- 90
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 20 سوره یونس
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 20 سوره یونس"
مشرکان حجاز هم در مسئلهٴ توحید مشکل جدی داشتند هم در مسئلهٴ وحی و نبوت
کسانی که قائل به ارباب متفرق بودند ربوبیت جزئی را به همین صاحبان اصنام و اوثان میدادند
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ یَقُولُونَ لَوْ لا أُُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ
مشرکان حجاز هم در مسئلهٴ توحید مشکل جدی داشتند هم در مسئلهٴ وحی و نبوت و هم در جریان معاد، قهراً در سایر اموری که زیرمجموعه این اصول یاد شده است هم مشکل جدی داشتند در جریان توحید ربوبی در دو آیهٴ قبل، این جریان از آنها نقل شد که ﴿و یعبدون من دون الله مالایضرّهم ولاینفعهم ویقولون هولاء شفعاؤنا عند الله﴾ در جریان وحی و نبوت اینچنین سخن میگوید ﴿و یقولون لولا أُنزل علیه آیة من ربّه﴾ که این یقولون فعلی عطف بر آن یقولون قبلی است که مربوط به توحید و شرک اینها است پس اینها ﴿یعبدون من دون الله مالایضرّهم ولاینفعهم﴾ در بخش توحید ﴿و یقولون هولاء شفعاؤنا﴾ در بخش شرک، در جریان وحی و نبوت هم سخنشان این است ﴿و یقولون لولا أُنزل علیه آیة﴾ که این هم به صورت فعل مضارع که دلالت بر استمرار میکند ...شده است یعنی سخنان رسمی و مستمر آنها این است سرّش آن است که آنها این قرآن را معجزه تلقی نکردند معاذالله اوّلاً و باورشان نشد که این از طرف پروردگار است ثانیاً، لذا در آیات قبل یعنی آیهٴ 15 همین سوره فرمود به اینکه پیشنهاد مشرکان نسبت به رسول گرامی صلّی الله علیه و آله و سلم این است که ﴿ائت بقرآن غیر هذا أو بدّله﴾ یک کتاب دیگر بیاور یا اگر همین است مطالبش را عوض بکن، فکر میکردند که این معجزه نیست وحی نیست از طرف خدا نیست و مانند آن بنابراین، هم در معجزه بودن قرآن تردید داشتند و هم اینکه از طرف خداست لذا گفتند ﴿لولا أُنزل علیه آیةٌ﴾ یک, ﴿من ربّه﴾ نه من ربّنا این دو, چون اینها که قائل به ارباب متفرق بودند ربوبیت جزئی را به همین صاحبان اصنام و اوثان میدادند خدا را به عنوان ربّ العالمین و ربّ الأرباب و مدیر عامل کل جهان باور داشتند اما تدبیر امور انسان و امثال انسان به ارباب جزئی وابسته است بنابراین، ذات اقدس اله هم باید ثابت بکند که این قرآن معجزه است و هم اینکه از طرف خداست این را در آیات فراوانی نظیر اینکه اگر شما تردید دارید این معجزه است ﴿فأتوا بسورة من مثله﴾ و مانند آن که بحثش قبلاً گذشت تحدّی فرمودند و چون معجزه است از طرف غیر خدا هم نخواهد بود سؤالاتی که مربوط به معجزه است تقریباً در بحث ﴿فأتوا بسورة من مثله﴾ و مانند آن آنجا بازگو شد که معجزه هر عصری برای جمیع اعصار، معجزه است اوّلاً یعنی اگر یک چیزی در اعصار گذشته معجزه بود این إلی یوم القیامة معجزه است نظیر منهاج و شریعت نیست انبیا سه چیز میآورند دین میآورند که ﴿إنّ الدین عند الله الإسلام﴾ نسخ پذیر نیست الی یوم القیامة.
1- دین ثابت است یعنی خطوط کلی عقاید، اخلاق و فقه و حقوق اینها ثابت است
2- منهاج و شریعت میآورند که مثلاً چند رکعت نماز بخوانند به کدام سمت و سو نماز بخوانند در بین اطعمه و اشربه چه حلال است چه حرام است و مانند آن، که اینها منهاج و شریعت است که ﴿لکلّ جعلنا منکم شرعةً و منهاجاً﴾ اینها نسخ پذیر است اینها خطوط کلیشان ثابت است که اصل نماز، اصل روزه و مانند آن اما حالا چند رکعت باشد به کدام سمت و سویی باشد این در اعصار مختلف است.
3- معجزه میآورند معجزه اینها مثل ﴿إنّ الدین عند الله الإسلام﴾ ثابت است یک امر دائمی است و هرگز تغییر پذیر نیست نسخ پذیر نیست ابطال پذیر نیست نه شارع مقدس او را ابطال میکند که بشود نسخ نه پیشرفت علم او را باطل میکند بیان ذلک این است که معجزه یعنی کاری که از غیر خدا ساخته نیست و راه فکری ندارد جزو علوم نیست سنخ معجزه، سنخ علم نیست اینکه میگویند سحر با معجزه پهلو نزند سرّش این است که معجزه از سنخ علوم نیست راه فکری ندارد که کسی درس بخواند بتواند معجزه بیاورد همه علوم قریب از سنخ علم فکری و راه حصولی و راه نقل وانتقال ذهنی است آدم ممکن است درس بخواند ساحر بشود مشعبد بشود طلسمگر بشود جادوگر بشود مرتاض بشود و مانند آن، اینها فن است اینها علم است راه حصول دارد راه انتقال فکری دارد معجزه راه فکری ندارد که شما چطوری این کار را بکنید یک قداست روح میطلبد یک, ارتباط ناگسستنی به خالق الأرض والسّماء میطلبد دو, یعنی هم مبدأ قابلی عبارت از روح منزه است و هم مبدأ فاعلی آن ذات اقدس اله است ببینید در جریان حضرت داوود سلام الله علیه ذات اقدس اله دو تا کار را به داوود آموخت یکی جزو علوم و فنون و امثال ذلک است این قابل نقل و انتقال است دیگران هم میتوانند یاد بگیرند چه اینکه یاد گرفتند یکی از سنخ علوم نیست از سنخ فنون نیست فرمود: ﴿وعلّمناه صنعة لبُوس لکم﴾ من کیفیت زره بافی را، زره سازی را یاد داوود دادم اینجا علم است خوب بشر عادی هم درس خواند و زرهباف شد و این راه را طی کرد این علم است دوم از سنخ علم نیست فرمود ﴿وألنّا له الحدید﴾ این آهن سرد و سخت که در دست او بود با اراده داوود سلام الله علیه مثل موم میشد خوب یک مشت خمیر که دست آدم باشد به هر شکلی میتواند دربیاورد این دیگر علم نیست که آدم درس بخواند مثلاً این آهن را مثل موم نرم بکند یا مثلاً مثل خمیر نرم بکند لذا اینجا تعبیر به علم نفرمود، نفرمود وعلّمناه الانة الحدید فرمود ما این کار را کردیم برایش ﴿و ألنّا له الحدید﴾ این به قداست روح وابسته است وجود مبارک ابراهیم سلام الله علیه این چهار تا مرغ را که ذبح کرد و سر برید و سرها را نگه داشت و آنها را کوبید و پراکنده کرد روی ده کوه فقط او اگر گفته باشد طاووس بیا طاووس زنده میشود فرمود به اینکه این کار را بکن ﴿ثمّ ادعهنّ﴾ تو بگو یا طاووس میآید این دیگر با درس خواندن نیست انسان که خلیفة الله باشد میگویند اگر به مقام شامخ خلافت الهی رسید بسم الله الرحمن الرحیم خلیفة الله به منزلهٴ کن از ذات اقدس اله است دیگر فیکون را به همراه دارد چون به خواست اوست او میخواهد فرمود بگو طاووس، این زنده میشود و میآید ﴿ثمّ ادعهنّ یأتینک سعیاً﴾ ...بنابراین، سنخ معجزه از سنخ علوم غریب نیست لذا سحر با معجزه پهلو نزند منتهی اینها با برهان عقل باید معلوم بشود که چرا اینچنین است و چرا آن آنچنان است چرا سنخاً فرق میکنند وقتی معجزه از این قبیل بود بشر هر چه علمش پیشرفت بکند تا یوم القیامة میتواند در آسمانها به صورت ترمینال مسافر ببرد مسافر بیاورد امّا شقّ القمر مقدور او نیست از سنگها و کوه، شتر دربیاورد مقدور او نیست یا عصایی را به صورت مار دربیاورد مقدور او نیست این از سنخ علم نیست این قداست روح میطلبد بنابراین، اگر یک پیامبری علیه السلام در یک عصری معجزه آورد الی یوم القیامة، آن معجزه است به معجزه کامل است ولی معجزه بعدی از او کاملتر است مثل معجزات خود پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم آن وقت وجود مبارک پیغمبر شق القمر دارد قرآن هم دارد یکی کامل است و دیگری اکمل، ناقص نیست حجّت بالغه خداست بنابراین، اگر پیامبری معجزه آورد اینطور نیست که حالا در دوهزار سال بعد یا دو میلیون سال بعد، علم پیشرفت بکند انسان بتواند مشابه آن را بیاورد چون از سنخ علوم نیست و اینکه انسان بگوید شاید بعدها بیاید بعدها کسی پیشرفت بکند این ممکن نیست زیرا معجزه در هر عصری برابر پیشرفتهترین دانشهای بشری آن عصر است وجود مبارک حضرت موسی همین کار را کرد حضرت عیسی سلام الله علیه همین کار را کرد در یک عصری که یک دانش خیلی پیشرفته است کارشناسان فراوانی دارد مردم دو قسم هستند یا بالاخره کارشناس هستند یا بالاخره جزو افراد عادی مملکت هستند افراد عادی بالاخره باید به کارشناس مراجعه کنند کارشناسان هم میدانند که این از سنخ سحر نیست دیدند کاری که وجود مبارک موسی سلام الله علیه کرد ﴿وألق ما فی یمینک تلقف ما صنعوا إنّما صنعوا کید ساحر ولا یفلح السّاحر حیث أتی﴾ ...از سنخ سحر نیست تا بگوییم یک سحری است هزار برابر قویتر، مثلاً شما در سنجش بالاخره بین دو تا خط محاسبه برقرار میکنید میگویید این یک خط یک سانتی است او یک خط هزار کیلومتری است بالاخره سنخشان یکی است منتهی یکی خیلی بیشترو دیگری کمتر اما هرگز نقطه را با خط نمیسنجید نقطه یک چیز دیگر است خط چیز دیگر است سحر و شعبده و طلسم و اینها از سنخ نقطه است و معجزه از سنخ دیگر است کارشناسان هر رشته میفهمند که از آن قبیل نیست حجّت خدا بالغ میشود بالاخره مردم چند راه دارند برای تشخیص معجزه و راه رسمی و رایج و دارجش همین است که انبیا معجزه بیاورند و اینها باور بکنند.
سؤال: جواب خوب آن هم در تحت تدبیر و تربیت سلیمان سلام الله علیه بود این هم زیرمجوعه معجزات سلیمان سلام الله علیه است این طیّ الأرض است البته طیّ الأرض هم مراتبی دارد گاهی انسان خودش میرود بدون اینکه بتواند همراهی را ببرد گاهی خودش میرود در اثر قدرت روحی همراهش را هم میبرد گاهی هم میرود و میآید و چیزی هم میآورد این جریان ﴿أنا آتیک به قبل أن یرتدّ إلیک طرفک﴾ ...از سنخ سوم است بنابراین، معجزه اینچنین نیست که حالا بعدها کسی بیاورد و یا نسخ پذیر باشد ابطال پذیر باشد معجزه مثل دین است که ابطال پذیر نیست نظیر منهاج و شریعت نیست اما منهاج و شریعت اینها چون انسان یک بعد ثابتی دارد یک بعد متغیر، آن ثابتها به ثابت مرتبط است متغیرها به متغیر وابسته است یعنی فطرتش، ثابت است خطوط کلی طبیعتش ثابت است لذا هم عقاید و اخلاق و فقه و حقوق در بخش دینشان ثابت است و در بخش خطوط کلی منهاج و شریعتشان هم ثابت است میماند آن جنبهای که فطرت با طبیعت هماهنگ میشود و مرتبط است و تغییرپذیر است طبیعت، برای او این منهاجها و شریعتها در هر عصر و دورهای متحول میشود خطوط کلی منهاج و شریعت متحول نمیشود اگر در خطبهٴ قاصعهٴ حضرت امیر (سلاماللهعلیه) یا ادله دیگر آمده است که شریعت ثابت است ناظر به آن خطوط کلی شریعت است البته بنابراین، ثابتها را با ثابت و متغیرها را با متغیر هماهنگ میکنند و معجزه از سنخ دین محسوب میشود یعنی شبیه دین است شبیه منهاج و شریعت نیست تا عوض بشود و ابطال بشود یا با پیشرفت علم مثلاً کسی بتواند از سنگ شتر دربیاورد اینچنین نیست اما اینکه وجود مبارک حضرت عیسی سلام الله علیه و حضرت یحیی سلام الله علیه اینها در یک لحظه آن حالت به آنها دست داد بعد حالت عادی شدند اگر لحظهای بود و بعد بصورت حال عادی در آمدند پس چگونه امام جواد سلام الله علیه احتجاج میکنند به اینکه ما هم میتوانیم در دوران کودکی به اذن خدا به امامت برسیم با اینکه امامت وجود مبارک حضرت جواد سلام الله علیه مستمر بود پاسخش این است که در آنجا بیش از این لازم نبود حجت خدا در همان آن لحظه حاصل شد و بالغ شد که ﴿إنّی عبد الله آتانی الکتاب و جعلنی نبیّاً﴾ ﴿یا یحیی خذ الکتاب بقوّة و آتیناه الحکم صبیّاً﴾ اما در جریان حضرت جواد سلام الله علیه این حجیت ضرورت داشت دوام پیدا کند و مستمر بشود اگر یک لحظهاش هم ممکن است چند سالش هم ممکن است غرض آن است که در جریان حضرت یحیی و حضرت موسی آن حالت دوام نداشت نه اینکه دوام داشتنش ممکن نیست این مربوط است به ضرورت و نیاز مثل همین آیهای که در پاسخ فرمود ﴿فقل إنّما الغیب لله﴾ هر جایی مصلحت باشد ذات اقدس اله آن معجزه را مستمر میکند و هر جا نباشد مقطعی اعمال میکند خب بنابراین، سخنان بت پرستهای حجاز در جریان ربوبیت همین بود که ﴿و یعبدون من دون الله مالایضرّهم و لاینفعهم﴾ دربارهٴ شرک هم حرفشان این بود که ﴿ویقولون هولاء شفعاؤنا عند الله﴾ در جریان وحی و نبوت هم این است ﴿و یقولون لولا أُنزل علیه آیةٌ من ربّه﴾ میگویند حالا تو اگر مدعی نبوت هستی بالاخره برای تو یک معجزهای نازل میشود این برای آن است که این قرآن کریم را با آنکه قویترین معجزات الهی است که ﴿لئن اجتمعت الإنس و لجنّ علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن لایأتون﴾ این را معجزه نمیدانند گفتند اگر از طرف پروردگارت مأمور شدهای معجزهای بیاور وجود مبارک حضرت امیر سلام الله علیه آنطوری که در نهج البلاغه هست به نام خطبهٴ قاصعه میفرماید یک معجزه بیّن و روشنی را مشرکان حجاز پیشنهاد دادند وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم آورد و ما هم از نزدیک احساس کردیم اینها این معجزه بیّن را دیدند و بعد بر همین کفرشان ماندند این در خطبهٴ قاصعهٴ نهج البلاغه هست فرمود یک عده از این صنادید قریش آمدند خدمت حضرت گفتند اگر تو پیغمبری این درختی که آنجاست تو امر کن این درخت دو نیم بشود نیمی از درخت در جای خودش باشد و نیم دیگر بیاید اینجا پیش تو، ما این را ببینیم ایمان بیاوریم وجود مبارک حضرت امیر سلام الله علیه فرمود به اینکه ذات مقدس پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم همین کار را کرد اشاره کرد آن درختی که آنجا بود دو نیم شد نیمی آنجا ماند نیمی آمد و شاخههای آن روی دوشهای ما بود اینها یک کمی تعجب کردند و گفتند پس کاری کن که نیم دیگر هم بیاید اینجا حضرت فرمود به اینکه باز با دستور پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم آن نیم دیگر هم از جا کنده شد و جلو آمد باز پیشنهاد دادند حالا حضرت فرمود این درختها آمده جلوی حضرت و این شاخههایش روی دوشهای ما بود شاخه درخت روی دوش ما بود باز پیشنهاد دادند که این دو تا نیمه به هم متصل بشوند برود سر جای اولش همین کار را وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم کردند تعجب حضرت امیر سلام الله علیه این است که اینها این آیه بیّنه را خودشان پیشنهاد دادند از نزدیک دیدند این شاخهٴ درخت روی دوشهای اینها آمد ولی معذلک أصرّوا علی الکفر ایمان نیاوردند بالاخره یک وقتی یک کاسه اگر دهانهاش به طرف زمین باشد خوب هر چه هم که باران بیاید در درون کاسه نمیرود که بالاخره پشت کاسه ردّ میشود اگر یک کسی منکوس شد یعنی تمام قلبش متوجه طبیعت و دنیا شد هر چه هم ادله و براهین اقامه بشود این از پشت دیوار قلب ردّ میشود به درون آن که نفوذ نمیکند این را حتماً در خطبهٴ قاصعهٴ نهج البلاغه ببینید وجود مبارک حضرت فرمود آخر اینطور معجزه خواستن حضرت را اینطور کرد بنا هم بر این نیست که هر روز انسان بیاید بطن عالم را عوض بکند که شما یک روز جمع شدید کنار کعبه گفتید که کشاورزی ما ضعیف است ما اینجا دشت نداریم دستور بده این کوهها یک قدری کنار برود یک قدری باز بشود شما که مکه مشرف شدید میدانید اطراف بیت کوه است دیگر گفتند یک قدری به این کوهها دستور بده چند کیلومتر آنطرفتر بروند اینجا یک دشت بازی بشود ما اینجا کشاورزی بکنیم فرمود این که نمیشود هر روز شما یک کاری بخواهید پس فردا میخواهید خانه و ساختمان و مصالح ساختمانی میخواهید بعد هم بگویید من این کوهها را بیاورم جلو کنار کعبه که دم دست شما باشد با این وضع که نمیشود آدم دین بیاورد شما از من برهان میخواهید برهان، معجزه میخواهید معجزه، هر روز دلتان بخواهد که ما نظام را عوض بکنیم که این بنای عالم بر این نیست بنابراین، اینها گفتند ﴿آیةٌ من ربّه﴾ این آیت من ربّه که هست با اینکه حضرت آورد اما خوب آنها نپذیرفتند منظورشان نظیر آن آیات و معجزات بیّن و مخصوصی که در جریان حضرت موسی مثلاً هست عصایی مثلاً اژدها بشود و ید بیضایی نظیر آیهٴ 47 سورهٴ قصص این است ﴿و لولا أن تصیبهم مصیبة بما قدّمت أیدیهم فیقولوا ربّنا لولا أرسلت إلینا رسولاً فنتّبع آیاتک و نکون من المؤمنین﴾ بعد ﴿فلمّا جائهم الحقّ من عندنا قالوا لولا أُوتی مثل ما أُوتی موسی﴾ خوب شما هم که اگر پیغمبری بالاخره عصایت اژدها بشود یک چنین چیزی اینکه میفرمایند بالاتر از آن را من آوردم که، مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ اسراء هم هست آیهٴ 93 سورهٴ اسراء این است که تو اگر واقعاً پیغمبری ﴿أو یکون لک بیت من زخرف أو ترقیٰ فی السماء و لن نؤمن لرقیّک حتّی تنزّل علینا کتاباً نقرؤه﴾ بروی آسمان ما ببینیم بعد یک کتابی برای ما بیاوری که ما آن را بخوانیم یعنی همه کارهایتان حسی باشد چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ انعام هم مطلبی نظیر این گذشت که چرا این معجزه نمیآورند آیاتی که مثلاً محسوس باشد نمیآورند که ما آن آیات حسی را از نزدیک درک بکنیم و بپذیریم آیهٴ 109 سورهٴ مبارکهٴ انعام این است ﴿و أقسموا بالله جهد أیمانهم لئن جائتهم آیةٌ لیؤمننّ بها قل إنّما الآیات عند الله و ما یشعرکم أنّها إذا جاءت لایؤمنون﴾ فرمود اوّلاً زمام معجزه آوردن دست من نیست ثانیاً از این معجزات بیّن ما زیاد آوردیم هر وقت آوردیم شما انکار کردید بنا هم بر این نیست که ما اینجا بنشینیم هر پیشنهادی شما بدهید دربارهٴ تغییر نظام ما هم موافقت کنیم اینها حرفشان این است که ﴿لولاأنزل علیه آیةٌ من ربّه فقل﴾ یعنی اینکه فرمود فقل نفرمود قل برای همین است که جواب آنها است یعنی اگر آنها این معجزات را کافی نمیدانند تو در جواب بگو ﴿إنّما الغیب لله﴾ نه این است که غیب را خدا میداند مِلک غیب و مُلک غیب و ملکوت غیب در اختیار ذات اقدس اله است در سورهٴ مبارکهٴ جنّ فرمود علم غیب پیش خدا است ﴿فلایظهر علی غیبه أحداً ٭ الاّ من ارتضی من رسولٍ﴾ فرمود علم غیب پیش خداست و ذات اقدس اله آن غیب را به هیچ کسی نمیدهد و آگاه نمیکند کسی را مگر اینکه آن فرستادهای که مورد رضایت حق باشد مرتضی باشد آیهٴ 26 سورهٴ مبارکهٴ جن ﴿عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه أحداً ٭ إلاّ من ارتضی من رسولٍ﴾ پس اینها موارد استثناست اینجا هم فرمود ﴿إنّما الغیب لله﴾ اختیار غیب به دست اوست معجزه هم یک امر غیبی است به کرامت و قداست روح وابسته است همانطوری که حقیقت قرآن ﴿لایمسّه إلاّ المطهّرون﴾ حقیقت اعجاز هم اینچنین است ﴿لایمسّه إلاّ المطهّرون﴾ اینطور نیست که انسان با درس و بحث دسترسی داشته باشد بتواند دیگر حالا آهنی را نرم بکند هر مرتاضی هر ساحر و مشعبدی وقتی در برابر پیغمبر قرار میگیرد شکست میخورد برای اینکه اراده این نبیّ به ارادهٴ ذات اقدس اله وابسته است خدا هم که خوب ﴿وهو القاهر فوق عباده﴾ شکست ناپذیر است اینکه فرمود ﴿کتب الله لأغلبنّ أنا و رسلی﴾ یعنی همین فرمود این جزو قضای حتمی الهی است که دین غالب است معجزه هرگز شکست نمیخورد این تحدّی آدمی است نه اینکه تحدّی مقطعی باشد الیوم و همچنین إلی یوم القیامة کار موسای کلیم معجزه است کار حضرت صالح معجزه است طوری نیست که حالا با پیشرفت علم کسی بتواند مثلاً ناقهای دربیاورد و عصایی را اژدها کند ﴿کتب الله لأغلبنّ أنا و رسلی﴾ .
سؤال: جواب: تأثیرش برای همیشه است لذا الآن ما به همه معجزات هم ایمان داریم منتهی الآن به معجزه برتر هم مؤمنیم که همان قرآن کریم باشد وگرنه به انبیای قبلی ایمان داریم به همهٴ معجزاتش ایمان داریم به حقانیت دینش ایمان داریم به حقانیت منهاج و شریعتشان نسبت به آن مقطع که نسخ نشده ایمان داریم اینها سنخ علم نیست که چطور مثلاً پیغمبر حالا معجزه میکند ماهم معجزه کنیم یا درس بخوانیم یا ریاضت بکشیم از این سنخ نیست اگر از این سنخ نیست بنابراین، شکست پذیر نیست ﴿کتب الله لأغلبنّ أنا و رسلی﴾ این و جریان قتل النبیین بغیر الحق یقتلون النبیّین بحق کم نیست آیاتی که از شهادت انبیا خبر میدهند اینها که شکست نیست اینها توانستند بدن آنها را از پا در بیاورند خوب بله بالاخره بدن ﴿إنّک میّت و إنّهم میّتون﴾ بدن از بین رفتنی است حالا یا با بیماری یا با سم یا با شمشیر، این چیز مهمی نیست اما دین است که هرگز از بین نمیرود معجزه است که هرگز از بین نمیرود چه چیزی از آن ابطال پذیر است این ﴿کتب الله لأغلبنّ أنا و رسلی﴾ فقط به این معجزه به ارادهٴ ذات اقدس اله اشاره میکند إلی یوم القیامه.
سؤال: ...
جواب: آیات مدنی، آیات مکی، قرآن از اوّل تا آخرش معجزه است إلی یوم القیامة.
سؤال: ...
جواب: خوب آن عادت است خرق عادت نیست آن معجزه نیست سه تا مطلب است یکی اینکه معجزه محال عقلی است یا نه اعجازش این باشد که دو دو تا را پنج تا بکند این دو دو تا بشود پنچ تا این یک لفظ است یک مفهوم، زیر این مفهوم خالی است وقتی خالی بود دیگر قدرتی به او تعلق نمیگیرد اینکه میگویند ذات اقدس اله ﴿علی کل شیء قدیر﴾ است محال شیء نیست لاشیء است لذا از تحت عمومات و اینها، تخصصاً خارج است پس مطلب اوّل این است که معجزه به محال عقلی تعلق نمیگیرد دوم اینکه معجزه به محال عادی تعلق میگیرد یعنی عادتاً دیگر محال است که دیگر چوبی بالاخره دفعتاً بشود مار، مطلب سوم این است که این چوب ممکن است بپوسد خاک بشود زیر بوتهٴ یک گیاهی قرار بگیرد یک ماری از آنجا عبور بکند از علف آن بوته استفاده بکند بعد بشود نطفه بعد بشود فرزند مار بعد از دویست سیصد سال این کارها طبیعی است این عادی است خوب حالا به طور عادی اگر آدم این آهن را ببرد در کارخانه ذوب آهن مثل موم نرم میشود معجزه این است که خارق عادت باشد و با هیچ علمی نمیتوان این آهن را مثل موم نرم کرد اما با علم میشود نرم کرد حضرت که با علم این کار را نکرد که نفرمود وعلمناه الانة الحدید فرمود با ارادهٴ او این آهن متصلّب در دست او مثل خمیر نرم بود مثل موم نرم بود.
سؤال: جواب: نه آن مطلب دیگر است اگر این سؤال دیگر مربوط به قضا و قدر شخصی برمیگردد مربوط به جهانبینی نیست حالا بر فرض زید کودن میشد فارابی و آن فارابی میشد زید باز این سؤال بود بالاخره شما دلتان میخواهد همه انسانها در یک حد باشند این یک امر طبیعی نیست این در بهشت است بشر است برخی در مناطق دوردست هستند یک مشکلاتی دارند یک عده را ذات اقدس اله با مشکلات میآزماید یک عده را با رفاه میآزماید ببیند اینها وظیفه خودشان را انجام میدهند یا انجام نمیدهند در آن سورهٴ ٤ که به نام مبارک حضرت است فرمود من اگر بخواهم از دینم حمایت میکنم اما بنا بر این نیست که من با معجزه دینم را پیش ببرم ﴿لوشاءالله لانتصر منهم﴾ گاهی از راه معجزه ما دینمان را یاری میکنیم بنابر تکامل شماست تکامل شما هم در سایهٴ جهاد و تلاش و مقاومت و اینهاست وگرنه اینطور نیست که نیازی به انکار شما باشد ﴿ولوشاء الله لانتصر منهم﴾ انتصار یعنی انتقام اینکه در سورهٴ مبارکهٴ یاسین است که آنهایی که نظیر اسرائیلیها فکر میکردند که اگر کمک به نیازمندان چیز خوبی بود خوب خدا میکرد ﴿أنطعم من لویشاء الله أطعمه﴾ پاسخش این است که خدا به یک عده میدهد به یک عده نمیدهد تا بیازماید بعد هم از آنها میگیرد به دیگران میدهد اینطور نیست که اگر یک کسی غنیّ بود برای همیشه غنی ابن غنی بماند یا اگر فقیر بود فقیر ابن فقیر بماند فرمود تو اگر امروز به بچههای ایتام نرسیدی طولی نمیکشد که بچههای تو هم در دارالایتام ثبت نام میکنند اینطور نیست که حالا ما هم صرفنظر بکنیم ﴿ولیخش الذین لوترکوا من خلفهم ذریّة ضعافاً خافوا علیهم﴾ اینطور نیست که حالا اینهایی که در دارالایتام به سر میبرند پدرانشان بی چیز بودند که خیلی از اینها چیزدار بودند بعد به این صورت درآمدند فرمود اگر امروز به بچههای یتیم نرسیدی، بچههای تو هم به همین وضع مبتلا خواهند شد اینها آزمون الهی است برای تکامل، اگر حالا همه میشدند عالم و آگاه این دیگر پدیدهای در کار نبود کارها هم لنگ بود الناس فی سعة مادامی که اختلافشان محفوظ است هر کسی یک وضعی.
سؤال: جواب: اینها از طریق کرامت است وابسته به همان پیامبر است که اگر خدای ناکرده یک کمی ارتباطش را از آن پیامبر قطع بکند رابطه قطع میشود اینها زیرمجموعه همان امامت آن وجود مبارک است که آثار آن در پیروانشان هم ظهور میکند بنابراین، اگر چنانچه آیهای هست از طرف ذات اقدس اله است مِلک و مُلک غیب به دست خداست فرمود ﴿فانتظروا إنّی معکم من المنتظرین﴾ بالاخره اینطور نیست که خدا همه معجزات حسی را که به شما نشان دادیم معجزات غیبی را هم که نشان شما میدهیم صبر ذات اقدس اله هم مشخص است که تا چه وقت صبر میکند بالاخره یک وقتی میرسد که بساط تو را جمع میکند در همین سورهٴ مبارکهٴ یونس آیهٴ 46 که در پیش داریم به این صورت است ﴿وإمّا نریّنّک بعض الّذی نعدهم أو نتوفّینّک فإلینا مرجعهم ثمّ الله شهیدٌ علی ما یفعلون﴾ به اینکه فرمود ما بالاخره بساط اینها را جمع میکنیم یا در زمان حیات تو نشانت میدهیم که چگونه بساط اینها را جمع میکنیم یا بعد از رحلت تو بالاخره کاری میکنیم که اینها بساطشان جمع بشود یک چند روزی مهلت میدهیم ﴿ولایحسبنّ الذین کفروا سبقوا﴾ خیال نکنند که جلو افتادند جلو بروند مِلک و مُلک ماست دنبال بروند مِلک و مُلک ماست اینها معجز ﴿و ماهم بمعجزین﴾ آنها نمیتوانند معجز باشند ما را عاجز کنند جلو بروند هم که در اختیار ماست دنبال هم باشند در اختیار ماست پس ﴿فقل إنّما الغیب لله فانتظروا إنّی معکم من المنتظرین﴾ این معیت، معیتی نیست که مثلاً از یک سنخ باشد من با شما منتظر هستم یعنی من منتظر رحمت هستم و شما منتظر نزول نقمت باید باشید یک حادثهای که پیش میآید برای مؤمنان رحمت است و برای کافران نقمت.
الحمد لله رب العالمین
مشرکان حجاز هم در مسئلهٴ توحید مشکل جدی داشتند هم در مسئلهٴ وحی و نبوت
کسانی که قائل به ارباب متفرق بودند ربوبیت جزئی را به همین صاحبان اصنام و اوثان میدادند
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ یَقُولُونَ لَوْ لا أُُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ
مشرکان حجاز هم در مسئلهٴ توحید مشکل جدی داشتند هم در مسئلهٴ وحی و نبوت و هم در جریان معاد، قهراً در سایر اموری که زیرمجموعه این اصول یاد شده است هم مشکل جدی داشتند در جریان توحید ربوبی در دو آیهٴ قبل، این جریان از آنها نقل شد که ﴿و یعبدون من دون الله مالایضرّهم ولاینفعهم ویقولون هولاء شفعاؤنا عند الله﴾ در جریان وحی و نبوت اینچنین سخن میگوید ﴿و یقولون لولا أُنزل علیه آیة من ربّه﴾ که این یقولون فعلی عطف بر آن یقولون قبلی است که مربوط به توحید و شرک اینها است پس اینها ﴿یعبدون من دون الله مالایضرّهم ولاینفعهم﴾ در بخش توحید ﴿و یقولون هولاء شفعاؤنا﴾ در بخش شرک، در جریان وحی و نبوت هم سخنشان این است ﴿و یقولون لولا أُنزل علیه آیة﴾ که این هم به صورت فعل مضارع که دلالت بر استمرار میکند ...شده است یعنی سخنان رسمی و مستمر آنها این است سرّش آن است که آنها این قرآن را معجزه تلقی نکردند معاذالله اوّلاً و باورشان نشد که این از طرف پروردگار است ثانیاً، لذا در آیات قبل یعنی آیهٴ 15 همین سوره فرمود به اینکه پیشنهاد مشرکان نسبت به رسول گرامی صلّی الله علیه و آله و سلم این است که ﴿ائت بقرآن غیر هذا أو بدّله﴾ یک کتاب دیگر بیاور یا اگر همین است مطالبش را عوض بکن، فکر میکردند که این معجزه نیست وحی نیست از طرف خدا نیست و مانند آن بنابراین، هم در معجزه بودن قرآن تردید داشتند و هم اینکه از طرف خداست لذا گفتند ﴿لولا أُنزل علیه آیةٌ﴾ یک, ﴿من ربّه﴾ نه من ربّنا این دو, چون اینها که قائل به ارباب متفرق بودند ربوبیت جزئی را به همین صاحبان اصنام و اوثان میدادند خدا را به عنوان ربّ العالمین و ربّ الأرباب و مدیر عامل کل جهان باور داشتند اما تدبیر امور انسان و امثال انسان به ارباب جزئی وابسته است بنابراین، ذات اقدس اله هم باید ثابت بکند که این قرآن معجزه است و هم اینکه از طرف خداست این را در آیات فراوانی نظیر اینکه اگر شما تردید دارید این معجزه است ﴿فأتوا بسورة من مثله﴾ و مانند آن که بحثش قبلاً گذشت تحدّی فرمودند و چون معجزه است از طرف غیر خدا هم نخواهد بود سؤالاتی که مربوط به معجزه است تقریباً در بحث ﴿فأتوا بسورة من مثله﴾ و مانند آن آنجا بازگو شد که معجزه هر عصری برای جمیع اعصار، معجزه است اوّلاً یعنی اگر یک چیزی در اعصار گذشته معجزه بود این إلی یوم القیامة معجزه است نظیر منهاج و شریعت نیست انبیا سه چیز میآورند دین میآورند که ﴿إنّ الدین عند الله الإسلام﴾ نسخ پذیر نیست الی یوم القیامة.
1- دین ثابت است یعنی خطوط کلی عقاید، اخلاق و فقه و حقوق اینها ثابت است
2- منهاج و شریعت میآورند که مثلاً چند رکعت نماز بخوانند به کدام سمت و سو نماز بخوانند در بین اطعمه و اشربه چه حلال است چه حرام است و مانند آن، که اینها منهاج و شریعت است که ﴿لکلّ جعلنا منکم شرعةً و منهاجاً﴾ اینها نسخ پذیر است اینها خطوط کلیشان ثابت است که اصل نماز، اصل روزه و مانند آن اما حالا چند رکعت باشد به کدام سمت و سویی باشد این در اعصار مختلف است.
3- معجزه میآورند معجزه اینها مثل ﴿إنّ الدین عند الله الإسلام﴾ ثابت است یک امر دائمی است و هرگز تغییر پذیر نیست نسخ پذیر نیست ابطال پذیر نیست نه شارع مقدس او را ابطال میکند که بشود نسخ نه پیشرفت علم او را باطل میکند بیان ذلک این است که معجزه یعنی کاری که از غیر خدا ساخته نیست و راه فکری ندارد جزو علوم نیست سنخ معجزه، سنخ علم نیست اینکه میگویند سحر با معجزه پهلو نزند سرّش این است که معجزه از سنخ علوم نیست راه فکری ندارد که کسی درس بخواند بتواند معجزه بیاورد همه علوم قریب از سنخ علم فکری و راه حصولی و راه نقل وانتقال ذهنی است آدم ممکن است درس بخواند ساحر بشود مشعبد بشود طلسمگر بشود جادوگر بشود مرتاض بشود و مانند آن، اینها فن است اینها علم است راه حصول دارد راه انتقال فکری دارد معجزه راه فکری ندارد که شما چطوری این کار را بکنید یک قداست روح میطلبد یک, ارتباط ناگسستنی به خالق الأرض والسّماء میطلبد دو, یعنی هم مبدأ قابلی عبارت از روح منزه است و هم مبدأ فاعلی آن ذات اقدس اله است ببینید در جریان حضرت داوود سلام الله علیه ذات اقدس اله دو تا کار را به داوود آموخت یکی جزو علوم و فنون و امثال ذلک است این قابل نقل و انتقال است دیگران هم میتوانند یاد بگیرند چه اینکه یاد گرفتند یکی از سنخ علوم نیست از سنخ فنون نیست فرمود: ﴿وعلّمناه صنعة لبُوس لکم﴾ من کیفیت زره بافی را، زره سازی را یاد داوود دادم اینجا علم است خوب بشر عادی هم درس خواند و زرهباف شد و این راه را طی کرد این علم است دوم از سنخ علم نیست فرمود ﴿وألنّا له الحدید﴾ این آهن سرد و سخت که در دست او بود با اراده داوود سلام الله علیه مثل موم میشد خوب یک مشت خمیر که دست آدم باشد به هر شکلی میتواند دربیاورد این دیگر علم نیست که آدم درس بخواند مثلاً این آهن را مثل موم نرم بکند یا مثلاً مثل خمیر نرم بکند لذا اینجا تعبیر به علم نفرمود، نفرمود وعلّمناه الانة الحدید فرمود ما این کار را کردیم برایش ﴿و ألنّا له الحدید﴾ این به قداست روح وابسته است وجود مبارک ابراهیم سلام الله علیه این چهار تا مرغ را که ذبح کرد و سر برید و سرها را نگه داشت و آنها را کوبید و پراکنده کرد روی ده کوه فقط او اگر گفته باشد طاووس بیا طاووس زنده میشود فرمود به اینکه این کار را بکن ﴿ثمّ ادعهنّ﴾ تو بگو یا طاووس میآید این دیگر با درس خواندن نیست انسان که خلیفة الله باشد میگویند اگر به مقام شامخ خلافت الهی رسید بسم الله الرحمن الرحیم خلیفة الله به منزلهٴ کن از ذات اقدس اله است دیگر فیکون را به همراه دارد چون به خواست اوست او میخواهد فرمود بگو طاووس، این زنده میشود و میآید ﴿ثمّ ادعهنّ یأتینک سعیاً﴾ ...بنابراین، سنخ معجزه از سنخ علوم غریب نیست لذا سحر با معجزه پهلو نزند منتهی اینها با برهان عقل باید معلوم بشود که چرا اینچنین است و چرا آن آنچنان است چرا سنخاً فرق میکنند وقتی معجزه از این قبیل بود بشر هر چه علمش پیشرفت بکند تا یوم القیامة میتواند در آسمانها به صورت ترمینال مسافر ببرد مسافر بیاورد امّا شقّ القمر مقدور او نیست از سنگها و کوه، شتر دربیاورد مقدور او نیست یا عصایی را به صورت مار دربیاورد مقدور او نیست این از سنخ علم نیست این قداست روح میطلبد بنابراین، اگر یک پیامبری علیه السلام در یک عصری معجزه آورد الی یوم القیامة، آن معجزه است به معجزه کامل است ولی معجزه بعدی از او کاملتر است مثل معجزات خود پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم آن وقت وجود مبارک پیغمبر شق القمر دارد قرآن هم دارد یکی کامل است و دیگری اکمل، ناقص نیست حجّت بالغه خداست بنابراین، اگر پیامبری معجزه آورد اینطور نیست که حالا در دوهزار سال بعد یا دو میلیون سال بعد، علم پیشرفت بکند انسان بتواند مشابه آن را بیاورد چون از سنخ علوم نیست و اینکه انسان بگوید شاید بعدها بیاید بعدها کسی پیشرفت بکند این ممکن نیست زیرا معجزه در هر عصری برابر پیشرفتهترین دانشهای بشری آن عصر است وجود مبارک حضرت موسی همین کار را کرد حضرت عیسی سلام الله علیه همین کار را کرد در یک عصری که یک دانش خیلی پیشرفته است کارشناسان فراوانی دارد مردم دو قسم هستند یا بالاخره کارشناس هستند یا بالاخره جزو افراد عادی مملکت هستند افراد عادی بالاخره باید به کارشناس مراجعه کنند کارشناسان هم میدانند که این از سنخ سحر نیست دیدند کاری که وجود مبارک موسی سلام الله علیه کرد ﴿وألق ما فی یمینک تلقف ما صنعوا إنّما صنعوا کید ساحر ولا یفلح السّاحر حیث أتی﴾ ...از سنخ سحر نیست تا بگوییم یک سحری است هزار برابر قویتر، مثلاً شما در سنجش بالاخره بین دو تا خط محاسبه برقرار میکنید میگویید این یک خط یک سانتی است او یک خط هزار کیلومتری است بالاخره سنخشان یکی است منتهی یکی خیلی بیشترو دیگری کمتر اما هرگز نقطه را با خط نمیسنجید نقطه یک چیز دیگر است خط چیز دیگر است سحر و شعبده و طلسم و اینها از سنخ نقطه است و معجزه از سنخ دیگر است کارشناسان هر رشته میفهمند که از آن قبیل نیست حجّت خدا بالغ میشود بالاخره مردم چند راه دارند برای تشخیص معجزه و راه رسمی و رایج و دارجش همین است که انبیا معجزه بیاورند و اینها باور بکنند.
سؤال: جواب خوب آن هم در تحت تدبیر و تربیت سلیمان سلام الله علیه بود این هم زیرمجوعه معجزات سلیمان سلام الله علیه است این طیّ الأرض است البته طیّ الأرض هم مراتبی دارد گاهی انسان خودش میرود بدون اینکه بتواند همراهی را ببرد گاهی خودش میرود در اثر قدرت روحی همراهش را هم میبرد گاهی هم میرود و میآید و چیزی هم میآورد این جریان ﴿أنا آتیک به قبل أن یرتدّ إلیک طرفک﴾ ...از سنخ سوم است بنابراین، معجزه اینچنین نیست که حالا بعدها کسی بیاورد و یا نسخ پذیر باشد ابطال پذیر باشد معجزه مثل دین است که ابطال پذیر نیست نظیر منهاج و شریعت نیست اما منهاج و شریعت اینها چون انسان یک بعد ثابتی دارد یک بعد متغیر، آن ثابتها به ثابت مرتبط است متغیرها به متغیر وابسته است یعنی فطرتش، ثابت است خطوط کلی طبیعتش ثابت است لذا هم عقاید و اخلاق و فقه و حقوق در بخش دینشان ثابت است و در بخش خطوط کلی منهاج و شریعتشان هم ثابت است میماند آن جنبهای که فطرت با طبیعت هماهنگ میشود و مرتبط است و تغییرپذیر است طبیعت، برای او این منهاجها و شریعتها در هر عصر و دورهای متحول میشود خطوط کلی منهاج و شریعت متحول نمیشود اگر در خطبهٴ قاصعهٴ حضرت امیر (سلاماللهعلیه) یا ادله دیگر آمده است که شریعت ثابت است ناظر به آن خطوط کلی شریعت است البته بنابراین، ثابتها را با ثابت و متغیرها را با متغیر هماهنگ میکنند و معجزه از سنخ دین محسوب میشود یعنی شبیه دین است شبیه منهاج و شریعت نیست تا عوض بشود و ابطال بشود یا با پیشرفت علم مثلاً کسی بتواند از سنگ شتر دربیاورد اینچنین نیست اما اینکه وجود مبارک حضرت عیسی سلام الله علیه و حضرت یحیی سلام الله علیه اینها در یک لحظه آن حالت به آنها دست داد بعد حالت عادی شدند اگر لحظهای بود و بعد بصورت حال عادی در آمدند پس چگونه امام جواد سلام الله علیه احتجاج میکنند به اینکه ما هم میتوانیم در دوران کودکی به اذن خدا به امامت برسیم با اینکه امامت وجود مبارک حضرت جواد سلام الله علیه مستمر بود پاسخش این است که در آنجا بیش از این لازم نبود حجت خدا در همان آن لحظه حاصل شد و بالغ شد که ﴿إنّی عبد الله آتانی الکتاب و جعلنی نبیّاً﴾ ﴿یا یحیی خذ الکتاب بقوّة و آتیناه الحکم صبیّاً﴾ اما در جریان حضرت جواد سلام الله علیه این حجیت ضرورت داشت دوام پیدا کند و مستمر بشود اگر یک لحظهاش هم ممکن است چند سالش هم ممکن است غرض آن است که در جریان حضرت یحیی و حضرت موسی آن حالت دوام نداشت نه اینکه دوام داشتنش ممکن نیست این مربوط است به ضرورت و نیاز مثل همین آیهای که در پاسخ فرمود ﴿فقل إنّما الغیب لله﴾ هر جایی مصلحت باشد ذات اقدس اله آن معجزه را مستمر میکند و هر جا نباشد مقطعی اعمال میکند خب بنابراین، سخنان بت پرستهای حجاز در جریان ربوبیت همین بود که ﴿و یعبدون من دون الله مالایضرّهم و لاینفعهم﴾ دربارهٴ شرک هم حرفشان این بود که ﴿ویقولون هولاء شفعاؤنا عند الله﴾ در جریان وحی و نبوت هم این است ﴿و یقولون لولا أُنزل علیه آیةٌ من ربّه﴾ میگویند حالا تو اگر مدعی نبوت هستی بالاخره برای تو یک معجزهای نازل میشود این برای آن است که این قرآن کریم را با آنکه قویترین معجزات الهی است که ﴿لئن اجتمعت الإنس و لجنّ علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن لایأتون﴾ این را معجزه نمیدانند گفتند اگر از طرف پروردگارت مأمور شدهای معجزهای بیاور وجود مبارک حضرت امیر سلام الله علیه آنطوری که در نهج البلاغه هست به نام خطبهٴ قاصعه میفرماید یک معجزه بیّن و روشنی را مشرکان حجاز پیشنهاد دادند وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم آورد و ما هم از نزدیک احساس کردیم اینها این معجزه بیّن را دیدند و بعد بر همین کفرشان ماندند این در خطبهٴ قاصعهٴ نهج البلاغه هست فرمود یک عده از این صنادید قریش آمدند خدمت حضرت گفتند اگر تو پیغمبری این درختی که آنجاست تو امر کن این درخت دو نیم بشود نیمی از درخت در جای خودش باشد و نیم دیگر بیاید اینجا پیش تو، ما این را ببینیم ایمان بیاوریم وجود مبارک حضرت امیر سلام الله علیه فرمود به اینکه ذات مقدس پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم همین کار را کرد اشاره کرد آن درختی که آنجا بود دو نیم شد نیمی آنجا ماند نیمی آمد و شاخههای آن روی دوشهای ما بود اینها یک کمی تعجب کردند و گفتند پس کاری کن که نیم دیگر هم بیاید اینجا حضرت فرمود به اینکه باز با دستور پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم آن نیم دیگر هم از جا کنده شد و جلو آمد باز پیشنهاد دادند حالا حضرت فرمود این درختها آمده جلوی حضرت و این شاخههایش روی دوشهای ما بود شاخه درخت روی دوش ما بود باز پیشنهاد دادند که این دو تا نیمه به هم متصل بشوند برود سر جای اولش همین کار را وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم کردند تعجب حضرت امیر سلام الله علیه این است که اینها این آیه بیّنه را خودشان پیشنهاد دادند از نزدیک دیدند این شاخهٴ درخت روی دوشهای اینها آمد ولی معذلک أصرّوا علی الکفر ایمان نیاوردند بالاخره یک وقتی یک کاسه اگر دهانهاش به طرف زمین باشد خوب هر چه هم که باران بیاید در درون کاسه نمیرود که بالاخره پشت کاسه ردّ میشود اگر یک کسی منکوس شد یعنی تمام قلبش متوجه طبیعت و دنیا شد هر چه هم ادله و براهین اقامه بشود این از پشت دیوار قلب ردّ میشود به درون آن که نفوذ نمیکند این را حتماً در خطبهٴ قاصعهٴ نهج البلاغه ببینید وجود مبارک حضرت فرمود آخر اینطور معجزه خواستن حضرت را اینطور کرد بنا هم بر این نیست که هر روز انسان بیاید بطن عالم را عوض بکند که شما یک روز جمع شدید کنار کعبه گفتید که کشاورزی ما ضعیف است ما اینجا دشت نداریم دستور بده این کوهها یک قدری کنار برود یک قدری باز بشود شما که مکه مشرف شدید میدانید اطراف بیت کوه است دیگر گفتند یک قدری به این کوهها دستور بده چند کیلومتر آنطرفتر بروند اینجا یک دشت بازی بشود ما اینجا کشاورزی بکنیم فرمود این که نمیشود هر روز شما یک کاری بخواهید پس فردا میخواهید خانه و ساختمان و مصالح ساختمانی میخواهید بعد هم بگویید من این کوهها را بیاورم جلو کنار کعبه که دم دست شما باشد با این وضع که نمیشود آدم دین بیاورد شما از من برهان میخواهید برهان، معجزه میخواهید معجزه، هر روز دلتان بخواهد که ما نظام را عوض بکنیم که این بنای عالم بر این نیست بنابراین، اینها گفتند ﴿آیةٌ من ربّه﴾ این آیت من ربّه که هست با اینکه حضرت آورد اما خوب آنها نپذیرفتند منظورشان نظیر آن آیات و معجزات بیّن و مخصوصی که در جریان حضرت موسی مثلاً هست عصایی مثلاً اژدها بشود و ید بیضایی نظیر آیهٴ 47 سورهٴ قصص این است ﴿و لولا أن تصیبهم مصیبة بما قدّمت أیدیهم فیقولوا ربّنا لولا أرسلت إلینا رسولاً فنتّبع آیاتک و نکون من المؤمنین﴾ بعد ﴿فلمّا جائهم الحقّ من عندنا قالوا لولا أُوتی مثل ما أُوتی موسی﴾ خوب شما هم که اگر پیغمبری بالاخره عصایت اژدها بشود یک چنین چیزی اینکه میفرمایند بالاتر از آن را من آوردم که، مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ اسراء هم هست آیهٴ 93 سورهٴ اسراء این است که تو اگر واقعاً پیغمبری ﴿أو یکون لک بیت من زخرف أو ترقیٰ فی السماء و لن نؤمن لرقیّک حتّی تنزّل علینا کتاباً نقرؤه﴾ بروی آسمان ما ببینیم بعد یک کتابی برای ما بیاوری که ما آن را بخوانیم یعنی همه کارهایتان حسی باشد چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ انعام هم مطلبی نظیر این گذشت که چرا این معجزه نمیآورند آیاتی که مثلاً محسوس باشد نمیآورند که ما آن آیات حسی را از نزدیک درک بکنیم و بپذیریم آیهٴ 109 سورهٴ مبارکهٴ انعام این است ﴿و أقسموا بالله جهد أیمانهم لئن جائتهم آیةٌ لیؤمننّ بها قل إنّما الآیات عند الله و ما یشعرکم أنّها إذا جاءت لایؤمنون﴾ فرمود اوّلاً زمام معجزه آوردن دست من نیست ثانیاً از این معجزات بیّن ما زیاد آوردیم هر وقت آوردیم شما انکار کردید بنا هم بر این نیست که ما اینجا بنشینیم هر پیشنهادی شما بدهید دربارهٴ تغییر نظام ما هم موافقت کنیم اینها حرفشان این است که ﴿لولاأنزل علیه آیةٌ من ربّه فقل﴾ یعنی اینکه فرمود فقل نفرمود قل برای همین است که جواب آنها است یعنی اگر آنها این معجزات را کافی نمیدانند تو در جواب بگو ﴿إنّما الغیب لله﴾ نه این است که غیب را خدا میداند مِلک غیب و مُلک غیب و ملکوت غیب در اختیار ذات اقدس اله است در سورهٴ مبارکهٴ جنّ فرمود علم غیب پیش خدا است ﴿فلایظهر علی غیبه أحداً ٭ الاّ من ارتضی من رسولٍ﴾ فرمود علم غیب پیش خداست و ذات اقدس اله آن غیب را به هیچ کسی نمیدهد و آگاه نمیکند کسی را مگر اینکه آن فرستادهای که مورد رضایت حق باشد مرتضی باشد آیهٴ 26 سورهٴ مبارکهٴ جن ﴿عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه أحداً ٭ إلاّ من ارتضی من رسولٍ﴾ پس اینها موارد استثناست اینجا هم فرمود ﴿إنّما الغیب لله﴾ اختیار غیب به دست اوست معجزه هم یک امر غیبی است به کرامت و قداست روح وابسته است همانطوری که حقیقت قرآن ﴿لایمسّه إلاّ المطهّرون﴾ حقیقت اعجاز هم اینچنین است ﴿لایمسّه إلاّ المطهّرون﴾ اینطور نیست که انسان با درس و بحث دسترسی داشته باشد بتواند دیگر حالا آهنی را نرم بکند هر مرتاضی هر ساحر و مشعبدی وقتی در برابر پیغمبر قرار میگیرد شکست میخورد برای اینکه اراده این نبیّ به ارادهٴ ذات اقدس اله وابسته است خدا هم که خوب ﴿وهو القاهر فوق عباده﴾ شکست ناپذیر است اینکه فرمود ﴿کتب الله لأغلبنّ أنا و رسلی﴾ یعنی همین فرمود این جزو قضای حتمی الهی است که دین غالب است معجزه هرگز شکست نمیخورد این تحدّی آدمی است نه اینکه تحدّی مقطعی باشد الیوم و همچنین إلی یوم القیامة کار موسای کلیم معجزه است کار حضرت صالح معجزه است طوری نیست که حالا با پیشرفت علم کسی بتواند مثلاً ناقهای دربیاورد و عصایی را اژدها کند ﴿کتب الله لأغلبنّ أنا و رسلی﴾ .
سؤال: جواب: تأثیرش برای همیشه است لذا الآن ما به همه معجزات هم ایمان داریم منتهی الآن به معجزه برتر هم مؤمنیم که همان قرآن کریم باشد وگرنه به انبیای قبلی ایمان داریم به همهٴ معجزاتش ایمان داریم به حقانیت دینش ایمان داریم به حقانیت منهاج و شریعتشان نسبت به آن مقطع که نسخ نشده ایمان داریم اینها سنخ علم نیست که چطور مثلاً پیغمبر حالا معجزه میکند ماهم معجزه کنیم یا درس بخوانیم یا ریاضت بکشیم از این سنخ نیست اگر از این سنخ نیست بنابراین، شکست پذیر نیست ﴿کتب الله لأغلبنّ أنا و رسلی﴾ این و جریان قتل النبیین بغیر الحق یقتلون النبیّین بحق کم نیست آیاتی که از شهادت انبیا خبر میدهند اینها که شکست نیست اینها توانستند بدن آنها را از پا در بیاورند خوب بله بالاخره بدن ﴿إنّک میّت و إنّهم میّتون﴾ بدن از بین رفتنی است حالا یا با بیماری یا با سم یا با شمشیر، این چیز مهمی نیست اما دین است که هرگز از بین نمیرود معجزه است که هرگز از بین نمیرود چه چیزی از آن ابطال پذیر است این ﴿کتب الله لأغلبنّ أنا و رسلی﴾ فقط به این معجزه به ارادهٴ ذات اقدس اله اشاره میکند إلی یوم القیامه.
سؤال: ...
جواب: آیات مدنی، آیات مکی، قرآن از اوّل تا آخرش معجزه است إلی یوم القیامة.
سؤال: ...
جواب: خوب آن عادت است خرق عادت نیست آن معجزه نیست سه تا مطلب است یکی اینکه معجزه محال عقلی است یا نه اعجازش این باشد که دو دو تا را پنج تا بکند این دو دو تا بشود پنچ تا این یک لفظ است یک مفهوم، زیر این مفهوم خالی است وقتی خالی بود دیگر قدرتی به او تعلق نمیگیرد اینکه میگویند ذات اقدس اله ﴿علی کل شیء قدیر﴾ است محال شیء نیست لاشیء است لذا از تحت عمومات و اینها، تخصصاً خارج است پس مطلب اوّل این است که معجزه به محال عقلی تعلق نمیگیرد دوم اینکه معجزه به محال عادی تعلق میگیرد یعنی عادتاً دیگر محال است که دیگر چوبی بالاخره دفعتاً بشود مار، مطلب سوم این است که این چوب ممکن است بپوسد خاک بشود زیر بوتهٴ یک گیاهی قرار بگیرد یک ماری از آنجا عبور بکند از علف آن بوته استفاده بکند بعد بشود نطفه بعد بشود فرزند مار بعد از دویست سیصد سال این کارها طبیعی است این عادی است خوب حالا به طور عادی اگر آدم این آهن را ببرد در کارخانه ذوب آهن مثل موم نرم میشود معجزه این است که خارق عادت باشد و با هیچ علمی نمیتوان این آهن را مثل موم نرم کرد اما با علم میشود نرم کرد حضرت که با علم این کار را نکرد که نفرمود وعلمناه الانة الحدید فرمود با ارادهٴ او این آهن متصلّب در دست او مثل خمیر نرم بود مثل موم نرم بود.
سؤال: جواب: نه آن مطلب دیگر است اگر این سؤال دیگر مربوط به قضا و قدر شخصی برمیگردد مربوط به جهانبینی نیست حالا بر فرض زید کودن میشد فارابی و آن فارابی میشد زید باز این سؤال بود بالاخره شما دلتان میخواهد همه انسانها در یک حد باشند این یک امر طبیعی نیست این در بهشت است بشر است برخی در مناطق دوردست هستند یک مشکلاتی دارند یک عده را ذات اقدس اله با مشکلات میآزماید یک عده را با رفاه میآزماید ببیند اینها وظیفه خودشان را انجام میدهند یا انجام نمیدهند در آن سورهٴ ٤ که به نام مبارک حضرت است فرمود من اگر بخواهم از دینم حمایت میکنم اما بنا بر این نیست که من با معجزه دینم را پیش ببرم ﴿لوشاءالله لانتصر منهم﴾ گاهی از راه معجزه ما دینمان را یاری میکنیم بنابر تکامل شماست تکامل شما هم در سایهٴ جهاد و تلاش و مقاومت و اینهاست وگرنه اینطور نیست که نیازی به انکار شما باشد ﴿ولوشاء الله لانتصر منهم﴾ انتصار یعنی انتقام اینکه در سورهٴ مبارکهٴ یاسین است که آنهایی که نظیر اسرائیلیها فکر میکردند که اگر کمک به نیازمندان چیز خوبی بود خوب خدا میکرد ﴿أنطعم من لویشاء الله أطعمه﴾ پاسخش این است که خدا به یک عده میدهد به یک عده نمیدهد تا بیازماید بعد هم از آنها میگیرد به دیگران میدهد اینطور نیست که اگر یک کسی غنیّ بود برای همیشه غنی ابن غنی بماند یا اگر فقیر بود فقیر ابن فقیر بماند فرمود تو اگر امروز به بچههای ایتام نرسیدی طولی نمیکشد که بچههای تو هم در دارالایتام ثبت نام میکنند اینطور نیست که حالا ما هم صرفنظر بکنیم ﴿ولیخش الذین لوترکوا من خلفهم ذریّة ضعافاً خافوا علیهم﴾ اینطور نیست که حالا اینهایی که در دارالایتام به سر میبرند پدرانشان بی چیز بودند که خیلی از اینها چیزدار بودند بعد به این صورت درآمدند فرمود اگر امروز به بچههای یتیم نرسیدی، بچههای تو هم به همین وضع مبتلا خواهند شد اینها آزمون الهی است برای تکامل، اگر حالا همه میشدند عالم و آگاه این دیگر پدیدهای در کار نبود کارها هم لنگ بود الناس فی سعة مادامی که اختلافشان محفوظ است هر کسی یک وضعی.
سؤال: جواب: اینها از طریق کرامت است وابسته به همان پیامبر است که اگر خدای ناکرده یک کمی ارتباطش را از آن پیامبر قطع بکند رابطه قطع میشود اینها زیرمجموعه همان امامت آن وجود مبارک است که آثار آن در پیروانشان هم ظهور میکند بنابراین، اگر چنانچه آیهای هست از طرف ذات اقدس اله است مِلک و مُلک غیب به دست خداست فرمود ﴿فانتظروا إنّی معکم من المنتظرین﴾ بالاخره اینطور نیست که خدا همه معجزات حسی را که به شما نشان دادیم معجزات غیبی را هم که نشان شما میدهیم صبر ذات اقدس اله هم مشخص است که تا چه وقت صبر میکند بالاخره یک وقتی میرسد که بساط تو را جمع میکند در همین سورهٴ مبارکهٴ یونس آیهٴ 46 که در پیش داریم به این صورت است ﴿وإمّا نریّنّک بعض الّذی نعدهم أو نتوفّینّک فإلینا مرجعهم ثمّ الله شهیدٌ علی ما یفعلون﴾ به اینکه فرمود ما بالاخره بساط اینها را جمع میکنیم یا در زمان حیات تو نشانت میدهیم که چگونه بساط اینها را جمع میکنیم یا بعد از رحلت تو بالاخره کاری میکنیم که اینها بساطشان جمع بشود یک چند روزی مهلت میدهیم ﴿ولایحسبنّ الذین کفروا سبقوا﴾ خیال نکنند که جلو افتادند جلو بروند مِلک و مُلک ماست دنبال بروند مِلک و مُلک ماست اینها معجز ﴿و ماهم بمعجزین﴾ آنها نمیتوانند معجز باشند ما را عاجز کنند جلو بروند هم که در اختیار ماست دنبال هم باشند در اختیار ماست پس ﴿فقل إنّما الغیب لله فانتظروا إنّی معکم من المنتظرین﴾ این معیت، معیتی نیست که مثلاً از یک سنخ باشد من با شما منتظر هستم یعنی من منتظر رحمت هستم و شما منتظر نزول نقمت باید باشید یک حادثهای که پیش میآید برای مؤمنان رحمت است و برای کافران نقمت.
الحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است