- 62
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 30 تا 33 سوره انبیاء _ بخش پنجم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 30 تا 33 سوره انبیاء _ بخش پنجم"
کیفیت حیات گیاهان بر اساس آیات قرآن
تبیین معنای احیای ارض
معنای احیای موات در قیامت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَفَلاَ یُؤْمِنُونَ ﴿30﴾ وَجَعَلْنَا فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ أَن تَمِیدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِیهَا فِجَاجاً سُبُلاً لَّعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ ﴿31﴾ وَجَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً وَهُمْ عَنْ آیَاتِهَا مُعْرِضُونَ ﴿32﴾ وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ ﴿33﴾
بررسی اطلاق آیه ﴿وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ﴾
ظاهر این کریمه آن است که هر موجود زندهای از آب کمک گرفته [و] بدون آب، حیات راه پیدا نمیکند. برخیها گفتند این عموم یا اطلاق نمیتواند تام باشد زیرا فرشتگان زندهاند و از آب نیستند [یا] وجود مبارک عیسای مسیح پرندههایی را میآفرید در حالی که از آب نبودند [یا] قرآن کریم دربارهٴ جن سخنش این است که ﴿وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ﴾ او از آتش خلق شده است از آب خلق نشده، پس عموم یا اطلاق این آیه نمیتواند تام باشد، آیا تخصیص و تقییدی به عموم یا اطلاق این آیه برخورد کرد یا راه [حل] دیگری وجود دارد؟ پاسخش این است که ظاهراً فرشتهها منصرفاند برای اینکه نه در ذهن مخاطبان آن روز مطرح بود و نه در ذهن مخاطبان امروز، فرشتهها از این جریان مستثنا هستند موجودات مجرّد سماییاند، بنابراین حیات آنها را نباید توقّع داشت که از آب باشد. اگر واقعاً فرشتههای ارضی داشتیم نظیر انسان یا جن، خب آنها هم ما یقین نداریم که از آب نیستند. دربارهٴ جن درست است که بخش وسیعی از مادّهٴ آن را آتش و مادهٴ ناری تشکیل میدهد اما دلیلی نداریم که از آب کمک گرفته نمیشود. در جریان آفرینش پرندهها به وسیلهٴ اِعجاز عیسای مسیح(سلام الله علیه) آنجا هم از طین سخن به میان آمده . طین غیر از تراب است، آن خاکِ آمیختهٴ با آب را میگویند <طین>، پس آب در آنجا مطرح است. بنابراین چه درباره جن و چه درباره پرندههایی که وجود مبارک عیسای مسیح آفرید آب دخیل است. چه اینکه دربارهٴ خود انسان دارد که انسان را خدا از تراب خلق کرده، در حالی که بعد از تراب، مسئلهٴ طین و حمأ مسنون و امثال ذلک مطرح است. بنابراین آب در آفرینش انسان و جن و حیوان دخیل است.
کیفیت حیات گیاهان بر اساس آیات قرآن
در سورهٴ مبارکهٴ «نور» هم دارد که ﴿وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ﴾؛ [در خلفت] هر جنبندهای که حیات حیوانی دارد از آب کمک گرفته شده است؛ جایی که آب نیست حیات حیوانی و حیات انسانی نیست، اما حیات گیاهی چگونه است؟ از آیهٴ سورهٴ «نور» بر نمیآید که حیات در گیاهان هم مطرح است و آنها هم دارای این سنخ حیاتاند چون در آنجا فرمود: ﴿وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ﴾؛ هر جنبندهای را خدای سبحان از آب آفریده است؛ آیهٴ 45 سورهٴ مبارکهٴ «نور» این بود: ﴿ وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ فَمِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَی بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَی رِجْلَیْنِ﴾. از آیهٴ سورهٴ «نور» بر نمیآید که ما در گیاهان حیات داریم [از طرفی] این آیه دارد که هر موجود زندهای از آب است. ما اگر خواستیم حیاتِ گیاهی را از آیه محلّ بحث استفاده کنیم از سنخ تمسّک به عام در شبههٴ مصداقیه خود آن عام است که جایز نیست. باید از راه دیگر حیات گیاهی را ثابت بکنیم، صغرا را با آن آیات ثابت بکنیم بگوییم گیاهان هم حیات دارند و زندهاند آن وقت به عمومِ این عام یا اطلاق این مطلق تمسّک بکنیم بگوییم هر موجود زندهای از آب است گیاهان هم از این هستند و اگر در کُرهای گیاه روییده شده معلوم میشود آنجا آب وجود داشت.
تبیین معنای احیای ارض
در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» و مانند آن در چند جا سخن از حیات گیاهی مطرح است؛ در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» آیهٴ نُه به این صورت است: ﴿وَاللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَاباً فَسُقْنَاهُ إِلَی بَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾؛ ما به وسیلهٴ باران، زمینِ مُرده را زنده میکنیم. مستحضرید که گیاهان در زمستان خواباند نه مُرده؛ این درخت خواب است نه مُرده، وقتی بهار شد به وسیلهٴ باران و علل و عوامل دیگر بیدار میشود. این احیای درخت نیست بلکه ایقاظ شجر است ایقاظ گیاه است؛ خدای سبحان این را بیدار کرد. بعد از اینکه این بیدار شد شروع میکند به تغذیه، وقتی تغذیه کرد، از خاک و هوا و آب و کود و علل و عوامل دیگر کمک میگیرد و رشد میکند، خودش رشد میکند و باعث زنده شدن آن خاک و مانند آن میشود یعنی مُرده را زنده میکند. بالأخره این درختی که بالنده شد و رشد کرد، غذا خورد که رشد کرد [و] غذای آن همان خاکِ کنار ریشهٴ آن است. آن خاک، یک موجود جامد و مُرده است [که] به وسیلهٴ ریشهٴ این گیاهان جذب میشود و زنده میشود لذا قرآن کریم تعبیرش این است که ما در بهار مُرده را زنده میکنیم نه فقط خوابیده را بیدار میکنیم. درختهای خوابیده را بیدار میکنند، وقتی بیدار شدند تغذیهٴ اینها شروع میشود، تغذیهٴ اینها که شروع شد مُرده را زنده میکنند.
چه در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» چه در سایر سوَر سخن از احیای ارض است نه احیای شجر؛ فرمود: ﴿فَسُقْنَاهُ إِلَی بَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾؛ ما مُرده را زنده کردیم. در قیامت هم همین طور است ما مُرده را زنده میکنیم. انسانها از نظر روح خوابیدهاند مُرده نیستند مرگی در کار نیست، در قبر به اینها میگویند: «نَم نومة> کذا و کذا اما بدن مُرده است خاک شد و در صحنهٴ قیامت بدن را خدا زنده میکند [و] ارواح خوابیده را بیدار میکند وگرنه روح که نمیمیرد. اینکه بعد از سؤال منکر و نکیر به این مُرده در قبر میگویند: <نَم نومةَ> کذا ، یعنی بخواب، دیگر سخن از مرگ نیست.
پرسش:...
پاسخ:
آب، مبدأ اصلی حیات در عالم
نه یعنی مادهٴ اصلی¬اش این است یا مادهٴ مهمّش این است؛ در آیه ﴿وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ﴾ در آنجا دیگر سخن از حصر که نیست، اینجا هم که در سورهٴ مبارکهٴ «نور» به طور کلی فرمود: ﴿وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: بله، معلوم میشود حصری در کار نیست به دلیل اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نور» فرمود: ﴿وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ﴾. معنایش این نیست که از خاک نیست از هوا نیست از علل و عوامل دیگر نیست [بلکه یعنی] عنصر اصلی این است؛ ﴿من الماء کل شیء حیّ﴾ مبدأ اصلی این است، چون در بیانات نورانی حضرت امیر هم آمده که فرمود قبل از آفرینش بسیاری از چیزها خدا آب را آفرید . البته آن تعبیر که ﴿وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاءِ﴾ حساب دیگری دارد؛ اگر آن عرشِ مطلق باشد یک ماء مطلق [مطرح] است [و] اگر عرش و فرمانروایی جهانِ خلقت مادی باشد همین آب است که آب، اصل بود، اول آب را آفرید بعد هوا و باد را، باد این آب را حرکت داد [که] حرکتهای گوناگون بود، تحوّلاتی در آب پیدا شد بخاری پیدا شد دخانی پیدا شد و شمس و قمری پدید آمد و مانند آن که در خطبهٴ اول و خطبهٴ 91 نهجالبلاغه آن تطوّرات را حضرت ذکر کرد. بنابراین از آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «نور» بر میآید که خداوند همهٴ جنبندهها را از آب خلق کرد یعنی مادهٴ اصلیشان این است اما حالا غیر جنبنده به نام گیاهان هم حیاتی دارند یا نه، آن از سورهٴ مبارکهٴ «نور» بر نمیآید ولی از سورهٴ «انبیاء» بر میآید و لذا اگر ما در کُرهای از کرات آسمانی گیاهی یافتیم معلوم میشود یقیناً اینجا آب بود، برای اینکه فرمود: ﴿من الماء کل شیء حیّ﴾ و حیات را هم قرآن کریم اختصاص به انسان و حیوان نمیدهد، دربارهٴ گیاهان هم همین حیات را قائل است [که] فرمود ما زمینِ مُرده را زنده میکنیم.
زمین مُرده وقتی زنده میشود که این اجزای ترابی در کنار گیاه قرار بگیرند و جذب بدنهٴ نهال بشوند، وقتی که جذب بدنهٴ نهال شدند حیات گیاهی پیدا میکنند وگرنه صِرف باران وقتی بر تراب ریخت آن را طین میکند نه حیّ، زنده نمیکند، خاک را گِل میکند اما خاک بخواهد زنده بشود باید غذای گیاه قرار بگیرد در بدنهٴ گیاه قرار بگیرد و حیاتِ گیاهی پیدا کند.
معنای احیای موات در قیامت
فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ ؛ در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» فرمود خدا زمینِ مُرده را زنده میکند. یک روایت نورانی از اهل بیت(علیهم السلام) در ذیل همان آیهٴ سورهٴ «حدید» که ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ آمده است که حضرت فرمود همان طوری که زمینِ مُرده را خدا زنده میکند زمینهٴ مُرده را هم خدا زنده میکند و آن با وجود مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) است که زمین را پر از عدل و داد میکند یعنی زمینهٴ زندگی مردم مُرده را زنده میکند . خب این یک مصداق باطنی است برای آیه ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ [یعنی] مُرده را زنده میکند. استدلال بر معاد این نیست که درختِ خوابیده را بیدار کند، خب اگر استدلال این باشد که خدا همان طوری که خوابیده را بیدار میکند مُردههای قبرستان را هم بیدار میکند این استدلال تام نیست؛ اما وقتی بفرماید خاکِ مُرده و بیجان را خدا زنده میکند، به دنبالش میتواند بفرماید: ﴿کَذلِکَ النُّشُورُ﴾. خب بالأخره این بدن خاک میشود دیگر، این بدنِ پوسیدهٴ خاکشده را دوباره زنده میکند این استدلال تام است؛ فرمود: ﴿وَاللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَاباً فَسُقْنَاهُ إِلَی بَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا کَذلِکَ النُّشُورُ﴾ .
خب پس طبق آیات قرآن کریم حیاتِ انسانی و حیوانی و گیاهی داریم، اینها مصادیقیاند که در خارج ثابتشده است به وسیلهٴ آیات دیگر، آن گاه آیات محلّ بحث به عموم و اطلاقش حجّت است: ﴿من الماء کل شیء حیّ﴾؛ چه انسان چه حیوان چه گیاه بدون آب نیست لذا اگر در گوشهای از گوشهٴ جهان در کُرهای از کُرات جهان، ما نهالی یافتیم درختی پیدا کردیم سبزی¬ای یافتیم اطمینان پیدا میکنیم که آبی هست.
بیان چگونگی پایداری آسمان و زمین در قرآن
بعد فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ أَن تَمِیدَ بِهِمْ﴾؛ فرمود ما این زمین را به وسیلهٴ سلسلهٴ جبال، میخکوب کردیم که اینها راسیاند فرورفتهاند. اینکه فرمود: ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْریها وَمُرْسَاهَا﴾ ـ <اِرسا> یعنی لنگر انداختن ـ این به منزلهٴ سُکّان است. سکّان [مفرد است] گرچه صیغهاش به صورت جمع است؛ نظیر کُبّار که صیغهاش شبیه جمع است ولی مفرد است؛ سکّان مفرد است، کُبّار مفرد است که در قرآن کریم هم آمده است ؛ سکّان یعنی لنگر. با این لنگر که در ته¬ِ دریا فرو میرود کشتی حفظ میشود؛ فرمود یک سلسله کوههای ریشهدار باعث حفظ کُرهٴ زمیناند از نوسان و مَیَدان و اضطراب (این برای زمین). آسمان را هم حفظ کردند [حالا] آسمان را بدون ستون حفظ کردند یا ستون دارد ولی مرئی نیست. در دو آیهای که در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» و «رعد» بود این دو احتمال مطرح است که خداوند که فرمود آسمانها را ﴿بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا﴾ نگه میدارد [آیا] این جملهٴ ﴿تَرَوْنَهَا﴾ در محلّ جرّ است تا صفت باشد برای ﴿عَمَدٍ﴾ یعنی خداوند ستونهای نامرئی دارد؛ یا نه، ﴿بِغَیْرِ عَمَدٍ﴾ خلق کرد و شما هم میبینید: ﴿تَرَوْنَهَا﴾ که ستونی ندارد. از آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «رعد» و «لقمان» خیلی نمیشود استظهار کرد ولی در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه دارد که «بِغَیْرِ عَمَدٍ یَدْعَمُهَا» یعنی ستونی که او را نگه دارد نیست حالا چه جاذبه چه غیر جاذبه فقط به ارادهٴ الهی وابسته است. مشابه این درباره پرندههایی که در آسمان پرواز میکنند فرمود: ﴿مَا یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ﴾ ؛ [آیا] اینها با جاذبهای نگه داشته میشوند با ستونی نگه داشته میشوند یا با ارادة الله نگه داشته میشوند؟ فرمود: ﴿مَا یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ﴾، این آسمانها هم همین طور است. به هر تقدیر جاذبه هم باشد باز نظم است و آفریدهٴ خداست، هیچ دلیلی بر نفی آن نیست.
بررسی معنای محفوظ بودن آسمان در آیه سی و دوم
بنابراین اگر آسمان است محفوظ است و اگر زمین است محفوظ است؛ منتها دربارهٴ سقفِ محفوظ که فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً﴾ هم احتمال آن است که از ریزش و فرود آمدن محفوظ است که در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» این معنا تأیید میشود؛ در آنجا دارد که خداوند نمیگذارد که فرو بریزد [و] در بخشهای دیگر دارد که محفوظ از نفوذ شیطان است. در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» آیهٴ 41 به این صورت است: ﴿إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا﴾؛ نمیگذارد اینها از بین بروند و متلاشی بشوند، البته وقتی مرگِ اینها فرا رسید بساط زمین را جمع میکند بساط آسمانها را جمع میکند کلّ این مجموعه را در هم میکوبد که ﴿فَدُکَّتَا دَکَّةً وَاحِدَةً﴾ اما الآن محفوظ از ریزش است. برخی از مفسّران مثل امینالاسلام احتمال دادند که محفوظ از نفوذ شیطان است . خب این
معنا حق است [و] در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» و مانند آن آمده ولی معنای خاصّ خودش را دارد، بعید است این آیه ناظر به محفوظ بودن از نفوذ شیطان باشد.
تبیین محفوظ بودن آسمان از نفوذ شیاطین
در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» این بحث فی الجمله مطرح شد که اینها دسترسی ندارند و آسمان از نفوذ شیاطین محفوظ است: ﴿وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَزَیَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِینَ ٭ وَحَفِظْنَاهَا مِن کُلِّ شَیْطَانٍ رَّجِیمٍ ٭ إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِینٌ﴾ ؛ هیچ شیطانی نمیتواند آنجا نفوذ پیدا کند و اگر بکند این شهابسنگها به حیاتش خاتمه میدهند. آنجا بحث مبسوطی مطرح شد که اینها نمیتوانند بالا بروند یا استراق سمع بکنند یا از وحی باخبر بشوند یعنی چه و اینکه این ستارهها شهاب است و تیر برای پَراندن و رَجْم شیاطین که ﴿وَلَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُوماً لِلشَّیَاطِینِ﴾ این یعنی چه؟ آنجا بحث مبسوطی ارائه شده و اجمالش هم این بود که منظور این نیست که کلّ این ستاره که صدها یا هزارها برابر زمین است تیری بشود به طرف شیطان [بلکه] همان شهابسنگها میتوانند اینها را طرد کنند (این یک)؛ دوم اینکه بالأخره چون ﴿وَأَوْحَی فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾ [یعنی] مقدّرات و مشخّصات در زمانی و زمینی شکل میگیرد، بخشی از برنامهها در آسمان شکل میگیرد بخشی هم در زمین. گرچه ذات اقدس الهی منزّه از هر قید و مادّه و مُدّه است (یک)، گرچه حقیقت وحی مبرّای از تزمّن و تمکّن است (دو)، گرچه روح مطهّر پیغمبر نه زمانی است نه زمینی (سه) اما بالأخره شرایط زمانی و زمینی دخیل است، خصوصیّت مکه دخیل است، کنار حرم دخیل است، کنار مسجد دخیل است، کنار کعبه دخیل است، اینها در این گوشه ظهور کرده است. این طور نبود که کوه حِرا و غیر حِرا فرق نکند یا کنار کعبه یا غیر کعبه فرق نکند، برای مکانها برای زمانها خصوصیّتی هست. خب همان طوری که وحی را باید در مَهبط وحی در سرزمین وحی مثلاً مکّه تلقّی کرد [یعنی] مکان خاصّی هست که وحی آنجا ظهور میکند، آسمانها هم میتواند بشرح ایضاً، پس مکان مخصوص چه آسمان چه زمین زمینهٴ تلقّی وحی است.
خصوصیات زمانی و مکانی و جریان آن در آسمان و زمین
همان طوری که کفّار حق ندارند وارد مرز حرم بشوند وارد محدودهٴ مکّه بشوند، شیاطین هم حق ندارند وارد محدودهٴ خاصّ آسمان بشوند، چون محدودهٴ حرم این خصیصه را دارد [که] در طول مدّت، هر کس از هر جایی به هر منظوری خواست وارد محدودهٴ حرم بشود و وارد محدودهٴ مکه بشود باید احرام ببندد ولو خواست برادرش را ببیند [یا] بیماری در مکه دارد، به قصد زیارت نیامده، این حتماً باید احرام ببندد احکام مُحرِم را رعایت بکند، وقتی اعمال عمرهٴ مفرده را انجام داد از اِحرام به در بیاید، بعد برود هر جایی که میخواهد برود. چون احرام از کافر متمشّی نمیشود لذا ورود کفّار در مرز حرم ممنوع است. این خصیصهای است [که] در تمام کُرهٴ زمین، مخصوص حرم است؛ هر کسی در طول سال بخواهد وارد محدودهٴ حرم بشود برود مکه ولو به قصد تجارت، او اصلاً قصد زیارت ندارد میخواهد تجارت کند کالایی بفروشد یا کالایی بخرد، الاّ ولابد باید مُحرِم بشود و چون مُحرم شدن از غیر مسلمان متمشّی نمیشود لذا ورود غیر مسلمان در محدودهٴ حرم ممنوع است. بالأخره این زمین خصوصیتی دارد مثل اینکه لیلهٴ قدر خصیصهای دارد. درست است که آنها مجرّد تاماند ولی بخواهد نصیب بشر بشود یک زمان و زمین خاص میطلبد. اگر کسی خواست وارد محدودهٴ حرم بشود جلویش را میگیرند، همین خصیصه در فضای آسمانی هم هست [یعنی] اگر کسی خواست وارد فلان محدودهٴ آسمان بشود تا ببیند چه خبر است آنجا تیراندازی میشود.
به هر تقدیر حفظ آسمانها از نفوذ شیطان مطلبی است حق اما آیهٴ محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» دربارهٴ فروپاشی و فرو ریختن و اینهاست نه دربارهٴ عدم دستیابی به وحی و امثال ذلک. گرچه ممکن است اطلاق آیه هر دو را بگیرد ولی روال اصلی آیه دربارهٴ صیانت این نظام کیهانی از فروپاشی است لذا فرمود ما این را سقفی قرار دادیم که محفوظ از ریزش است: ﴿وَجَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً وَهُمْ عَنْ آیَاتِهَا مُعْرِضُونَ﴾؛ اینها از آیهها و نشانهها و علایم سپهری اینها اعراض میکنند با اینکه درک میکنند.
تبیین آیات الهی در خلقت شمسین و نهارین
خب اینها دربارهٴ آسمان و زمین بود.
بعد نظم داخلی آسمان و زمین که خلقت لیل و نهار است را ذکر کرد فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ﴾؛ شب و روز را خدا آفرید [که] هر دو آیت حقاند. در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» قبلاً گذشت که فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَجَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾ ؛ فرمود شب آیت خداست روز آیت خداست منتها شب، آیتِ تاریک خداست، روز، آیهٴ روشن خداست. شب حسابی دارد یک نظم ریاضیِ دقیق دارد؛ چقدر باید شب باشد کجا باید شب باشد چطور باید شب باشد چگونه باید روز بشود، همهٴ اینها نظم ریاضی دارد. اگر از این طرف این زمین به دور آفتاب دارد میگردد [و] این چهرهٴ زمین روشن است و روز است، چون زمین یک جِرم سنگین و ماده است، وقتی شمس به این چهره تابید آن سَمتش تاریک است و چون زمین کُروی است، سایهٴ این کُره میشود مخروط. چقدر این مخروط طولانی است، قاعدهاش چقدر است، رأسش چقدر است، قطرش چقدر است، امتدادش چقدر است، همهاش نظم ریاضی دارد، لذا وقتی ماه دارد عبور میکند یا سایهٴ زمین دارد عبور میکند، یک ریاضیدان ماهر کاملاً میتواند بفهمد که آن قمر با این سایه چه برخوردی دارد، آیا با این سایه برخورد دارد یا ندارد، اگر برخورد ندارد که خسوفی اتفاق نمیافتد [و] اگر با این سایه برخورد دارد که سایهٴ زمین میافتد روی ماه که ماه نتواند از آفتاب نور بگیرد، آن را بر اساس نظم ریاضی فکر میکند. اگر برخورد در رأس این مخروط باشد میشود خسوف جزیی، اگر در قاعدهٴ این مخروط باشد میشود خسوف کلی، اگر بینابین باشد خسوف مثلاً یا دو سوم است یا یک سوم است و مانند آن. چقدر طول میکشد هم همهاش نظم ریاضی دارد.
فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ﴾ یعنی این آیتِ تاریک ماست ﴿وَجَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾ ؛ اینها بر اساس نظم ریاضی است. حالا که نظم ریاضی شد میشود آیهٴ الهی؛ فرمود: ﴿خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ﴾؛ اینها همه را آفرید ﴿کُلٌّ﴾ یعنی چه شمس و قمر چه نجومی که در لیل و نهار است ـ که این ﴿کُلٌّ﴾ به این مناسبت است ـ ﴿فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ﴾؛ <سابِح> یعنی متحرّک یعنی شناور. ماهیها در دریا سَبح دارند حرکت دارند؛ [یا اینکه] فرمود: ﴿إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحاً طَوِیلاً﴾ ؛ شما در روز یک سَبح طولانی دارید، اشتغال طولانی دارید شب را در یابید: ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِیلاً﴾ ؛ اگر خواستید مناجات کنید و خودتان را در یابید شب را در یابید وگرنه در روز هر کسی گرفتار کار خودش است. ﴿إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحاً طَوِیلاً﴾ اما ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِیلاً﴾، به شرطی که سَبحِ طویلِ روز آن قدر ذهنتان را پُر نکند که ناشئهٴ لیل را هم از دست بدهید. خب پس چه شمس چه قمر چه ستارههای شب چه ستارههای روز همهٴ اینها در فلک سابحاند و حرکت میکنند.
تفاوت نظر قدما با اقدمین در مباحث هیأت و نجوم
فلک یک چیز دایرهای است. اقدمین نظرشان این بود که زمین حرکت میکند، بعد از گذشت چند سال نوبت به قدما رسید که بطلمیوس و امثال بطلمیوس از اینها بودند و فکر میکردند که زمین ساکن است و شمس و قمر حرکت میکنند و زمین محور است و حرکت برای آنهاست، اخیراً هم کپرنیک به بعد به این نتیجه رسیدند ـ گرچه ابوریحان هم قبلاً چنین فرمایشی را داشت ـ خیلی از ریاضیون به این نتیجه رسیدند که زمین دارد حرکت میکند. نظر اقدمین این بود که زمین دارد حرکت میکند، نظر قدما این شد که زمین ساکن است و شمس و قمر حرکت میکنند، باز نظر متأخّرین بر این شد که زمین دارد حرکت میکند (این یک مطلب). مطلب دیگر اینکه بحثهای فَلَکی را اقدمین در مباحث ریاضی مطرح میکردند، قدما در مسائل طبیعی مطرح میکردند. اقدمین وقتی میخواستند حرکت شمس و قمر و سایر ستارهها را ترسیم کنند مداری رسم میکردند خطّی میکشیدند که اینها مدارشان این است؛ نه اینکه پوست پیازی هست جِرمی هست فلکیات جسمی هست، کم کم فکر عدّهای این شد که افلاک جسماند نظیر پوست پیازند، لذا بحثهای فلکیات را در طبیعیّات مطرح میکردند نه در ریاضیّات.
این جنگها که اتفاق میافتد خسارتهای فراوانی به علوم و پیشرفت علوم میزند؛ بسیاری از کتابها، بسیاری از نُسخ خطّی، بسیاری از آراء به وسیلهٴ همین جنگهای جهانی زیر خاک دفن میشود. حالا اگر فرصت کردید درباره این دو نکته مذکور تحقیق کنید. اقدمین این مسائل را در ریاضیات مطرح میکردند (یک)، قدما اینها را در طبیعیات طرح میکردند (دو)، اقدمین قائل بودند که زمین حرکت میکند (سه)، قدما قائل شدند که شمس و قمر حرکت میکند زمین ساکن است (چهار).
معنای قبض و بسط علوم و تأثیر آن در علوم دیگر
مطلب بعدی آن است که در جریان قبض و بسط مستحضرید که اگر امری کشف شد، آنچه جزء مبادی این است، علل این است، معالیل این است، لوازم این است، ملزومات این است، ملازمات این است عوض میشود، قبض و بسط علوم همین است که اگر یک مطلب جدیدی کشف شد مثلاً بیماری جدید کشف شد، یا داروی جدید کشف شد، همهٴ لوازم و ملازم و ملزومات و مقارنات آن شیء عوض میشود (این میشود قبض و بسط علوم) اما یک محدودهٴ خاصّ خودش را دارد. معنایش این نیست که اگر فرضیهای به صورت تجربه در آمد یک مطلب علمی عرضه شد، کلّ بساط علوم به هم بخورد که کلّ بساط علوم نظیر جالسان یک اتاق باشند، یک نفر که تازه وارد شد همه باید جابهجا بکنند. نه اینچنین نیست، یک نفر که وارد شد همان چند نفری که کنار هم نشستند آنها جابهجا بکنند کافی است. جناب کپرنیک [و] البته قبل از او ابوریحان و اینها این فرمایش را داشتند که زمین حرکت میکند؛ این کار کوچکی نکرده است!
«و الحمد لله ربّ العالمین»
کیفیت حیات گیاهان بر اساس آیات قرآن
تبیین معنای احیای ارض
معنای احیای موات در قیامت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَفَلاَ یُؤْمِنُونَ ﴿30﴾ وَجَعَلْنَا فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ أَن تَمِیدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِیهَا فِجَاجاً سُبُلاً لَّعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ ﴿31﴾ وَجَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً وَهُمْ عَنْ آیَاتِهَا مُعْرِضُونَ ﴿32﴾ وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ ﴿33﴾
بررسی اطلاق آیه ﴿وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ﴾
ظاهر این کریمه آن است که هر موجود زندهای از آب کمک گرفته [و] بدون آب، حیات راه پیدا نمیکند. برخیها گفتند این عموم یا اطلاق نمیتواند تام باشد زیرا فرشتگان زندهاند و از آب نیستند [یا] وجود مبارک عیسای مسیح پرندههایی را میآفرید در حالی که از آب نبودند [یا] قرآن کریم دربارهٴ جن سخنش این است که ﴿وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ﴾ او از آتش خلق شده است از آب خلق نشده، پس عموم یا اطلاق این آیه نمیتواند تام باشد، آیا تخصیص و تقییدی به عموم یا اطلاق این آیه برخورد کرد یا راه [حل] دیگری وجود دارد؟ پاسخش این است که ظاهراً فرشتهها منصرفاند برای اینکه نه در ذهن مخاطبان آن روز مطرح بود و نه در ذهن مخاطبان امروز، فرشتهها از این جریان مستثنا هستند موجودات مجرّد سماییاند، بنابراین حیات آنها را نباید توقّع داشت که از آب باشد. اگر واقعاً فرشتههای ارضی داشتیم نظیر انسان یا جن، خب آنها هم ما یقین نداریم که از آب نیستند. دربارهٴ جن درست است که بخش وسیعی از مادّهٴ آن را آتش و مادهٴ ناری تشکیل میدهد اما دلیلی نداریم که از آب کمک گرفته نمیشود. در جریان آفرینش پرندهها به وسیلهٴ اِعجاز عیسای مسیح(سلام الله علیه) آنجا هم از طین سخن به میان آمده . طین غیر از تراب است، آن خاکِ آمیختهٴ با آب را میگویند <طین>، پس آب در آنجا مطرح است. بنابراین چه درباره جن و چه درباره پرندههایی که وجود مبارک عیسای مسیح آفرید آب دخیل است. چه اینکه دربارهٴ خود انسان دارد که انسان را خدا از تراب خلق کرده، در حالی که بعد از تراب، مسئلهٴ طین و حمأ مسنون و امثال ذلک مطرح است. بنابراین آب در آفرینش انسان و جن و حیوان دخیل است.
کیفیت حیات گیاهان بر اساس آیات قرآن
در سورهٴ مبارکهٴ «نور» هم دارد که ﴿وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ﴾؛ [در خلفت] هر جنبندهای که حیات حیوانی دارد از آب کمک گرفته شده است؛ جایی که آب نیست حیات حیوانی و حیات انسانی نیست، اما حیات گیاهی چگونه است؟ از آیهٴ سورهٴ «نور» بر نمیآید که حیات در گیاهان هم مطرح است و آنها هم دارای این سنخ حیاتاند چون در آنجا فرمود: ﴿وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ﴾؛ هر جنبندهای را خدای سبحان از آب آفریده است؛ آیهٴ 45 سورهٴ مبارکهٴ «نور» این بود: ﴿ وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ فَمِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَی بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَی رِجْلَیْنِ﴾. از آیهٴ سورهٴ «نور» بر نمیآید که ما در گیاهان حیات داریم [از طرفی] این آیه دارد که هر موجود زندهای از آب است. ما اگر خواستیم حیاتِ گیاهی را از آیه محلّ بحث استفاده کنیم از سنخ تمسّک به عام در شبههٴ مصداقیه خود آن عام است که جایز نیست. باید از راه دیگر حیات گیاهی را ثابت بکنیم، صغرا را با آن آیات ثابت بکنیم بگوییم گیاهان هم حیات دارند و زندهاند آن وقت به عمومِ این عام یا اطلاق این مطلق تمسّک بکنیم بگوییم هر موجود زندهای از آب است گیاهان هم از این هستند و اگر در کُرهای گیاه روییده شده معلوم میشود آنجا آب وجود داشت.
تبیین معنای احیای ارض
در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» و مانند آن در چند جا سخن از حیات گیاهی مطرح است؛ در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» آیهٴ نُه به این صورت است: ﴿وَاللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَاباً فَسُقْنَاهُ إِلَی بَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾؛ ما به وسیلهٴ باران، زمینِ مُرده را زنده میکنیم. مستحضرید که گیاهان در زمستان خواباند نه مُرده؛ این درخت خواب است نه مُرده، وقتی بهار شد به وسیلهٴ باران و علل و عوامل دیگر بیدار میشود. این احیای درخت نیست بلکه ایقاظ شجر است ایقاظ گیاه است؛ خدای سبحان این را بیدار کرد. بعد از اینکه این بیدار شد شروع میکند به تغذیه، وقتی تغذیه کرد، از خاک و هوا و آب و کود و علل و عوامل دیگر کمک میگیرد و رشد میکند، خودش رشد میکند و باعث زنده شدن آن خاک و مانند آن میشود یعنی مُرده را زنده میکند. بالأخره این درختی که بالنده شد و رشد کرد، غذا خورد که رشد کرد [و] غذای آن همان خاکِ کنار ریشهٴ آن است. آن خاک، یک موجود جامد و مُرده است [که] به وسیلهٴ ریشهٴ این گیاهان جذب میشود و زنده میشود لذا قرآن کریم تعبیرش این است که ما در بهار مُرده را زنده میکنیم نه فقط خوابیده را بیدار میکنیم. درختهای خوابیده را بیدار میکنند، وقتی بیدار شدند تغذیهٴ اینها شروع میشود، تغذیهٴ اینها که شروع شد مُرده را زنده میکنند.
چه در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» چه در سایر سوَر سخن از احیای ارض است نه احیای شجر؛ فرمود: ﴿فَسُقْنَاهُ إِلَی بَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾؛ ما مُرده را زنده کردیم. در قیامت هم همین طور است ما مُرده را زنده میکنیم. انسانها از نظر روح خوابیدهاند مُرده نیستند مرگی در کار نیست، در قبر به اینها میگویند: «نَم نومة> کذا و کذا اما بدن مُرده است خاک شد و در صحنهٴ قیامت بدن را خدا زنده میکند [و] ارواح خوابیده را بیدار میکند وگرنه روح که نمیمیرد. اینکه بعد از سؤال منکر و نکیر به این مُرده در قبر میگویند: <نَم نومةَ> کذا ، یعنی بخواب، دیگر سخن از مرگ نیست.
پرسش:...
پاسخ:
آب، مبدأ اصلی حیات در عالم
نه یعنی مادهٴ اصلی¬اش این است یا مادهٴ مهمّش این است؛ در آیه ﴿وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ﴾ در آنجا دیگر سخن از حصر که نیست، اینجا هم که در سورهٴ مبارکهٴ «نور» به طور کلی فرمود: ﴿وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: بله، معلوم میشود حصری در کار نیست به دلیل اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نور» فرمود: ﴿وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ﴾. معنایش این نیست که از خاک نیست از هوا نیست از علل و عوامل دیگر نیست [بلکه یعنی] عنصر اصلی این است؛ ﴿من الماء کل شیء حیّ﴾ مبدأ اصلی این است، چون در بیانات نورانی حضرت امیر هم آمده که فرمود قبل از آفرینش بسیاری از چیزها خدا آب را آفرید . البته آن تعبیر که ﴿وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاءِ﴾ حساب دیگری دارد؛ اگر آن عرشِ مطلق باشد یک ماء مطلق [مطرح] است [و] اگر عرش و فرمانروایی جهانِ خلقت مادی باشد همین آب است که آب، اصل بود، اول آب را آفرید بعد هوا و باد را، باد این آب را حرکت داد [که] حرکتهای گوناگون بود، تحوّلاتی در آب پیدا شد بخاری پیدا شد دخانی پیدا شد و شمس و قمری پدید آمد و مانند آن که در خطبهٴ اول و خطبهٴ 91 نهجالبلاغه آن تطوّرات را حضرت ذکر کرد. بنابراین از آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «نور» بر میآید که خداوند همهٴ جنبندهها را از آب خلق کرد یعنی مادهٴ اصلیشان این است اما حالا غیر جنبنده به نام گیاهان هم حیاتی دارند یا نه، آن از سورهٴ مبارکهٴ «نور» بر نمیآید ولی از سورهٴ «انبیاء» بر میآید و لذا اگر ما در کُرهای از کرات آسمانی گیاهی یافتیم معلوم میشود یقیناً اینجا آب بود، برای اینکه فرمود: ﴿من الماء کل شیء حیّ﴾ و حیات را هم قرآن کریم اختصاص به انسان و حیوان نمیدهد، دربارهٴ گیاهان هم همین حیات را قائل است [که] فرمود ما زمینِ مُرده را زنده میکنیم.
زمین مُرده وقتی زنده میشود که این اجزای ترابی در کنار گیاه قرار بگیرند و جذب بدنهٴ نهال بشوند، وقتی که جذب بدنهٴ نهال شدند حیات گیاهی پیدا میکنند وگرنه صِرف باران وقتی بر تراب ریخت آن را طین میکند نه حیّ، زنده نمیکند، خاک را گِل میکند اما خاک بخواهد زنده بشود باید غذای گیاه قرار بگیرد در بدنهٴ گیاه قرار بگیرد و حیاتِ گیاهی پیدا کند.
معنای احیای موات در قیامت
فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ ؛ در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» فرمود خدا زمینِ مُرده را زنده میکند. یک روایت نورانی از اهل بیت(علیهم السلام) در ذیل همان آیهٴ سورهٴ «حدید» که ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ آمده است که حضرت فرمود همان طوری که زمینِ مُرده را خدا زنده میکند زمینهٴ مُرده را هم خدا زنده میکند و آن با وجود مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) است که زمین را پر از عدل و داد میکند یعنی زمینهٴ زندگی مردم مُرده را زنده میکند . خب این یک مصداق باطنی است برای آیه ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ [یعنی] مُرده را زنده میکند. استدلال بر معاد این نیست که درختِ خوابیده را بیدار کند، خب اگر استدلال این باشد که خدا همان طوری که خوابیده را بیدار میکند مُردههای قبرستان را هم بیدار میکند این استدلال تام نیست؛ اما وقتی بفرماید خاکِ مُرده و بیجان را خدا زنده میکند، به دنبالش میتواند بفرماید: ﴿کَذلِکَ النُّشُورُ﴾. خب بالأخره این بدن خاک میشود دیگر، این بدنِ پوسیدهٴ خاکشده را دوباره زنده میکند این استدلال تام است؛ فرمود: ﴿وَاللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَاباً فَسُقْنَاهُ إِلَی بَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا کَذلِکَ النُّشُورُ﴾ .
خب پس طبق آیات قرآن کریم حیاتِ انسانی و حیوانی و گیاهی داریم، اینها مصادیقیاند که در خارج ثابتشده است به وسیلهٴ آیات دیگر، آن گاه آیات محلّ بحث به عموم و اطلاقش حجّت است: ﴿من الماء کل شیء حیّ﴾؛ چه انسان چه حیوان چه گیاه بدون آب نیست لذا اگر در گوشهای از گوشهٴ جهان در کُرهای از کُرات جهان، ما نهالی یافتیم درختی پیدا کردیم سبزی¬ای یافتیم اطمینان پیدا میکنیم که آبی هست.
بیان چگونگی پایداری آسمان و زمین در قرآن
بعد فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ أَن تَمِیدَ بِهِمْ﴾؛ فرمود ما این زمین را به وسیلهٴ سلسلهٴ جبال، میخکوب کردیم که اینها راسیاند فرورفتهاند. اینکه فرمود: ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْریها وَمُرْسَاهَا﴾ ـ <اِرسا> یعنی لنگر انداختن ـ این به منزلهٴ سُکّان است. سکّان [مفرد است] گرچه صیغهاش به صورت جمع است؛ نظیر کُبّار که صیغهاش شبیه جمع است ولی مفرد است؛ سکّان مفرد است، کُبّار مفرد است که در قرآن کریم هم آمده است ؛ سکّان یعنی لنگر. با این لنگر که در ته¬ِ دریا فرو میرود کشتی حفظ میشود؛ فرمود یک سلسله کوههای ریشهدار باعث حفظ کُرهٴ زمیناند از نوسان و مَیَدان و اضطراب (این برای زمین). آسمان را هم حفظ کردند [حالا] آسمان را بدون ستون حفظ کردند یا ستون دارد ولی مرئی نیست. در دو آیهای که در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» و «رعد» بود این دو احتمال مطرح است که خداوند که فرمود آسمانها را ﴿بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا﴾ نگه میدارد [آیا] این جملهٴ ﴿تَرَوْنَهَا﴾ در محلّ جرّ است تا صفت باشد برای ﴿عَمَدٍ﴾ یعنی خداوند ستونهای نامرئی دارد؛ یا نه، ﴿بِغَیْرِ عَمَدٍ﴾ خلق کرد و شما هم میبینید: ﴿تَرَوْنَهَا﴾ که ستونی ندارد. از آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «رعد» و «لقمان» خیلی نمیشود استظهار کرد ولی در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه دارد که «بِغَیْرِ عَمَدٍ یَدْعَمُهَا» یعنی ستونی که او را نگه دارد نیست حالا چه جاذبه چه غیر جاذبه فقط به ارادهٴ الهی وابسته است. مشابه این درباره پرندههایی که در آسمان پرواز میکنند فرمود: ﴿مَا یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ﴾ ؛ [آیا] اینها با جاذبهای نگه داشته میشوند با ستونی نگه داشته میشوند یا با ارادة الله نگه داشته میشوند؟ فرمود: ﴿مَا یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ﴾، این آسمانها هم همین طور است. به هر تقدیر جاذبه هم باشد باز نظم است و آفریدهٴ خداست، هیچ دلیلی بر نفی آن نیست.
بررسی معنای محفوظ بودن آسمان در آیه سی و دوم
بنابراین اگر آسمان است محفوظ است و اگر زمین است محفوظ است؛ منتها دربارهٴ سقفِ محفوظ که فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً﴾ هم احتمال آن است که از ریزش و فرود آمدن محفوظ است که در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» این معنا تأیید میشود؛ در آنجا دارد که خداوند نمیگذارد که فرو بریزد [و] در بخشهای دیگر دارد که محفوظ از نفوذ شیطان است. در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» آیهٴ 41 به این صورت است: ﴿إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا﴾؛ نمیگذارد اینها از بین بروند و متلاشی بشوند، البته وقتی مرگِ اینها فرا رسید بساط زمین را جمع میکند بساط آسمانها را جمع میکند کلّ این مجموعه را در هم میکوبد که ﴿فَدُکَّتَا دَکَّةً وَاحِدَةً﴾ اما الآن محفوظ از ریزش است. برخی از مفسّران مثل امینالاسلام احتمال دادند که محفوظ از نفوذ شیطان است . خب این
معنا حق است [و] در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» و مانند آن آمده ولی معنای خاصّ خودش را دارد، بعید است این آیه ناظر به محفوظ بودن از نفوذ شیطان باشد.
تبیین محفوظ بودن آسمان از نفوذ شیاطین
در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» این بحث فی الجمله مطرح شد که اینها دسترسی ندارند و آسمان از نفوذ شیاطین محفوظ است: ﴿وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَزَیَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِینَ ٭ وَحَفِظْنَاهَا مِن کُلِّ شَیْطَانٍ رَّجِیمٍ ٭ إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِینٌ﴾ ؛ هیچ شیطانی نمیتواند آنجا نفوذ پیدا کند و اگر بکند این شهابسنگها به حیاتش خاتمه میدهند. آنجا بحث مبسوطی مطرح شد که اینها نمیتوانند بالا بروند یا استراق سمع بکنند یا از وحی باخبر بشوند یعنی چه و اینکه این ستارهها شهاب است و تیر برای پَراندن و رَجْم شیاطین که ﴿وَلَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُوماً لِلشَّیَاطِینِ﴾ این یعنی چه؟ آنجا بحث مبسوطی ارائه شده و اجمالش هم این بود که منظور این نیست که کلّ این ستاره که صدها یا هزارها برابر زمین است تیری بشود به طرف شیطان [بلکه] همان شهابسنگها میتوانند اینها را طرد کنند (این یک)؛ دوم اینکه بالأخره چون ﴿وَأَوْحَی فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾ [یعنی] مقدّرات و مشخّصات در زمانی و زمینی شکل میگیرد، بخشی از برنامهها در آسمان شکل میگیرد بخشی هم در زمین. گرچه ذات اقدس الهی منزّه از هر قید و مادّه و مُدّه است (یک)، گرچه حقیقت وحی مبرّای از تزمّن و تمکّن است (دو)، گرچه روح مطهّر پیغمبر نه زمانی است نه زمینی (سه) اما بالأخره شرایط زمانی و زمینی دخیل است، خصوصیّت مکه دخیل است، کنار حرم دخیل است، کنار مسجد دخیل است، کنار کعبه دخیل است، اینها در این گوشه ظهور کرده است. این طور نبود که کوه حِرا و غیر حِرا فرق نکند یا کنار کعبه یا غیر کعبه فرق نکند، برای مکانها برای زمانها خصوصیّتی هست. خب همان طوری که وحی را باید در مَهبط وحی در سرزمین وحی مثلاً مکّه تلقّی کرد [یعنی] مکان خاصّی هست که وحی آنجا ظهور میکند، آسمانها هم میتواند بشرح ایضاً، پس مکان مخصوص چه آسمان چه زمین زمینهٴ تلقّی وحی است.
خصوصیات زمانی و مکانی و جریان آن در آسمان و زمین
همان طوری که کفّار حق ندارند وارد مرز حرم بشوند وارد محدودهٴ مکّه بشوند، شیاطین هم حق ندارند وارد محدودهٴ خاصّ آسمان بشوند، چون محدودهٴ حرم این خصیصه را دارد [که] در طول مدّت، هر کس از هر جایی به هر منظوری خواست وارد محدودهٴ حرم بشود و وارد محدودهٴ مکه بشود باید احرام ببندد ولو خواست برادرش را ببیند [یا] بیماری در مکه دارد، به قصد زیارت نیامده، این حتماً باید احرام ببندد احکام مُحرِم را رعایت بکند، وقتی اعمال عمرهٴ مفرده را انجام داد از اِحرام به در بیاید، بعد برود هر جایی که میخواهد برود. چون احرام از کافر متمشّی نمیشود لذا ورود کفّار در مرز حرم ممنوع است. این خصیصهای است [که] در تمام کُرهٴ زمین، مخصوص حرم است؛ هر کسی در طول سال بخواهد وارد محدودهٴ حرم بشود برود مکه ولو به قصد تجارت، او اصلاً قصد زیارت ندارد میخواهد تجارت کند کالایی بفروشد یا کالایی بخرد، الاّ ولابد باید مُحرِم بشود و چون مُحرم شدن از غیر مسلمان متمشّی نمیشود لذا ورود غیر مسلمان در محدودهٴ حرم ممنوع است. بالأخره این زمین خصوصیتی دارد مثل اینکه لیلهٴ قدر خصیصهای دارد. درست است که آنها مجرّد تاماند ولی بخواهد نصیب بشر بشود یک زمان و زمین خاص میطلبد. اگر کسی خواست وارد محدودهٴ حرم بشود جلویش را میگیرند، همین خصیصه در فضای آسمانی هم هست [یعنی] اگر کسی خواست وارد فلان محدودهٴ آسمان بشود تا ببیند چه خبر است آنجا تیراندازی میشود.
به هر تقدیر حفظ آسمانها از نفوذ شیطان مطلبی است حق اما آیهٴ محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» دربارهٴ فروپاشی و فرو ریختن و اینهاست نه دربارهٴ عدم دستیابی به وحی و امثال ذلک. گرچه ممکن است اطلاق آیه هر دو را بگیرد ولی روال اصلی آیه دربارهٴ صیانت این نظام کیهانی از فروپاشی است لذا فرمود ما این را سقفی قرار دادیم که محفوظ از ریزش است: ﴿وَجَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً وَهُمْ عَنْ آیَاتِهَا مُعْرِضُونَ﴾؛ اینها از آیهها و نشانهها و علایم سپهری اینها اعراض میکنند با اینکه درک میکنند.
تبیین آیات الهی در خلقت شمسین و نهارین
خب اینها دربارهٴ آسمان و زمین بود.
بعد نظم داخلی آسمان و زمین که خلقت لیل و نهار است را ذکر کرد فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ﴾؛ شب و روز را خدا آفرید [که] هر دو آیت حقاند. در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» قبلاً گذشت که فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَجَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾ ؛ فرمود شب آیت خداست روز آیت خداست منتها شب، آیتِ تاریک خداست، روز، آیهٴ روشن خداست. شب حسابی دارد یک نظم ریاضیِ دقیق دارد؛ چقدر باید شب باشد کجا باید شب باشد چطور باید شب باشد چگونه باید روز بشود، همهٴ اینها نظم ریاضی دارد. اگر از این طرف این زمین به دور آفتاب دارد میگردد [و] این چهرهٴ زمین روشن است و روز است، چون زمین یک جِرم سنگین و ماده است، وقتی شمس به این چهره تابید آن سَمتش تاریک است و چون زمین کُروی است، سایهٴ این کُره میشود مخروط. چقدر این مخروط طولانی است، قاعدهاش چقدر است، رأسش چقدر است، قطرش چقدر است، امتدادش چقدر است، همهاش نظم ریاضی دارد، لذا وقتی ماه دارد عبور میکند یا سایهٴ زمین دارد عبور میکند، یک ریاضیدان ماهر کاملاً میتواند بفهمد که آن قمر با این سایه چه برخوردی دارد، آیا با این سایه برخورد دارد یا ندارد، اگر برخورد ندارد که خسوفی اتفاق نمیافتد [و] اگر با این سایه برخورد دارد که سایهٴ زمین میافتد روی ماه که ماه نتواند از آفتاب نور بگیرد، آن را بر اساس نظم ریاضی فکر میکند. اگر برخورد در رأس این مخروط باشد میشود خسوف جزیی، اگر در قاعدهٴ این مخروط باشد میشود خسوف کلی، اگر بینابین باشد خسوف مثلاً یا دو سوم است یا یک سوم است و مانند آن. چقدر طول میکشد هم همهاش نظم ریاضی دارد.
فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ﴾ یعنی این آیتِ تاریک ماست ﴿وَجَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾ ؛ اینها بر اساس نظم ریاضی است. حالا که نظم ریاضی شد میشود آیهٴ الهی؛ فرمود: ﴿خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ﴾؛ اینها همه را آفرید ﴿کُلٌّ﴾ یعنی چه شمس و قمر چه نجومی که در لیل و نهار است ـ که این ﴿کُلٌّ﴾ به این مناسبت است ـ ﴿فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ﴾؛ <سابِح> یعنی متحرّک یعنی شناور. ماهیها در دریا سَبح دارند حرکت دارند؛ [یا اینکه] فرمود: ﴿إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحاً طَوِیلاً﴾ ؛ شما در روز یک سَبح طولانی دارید، اشتغال طولانی دارید شب را در یابید: ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِیلاً﴾ ؛ اگر خواستید مناجات کنید و خودتان را در یابید شب را در یابید وگرنه در روز هر کسی گرفتار کار خودش است. ﴿إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحاً طَوِیلاً﴾ اما ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِیلاً﴾، به شرطی که سَبحِ طویلِ روز آن قدر ذهنتان را پُر نکند که ناشئهٴ لیل را هم از دست بدهید. خب پس چه شمس چه قمر چه ستارههای شب چه ستارههای روز همهٴ اینها در فلک سابحاند و حرکت میکنند.
تفاوت نظر قدما با اقدمین در مباحث هیأت و نجوم
فلک یک چیز دایرهای است. اقدمین نظرشان این بود که زمین حرکت میکند، بعد از گذشت چند سال نوبت به قدما رسید که بطلمیوس و امثال بطلمیوس از اینها بودند و فکر میکردند که زمین ساکن است و شمس و قمر حرکت میکنند و زمین محور است و حرکت برای آنهاست، اخیراً هم کپرنیک به بعد به این نتیجه رسیدند ـ گرچه ابوریحان هم قبلاً چنین فرمایشی را داشت ـ خیلی از ریاضیون به این نتیجه رسیدند که زمین دارد حرکت میکند. نظر اقدمین این بود که زمین دارد حرکت میکند، نظر قدما این شد که زمین ساکن است و شمس و قمر حرکت میکنند، باز نظر متأخّرین بر این شد که زمین دارد حرکت میکند (این یک مطلب). مطلب دیگر اینکه بحثهای فَلَکی را اقدمین در مباحث ریاضی مطرح میکردند، قدما در مسائل طبیعی مطرح میکردند. اقدمین وقتی میخواستند حرکت شمس و قمر و سایر ستارهها را ترسیم کنند مداری رسم میکردند خطّی میکشیدند که اینها مدارشان این است؛ نه اینکه پوست پیازی هست جِرمی هست فلکیات جسمی هست، کم کم فکر عدّهای این شد که افلاک جسماند نظیر پوست پیازند، لذا بحثهای فلکیات را در طبیعیّات مطرح میکردند نه در ریاضیّات.
این جنگها که اتفاق میافتد خسارتهای فراوانی به علوم و پیشرفت علوم میزند؛ بسیاری از کتابها، بسیاری از نُسخ خطّی، بسیاری از آراء به وسیلهٴ همین جنگهای جهانی زیر خاک دفن میشود. حالا اگر فرصت کردید درباره این دو نکته مذکور تحقیق کنید. اقدمین این مسائل را در ریاضیات مطرح میکردند (یک)، قدما اینها را در طبیعیات طرح میکردند (دو)، اقدمین قائل بودند که زمین حرکت میکند (سه)، قدما قائل شدند که شمس و قمر حرکت میکند زمین ساکن است (چهار).
معنای قبض و بسط علوم و تأثیر آن در علوم دیگر
مطلب بعدی آن است که در جریان قبض و بسط مستحضرید که اگر امری کشف شد، آنچه جزء مبادی این است، علل این است، معالیل این است، لوازم این است، ملزومات این است، ملازمات این است عوض میشود، قبض و بسط علوم همین است که اگر یک مطلب جدیدی کشف شد مثلاً بیماری جدید کشف شد، یا داروی جدید کشف شد، همهٴ لوازم و ملازم و ملزومات و مقارنات آن شیء عوض میشود (این میشود قبض و بسط علوم) اما یک محدودهٴ خاصّ خودش را دارد. معنایش این نیست که اگر فرضیهای به صورت تجربه در آمد یک مطلب علمی عرضه شد، کلّ بساط علوم به هم بخورد که کلّ بساط علوم نظیر جالسان یک اتاق باشند، یک نفر که تازه وارد شد همه باید جابهجا بکنند. نه اینچنین نیست، یک نفر که وارد شد همان چند نفری که کنار هم نشستند آنها جابهجا بکنند کافی است. جناب کپرنیک [و] البته قبل از او ابوریحان و اینها این فرمایش را داشتند که زمین حرکت میکند؛ این کار کوچکی نکرده است!
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است