- 105
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 26 تا 29 سوره انبیاء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 26 تا 29 سوره انبیاء"
تفاوت والد بودن و اتخاذ ولد و نفی هر دو در قرآن
عدم دلالت ادله عقلی و نقلی بر عصیان و عدم آن در ملائکه
تبیین مسئله کرامت برای فرشتگان و مدبّرات امر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ قَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ﴿26﴾ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ ﴿27﴾ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی وَهُم مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ ﴿28﴾ وَ مَن یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ مِن دُونِهِ فَذلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ ﴿29﴾
خلاصه مباحث بیان شده
چون سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» در مکه نازل شد و عناصر محوری سور مکّی همان اصول دین یعنی توحید و وحی و نبوّت و معاد و امثال اینها، به اضافه خطوط کلی فقه و اخلاق بود و بخشهایی از این سوره دربارهٴ وحی و نبوّت و معاد گذشت، آنچه در این بخش اخیر مطرح شده بود جریان توحید بود. مشرکان حجاز گرفتار الحاد نبودند، مبتلا به شرک بودند و طوایفی از مشرکین همان صنم و وثنِ دستساخته را میپرستیدند [که] البته این به عنوان تَندیس و نَماد برای معبودهایشان بود [و] کم کم خود اینها را عبادت میکردند و
تفاوت والد بودن و اتخاذ ولد و نفی هر دو در قرآن
گروه خزاعه و مانند آن، فرشتهها را فرزندان خدا میپنداشتند و فرشتهها را آلهه تلقّی میکردند. همهٴ مشرکان حجاز این قول را نداشتند که ملائکه، آلههٴ جهاناند، برخی از آنها و طوایفی از آنها مبتلا به این بودند.
در این قسمت یعنی آیهٴ 26 به بعد فرمود عدّهای از مشرکان حجاز گفتند ـ معاذ الله ـ خدا اتّخاذ وَلَد کرد. تعبیر قرآن دربارهٴ وَلد داشتن یا اتّخاذ ولد دو گونه است: عدّهای بالصراحه میگفتند: ﴿ولد الله﴾ که در سورهٴ «صافات» حرف اینها نقل شد و ابطال شد که صریحاً میگفتند خدا والِد است و فرزندی دارد؛ گروهی سخن از والد بودنِ خدا به میان نمیآورند [بلکه] اتّخاذ ولد، تَبَنّی و مانند آن را مطرح میکردند؛ همان طوری که در بین مردم تَبنّی و فرزند خواندن مطرح میبود، فکر میکردند که خدای سبحان ـ معاذ الله ـ فرشتهها را فرزند خود قرار داده است که میشود اتّخاذ ولد.
چگونگی نفی هر دو مورد مذکور در قرآن کریم
قرآن کریم هر دو را نفی کرد؛ هم والد و پدر بودنِ خدا را که ﴿لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ﴾ هم اتّخاذ ولد را که فرمود: ﴿مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلاَ وَلَداً﴾ . والد و ولد نیست چون منزّه از جِرم و جسم و امثال ذلک است؛ تَبنّی و اتّخاذ ولد هم مطرح نیست برای اینکه همه عبدِ مربوباند، تبنّی برای کسی است که نیازی به چیزی داشته باشد، وقتی خدا منزّه از هر نیاز است و همهٴ ماعدی برده و بندهٴ او هستند تبنّی هم معنا ندارد. در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» تعبیر قرآن کریم این است که عدّهای قائل شدند خداوند فرزندی دارد: ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّکَ الْبَنَاتُ وَلَهُمْ الْبَنُونَ ٭ أَمْ خَلَقْنَا الْمَلاَئِکَةَ إِنَاثاً وَهُمْ شَاهِدُونَ ٭ أَلاَ إِنَّهُم مِّنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ ٭ وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ﴾ ؛ آن تعبیر سورهٴ مبارکهٴ «توحید» که ﴿لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ﴾ برای ابطال این قول است اما سخن از اتّخاذ ولد که مطرح میشود تعبیر قرآن این است که ﴿لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً﴾ .
بنابراین دو طایفه از آیات در قرآن کریم مطرح است برای اینکه دو گروه در حجاز مبتلای به این دو تفکّر باطل بودند: بعضی میگفتند ـ معاذ الله ـ خدا والِد است و ولد دارد؛ بعضیها میگفتند که تبنّی کرده فرزندی را اتّخاذ کرده و فرشتگان را هم دختران خدا میپنداشتند که خدای سبحان میفرماید سخن از دختری و پسری اینها نیست و خودتان دختر را نمیپذیرید [آن گاه] برای خدا دختر قائلید که این راه دیگری است غیر از مسئله ابطال شرک. ﴿سُبْحَانَهُ﴾ یعنی او منزّه از هر گونه جرمیّت و جسمیّت و مادیّت و امثال ذلک است. اگر او منزّه از هر گونه زمان و زمین [و] جِرم و جسم است، دیگر والد نخواهد بود و اگر منزّه از هر گونه حاجت است، مبرّای از تبنّی و اتّخاذ ولد خواهد بود. ﴿سُبْحَانَهُ﴾؛ او منزّه از هر نقص و عیب و جِرم و جسم و امثال ذلک است.
تفاوت کرامت انسان و فرشتگان در قرآن
دربارهٴ فرشتهها چند وصف ذکر کرد؛ اوّلین صفت این است که اینها برده و بندهٴ محضاند؛ نه فرزند خدایند نه فرزندخوانده، ﴿بَلْ عِبَادٌ﴾ و کرامتی هم دارند. در قرآن کریم کرامت را مخصوص انسان نمیداند، گرچه دربارهٴ انسان فرمود: ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ ولی سندِ کرامت انسان ـ همان طور که در بحثهای قبل گذشت ـ خلافتِ اوست؛ انسان کریم است، چرا؟ چون خلیفه است و خلیفهٴ خدایِ کریم، کریم است.
اول کرامت انسان است که بحثهای قبلی عهدهدار بود که ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ و سند کرامت انسان هم خلافت اوست که ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ . مطلب سوم آن است که خلیفه آن است که کارِ مستخلَفعنه را بکند، حرف مستخلفعنه را بزند، دستور مستخلفعنه را انجام بدهد. مطلب چهارم این است که اگر کسی نانِ خلافت را بخورد، در کنار سفرهٴ خلافت بنشیند [و] از کرامت برخوردار باشد [ولی] حرفِ خودش را بزند، میشود: ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ . اینچنین نیست که هر انسانی کریم باشد، سند کرامت او خلافت اوست و خلیفه آن است که حرفِ مستخلفعنه را بزند، کار مستخلفعنه را بکند، دستور مستخلفعنه را انجام بدهد. اگر کسی نانِ خلافت را بخورد، حرفِ خودش را بزند [و] ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ باشد، میشود: ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾؛ اما دربارهٴ فرشتهها این حرف نیست ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ﴾ [و] کرامت آنها هم به این است که ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾ ، ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾؛ همین تعبیری که در زیارت جامعه برای ائمه(علیهم السلام) آمده است. خب اینها کریماند اینها خلیفهاند، برای اینکه ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ﴾ هستند، برای اینکه ﴿بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ هستند ، برای اینکه ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾ هستند؛ این اوصاف را قرآن کریم برای فرشتهها ذکر میکند.
در سورهٴ «تحریم» فرمود: ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾؛ این دربارهٴ خَزَنهٴ جهنم است، خب خزنهٴ بهشت به طریق اُولیٰ [این طورند]، آنها که مافوق بهشت و جهنماند حَمَلهٴ عرشاند به طریق اُولیٰ [این طورند]،
عدم دلالت ادله عقلی و نقلی بر عصیان و عدم آن در ملائکه
اما حالا در جهان آیا فرشتهای هست که معصیت بکند، این را ما نه دلیل عقلی داریم بر استحالهاش نه دلیل نقلیِ قطعی داریم بر وقوعش، چون همان طوری که بزرگان اهل حکمت گفتند ارقام فرشتهها مشخص نیست که عدد فرشتهها چقدر است، ملائکةالأرض چقدرند، ملائکةالسماء چقدرند، اصناف آنها چقدر است.
ممکن است برخی از ملائکه نظیر اِنس و جِن مبتلا به گناه بشوند اما این ملائکهای که قرآن از آنها یاد میکند چه آنهایی که متولّیان علماند و تحت تدبیر جبرئیل(سلام الله علیه) هستند چه آنها که متولّیان حیاتبخشیاند و تحت تدبیر اسرافیل(سلام الله علیه) هستند چه آنها که متولّیان قبض ارواحاند و تحت تدبیر عزرائیل(سلام الله علیه) هستند چه آنها که متولّیان کِیل و رزقاند و تحت تدبیر میکائیل(سلام الله علیه) هستند، مسئولان بهشت، مسئولان جهنم، مسئولان عرش الهی، مسئولان وحی، اینها معصوماند؛ ولی حالا آن فرشتههایی که طبق بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) که فرمود هر قطره بارانی یا برف و تگرگی که میآید فرشتهای او را همراهی میکند ، آیا این فرشتهها هم معصوماند یا نه، ما چنین برهان قطعی نداریم؛ نه دلیلِ عقلی داریم بر امتناع عصیان اینها نه دلیل نقلی داریم بر ضرورت وقوع معصیت اینها، البته اگر دلیل معتبری باشد یؤخذ بظاهره؛
تبیین مسئله کرامت برای فرشتگان و مدبّرات امر
اما این فرشتههایی که مدبّرات امرند و جهان را دارند تدبیر میکنند اینها ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ﴾ هستند و همینها را مشرکان حجاز میپرستیدند، لذا قرآن کریم در کمال جلال و شکوه از اینها حمایت کرده فرمود اینها عبادند (یک)، مُکرَم هم هستند (دو)، خودشان راه کرامت را طی کردند و قرآن هم از دست اینها به دست شما رسید: ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾ .
اگر این قرآن، کریم است برای اینکه از مسیر کرامت عبور کرده و به دست شما رسیده است؛ هم از اللهِ اکرم شروع شد: ﴿اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ ٭ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾ هم سُفرای کریم این را آوردند: ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾ هم قلبِ انسان کریم آن را تحمل کرده هم به دست شما رسیده. بنابراین اگر قرآن کریم از مسیر فرشتهها عبور کرده و دستِ اینها دستِ موجودات کریم است، اینها میشوند سُفرای کِرام الهی.
پرسش:...
پاسخ:
عصمت فرشتگان از خطا و خطیئه و درجه¬بندی ایشان
خب نه دیگر، مگر اینکه مفهوم اولویّت باشد نسبت به فرشتههای برتر که اشاره شد. این فرشتهها وقتی معصوم بودند بالاتر از اینها یقیناً معصوماند اما پایینتر از اینها هم معصوماند یا نه، دلیل دیگر میخواهد. آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «تحریم» آمده است فقط دربارهٴ فرشتگان مسئول جهنم است؛ آیهٴ شش سورهٴ مبارکهٴ «تحریم» این است که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلاَئِکَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾. در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه دارد که اینها هر وقت عصبانی میشوند شعلهٴ آتش بیشتر میشود ، این طور نیست که حالا گازوئیلی، نفتی، بنزینی، زغالسنگی در جهنم بیندازند و آتشش افزوده بشود. در بحثهای قبلی هم ملاحظه فرمودید که فرمود هیزم جهنم، قاسطین و ظالمیناند: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ ؛ حطب و هیزم جهنم، افراد ستمکارند. این افراد ستمکار که گاهی سوخت و سوز دارند گاهی کم و زیاد دارند، چند روزی مثلاً میروند آرام بگیرند باز عدّهای اینها را تحریک میکنند و میشورانند، همین صحنه در جهنم ظهور میکند: ﴿کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیراً﴾ . چطور آتش جهنم افروخته میشود؟ در بیانات نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه دارد که وقتی فرشتههای مسئول جهنم غضب میکنند شعله زیاد میشود.
جهنم دارِ عصمت است، هیچ کس بیش از اندازه نمیسوزد نه اشتباهاً نه عمداً؛ آن دار، دار عصمت است. اگر آن دار، دار عصمت است، مسئولانش باید معصوم باشند؛ مگر کسی بیش از اندازهٴ استحقاق میسوزد؟! این ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ که در قرآن کریم یک جا ذکر شد این مخصوص جهنمیهاست وگرنه دربارهٴ بهشتیها که جزای وفاق نیست، ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ است بیشتر از دهتاست و مانند آن؛ آنجایی که جزا مطابق با عمل است فقط دربارهٴ عذاب است. ذرّهای اشتباه در جهنم نیست که اشتباهاً کسی بیشتر بسوزد؛ هم از خطا معصوماند هم از خطیئه (چنین عالَمی است). اگر جهنّم دارِ عصمت است معلوم میشود که مبادی فاعلیِ جهنم معصوماند؛ نه خطا در آنجا راه دارد نه خطیئه نه سهو و نسیان راه دارد نه جهلِ علمی و جهالتِ عملی.
عدم دلالت آیه ﴿لا یَعصُونَ الله ما اَمَرَهُم﴾ بر عصمت تمامی فرشتگان
اگر در سورهٴ «تحریم» فرمود: ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾ ، طبق مفهومِ موافقه، فرشتههایی که از اینها بالاترند خب بله یقیناً معصوماند؛ اما فرشتههایی که پایینتر از اینها هستند جزء ملائکةالأرضاند و کارهای طبیعی را انجام میدهند دلیلی بر عصمت اینها نیست، مگر اینکه از شواهد و ادلّهٴ دیگری استفاده بکنیم.
پرسش:...
پاسخ:
عدم دلالت آیات قرآن بر تکلیف و تشریع برای فرشتگان
بسیار خوب، ما چون از وضع آنها خبر نداریم نمیدانیم که اینها تشریع و شریعت ندارند، البته اگر کسی بخواهد ادّعا کند اثباتش آسان نیست چون در قرآن کریم سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» فقط جریان جنّ و انس را ذکر کرد که ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾ و دربارهٴ فرشتهها چیزی ذکر نکرد، اگر فرشته¬ها هم مثل جنّ و انس بودند، مکلّف بودند، شریعتی داشتند آنها را هم ذکر میکرد. جناب فخررازی ذیل این آیه میگوید این آیه چند مطلب میرساند: یکی اینکه فرشتهها مکلّفاند یکی اینکه اینها معصوماند . عصمتِ اینها را میشود ثابت کرد اما تکلیفِ اینها از این آیات برنمیآید [یعنی] تکلیف به معنای تشریعی، تکلیف به معنای اینکه انبیایی دارند رسلی دارند [از این آیات ثابت نمی¬شود] چون هیچ بحثی در قرآن کریم دربارهٴ نبوّت و وحی و رسالت و تکلیف و شریعتِ فرشتهها به میان نیامده که آنها هم امّتی هستند، پیامبری دارند قانونی دارند کتابی دارند، فقط دربارهٴ جن و انس مطرح شده که جن و انس انبیا دارند اولیا دارند. انبیایی برای جن هست انبیایی برای انس هست؛ مثل اینکه بگویند انبیایی برای زن و مرد هست [ولی این] معنایش این نیست که زن هم از جنس خود پیامبر دارد یا امام دارد. برای زن و مرد پیغمبر هست نه معنایش این است که پیغمبر دو قِسم است؛ برای جن و انس پیغمبر هست معنایش این نیست که پیغمبر دو قِسم است.
به هر تقدیر اثبات این معنا که آنها مکلّفاند از آیه برنمیآید (یک)، اثبات اینکه هیچ فرشتهای در عالَم نیست که معصیت بکند آن هم کار آسانی نیست (دو)؛
دلالت آیات قرآن بر کرامت و عصمت مدبّرات امر
اما این فرشتههایی که جزء مدبّرات امرند و مسئولیتهایی قرآن کریم برای آنها ذکر کرده است، اثبات عصمت اینها سهل است، برای اینکه قرآن کریم اینها را معصوم میداند [زیرا] وقتی خَزنهٴ جهنم را معصوم میداند دیگران به طریق اُولیٰ معصوماند یعنی مسئولان بهشت و مسئولان عرش و امثال ذلک.
﴿قَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ﴾؛ کرامتشان تام است، دیگر در آنها ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ و امثال ذلک در نمیآید و کرامتشان هم در این جهت است که ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ﴾؛ قول و امر و ارادهٴ خدا مُطاع اینهاست؛ اینها امّت ارادهٴ الهیاند و به امر خدا عمل میکنند [و] غیر از این نیست.
پرسش:...
پاسخ: نه،
تفاوت امر تشریعی با تکوینی و تمام نبودن کلام فخررازی
اگر امر منحصر در شریعت باشد بله اما امر اگر در تکوین و تشریع به کار میرود نظیر آنچه در پایان سورهٴ مبارکهٴ «یس» آمده است که ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ ، خب این امرِ تکوینی است، در حالی که امر تشریعی اینچنین نیست [یعنی] با ﴿کُن فَیَکُونُ﴾ نیست [بلکه] و خدا امر میکند [حالا] یک عدّه اطاعت میکنند یک عدّه اطاعت نمیکنند. بنابراین اگر ما دلیلی داشته باشیم که این امر خدا، امر تشریعی است، آن گاه سخن فخررازی تام است که اینها مکلّفاند اما ما دلیلی نداریم که منظور از این امر، امر تشریعی است، شاید نظیر امری باشد که در پایان سورهٴ مبارکهٴ «یس» آمده است ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ ، خب آن امر، امر تکوینی است.
علم خداوند به احوال فرشتگان و ملائکه
﴿یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی﴾؛ خدای سبحان گذشته و حال اینها را میداند (یک)، مبادی قبلی و بعدی را میداند (دو)، ما بین اینها را میداند (سه) و اینها میدانند که خدا میداند که این خصیصهٴ آنهاست. آنها خودشان را در مشهد خدایی میبینند که خدا از گذشته و حال و آینده آنها باخبر است، از مبادی و لوازم و بین مبادی و لوازم آنها هم مستحضر است که ظریفتر از این آیه، آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مریم» و اینها بود که قبلاً گذشت که ﴿لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذلِکَ﴾ ؛ این ﴿مَا بَیْنَ ذلِکَ﴾ هم برای خداست آن وقت چیزی برای انسان نمیماند. فرشتهها چنین موجودیاند که میگویند گذشته برای او، آینده برای او، بین گذشته و آینده یعنی موجودیّت و هویّت کنونی ما هم برای اوست. خب
شرک بودن عبادت ملائکه و معنای ﴿العبادُ مُکَرم﴾
چنین موجودی بدون اذن خدا کار نمیکند.
آن گاه کلام را متوجّه مشرکان حجاز کرد فرمود شما برای چه فرشتهها را عبادت میکنید؟ خودتان گفتید: ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ (یک)؛ ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ (دو)، ما از الله داریم به شما خبر میدهیم، شما مگر الله را قبول ندارید، الله را که به عنوان خالق کلّ و مدیر کلّ قبول دارید میگویید او اِلهالآلهه است ربّالأرباب است و مانند آن و میگویید ما فرشتهها را عبادت میکنیم که ما را به الله نزدیک بکند میگویید ما فرشتهها را عبادت میکنیم که شفیع ما بشوند نزد الله، این قرآن که کلام الله است از الله به شما خبر میدهد که فرشتهها از شما شفاعت نمیکنند شما برای چه عبادت میکنید، برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ﴾ [یعنی] خدا مشرک را نمیآمرزد، خب شما هم که مشرکید، این فرشتهها هم که عبادِ مُکرَماند [و] بدون دستور خدا کار نمیکنند [و] ﴿بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾اند، از شماها شفاعت نمیکنند. اگر شفاعت حق است که حق است باید به اذن او باشد، خدا صریحاً اعلام کرده که خداوند از مشرک نمیگذرد، خب برای چه اینها را عبادت میکنید؛ اگر شما به طمع تَقریب یا به طمع تَشفیع عبادت میکنید، کلاهما مُنتفیان.
در سورهٴ مبارکه این آیه مبسوطاً گذشت که آیهٴ 48 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ﴾، البته آن هم بر اساس مشیئت حکیمانه است ﴿وَمَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَی إِثْماً عَظِیماً﴾، پس مطمئن باشید که از شما شفاعت نمیکنند. اگر آنها سِمتی داشته باشند که آن سِمت باید به اذن خدا باشد چون اینها ﴿بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾اند، ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ﴾اند و مانند آن، (اگر سِمتی دارند) مطمئن باشید که به درد شما نمیخورد، خب پس چرا عبادت میکنید، این شرک است.
شرط قبولی شفاعت و معنای شفیع بودن خداوند
شما اگر بخواهید آنها را وسیله قرار بدهید باید مطابق شریعت اسلام خدا را عبادت بکنید، آن وقت از خدا بخواهید که مشمول شفاعت انبیا و اولیا و فرشتهها بشوید، آن راه دیگری دارد و آخرین کسی که از بعضیها ممکن است شفاعت بکند ذات اقدس الهی است که «وآخر من یشفع هو ارحم الراحمین» بالأخره هر موجودی حدّی دارد و بخشش او محدود است، تنها موجودی که متناهی نیست و بخشش او نامتناهی است ذات اقدس الهی است لذا فرمود: «وآخر من یشفع هو ارحم الراحمین».
شما اگر به طمع شفاعت عبادت میکنید این طمع خامی است، مطمئن باشید که به سود شما نیست. ﴿وَلاَ یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی﴾؛ کسی که مُرتضیالمذهب باشد [مورد شفاعت است]، چه گروهی مرتضیالمذهب است؟ مسلمانها، برای اینکه در همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مائده» فرمود: ﴿وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾ دینِ خداپسند همان اسلام است؛ بعد از جریان «غدیر»، ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ شد و ﴿رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾ شد. اگر دین خداپسند دین قرآن و عترت است و شما از هر دو محرومید چه توقّعی دارید؛ فقط کسی میتواند مشفوعله باشد که مرتضیالمذهب باشد [و] کسی مرتضیالمذهب است که دینِ خداپسند را قبول کند [و] دین خداپسند دین قرآن و عترت است که ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ﴾ ؛ دینی که خداپسند است همین است، شما که این را ندارید. بنابراین نه آنها چنین سِمتی بدون اذن خدا دارند و نه شما چنین نصیبی، آخر چرا عبادت میکنید؛ اگر از آنها کاری ساخته نیست [و] بر فرض ساخته باشد برای شما نمیکنند چرا عبادت میکنید. این دو قسمت را قرآن کریم نفی کرده است فرمود نه از آنها بدون اذن خدا کاری ساخته است نه بر فرض آنها کاری انجام بدهند به سود شماست، شما از کسانی هستید که یقیناً محرومید.
تفاوت خوف عقلی و نفسی و معنای آن در ملائکه
﴿وَلاَ یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی وَهُم مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ﴾؛ اینها از بهترین مصادیق عالِمان دیناند؛ فرمود: ﴿إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾ ؛ اینها اِشفاق دارند، لرزاناند و مضطرباند از خشیت الهی؛ منتها خوف، خوف عقلی است؛ نظیر ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ . یک وقت انسان از مار و عقرب میترسد یک وقت از جهنم میترسد یک وقت زمانی وارد حرم شد حریم میگیرد؛ حرم را شما احترام بکنید یعنی چه؟ یعنی حریم بگیرید؛ اگر گفتند نسبت به فلان مقام احترام بکنید یعنی حریم بگیرید. انسان وقتی وارد حرم شد میبیند میترسد. خب این ترس، ترس عقلی است ترس ممدوح است ترس محمود است؛ جرأت نمیکند خودش را به ضریح نزدیک بکند؛ این یک خوف عقلی است.یک وقت است انسان از اتومبیلی که با سرعت حرکت میکند میترسد، این یک خوفِ نفسی است؛ اما وقتی وارد حرم میشود کمتر جرأت میکند خودش را به ضریح بچسباند، این یک خوفِ عقلی است؛ انسان حریم میگیرد. چرا گفتند جلوتر از قبر امام نماز نخوانید با اینکه عبادت است؟ این ادب است این احترام است اینها حریم گرفتن است؛ ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جنّتان﴾ ، ﴿وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ﴾ کذا، این خوفها، خوفهای عقلی است [و] فرشتهها این طور خشیت و اِشفاق و خوف نسبت به ذات اقدس الهی دارند: ﴿وَهُم مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ﴾.
چگونگی دلالت آیه ﴿وَمَن یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ﴾ بر عدم وقوع الوهیت ملائکه
بعد فرمود: ﴿وَمَن یَقُلْ منهم﴾ ـ اینها البته به صورت جملهٴ شرطیه است ـ ﴿إِنِّی إِلهٌ مِن دُونِهِ﴾؛ کسی بخواهد بگوید من در عرض خدایم، این را کسی نمیگوید، اگر بگوید: ﴿مِن دونه﴾ اله هستم یعنی رتبهٴ الوهیّت من پایینتر از رتبهٴ الوهیّت خداست که مقرِّب الی الله باشم یا شفیع الی الله باشم، اگر کسی چنین ادّعایی بکند: ﴿وَمَن یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ مِن دُونِهِ فَذلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ﴾. مستحضرید که این تعبیر اگر به صورت جملهٴ شرطیه نبود خب نشانهٴ وقوع بود و تکلیف و امثال ذلک اما به صورت جمله شرطیه است؛ جمله شرطیه وقوع را نمیرساند، جملهٴ شرطیه با استحاله ممکن است با امکان هم ممکن است. اگر ﴿وَمَن یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ﴾ به صورت جملهٴ شرطیه در آمده است، میتواند نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» مطرح شده است که به صورت جملهٴ شرطیه دربارهٴ انبیا آمده این است؛ در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» نام شریف عدّهای از انبیا(علیهم السلام) ذکر شده است، بعد از نام بردن عدّهای از انبیا آنگاه در آیهٴ 88 میفرماید: ﴿وَلَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُم مَا کانُوا یَعْمَلُونَ﴾؛ خب این جملهٴ شرطیه است.
صِدق جملهٴ شرطیه به تلازم مقدّم و تالی است نه وقوع مقدّم؛ فرمود این انبیایی که ما اسمشان را بردیم که انبیای ابراهیمی¬اند، اگر مشرک بشوند تمام سعی¬شان باطل است. قضیه، قضیهٴ صادقه است؛ صِدق قضیه شرطیه به صِدق تلازم بین مقدّم و تالی است نه صدق مقدّم. فرمود این انبیا(علیهم السلام) که اسامیشان را بردیم که عبادِ صالحاند کذا و کذا، اگر ـ معاذ الله ـ شرک بورزند همهٴ کارهای آنها باطل است. بنابراین جملهٴ شرطیه دلالت ندارد بر اینکه این کار واقع شده یا مثلاً مکلّفاند؛ نظیر اینکه همین مطلب دربارهٴ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم آمده است که ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ ، فتحصّل که فرشتهها بر فرضِ محال اگر بیراهه بروند، جزایشان جهنم است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تفاوت والد بودن و اتخاذ ولد و نفی هر دو در قرآن
عدم دلالت ادله عقلی و نقلی بر عصیان و عدم آن در ملائکه
تبیین مسئله کرامت برای فرشتگان و مدبّرات امر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ قَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ﴿26﴾ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ ﴿27﴾ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی وَهُم مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ ﴿28﴾ وَ مَن یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ مِن دُونِهِ فَذلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ ﴿29﴾
خلاصه مباحث بیان شده
چون سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» در مکه نازل شد و عناصر محوری سور مکّی همان اصول دین یعنی توحید و وحی و نبوّت و معاد و امثال اینها، به اضافه خطوط کلی فقه و اخلاق بود و بخشهایی از این سوره دربارهٴ وحی و نبوّت و معاد گذشت، آنچه در این بخش اخیر مطرح شده بود جریان توحید بود. مشرکان حجاز گرفتار الحاد نبودند، مبتلا به شرک بودند و طوایفی از مشرکین همان صنم و وثنِ دستساخته را میپرستیدند [که] البته این به عنوان تَندیس و نَماد برای معبودهایشان بود [و] کم کم خود اینها را عبادت میکردند و
تفاوت والد بودن و اتخاذ ولد و نفی هر دو در قرآن
گروه خزاعه و مانند آن، فرشتهها را فرزندان خدا میپنداشتند و فرشتهها را آلهه تلقّی میکردند. همهٴ مشرکان حجاز این قول را نداشتند که ملائکه، آلههٴ جهاناند، برخی از آنها و طوایفی از آنها مبتلا به این بودند.
در این قسمت یعنی آیهٴ 26 به بعد فرمود عدّهای از مشرکان حجاز گفتند ـ معاذ الله ـ خدا اتّخاذ وَلَد کرد. تعبیر قرآن دربارهٴ وَلد داشتن یا اتّخاذ ولد دو گونه است: عدّهای بالصراحه میگفتند: ﴿ولد الله﴾ که در سورهٴ «صافات» حرف اینها نقل شد و ابطال شد که صریحاً میگفتند خدا والِد است و فرزندی دارد؛ گروهی سخن از والد بودنِ خدا به میان نمیآورند [بلکه] اتّخاذ ولد، تَبَنّی و مانند آن را مطرح میکردند؛ همان طوری که در بین مردم تَبنّی و فرزند خواندن مطرح میبود، فکر میکردند که خدای سبحان ـ معاذ الله ـ فرشتهها را فرزند خود قرار داده است که میشود اتّخاذ ولد.
چگونگی نفی هر دو مورد مذکور در قرآن کریم
قرآن کریم هر دو را نفی کرد؛ هم والد و پدر بودنِ خدا را که ﴿لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ﴾ هم اتّخاذ ولد را که فرمود: ﴿مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلاَ وَلَداً﴾ . والد و ولد نیست چون منزّه از جِرم و جسم و امثال ذلک است؛ تَبنّی و اتّخاذ ولد هم مطرح نیست برای اینکه همه عبدِ مربوباند، تبنّی برای کسی است که نیازی به چیزی داشته باشد، وقتی خدا منزّه از هر نیاز است و همهٴ ماعدی برده و بندهٴ او هستند تبنّی هم معنا ندارد. در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» تعبیر قرآن کریم این است که عدّهای قائل شدند خداوند فرزندی دارد: ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّکَ الْبَنَاتُ وَلَهُمْ الْبَنُونَ ٭ أَمْ خَلَقْنَا الْمَلاَئِکَةَ إِنَاثاً وَهُمْ شَاهِدُونَ ٭ أَلاَ إِنَّهُم مِّنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ ٭ وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ﴾ ؛ آن تعبیر سورهٴ مبارکهٴ «توحید» که ﴿لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ﴾ برای ابطال این قول است اما سخن از اتّخاذ ولد که مطرح میشود تعبیر قرآن این است که ﴿لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً﴾ .
بنابراین دو طایفه از آیات در قرآن کریم مطرح است برای اینکه دو گروه در حجاز مبتلای به این دو تفکّر باطل بودند: بعضی میگفتند ـ معاذ الله ـ خدا والِد است و ولد دارد؛ بعضیها میگفتند که تبنّی کرده فرزندی را اتّخاذ کرده و فرشتگان را هم دختران خدا میپنداشتند که خدای سبحان میفرماید سخن از دختری و پسری اینها نیست و خودتان دختر را نمیپذیرید [آن گاه] برای خدا دختر قائلید که این راه دیگری است غیر از مسئله ابطال شرک. ﴿سُبْحَانَهُ﴾ یعنی او منزّه از هر گونه جرمیّت و جسمیّت و مادیّت و امثال ذلک است. اگر او منزّه از هر گونه زمان و زمین [و] جِرم و جسم است، دیگر والد نخواهد بود و اگر منزّه از هر گونه حاجت است، مبرّای از تبنّی و اتّخاذ ولد خواهد بود. ﴿سُبْحَانَهُ﴾؛ او منزّه از هر نقص و عیب و جِرم و جسم و امثال ذلک است.
تفاوت کرامت انسان و فرشتگان در قرآن
دربارهٴ فرشتهها چند وصف ذکر کرد؛ اوّلین صفت این است که اینها برده و بندهٴ محضاند؛ نه فرزند خدایند نه فرزندخوانده، ﴿بَلْ عِبَادٌ﴾ و کرامتی هم دارند. در قرآن کریم کرامت را مخصوص انسان نمیداند، گرچه دربارهٴ انسان فرمود: ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ ولی سندِ کرامت انسان ـ همان طور که در بحثهای قبل گذشت ـ خلافتِ اوست؛ انسان کریم است، چرا؟ چون خلیفه است و خلیفهٴ خدایِ کریم، کریم است.
اول کرامت انسان است که بحثهای قبلی عهدهدار بود که ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ و سند کرامت انسان هم خلافت اوست که ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ . مطلب سوم آن است که خلیفه آن است که کارِ مستخلَفعنه را بکند، حرف مستخلفعنه را بزند، دستور مستخلفعنه را انجام بدهد. مطلب چهارم این است که اگر کسی نانِ خلافت را بخورد، در کنار سفرهٴ خلافت بنشیند [و] از کرامت برخوردار باشد [ولی] حرفِ خودش را بزند، میشود: ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ . اینچنین نیست که هر انسانی کریم باشد، سند کرامت او خلافت اوست و خلیفه آن است که حرفِ مستخلفعنه را بزند، کار مستخلفعنه را بکند، دستور مستخلفعنه را انجام بدهد. اگر کسی نانِ خلافت را بخورد، حرفِ خودش را بزند [و] ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ باشد، میشود: ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾؛ اما دربارهٴ فرشتهها این حرف نیست ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ﴾ [و] کرامت آنها هم به این است که ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾ ، ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾؛ همین تعبیری که در زیارت جامعه برای ائمه(علیهم السلام) آمده است. خب اینها کریماند اینها خلیفهاند، برای اینکه ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ﴾ هستند، برای اینکه ﴿بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ هستند ، برای اینکه ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾ هستند؛ این اوصاف را قرآن کریم برای فرشتهها ذکر میکند.
در سورهٴ «تحریم» فرمود: ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾؛ این دربارهٴ خَزَنهٴ جهنم است، خب خزنهٴ بهشت به طریق اُولیٰ [این طورند]، آنها که مافوق بهشت و جهنماند حَمَلهٴ عرشاند به طریق اُولیٰ [این طورند]،
عدم دلالت ادله عقلی و نقلی بر عصیان و عدم آن در ملائکه
اما حالا در جهان آیا فرشتهای هست که معصیت بکند، این را ما نه دلیل عقلی داریم بر استحالهاش نه دلیل نقلیِ قطعی داریم بر وقوعش، چون همان طوری که بزرگان اهل حکمت گفتند ارقام فرشتهها مشخص نیست که عدد فرشتهها چقدر است، ملائکةالأرض چقدرند، ملائکةالسماء چقدرند، اصناف آنها چقدر است.
ممکن است برخی از ملائکه نظیر اِنس و جِن مبتلا به گناه بشوند اما این ملائکهای که قرآن از آنها یاد میکند چه آنهایی که متولّیان علماند و تحت تدبیر جبرئیل(سلام الله علیه) هستند چه آنها که متولّیان حیاتبخشیاند و تحت تدبیر اسرافیل(سلام الله علیه) هستند چه آنها که متولّیان قبض ارواحاند و تحت تدبیر عزرائیل(سلام الله علیه) هستند چه آنها که متولّیان کِیل و رزقاند و تحت تدبیر میکائیل(سلام الله علیه) هستند، مسئولان بهشت، مسئولان جهنم، مسئولان عرش الهی، مسئولان وحی، اینها معصوماند؛ ولی حالا آن فرشتههایی که طبق بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) که فرمود هر قطره بارانی یا برف و تگرگی که میآید فرشتهای او را همراهی میکند ، آیا این فرشتهها هم معصوماند یا نه، ما چنین برهان قطعی نداریم؛ نه دلیلِ عقلی داریم بر امتناع عصیان اینها نه دلیل نقلی داریم بر ضرورت وقوع معصیت اینها، البته اگر دلیل معتبری باشد یؤخذ بظاهره؛
تبیین مسئله کرامت برای فرشتگان و مدبّرات امر
اما این فرشتههایی که مدبّرات امرند و جهان را دارند تدبیر میکنند اینها ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ﴾ هستند و همینها را مشرکان حجاز میپرستیدند، لذا قرآن کریم در کمال جلال و شکوه از اینها حمایت کرده فرمود اینها عبادند (یک)، مُکرَم هم هستند (دو)، خودشان راه کرامت را طی کردند و قرآن هم از دست اینها به دست شما رسید: ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾ .
اگر این قرآن، کریم است برای اینکه از مسیر کرامت عبور کرده و به دست شما رسیده است؛ هم از اللهِ اکرم شروع شد: ﴿اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ ٭ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾ هم سُفرای کریم این را آوردند: ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾ هم قلبِ انسان کریم آن را تحمل کرده هم به دست شما رسیده. بنابراین اگر قرآن کریم از مسیر فرشتهها عبور کرده و دستِ اینها دستِ موجودات کریم است، اینها میشوند سُفرای کِرام الهی.
پرسش:...
پاسخ:
عصمت فرشتگان از خطا و خطیئه و درجه¬بندی ایشان
خب نه دیگر، مگر اینکه مفهوم اولویّت باشد نسبت به فرشتههای برتر که اشاره شد. این فرشتهها وقتی معصوم بودند بالاتر از اینها یقیناً معصوماند اما پایینتر از اینها هم معصوماند یا نه، دلیل دیگر میخواهد. آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «تحریم» آمده است فقط دربارهٴ فرشتگان مسئول جهنم است؛ آیهٴ شش سورهٴ مبارکهٴ «تحریم» این است که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلاَئِکَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾. در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه دارد که اینها هر وقت عصبانی میشوند شعلهٴ آتش بیشتر میشود ، این طور نیست که حالا گازوئیلی، نفتی، بنزینی، زغالسنگی در جهنم بیندازند و آتشش افزوده بشود. در بحثهای قبلی هم ملاحظه فرمودید که فرمود هیزم جهنم، قاسطین و ظالمیناند: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ ؛ حطب و هیزم جهنم، افراد ستمکارند. این افراد ستمکار که گاهی سوخت و سوز دارند گاهی کم و زیاد دارند، چند روزی مثلاً میروند آرام بگیرند باز عدّهای اینها را تحریک میکنند و میشورانند، همین صحنه در جهنم ظهور میکند: ﴿کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیراً﴾ . چطور آتش جهنم افروخته میشود؟ در بیانات نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه دارد که وقتی فرشتههای مسئول جهنم غضب میکنند شعله زیاد میشود.
جهنم دارِ عصمت است، هیچ کس بیش از اندازه نمیسوزد نه اشتباهاً نه عمداً؛ آن دار، دار عصمت است. اگر آن دار، دار عصمت است، مسئولانش باید معصوم باشند؛ مگر کسی بیش از اندازهٴ استحقاق میسوزد؟! این ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ که در قرآن کریم یک جا ذکر شد این مخصوص جهنمیهاست وگرنه دربارهٴ بهشتیها که جزای وفاق نیست، ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ است بیشتر از دهتاست و مانند آن؛ آنجایی که جزا مطابق با عمل است فقط دربارهٴ عذاب است. ذرّهای اشتباه در جهنم نیست که اشتباهاً کسی بیشتر بسوزد؛ هم از خطا معصوماند هم از خطیئه (چنین عالَمی است). اگر جهنّم دارِ عصمت است معلوم میشود که مبادی فاعلیِ جهنم معصوماند؛ نه خطا در آنجا راه دارد نه خطیئه نه سهو و نسیان راه دارد نه جهلِ علمی و جهالتِ عملی.
عدم دلالت آیه ﴿لا یَعصُونَ الله ما اَمَرَهُم﴾ بر عصمت تمامی فرشتگان
اگر در سورهٴ «تحریم» فرمود: ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾ ، طبق مفهومِ موافقه، فرشتههایی که از اینها بالاترند خب بله یقیناً معصوماند؛ اما فرشتههایی که پایینتر از اینها هستند جزء ملائکةالأرضاند و کارهای طبیعی را انجام میدهند دلیلی بر عصمت اینها نیست، مگر اینکه از شواهد و ادلّهٴ دیگری استفاده بکنیم.
پرسش:...
پاسخ:
عدم دلالت آیات قرآن بر تکلیف و تشریع برای فرشتگان
بسیار خوب، ما چون از وضع آنها خبر نداریم نمیدانیم که اینها تشریع و شریعت ندارند، البته اگر کسی بخواهد ادّعا کند اثباتش آسان نیست چون در قرآن کریم سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» فقط جریان جنّ و انس را ذکر کرد که ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾ و دربارهٴ فرشتهها چیزی ذکر نکرد، اگر فرشته¬ها هم مثل جنّ و انس بودند، مکلّف بودند، شریعتی داشتند آنها را هم ذکر میکرد. جناب فخررازی ذیل این آیه میگوید این آیه چند مطلب میرساند: یکی اینکه فرشتهها مکلّفاند یکی اینکه اینها معصوماند . عصمتِ اینها را میشود ثابت کرد اما تکلیفِ اینها از این آیات برنمیآید [یعنی] تکلیف به معنای تشریعی، تکلیف به معنای اینکه انبیایی دارند رسلی دارند [از این آیات ثابت نمی¬شود] چون هیچ بحثی در قرآن کریم دربارهٴ نبوّت و وحی و رسالت و تکلیف و شریعتِ فرشتهها به میان نیامده که آنها هم امّتی هستند، پیامبری دارند قانونی دارند کتابی دارند، فقط دربارهٴ جن و انس مطرح شده که جن و انس انبیا دارند اولیا دارند. انبیایی برای جن هست انبیایی برای انس هست؛ مثل اینکه بگویند انبیایی برای زن و مرد هست [ولی این] معنایش این نیست که زن هم از جنس خود پیامبر دارد یا امام دارد. برای زن و مرد پیغمبر هست نه معنایش این است که پیغمبر دو قِسم است؛ برای جن و انس پیغمبر هست معنایش این نیست که پیغمبر دو قِسم است.
به هر تقدیر اثبات این معنا که آنها مکلّفاند از آیه برنمیآید (یک)، اثبات اینکه هیچ فرشتهای در عالَم نیست که معصیت بکند آن هم کار آسانی نیست (دو)؛
دلالت آیات قرآن بر کرامت و عصمت مدبّرات امر
اما این فرشتههایی که جزء مدبّرات امرند و مسئولیتهایی قرآن کریم برای آنها ذکر کرده است، اثبات عصمت اینها سهل است، برای اینکه قرآن کریم اینها را معصوم میداند [زیرا] وقتی خَزنهٴ جهنم را معصوم میداند دیگران به طریق اُولیٰ معصوماند یعنی مسئولان بهشت و مسئولان عرش و امثال ذلک.
﴿قَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ﴾؛ کرامتشان تام است، دیگر در آنها ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ و امثال ذلک در نمیآید و کرامتشان هم در این جهت است که ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ﴾؛ قول و امر و ارادهٴ خدا مُطاع اینهاست؛ اینها امّت ارادهٴ الهیاند و به امر خدا عمل میکنند [و] غیر از این نیست.
پرسش:...
پاسخ: نه،
تفاوت امر تشریعی با تکوینی و تمام نبودن کلام فخررازی
اگر امر منحصر در شریعت باشد بله اما امر اگر در تکوین و تشریع به کار میرود نظیر آنچه در پایان سورهٴ مبارکهٴ «یس» آمده است که ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ ، خب این امرِ تکوینی است، در حالی که امر تشریعی اینچنین نیست [یعنی] با ﴿کُن فَیَکُونُ﴾ نیست [بلکه] و خدا امر میکند [حالا] یک عدّه اطاعت میکنند یک عدّه اطاعت نمیکنند. بنابراین اگر ما دلیلی داشته باشیم که این امر خدا، امر تشریعی است، آن گاه سخن فخررازی تام است که اینها مکلّفاند اما ما دلیلی نداریم که منظور از این امر، امر تشریعی است، شاید نظیر امری باشد که در پایان سورهٴ مبارکهٴ «یس» آمده است ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ ، خب آن امر، امر تکوینی است.
علم خداوند به احوال فرشتگان و ملائکه
﴿یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی﴾؛ خدای سبحان گذشته و حال اینها را میداند (یک)، مبادی قبلی و بعدی را میداند (دو)، ما بین اینها را میداند (سه) و اینها میدانند که خدا میداند که این خصیصهٴ آنهاست. آنها خودشان را در مشهد خدایی میبینند که خدا از گذشته و حال و آینده آنها باخبر است، از مبادی و لوازم و بین مبادی و لوازم آنها هم مستحضر است که ظریفتر از این آیه، آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مریم» و اینها بود که قبلاً گذشت که ﴿لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذلِکَ﴾ ؛ این ﴿مَا بَیْنَ ذلِکَ﴾ هم برای خداست آن وقت چیزی برای انسان نمیماند. فرشتهها چنین موجودیاند که میگویند گذشته برای او، آینده برای او، بین گذشته و آینده یعنی موجودیّت و هویّت کنونی ما هم برای اوست. خب
شرک بودن عبادت ملائکه و معنای ﴿العبادُ مُکَرم﴾
چنین موجودی بدون اذن خدا کار نمیکند.
آن گاه کلام را متوجّه مشرکان حجاز کرد فرمود شما برای چه فرشتهها را عبادت میکنید؟ خودتان گفتید: ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ (یک)؛ ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ (دو)، ما از الله داریم به شما خبر میدهیم، شما مگر الله را قبول ندارید، الله را که به عنوان خالق کلّ و مدیر کلّ قبول دارید میگویید او اِلهالآلهه است ربّالأرباب است و مانند آن و میگویید ما فرشتهها را عبادت میکنیم که ما را به الله نزدیک بکند میگویید ما فرشتهها را عبادت میکنیم که شفیع ما بشوند نزد الله، این قرآن که کلام الله است از الله به شما خبر میدهد که فرشتهها از شما شفاعت نمیکنند شما برای چه عبادت میکنید، برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ﴾ [یعنی] خدا مشرک را نمیآمرزد، خب شما هم که مشرکید، این فرشتهها هم که عبادِ مُکرَماند [و] بدون دستور خدا کار نمیکنند [و] ﴿بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾اند، از شماها شفاعت نمیکنند. اگر شفاعت حق است که حق است باید به اذن او باشد، خدا صریحاً اعلام کرده که خداوند از مشرک نمیگذرد، خب برای چه اینها را عبادت میکنید؛ اگر شما به طمع تَقریب یا به طمع تَشفیع عبادت میکنید، کلاهما مُنتفیان.
در سورهٴ مبارکه این آیه مبسوطاً گذشت که آیهٴ 48 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ﴾، البته آن هم بر اساس مشیئت حکیمانه است ﴿وَمَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَی إِثْماً عَظِیماً﴾، پس مطمئن باشید که از شما شفاعت نمیکنند. اگر آنها سِمتی داشته باشند که آن سِمت باید به اذن خدا باشد چون اینها ﴿بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾اند، ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ﴾اند و مانند آن، (اگر سِمتی دارند) مطمئن باشید که به درد شما نمیخورد، خب پس چرا عبادت میکنید، این شرک است.
شرط قبولی شفاعت و معنای شفیع بودن خداوند
شما اگر بخواهید آنها را وسیله قرار بدهید باید مطابق شریعت اسلام خدا را عبادت بکنید، آن وقت از خدا بخواهید که مشمول شفاعت انبیا و اولیا و فرشتهها بشوید، آن راه دیگری دارد و آخرین کسی که از بعضیها ممکن است شفاعت بکند ذات اقدس الهی است که «وآخر من یشفع هو ارحم الراحمین» بالأخره هر موجودی حدّی دارد و بخشش او محدود است، تنها موجودی که متناهی نیست و بخشش او نامتناهی است ذات اقدس الهی است لذا فرمود: «وآخر من یشفع هو ارحم الراحمین».
شما اگر به طمع شفاعت عبادت میکنید این طمع خامی است، مطمئن باشید که به سود شما نیست. ﴿وَلاَ یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی﴾؛ کسی که مُرتضیالمذهب باشد [مورد شفاعت است]، چه گروهی مرتضیالمذهب است؟ مسلمانها، برای اینکه در همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مائده» فرمود: ﴿وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾ دینِ خداپسند همان اسلام است؛ بعد از جریان «غدیر»، ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ شد و ﴿رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾ شد. اگر دین خداپسند دین قرآن و عترت است و شما از هر دو محرومید چه توقّعی دارید؛ فقط کسی میتواند مشفوعله باشد که مرتضیالمذهب باشد [و] کسی مرتضیالمذهب است که دینِ خداپسند را قبول کند [و] دین خداپسند دین قرآن و عترت است که ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ﴾ ؛ دینی که خداپسند است همین است، شما که این را ندارید. بنابراین نه آنها چنین سِمتی بدون اذن خدا دارند و نه شما چنین نصیبی، آخر چرا عبادت میکنید؛ اگر از آنها کاری ساخته نیست [و] بر فرض ساخته باشد برای شما نمیکنند چرا عبادت میکنید. این دو قسمت را قرآن کریم نفی کرده است فرمود نه از آنها بدون اذن خدا کاری ساخته است نه بر فرض آنها کاری انجام بدهند به سود شماست، شما از کسانی هستید که یقیناً محرومید.
تفاوت خوف عقلی و نفسی و معنای آن در ملائکه
﴿وَلاَ یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی وَهُم مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ﴾؛ اینها از بهترین مصادیق عالِمان دیناند؛ فرمود: ﴿إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾ ؛ اینها اِشفاق دارند، لرزاناند و مضطرباند از خشیت الهی؛ منتها خوف، خوف عقلی است؛ نظیر ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ . یک وقت انسان از مار و عقرب میترسد یک وقت از جهنم میترسد یک وقت زمانی وارد حرم شد حریم میگیرد؛ حرم را شما احترام بکنید یعنی چه؟ یعنی حریم بگیرید؛ اگر گفتند نسبت به فلان مقام احترام بکنید یعنی حریم بگیرید. انسان وقتی وارد حرم شد میبیند میترسد. خب این ترس، ترس عقلی است ترس ممدوح است ترس محمود است؛ جرأت نمیکند خودش را به ضریح نزدیک بکند؛ این یک خوف عقلی است.یک وقت است انسان از اتومبیلی که با سرعت حرکت میکند میترسد، این یک خوفِ نفسی است؛ اما وقتی وارد حرم میشود کمتر جرأت میکند خودش را به ضریح بچسباند، این یک خوفِ عقلی است؛ انسان حریم میگیرد. چرا گفتند جلوتر از قبر امام نماز نخوانید با اینکه عبادت است؟ این ادب است این احترام است اینها حریم گرفتن است؛ ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جنّتان﴾ ، ﴿وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ﴾ کذا، این خوفها، خوفهای عقلی است [و] فرشتهها این طور خشیت و اِشفاق و خوف نسبت به ذات اقدس الهی دارند: ﴿وَهُم مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ﴾.
چگونگی دلالت آیه ﴿وَمَن یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ﴾ بر عدم وقوع الوهیت ملائکه
بعد فرمود: ﴿وَمَن یَقُلْ منهم﴾ ـ اینها البته به صورت جملهٴ شرطیه است ـ ﴿إِنِّی إِلهٌ مِن دُونِهِ﴾؛ کسی بخواهد بگوید من در عرض خدایم، این را کسی نمیگوید، اگر بگوید: ﴿مِن دونه﴾ اله هستم یعنی رتبهٴ الوهیّت من پایینتر از رتبهٴ الوهیّت خداست که مقرِّب الی الله باشم یا شفیع الی الله باشم، اگر کسی چنین ادّعایی بکند: ﴿وَمَن یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ مِن دُونِهِ فَذلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ﴾. مستحضرید که این تعبیر اگر به صورت جملهٴ شرطیه نبود خب نشانهٴ وقوع بود و تکلیف و امثال ذلک اما به صورت جمله شرطیه است؛ جمله شرطیه وقوع را نمیرساند، جملهٴ شرطیه با استحاله ممکن است با امکان هم ممکن است. اگر ﴿وَمَن یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ﴾ به صورت جملهٴ شرطیه در آمده است، میتواند نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» مطرح شده است که به صورت جملهٴ شرطیه دربارهٴ انبیا آمده این است؛ در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» نام شریف عدّهای از انبیا(علیهم السلام) ذکر شده است، بعد از نام بردن عدّهای از انبیا آنگاه در آیهٴ 88 میفرماید: ﴿وَلَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُم مَا کانُوا یَعْمَلُونَ﴾؛ خب این جملهٴ شرطیه است.
صِدق جملهٴ شرطیه به تلازم مقدّم و تالی است نه وقوع مقدّم؛ فرمود این انبیایی که ما اسمشان را بردیم که انبیای ابراهیمی¬اند، اگر مشرک بشوند تمام سعی¬شان باطل است. قضیه، قضیهٴ صادقه است؛ صِدق قضیه شرطیه به صِدق تلازم بین مقدّم و تالی است نه صدق مقدّم. فرمود این انبیا(علیهم السلام) که اسامیشان را بردیم که عبادِ صالحاند کذا و کذا، اگر ـ معاذ الله ـ شرک بورزند همهٴ کارهای آنها باطل است. بنابراین جملهٴ شرطیه دلالت ندارد بر اینکه این کار واقع شده یا مثلاً مکلّفاند؛ نظیر اینکه همین مطلب دربارهٴ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم آمده است که ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ ، فتحصّل که فرشتهها بر فرضِ محال اگر بیراهه بروند، جزایشان جهنم است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است