display result search
منو
تفسیر آیات 30 تا 33 سوره انبیاء _ بخش چهارم

تفسیر آیات 30 تا 33 سوره انبیاء _ بخش چهارم

  • 1 تعداد قطعات
  • 28 دقیقه مدت قطعه
  • 18 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 30 تا 33 سوره انبیاء _ بخش چهارم"

ترسیم نظام عالم در فرهنگ قرآن کریم
تبیین دو منظر مختلف درباره اسلامی شدن علوم
معنای رئیس العلوم بودن فلسفه بر دیگر علوم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍّ أَفَلاَ یُؤْمِنُونَ ﴿30﴾ وَجَعَلْنَا فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ أَن تَمِیدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِیهَا فِجَاجاً سُبُلاً لَّعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ ﴿31﴾ وَجَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً وَهُمْ عَنْ آیَاتِهَا مُعْرِضُونَ ﴿32﴾ وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ ﴿33﴾

ترسیم نظام عالم در فرهنگ قرآن کریم
نظامی را که قرآن کریم ترسیم می‌کند عبارت از این است که این مجموعهٴ آسمان و زمین قبلاً به هم متّصل و مرتبط بودند بعد ذات اقدس الهی این رَتْق و متّصل را فَتْق و منفصل کرد و این جریانِ فَتقِ رَتق یعنی منفصل کردن آن شیءِ متّصل، شش روز طول کشید و مقصود از روز هم همان تطوّر است و دو روزش برای آسمانها و دو روزش برای زمین، قهراً دو روز دیگر هم برای موجودات بین الأرض و السماء است و این آسمانها به صورت دخان بودند بعد خداوند این دخان را به صورت شمس و قمر و منظومهٴ شمسی و راه شیری و اینها قرار داد و زمین را هم مثل آسمان قرار داد که در پایان سورهٴ مبارکهٴ «طلاق» فرمود: ﴿وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ﴾. یک بیان نورانی از امام رضا(سلام الله علیه) هست در ذیل آیهٴ دوازده سورهٴ «طلاق» یعنی ﴿وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ﴾ که حضرت دست مبارکشان را روی هم می‌گذارند می‌فرمایند: «هذه ارض الدنیا والسماء الدنیا فوقها قبة‌ و الارض الثانیة فوق السماء الدنیا...» یعنی هفت زمین داریم و هفت آسمان داریم ؛ اینکه در دعای قنوت گفته می‌شود «ربّ الأرضین السّبع» ظاهراً از آن روایت نورانی گرفته شده است.
می‌فرماید وقتی قیامت فرا می‌رسد ما بساط آسمان و زمین را جمع می‌کنیم: ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾ . <سِجل> این طومار را می‌گویند؛ این صفحه که باز است را نمی‌گویند طومار وقتی پیچیده شد لوله شد آن را می‌گویند طومار. همان طوری که <سِجل> یعنی طومار، مکتوبات را در خود جمع می‌کند، ما هم وقتی که قیامت فرا می¬رسد مجموعهٴ این آسمانها را جمع می‌کنیم. زمین امروز بَسط است که فرمود نگاه نمی‌کنند ﴿إِلَی الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ﴾ ،‌ زمین امروز مبسوط است ولی یوم القیامه مقبوض می‌شود جمع می‌شود. این اموری است که قرآن کریم دربارهٴ آسمانها و زمین ذکر کرد فرمود ما آسمانها را که آفریدیم توسعه می‌دهیم و این اجرام سماوی هم برای آن است که شما راههای خشکی، دریایی، فضایی به وسیلهٴ این برای شما روشن بشود ﴿وَعَلاَمَاتٍ وِبِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ﴾ .

تبیین دو منظر مختلف درباره اسلامی شدن علوم
در اسلامی شدن علوم دو مَنظر بود؛ یکی اینکه همان طوری که قواعد فقهی را که ائمه(علیهم السلام) فرمودند، هر کدامشان بیش از یک سطر نیست ولی فقها و اصولیین بزرگوار(رضوان الله علیهم) دربارهٴ این یک سطر، کتابها و رساله‌های فراوانی نوشتند، دربارهٴ خلقت آسمان و زمین آیات فراوانی هست مخصوصاً در روایات، راهنماییهای زیادی هست. همان خطبهٴ اول و خطبهٴ 91 نهج‌البلاغه در پیدایش و پرورش آسمانها و زمین، خطبهٴ مفصّلی است که اول فضا آفریده شد، بعد آب آفریده شد، بعد باد آفریده شد، این باد روی آبها اثرگذاری کرده، آبها به صورتهای گوناگون در آمده، بعد از دخان و گاز آسمانها پدید آمد و مانند آن. خب همان طوری که یک فقیه یا یک اصولی از یک خط عبارتی که معصوم(علیه السلام) می¬فرماید، قواعد فراوان فقهی و اصولی استنباط می‌کند و همهٴ اینها اسلامی است ـ‌ اجتهاد عبارت از تفریع فروع بر اصول و استخراج فروع از اصول است ـ‌ علوم دیگر هم این‌چنین است. اینکه فرمود هر شیء زنده‌ای از آب هست یعنی جایی که آب نباشد حیات نیست، گیاه نیست، حیوان نیست، انسان نیست: ﴿وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍّ﴾ یعنی هر چیز زنده‌ای را ما از آب خلق کردیم که اگر جایی آب نباشد حیات نیست، خب از این گونه اصول و قواعد می‌شود مطالب فراوانی را استخراج کرد همان طوری که از آن قواعد فقهی و اصولی مطالب فراوانی در آمد. این یک نحو اسلامی شدن علوم است.
آن بیان دوم و منظر دوم که بیان جامع است این است که همهٴ علوم زیرمجموعهٴ جهان‌بینی است. ما اگر جهان‌بینی الهی داشتیم، علمِ غیر اسلامی نداریم تا کسی سؤال کند که فرق علم اسلامی و غیر اسلامی در چیست؛ آیا در موضوع است آیا در مسائل است آیا در مبادی است آیا در اهداف و اغراض، است برای اینکه ما علمِ غیر اسلامی نداریم تا بگوییم فرق این علم با آن علم چیست و اگر ـ معاذ الله ـ جهان‌بینی الحادی شد، ما علمِ اسلامی نداریم، اسلام ـ معاذ الله ـ می¬شود فُسون و فسانه و خرافات همهٴ علوم می‌شود غیر اسلامی.

معنای رئیس العلوم بودن فلسفه بر دیگر علوم
فلسفه هم اثر پیشینی دارد چون رئیس‌العلوم است نه أثر پَسینی؛ اوّلین حرف را فلسفه در جهان می‌زند بعد علوم دیگر. فلسفه بحث می‌کند که در جهان چه خبر است[آیا] جهان حادث است و مبدأیی دارد کما هو الحق یا ـ معاذ الله ـ ازلی است و بی‌مبدأ. خود فلسفه به عنوان یک علمِ بی‌تفاوت متولّد می‌شود نه الهی است نه الحادی (این در تولّدش)، در ادامهٴ راه اگر ـ معاذ الله ـ بیراهه رفته است، منکر مبدأ و معاد می‌شود، خودش می‌شود الحادی و جمیع علوم را الحادی می‌کند [و] هر چه به نام دین است می‌شود اساطیر اوّلین و خرافات و اسطوره و فسون و فسانه. فلسفه لا مذهب متولّد می‌شود، اگر ـ معاذ الله ـ بیراهه رفت ملحد در می‌آید و همه را انکار می‌کند و اگر به سلامت به مقصد رسید [و] الهی شد، کلّ جهانِ علوم را الهی و اسلامی می‌کند [و] ما علمِ غیر اسلامی نخواهیم داشت (این کارِ فلسفه است). اگر از مرحوم بوعلی به عنوان رئیس‌العقلا یاد می‌کنند برای اینکه فلسفه رئیس‌العلوم است؛ او شیخِ رئیس است یعنی شیخی است که رئیس‌العلماست چون فلسفه رئیس‌العلوم است. آن علمِ الهی همهٴ علوم را الهی می‌کند؛ ممکن است یک مبلّغ، یک روحانی چند نفر را مسلمان بکند ولی فلسفهٴ الهی همهٴ علوم را اسلامی می‌کند نه تنها اشخاص را. خب، پس فلسفه حرفِ پیشینی دارد نه پَسینی، آنکه پسینی است و افتاده است که دیگر فلسفه نیست. این معمار کل است که در عالَم چه خبر است و خودش خودکفاست در الهی شدن.

معنای علم و مفهوم حقیقی اسلامی بودن علوم
مطلب دیگر آن است که علم گاهی به معنای فهمیدن است گاهی به معنای مجموعهٴ مسائل. آنکه می‌گویند تمایز علوم به موضوع است یا به مسائل یا به مبادی یا به اهداف و اغراض که بسیاری از بزرگان می‌گفتند تمایز علوم به موضوعات است [و] در بین متأخّرین مرحوم آخوند فرمود تمایز به اهداف است و سیدناالاستاد امام(رضوان الله علیه) بی‌میل نبودند بفرمایند تمایز علوم به سنخهٴ مسائل است یا برخیها خیال کردند تمایز علوم به مبادی است، این علمِ به معنای مجموعهٴ مسائل است؛ اما علم به دو معناست یکی همین مجموعهٴ مسائل است که می‌گویند علمِ فقه، علم اصول، علم طب [و] یکی هم علم به معنی فهمیدن است ولو انسان یک مطلب را بفهمد. علم چه به معنای فهمیدن یک مطلب باشد چه به معنای مجموعهٴ مسائل، ما علمِ اسلامی و غیر اسلامی نداریم تا بگوییم فرقش در موضوع است یا در مسائل است یا در مبادی است یا در اهداف و اغراض، [بلکه] علم، کشفِ معلوم است، علم، شرطِ معلوم است و به تعبیر جامع، علم، تفسیر معلوم است [و] چون تفسیر معلوم است، تابعِ معلوم است [لذا] معلوم اگر قولِ خدا بود، تفسیر می‌شود تفسیر قول خدا و اسلامی. الآن چرا بحث تفسیر ما علمِ اسلامی است برای اینکه مورد تفسیر که قول است قول خداست، لازم نیست ما در هر جمله بگوییم خدا چنین گفت، خدا چنین گفت؛ همین که می‌گوییم معنای جمله این است، این اسلامی است، چرا؟ چون تفسیر، شرح قول خداست.
اگر جهان‌بینی، جهان‌بینی الهی بود هر علمی چه تک‌مسئله که علمِ به معنی جامع است چه مجموعهٴ مسائل که علمِ مصطلح است، کشف، شرح و تفسیر فعلِ خداست، اگر تفسیر فعلِ خداست غیر اسلامی نیست. ما علمِ غیر اسلامی نداریم تا بگوییم فرق علم اسلامی و غیر اسلامی چیست. فلسفهٴ الهی و الحادی داریم [که] فرقهایشان مشخص است: فلسفهٴ الحادی می‌گوید کلّ عالَم ـ‌ معاذ الله ـ خودساخته است و شما دارید اشیای خودساخته را شرح می‌کنید [لذا] همهٴ اینها می‌شود الحادی [اما] فلسفهٴ الهی می‌گوید همهٴ اینها خداساخته است و شما دارید فعلِ خدا را شرح می‌کنید، شرحِ فعل خدا غیرِ اسلامی نیست. همان طوری که تفسیرِ قول خدا اسلامی است و لاغیر، تفسیرِ فعلِ خدا اسلامی است و لاغیر. در این جهت هیچ فرقی بین ذهن و عین نیست لذا در فلسفه‌های الهی، منطقیّاتشان اسلامی است، طبیعیّاتشان اسلامی است، ریاضیّاتشان اسلامی است، الهیّاتشان اسلامی است [و] اخلاقیّاتشان [هم] اسلامی است.

تبیین افعال الهی، مبنای تمامی علوم
کتاب شفای مرحوم بوعلی چهار بخش است [که] اسلامی است [و] کتاب منظومهٴ حکیم سبزواری چهار بخش است [که] اسلامی است، با این تفاوت که در شفا ریاضیات هست و اخلاقیات نیست [و] در منظومه مرحوم حکیم سبزواری اخلاقیات هست و ریاضیات نیست. اگر خدا آفریدگار عین و ذهن است، منطقیّات می‌شود اسلامی؛ شکل را او آفرید، پی بردن را او آفرید، راه و رهرو و راهنما را او آفرید [و] شما دارید اینها را تفسیر می‌کنید، خب تفسیر فعل خدا مثل تفسیر قول خدا پَسینی نیست خارج از دین نیست [بلکه] در متن دین است.
خب اگر کسی بخواهد تفسیر را اسلامی کند قدم به قدم باید بگوید که قال الله کذا، قال الله کذا، الآن ما که تفسیر بحث می‌کنیم که دیگر قدم به قدم نمی‌گوییم قال الله کذا، قال الله کذا، می‌گوییم این جمله معنایش همین است؛ اما وقتی می‌گوییم این جمله معنایش همین است یعنی خدا چنین گفت [لذا] می‌شود اسلامی. آن طبیب وقتی که دارد بدن انسان را تشریح می‌کند [در واقع دارد] می‌گوید خدا چنین کرد منتها حالا یا غافل است یا لازم نیست بگوید. ما طبّ غیر اسلامی نداریم بدنِ غیر مخلوق نداریم؛ بدن، مخلوق خداست، طب هم تفسیر فعلِ خداست. این حرف برای لااقل هفتصد هشتصد سال قبل است [و] به طور رسمی در جلسات درسی ما، اساتید همین را می‌گفتند. این در کتاب فیه ما فیه آن بزرگوار هست که فلان شخص تفسیر قرآن می‌گوید ولی نمی‌فهمد، چرا؟ برای اینکه همین تفسیر به زبان دیگر که مطرح می‌شود او نمی‌فهمد، معلوم می‌شود مفسِّر نیست. همهٴ این بزرگان می‌گفتند که عالِمان تجربی [و] تجریدی (همهٴ اینها) دارند فعل خدا را تفسیر می‌کنند.
بنابراین یا ما اصلاً ـ معاذ الله ـ علمِ اسلامی نداریم اگر جهان‌بینی ما الحادی شد یا علمِ غیر اسلامی نداریم ـ‌ کما هو الحق ـ اگر جهان‌بینی ما الهی شد. در جهان‌بینی الهی، منطقِ ما اسلامی است، برای اینکه ما از ذهن بخواهیم سخن بگوییم فعلِ خداست، از عین بخواهیم سخن بگوییم فعلِ خداست، از بدیهی بخواهیم سخن بگوییم فعل خداست، از نظری بخواهیم حرف بزنیم فعل خداست، از راهبرد از بدیهی به نظری بخواهیم دَم بزنیم فعل خداست. مثل یک ماهی که در آب دریا غرق است ما در این آب غرقیم [و] چون در آب غرقیم، از فعلی به فعلی، از مداری به مداری، از کاری به کاری داریم منتقل می‌شویم؛ ما در فضای فعل خدا نفس می‌کشیم ما غرق اسلامیم، چگونه می‌شود ما چیز غیر اسلامی داشته باشیم؟!

بیان برخی تفاوتهای فلسفه الهی و الحادی
بنابراین آنکه پَسینی است که فلسفه نیست آنکه پیشاپیش است و رهبر قوافل علم است فلسفه است. فلسفه ـ معاذ الله ـ یا کج‌راهه می‌رود «اذا کان الغراب دلیل قومٍ» [و] همه را به هلاکت می‌رساند می‌گوید ما علم اسلامی نداریم همه فسون است و فسانه و اگر ـ ان‌شاءالله ـ درست رهبری شد [و] الهی شد، همهٴ علوم را اسلامی می‌کند. ما نباید توقّع داشته باشیم که علمِ اسلامی در برابر علم غیر اسلامی یک چیز دیگر است نظیر فقه و اصول یا نظیر طبیعی و ریاضی، تا سؤال بکنیم که تفاوتشان در موضوع است یا در مسائل است یا در مبادی است یا در اغراض؛ این تقسیم دیگری است دید دیگری است.
یک عالِم طب، یک عالم منطقی یا طبیعی دارد فعل خدا را تشریح می‌کند [که] فعل یا در ذهن است یا در عین یا انتقال از ذهن به عین یا بالعکس. همهٴ اینها افعال الهی است، چون همهٴ اینها افعال الهی است و یک عالِم در فعل خدا سفر می‌کند چه سفرش از خلق به حق باشد که بحثهای فلسفه و کلام است چه «مِن الخلق إلی الخلق» باشد بالحق است. فلسفه الهی می‌گوید تمام اسفاری که در جهان می‌گذرد «مِن الخلق إلی الخلق بالحق» است اما فلسفهٴ الحادی می‌گوید «مِن الخلق إلی الخلق» و لا غیر [یعنی] غیر از خلق چیز دیگر نیست. اگر یک وقت خواست منافق باشد می‌گوید به نام خدا و به نام خلقِ قهرمان خدا، سخن خدا را کنار خلق می‌آورد [و] اگر خواست کافر باشد می‌گوید «مِن الخلق إلی الخق» اما فیلسوف الهی می‌گوید «مِن الخلق إلی الخلق بالحق» یعنی شما داری در اقیانوس توحید سفر می‌کنی [و] دارید فعل خدا را شرح می‌کنید چه بدانی چه ندانی [و] چه بگویی چه نگویی. بنابراین علمی در جهان، غیر اسلامی نیست تا ما بگوییم که فرق علم اسلامی با غیر اسلامی در موضوع است یا در مسائل است یا در مبادی است یا در اغراض (این یک) و علم تابع معلوم است (این دو).
آن که موحّد است سیرِ بالحق دارد؛ سیرِ بالحق [دارد] یعنی چشمی دارد که مبدأ را می‌بیند منتها را می‌بیند. مبدأ و منتها نه یعنی خدا و قیامت [بلکه] یعنی این بذر که اول به این صورت بود بعد بالنده می‌شود به صورت نخلِ باسق در می‌آید، این «مِن الخلق إلی الخلق» اما «بالحق». اینکه گفتند وقتی که یک کشاورز می‌خواهد بذرافشانی کند مستحب است که یک مُشت بذر را در دست بگیرد رو به قبله بایستد این جملهٴ سورهٴ «واقعه» را بخواند ﴿أَفَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾ بعد بذرافشانی کند همین است.

اهمیت ویژه کتاب مفاتیح الحیات در جامعه
اینکه بارها گفته می‌شد ما جلد دوم مفاتیح‌الجنان می‌خواهیم برای همین است. جلد اول مفاتیح برای این بود که فلان نماز چقدر ثواب دارد، فلان روزه چقدر ثواب دارد، جلد دوم شرح زندگی می‌دهد که فلان درختکاری چنان ثواب دارد، فلان کشاورزی چنان ثواب دارد، فلان آبیاری چنان ثواب دارد، فلان سدسازی چنان ثواب دارد، وقتی خواستیم سد بسازیم چه دعا بخوانیم، وقتی خواستیم کشاورزی بکنیم چه دعا بخوانیم. این جلد مفاتیح که آداب زندگی را ائمه به ما یاد دادند این جایش خالی است.

بازگشت روشهای علوم به فعل الهی و اسلامیت علوم
به هر تقدیر ما علمِ غیر اسلامی نداریم، چون علم تفسیرِ معلوم است [و] معلوم فعلِ خداست. به همان دلیل که تفسیرِ قرآن دیگر دو قِسم نیست اسلامی و غیر اسلامی، بلکه فقط اسلامی است [یعنی] تفسیر قولِ خدا اسلامی است و لاغیر، طب و طبیعیّات أو ماشئت فسمّه [یعنی] هر علمی که باشد، تفسیر فعل خداست. نباید توقّع داشت که علم اسلامی مثل علم ریاضی یا علم طبیعی تفاوتهای موضوعی یا محمولی یا مسئله¬ای و اینها داشته باشند. چه در روش باشد چه در موضوعات و مسائل باشد اسلامی است. روش چه تجربی باشد مثل آنچه در طبیعیات مطرح است چه نیمه‌تجربی باشد که در ریاضیات مطرح است چه تجریدیِ محض باشد که در فلسفه و کلام مطرح است چه شهودی باشد که در عرفانِ صادق مطرح است، همهٴ اینها افعال الهی است؛ ذات اقدس الهی کار می‌کند یا در قلب یا در قالَب: ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ . این دید، دید الهی است و اگر گفته می‌شود که ما علمِ غیر اسلامی نداریم یعنی این.
نباید توقّع داشت که مسئلهٴ اعتقاد و عقیده که فلسفه سایه‌افکن آنهاست در ردیف علوم قرار بگیرد. ما وقتی از فلسفه پایین آمدیم و روشن شد که جهان، فعلِ خداست و ما علم غیر اسلامی نداریم آن‌گاه این علوم اسلامی یا به لحاظ موضوع تقسیم می‌شوند یا به لحاظ مسائل تقسیم می‌شوند یا به لحاظ اهداف تقسیم می‌شوند یا به لحاظ مناهج و روشها تقسیم می‌شوند. در جریان قیاس گفتند این یک روش اسلامی نیست [و] نهی شده است که «إنّ السُنّة إذا قیسَت مُحِق الدین» اما روشهایی را که یا خودشان صریحاً بیان کردند یا امضا کردند و راهنمایی کردند یا تأیید کردند اینها روشهای اسلامی است. اسلامی بودن روشِ فقه و اصول که خبرِ ثِقه را مورد اعتماد قرار می‌دهند و برابر آن عمل می‌کنند این می‌شود اسلامی روشهای تجربی هم همین طور است. بنابراین این بحث را من فکر می‌کنم به پایان ببریم، حالا آیات دیگری هم هست.

رابطه عقل با نقل و تفاوت علوم در روش جمع میان ادله
مسئله اینکه هر چیزی از آب خلق شده است، در سورهٴ مبارکهٴ «نور» هم مشابه این آیه آمده که خدای سبحان هر جُنبنده‌ای را از آب آفریده و چیزی نیست که از غیر آب خلق شده باشد؛ آیهٴ 45 سورهٴ مبارکهٴ «نور» این است: ﴿وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ﴾.
اگر کسی خواست علوم را مطابق قرآن بفهمد که منظر اول بود، آیات را باید بررسی بکند روایات را باید بررسی بکند اینها را جمع‌بندی می‌کند و اگر آن تجربیاتِ خودش به قطع رسید و با ظاهر یک آیه موافق نبود یا با ظاهر یک روایت موافق نبود، این می‌شود مخصِّص لُبّی، اگر آن بدیهی بود می‌شود مخصّص لبّی متّصل [و] اگر نظری پیچیده بود می‌شود مخصِّص لبّی منفصل. این‌چنین نیست که اگر دلیل قطعی بر خلاف یک آیه داشته باشیم الاّ ولابد تعارض علم و دین مطرح است، بلکه عقل و نقل شاهد یکدیگر و مؤیّد یکدیگرند، این می‌شود مخصّص لُبّی آن نه معارض آن. در مسائل علمی، عام و خاص، یکی‌اش شاهد دیگری مؤیّد دیگری و مخصّص دیگری است؛ در مسائل عقلیِ محض است که موجبهٴ جزئیه، نقیضِ سالبهٴ کلیّه است [که] اگر یکی سالبهٴ کلیه شد [و] یکی موجبهٴ کلیه، [با هم] درگیرند؛ ولی در فقه ما در اصول ما در این علوم استدلالی ما، اینها شاهد یکدیگر [و] مؤیّد یکدیگرند. هیچ فقیه یا اصولی نمی‌گوید که این موجبهٴ جزئیه، نقیض آن سالبهٴ کلیه است، می‌گوید: «ما مِن عامّ إلا و قد خُص» [و لذا] هر دو صحیح‌اند. این جمع عرفی، یک امر عقلایی است و روال دین هم به امضای همین است. اگر این روال نبود، می‌گفتند سالبهٴ جزئیه با موجبهٴ کلیه تناقض دارند و حتماً یکی دروغ است ولی شما می‌بینید در همهٴ موارد سالبهٴ جزئیه را مخصّص آن قرار می‌دهند می‌گویند هر دو درست است [یا] موجبهٴ جزئیه را مخصّص سالبهٴ کلیه قرار می‌دهند می‌گویند هر دو درست است. در فضای قانون‌گذاری این طور است در فضای فقهی و اصولی این طور است در فضای علوم هم همین طور است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 28:52

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن