- 104
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 35 تا 41 سوره انبیاء _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 35 تا 41 سوره انبیاء _ بخش اول"
تفاوت فعل الهی با فعل انسان در میزان خیر و شر
چگونگی بیان حکم خمر و میسر در قرآن
وعده قرآن به مؤمنین درباره عذاب مشرکان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ ﴿35﴾ وَإِذَا رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً أَهذَا الَّذِی یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ وَهُم بِذِکْرِ الرَّحْمنِ هُمْ کَافِرُونَ ﴿36﴾ خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُورِیکُمْ آیَاتِی فَلاَ تَسْتَعْجِلُونِ ﴿37﴾ وَیَقُولُونَ مَتَی هذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿38﴾ لَوْ یَعْلَمُ الَّذِینَ کَفَرُوا حِینَ لاَ یَکُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلاَ عَن ظُهُورِهِمْ وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ ﴿39﴾ بَلْ تَأْتِیهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ رَدَّهَا وَلاَ هُمْ یُنظَرُونَ ﴿40﴾ وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِن قَبْلِکَ فَحَاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُم مَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِءُونَ ﴿41﴾
در طرح مسئلهٴ معاد فرمود دنیا دار امتحان است (این یک مقدمه) و امتحان ابدی نخواهد بود (این دو)، پس دنیا منقطعالآخر است و پایانی دارد و همچنین دنیا ظرف امتحان است (این یک مقدمه) و امتحان برای پاداش و کیفر است (این دو مقدمه)، پس مسئلهٴ قیامت ضروری است (این نتیجه). همان طوری که در بحثهای سابق داشتیم اصطلاح <بالضروره> که در منطق و کلام و فلسفه مطرح است، در قرآن کریم از آن به عنوان ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ یاد میکند. مطلبی را که قرآن بخواهد به عنوان ضروری مطرح کند میفرماید: ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾؛ این ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ در قرآن همان معنای بالضروره است. «لا ریب» در اینکه دو دوتا چهارتاست؛ یک وقت میگوییم دو دوتا چهارتا بالضروره، یک وقت میگوییم دو دوتا چهارتا «لا ریب فیه». فرمود: ﴿الم ٭ ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ یا ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ [که یعنی] «المعاد حقٌّ بالضرورة لا ریب فیه». طبق این دو مبحث دنیا منقطعالآخر است و یقیناً بعد از دنیا خبری است و آن صحنهٴ پاداش و کیفر است.
دربارهٴ دنیا هم فرمود ما شما را به خیر و شرّ و سلامت و مرض و مانند آن امتحان میکنیم. در مسئلهٴ خیر و شرّ اشاره شد که دو مقام، محور بحث است: یکی اینکه اصلاً شرّ وجودی است یا عدمی [که] در این مقام ثابت شد که عندالتحقیق، شرّ، امرِ عدمی است [و] مقام ثانی آن است که چون عدمِ محض نیست، بالأخره شیئی باید باشد که باعث این زوال است [که] آن شیء یا خیرِ محض است یا شرّ محض است و... ـ همان پنج احتمال معروف ـ و روشن شد که شرّ محض نداریم، شرّ متساوی نداریم، شرّ اکثری نداریم [و] چیزی که موجود است خیر کثیر است و خیر محض، خیر محض مثل مبادی عالیه، عرش الهی، وحی و نبوّت و عصمت و حاملان عرش و مانند اینها [و مورد دیگر که موجود است آن است که] خیرشان اکثر از شرّ باشد که آنچه در عالم طبیعت است از این قبیل است.
تفاوت فعل الهی با فعل انسان در میزان خیر و شر
گاهی ممکن است به آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» برخورد کنیم که خدا میفرماید خَمر و میسر ﴿إِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِن نَفْعِهِمَا﴾ ، پس بدیِ اینها بیش از خوبی اینهاست شرّ اینها بیش از خیر اینهاست، پس ما در عالَم داریم چیزی که «إثمه اکثر من نفعه، شرّه أکثر مِن خیره، قُبحه أکثر مِن حُسنه» و مانند آن. پاسخ این گونه از أسئله آن است که در نظام تکوین آنچه فعل خداست بیش از این دو قسم نیست اما آنچه فعلِ بشر است گاهی شرّ محض است گاهی شرّ کثیر است گاهی شرّ متساوی است. خَمر و مِیسر را بشر میسازد [و] فعل اوست، آنچه را ذات اقدس الهی ساخته فرمود ما از این گیاه از این زمین از این خاک از این آب از این هوا از این وسایل مادّی برای شما همهٴ امکانات را فراهم کردیم. در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «رعد» فرمود انواع و اقسام روئیدنیها و گیاهان و باغداری و کشاورزی از همین زمین است ، انواع و اقسام بهره را از این انگور میبرید [که] همه طیّب و طاهر است، فرمود: ﴿کُلُوا مِمَّا فی الأرضِ اللّهُ حَلاَلاً طَیِّباً﴾ اما آن یکی ﴿لاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ﴾ ؛ از این انگور آن مادّه را درست نکنید، این کار شما خب یا شرّ محض است یا شرّ اکثر. این طور نیست که ذات اقدس الهی خمر آفریده باشد یا قمار آفریده باشد، فرمود انواع و اقسام این چوبها را بهرهبرداری بکنید ولی این را به صورت ابزار قمار درست نکنید [اگر] این کار را کردید یا شرّ محض است یا شرّ اکثری. بنابراین کارِ بشر است که یا شرّ محض است یا شرّ اکثری یا شرّ مساوی وگرنه ذات اقدس الهی فرمود این چیزی را که ما آفریدیم خیر محض است، شما این را به هم نزنید.
این ﴿یَبْغَونَهَا عِوَجاً﴾ همین است که در بحثهای سابق هم داشتیم خدا کارها را بر اساس صراط مستقیم انجام میدهد [ولی] شما این را به هم میزنید یعنی ﴿یَبْغَونَهَا عِوَجاً﴾؛ همین صراط مستقیم را شما کج میکنید؛ مثل اینکه چوب مستقیمی دادند آهن مستقیمی دادند که شما با این آهن مستقیم مشکل مسکنتان را حل بکنید، حالا کسی به سوء اختیار خودش این آهن را کج میکند، این «بغاه عوجا»، شما این مستقیمِ صاف را کج کردید. اگر چنین کاری انجام بدهید، این نه تنها «إثمه أکثر مِن نفعه» بلکه «رجسٌ کله».
چگونگی بیان حکم خمر و میسر در قرآن
گرچه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» به این صورت فرمود: ﴿إِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِن نَفْعِهِمَا﴾ لکن در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که آخرین سورهٴ کلّی است که بر حضرت نازل شده است و بخشهای پایانی حکم خَمر را بیان میکند میفرماید صدر و ساقهٴ این کار شرّ است ﴿رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾ نه اینکه خیرش بیش از شرّش است، این همهاش شرّ است، چه خیری دارد این کار؟! در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیهٴ نود این است: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾ نه اینکه خیرش بیش از شرّ است. اوایل فرمود: ﴿لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَی﴾ ، خب بازار رسمی حجاز خمرفروشی بود، دین از همان اول که نمیتوانست [اینها را نفی می¬کند]. بسیاری از احکام در مدینه نازل شد، در آن سیزده سال مکّه بخشهای وسیعی از احکام نیامده بود، چون مستقیماً که آمده نمیتواند بازار را ببندد [مثلاً] بردهفروشی [یا خمر] را حذف کند، به تدریج ضررهای خمر را ذکر کرده بعد کم کم فرمود ضررش بیش از منفعتش است بعد فرمود فقط پلید است نه اینکه این شرّش بیش از خیر باشد. این آیه سورهٴ مبارکهٴ «مائده» یعنی آیهٴ نودم [که بخش پایانی آیات ناظر به خمر است] به صورت حصر فرمود: ﴿إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾ ؛ ﴿مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾ است نه «مِن عمل الرّحمن». بنابراین کاری که در نظام عالَم هست یا خیرِ محض است مثل فرشتهها و ارواح انبیا و اولیا و وحی و نبوّت و امثال ذلک یا خیرش اکثر از شرّ است. این راجع به خیر و شرّ که مربوط به آیهٴ سابق است.
وعده قرآن به مؤمنین درباره عذاب مشرکان
چون در مکّه مشکل اصول دین مطرح بود و دهنکجیهایی هم کفّار نسبت به وحی و نبوّت داشتند، این آیه 36 در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» نازل شد. این آیه یک همسان دارد به عنوان دلداری مسلمانها و تسلّی مسلمین که میفرماید تنها شما نیستید که به شما آسیب میرسانند مسخره میکنند استهزا میکنند و مانند آن، امّتهای دیگر هم نسبت به انبیای پیشین(علیهم السلام) همین دهنکجیها را داشتند، آنها صبر کردند شما هم صبر بکنید ما آنها را تنبیه کردیم اینها را هم تنبیه میکنیم. تنبیه خدا هم دو قسم است یک بخشش مربوط به دنیاست که در گذشته دامنگیر آنها شد [و] بخشی مربوط به آخرت است. فعلاً عذابهای دنیایی دامنگیر مشرکان مکّه نشد و نمیشود، اینها به عذاب اخروی تهدید میشوند؛ منتها میگویند چه موقع میآید.
اینها اصلاً نمیفهمند که معاد وقتی است که <کِی> و <کجا> رخت برمیبندد. معاد نظیر بحثهای تاریخ میلادی و هجری شمسی و هجری قمری نیست که ما بگوییم این صحنه میرود و در فلان سال معاد رخ میدهد! معاد وقتی رخ میدهد که <کِی> از بین برود و <کجا> از بین برود. این <کِی> و <کجا> دو سؤال است، یکی از زمان است یکی از زمین [که] هر دو باید رخت بربندد. اگر زمین هست و دور شمس میگردد، این زمین با حرکتش دور خود و دور شمس، زمان میسازد شب و روز میسازد تاریخ میسازد [ولی] اگر بساط ارض برچیده شد: ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ [و] بساط آسمانها برچیده شد: ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾ ، نه <کِی> داریم نه <کجا>.
خب
تبیین چگونگی عذاب الهی در آیه ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾
این آتش از کجاست؟ فرمود دفعتاً همین شخص ظالم که اینجا قرار دارد گُر میگیرد، این میخواهد فرار کند نمیتواند. ما که از جای دیگر هیزم نمیآوریم ذغالسنگ نمیآوریم موادّ تیانتی نمیآوریم نفت و بنزین و گازوئیل نمیآوریم که آتش دود کنیم، ﴿أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ ـ حَطب یعنی هیزم ـ همین شخص ظالم، هیزم جهنم است، دفعتاً میبیند گُر گرفت. حالا میخواهد آتش را خاموش کند نمیتواند، از جلو خاموش میکند پشتسر هست از پشتسر خاموش میکند از جلو هست. آتشها چهار قِسم است [که] یک قسمش اصلاً علاجپذیر نیست. یک وقت اتومبیل آدم، خانهٴ آدم، مسکن آدم، مغازهٴ آدم آتش میگیرد، خب آدم بیرون میآید نجات پیدا میکند؛ یک وقت لباس آدم آتش میگیرد، این لباس را میکَند نجات پیدا میکند؛ یک وقت بدن آدم آتش میگیرد، انسان میمیرد راحت میشود؛ اما اگر ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ بود ﴿الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ بود، این چه کار بکند؟! فرمود کجا میخواهی بروی، اینکه از جای دیگر نیامده تو فرار بکنی پس چرا عجله میکنی، اگر این آتش از بیرون بود راه نجات داشتی اما از درون خودت است. چون ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ است ﴿الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ است، اول درون را میسوزاند بعد بیرون را، بر خلاف نارِ دنیا؛ نار دنیا اول لباس را میسوزاند بعد بدن را میسوزاند بعد آسیبی به درون میرساند اما این آتش از درون شروع میشود ـ از بیرون که نیامده ـ اول درون را میسوزاند بعد بیرون را، نمیشود خاموش کرد. آن وقت آدم کجا میتواند فرار بکند؟! کسی که خودش گُر گرفته این کجا میتواند فرار بکند؟! فرمود چرا عجله میکنی، یک وقت میبینی گُر گرفتی.
شما خیال نکنید مسئلهٴ معاد در تاریخ میلادی و تاریخ هجری شمسی و هجری قمری میگنجد، مکرّر سؤال میکنی <کِی>، <کجا>! اگر <کِی> هست قیامت نیست، اگر <کجا> هست قیامت نیست، وقتی <کِی> و <کجا> رخت بربست یعنی زمین و آسمان برچیده شد قیامت ظهور میکند. آتش هم خودتی؛ اگر ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ است که ﴿الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾، این راه فرار را میبندد، آخر چرا عجله میکنی؛ چنین خطری در پیش است! اینکه میبینید این طور ائمه(علیهم السلام) ضجّه میزنند و ناله میکنند [چون] میدانند چه خبر است! آنجا دیگر آتشی نیست که قابل خاموش شدن باشد.
بیان معنای کرامت انسانی در قرآن
در قرآن ـ همان طوری که در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید ـ بیش از پنجاه آیه در مذمّت انسان است، این دیگر با اومانیسم و امثال ذلک کاری ندارد. این بیش از پنجاه آیه که در مذمّت انسان است [مثل اینکه] انسان قَتور است انسان ظَلوم است انسان جَهول است انسان جَزوع است انسان مَنوع است انسان هلوع است انسان عجول است و امثال ذلک که فراوان است، همهٴ اینها برمیگردد به آن بخش ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ﴾ [ولی] آن جنبهٴ کرامت انسان به استناد خلافت اوست که برمیگردد به فطرت و روح انسان و ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ و خلیفةاللهی بودن او. درست است که فرمود: ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ [اما] در همان آیهٴ ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ ملاحظه فرمودید که سرّ کرامت انسان، گوهر ذات انسان بما أنّه انسانٌ نیست [بلکه] سرّ کرامت انسان این است که او خلیفةالله است که ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ . بنابراین ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ که آیاتی هم دارد: ﴿خَلَقَ لَکُم مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً﴾ یا دارد: ﴿وَسَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً﴾ ؛ آسمان و آنچه در آسمان است مسخّر شما کرده، زمین را برای شما آفریده و شما را مُکرَّم کردیم، اینها بین راه است نه پایان راه. چرا انسان کریم است؟ چرا موجودات آسمان و زمین برای اوست؟ چرا مسخِّر اوست؟ برای اینکه او خلیفةالله است: ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾.
اگر ذات اقدس الهی در زمین خلیفه خلق کرد سه اصل را از او میخواهد که هر کدام از این اصول سهگانه، طلیعه یک رساله یا یک کتاب است: یکی جهانبینی عالِمانه و حکیمانه و محقّقانه؛ دوم جهانبانی حکیمانه و امینانه و عادلانه؛ سوم جهانآرایی مهندسانه و حکیمانه و عادلانه. سه اصل را قرآن از انسان خواست تا بشود خلیفه. خب اگر کسی نانِ خلافت را خورد، حرمت خلافت را چشید [و] هیچ کدام از این اصول ثلاثه را انجام نداد همین قرآن است که میگوید: ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ ، دیگر اومانیسم نیست،
تبیین مفهوم استعمار قرآنی و محوریت انسان
میفرماید از هر حیوانی پَستتر است؛ خب این از هر حیوانی پَستتر است که دیگر با تفکّر اومانیسمی سازگار نیست. بنابراین اگر کسی نان خلافت را خورد، به اصطلاح قائممقام شد [و] امضای او خریدار داشت، باید حرف آن مَنوبعنه را بزند نه حرف خودش را.اگر کسی محترم است باید حرف دین را بزند. اگر حرف دین را نزد، میشود ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ در صورتی که به فکر اجوفین بود؛ اگر به فکر راهبندی این و راهبندی آن بود میشود ﴿شیاطین الإنس﴾ [و] اگر به این فکر بود که اجوفین خودش را تأمین کند میشود ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ که ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾ .
بین اومانیسمی که آنها میگویند با اینکه جهان برای انسان خلق شده است، بین الحقّ و الباطل فرق است. آنکه او اومانیسم میداند قرآن میگوید: ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾، اینکه میگوید: ﴿سَخَّرَ لَکُمُ﴾ [مخاطب] اینها یا انبیا هستند یا معصومیناند یا شاگردان اینها هستند یا علمای عادلاند و مانند آن. سه کار را قرآن از ما خواست فرمود جهانبین باش: ﴿أَوَ لَمْ یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ ؛ جهانبان باش که مبادا چیزی را فاسد کنی [مبادا] نظیر دیگران باشی که ﴿إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أذِلة﴾ یا ﴿یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ﴾ [و] جهانآرا باش برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «هود» گذشت که ﴿هُوَ أَنشَأَکُم مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیَها﴾ ؛ فرمود بیعُرضه نباش، من همهٴ امکانات را برای شما خلق کردم، هوش هم به شما دادم مجاری ادراکی و تحریکی هم دادم، جهانآرا باش.
خدا ما را استعمار کرده ـ این <الف> و <سین> و <تاء> برای مبالغه است نظیر استکبار ـ از ما خواست که حتماً جهان را آباد کنیم. دربارهٴ مسجد فرمود: ﴿إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ [اما] دربارهٴ زمین فرمود: «إنما یعمر الأرض الانسان»؛ حالا کافر هستی باش ولی زمین را باید آباد کنی. الآن شما میبینید بخش وسیعی از بودجهٴ زمین، صرف آدمکُشی است، بودجههای نظامی کشورها هم مشخص است دیگر، چگونه اسلحه بسازند و یکدیگر را بکُشند! این دیگر اومانیسم نشد، این ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ است یا ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ﴾ است. شما کلّ این خاورمیانه را میبینید، ببینید آن مقدار که صرف آدمکُشی میشود بودجهاش بیشتر است یا صرف نان و پنیر مردم؟! بنابراین اینکه قرآن کریم دارد به ما میگوید جهانآرا باش، فرمود خدا مُستعمِر است و شما مستعمَر.
ذیل همان آیه سورهٴ مبارکهٴ «هود» گذشت که از مقدّسترین واژهها، واژه استعمار است، بعد به صورتی در آمد که از منحوسترین و پلیدترین تعبیرات شده. واژه استعمار در قرآن کریم به این معناست [که] خدای سبحان آسمان با همهٴ نظام کیهانی [و] زمین با همهٴ معادن را آفرید [که] این سفرهٴ خداست، بعد مهمان دعوت کرد به نام انسان، فرمود همهٴ این نعمتها را برای تو خلق کردم هوش هم به تو دادم امکانات هم به تو دادم، از این سفره استفاده بکن و آقای خود باش (این معنی استعمار قرآنی است). بیگانه آمده میگوید در کشور خود معدِن داری، هر چه داری، از نیروی خودت از معدن خودت از توان خودت کمک بگیر کار بکن برای من و بردهٴ من باش؛ این واژهٴ آسمانی را اینها پلید کردند و زمینی کردند.
عمومیّت رحمت الهی برای بشر
فرمود خدا مستعمِر است شما مستعمَر خدایید، از شما ـ با <الف> و <سین> و <تاء> ـ به جِدّ خواست زمین را آباد کنید. اگر این امکانات در بشر نبود این هوش در بشر نبود که امر نمیکرد؛ فرمود از شما خواست که زمین را آباد کنید حالا کافر هستی باش، من نخواستم مسجد بسازی که ﴿إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ ، خب مرا قبول نداری قبول نداشته باش ولی خودت را قبول داشته باش. در این ﴿هُوَ أَنشَأَکُم مِنَ الْأَرْضِ واسْتعمرکُمْ فیها﴾ خطاب که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ نیست، انسان است؛ فرمود بر فرض دین نداری [اما به فکر آبادی زمین باش].
این بیان نورانی حضرت سیّدالشهداء از جامعترین بیانات حضرت است: فرمود بالأخره اسلام آمده برای زندگی مردم و میداند که خیلیها کافرند، خب قرآن که آمده برای رفاه مردم [آیا] یعنی شما مسلمان بشوید و راحت زندگی کنید، با اینکه میداند ﴿وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الأرْضِ یُضِلُّوکَ﴾ یا ﴿وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ﴾ ؛ یا اینکه برای مردم با شرط کفرشان هم برنامه دارد؟ فرمود بسیار خب، نپذیرفتید، نپذیرفتید؛ ولی در دنیا برای اینکه راحت زندگی کنید آزاد باشید، خب کُشتید، کُشتید، دیگر به زن و بچهٴ من برای چه حمله میکنید (این بیان نورانی حضرت است) نفرمود حتماً مسلمان بشوید یعنی دین برای کافر بما أنّه کافر هم برنامهٴ بهزیستی دارد فرمود: «إن لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد و فکونوا أحراراً فی دنیاکم» ؛ این دستور دینی است. این ﴿وَاسْتَعْمَرَکُمْ﴾ از همین قبیل است نه یعنی ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ شما جهانآرا باشید. فرمود مسلمان هستی باش، یهودی هستی باش، مسیحی هستی باش، زرتشتی هستی باش، لائیک هستی باش، لا مذهب هستی باش، هر ملتی داری باش [ولی] این زمین را آباد کن خراب نکن. خب <ببین تفاوت رَه از کجاست تا به کجا> این انسانی که قرآن معرفی میکند با انسانی که ﴿کالأنعام﴾ دارند راه میروند!
بررسی تفاوت عجله با سرعت و مصادیق هر یک
فرمود اینها تو را مسخره میکنند خب انبیای قبلی را هم مسخره میکردند. از شما سؤال میکردند که خب این عذاب چه موقع است، فرمود چند روز صبر کنید، آن وقتی که وقت رفت، آن جایی که جا رفت، میبینید گُر میگیرید و دفعتاً هم میآید: ﴿تَأْتِیهِم بَغْتَةً﴾.
فرمود: ﴿خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ﴾ انسان عجول است. در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» هم بود که انسان عجول است: ﴿وَکَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً﴾؛ آیه یازده سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این بود ﴿وَیَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ وَکَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً﴾. عجله این بود که انسان قبل از وقت کاری را انجام بدهد لذا مذموم است؛ سرعت آن است که وقتی وقت [کاری] شد [در همان] اول وقت کارش را انجام بدهد، سرّ مطلوبیّت سرعت و مذموم بودن عجله آن است که عجله <مِن الشیطان> است و قبل از موعِد است [و] سرعت این است که وقتی که وقت [کاری] شد، اول وقت کارت را انجام بده. نماز اول وقت این است، بحث اول وقت این است، درس اول وقت این است، کار اول وقت هم همین است، خب این میشود سرعت. در جوهر عجله این است که قبل از رسیدن وقت کسی کار انجام بدهد. دو فرق اساسی بین عجله و سرعت بود: یکی اینکه عجله قبل از وقت است و سرعت بعد از رسیدن وقت در اوّلین فرصت (این فرق اساسی عجله و سرعت)؛ دوم اینکه عجله، وصف شخص متحرّک است [ولی] سرعت وصف حرکت؛ نمیگویند این شخص سرعت دارد، میگویند حرکت این شخص سریع است و سرعت برای حرکت است (عجله برای متحرِّک است ولی سرعت برای حرکت) گاهی معالقرینه به کار میرود نظیر «عجّلوا بالصلاة قبل الفوت» ولی دربارهٴ توبه چون موقّت نیست عجلهاش به معنی سرعت است (اینها با قرینه همراه است).
فرمود اینها الآن عجله میکنند لکن در فرصت مناسب خدای سبحان عذاب را میآورد: ﴿وَیَقُولُونَ مَتَی هذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾. مخاطبین آنها هم وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است هم تودهٴ مؤمنین؛ به شخص پیامبر خطاب نمیکنند، به پیامبر و مؤمنان میگویند اگر شما راست میگویید، این تهدید به عذاب [و] این کیفر الهی چه موقع است: ﴿وَیَقُولُونَ مَتَی هذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾. فرمود اگر بدانید آن چه موقع است و آن چه چیزی است، دیگر دست به این سؤالها نمیزنید: ﴿لَوْ یَعْلَمُ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ حینی که آن عذاب میآید، ﴿لاَ یَکُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ﴾ (یک)، ﴿وَلاَ عَن ظُهُورِهِمْ﴾ (دو)، پس خودشان نمیتوانند در رفع عذاب خودکفا باشند، کسی هم ناصر اینها و شفیع اینها نیست (این سه): ﴿وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ﴾. یک وقت است که خود انسان میتواند کاری را انجام بدهد یک وقت است کمک میخواهد، فرمود نه خودشان مشکل خودشان را حل میکنند نه کسی به کمک اینها قیام میکند. خب چطور میشود؟ ﴿لَوْ یَعْلَمُ الَّذِینَ کَفَرُوا حِینَ لاَ یَکُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلاَ عَن ظُهُورِهِمْ وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ ٭ بَلْ تَأْتِیهِم بَغْتَةً﴾؛ دفعتاً میآید، چون دفعتاً میآید ﴿فَتَبْهَتُهُمْ﴾؛ اینها را مبهوت میکند.
بسیاری از افراد نمیدانند مُردند، دفعتاً میبینند صحنه عوض شده اینها گُر گرفتند. قبلاً کجا بودیم الآن کجا آمدیم چه شد اینها چه کسانی هستند من اینها را نمیشناسم، بعد از احقابی از عذاب تازه میفهمند مُردند. طامّهٴ مرگ یک چیز ناآشناست،
حقیقت قبر و عالم پس از مرگ
انسان از زمان و زمین فاصله میگیرد. با اینکه قبر مطهّر وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) با قبر نحس هارون نزدیک هم است، یکی «روضة مِن ریاض الجنّة مَدّ البصر» . قبر مؤمن مخصوصاً معصوم تا آنجا که چشم میبیند بوستان است، قبر کافر هم «حُفرة مِن حُفَرِ النیران» . در کربلا هم همین طور است دیگر؛ قبر شهدای کربلا «روضة مِن ریاض الجنّة مَدّ البصر» دو قدمیاش هم «حُفرة مِن حُفَرِ النیران»، چنین عالمی است. فرمود: ﴿فَتَبْهَتُهُمْ﴾ آدم را مبهوت میکند؛ شما تاریخ سؤال نکنید که در کدام تاریخ هجری شمسی یا هجری قمری یا میلادی است فرمود: ﴿فَتَبْهَتُهُمْ فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ رَدَّهَا وَلاَ هُمْ یُنظَرُونَ﴾.
«أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا»
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تفاوت فعل الهی با فعل انسان در میزان خیر و شر
چگونگی بیان حکم خمر و میسر در قرآن
وعده قرآن به مؤمنین درباره عذاب مشرکان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ ﴿35﴾ وَإِذَا رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً أَهذَا الَّذِی یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ وَهُم بِذِکْرِ الرَّحْمنِ هُمْ کَافِرُونَ ﴿36﴾ خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُورِیکُمْ آیَاتِی فَلاَ تَسْتَعْجِلُونِ ﴿37﴾ وَیَقُولُونَ مَتَی هذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿38﴾ لَوْ یَعْلَمُ الَّذِینَ کَفَرُوا حِینَ لاَ یَکُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلاَ عَن ظُهُورِهِمْ وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ ﴿39﴾ بَلْ تَأْتِیهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ رَدَّهَا وَلاَ هُمْ یُنظَرُونَ ﴿40﴾ وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِن قَبْلِکَ فَحَاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُم مَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِءُونَ ﴿41﴾
در طرح مسئلهٴ معاد فرمود دنیا دار امتحان است (این یک مقدمه) و امتحان ابدی نخواهد بود (این دو)، پس دنیا منقطعالآخر است و پایانی دارد و همچنین دنیا ظرف امتحان است (این یک مقدمه) و امتحان برای پاداش و کیفر است (این دو مقدمه)، پس مسئلهٴ قیامت ضروری است (این نتیجه). همان طوری که در بحثهای سابق داشتیم اصطلاح <بالضروره> که در منطق و کلام و فلسفه مطرح است، در قرآن کریم از آن به عنوان ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ یاد میکند. مطلبی را که قرآن بخواهد به عنوان ضروری مطرح کند میفرماید: ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾؛ این ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ در قرآن همان معنای بالضروره است. «لا ریب» در اینکه دو دوتا چهارتاست؛ یک وقت میگوییم دو دوتا چهارتا بالضروره، یک وقت میگوییم دو دوتا چهارتا «لا ریب فیه». فرمود: ﴿الم ٭ ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ یا ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ [که یعنی] «المعاد حقٌّ بالضرورة لا ریب فیه». طبق این دو مبحث دنیا منقطعالآخر است و یقیناً بعد از دنیا خبری است و آن صحنهٴ پاداش و کیفر است.
دربارهٴ دنیا هم فرمود ما شما را به خیر و شرّ و سلامت و مرض و مانند آن امتحان میکنیم. در مسئلهٴ خیر و شرّ اشاره شد که دو مقام، محور بحث است: یکی اینکه اصلاً شرّ وجودی است یا عدمی [که] در این مقام ثابت شد که عندالتحقیق، شرّ، امرِ عدمی است [و] مقام ثانی آن است که چون عدمِ محض نیست، بالأخره شیئی باید باشد که باعث این زوال است [که] آن شیء یا خیرِ محض است یا شرّ محض است و... ـ همان پنج احتمال معروف ـ و روشن شد که شرّ محض نداریم، شرّ متساوی نداریم، شرّ اکثری نداریم [و] چیزی که موجود است خیر کثیر است و خیر محض، خیر محض مثل مبادی عالیه، عرش الهی، وحی و نبوّت و عصمت و حاملان عرش و مانند اینها [و مورد دیگر که موجود است آن است که] خیرشان اکثر از شرّ باشد که آنچه در عالم طبیعت است از این قبیل است.
تفاوت فعل الهی با فعل انسان در میزان خیر و شر
گاهی ممکن است به آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» برخورد کنیم که خدا میفرماید خَمر و میسر ﴿إِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِن نَفْعِهِمَا﴾ ، پس بدیِ اینها بیش از خوبی اینهاست شرّ اینها بیش از خیر اینهاست، پس ما در عالَم داریم چیزی که «إثمه اکثر من نفعه، شرّه أکثر مِن خیره، قُبحه أکثر مِن حُسنه» و مانند آن. پاسخ این گونه از أسئله آن است که در نظام تکوین آنچه فعل خداست بیش از این دو قسم نیست اما آنچه فعلِ بشر است گاهی شرّ محض است گاهی شرّ کثیر است گاهی شرّ متساوی است. خَمر و مِیسر را بشر میسازد [و] فعل اوست، آنچه را ذات اقدس الهی ساخته فرمود ما از این گیاه از این زمین از این خاک از این آب از این هوا از این وسایل مادّی برای شما همهٴ امکانات را فراهم کردیم. در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «رعد» فرمود انواع و اقسام روئیدنیها و گیاهان و باغداری و کشاورزی از همین زمین است ، انواع و اقسام بهره را از این انگور میبرید [که] همه طیّب و طاهر است، فرمود: ﴿کُلُوا مِمَّا فی الأرضِ اللّهُ حَلاَلاً طَیِّباً﴾ اما آن یکی ﴿لاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ﴾ ؛ از این انگور آن مادّه را درست نکنید، این کار شما خب یا شرّ محض است یا شرّ اکثر. این طور نیست که ذات اقدس الهی خمر آفریده باشد یا قمار آفریده باشد، فرمود انواع و اقسام این چوبها را بهرهبرداری بکنید ولی این را به صورت ابزار قمار درست نکنید [اگر] این کار را کردید یا شرّ محض است یا شرّ اکثری. بنابراین کارِ بشر است که یا شرّ محض است یا شرّ اکثری یا شرّ مساوی وگرنه ذات اقدس الهی فرمود این چیزی را که ما آفریدیم خیر محض است، شما این را به هم نزنید.
این ﴿یَبْغَونَهَا عِوَجاً﴾ همین است که در بحثهای سابق هم داشتیم خدا کارها را بر اساس صراط مستقیم انجام میدهد [ولی] شما این را به هم میزنید یعنی ﴿یَبْغَونَهَا عِوَجاً﴾؛ همین صراط مستقیم را شما کج میکنید؛ مثل اینکه چوب مستقیمی دادند آهن مستقیمی دادند که شما با این آهن مستقیم مشکل مسکنتان را حل بکنید، حالا کسی به سوء اختیار خودش این آهن را کج میکند، این «بغاه عوجا»، شما این مستقیمِ صاف را کج کردید. اگر چنین کاری انجام بدهید، این نه تنها «إثمه أکثر مِن نفعه» بلکه «رجسٌ کله».
چگونگی بیان حکم خمر و میسر در قرآن
گرچه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» به این صورت فرمود: ﴿إِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِن نَفْعِهِمَا﴾ لکن در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که آخرین سورهٴ کلّی است که بر حضرت نازل شده است و بخشهای پایانی حکم خَمر را بیان میکند میفرماید صدر و ساقهٴ این کار شرّ است ﴿رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾ نه اینکه خیرش بیش از شرّش است، این همهاش شرّ است، چه خیری دارد این کار؟! در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیهٴ نود این است: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾ نه اینکه خیرش بیش از شرّ است. اوایل فرمود: ﴿لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَی﴾ ، خب بازار رسمی حجاز خمرفروشی بود، دین از همان اول که نمیتوانست [اینها را نفی می¬کند]. بسیاری از احکام در مدینه نازل شد، در آن سیزده سال مکّه بخشهای وسیعی از احکام نیامده بود، چون مستقیماً که آمده نمیتواند بازار را ببندد [مثلاً] بردهفروشی [یا خمر] را حذف کند، به تدریج ضررهای خمر را ذکر کرده بعد کم کم فرمود ضررش بیش از منفعتش است بعد فرمود فقط پلید است نه اینکه این شرّش بیش از خیر باشد. این آیه سورهٴ مبارکهٴ «مائده» یعنی آیهٴ نودم [که بخش پایانی آیات ناظر به خمر است] به صورت حصر فرمود: ﴿إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾ ؛ ﴿مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾ است نه «مِن عمل الرّحمن». بنابراین کاری که در نظام عالَم هست یا خیرِ محض است مثل فرشتهها و ارواح انبیا و اولیا و وحی و نبوّت و امثال ذلک یا خیرش اکثر از شرّ است. این راجع به خیر و شرّ که مربوط به آیهٴ سابق است.
وعده قرآن به مؤمنین درباره عذاب مشرکان
چون در مکّه مشکل اصول دین مطرح بود و دهنکجیهایی هم کفّار نسبت به وحی و نبوّت داشتند، این آیه 36 در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» نازل شد. این آیه یک همسان دارد به عنوان دلداری مسلمانها و تسلّی مسلمین که میفرماید تنها شما نیستید که به شما آسیب میرسانند مسخره میکنند استهزا میکنند و مانند آن، امّتهای دیگر هم نسبت به انبیای پیشین(علیهم السلام) همین دهنکجیها را داشتند، آنها صبر کردند شما هم صبر بکنید ما آنها را تنبیه کردیم اینها را هم تنبیه میکنیم. تنبیه خدا هم دو قسم است یک بخشش مربوط به دنیاست که در گذشته دامنگیر آنها شد [و] بخشی مربوط به آخرت است. فعلاً عذابهای دنیایی دامنگیر مشرکان مکّه نشد و نمیشود، اینها به عذاب اخروی تهدید میشوند؛ منتها میگویند چه موقع میآید.
اینها اصلاً نمیفهمند که معاد وقتی است که <کِی> و <کجا> رخت برمیبندد. معاد نظیر بحثهای تاریخ میلادی و هجری شمسی و هجری قمری نیست که ما بگوییم این صحنه میرود و در فلان سال معاد رخ میدهد! معاد وقتی رخ میدهد که <کِی> از بین برود و <کجا> از بین برود. این <کِی> و <کجا> دو سؤال است، یکی از زمان است یکی از زمین [که] هر دو باید رخت بربندد. اگر زمین هست و دور شمس میگردد، این زمین با حرکتش دور خود و دور شمس، زمان میسازد شب و روز میسازد تاریخ میسازد [ولی] اگر بساط ارض برچیده شد: ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ [و] بساط آسمانها برچیده شد: ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾ ، نه <کِی> داریم نه <کجا>.
خب
تبیین چگونگی عذاب الهی در آیه ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾
این آتش از کجاست؟ فرمود دفعتاً همین شخص ظالم که اینجا قرار دارد گُر میگیرد، این میخواهد فرار کند نمیتواند. ما که از جای دیگر هیزم نمیآوریم ذغالسنگ نمیآوریم موادّ تیانتی نمیآوریم نفت و بنزین و گازوئیل نمیآوریم که آتش دود کنیم، ﴿أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ ـ حَطب یعنی هیزم ـ همین شخص ظالم، هیزم جهنم است، دفعتاً میبیند گُر گرفت. حالا میخواهد آتش را خاموش کند نمیتواند، از جلو خاموش میکند پشتسر هست از پشتسر خاموش میکند از جلو هست. آتشها چهار قِسم است [که] یک قسمش اصلاً علاجپذیر نیست. یک وقت اتومبیل آدم، خانهٴ آدم، مسکن آدم، مغازهٴ آدم آتش میگیرد، خب آدم بیرون میآید نجات پیدا میکند؛ یک وقت لباس آدم آتش میگیرد، این لباس را میکَند نجات پیدا میکند؛ یک وقت بدن آدم آتش میگیرد، انسان میمیرد راحت میشود؛ اما اگر ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ بود ﴿الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ بود، این چه کار بکند؟! فرمود کجا میخواهی بروی، اینکه از جای دیگر نیامده تو فرار بکنی پس چرا عجله میکنی، اگر این آتش از بیرون بود راه نجات داشتی اما از درون خودت است. چون ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ است ﴿الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ است، اول درون را میسوزاند بعد بیرون را، بر خلاف نارِ دنیا؛ نار دنیا اول لباس را میسوزاند بعد بدن را میسوزاند بعد آسیبی به درون میرساند اما این آتش از درون شروع میشود ـ از بیرون که نیامده ـ اول درون را میسوزاند بعد بیرون را، نمیشود خاموش کرد. آن وقت آدم کجا میتواند فرار بکند؟! کسی که خودش گُر گرفته این کجا میتواند فرار بکند؟! فرمود چرا عجله میکنی، یک وقت میبینی گُر گرفتی.
شما خیال نکنید مسئلهٴ معاد در تاریخ میلادی و تاریخ هجری شمسی و هجری قمری میگنجد، مکرّر سؤال میکنی <کِی>، <کجا>! اگر <کِی> هست قیامت نیست، اگر <کجا> هست قیامت نیست، وقتی <کِی> و <کجا> رخت بربست یعنی زمین و آسمان برچیده شد قیامت ظهور میکند. آتش هم خودتی؛ اگر ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ است که ﴿الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾، این راه فرار را میبندد، آخر چرا عجله میکنی؛ چنین خطری در پیش است! اینکه میبینید این طور ائمه(علیهم السلام) ضجّه میزنند و ناله میکنند [چون] میدانند چه خبر است! آنجا دیگر آتشی نیست که قابل خاموش شدن باشد.
بیان معنای کرامت انسانی در قرآن
در قرآن ـ همان طوری که در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید ـ بیش از پنجاه آیه در مذمّت انسان است، این دیگر با اومانیسم و امثال ذلک کاری ندارد. این بیش از پنجاه آیه که در مذمّت انسان است [مثل اینکه] انسان قَتور است انسان ظَلوم است انسان جَهول است انسان جَزوع است انسان مَنوع است انسان هلوع است انسان عجول است و امثال ذلک که فراوان است، همهٴ اینها برمیگردد به آن بخش ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ﴾ [ولی] آن جنبهٴ کرامت انسان به استناد خلافت اوست که برمیگردد به فطرت و روح انسان و ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ و خلیفةاللهی بودن او. درست است که فرمود: ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ [اما] در همان آیهٴ ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ ملاحظه فرمودید که سرّ کرامت انسان، گوهر ذات انسان بما أنّه انسانٌ نیست [بلکه] سرّ کرامت انسان این است که او خلیفةالله است که ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ . بنابراین ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ که آیاتی هم دارد: ﴿خَلَقَ لَکُم مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً﴾ یا دارد: ﴿وَسَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً﴾ ؛ آسمان و آنچه در آسمان است مسخّر شما کرده، زمین را برای شما آفریده و شما را مُکرَّم کردیم، اینها بین راه است نه پایان راه. چرا انسان کریم است؟ چرا موجودات آسمان و زمین برای اوست؟ چرا مسخِّر اوست؟ برای اینکه او خلیفةالله است: ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾.
اگر ذات اقدس الهی در زمین خلیفه خلق کرد سه اصل را از او میخواهد که هر کدام از این اصول سهگانه، طلیعه یک رساله یا یک کتاب است: یکی جهانبینی عالِمانه و حکیمانه و محقّقانه؛ دوم جهانبانی حکیمانه و امینانه و عادلانه؛ سوم جهانآرایی مهندسانه و حکیمانه و عادلانه. سه اصل را قرآن از انسان خواست تا بشود خلیفه. خب اگر کسی نانِ خلافت را خورد، حرمت خلافت را چشید [و] هیچ کدام از این اصول ثلاثه را انجام نداد همین قرآن است که میگوید: ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ ، دیگر اومانیسم نیست،
تبیین مفهوم استعمار قرآنی و محوریت انسان
میفرماید از هر حیوانی پَستتر است؛ خب این از هر حیوانی پَستتر است که دیگر با تفکّر اومانیسمی سازگار نیست. بنابراین اگر کسی نان خلافت را خورد، به اصطلاح قائممقام شد [و] امضای او خریدار داشت، باید حرف آن مَنوبعنه را بزند نه حرف خودش را.اگر کسی محترم است باید حرف دین را بزند. اگر حرف دین را نزد، میشود ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ در صورتی که به فکر اجوفین بود؛ اگر به فکر راهبندی این و راهبندی آن بود میشود ﴿شیاطین الإنس﴾ [و] اگر به این فکر بود که اجوفین خودش را تأمین کند میشود ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ که ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾ .
بین اومانیسمی که آنها میگویند با اینکه جهان برای انسان خلق شده است، بین الحقّ و الباطل فرق است. آنکه او اومانیسم میداند قرآن میگوید: ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾، اینکه میگوید: ﴿سَخَّرَ لَکُمُ﴾ [مخاطب] اینها یا انبیا هستند یا معصومیناند یا شاگردان اینها هستند یا علمای عادلاند و مانند آن. سه کار را قرآن از ما خواست فرمود جهانبین باش: ﴿أَوَ لَمْ یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ ؛ جهانبان باش که مبادا چیزی را فاسد کنی [مبادا] نظیر دیگران باشی که ﴿إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أذِلة﴾ یا ﴿یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ﴾ [و] جهانآرا باش برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «هود» گذشت که ﴿هُوَ أَنشَأَکُم مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیَها﴾ ؛ فرمود بیعُرضه نباش، من همهٴ امکانات را برای شما خلق کردم، هوش هم به شما دادم مجاری ادراکی و تحریکی هم دادم، جهانآرا باش.
خدا ما را استعمار کرده ـ این <الف> و <سین> و <تاء> برای مبالغه است نظیر استکبار ـ از ما خواست که حتماً جهان را آباد کنیم. دربارهٴ مسجد فرمود: ﴿إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ [اما] دربارهٴ زمین فرمود: «إنما یعمر الأرض الانسان»؛ حالا کافر هستی باش ولی زمین را باید آباد کنی. الآن شما میبینید بخش وسیعی از بودجهٴ زمین، صرف آدمکُشی است، بودجههای نظامی کشورها هم مشخص است دیگر، چگونه اسلحه بسازند و یکدیگر را بکُشند! این دیگر اومانیسم نشد، این ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ است یا ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ﴾ است. شما کلّ این خاورمیانه را میبینید، ببینید آن مقدار که صرف آدمکُشی میشود بودجهاش بیشتر است یا صرف نان و پنیر مردم؟! بنابراین اینکه قرآن کریم دارد به ما میگوید جهانآرا باش، فرمود خدا مُستعمِر است و شما مستعمَر.
ذیل همان آیه سورهٴ مبارکهٴ «هود» گذشت که از مقدّسترین واژهها، واژه استعمار است، بعد به صورتی در آمد که از منحوسترین و پلیدترین تعبیرات شده. واژه استعمار در قرآن کریم به این معناست [که] خدای سبحان آسمان با همهٴ نظام کیهانی [و] زمین با همهٴ معادن را آفرید [که] این سفرهٴ خداست، بعد مهمان دعوت کرد به نام انسان، فرمود همهٴ این نعمتها را برای تو خلق کردم هوش هم به تو دادم امکانات هم به تو دادم، از این سفره استفاده بکن و آقای خود باش (این معنی استعمار قرآنی است). بیگانه آمده میگوید در کشور خود معدِن داری، هر چه داری، از نیروی خودت از معدن خودت از توان خودت کمک بگیر کار بکن برای من و بردهٴ من باش؛ این واژهٴ آسمانی را اینها پلید کردند و زمینی کردند.
عمومیّت رحمت الهی برای بشر
فرمود خدا مستعمِر است شما مستعمَر خدایید، از شما ـ با <الف> و <سین> و <تاء> ـ به جِدّ خواست زمین را آباد کنید. اگر این امکانات در بشر نبود این هوش در بشر نبود که امر نمیکرد؛ فرمود از شما خواست که زمین را آباد کنید حالا کافر هستی باش، من نخواستم مسجد بسازی که ﴿إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ ، خب مرا قبول نداری قبول نداشته باش ولی خودت را قبول داشته باش. در این ﴿هُوَ أَنشَأَکُم مِنَ الْأَرْضِ واسْتعمرکُمْ فیها﴾ خطاب که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ نیست، انسان است؛ فرمود بر فرض دین نداری [اما به فکر آبادی زمین باش].
این بیان نورانی حضرت سیّدالشهداء از جامعترین بیانات حضرت است: فرمود بالأخره اسلام آمده برای زندگی مردم و میداند که خیلیها کافرند، خب قرآن که آمده برای رفاه مردم [آیا] یعنی شما مسلمان بشوید و راحت زندگی کنید، با اینکه میداند ﴿وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الأرْضِ یُضِلُّوکَ﴾ یا ﴿وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ﴾ ؛ یا اینکه برای مردم با شرط کفرشان هم برنامه دارد؟ فرمود بسیار خب، نپذیرفتید، نپذیرفتید؛ ولی در دنیا برای اینکه راحت زندگی کنید آزاد باشید، خب کُشتید، کُشتید، دیگر به زن و بچهٴ من برای چه حمله میکنید (این بیان نورانی حضرت است) نفرمود حتماً مسلمان بشوید یعنی دین برای کافر بما أنّه کافر هم برنامهٴ بهزیستی دارد فرمود: «إن لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد و فکونوا أحراراً فی دنیاکم» ؛ این دستور دینی است. این ﴿وَاسْتَعْمَرَکُمْ﴾ از همین قبیل است نه یعنی ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ شما جهانآرا باشید. فرمود مسلمان هستی باش، یهودی هستی باش، مسیحی هستی باش، زرتشتی هستی باش، لائیک هستی باش، لا مذهب هستی باش، هر ملتی داری باش [ولی] این زمین را آباد کن خراب نکن. خب <ببین تفاوت رَه از کجاست تا به کجا> این انسانی که قرآن معرفی میکند با انسانی که ﴿کالأنعام﴾ دارند راه میروند!
بررسی تفاوت عجله با سرعت و مصادیق هر یک
فرمود اینها تو را مسخره میکنند خب انبیای قبلی را هم مسخره میکردند. از شما سؤال میکردند که خب این عذاب چه موقع است، فرمود چند روز صبر کنید، آن وقتی که وقت رفت، آن جایی که جا رفت، میبینید گُر میگیرید و دفعتاً هم میآید: ﴿تَأْتِیهِم بَغْتَةً﴾.
فرمود: ﴿خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ﴾ انسان عجول است. در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» هم بود که انسان عجول است: ﴿وَکَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً﴾؛ آیه یازده سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این بود ﴿وَیَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ وَکَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً﴾. عجله این بود که انسان قبل از وقت کاری را انجام بدهد لذا مذموم است؛ سرعت آن است که وقتی وقت [کاری] شد [در همان] اول وقت کارش را انجام بدهد، سرّ مطلوبیّت سرعت و مذموم بودن عجله آن است که عجله <مِن الشیطان> است و قبل از موعِد است [و] سرعت این است که وقتی که وقت [کاری] شد، اول وقت کارت را انجام بده. نماز اول وقت این است، بحث اول وقت این است، درس اول وقت این است، کار اول وقت هم همین است، خب این میشود سرعت. در جوهر عجله این است که قبل از رسیدن وقت کسی کار انجام بدهد. دو فرق اساسی بین عجله و سرعت بود: یکی اینکه عجله قبل از وقت است و سرعت بعد از رسیدن وقت در اوّلین فرصت (این فرق اساسی عجله و سرعت)؛ دوم اینکه عجله، وصف شخص متحرّک است [ولی] سرعت وصف حرکت؛ نمیگویند این شخص سرعت دارد، میگویند حرکت این شخص سریع است و سرعت برای حرکت است (عجله برای متحرِّک است ولی سرعت برای حرکت) گاهی معالقرینه به کار میرود نظیر «عجّلوا بالصلاة قبل الفوت» ولی دربارهٴ توبه چون موقّت نیست عجلهاش به معنی سرعت است (اینها با قرینه همراه است).
فرمود اینها الآن عجله میکنند لکن در فرصت مناسب خدای سبحان عذاب را میآورد: ﴿وَیَقُولُونَ مَتَی هذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾. مخاطبین آنها هم وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است هم تودهٴ مؤمنین؛ به شخص پیامبر خطاب نمیکنند، به پیامبر و مؤمنان میگویند اگر شما راست میگویید، این تهدید به عذاب [و] این کیفر الهی چه موقع است: ﴿وَیَقُولُونَ مَتَی هذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾. فرمود اگر بدانید آن چه موقع است و آن چه چیزی است، دیگر دست به این سؤالها نمیزنید: ﴿لَوْ یَعْلَمُ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ حینی که آن عذاب میآید، ﴿لاَ یَکُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ﴾ (یک)، ﴿وَلاَ عَن ظُهُورِهِمْ﴾ (دو)، پس خودشان نمیتوانند در رفع عذاب خودکفا باشند، کسی هم ناصر اینها و شفیع اینها نیست (این سه): ﴿وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ﴾. یک وقت است که خود انسان میتواند کاری را انجام بدهد یک وقت است کمک میخواهد، فرمود نه خودشان مشکل خودشان را حل میکنند نه کسی به کمک اینها قیام میکند. خب چطور میشود؟ ﴿لَوْ یَعْلَمُ الَّذِینَ کَفَرُوا حِینَ لاَ یَکُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلاَ عَن ظُهُورِهِمْ وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ ٭ بَلْ تَأْتِیهِم بَغْتَةً﴾؛ دفعتاً میآید، چون دفعتاً میآید ﴿فَتَبْهَتُهُمْ﴾؛ اینها را مبهوت میکند.
بسیاری از افراد نمیدانند مُردند، دفعتاً میبینند صحنه عوض شده اینها گُر گرفتند. قبلاً کجا بودیم الآن کجا آمدیم چه شد اینها چه کسانی هستند من اینها را نمیشناسم، بعد از احقابی از عذاب تازه میفهمند مُردند. طامّهٴ مرگ یک چیز ناآشناست،
حقیقت قبر و عالم پس از مرگ
انسان از زمان و زمین فاصله میگیرد. با اینکه قبر مطهّر وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) با قبر نحس هارون نزدیک هم است، یکی «روضة مِن ریاض الجنّة مَدّ البصر» . قبر مؤمن مخصوصاً معصوم تا آنجا که چشم میبیند بوستان است، قبر کافر هم «حُفرة مِن حُفَرِ النیران» . در کربلا هم همین طور است دیگر؛ قبر شهدای کربلا «روضة مِن ریاض الجنّة مَدّ البصر» دو قدمیاش هم «حُفرة مِن حُفَرِ النیران»، چنین عالمی است. فرمود: ﴿فَتَبْهَتُهُمْ﴾ آدم را مبهوت میکند؛ شما تاریخ سؤال نکنید که در کدام تاریخ هجری شمسی یا هجری قمری یا میلادی است فرمود: ﴿فَتَبْهَتُهُمْ فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ رَدَّهَا وَلاَ هُمْ یُنظَرُونَ﴾.
«أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا»
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است