکننده بود و این صورتِ شیر آن شخص را بلع کرد به حالت اوّلی برگردد یا نه، حضرت فرموده باشند همان طوری که عصای موسی چیزهایی را که بلعید اگر برمیگرداند ما هم دستور میدادیم این شخصِ مسخرهکننده را برگرداند اگر آن حدیث مُشتمل بر این ذیل نبود که احتیاج به اثبات دارد، اگر مشتمل بر ذیل بود و روایت هم از نظر سند چون بعضی از روایات معتبر نیست ولی بعضی از روایاتی که تحقیق کردند گفتند سندش معتبر است که سعی این آقایان مشکور اگر سند اینها معتبر باشد در حدّ اسناد ظنّی قابل قبول هست. مطلب هفتم این است که این روایت مخالف ظاهر قرآن است.
ظاهر بیان قرآن دربارهٴ چگونگی ابطال سحر ساحران:
قرآن کریم تعبیر صریح و روشن یا قریب صریحش این است که سِحر را خورده نه چوب را که فرمود: ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا﴾ که متأسفانه با هم نوشته شده از نظر رسمالخط که «إنّما» خوانده میشود این «إنّما» و «أنّما» حرف است و برای افادهٴ حصر است مثل «إنّما الأعمال بالنیّات» اما اینجا این ﴿إنّ﴾ حرف مشبهة بالفعل است و آن ﴿مَا﴾ اسمش است ﴿إِنَّ مَا صَنَعُوا﴾ مثل ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ مَا غَنِمْتُم مِن شَیْءٍ﴾ اینکه «أنّما» نیست که به هر تقدیر اگر ظاهر آیه بررسی بشود این است که ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ یعنی «تلقف الکید».
مطلب هشتم این است که این ﴿تَلْقَفْ﴾ را آیات دیگر به صورت شفاف بیان کرده فرموده دیگر سخن از خوردن نیست، سخن از بلع نیست، سخن از ابطال است فرمود موسای کلیم باطل کرد با القای عصا فرمود آنچه را که شما آوردید سِحر است ﴿إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ﴾ ابطال برای سِحر است نه برای چوب و طناب، طناب و چوب را که باطل نمیکنند سِحر را باطل میکنند و آنچه در این آیات است یا ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا﴾ است یک، یا ﴿تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ﴾ است دو، یا ﴿إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ﴾ است سه، همهٴ اینها یا ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا﴾ است یا ﴿تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ﴾ است اِفک یعنی کذب را میخورد نه چوب را صنعتِ ساحر را میخورد نه چوب را و سِحر را باطل میکند در حالی که چوب و عصا و طناب و اینها ابطالشدنی نیست در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که قبلاً بحثش گذشت عبارت به این صورت بود در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بعد از اینکه محاجّه شروع شد آیهٴ 115 به بعد ﴿قَالُوا یَا مُوسَی إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَإِمَّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقِینَ﴾ وجود مبارک موسای کلیم فرمود: ﴿أَلْقُوا فَلَمّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ﴾ آنها را ترساندند ﴿وَجَاءُو بِسِحْرٍ عَظِیمٍ﴾ این کارِ سَحره بود بعد فرمود: ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی أَنْ أَلْقِ عَصَاکَ فَإِذَا هِیَ تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ ٭ فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ نه ﴿زَهَقَ الْبَاطِلُ﴾ تا بگوییم خب بالأخره ﴿زَهَقَ الْبَاطِلُ﴾ قابل انطباق است بر خوردن چوب و عصا فرمود خیر، ﴿وَبَطَلَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ آنکه سَحره انجام دادند که طناب و طناببافی نبود، چوب و چوبتراشی نبود چوب را دیگران تراشیدند، طناب را یک عدّه دیگر بافتند اینها آمدند این طناب و چوب را به صورت مار در آوردند ﴿وَبَطَلَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ چه کسی ابطال کرده؟ خدا، به چه وسیله؟ به وسیلهٴ عصای موسی آن را در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» بیان کرده در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آیهٴ هشتاد به بعد این است ﴿فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَةُ قَالَ لَهُم مُّوسَی أَلْقُوا مَا أَنتُم مُلْقُونَ ٭ فَلَمَّا أَلْقَوْا قَالَ مُوسَی مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ﴾
ردّ احتمال آگاهی ساحران از خوف و نبوّت موسای کلیم(علیه السلام):
اینکه در بحث دیروز از برخی از مفسّران قبلی برای هفت، هشت قرن قبل نقل شده است که آنها گفتند وجود مبارک موسای کلیم ترسید سَحره فهمیدند که موسی ساحر نیست برای اینکه اگر ساحر بود تشخیص میداد اینها سِحر است و نمیترسید این برداشت تام نیست چرا، برای اینکه اولاً ذات اقدس الهی به موسی خبر داد که موسی به ضرس قاطع میدانست این سِحر است منتها در چشمِ انسان اثر میگذارد این اثرگذاشتن در چشم یا در خیال غیر از اثرگذاشتن در عقل و باور انسان است که ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ﴾ ضرر ندارد موسای کلیم با ضرس قاطع فرمود: ﴿مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ﴾ این سِحر است اگر ترس بر خود آدم باشد مثل آنچه در کوه طور اتفاق افتاد خب یک ترس معقول و مقبولی است انسان برای اولین بار در شب تار میبیند که ماری دارد حرکت میکند خب میترسد دیگر آن خوف علی نفس بود علمِ انبیای الهی به تعلیم حق است ذاتاً که اینها نمیدانند بعد از اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿خُذْهَا وَلاَ تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَی﴾ بعد دیگر برایش عادی شد آن خوف علی نفسه بود اما در اینجا لطافت قرآن کریم در این است که فرمود: ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ﴾ نه «علی نفسه» ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی﴾ یعنی «خاف خیفةً» اما ﴿فِی نَفْسِهِ﴾ از کجا این خوف ظاهر شده، ممکن است ظاهر شده باشد ولی این ﴿فِی نَفْسِهِ﴾ جلویش را میگیرد اگر خوف علی نفس باشد بالأخره انسان یا این ترس را در دل دارد یا آثار هراس در چهره ظاهر میشود اما وقتی تعبیر قرآن این است که ﴿فَأَوْجَسَ﴾ یعنی «خاف فی نفسه» اگر فرموده بود «خاف علی قومه» بله انسان ممکن بود بگوید که ترسید که در اثر جهل، دین شکست بخورد و آثار ترس در چهرهٴ حضرت ظاهر شد و سحره فهمیدند که موسی ساحر نیست برای اینکه اگر میدانست سحر است که نمیترسید پس دوتا اشکال روی تفسیر این بزرگوار هست یکی اینکه استفادهٴ اینکه آثار ترس در صورت یا در بدن موسای کلیم ظاهر شد استفادهٴ این دشوار است برای اینکه فرمود: ﴿فَأَوْجَسَ﴾ یعنی «خاف» ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی﴾ «فی نفسه خاف» از کجا آثار خوف در بدن ظاهر شد؟ ثانیاً اگر او بر فرض بترسد و اثرِ ترس در بدن ظاهر بشود از کجا معلوم میشود که او نمیداند که این سِحر است چون منشأ ترس که این مار شدنِ این چوبها و طنابها نیست منشأ ترس همان بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که جهلِ فرهنگی مردم است وجود مبارک موسی از ضعف و جهل فرهنگی مردم ترسید با اینکه یقین دارد این سِحر است.
پرسش:...
پاسخ: ترس این است که خب انسان میترسد که دین شکست بخورد این ترس نیست آن حُزن است به عنوان نگرانی که ما در ادبیات فارسی میگوییم انسان ترس دارد که این جاهل غالب بشود یک، وقتی جاهل غالب شد محزون و غمگین است دو، یک خوف است یک ترس، خوف برای رسیدن آن ناملایم است، حُزن بعد از اینکه ناملایم آمد کمالی را از انسان گرفته انسان غمگین میشود و میشود نگران، به هر تقدیر هیچ راهی برای اثبات آنچه را که برخی از قدمای هفتصد هشتصد سال قبل فرمودند راجع به این دو نکته نیست چرا، برای اینکه در آیه سورهٴ مبارکهٴ «یونس» وجود مبارک موسای کلیم بالصراحه فرمود: ﴿قَالَ مُوسَی مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ﴾ بعد سخن از أکل و بلع و امثال ذلک نیست سخن از ابطال است ﴿إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ﴾ یعنی آنجا که فرمود: ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا﴾ آنجا که فرمود: ﴿تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ﴾ آن ﴿تَلْقَفُ﴾ها به معنای ابطال است ابطال به سِحر تعلّق میگیرد نه به چوب و طناب.
چگونگی تأثیر سحر و ابطال آن توسط معجزه:
پرسش:...
پاسخ: بیان عرفی با همین بیان قرآنی با ادبیات عرب همه با هم هماهنگ است دیگر در خود بیان عرفی اگر بگویند که آنچه را ساحران کردند موسی از بین برد یعنی سِحر است دیگر ساحران که طناب نبافتند طناب درست نکردند چوب نتراشیدند ساحران کید کردند ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُو بِسِحْرٍ عَظِیمٍ﴾ این کارِ ساحران بود تعبیر سهگانه قرآن که «بعضه یفسّر بعضا» این است ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ﴾ یعنی «تلقف الکید» در سورهٴ «اعراف» فرمود: ﴿تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ﴾ در سورهٴ «یونس» فرمود: ﴿انّ الله سیبطله﴾ در همان سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» فرمود: ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی أَنْ أَلْقِ عَصَاکَ فَإِذَا هِیَ تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ ٭ فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: نه، مستقیماً ﴿بَطَلَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ اگر کارِ ساحران طناببافی و چوبتراشی نبود، کارِ ساحران ﴿جَاءُو بِسِحْرٍ عَظِیمٍ﴾ بود، ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ﴾ بود ﴿بَطَلَ﴾ این کار ساحران چه کار کردند ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ﴾ در حوزهٴ دیدِ مردم اثر گذاشتند عصای موسی آمد دیدِ مردم را اصلاح کرد مردمی که تماشا میکردند میدیدند میدان، میدان مار است الآن دیدند هیچ ماری نیست فقط ماری است که موسای کلیم او را به عهده دارد بقیه طنابها و چوبهایی است که در میدان افتادند.
چگونگی باطل شدن سحر خیالی با معجزه:
اما وجود مبارک موسای کلیم این عصا را وقتی که در دست گرفته بود واقعاً عصاست ظاهراً عصا، وقتی هم که به فرمان خدای سبحان القا میکند ظاهراً مار است واقعاً مار است، وقتی که دوباره برمیگرداند واقعاً عصاست ظاهراً عصاست، چون اشیاء به ارادهٴ الهی ایجاد میشوند دوام پیدا میکنند تحوّل پیدا میکنند منتها بعضی سریع بعضی غیر سریع اگر سریع باشد میشود عادی و اگر غیر سریع باشد میشود غیر عادت و خرق عادت و معجزه.
پرسش:...
پاسخ: عصا باشد و باطل بکند که دیگر معجزه نیست معجزه این است که عصا بشود اژدها واقعاً و واقعاً معجزهٴ وجود مبارک موسای کلیم این معجزه سِحر را باطل میکند وگرنه عصا که سِحر را باطل نمیکند عصا تا مار نشود معجزه نیست عصا، عصای عادی است عصا یک چوب عادی است لذا خیلیها اگر آن چوب را میگرفتند دیگر مار نمیشد عصا وقتی به دست موسای کلیم بیفتد و به ارادهٴ حق بفرماید: ﴿أَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ﴾ بشود معجزه، وقتی معجزه شد «سِحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار» وگرنه سِحر با عصا پهلو میزند دیگر، اگر ارادهٴ الهی تعلّق نگیرد که این عصا بشود اژدها خب این عصا را بیندازد خب عصا که نمیتواند عصا از آن جهت که چوب است که نمیتواند سِحر را باطل کند عصا باید معجزه بشود چون معجزه میشود گاهی دریا را میشکافد گاهی به سنگ میخورد دوازده چشمه از آن در میآید گاهی به فرمان الهی تا خدا دستور ندهد نه آن دوازده چشمه از سنگ میجوشد نه دریا خشک میشود باید ذات اقدس الهی دستور بدهد که بشود معجزه حالا اعجاز او تارةً به این است که به صورت مار در بیاید تارةً به صورتی که بتواند از یک سنگ دوازده چشمه یا از دریا یک جادهٴ خشکی بسازد، خب.
پرسش:...
پاسخ: خیلی، تفاوتش بین حق و باطل است دیگر،
تبیین خیالی بودن سحر و حقیقت داشتن معجزه:
وقتی که عصای موسی عصا بود واقعاً عصا بود ظاهراً و باطناً، وقتی هم که مار شد واقعاً مار شد ظاهراً و باطناً، وقتی هم که ذات اقدس الهی دوباره برگرداند ﴿سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَی﴾ ظاهراً و واقعاً عصاست اما جریان آن چوبها و جریان آن طنابها اِفک است اِفک یعنی دروغ این ظاهراً مار است باطناً چوب، این ظاهراً مار است باطناً طناب، اما عصای موسی واقعاً این است مثل انسان وقتی زنده است واقعاً زنده است بعد میمیرد واقعاً میمیرد بعد هم زنده میشود واقعاً زنده میشود این کار به طور عادی در چند قرن انجام میگیرد ولی وجود مبارک مسیح(سلام الله علیه) وقتی یک مُرده را زنده میکند آن مُرده واقعاً مُرده بود ظاهراً هم مُرده، الآن واقعاً زنده است باطناً زنده است ظاهراً زنده بعد هم میمیرد واقعاً میمیرد ظاهراً هم میمیرد نظیر ﴿أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیَةٍ﴾ که در آن بحثهای اواخر سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت که عرض کرد چگونه خدا اینها را زنده میکند فرمود: ﴿فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِاْئَةَ عَامٍ﴾ بعد هم مُرد آن وقتی که مُرد واقعاً مُرد آن وقتی که زنده شد واقعاً زنده شد مرتبهٴ سوم که مُرد واقعاً مُرد جریان عصای موسی سه مرتبه را گذراند در هر سه مرتبه واقعیّت داشت اما آن سِحر سحره در همهٴ مراحل واقعاً چوب بودند واقعاً طناب بودند ولی در چشم بینندهها به صورت مار در آمده بود که ظاهرش با باطنش مخالف بود میشود باطل، میشود سراب، میشود باطل، باطل همین است دیگر باطل حقنماست و چیزی در آن نیست همین ﴿أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ﴾ مائی را ﴿فَسَالَتْ أَوْدِیَةُ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَابِیاً﴾ این است این کَفِ روی آب، آب را نشان میدهد ولی چیزی در آن نیست این ظاهرش آب است باطن خبری نیست سراب ظاهرش آب را نشان میدهد باطن خبری نیست این میشود باطل، باطل یعنی همین کَف یعنی همین سراب فرمود این ظاهرش طور دیگر است باطنش طور دیگر است. خب، بنابراین کاری که وجود مبارک موسای کلیم کرد هر سه مقطع واقعیّت و حقیقت بود کاری که آنها انجام دادند فِریه و کذب بود و کارشناسها فهمیدند که این سِحر نیست فقط همان لحظهای که وجود مبارک موسای کلیم این کار را انجام داد ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا﴾ شد ﴿إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ﴾ شد دیگر آن کارشناس سِحر دیگر فرصت ندادند، مهلت ندادند فوراً به خاک افتادند.
ایمان سارحان به پروردگار موسی و هارون(علیهما السلام):
در روایات ما هم هست که ائمه(علهیم السلام) فرمودند: «کُن لما لا تَرجو أرجیٰ مِنک لما تَرجو» یعنی از راهی که امیدوار نیستی امیدوارتر باشید بعد چندتا مثال ذکر کردند یکی اینکه وجود مبارک موسای کلیم در شبِ تار به امید آتش و قَبس از نار رفته نورِ نبوّت نصیبش شده، سَحرهٴ موسای کلیم به امید جایزهٴ دربار فرعون رفتند اسلام و ایمان نصیبشان شده آنها گفتند به عزّت فرعون ما غالبیم اگر غالب شدیم جایزه داریم فرعون گفت جایزه دارید ﴿لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾ هستید در چند مورد است در همین روایت شریف و چند مورد را ذکر میکنند که از راهی که شما امیدوار نیستید امیدوارتر باشید.
مطلب دهم یا یازدهم این است فرعون فهمید، فهمید که این سِحر نیست و معجزه است اما وقتی فرهنگ عمومی ضعیف باشد بر اساس ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ گفت این مردمی که برایشان آسان است ما ثابت بکنیم که این سِحر با معجزه پهلو میزند ما باید دل خوش داریم چرا ما دل خوش نداریم چرا سِحر را کنار معجزه نیاوریم میآوریم لذا اینها را که ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ همهٴ اینها را جمع کردند.
پرسش:...
پاسخ: اگر لازم بود معجزه میخواستند.
تبیین اقسام دوگانه معجزه:
معجزه دو قِسم است یک سلسله اعجازی است که ذات اقدس الهی به عنوان آیهٴ بیّنه به همراه پیغمبر میفرستد میفرماید: ﴿فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا﴾ این یک، قِسم دوم معجزهٴ اقتراحی است اقتراح یعنی پیشنهاد، اگر ملّتی پیشنهاد دادند که شما فلان معجزه را بیاورید ما میپذیریم این معجزهٴ اقتراحی خیلی ارزان تمام نمیشود اگر این معجزهٴ اقتراحی را مطرح کردند و ذات مقدس پیغمبر آن عصر به اذن الهی آورد چه اینکه میآورد بعد آنها ایمان نمیآوردند عذاب شروع میشود ﴿قُضِیَ بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ﴾ این طور نیست که معجزه مَلعبه بشود که امروز این معجزه را بیاورد فردا آن معجزه را بیاور و ذات اقدس الهی انتقام نگیرد.
چگونگی بهرهمندی فرعون از استخفاف بنیاسرائیل:
خب، مطلب بعدی این است که فرعون در جاهلیّتی مردم را پروراند که بر اساس ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ از آنها اطاعت میگرفت مؤیّد این مطلب که مردم آن منطقه خَفیفالعقل و تهیمغز بودند این بود که آن همه معجزات را از وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) دیدند و از دریای خشکشده گذشتند وقتی از دریا گذشتند آمدند دیدند عدّهای دارند بتها را میپرستند به موسای کلیم(سلام الله علیه) پیشنهاد دادند ﴿یَا مُوسَی اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ یک خدای دیدنی بیاور که ما او را بپرستیم سامری هم در جمع اینها بود و از این فرصت سوء استفاده کرد حالا گاهی فرعون سوء استفاده میکند بر اساس ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ گاهی سامری سوء استفاده میکند بر اساس ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ که بساط گوسالهپرستی را پهن کرده این ملّت که با گذشت و شهود آن همه معجزات وقتی یک بتپرست و بت را دیدند به پیغمبرشان میگویند ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ این ملّت را فریب دادن سخت نیست لذا فرعون تصمیم گرفت این ملّت را بفریبد با اینکه برای او مسلّم بود که این معجزه است گفت حالا آنها از کجا تشخیص میدهند که موسی معجزه دارد اینها سِحر دارند میگوید اینها همه با هم ساحرند لذا با اینکه فرعون یقین داشت که این معجزه است چون از جهل و نادانی مردم هم باخبر بود و از آنها اطاعت میگرفت به آنها گرفت این سِحر است و بیایید میدان مبارزه و هراس وجود مبارک موسای کلیم هم از ضعفِ تشخیص این مردم بود برای اینکه این مردمی که بیّنالرشد را با بیّنالغی فرق نمیدهند آن وقت آدم چه بکند اینکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «الیوم تواقفنا» ، «تَواقَفْنا» یعنی موقِف ما غدیر، موقف آنها سقیفه ما الآن روبهروی هم هستیم اینها هم که بین غدیر و سقیفه فرق نمیگذارند ما چه بکنیم این درد است که قبلاً هم عرض شد وجود مبارک حضرت ولیّ عصر که ظهور میکنند از بهترین معجزات آن حضرت این است که سطح فرهنگ مردم را بیاورد بالا حالا این چه قدرتی است چه عنایتی است که خدا دارد به او، چه برکتی است دیگر جزء اسرار آن عالَم است و واقعاً کسی نمیفهمد چطور الآن که هفت میلیارد است حالا هفت میلیارد حالا فرضاً حضرت الآن ظهور بکند یا کمتر یا بیشتر ما که «کذب الوقاتون» ولی بالأخره این جمعیّت عظیم را عاقل کردن فقط کارِ الهی است آن دارد که «وَضَع الله یده علی رئوس العباد فَجَمع بها عقولهم و کَملت به احلامهم» اداره کردنِ مردم عاقل سخت نیست ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ دشوار است، بنابراین فرعون با اینکه میدانست که این معجزه است معذلک دست از فریبکاری برنداشت.
أعاذنا الله مِن شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است