- 98
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 35 تا 37 سوره انبیاء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 35 تا 37 سوره انبیاء"
امتحانی بودن دار دنیا و حقیقت فانی آن
نکوهش عجول بودن کفار در قرآن کریم
منشأ فضایل و رذایل اخلاقی در قرآن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ ﴿35﴾ وَإِذَا رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً أَهذَا الَّذِی یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ وَهُم بِذِکْرِ الرَّحْمنِ هُمْ کَافِرُونَ ﴿36﴾ خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُورِیکُمْ آیَاتِی فَلاَ تَسْتَعْجِلُونِ ﴿37﴾
امتحانی بودن دار دنیا و حقیقت فانی آن
چون جریان معاد از عناصر محوری سوَر مکّی بود لذا در این سوره یعنی سورهٴ <انبیاء> که در مکه نازل شد، بعد از جریان توحید و نبوّت، مسئلهٴ معاد را به این صورت مطرح میکند: میفرماید دنیا دار امتحان است (این اصل اول)؛ امتحان نمیتواند ابدی باشد چون مقدمه است و امتحانِ ابدی لغو است [یعنی] انسان دائماً در کلاس آزمون باشد و بینتیجه [، این لغو است]؛ امتحان حکمت است [و] ابدیّتِ امتحان لغو است، پس حتماً امتحان منقطعالآخر است (این دو)؛ سوم اینکه امتحان که قطع شد اگر به محکمه و پاداش و کیفر نرسد لغو است یعنی اگر بعد از مرگ خبری نباشد میشود عبث لذا قرآن کریم هم ضرورت معاد را مطرح میکند هم انقطاع دنیا را طرح میکند. دنیا حتماً پایانپذیر است چون دار امتحان است و امتحان با ابدیّت سازگار نیست، لذا فرمود: ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ یا ﴿مَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِکَ الْخُلْدَ﴾ یا ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَیِّتُونَ﴾ و مانند آن [و]
ابدی نبودن دنیا و لزوم قیامت
چون امتحان یقیناً منقطعالآخر است، باید به محکمه ختم بشود نه به عدم صدق وگرنه میشود عبث [فرمود:] ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً﴾، لذا بعد از اینکه مسئلهٴ آزمون را ذکر فرمود به صورت ﴿وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً﴾، فرمود: ﴿وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ﴾ یعنی مرجعی دارید محکمهای هست حساب و کتابی هست.
[بعد فرمود] همان طوری که مبدأ دارید و آن مبدأ خداست و ﴿لا شریک له﴾، معاد [هم] دارید و آن مرجع و معاد، خداست [که] آن هم ﴿لا شریک له﴾. آن ﴿لا شریک له﴾ را با تقدیم جار و مجرور بر فعل ذکر کرد فرمود: ﴿إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ﴾ نه «ترجعون إلینا»؛ این ﴿إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ﴾ ضمن رعایت فواصل آیات که با <واو> و <نون> ختم میشود، مفید حصر هم است یعنی به جایی مراجعه میکنید که آنجا فقط ماییم فرمود: ﴿وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ﴾ [یعنی] نه به غیر ما مراجعه میکنید (یک) و نه به ما و غیر ما مراجعه میکنید که شریک در معاد داشته باشیم (این دو)؛ ﴿وَإِلَیْنَا﴾ یعنی «لا إلی غیرنا ترجعون». غالب آیات قبلی با <واو> و <نون> ختم میشد؛ در این صفحه و صفحهٴ قبل هم که میبینید همه یا با <یاء> و <نون> یا با <واو> و <نون> ختم میشود، پس این ﴿وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ﴾ دو مطلب را به همراه دارد.
تبیین دو عنصر محوری بحث شرّ
مطلب بعدی آن است که ـ در بحث دیروز ملاحظه فرمودید ـ در جریان شرّ دو مقام محور بحث است: یکی اینکه شرّ، امر وجودی است یا عدمی [و] یکی اینکه حالا که عدمی شد عدمِ محض نیست. شرّ هرگز امر وجودی نخواهد بود یعنی ممکن نیست چیزی موجود باشد و این وجود شرّ باشد (این محال است) برای اینکه این وجود برای خود خیر است، برای علّت خودش خیر است، برای معلول خودش خیر است، برای ملازمات خودش خیر است. این مار و عقرب همان طوری که تذرو و تیهو و آهو و امثال ذلک از زندگی لذّت میبرند، از تغذیه لذّت میبرند، از تولید لذّت میبرند، از رشد و نموّ لذّت میبرند، آنها هم همین طورند؛ هیچ فرقی بین آهو و مار و عقرب که نیست؛ شرّ بودن عقرب این است که کسی را میگَزد و مسموم میکند وگرنه این مار و عقرب برای خودشان همان لذّتی را دارند که آهو و تیهو دارند. هیچ موجودی برای خود شرّ نیست مناسب با علّت خودش هم است، مناسب با معلول و ملازمات و لوازم و ملزومات خودش هم است و خیر است. هر جا شرّ انتزاع میشود از «لیس»ی تامّه یا «لیس»ی ناقصه است یعنی یا حیات یا سلامت موجود زنده¬ای را میگیرند.
مرض هم همین طور است؛ مرض آن است که میکروبی جایی رشد میکند، آن میکروب همان لذّتی را میبرد که انسان و حیوان آن لذّت را میبرند، او هم زاد و ولد دارد او هم تغذیه دارد او هم رشد دارد او هم لذّت دارد؛ این طور نیست که یک میکروب لذّت نبرد [و] فقط انسان و حیوان لذّت ببرند. این میکروب اگر جای دیگر رشد بکند نه در بدن انسان، کاری با انسان ندارد [و] شرّی نیست، وقتی وارد بدن انسان شد و ناشناخته بود و حیات انسان را از بین برد، شده «لیس»ی تامّه یا سلامت انسان را از بین برد، شده «لیس» ناقصه، میشود شرّ. بنابراین در مقام اول هیچ تردیدی نیست که شرّ امر عدمی است و هرگز یک امر وجودی از آن جهت که وجودی است شرّ نیست (این مقام اول). مقام دوم آن است که خب بالأخره اینکه باعث «لیس»ی تامّه میشود یا باعث «لیس»ی ناقصه میشود یک امر وجودی است، این امر وجودی را خدا چرا آفرید که باعث سلب حیات یا سلب سلامت بشود، اینجاست که آن احتمالات پنجگانه مطرح است. شیء یا خیرِ محض است مثل فرشتگان و عقولِ عالیه، عرش الهی، لوح الهی، مقامات انبیا [یعنی] عصمت، وحی، نبوّت، اینها خیرِ محضاند و به هیچ کسی آسیب نمیرسانند.
پرسش:
پاسخ: اینها ملائکةالعذاباند [و در] آن مراحل پاییناند وگرنه آن فرشتگانی که برتر از این مأموریتها هستند، حاملان عرشاند، فقط وحی میآورند و حیات میبخشند، اینها اصلاً برای هیچ کسی شرّ نیستند، چون کاری با کسی ندارند؛ این ملائکه مادوناند که نسبت به برخیها عامل تعذیباند و امثال ذلک.
بررسی مسئله خیر و شر نسبت به موجودات عالم
قِسم اول آن است که خیرِ محض است [که] این را داریم. قِسم دوم و احتمال دوم آنکه شیئی شرّ محض باشد [که] شرّ محض فرض ندارد [یعنی] یک شیء برای خودش شرّ باشد نسبت به علّتش شرّ باشد نسبت به معلول خودش شرّ باشد، اینکه نیست. در بیماری ـ همان طوری که گفته شد ـ این میکروب رشد میکند، اگر در بیرون بدن انسان رشد بکند که شرّی نیست؛ این میکروب مانند حیوانات دیگر تغذیه میخواهد، رشد میخواهد، تولید دارد مثل سایر حیوانات و لذّت هم میبرد. [این میکروب] برای خودش، ملازماتش، ملزومات، لوازمش، هیچ کدام شرّ نیست منتها حالا چون به بدن انسان راه پیدا کرده و اینجا جای رشد و زاد و ولد آن شد، این برای انسان چون باعث سلب حیات او یا سلب سلامت اوست شرّ است وگرنه اگر در جای دیگر رشد میکرد که شرّ نبود پس این بیماریها برای خودشان شرّ نیستند؛ ممکن نیست موجودی شرّ محض باشد. بنابراین خیر محض داریم (یک)، شرّ محض اصلاً نخواهیم داشت یعنی وجودش مستحیل است (این دو). قسم سوم آن است که خیرش بیشتر از شرّ باشد، این فرض دارد. قسم چهارم و پنجم این است که یا شرّش بیشتر باشد از خیرش یا خیر و شرّش مساوی باشد، این قسم چهارم و پنجم را یقیناً خدا خلق نمیکند و نکرده است یعنی حکمتِ باری تعالی اقتضا میکند موجودی که شرّش بیش از خیر اوست هرگز نیافریند یا موجودی که خیر و شرّش مساوی هم است چون ترجیحی در کار نیست نیافریند.
بنابراین این سبر و تقسیم نشان میدهد که آنچه مصنوع خداست و فعل خداست یا خیرِ محض است مثل وحی و نبوّت و امثال ذلک یا خیرش غالب است و شرّش مغلوب نظیر همین بیماریها نظیر مار و عقربها نظیر آفتهایی که برای میوه هست برای درختان هست و مانند آن. آن اقسام دیگر یعنی چیزی شرّ محض باشد یا شرّش بیشتر باشد یا شرّش مساوی خیر باشد، آنها اصلاً وجود ندارد. با این بیان، در علوم عقلی در مبحث خیر و شرّ، دو مقامِ کاملاً از هم جدا محور بحث است: مقام اول این است که این شرّ، امر وجودی است یا امر عدمی و مقام دوم این است که حالا که عدمی است، عدمیِ محض که نیست، یک شیء وجودی است یک امر موجود است که منشأ این شرور است، آن شیء وجودی که منشأ این شرّ است باید خیرش غالب باشد و اگر خدای سبحان این را نمیآفرید، شرّ کم را مقدم می¬داشت بر خیر زیاد و این ترجیح مرجوح است بر راجح که مطابق با حکمت نیست؛ اما موجودی که شرّ محض است اصلاً فرض ندارد [موجودی که] شرّش بیش از خیر باشد را خدا هرگز نمیآفریند [چون] با حکمت او سازگار نیست [و موجودی که] شرّ و خیرش مساویِ هم باشد، ترجیح احدالمتساویین است [که] یقیناً خدا این کار را نمیکند.
تبیین جایگاه شیطان در عالم
شیطان و امثال شیطان در سورهٴ مبارکهٴ <ابراهیم> و سایر سوَر مشخص شد که شیطان از آن جهت که منشأ آزمون است، در کلّ عالَم خیر است [و] برای خودش که بد کرده است شرّ است. شیطان از بهترین برکات عالَم است؛ شیطان فقط وسوسه میکند، هر کس به هر مقامی رسیده است به برکت جهاد اکبر است. اگر وسوسهای در کار نبود، انسان دیگر انسان نبود، رشد نمیکرد کمالی نبود مجاهدتی نبود، میشد فرشته. شیطان بیش از وسوسه هیچ سِمتی ندارد [و] در قیامت هم صریحاً اعلام میکند میگوید: ﴿فَلاَ تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنفُسَکُم مَّا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِیَّ﴾ ؛ خودتان را ملامت کنید مرا سرزنش نکنید، من دعوت کردم شما هم آمدید، خب عقل دعوت کرد فطرت دعوت کرد وحی دعوت کرد امام دعوت کرد پیغمبر دعوت کرد، میخواستید بروید؛ من فقط دعوت کردم شما آمدید. شیطان هیچ سلطهای بر کسی ندارد مگر اینکه خود انسان به طرف او برود و او را ولیّ خود قرار بدهد. شیطان فقط وسوسه میکند؛ مثل کلب معلَّم است در نظام هستی. این سگِ تربیتشده است، جزء کلاب هراش نیست که هر کسی را بتواند بگزد. هر کس به هر مقامی رسیده است به برکت وسوسه است؛ اگر وسوسه نبود اگر مبارزهٴ با نفس نبود اگر جهاد اکبر و همچنین جهاد اصغر نبود [نیل به این مقامات ممکن نبود]. بنابراین وجود شیطان در کلّ عالم برکت است منتها برای خودش شرّ است؛ برای خودش یعنی به سوء اختیار خودش مثل انسان کافر. چیزی در عالَم به نام شرّ محض نیست به نام شرّ کثیر نیست به نام شرّ متساوی نیست، هر چه هست شرّش اقل از خیر است [که] این را یقیناً خدای سبحان آفرید.
تبیین معنای آزمون و ابتلاء در قرآن کریم
مسئلهٴ آزمون هم چون دنیا دار امتحان است، چیزی در دنیا نیست که امتحان نباشد و صبغهٴ آزمون نداشته باشد؛ گاهی میفرماید: ﴿بَلَوْنَاهُم بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّیِّئَاتِ﴾ گاهی میفرماید: ﴿نَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ گاهی میفرماید: ﴿فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ ٭ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ﴾ . بعضیها مبتلا به سلامتاند بعضیها مبتلا به مرض؛ الآن ما که اینجا نشستیم از نعمت سلامت برخورداریم مبتلا به سلامتیم، آنها که در بیمارستان بستریاند مبتلا به مرضاند؛ ما خیال میکنیم که ابتلا فقط در بیمارستانهاست! ابتلا یعنی امتحان. در سورهٴ <فجر> فرمود همه مبتلایند، بعضی مبتلا یعنی مُمتحن به سلامتاند بعضی مبتلا یعنی ممتحن به بیماریاند؛ ما سلامتی را به بعضیها به عنوان آزمون میدهیم ببینیم چه میکنند [یا] ثروتی را به بعضیها میدهیم به عنوان ابتلا ببینیم چه میکنند. بعضی مبتلا به ثروتاند بعضی مبتلا به فقر [اما] ما خیال میکنیم این مال برای خود ماست و سعادت ما را تأمین میکند و امثال ذلک. خب اگر کسی در دریاست صدر و ساقهاش آب است [یا] اگر کسی در فضاست بالا و پایین و آغاز و انجامش هواست، ما در عالمَِ امتحان داریم زندگی میکنیم، آن وقت چیزی که برای ما صبغهٴ آزمون نداشته باشد که فرض ندارد. همهٴ ما مبتلاییم منتها خیال میکنیم این ابتلا فقط در بیماریها و فقر و امثال ذلک است که میگوییم مبتلا شد به فلان بیماری، آنها هم که سالماند و یا مرفّهاند و یا غنیّاند مبتلا به مالاند مبتلا به سلامتاند بعضیها مبتلا به علماند. هر چه در دنیا هست وسیلهٴ امتحان است، چیزی در دنیا به ما نمیدهند مگر اینکه با آن ما را امتحان میکنند لذا فرمود گاهی به حسنات و سیّئات [و] گاهی به بیماری و سلامت [امتحان می¬شوید] که وجود مبارک حضرت امیر میفرماید: «بشرٍّ». آن طوری که طبق این روایت نورانی از حضرت نقل شده است وقتی به حضرت عرض کردند شما هم میفرمایید شرّ، فرمود بله، برای اینکه در سورهٴ انبیاء خدا فرمود: ﴿نَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ و بیماری شرّ است ؛ منتها شرّ بودن یک امر اضافی و امر نسبی است. از اینجا دو مطلب ـ همان طوری که قبلاً هم اشاره شد ـ از کریمه برمیآید: یکی اینکه وقتی دنیا دار امتحان شد یقیناً پایان میپذیرد چون امتحان با ابدیّت سازگار نیست [و] دوم اینکه یقیناً یک نشئهٴ حساب و کتاب هست وگرنه امتحان میشود لغو؛ ما را امتحان بکنند بیازمایند بعد پاداش و کیفر به ما ندهند که نمیشود (این درباره مسئلهٴ معاد).
رفتار ناپسند کفّار نسبت به انبیاء الهی
حالا در جریان مکّه این کفّار چند کار میکردند [از جمله اینکه] نسبت به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دهنکجی داشتند و مسخره میکردند که خدای سبحان این استهزایشان را نقل میکند و کیفرش را هم ذکر میکند. میفرماید اینها نسبت به وحی و نبوّت که منشأ خیر و رحمت و برکت است دهنکجی دارند، نسبت به ذات اقدس الهی که همهٴ نِعم از اوست کفر میورزند [ولی] نسبت به بتهایی که هیچکارهاند حسّاساند: ﴿وَإِذَا رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً﴾ [یعنی] تو را وسیلهٴ مسخره قرار میدهند و استهزاء میکنند. گرچه در سورهٴ حجر گذشت که خداوند فرمود: ﴿إِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ﴾ [و] ﴿أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ﴾ نسبت به تو ظهور کرده است و جلوی استهزای آنها را خواهیم گرفت و آنها را به عذاب الیم گرفتار خواهیم کرد یا کردیم ولی این گروه هر وقت تو را ببینند مسخره میکنند. چطور مسخره میکنند؟ اولاً نام تو را با وهن میبرند (یک)، نام آلهه را با جلال و شکوه میبرند (دو) و آن تعبیراتی که تو دربارهٴ خدایان آنها میکنی اصلاً آن تعبیرات را ذکر نمیکنند (این سه). ﴿أَهذَا الَّذِی﴾ [می¬گویند] این یکی [یعنی] با تحقیر؛ میگویند: ﴿أَهذَا الَّذِی﴾ (این یک)، ﴿یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ﴾؛ از آن چوبها و این صنم و وثن به عنوان آلهه نام میبرند (این دو) و آنچه پیامبر دربارهٴ آلهه گفته را اصلاً ذکر نمیکنند (سه).
خب ﴿أَهذَا الَّذِی﴾ (یک)، ﴿یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ﴾، به چه چیزی؟ یعنی «یذکر آلهتکم بسوء»، آن را اصلاً نام نمیبرند؛ مثل اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ <انبیاء> به این صورت ذکر کرد که وقتی وجود مبارک حضرت ابراهیم بتها را شکست، آنها از یکدیگر سؤال کردند که ﴿مَن فَعَلَ هذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ﴾ ، پاسخ دادند: ﴿سَمِعْنَا فَتی یَذْکُرُهُمْ﴾ ؛ یک جوان ناشناس آلههٴ ما را نام میبرد، دیگر نمیگویند به سوء نام میبرد. بنابراین سه مطلب است که سومی را برای تحقیر اصلاً ذکر نمیکنند، اوّلی را با تحقیر ذکر میکنند و دومی را با جلال و شکوه ذکر میکنند. ﴿سَمِعْنَا فَتی﴾ (این اوّلی)؛ آن سومی که «آلهتکم بسوء» آن سوء را ذکر نمیکنند (این سومی) و وسط را که دربارهٴ بتهاست با جلال و شکوه ذکر میکنند میشود آلههٴ شما. ﴿وَإِذَا رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً﴾ آن گاه این سه مطلب را با این سه تعبیر که یکی محذوف است و دوتا مذکور ذکر میکنند: ﴿أَهذَا الَّذِی﴾ (این یکی) این دارد به خدایان ما بد میگوید [که] این ﴿هذَا الَّذِی﴾ با تحقیر ذکر میشود (این یک)؛ ﴿آلِهَتَکُمْ﴾ را با جلال و شکوه ذکر میکنند؛ چه نامی پربرکتتر از اِله؟! ما دیگر نامی بالاتر از اله نداریم؛ نامی بالاتر از نام نبیّ، بالاتر از نام امام، بالاتر از نام فرشته، بالاتر از نام وصیّ، نامی که از همهٴ نامها با جلال و شکوهتر است، این را میدهند به این چوبها که فرمود: ﴿أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾ ؛ آن سومی هم این است که <بسوء> ذکر نمیکنند.
بعد فرمود: ﴿وَهُم بِذِکْرِ الرَّحْمنِ هُمْ کَافِرُونَ﴾؛
نکوهش عجول بودن کفار در قرآن کریم
قرآن کریم در مقابل، این کلمهٴ ﴿هُمْ﴾ را تکرار کرده فرمود اینها کسانیاند که به الرّحمان که به اینها حیات داد به اینها سلامت داد، دنیا و آخرت اینها را تأمین کرد [و] برای بشر آسمان و زمین را آفرید کافرند [و] به دنبال سنگ و گِل راه افتادند! ﴿وَهُم بِذِکْرِ الرَّحْمنِ هُمْ کَافِرُونَ﴾. بعد هم در برابر تهدیداتِ وجود مبارک پیامبر، میگویند خب اگر عذابی هست عذاب را بیاور؛ اگر تهدیدی میکنی میگویی خدایی هست و عذابی دارد بفرست [خداوند] فرمود اینها عجولاند.
عجله با سرعت فرق دارد؛ سرعت وصفِ حرکت است و عجله وصف متحرّک است. سرّ اینکه عجله بد است و سرعت خوب این است که عجله آن است که شیء قبل از وقت انجام بگیرد مثل اینکه کسی بخواهد قبل از ظهر نماز بخواند، خب قبل از زوال، وقتِ نماز ظهر نیست، این میشود عجله و مذموم [اما] سرعت آن است که حالا که وقتش فرا رسید، در اوّلین فرصت استفاده کنی، لذا سرعت مطلوب و محمود است و عجله مذموم که «العجلة مِن الشیطان» . در کلّ نظام هر چیزی حسابی دارد نظمی دارد، اگر قبل از آن موعد باشد میشود عجله و مذموم و اگر بعد از رسیدن فرصت باشد، [انجامِ آن] در اوّلین فرصت مثل اینکه کسی نماز را در اول وقت بخواند میشود [سرعت که فرمود:] ﴿سَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ﴾. بعضی از امور است که اصلاً وقت ندارد مثل «عَجِّلوا بالتوبة» و گاهی با قرینه گفته میشود: «عجّلوا بالصّلاة»؛ این «عجّلوا بالصّلاة» یعنی <سارعوا> یعنی وقت نماز که فرا رسید سرعت بگیرید.
منشأ فضایل و رذایل اخلاقی در قرآن
انسان از دو بخش طین و فطرت خلق شده است؛ در بحثهای قبل هم داشتیم که سیدناالاستاد مرحوم علامه به خوبی اینها را از هم جدا کرده است. بیش از پنجاه آیه در قرآن کریم در مذمّت انسان است؛ انسان عجول است، انسان ظلوم است، انسان هلوع است، انسان جزوع است، انسان ظلوم است، انسان منوع است، انسان قتور است و امثال اینها، بیش از پنجاه آیه است که در رذیلت انسان است و آیاتی هم در فضیلت انسان است. آن آیاتی که در فضیلت انسان است به فطرت او به ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ برمیگردد به ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ برمیگردد به ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾ برمیگردد و مانند آن [و] این آیاتی که در مذمّت انسان است به ﴿إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِن طِینٍ﴾ به ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ﴾ و مانند آن برمیگردد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
امتحانی بودن دار دنیا و حقیقت فانی آن
نکوهش عجول بودن کفار در قرآن کریم
منشأ فضایل و رذایل اخلاقی در قرآن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ ﴿35﴾ وَإِذَا رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً أَهذَا الَّذِی یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ وَهُم بِذِکْرِ الرَّحْمنِ هُمْ کَافِرُونَ ﴿36﴾ خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُورِیکُمْ آیَاتِی فَلاَ تَسْتَعْجِلُونِ ﴿37﴾
امتحانی بودن دار دنیا و حقیقت فانی آن
چون جریان معاد از عناصر محوری سوَر مکّی بود لذا در این سوره یعنی سورهٴ <انبیاء> که در مکه نازل شد، بعد از جریان توحید و نبوّت، مسئلهٴ معاد را به این صورت مطرح میکند: میفرماید دنیا دار امتحان است (این اصل اول)؛ امتحان نمیتواند ابدی باشد چون مقدمه است و امتحانِ ابدی لغو است [یعنی] انسان دائماً در کلاس آزمون باشد و بینتیجه [، این لغو است]؛ امتحان حکمت است [و] ابدیّتِ امتحان لغو است، پس حتماً امتحان منقطعالآخر است (این دو)؛ سوم اینکه امتحان که قطع شد اگر به محکمه و پاداش و کیفر نرسد لغو است یعنی اگر بعد از مرگ خبری نباشد میشود عبث لذا قرآن کریم هم ضرورت معاد را مطرح میکند هم انقطاع دنیا را طرح میکند. دنیا حتماً پایانپذیر است چون دار امتحان است و امتحان با ابدیّت سازگار نیست، لذا فرمود: ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ یا ﴿مَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِکَ الْخُلْدَ﴾ یا ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَیِّتُونَ﴾ و مانند آن [و]
ابدی نبودن دنیا و لزوم قیامت
چون امتحان یقیناً منقطعالآخر است، باید به محکمه ختم بشود نه به عدم صدق وگرنه میشود عبث [فرمود:] ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً﴾، لذا بعد از اینکه مسئلهٴ آزمون را ذکر فرمود به صورت ﴿وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً﴾، فرمود: ﴿وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ﴾ یعنی مرجعی دارید محکمهای هست حساب و کتابی هست.
[بعد فرمود] همان طوری که مبدأ دارید و آن مبدأ خداست و ﴿لا شریک له﴾، معاد [هم] دارید و آن مرجع و معاد، خداست [که] آن هم ﴿لا شریک له﴾. آن ﴿لا شریک له﴾ را با تقدیم جار و مجرور بر فعل ذکر کرد فرمود: ﴿إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ﴾ نه «ترجعون إلینا»؛ این ﴿إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ﴾ ضمن رعایت فواصل آیات که با <واو> و <نون> ختم میشود، مفید حصر هم است یعنی به جایی مراجعه میکنید که آنجا فقط ماییم فرمود: ﴿وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ﴾ [یعنی] نه به غیر ما مراجعه میکنید (یک) و نه به ما و غیر ما مراجعه میکنید که شریک در معاد داشته باشیم (این دو)؛ ﴿وَإِلَیْنَا﴾ یعنی «لا إلی غیرنا ترجعون». غالب آیات قبلی با <واو> و <نون> ختم میشد؛ در این صفحه و صفحهٴ قبل هم که میبینید همه یا با <یاء> و <نون> یا با <واو> و <نون> ختم میشود، پس این ﴿وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ﴾ دو مطلب را به همراه دارد.
تبیین دو عنصر محوری بحث شرّ
مطلب بعدی آن است که ـ در بحث دیروز ملاحظه فرمودید ـ در جریان شرّ دو مقام محور بحث است: یکی اینکه شرّ، امر وجودی است یا عدمی [و] یکی اینکه حالا که عدمی شد عدمِ محض نیست. شرّ هرگز امر وجودی نخواهد بود یعنی ممکن نیست چیزی موجود باشد و این وجود شرّ باشد (این محال است) برای اینکه این وجود برای خود خیر است، برای علّت خودش خیر است، برای معلول خودش خیر است، برای ملازمات خودش خیر است. این مار و عقرب همان طوری که تذرو و تیهو و آهو و امثال ذلک از زندگی لذّت میبرند، از تغذیه لذّت میبرند، از تولید لذّت میبرند، از رشد و نموّ لذّت میبرند، آنها هم همین طورند؛ هیچ فرقی بین آهو و مار و عقرب که نیست؛ شرّ بودن عقرب این است که کسی را میگَزد و مسموم میکند وگرنه این مار و عقرب برای خودشان همان لذّتی را دارند که آهو و تیهو دارند. هیچ موجودی برای خود شرّ نیست مناسب با علّت خودش هم است، مناسب با معلول و ملازمات و لوازم و ملزومات خودش هم است و خیر است. هر جا شرّ انتزاع میشود از «لیس»ی تامّه یا «لیس»ی ناقصه است یعنی یا حیات یا سلامت موجود زنده¬ای را میگیرند.
مرض هم همین طور است؛ مرض آن است که میکروبی جایی رشد میکند، آن میکروب همان لذّتی را میبرد که انسان و حیوان آن لذّت را میبرند، او هم زاد و ولد دارد او هم تغذیه دارد او هم رشد دارد او هم لذّت دارد؛ این طور نیست که یک میکروب لذّت نبرد [و] فقط انسان و حیوان لذّت ببرند. این میکروب اگر جای دیگر رشد بکند نه در بدن انسان، کاری با انسان ندارد [و] شرّی نیست، وقتی وارد بدن انسان شد و ناشناخته بود و حیات انسان را از بین برد، شده «لیس»ی تامّه یا سلامت انسان را از بین برد، شده «لیس» ناقصه، میشود شرّ. بنابراین در مقام اول هیچ تردیدی نیست که شرّ امر عدمی است و هرگز یک امر وجودی از آن جهت که وجودی است شرّ نیست (این مقام اول). مقام دوم آن است که خب بالأخره اینکه باعث «لیس»ی تامّه میشود یا باعث «لیس»ی ناقصه میشود یک امر وجودی است، این امر وجودی را خدا چرا آفرید که باعث سلب حیات یا سلب سلامت بشود، اینجاست که آن احتمالات پنجگانه مطرح است. شیء یا خیرِ محض است مثل فرشتگان و عقولِ عالیه، عرش الهی، لوح الهی، مقامات انبیا [یعنی] عصمت، وحی، نبوّت، اینها خیرِ محضاند و به هیچ کسی آسیب نمیرسانند.
پرسش:
پاسخ: اینها ملائکةالعذاباند [و در] آن مراحل پاییناند وگرنه آن فرشتگانی که برتر از این مأموریتها هستند، حاملان عرشاند، فقط وحی میآورند و حیات میبخشند، اینها اصلاً برای هیچ کسی شرّ نیستند، چون کاری با کسی ندارند؛ این ملائکه مادوناند که نسبت به برخیها عامل تعذیباند و امثال ذلک.
بررسی مسئله خیر و شر نسبت به موجودات عالم
قِسم اول آن است که خیرِ محض است [که] این را داریم. قِسم دوم و احتمال دوم آنکه شیئی شرّ محض باشد [که] شرّ محض فرض ندارد [یعنی] یک شیء برای خودش شرّ باشد نسبت به علّتش شرّ باشد نسبت به معلول خودش شرّ باشد، اینکه نیست. در بیماری ـ همان طوری که گفته شد ـ این میکروب رشد میکند، اگر در بیرون بدن انسان رشد بکند که شرّی نیست؛ این میکروب مانند حیوانات دیگر تغذیه میخواهد، رشد میخواهد، تولید دارد مثل سایر حیوانات و لذّت هم میبرد. [این میکروب] برای خودش، ملازماتش، ملزومات، لوازمش، هیچ کدام شرّ نیست منتها حالا چون به بدن انسان راه پیدا کرده و اینجا جای رشد و زاد و ولد آن شد، این برای انسان چون باعث سلب حیات او یا سلب سلامت اوست شرّ است وگرنه اگر در جای دیگر رشد میکرد که شرّ نبود پس این بیماریها برای خودشان شرّ نیستند؛ ممکن نیست موجودی شرّ محض باشد. بنابراین خیر محض داریم (یک)، شرّ محض اصلاً نخواهیم داشت یعنی وجودش مستحیل است (این دو). قسم سوم آن است که خیرش بیشتر از شرّ باشد، این فرض دارد. قسم چهارم و پنجم این است که یا شرّش بیشتر باشد از خیرش یا خیر و شرّش مساوی باشد، این قسم چهارم و پنجم را یقیناً خدا خلق نمیکند و نکرده است یعنی حکمتِ باری تعالی اقتضا میکند موجودی که شرّش بیش از خیر اوست هرگز نیافریند یا موجودی که خیر و شرّش مساوی هم است چون ترجیحی در کار نیست نیافریند.
بنابراین این سبر و تقسیم نشان میدهد که آنچه مصنوع خداست و فعل خداست یا خیرِ محض است مثل وحی و نبوّت و امثال ذلک یا خیرش غالب است و شرّش مغلوب نظیر همین بیماریها نظیر مار و عقربها نظیر آفتهایی که برای میوه هست برای درختان هست و مانند آن. آن اقسام دیگر یعنی چیزی شرّ محض باشد یا شرّش بیشتر باشد یا شرّش مساوی خیر باشد، آنها اصلاً وجود ندارد. با این بیان، در علوم عقلی در مبحث خیر و شرّ، دو مقامِ کاملاً از هم جدا محور بحث است: مقام اول این است که این شرّ، امر وجودی است یا امر عدمی و مقام دوم این است که حالا که عدمی است، عدمیِ محض که نیست، یک شیء وجودی است یک امر موجود است که منشأ این شرور است، آن شیء وجودی که منشأ این شرّ است باید خیرش غالب باشد و اگر خدای سبحان این را نمیآفرید، شرّ کم را مقدم می¬داشت بر خیر زیاد و این ترجیح مرجوح است بر راجح که مطابق با حکمت نیست؛ اما موجودی که شرّ محض است اصلاً فرض ندارد [موجودی که] شرّش بیش از خیر باشد را خدا هرگز نمیآفریند [چون] با حکمت او سازگار نیست [و موجودی که] شرّ و خیرش مساویِ هم باشد، ترجیح احدالمتساویین است [که] یقیناً خدا این کار را نمیکند.
تبیین جایگاه شیطان در عالم
شیطان و امثال شیطان در سورهٴ مبارکهٴ <ابراهیم> و سایر سوَر مشخص شد که شیطان از آن جهت که منشأ آزمون است، در کلّ عالَم خیر است [و] برای خودش که بد کرده است شرّ است. شیطان از بهترین برکات عالَم است؛ شیطان فقط وسوسه میکند، هر کس به هر مقامی رسیده است به برکت جهاد اکبر است. اگر وسوسهای در کار نبود، انسان دیگر انسان نبود، رشد نمیکرد کمالی نبود مجاهدتی نبود، میشد فرشته. شیطان بیش از وسوسه هیچ سِمتی ندارد [و] در قیامت هم صریحاً اعلام میکند میگوید: ﴿فَلاَ تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنفُسَکُم مَّا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِیَّ﴾ ؛ خودتان را ملامت کنید مرا سرزنش نکنید، من دعوت کردم شما هم آمدید، خب عقل دعوت کرد فطرت دعوت کرد وحی دعوت کرد امام دعوت کرد پیغمبر دعوت کرد، میخواستید بروید؛ من فقط دعوت کردم شما آمدید. شیطان هیچ سلطهای بر کسی ندارد مگر اینکه خود انسان به طرف او برود و او را ولیّ خود قرار بدهد. شیطان فقط وسوسه میکند؛ مثل کلب معلَّم است در نظام هستی. این سگِ تربیتشده است، جزء کلاب هراش نیست که هر کسی را بتواند بگزد. هر کس به هر مقامی رسیده است به برکت وسوسه است؛ اگر وسوسه نبود اگر مبارزهٴ با نفس نبود اگر جهاد اکبر و همچنین جهاد اصغر نبود [نیل به این مقامات ممکن نبود]. بنابراین وجود شیطان در کلّ عالم برکت است منتها برای خودش شرّ است؛ برای خودش یعنی به سوء اختیار خودش مثل انسان کافر. چیزی در عالَم به نام شرّ محض نیست به نام شرّ کثیر نیست به نام شرّ متساوی نیست، هر چه هست شرّش اقل از خیر است [که] این را یقیناً خدای سبحان آفرید.
تبیین معنای آزمون و ابتلاء در قرآن کریم
مسئلهٴ آزمون هم چون دنیا دار امتحان است، چیزی در دنیا نیست که امتحان نباشد و صبغهٴ آزمون نداشته باشد؛ گاهی میفرماید: ﴿بَلَوْنَاهُم بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّیِّئَاتِ﴾ گاهی میفرماید: ﴿نَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ گاهی میفرماید: ﴿فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ ٭ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ﴾ . بعضیها مبتلا به سلامتاند بعضیها مبتلا به مرض؛ الآن ما که اینجا نشستیم از نعمت سلامت برخورداریم مبتلا به سلامتیم، آنها که در بیمارستان بستریاند مبتلا به مرضاند؛ ما خیال میکنیم که ابتلا فقط در بیمارستانهاست! ابتلا یعنی امتحان. در سورهٴ <فجر> فرمود همه مبتلایند، بعضی مبتلا یعنی مُمتحن به سلامتاند بعضی مبتلا یعنی ممتحن به بیماریاند؛ ما سلامتی را به بعضیها به عنوان آزمون میدهیم ببینیم چه میکنند [یا] ثروتی را به بعضیها میدهیم به عنوان ابتلا ببینیم چه میکنند. بعضی مبتلا به ثروتاند بعضی مبتلا به فقر [اما] ما خیال میکنیم این مال برای خود ماست و سعادت ما را تأمین میکند و امثال ذلک. خب اگر کسی در دریاست صدر و ساقهاش آب است [یا] اگر کسی در فضاست بالا و پایین و آغاز و انجامش هواست، ما در عالمَِ امتحان داریم زندگی میکنیم، آن وقت چیزی که برای ما صبغهٴ آزمون نداشته باشد که فرض ندارد. همهٴ ما مبتلاییم منتها خیال میکنیم این ابتلا فقط در بیماریها و فقر و امثال ذلک است که میگوییم مبتلا شد به فلان بیماری، آنها هم که سالماند و یا مرفّهاند و یا غنیّاند مبتلا به مالاند مبتلا به سلامتاند بعضیها مبتلا به علماند. هر چه در دنیا هست وسیلهٴ امتحان است، چیزی در دنیا به ما نمیدهند مگر اینکه با آن ما را امتحان میکنند لذا فرمود گاهی به حسنات و سیّئات [و] گاهی به بیماری و سلامت [امتحان می¬شوید] که وجود مبارک حضرت امیر میفرماید: «بشرٍّ». آن طوری که طبق این روایت نورانی از حضرت نقل شده است وقتی به حضرت عرض کردند شما هم میفرمایید شرّ، فرمود بله، برای اینکه در سورهٴ انبیاء خدا فرمود: ﴿نَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ و بیماری شرّ است ؛ منتها شرّ بودن یک امر اضافی و امر نسبی است. از اینجا دو مطلب ـ همان طوری که قبلاً هم اشاره شد ـ از کریمه برمیآید: یکی اینکه وقتی دنیا دار امتحان شد یقیناً پایان میپذیرد چون امتحان با ابدیّت سازگار نیست [و] دوم اینکه یقیناً یک نشئهٴ حساب و کتاب هست وگرنه امتحان میشود لغو؛ ما را امتحان بکنند بیازمایند بعد پاداش و کیفر به ما ندهند که نمیشود (این درباره مسئلهٴ معاد).
رفتار ناپسند کفّار نسبت به انبیاء الهی
حالا در جریان مکّه این کفّار چند کار میکردند [از جمله اینکه] نسبت به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دهنکجی داشتند و مسخره میکردند که خدای سبحان این استهزایشان را نقل میکند و کیفرش را هم ذکر میکند. میفرماید اینها نسبت به وحی و نبوّت که منشأ خیر و رحمت و برکت است دهنکجی دارند، نسبت به ذات اقدس الهی که همهٴ نِعم از اوست کفر میورزند [ولی] نسبت به بتهایی که هیچکارهاند حسّاساند: ﴿وَإِذَا رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً﴾ [یعنی] تو را وسیلهٴ مسخره قرار میدهند و استهزاء میکنند. گرچه در سورهٴ حجر گذشت که خداوند فرمود: ﴿إِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ﴾ [و] ﴿أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ﴾ نسبت به تو ظهور کرده است و جلوی استهزای آنها را خواهیم گرفت و آنها را به عذاب الیم گرفتار خواهیم کرد یا کردیم ولی این گروه هر وقت تو را ببینند مسخره میکنند. چطور مسخره میکنند؟ اولاً نام تو را با وهن میبرند (یک)، نام آلهه را با جلال و شکوه میبرند (دو) و آن تعبیراتی که تو دربارهٴ خدایان آنها میکنی اصلاً آن تعبیرات را ذکر نمیکنند (این سه). ﴿أَهذَا الَّذِی﴾ [می¬گویند] این یکی [یعنی] با تحقیر؛ میگویند: ﴿أَهذَا الَّذِی﴾ (این یک)، ﴿یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ﴾؛ از آن چوبها و این صنم و وثن به عنوان آلهه نام میبرند (این دو) و آنچه پیامبر دربارهٴ آلهه گفته را اصلاً ذکر نمیکنند (سه).
خب ﴿أَهذَا الَّذِی﴾ (یک)، ﴿یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ﴾، به چه چیزی؟ یعنی «یذکر آلهتکم بسوء»، آن را اصلاً نام نمیبرند؛ مثل اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ <انبیاء> به این صورت ذکر کرد که وقتی وجود مبارک حضرت ابراهیم بتها را شکست، آنها از یکدیگر سؤال کردند که ﴿مَن فَعَلَ هذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ﴾ ، پاسخ دادند: ﴿سَمِعْنَا فَتی یَذْکُرُهُمْ﴾ ؛ یک جوان ناشناس آلههٴ ما را نام میبرد، دیگر نمیگویند به سوء نام میبرد. بنابراین سه مطلب است که سومی را برای تحقیر اصلاً ذکر نمیکنند، اوّلی را با تحقیر ذکر میکنند و دومی را با جلال و شکوه ذکر میکنند. ﴿سَمِعْنَا فَتی﴾ (این اوّلی)؛ آن سومی که «آلهتکم بسوء» آن سوء را ذکر نمیکنند (این سومی) و وسط را که دربارهٴ بتهاست با جلال و شکوه ذکر میکنند میشود آلههٴ شما. ﴿وَإِذَا رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً﴾ آن گاه این سه مطلب را با این سه تعبیر که یکی محذوف است و دوتا مذکور ذکر میکنند: ﴿أَهذَا الَّذِی﴾ (این یکی) این دارد به خدایان ما بد میگوید [که] این ﴿هذَا الَّذِی﴾ با تحقیر ذکر میشود (این یک)؛ ﴿آلِهَتَکُمْ﴾ را با جلال و شکوه ذکر میکنند؛ چه نامی پربرکتتر از اِله؟! ما دیگر نامی بالاتر از اله نداریم؛ نامی بالاتر از نام نبیّ، بالاتر از نام امام، بالاتر از نام فرشته، بالاتر از نام وصیّ، نامی که از همهٴ نامها با جلال و شکوهتر است، این را میدهند به این چوبها که فرمود: ﴿أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾ ؛ آن سومی هم این است که <بسوء> ذکر نمیکنند.
بعد فرمود: ﴿وَهُم بِذِکْرِ الرَّحْمنِ هُمْ کَافِرُونَ﴾؛
نکوهش عجول بودن کفار در قرآن کریم
قرآن کریم در مقابل، این کلمهٴ ﴿هُمْ﴾ را تکرار کرده فرمود اینها کسانیاند که به الرّحمان که به اینها حیات داد به اینها سلامت داد، دنیا و آخرت اینها را تأمین کرد [و] برای بشر آسمان و زمین را آفرید کافرند [و] به دنبال سنگ و گِل راه افتادند! ﴿وَهُم بِذِکْرِ الرَّحْمنِ هُمْ کَافِرُونَ﴾. بعد هم در برابر تهدیداتِ وجود مبارک پیامبر، میگویند خب اگر عذابی هست عذاب را بیاور؛ اگر تهدیدی میکنی میگویی خدایی هست و عذابی دارد بفرست [خداوند] فرمود اینها عجولاند.
عجله با سرعت فرق دارد؛ سرعت وصفِ حرکت است و عجله وصف متحرّک است. سرّ اینکه عجله بد است و سرعت خوب این است که عجله آن است که شیء قبل از وقت انجام بگیرد مثل اینکه کسی بخواهد قبل از ظهر نماز بخواند، خب قبل از زوال، وقتِ نماز ظهر نیست، این میشود عجله و مذموم [اما] سرعت آن است که حالا که وقتش فرا رسید، در اوّلین فرصت استفاده کنی، لذا سرعت مطلوب و محمود است و عجله مذموم که «العجلة مِن الشیطان» . در کلّ نظام هر چیزی حسابی دارد نظمی دارد، اگر قبل از آن موعد باشد میشود عجله و مذموم و اگر بعد از رسیدن فرصت باشد، [انجامِ آن] در اوّلین فرصت مثل اینکه کسی نماز را در اول وقت بخواند میشود [سرعت که فرمود:] ﴿سَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ﴾. بعضی از امور است که اصلاً وقت ندارد مثل «عَجِّلوا بالتوبة» و گاهی با قرینه گفته میشود: «عجّلوا بالصّلاة»؛ این «عجّلوا بالصّلاة» یعنی <سارعوا> یعنی وقت نماز که فرا رسید سرعت بگیرید.
منشأ فضایل و رذایل اخلاقی در قرآن
انسان از دو بخش طین و فطرت خلق شده است؛ در بحثهای قبل هم داشتیم که سیدناالاستاد مرحوم علامه به خوبی اینها را از هم جدا کرده است. بیش از پنجاه آیه در قرآن کریم در مذمّت انسان است؛ انسان عجول است، انسان ظلوم است، انسان هلوع است، انسان جزوع است، انسان ظلوم است، انسان منوع است، انسان قتور است و امثال اینها، بیش از پنجاه آیه است که در رذیلت انسان است و آیاتی هم در فضیلت انسان است. آن آیاتی که در فضیلت انسان است به فطرت او به ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ برمیگردد به ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ برمیگردد به ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾ برمیگردد و مانند آن [و] این آیاتی که در مذمّت انسان است به ﴿إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِن طِینٍ﴾ به ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ﴾ و مانند آن برمیگردد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است