display result search
منو
تفسیر آیات 30 تا 33 سوره انبیاء _ بخش اول

تفسیر آیات 30 تا 33 سوره انبیاء _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 30 دقیقه مدت قطعه
  • 21 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 30 تا 33 سوره انبیاء _ بخش اول"

منشأ اختصاص بخشی از آیات سوره "انبیاء" به مسئله توحید
نظم موجود در عالم و لزوم وحدانیت خداوند
نمونه‌هایی از اسرار زمین و نظم موجود در آن

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍّ أَفَلاَ یُؤْمِنُونَ ﴿30﴾ وَجَعَلْنَا فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ أَن تَمِیدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِیهَا فِجَاجاً سُبُلاً لَّعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ ﴿31﴾ وَجَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً وَهُمْ عَنْ آیَاتِهَا مُعْرِضُونَ ﴿32﴾ وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ﴿33﴾

منشأ اختصاص بخشی از آیات سوره "انبیاء" به مسئله توحید
چون سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» در مکه نازل شد و مطالب مهمّ سوَر مکّی، اصول دین است و بخشی از آیات گذشته مربوط به وحی و نبوّت بود ـ چه اینکه بخشی از آیات آینده مربوط به معاد است ـ و توحید از مهم‌ترین مسائل محلّ ابتلای آن روز بود، لذا در این سور‌ه بخشهایی از آیاتش به جریان توحید اختصاص یافته است.

نظم موجود در عالم و لزوم وحدانیت خداوند
فرمود کفّار که به غیر خدا پناهنده‌اند و تدبیر را از غیر خدا توقّع دارند و به غیر خدا پناه می‌برند، مگر نمی‌دانند و نمی‌بینند که کلّ عالَم را خدا آفرید و کلّ عالَم را هم او دارد اداره می‌کند [و] نظم جهان به تدبیر اوست، بنابراین باید کسی را عبادت کرد که هویّت ما ـ «کان»ی تامّه ـ و تدبیر ما ـ «کان»ی ناقصه ـ به دست اوست. آیا کفّار نمی‌بینند که مجموعهٴ آسمان و زمین اول رَتْق و بسته بودند و خدای سبحان اینها را باز کرد، راه شیری درست کرد ستاره‌های ثابت درست کرد ستاره‌های سیّار درست کرد، زمین را از آنها جدا کرد [و] این مجموعه را به صورت سماوات و ارض به خوبی دارد اداره می‌کند: ﴿کَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا﴾. این مربوط به مجموعهٴ نظام آسمان و زمین [بود].
بعد فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍّ﴾؛ هر موجود زنده‌ای از آب است؛ چه حیات گیاهی داشته باشد چه حیات حیوانی چه حیات انسانی. هیچ جا بدون آب، حیات رخ نمی‌دهد نه گیاهی سبز می‌شود نه حیوانی به دنیا می‌آید نه انسانی زندگی می‌کند؛ هر موجود زنده‌ای از آب است. این هم یک نظم علمی است و یک ادّعای علمی. ﴿وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍّ أَفَلاَ یُؤْمِنُونَ﴾؛ چرا اینها موحّد نمی‌شوند چرا اینها دست از وثنیّت و صنمیّت برنمی‌دارند. این مربوط به آسمان و پیدایش حیات در مجموعهٴ آسمان و زمین [بود].

نمونه‌هایی از اسرار زمین و نظم موجود در آن
بعد دربارهٴ خصوص زمین فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ﴾؛ این کُرهٴ زمین که همانند کرات دیگر با هم متّصل و مرتبط بودند و بعد، از این مجموعه جدا شد، برای نجات آن از نوسان و اضطراب و لرزش، ما کوههایی را در آن آفریدیم که به منزلهٴ میخِ آن باشد و آن را از اضطراب حفظ بکند. ﴿وَجَعَلْنَا فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ﴾؛ «راسِی» همین سنگهای بزرگ [و] کوههای بزرگ است که باعث نگهداری است؛ لنگر را می‌گویند «مرساة»؛ ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْریها وَمُرْسَاهَا﴾ یعنی لنگر و لنگرگاه او نام خداست. «راسی» یعنی لنگردار، لنگردهنده، حفظ‌کننده؛ جبال را به همین مناسبت می‌گویند «رواسی». در آن بیانات نورانی حضرت امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) که فرمود: «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ أرْضِهِ» هم همین است ـ «مَیَدان» یعنی نوسان و اضطراب؛ «مادَ» یعنی «اضطرب»؛ «یَمِید» یعنی «یَضطرب» ـ برای اینکه مَیَدان، نوسان و اضطراب زمین را حفظ کند این زمین را با کوهها و سنگهای بزرگ، توتِید کرده است یعنی میخ¬کوب کرده است؛ «وَتَد» یعنی میخ. خب این از همین آیات استفاده شد که فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ أَن تَمِیدَ بِهِمْ﴾ یعنی مبادا اینکه مردمی که روی زمین زندگی می‌کنند به وسیلهٴ اضطراب و مَیَدان و لرزش زمین از پا در بیایند. این ﴿أَن تَمِیدَ بِهِمْ﴾ یعنی «کراهة أن تمید بهم» مثل اینکه فرمود: ﴿إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا﴾ یعنی مبادا اینکه برخورد کنید قومی را به جهالت. خب مبادا «أن تمید و تضطرب بهم»؛ که «باء» برای تأدیه است. خب اصلِ زمین را که از کُرات دیگر جدا شد، با این کوهها و صخور حفط کرد، زمین آرام شد.
برای بهزیستی در زمین، بخشی را بحر، بخشی را نهر، بخشی را جبال و بخشی را هم راههای وسیع قرار داد. جبال، منشأ برکات فراوانی هستند؛ بارانها را به سینه می‌خرند در دل ذخیره می‌کنند، به صورت چشمه در می‌آورند و از دامن این کوهها چشمه‌های فراوان ذخیره¬شده برای تأمین شُرب مردم حاصل می‌شود.
تبیین معنای <فجاج> در آیه ﴿وَجَعَلْنَا فِیهَا فِجَاجاً سُبُلاً﴾
بین این کوهها راههای وسیع قرار داد. «فَجّ» یعنی راه، اگر عمیق باشد تَه درّه است و اگر عادی باشد می‌گویند: «فَجّ واسح» «فِجاج» جمع فَجّ است که اینجا فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا فِیهَا﴾ یعنی در زمین ﴿فِجَاجاً﴾؛ «فِجاج» جمع «فَجّ» است و «فَجّ» یعنی آن راه. در سورهٴ مبارکهٴ «حج» به این صورت فرمود شما ندا بدهید، اینها ﴿مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ﴾ خواهند آمد. حالا در برخی از آیات نظیر سورهٴ مبارکهٴ «نوح»، «سُبُل» قبل از «فِجاج» آمده است: ﴿لِتَسْلُکُوا مِنْهَا سُبُلاً فِجَاجاً﴾ ؛ اما در اینجا «فجاج» قبل از «سُبل» ذکر شده لذا این ﴿فِجَاجاً﴾ را حال دانستند ولی قابل تفسیر مطابق سورهٴ مبارکهٴ «نوح» هم است. ﴿وَجَعَلْنَا فِیهَا فِجَاجاً سُبُلاً﴾ یعنی «سُبلاً فجاجا» [یعنی] راههای وسیع. ﴿لَّعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ﴾؛ تا هم به مقصد برسند و در بین راه نمانند و هم هدایتِ کلامی پیدا کنند و به مبدأشان پی ببرند. نظم عالَم هم طوری است که ﴿وَجَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً﴾؛ آنچه در بالای سرِ شماست به منزلهٴ سقف است و حفظ می‌شود و نمی‌ریزد و از بینتان نمی‌برد و همهٴ اینها آیات الهی‌اند. متأسفانه این مشرکین از آیات الهی اِعراض می‌کنند و به دامن وثن و صنم می‌روند. خب دربارهٴ خلقت لیل و نهار و شمس و قمر هم آیهٴ بعدی است که ـ ان‌شاءالله ـ مطرح می‌شود. این ترجمه‌گونهٴ این چند آیه [بود].

جامعیت قرآن در مسائل کلامی و مسائل علمی
آیا قرآن کریم اینها را فقط برای همان صبغهٴ کلامی ذکر کرده است که اینها چون آیه‌اند ذی‌الآیه‌ای دارند [چون] مخلوق‌اند خالقی دارند یا نه، گذشته از اینکه مسائل کلامی را در بردارد مسائل علمی را هم به همراه دارد؟ بعضی از مفسّران همان طوری که در فضای دانشگاه می‌گویند علم کاری به دین ندارد، اینها هم متأسفانه در تفسیر نوشته‌اند که دین کاری به علم ندارد یعنی قرآن کتاب هدایت است، اصلاً مسائل علمی را مطرح نمی‌کند و طرح مسائل علمی در تفسیر قرآن بیگانه است. خب هم از این طرف گفتند دین کاری با علم ندارد هم از آن طرف گفتند علم کاری با دین ندارد،این شکاف عمیق بین حوزه و دانشگاه پیدا شد، در حالی که هم دین با علم کار دارد هم علم با دین کار دارد.

تبیین <جوامع الکلم> بودن قرآن
حالا شما بنگرید ببینید قرآن کریم فقط کتاب هدایت است یا معلّم کتاب و حکمت است و مزکی نفوس؟ آن ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ سرِ جایش محفوظ است اما معلّم کتاب و حکمت هم است، چون قرآن کریم جزء جوامع‌الکَلِم است که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «اُعطیتُ جوامع الکلم».
«جوامع‌الکلم» به منزلهٴ قانون اساسی است یعنی اصول کلی است که ذات اقدس الهی به پیامبرش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ارائه فرمود؛ از جوامع‌الکلم فروع فراوانی استنباط می‌شود؛ دو روایت است که مرحوم صاحب وسائل اینها را در کتاب ‌القضاء وسائل نقل کرده است که «علینا إلقاء الاصول و علیکم التفریع» که این از وجود مبارک امام رضا (علیه السلام) است و یکی از وجود مبارک امام صادق(علیه السلام) است . قواعد اصولی همین طور است قواعد فقهی همین طور است. درست است که بسیاری از احکام جزئی را به عنوان فقه بیان کردند اما در مسائل اصول در مسائل و قواعد فقهی، اینها قاعده‌های کلّی ارائه کردند اینها جوامع‌الکلم ارائه کردند. تمام این قواعد فقهیه که نوشته شده سند اینها بیش از یک خط نیست؛ قاعدهٴ «علی الید» این طور است، قاعدهٴ «لا ضرر» این طور است، قاعدهٴ «لا حرج» این طور است، قاعدهٴ امکان این طور است، قاعدهٴ «مَن مَلِک شیئاً ملک الإقرار به» این طور است و قواعد دیگر (اینها همه‌شان یک خط است). از این یک خط، به صورت یک قاعده، مطالب فراوانی استنباط شده و بسیاری از بزرگان فقهی(رضوان الله علیهم) دربارهٴ همین یک خط رساله‌ها نوشتند. خب، مسائل اصولی هم که مشخص است؛ «لا تنقض» یک خط است، «رُفع... ما لا یعلمون» هم یک خط است، آن شده برائت آن هم شده استصحاب که مسائل سنگین اصول را با این در آوردند. اینها جزء جوامع‌الکلم است؛ جوامع الکلم، سرمایه اجتهاد مجتهدان است.

<جوامع الکلم> بودن قرآن در مسائل علمی
قرآن کریم گذشته از اینکه در مسائل کلامی و فلسفی جوامع‌الکلم دارد، در مسائل علمی هم جوامع‌الکلم دارد. اگر یکی از آن جوامع‌الکلم به عنوان ﴿مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ محور بحثهای برائت نقلی در اصول قرار گرفت [که] بعضیها قبول کردند و بعضیها نکول، در بحثهای علمی هم همین طور است. آیاتی که مربوط به خلقت آسمان و زمین است یکسان نیست؛ یک وقت است خدا می‌فرماید: ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ یا می‌فرماید: ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ﴾ یا می‌فرماید: ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ ما این نظام را با حق و حقیقت آفریدیم، اینها صبغهٴ فلسفه و کلامی دارد؛ اما وقتی که وارد مسائل علمی می‌شود این جزء ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ است.
می‌فرماید آسمان هفت‌تاست: ﴿سَبْعَ سَمَاوَاتٍ﴾؛ دربارهٴ زمین نفرمود زمین هفت‌تاست لکن در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «طلاق» فرمود زمین هم مثل آسمان است: ﴿اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ﴾ ،

معنای یوم در آیه ﴿فِی ستةَ ایّامٍ﴾ و آسمانها و زمینهای هفت‌گانه
پس رقم آسمانها هفت‌تاست و رقم زمین هم هفت‌تا. بعد فرمود این مجموعهٴ چهارده‌گانه، اول بسته بودند: ﴿أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا﴾ بعد در مرحلهٴ سوم فرمودند با اینکه ما اینها را شش روزه باز کردیم: ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ ؛ تا اینها را باز بکنیم شش روز طول کشید. خب مشخص است که منظور از این روز نه به معنای مقابل شب است نه مجموعه روز و شب که مثلاً ما می‌گوییم صلات یومیه (صلات یومیه که می‌گویند یعنی پنج نماز) یک وقت است می‌گویند روز در مقابل شب یک وقت می‌گویند شب و روز [و] یک وقت می‌گویند روز یعنی روزگار، هیچ کدام از این معانی سه‌گانه دربارهٴ ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ نیست، برای اینکه نه روزی بود نه روزگاری بود، برای اینکه باید شمسی باشد زمینی باشد، زمین به دور آن بگردد بشود سال و ماه؛ وقتی شمس و قمری در کار نبود یومی به آن معنا در کار نیست، حالا چه تطوّری هست باید مناسب با آن مرحله معنا کرد.
همه مسائل، علمی است؛ سماوات و ارض را ﴿فی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ آفرید، بعد هم ریز کرد فرمود دو روزش برای آسمانها بود دو روزش برای زمین بود، قهراً آن دو روز دیگر می‌شود موجودات بین الأرض و السماء. دربارهٴ تأمین ارزاق [و] دربارهٴ فصول چهارگانه هم فرمود: ﴿وَقَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ که این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ کاری به آن ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ ندارد؛ این چهار روز غیر از آن شش روز است، آن شش روز دو روزش برای زمین است، دو روزش برای آسمان است، دو روزش برای بین الأرض و السماء است [اما] این چهار روز به فصول اربعه برمی‌گردد که تأمین ارزاق مردم در چهار فصل است. خب اینها همه ریزِ مسئله است.

اشاره قرآن به اصل عالم و خلق آسمانها بدون ستون
بعد فرمود این مجموعه را که شما می‌بینید اینها ستون ندارند یا ستونِ مرئی ندارند: ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا﴾؛ در آیهٴ ده سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» فرمود این آسمانها را ما بی‌ستون نگه داشتیم؛ حالا یا ستون ندارند یا ستونِ مرئی ندارند. آنها که می‌گویند جاذبه، ستون اینهاست، می‌گویند جاذبه، ستون است ولی ستونِ نامرئی است (خب این هم یک نکته). بعد هم فرمود وقتی که ما اینها را از هم جدا کردیم وقتی خواستیم آسمانهای هفت‌گانه را بیافرینیم، این آسمانها یک مُشت دود بودند: ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ فقضاهنّ سبع سماوات﴾ ؛ ما این یک مُشت دود را هفت آسمان کردیم این یک مُشت دود را ستاره‌های ثابت و سیّار کردیم راه شیری درست کردیم شمس و قمر درست کردیم، این یک مُشت دود را به این صورت در آوردیم که زینت سقف شماست و ما صحنهٴ آسمان دنیا را با ستاره‌ها تزیین کردیم، تازه اینها در آسمان اول‌اند از آسمانهای بعدی فعلاً خبری ندارید. در بخش دیگر هم فرمود: ﴿فَلاَ أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ ٭ وَمَا لاَ تُبْصِرُونَ﴾ ؛ یک سلسله موجودات سمایی هستند که اصلاً شما نمی‌بینید.
خب

رابطه قرآن با علوم مختلف و تبیین این رابطه
ریزِ این قضایا را بیان کردن خیلی قوی‌تر از آن مسائلی است که مربوط به فقه و اصول است، اینها جزء مسائل علمی است. به ما فرمودند این اصول کلّی و جوامع کلّی را ما به شما می‌گوییم، شما بروید فحص کنید و بحث و بررسی کنید. اصولیین ما(رضوان الله علیهم) دربارهٴ ﴿مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ بحثهای فراوان کردند؛ اینها می‌گویند قرآن با فقه و اصول رابطه دارد، همین حرف را هم باید نسبت به علوم دیگر گفت [مثلاً نسبت به] کیهان‌شناسی گفت. چگونه می‌شود قرآن [با یک جمله که فرمود] با اصول رابطه داشته باشد اما با کیهان‌شناسی و زمان و زمین‌شناسی با این هم گستره‌ای که دارد هیچ رابطه‌ای نداشته باشد و همین طور گفته باشد؟! این مفسّرانی که گفتند قرآن کاری با علم ندارد همان حرف سکولاری را می‌زنند که می‌گوید علم کاری با دین ندارد. شما هر چه بخواهید بین حوزه و دانشگاه وصل کنید، مادامی که این فکر را اصلاح نکردید ‌شدنی نیست. هم قرآن با علوم کار دارد هم علوم با قرآن؛ این‌چنین نیست که قرآن یک سلسله مطالبی را گفته باشد و همین طور رها کرده باشد. خب چه اصراری است که قرآن بگوید اول بسته بودند بعد بگوید گاز بودند یا دود بودند یا بعد بگوید این دو روز طول کشید آن هم دو روز طول کشید؟ اصرار قرآن بر تبیین این نکات علمی، از باب «علینا القاءُ الأصول و علیکم التَّفریعُ» مجتهدان را وادار می‌کند که بحث کنند.

پرسش:...
پاسخ: چرا دیگر، ﴿مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ﴾ یک آخوند خراسانی می‌خواهد و شیخ انصاری، مگر برای همه قابل فهم است؟!
پرسش:...
پاسخ:
لزوم توجه به مسائل علمی و نمونه¬هایی از عالمان اسلامی
آنها هم هستند، الآن ضعیف شده؛ ولی [سابقاً] ابوریحان بیرونی بود، ابن‌هیثم بود، غیاث‌الدین جمشید کاشانی بود. الآن ما آدمِ فاضل و مُلاّ کم داریم! الآ‌ن شما می‌بینید بعد از هفتصد نسبت به غیاث‌الدین جمشید کاشانی همه فخر دارند؛ ابوریحان بیرونی این طور است ابوالحسن عامری این طور است که انسان با جلال و شکوه باید اسم اینها را ببرد. الآن ما ملاّ کم داریم؛ الآن هر کسی رفته به سراغ دنیا! مگر می‌شود آدم همه چیز داشته باشد ملاّ هم باشد؟! این شدنی نیست. این بیان نورانی حضرت امیر است که شکم‌چرانی با ملاّیی جمع نمی‌شود: «لاَ تَجْتَمِعُ عَزِیمَةٌ وَ وَلِیمَةٌ» ؛ آدم بخواهد ملاّ بشود سورچران هم باشد مریدباز هم باشد این شدنی نیست؛ همه چیز هم داشته باشد چیزفهم هم بشود؟! این بیان علی (سلام الله علیه) است.

توجه قرآن به مسائل علمی و نمونه‌هایی از آن
شما می‌بینید متأسفانه برخی از مفسّرین عرب‌زبانِ خودی می‌گویند قرآن کار به علم ندارد ! این یک طباطبایی می‌خواهد که عرضه کند بگوید قرآن با علم کار دارد علم هم با قرآن کار دارد، چرا قرآن با علم کاری ندارد؟! چطور ﴿مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ﴾ محور بحثهای اصول می‌تواند باشد اما ﴿أَوَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا﴾ محور بحثهای دانشگاهی نباشد؟! خب الآن که ـ به لطف الهی ـ همین جوانهای ما خیلی ترقّی کردند، الآن که اینجا نشسته‌اند همسایه‌ٴ دیوار به دیوار کُرهٴ مریخ شدند یا اینجا نشستند آنها را باخبر می‌کنند یا از آنها خبر می‌گیرند یا خبرهای متقابل و متعادل (الآن که همسایهٴ دیوار به دیوارند) الآن که آسان است. اینها را فرمود بروید ببینید، خب الآن چطور می‌بینند؟ فرمود اینها ستون ندارند یا [اینکه] با جاذبه حل می‌شود؛ فرمود خلقت اینها شش روز است دو روزش برای آسمان است دو روزش برای زمین است، اول گاز بود بعد این را به این صورت در آوردیم، ﴿وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحَاهَا﴾ اینها را هم گفتند، خب چطور اینها مسائل علمی نیست؟! اگر القای اصول به عهدهٴ صاحبان جوامع‌الکلم است (چه اینکه این‌چنین است) اینها القاء اصول کردند: «علینا إلقاء الاصول و علیکم التفریع» . تمام این قواعد فقهی ما به یک خط وصل است تمام این قواعد اصولی ما به یک خط وصل است؛ خب اینها سعی¬شان مشکور! اینها بزرگان فقه و اصول‌اند این کار را کردند؛

لزوم شناخت منشأ علوم و پرهیز از خودمحوری
آنهایی که مسئول امور علمی‌اند هم باید این کار را بکنند منتها اینها آمدند اسلامی حرف زدند و قارونی فکر کردند. خیلی از ماها هم مبتلا به همین هستیم؛ اینکه ما می‌گوییم چهل سال مثلاً دود چراغ خوردیم چهل سال زحمت کشیدیم، همان حرف قارون است چیز دیگر نیست؛ قارون گفته بود: ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ ؛ من خودم زحمت کشیدم پیدا کردم در حالی که انسان محال است چیزی از خود داشته باشد: ﴿مَا بِکُم مِن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ . چه روش تجربی چه روش نیمه تجربی چه روش تجریدی چه روش شهودی همه فعلِ اوست، او داده است؛ مگر انسان چیزی از خود دارد؟! ما آمدیم الوهیّتی برای خود قائل شدیم، عنایتها و فیضهای خدا را محصول خودمان دانستیم، گفتیم ما زحمت کشیدیم این بشری است! چطور بشری است؟!

عدم تبیین مسئله حجیت عقل و بنای عقلا
این علمِ با جلال و شکوه اصول متأسفانه کم‌متولّی است! مبنای دین ما گفتیم عقل است و نقل است و کتاب است و سنّت، [برای] اجماع که متأسفانه هیچ ارزش علمی ندارد پایگاهی مخصوص قرار داده [و] عقل که محور اساسی دین است این اصلاً در اصول راه ندارد! به جای اینکه عقل را مطرح کنند قطع را مطرح کردند! شما باید بگویید عقل چیست، قرآن چیست، سنّت چیست؛ اجماع به هر تقریبی بر فرضی که حجّت باشد زیرمجموعهٴ سنّت است نه در برابر سنّت. ما چه دخولی باشیم چه لطفی و کشفی باشیم، بالأخره اجماع، کشف از قول معصوم، رأی معصوم، دخول معصوم، حضور و ظهور معصوم(علیه السلام) دارد وگرنه اجماع که ذاتاً ارزشی ندارد. عقل فرمانِ مستقل دارد [اما] این اصلاً در اصول مطرح نیست، در حالی که در بسیاری از بخشهای فقه جز با عقل کار پیش نمی‌رود؛ این همین طور لَنگ مانده! خب اگر عقل جزء منابع استدلالی ماست، این جایش کجاست؟ حجیّت عقل جایش کجاست؟ قطع که عقل نیست، قطع از هر راهی به دست بیاید حجّت است؛ این در اصول جایش خالی است.
مطلب دیگر اینکه در اصول که باید بحث بشود و جایش خالی است این است که می‌گویند بنای عقلا، سیرهٴ عقلا ـ سیره عقلا غیر از سیرهٴ متشرّعه است، سیرهٴ متشرّعه کشف از سنّت معصوم می‌کند و حجّت است ـ روش عقلا، فرهنگ عقلا باید به امضای معصوم برسد. این سخن حق است لا ریب فیه؛ اما به امضای معصوم برسد از این به بعد جایش در اصول خالی است. باید مشخص بشود که بنای عقلا سیرهٴ عقلا تا به امضای معصوم نرسیده حجّت نیست، این هم حقٌّ لا ریب فیه. آیا امضای معصوم به منزلهٴ اجازهٴ عقد فضولی است که به عقلا می‌گوید شما بدون ما حقّ فضولی ندارید، کارِ بی‌ربطی کردید، ما الآن اجازه می‌دهیم یا به منزلهٴ شاهد و گواه است که این گواهی می‌دهد که شما حق رفتید و راه صحیح را طی کردید؟ این جایش در اصول خالی است. مردم که عقلا هستند فرهنگی دارند بنایی دارند و شارع با تقریر خود سکوت خود و سخن خود امضا می‌کند و بدون امضای شارع هم هیچ حجیّت ندارد که این هم حق است، آیا از باب عقد فضولی است یعنی مردم تا حال فضولی می‌کردند و حقّ اظهار نظر نداشتند و دین که آمده مطلب امضایی دارد، با امضای معصوم حرفِ اینها شده حجّت یا امضای معصوم به منزلهٴ تصدیق است به منزلهٴ شهادت است که معصوم با عملِ خود به سایر عقلا می‌گوید این فرهنگ شما درست است [و] شما اینجا به راه رفتید. این راه است نه فضول، کشف است نه فضول.

تبیین وظیفه معصوم در قبال خطای عقل
دو راه اساسی وجود دارد [که] راه عقلا راه الهی است یعنی خدای سبحان به اینها داد منتها گاهی خطا دارند گاهی خطیئه، معصوم باید بیاید هم جلوی خطا را بگیرد هم جلوی خطیئه را. بانکداری رَبَوی جزء کارهای عقلیِ صاحبان خرد است [اما] دین گفت که این سفاهت است و جنون؛ اگر کسی با ربا بخواهد زندگی کند یا با ربا بانکداری کند اینها ﴿لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾ ؛ اینها چه در برزخ چه در ساهرهٴ قیامت چه در دنیا دیوانه‌اند و خیال می‌کنند این راهِ عقلی است. رباخواری و ربادادن جنون است؛ این را عقل نمی‌فهمد و دین آمده پرده‌برداری کرده گفته پایانش جنون است.
دنیا را ربا از پا در می‌آورد، زندگی با ربا سامان نمی‌پذیرد، بانکداری رَبوی به جایی نمی‌رسد و نمی‌رساند، این سودِ کاذبی است. عرب مَثَلی دارد می‌گوید انسان گاهی نموّ می‌کند مثل جوان ورزشکارِ بالنده که اقطار بدنش علی التناسب رشد دارد؛ یک وقت است که یک مرد میان¬سال است که سنّش از نموّ گذشته ولی شکمش بالا آمده [که] این سَمین است چاق است [این حالت] سَمَن است نه نموّ (این فربه نشده چاق شده) و یک وقت است که مثلاً دست کسی را زنبور زده این وَرم کرده بالا آمده، این آماس یک رشد کاذب است. اگر کسی به وسیلهٴ بانکداری بالا آمده، این ورم کرده این یک رشد کاذب است، این زنبورِ مال مردم‌خوری این را بالا آورده فرمود: «استَسمَن ذا ورم»؛ این ورم کرده، خیال کرده چاق شده! شما هم چاق نشدید چه رسد به نموّ، کجای کار؟!
اینها را عقل نمی‌فهمد و شارع مقدس آن را هدایت می‌کند.

معنای امضا و تأیید شارع در بنای عقلا
اما بسیاری از عقود و معاملات را که مردم می‌فهمند، بسیاری از قراردادهای تجاری، دیپلماسی، روابط داخلی، روابط بین‌الملل را که مردم می‌فهمند و شارع مقدس امضا کرده است ولو به عدم ردع، این معنایش این نیست که مردم فضولی کردند و شارع امضا کرده [بلکه] معنایش این است که مردم به مقصد رسیده‌اند. معلوم می‌شود عقل در بسیاری از موارد بنایی را ترسیم می‌کند که به مقصد می‌رسد و شارع همان را امضا می‌‌‌کند نه اینکه عقل فضول بود و شارع مقدس فرمود «أمضیت». این حرفها جایش در اصول است و متأسفانه جایش خالی است!
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 30:36

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن