display result search
منو
تفسیر آیات 124 تا 130 سوره طه

تفسیر آیات 124 تا 130 سوره طه

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 21 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 124 تا 130 سوره طه"

خلود کیفر کفار بعد از اتمام حجت الهی
اعمی بودن در قیامت ثمره عدم بصیرت در دنیا
تبیین حیات ابدی و جاودانگی روح انسان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی ﴿124﴾ قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَقَدْ کُنتُ بَصِیراً ﴿125﴾ قَالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذلِکَ الْیَوْمَ تُنسَی ﴿126﴾ وَکَذلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ یُؤْمِن بِآیَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَی ﴿127﴾ أَفَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فِی مَسَاکِنِهِمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِأُوْلِی النُّهَی ﴿128﴾ وَلَوْ لاَ کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ لَکَانَ لِزَاماً وَأَجَلٌ مُسَمّیً ﴿129﴾ فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّکَ تَرْضَی﴿130﴾

استعمال «لام» برای نفع یا اختصاص
در اینکه فرمود اگر کسی از یاد خدا اعراض کند معیشت ضَنک برای اوست و نفرمود معیشت ضنک علیه اوست برای این نیست که این لام، لام نفع است لام اگر برای نفع باشد در مقابل «علیٰ» قرار می‌گیرد و آیاتی که نفع و ضرر را مقابل هم قرار داد در قرآن کم نیست اما لام اگر برای اختصاص باشد نه برای نفع در هر دو جا به کار می‌رود یعنی هم معصیت و عذاب للعاصی است هم اطاعت و بهشت للمطیع است که این لام، لام اختصاص است می‌گویند «المال للزید» آنجا که لام به معنای نفع باشد در قبالش «علیٰ» است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ 104 به این صورت آمده است ﴿قَدْ جَاءَکُم بَصَائِرُ مِن رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِیَ فَعَلَیْهَا﴾ آنجا لام برای نفع است در قبالش «علیٰ» است اما لام وقتی برای اختصاص بود نه برای نفع برای تفهیم این مطلب بود که عمل برای عامل است کاری به نفع و ضرر ندارد در هر دو جا با لام به کار می‌رود نظیر آیه هفت سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که قبلاً گذشت در آیهٴ هفت سورهٴ «اسراء» چنین آمد ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ چون این لام برای اختصاص است در مقابل «علیٰ» نیست نه اینکه به عنوان مشاکله لام به کار رفت سخن از مشاکله نیست سخن از اختصاص است اگر اختصاص است عملِ بد مخصوص عامل است عمل خوب هم مخصوص عامل، عمل هیچ کسی را به پای دیگری نمی‌نویسند. در اینجا این لام، لام اختصاص است که ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً﴾ معشیت ضنک مختصّ اوست.

توجه قرآن به سرمایه های درونی، بیرونی و شناسنامه¬ای انسان
مطلب دیگر آن است که قرآن کریم ما را هم به سرمایهٴ درونی خود ما آگاه می‌کند هم به سرمایه‌های بیرونی که از رهبران الهی نصیب ما می‌شود ما را مطّلع می‌کند هم ما را به شناسنامه‌های اصلی‌مان واقف می‌کند از سه راه ما را هدایت می‌کند راه سرمایه‌های درونی ما همان فطرت و عقل و نفس مُلهمه و اینهاست که خدای سبحان به ما داد سرمایه‌های بیرونی انبیای الهی، ائمه معصومین و اولیای الهی‌اند که برای هدایت ما نصب شدند سرمایه‌های شناسنامه‌ای آباء و اجداد ماست این جریان «یا ابن آدم»، ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾، تعبیرات فراوان قرآن کریم و همچنین روایات این است که بالأخره شما یک آدم ریشه‌دار هستید فرزند کسی هستید که از علوم الهی برخوردار بود و عالِم اسمای الهی شد فرزند کسی هستید که معلّم ملائکه بود شما یک آدم ریشه‌داری هستید اینکه می‌بینید در هر فرصتی برای بزرگداشت منطقه‌هایی، نکوداشت بزرگانی جشنواره‌ای می‌گیرند به عنوان گرامیداشت این یک تأثیر مهمّی دارد یعنی گذشته از اینکه یک ادب اجتماعی است یک، گذشته از اینکه طلب مغفرت برای آن صاحب‌نام است دو، یک ارج و ارزشی هم در خود انسان ایجاد می‌کند سه، در غالب شهرها و روستاهای ایران بزرگانی برخاستند خدای سبحان در هر فرصتی هر بزرگی را از هر منطقه‌ای که بخواهد مبعوث می‌کند حفظ نام آنها شناسنامه‌ای است برای مردم آن منطقه، وقتی کسی می‌گوید من اهل فلان روستایم یا اهل فلان شهرم که فلان فقیه، فلان حکیم، فلان مرجع از اینجا برخاست خب زمینهٴ رشد او فراهم می‌شود ذات اقدس الهی این راه سوم را هم فراسوی بشر گذاشت [بارها می‌فرماید:] ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾، قصّهٴ بنی‌آدم را نقل می‌کند تمام این بخشهایی که الآن ما داریم می‌خوانیم شناسنامهٴ ماست این ﴿وَکَذلِکَ﴾، یعنی اینها را ما به پدرتان گفتیم شما هم بچه‌های آدمید این قصّةٌ قضیّةٌ فی واقعه نیست.

سرّ توجه به سرگذشت آدم ابوالبشر و سرمایه¬های شناسنامه¬ای انسان
در همین بخشهایی که شما ملاحظه می‌فرمایید در سورهٴ مبارکهٴ «طه» از آیهٴ 115 ﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً﴾ تا به ﴿یَا آدَمُ﴾ بعد ﴿فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِنِّی هُدیً﴾ بعد به آدم گفتیم ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی﴾ این‌چنین است اگر کسی اهل هدایت بود آن‌چنان است ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ﴾ این‌چنین است همهٴ اینها را ما به آدم گفتیم یعنی به ما می‌فرماید که در شناسنامهٴ شما اینها هست شما بچه‌های کسی هستید که ما با او اینها را در میان گذاشتیم این قصّه که تمام نشده این جریان که پایان نپذیرفت فرمود ما به آدم گفتیم وارد زمین که شدی آیات الهی که آمده است احکامش این است، حِکَمش این است اگر کسی ﴿فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلاَ یَضِلُّ وَلاَ یَشْقَی﴾ این حرف برای فرزندان آدم است الی یوم القیامه، ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً﴾ این برای فرزندان آدم است الی یوم القیامه، گفتگوی بعضی از فرزندان آدم با خدا در قیامت برای همه است ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی﴾، ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ﴾ برای فرزندان آدم است الی یوم القیامه، ﴿أَفَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ﴾ برای اینهاست، ﴿لَوْ لاَ کَلِمَةٌ سَبَقَتْ﴾ برای اینهاست، بازتر از سورهٴ مبارکهٴ «طه» و «بقره» سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بود که گذشت سورهٴ «بقره» و «اعراف» به منزلهٴ شرح آیات سورهٴ مبارکهٴ «طه» هستند این قصّه به صورت بازتر در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آمده است که خیلی وسیع‌تر از جریان سورهٴ «طه» است که محلّ بحث است قدم به قدم آمده منتها هر جا جای سؤال است خدا اجازهٴ سؤال داده.

سرّ عدم پرسش از خلود کیفر در قیامت
این سؤال که کلید علم است و علوم بسته است در مخازن الهی است و سؤال که «حُسن السؤال نصف العلم» کلید است خدا اجازه داده در روزی که کسی حقّ حرف ندارد خدا به بعضی افرادی که سؤالهای عالمانه و محقّقانه دارند اجازهٴ سؤال می‌دهد اما ما یادمان نیست که جایی کسی سؤال بکند خدایا من صد سال یا هشتاد سال معصیت کردم تو می‌خواهی مرا ابد بسوزانی برای چه، شما برخوردید هیچ آیه‌ای که چنین سؤال و جوابی را در قیامت با خدا در میان می‌گذارند همه‌اش ﴿خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً﴾، آخر کسی سؤال نمی‌کند من هشتاد سال گناه کردم چرا ابد، چرا عذاب ابد، اینجا سؤال باز است منتها مستحضرید که بارزترین نیروی ادارکی ما همان چشم است دیگر، درست است گوش سهمی دارد و شامّه سهمی دارد سایر مجاری ادراکی سهمی دارند ولی مهم‌ترین کار برای چشم است آنها اگر سؤال بکنند چرا ما را اصم کردی، چرا ما را ابکم کردی جواب همین است «ربّ لم حشرتنی أصم، ربّ لم حشرتنی أبکم» جواب همین است اما این سؤال اصلاً در ذهن کسی نیامده که چرا در قرآن عدّه‌ای که به عذاب ابد گرفتارند آنجا از خدا سؤال نمی‌کنند خدایا ما به اندازهٴ محدود گناه کردیم چرا نامحدود بسوزیم.

پرسش: ...
پاسخ: بله، حالا این روایتی که مرحوم شیخ(رضوان الله علیه) در رسائل نقل کرده.
ناتوانی فقه و اصول از پاسخگوئی به علت خلود کیفر کفار
با اینکه روایات فراوانی است که قصد گناه، گناه نیست اگر کسی قصد کرد معصیتی را انجام بدهد ممکن است در کلام به عنوان تجرّی به خُبث سریرهٴ او انسان پی ببرد ولی معصیت فقهی نیست این شخص از عدالت نیفتاده قبلاً می‌شد به او اقتدا بکنی الآن هم می‌شود به او اقتدا کرد صِرف همّ به گناه، گناه نیست چه رسد به اینکه با «لو» تقدیر مطرح بشود حادثه‌ای که پیش نیامد نامحرمی دارد عبور می‌کند کسی قصد کرده که این را نگاه بکند ولی استعاذه کرده پناه برد به خدا و نگاه نکرد او دیگر معصیت نکرد با اینکه قصدش این بود گناه بکند اما اگر کسی قصدی هم در کار نبود صِرف اینکه ما بگوییم این شخصی که چند سال معصیت کرده اگر در دنیا می‌ماند معصیت می‌کرد خب او را خدا می‌سوزاند در جهنم، بنابراین آن روایت معنای دقیقی دارد که باید با فنّ دقیق با آن روایت معامله کرد آن روایت، روایت حقّی است اما نه از فقه برمی‌آید نه از اصول از آن آیةٌ محکمه برمی‌آید نه از فریضه عادله نه از سنّت قائمه اینکه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود علم سه قسم، سه قسم یعنی سه قسم است «إنّما العِلم ثلاثةٌ آیةٌ محکمٌ أو فریضةٌ عادلةٌ أوْ سنّةٌ قائمةٌ» از فریضه عادله این معارف برنمی‌آید، از سنّت قائمه هم برنمی‌آید از فقه و اصول این برنمی‌آید از یک علم دیگر برمی‌آید باید ثابت بشود که این شیء مجرّد است وقتی مجرّد آلوده شد برای ابد آلوده است تا تجرّد روح ثابت نشود تا ابدیّت روح ثابت نشود خب این شیء یک جرم ابدی شد جرم ابدی خب رنج ابدی دارد دیگر آن روایت از غرر روایات ماست اما نه از شیخ انصاری ساخته است نه از رسائل او وگرنه این اشکال هست خب آدم وقتی گناه نکرده چرا بسوزد قصد گناه که شما فقها فتوا می‌دهید گناه نیست چه رسد به اینکه «لو کان لبان» این طور نیست که خب.

پرسش: آیه ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ پس چه جواب می‌دهیم؟
پاسخ: همین است دیگر.

خلود کیفر کفار بعد از اتمام حجت الهی
﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ می‌گوید که الآن که من دارم می‌سوزم مرا برگردان دنیا توبه کنم جواب می‌دهد که وقتت گذشت دیگر اینجا که جای عمل نیست نوبت عملت هم که تمام شد الآن همین آیه‌ای که می‌خوانیم ﴿لَکان لَزِماً وَأَجَلٌ مُسَمّیً﴾ معنایش این است یعنی هر کسی عمری دارد، قدری دارد، اندازه‌ای دارد تو به اندازهٴ عمرت اتمام حجّت شده است و به دین بی‌اعتنایی کردی «نبذوا کتاب الله وراء ظهورهم» حالا وقتت گذشته زمان احتضار و برزخ که جای عملِ صالح نیست مدّتت هم که سپری شده حجّتت هم حجّت بالغهٴ الهی بود ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ هیچ کسی را ذات اقدس الهی بدون حجّت بالغه عذاب نمی‌کند خیلیها را عفو می‌کند ولی هیچ کسی را بدون حجّت عذاب نمی‌کند خب اگر روح مجرّد شد این مجرّد آلوده شد این برای ابد آلوده است اگر ما دو دوتا چهارتای آلوده داشته باشیم.

پرسش:
پاسخ: بسیار خب، ولی نیّت را باید ثابت کرد که روح مجرّد است یک، نیّت بد آفتی است دو، این آفت این روح را آفت‌زده می‌کند سه، اول حال است چهار، بعد مَلکه است پنج، بعد فصل مقوّم است شش، آن وقت این می‌شود ثابت و ابدی اینها چندین سال بحث می‌خواهد غرض این است که با آن روایت و با فقه و اصول اینها حل نمی‌شود.

اعمی بودن در قیامت ثمره عدم بصیرت در دنیا
الآن این برای خود ما یک معمّاست که چرا در هیچ جای قرآن این سؤال مطرح نشد که تبهکاران به خدا عرض کنند خدایا ما به اندازهٴ شصت سال، هشتاد سال معصیت کردیم چرا ما را ابد می‌سوزانی، اما چنین سؤالی اینجا مطرح است که ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَقَدْ کُنتُ بَصِیراً﴾ جواب می‌دهد نه، تو کور بودی الآن هم کوری خیال می‌کردی بصیر بودی این همه آیات الهی، قرآن، اهل بیت، روایات، حرم، مسجد، حسینیه اینها بود اینها هیچ کدام را نمی‌دیدی عالماً عامداً نمی‌دیدی یک وقت است کسی کافر مستضعَف است یعنی دسترسی به این حرفها ندارد در جاهای دوردستی است که احکام و حِکم الهی به آنها نرسیده است این جزء افراد مستضعف است و ذات اقدس الهی اینها را مورد رحمت قرار می‌دهد اینها را که عذاب نمی‌کند اما اگر کسی عالماً عامداً از کنار مسجد و حسینیه می‌گذرد همسایه مسجد هم هست «نبذوا کتاب الله وراء ظهورهم» خب این مسجد را ندید دیگر، حسینیه را ندید، حرم را ندید دیگر، در قیامت باطن ظاهر می‌شود و ظاهر رخت برمی‌بندد خدای سبحان می‌فرماید ما تو را کور نکردیم که تو خودت کور بودی الآن هم کور محشور شدی الآن جهنم را به خوبی می‌بینی این طور نیست که جهنم را نبینی ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ هست می‌برند کنار جهنم می‌گویند ﴿أَفَسِحْرٌ هذَا﴾ تمام شعله‌های جهنم را می‌بیند این طور نیست که کور به آن معنا باشد که جهنم را نبیند که یا صدای جهنم را نشنود که، اما صدای بهشت را نمی‌شنود، صدای داود را نمی‌شنود در دنیا هم همین طور بود این تحلیل قرآن کریم است سؤال است و جواب.

تبیین حیات ابدی و جاودانگی روح انسان
اما آن اصلاً در قرآن ما که نیافتیم که کسی به خدا عرض کند خدایا ما صد سال معصیت کردیم ما را چرا برای ابد می‌خواهی بسوزانی سرّش این است که انسان به دارالقرار می‌رود نه به دارالفرار دنیا دارالفرار است قبر دارالفرار است برزخ دارالفرار است هیچ جا دارالقرار نیست «لکنّکم تَنْتَقِلونَ مِن دارٍ الی دارٍ» از دنیا به برزخ، از برزخ به صحنهٴ قیامت، از صحنهٴ قیامت یا بهشت یا جهنم آنجا دیگر دارالقرار است بالأخره صحنهٴ قیامت ولو پنجاه هزار سال محدود است دیگر صحنهٴ قیامت برای ابد که نیست.
پرسش:
پاسخ: خب بله، ولی اصل جهنّم برای آن منافق و برای کفّارِ معاند که خلود هست برای موحّدان و مسلمان و اینها که معصیتهای محدود داشتند بعد از مدّتی عذاب آزاد می‌شوند اینها برای غیر کفّار و غیر منافق است اما منافق و کفّار عنود که مخلَّدند خب، حالا در جهنّم مقداری اختلاف باشد در بهشت که احدی اختلاف نکرد که به ابدیّت بهشت مؤمنینی که در بهشت‌اند برای ابدیّت است دیگر آنجا می‌شود دارالقرار ولی هیچ کس سؤال نمی‌کند در قیامت که خدایا من یک مدّت محدودی گناه کردم به نحو غیر محدود می‌خواهی ما را عذاب بکنی یا حالا پنجاه سال ما گناه کردیم تو پنجاه هزار سال ما را معطّل کنی این چیست، اگر واقعاً مسئلهٴ روح مشخص بشود تجرّد روح مشخص بشود و ثبات روح مشخص بشود و ابدیّت انسان مشخص بشود انسان خودش را ارزان نمی‌فروشد ماییم و ابدیّت ما تاریخ برنمی‌دارد سال و ماه برنمی‌دارد قرن برنمی‌دارد ماییم و هستیم و هستیم و خواهیم بود آن وقت برای ما روشن است اگر ما چنین جان آلوده‌ای داشتیم دیگر سؤال نمی‌کنیم که ما را چرا ده سال یا بیست سال خب.

برابری کیفر مجرمان با گناهان و امکان افزایش پاداش صالحان
اما جریان اینکه چگونه ذات اقدس الهی عمل کسی را چند برابر پاداش می‌دهد بین ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ با جزا عین عمل است چگونه تطابق برقرار می‌شود اگر جزا عین عمل است باید به مقدار عمل باشد نه بیشتر. پاسخش این است که جزا عین عمل است ولی از باب تشبیه معقول به محسوس ذات اقدس الهی در سوره مبارکه بقره مشخص فرمود، فرمود عملی که شما انجام می‌دهید این مثل حبّه‌ای است که در زمینهٴ لایق غرس کردید یا بذرافشانی کردید ﴿مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ﴾ خب چطور یک حبّه می‌شود هفتصد حبّه آن هفتصد حبّه مگر از عین این نبود یا بیگانهٴ این است از همین است دیگر یکی می‌شود هفتصدتا فرمود همان طوری که ﴿مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِاْئَةُ حَبَّةٍ﴾ که می‌شود هفتصدتا ﴿وَاللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ﴾ می‌شود 1400تا ﴿وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾ که دیگر حد ندارد این هم همین طور است یکی می‌شود چندتا این با عین هماهنگ است بیگانه نیست پس هم جزا عین عمل است و هم جزا چند برابر عمل.

ضرورت بهره مندی از فرصت ها و پرهیز از اتلاف عمر
عمده آن است که این شناسنامه‌ای که ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «طه» که داریم می‌خوانیم و مبسوط‌تر از آن در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» مشخص کرده است برای ما یک وظیفه است که به ما فرمود شما چنین آدمی هستی خب حالا اگر کسی که بارها به عرض دوستان رسید اگر کسی حدّی را از علمی را گذرانده کتابی را پارسال تدریس کرده امسال هم همان کتاب را بخواهد تدریس کند این می‌شود اتلاف عمر دیگر کسی بگوید من دو بار رسائل گفتم یا دو بار نهایه گفتم یا دو بار مکاسب گفتم خب درست است بار دوم گفتی ولی بار دوم را از کیسه خوردی اتلاف عمر که دیگر حقیقت شرعیه نمی‌خواهد دیگر همین است دیگر یعنی شما منتظرید که خدا آیه نازل بکند که یا أیّها الطّلاب اگر کسی دوبار رسائل گفته عمرش را تلف کرده این حقیقت شرعیه می‌خواهد! خب «مَن استَوَی یوماهُ فهو مغبون» دیگر اگر سال دوم رساله‌ای نوشتید، تعلیقه‌ای نوشتید و کار بزرگان را انجام دادید نه خیر از کیسه نخوردی سرمایه را تولید کردید اما سال دوم هم همان درس را گفتید این دیگر اتلاف عمر است این مستحضر باشید که اتلاف عمر حقیقت شرعیه ندارد همین است «مَن استوی یوماهُ فهو مغبون»، «مَن استوی شهراه فهو مغبون»، «مَن استویٰ عاماه فهو مغبون» این غَبن است دیگر خب الآن حوزه می‌تواند خیلی کار بکند این مرحوم میرداماد رساله نوشته، میرفندرسکی رساله نوشته، شیخ بهایی رساله نوشته، شهیدین رساله نوشتند اینها همین طلبه بودند دیگر.

سرّ تاکید قرآن به فرزند آدم بودن انسان
در سورهٴ مبارکهٴ «طه» در حدّ متوسط، در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» به طور بیشتر قدم به قدم به ما فرمودند شما شجره داری بچهٴ آدمی او عالِم اسما بود معلّم اسما بود فرشته‌ها را درس می‌گفت در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که بحثش گذشت الآن ولی به طور اجمال اشاره می‌کنیم این است. در سورهٴ «اعراف» از آیهٴ یازده به بعد تقریباً یک ورق مربوط به همین جریان آدم است یعنی شما ریشه‌دارید شناسنامه دارید مثل اینکه به کسانی که بزرگان و مراجع زیادی از آن روستایشان یا از شهرشان برخاستند آدم بگوید خب شما برای فلان شهری برای فلان روستایی خب یعنی اهل همان سرزمینی حالا مخصوصاً اگر جزء فرزندان همان مرجع باشند فرزندان همان فقیه باشند اصرار قرآن کریم این است که شما بچه‌های آدمید این همه ما علوم به او دادیم خب شما بگیرید از ما بنابراین این به ما می‌گوید که شما فرزندان آدمید و بکوشید که این مراحل را یکی پس از دیگری طی کنید مستحضرید چندین روایت نورانی در ذیل ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی﴾ بر ولایت حضرت امیر و اهل بیت(علیهم السلام) تطبیق شده است این به عنوان جَری است به عنوان بیان کامل‌ترین مصداق است این هم روایات جَری و تطبیق.

قصه های قرآن ، عهده دار تبیین سنت هدایت و ضلالت
خب، حالا فرمود: ﴿أَفَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ﴾ ما چندین کار کردیم برهان آوردیم همان ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ چندین راه برای هدایت و رهبری فرستادیم یکی از آن راهها همین قصّه و داستانی که برای انبیا و اُمم گذشته است ﴿أَفَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فِی مَسَاکِنِهِمْ﴾ خب بالأخره فلسفهٴ تاریخ، همین است قرآن کریم داستانی را که نقل می‌کند یک «کذلک» را پایانش ذکر می‌کند «کذلک» یعنی همین طور ما جزا می‌دهیم همین طور ما عمل می‌کنیم این مبادا کسی خیال کند که قضیة فی واقعهة داستانی بود گذشت ﴿کَذلِکَ نَجْزِی﴾ در جریان ذکر یونسی که در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» است ﴿وَذَا النُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً﴾ در پایانش دارد که ﴿وَنَجَّیْنَاهُ﴾ کذا و کذا ﴿وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ﴾ این ذکر یونسی برای هر دردی خوب است چون وعدهٴ الهی است دیگر فرمود ما همان طوری که یونس(سلام الله علیه) را نجات دادیم هر کسی به ما پناه ببرد نجاتش می‌دهیم ﴿وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ﴾ این یک اصل کلی است در طرف رحمت در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آنچه در این آیه گذشته که ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ﴾ دربارهٴ کیفر دربارهٴ اشقیاست بعد فرمود: ﴿أَفَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ﴾ هدایت به معنی روشنگری، راهنمایی و امثال ذلک است گاهی هدایت معنای تبیین را در برِ خود می‌گیرد یعنی تضمین می‌کنند به اصطلاح، معنای تبیین را در هدایت نهادینه می‌کنند می‌گویند ﴿أَفَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ﴾ یعنی «أفلم یُبیِّن لهم» آیا جریان گذشته برای آنها بیان نکرد اینها را هدایت نکرد یعنی اینها را متوجّه نکرد ﴿أَفَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ﴾ یعنی «یُبیِّن لهم» ﴿کَمْ أَهْلَکْنَا﴾ این ﴿کَمْ﴾ اسم است به معنی کثرت است «کَثرةُ إهلاکنا» ما خیلیها را خاک کردیم در جریان معاصران پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یک طور است، در جریان قارون یک طور است، قبل از قارون یک طور است در بحثهای قبلی به مناسبتهایی این سه مقطع گذشت یک مقطع این است که به وجود مبارک پیغمبر فرمود این سرمایه‌داران و صنادید قریش که به ثروتشان می‌نازند باید بدانند که ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾ اینها به مِعشار، به یک دهم، به عُشر توانمندی دیگران نرسیدند ما آنها را از بین بردیم اینها که چیزی نیستند این یک، ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾ در مقطع جلوتر قصّهٴ قارون است که ﴿مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ﴾ به دنبال همان آیه جریان قارون فرمود ما سرمایه‌دارتر از قارون را هم از بین بردیم جلوتر از اینها جریان عاد است که [خانه‌هایی ساختند که] ﴿لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ﴾ اینها خانه‌هایی ساختند، کاخهایی ساختند که در کلّ روی زمین مثل آنها نظیر نداشت دیگران برج می‌ساختند خانه می‌ساختند در دامنه‌های کوه ویلا می‌ساختند قوم ثمود آن طور نبودند اینها کوه را خانه ساختند الآن هم مقدور کسی نیست که بیاید کوه را خانه بسازد این‌قدر این کوهها را باید بتراشد که تا نشیمن درست کند، ورودی درست کند، خروجی درست کند آنها ﴿تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتاً فَارِهِینَ﴾ خب ﴿لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ﴾ بود دیگر، الآن این مثل تخت جمشید نیست خیلی بالاتر از تخت جمشید است تخت جمشید تکه سنگها را گرفتند به این صورت در آوردند آنها کوههای سر به فلک کشیده را کاخ ساختند ﴿تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتاً فَارِهِینَ﴾ بعضی از آثارش در منطقه‌های لاریجان و اینها هست که دسترسی به آنها کار آسانی نیست صعب‌العبور است ولی کوه را خانه ساختند آن‌قدر تراشیدند که خانه ساختند ﴿لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ﴾ این مقطع سوم.

هدف قرآن از بیان سرگذشت پیشینیان
فرمود ما همهٴ اینها را از بین بردیم اینها چه می‌خواهند بگویند ﴿أَفَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنَا﴾ یعنی «أفلم یُبیّن لهم کَثرةُ إهلاکنا» شما هم که یک مقدار در یمن می‌روید یک مقدار در فلسطین می‌روید یک مقدار در شام می‌روید بخشهای عاد و ثمود هم در همین خاورمیانه بودند شما هم که می‌روید می‌بینید آنها که مُتوسّم‌اند، وَسمه‌شناس‌اند، سیماشناس‌اند، میراث باستانی‌شناس‌اند هم می‌‌بینند دیگر ﴿یَمْشُونَ فِی مَسَاکِنِهِمْ﴾ منتها باید بدانید که یک قضا و قدری هست، آزمونی هست، مدّتی هست این‌چنین نیست که هر کس گناه کرده ما فوراً خفه‌اش کنیم ما امتحان می‌کنیم دیگر راه توبه باز است راه برگشت باز است راه استغفار باز است راه انابه باز است «انت الذی فَتَحْتَ لعبادک باباً إلی عفوک و سَمَّیْتَهُ التوبةَ» اینها هست اگر آن کلمهٴ الهی نبود و اجل مسمّا نبود بله ما اینها را هم هلاک می‌کردیم ولی حدّی دارد، حسابی دارد کسی نمی‌تواند در قیامت بگوید خدایا اگر به من مهلت می‌دادی ما توبه می‌کردیم نه، ما مهلت کافی هم می‌دهیم ﴿أَفَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ﴾ که ﴿یَمْشُونَ﴾ همین افراد تبهکار مُعرض عن ذکر الله ﴿فی مَسَاکِنِهِمْ﴾ رفت و آمد می‌کنند باید بدانند که ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِأُوْلِی النُّهَی﴾ اینها عبرت‌اند ﴿فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ﴾ یعنی باید عبور کرد اینهایی که می‌روند میراث فرهنگی نظیر تخت جمشید و مانند آن را تماشا می‌کنند اینها اهل عبرت نیستند اینها تماشاگرند عبرت یعنی کسی عبور بکند از آن رذیلت به فضیلت، از جهل به علم، از ظلم به عدل، اگر عبور نکند که عبرت نگرفته فرمود اینها وسایل عبرت‌اند که عبور کنید ببینید و از وضعی به وضع دیگر بیایید نشد، اینها آیات‌اند ﴿لِأُوْلِی النُّهَی﴾ عقل را نُهیه می‌گویند چون انسان را از زشتی باز می‌دارد و «نُهیٰ» جمع نُهیه است عقل را حِجر می‌گویند ﴿هَلْ فِی ذلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ﴾ برای اینکه تحجیر می‌کند دور آدم را خط می‌کشد نه می‌گذارد دوستی بی‌جهت بیرون برود نه اجازه می‌دهد دشمنی بی‌جهت وارد بشود عقل را حِجر می‌گویند به همین جهت، نُهیه می‌گویند به همین جهت، لُب می‌گویند به همین جهت و مانند آن، فرمود: ﴿لِأُوْلِی النُّهَی﴾، ﴿وَلَوْ لاَ کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ لَکَانَ لِزَاماً وَأَجَلٌ مُسَمّیً﴾ که این «أَجَل مُسَمّی» عطف بر «کَلِمَةٌ» است یعنی «ولولا کلمة سبقت مِن ربّک و لولا أجلٌ مسمّا لکان» این «اهلاک لزاما» حالا باید بحث بشود که اجل مسمّا با ﴿کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ﴾ دو عامل مستقل‌اند یا نه.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:01

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن