- 682
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 34 تا 35 سوره توبه _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 34 تا 35 سوره توبه _ بخش اول"
اختصاص نداشتن عبارت ﴿وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ﴾ بر اهل کتاب
برتری قرض الحسنه بر انفاق و صدقه و برتری اشتغالزایی بر قرض الحسنه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ٭ یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هذَا مَا کَنَزْتُمْ لأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا مَاکُنْتُمْ تَکْنِزُونَ﴾
اختصاص نداشتن جمله ﴿وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ﴾
گرچه صدر این آیه ناظر به احبار و رهبان اهل کتاب است ولی «واو» ﴿وَالَّذِینَ﴾ «واو» استیناف است چون «واو» استیناف است یک اصل کلی است به منزله اصلی از قانون اساسی اسلام که شامل همه انسانها میشود اعم از اهل کتاب و مسلمین و سیاق آن قدرت را ندارد که ذیل آیه را اختصاص بدهد به اهل کتاب زیرا «واو» ﴿وَالَّذِینَ﴾ «واو» استیناف است و گذشته را از آینده قطع میکند این یک اصل کلی است ﴿وَالَّذِینَ﴾ خواه احبار و رهبان باشند خواه غیر آنها. محتوای آیه هم نشان میدهد که این جزء منکرات و قبایحی است که نمیتواند مخصوص یک عصر و مصر باشد اکتناز ثروت و عدم انفاق آن در راه خدا این برای یک قومی حلال باشد و برای قوم دیگر حرام اینچنین نیست بنابراین هم اطلاق لفظی و هم تحلیل مفهومی اینها دو شاهد عادلاند بر تعمیم این اصل و کلی بودن این اصل
﴿یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ﴾ به معنای ذخیره کردن ثروت
مطلب بعدی آن است که کنز یعنی ذخیره کردن لازم نیست که انسان این را دفن بکند قبلاً چون ثروت آنها به صورت طلا و نقره بود دفن میکردند. نه سکه بود و نه کاغذ و اسکناس و کاغذ بهادار بعدها به صورت سکه درآمد. قبلاً با همین شمش طلا و نقره معامله میکردند بعدها سکه رواج پیدا کرد کمکم سکه هم جمع شد و این کاغذها و اوراق بهادار به صورت اسکناس چک و مانند آن رواج پیدا کرد. کنز یعنی ذخیره کردن منتها ذخیره کردن ادوار گذشته به این بود که این شمش طلا و نقره و حتی مرحلهای که به صورت سکه درآمد آن را از دسترس دیگران دور نگه میداشتند و زیرخاک دفن میکردند الآن اگر کسی ثروت را ذخیره کند و در دسترس دیگران نباشد همان اکتناز صادق است چون الفاظ برای ارواح معانی وضع شدهاند مصادیقشان فرق میکند چه اینکه آن مکنوز گاهی ذهب و فضّه است گاهی هم اوراق بهادار. فرق نمیکند ثروت مملکت به صورت طلا و نقره باشد شمش، یا به صورت طلا و نقره باشد مسکوک یا به صورت اوراق بهادار باشد به دلیل اینکه مسئله خمس هم همینطور است ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ﴾ آن روز که در آمدها با طلا و نقره بود یک پنجم را باید میدادند الآن که درآمدها با اسکناس است هم باید یک پنجم را بدهند مصداقها فرق میکند وگرنه مفهوم یک اصل کلی است
سرّ استعمال ضمیر در ﴿یُنْفِقُونَهَا﴾
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ گرچه به حسب ظاهر ذهب و فضّه ذکر شده است ولی ضمیر را جمع آورد نه تثنیه نفرمود «و لا ینفقونهما» برای اینکه ناظر به دراهم و دنانیر است که کثیراند یا ناظر به کثرت اینهاست احتمال اینکه به خصوص فضّه برگردد چون آخرین تعبیر فضّه است وقتی فضّه را در راه خدا انفاق نکردند ذهب به طریق اولی حکمش این است این بعید است این ﴿لاَ یُنفِقُونَهَا﴾ به همان دراهم و دنانیر برمیگردد
اشتمال آیهٴ محل بحث بر انفاق واجب و مصادیق متعدد آن
مطلب چهارم این است که این حکم یک حکم استحبابی یا تنزیهی نیست که فعلش مستحب و ترکش مکروه باشد مثلاً انفاق مستحبی باشد و کنز مکروه از آن سنخ نیست برای اینکه اگر کسی کار مستحبی را انجام نداد یا فعل مکروهی را مرتکب شد مستحق اینچنین عذاب نیست اصلاً مستحق عذاب نیست چه رسد به این عذاب سخت از این ﴿فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ معلوم میشود که یک انفاق واجب است جایی است که فعلش واجب و ترکش محرّم مطلب بعدی آن است که اگر کسی خمس مال را نداد این انفاق واجب را مرتکب نشد اگر زکات نداد انفاق واجب نشد اگر کفارات و نذورات را نداد انفاق واجب را انجام نداد اینها مواردی است که در اسلام واجب است ولی اگر کسی خمس مالش را داد زکات را داد آن نذورات و کفارات که بر عهده او بود تأدیه کرد ولی عدهای در مملکت فقیرند که اگر به آنها نرسند آنها در زحمتاند متضررند حالا یا جانشان یا مالشان یا فرزندشان یا میمیرند یا مریض میشوند بر اثر سوء تغذیه در اینجا هم انفاق واجب است اگر کسی به تنهایی استحضار پیدا کرد نظیر اینکه همسایهای از حال همسایه باخبر شد خب بر او واجب عینی است اگر اهل محل باخبرند که فلان شخص مستمند است بر آنها واجب کفایی است بالأخره وجوب یا به نحو وجوب عینی است با وجوب کفائی آن مسئله خمس و زکات و صدقات و کفارات و نذور آنها حکم شخصی هرکسی است براو واجب عینی است امّا آنچه به جامعه و امّت اسلامی برمیگردد این دیگر حکم خاص نیست که مثلاً بر فلان شخص واجب باشد هر کس مستحضر است بر او واجب است اگر تنها خود او باخبر است مثل اینکه همسایهای از حکم همسایهٴ آبرومند وضع همسایهٴ آبرومند باخبر است دیگران اصلاً باخبر نیستند ﴿یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾ این شخص چون عفیف است دیگران که از حال او و خانوادگی او بیخبرند خیال میکنند این وضع مالیش خوب است ﴿یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ﴾ چرا «یحسب» ﴿مِنَ التَّعَفُّفِ﴾ چون این شخص عفیف است و اظهار نمیکند فقط یک جامه نویی را ذخیره کرده است آن را میپوشد و بیرون میآید از درون او کسی خبر ندارد لذا اهل محل او را غنی میپندارند در حالی که او فقیر است این گروه که «یحسبهم الجاهل بوضعه و حاله اغنیاء من التعفف» هر کسی که از وضع او باخبر است تأمین نیازهای او واجب است اگر فقط یک همسایه باخبر است که بر او واجب عینی است اگر چند نفر باخبرند بر آنها واجب کفائی است حالا اگر این به کشور سرایت کرده است عدهای بی کارند در اثر عدم اشتغال و در اثر تورّم اقتصادی در زحمتاند جانشان مالشان در خطر است بیمارند قدرت درمان ندارند بی مسکناند قدرت تهیّه سرپناه ندارند و برای آنها رنجآور است به حدی که اینها متضررند در اینگونه از موارد هم انفاق واجب است
برتری قرض الحسنه بر انفاق و صدقه و برتری اشتغالزایی بر قرض الحسنه
مطلب دیگر آن است که انفاق گاهی به صورت رایگان است که نازلترین درجه ثواب همین صدقه دادن است یا بالاتر از این به صورت قرض الحسنه است که ثواب قرض الحسنه همانطوری که مستحضرید بیش از ثواب صدقه دادن است که در کتیبه بهشت اصولاً این است آن روایتی که در کتابهای فقهی هم آمده همین است که «مکتوب علی باب الجنة» که صدقه 10 برابر و قرض الحسنه 18 برابر اگر کسی یک مالی را به دیگری رایگان بدهد 10 برابر آن ثواب دارد ولی اگر قرض الحسنه بدهد 18 برابر ثواب دارد آن مفت خوری رایگان خوری ذلّتی را که گیرنده به همراه دارد همه اینها در قرض الحسنه منتفی است بخش سوم که بالاتر از قرض الحسنه است شروع به فعالیّت کسبی و تولید است که خود انسان تولید بکند این است که انسان «الکاسب حبیب الله» میشود دیگر سخن از 10 برابر یا 18 برابر نیست اگر کسی واقعاً خلّاقیّت داشته باشد فنآوری داشته باشد مبتکر باشد و این هنر را إعمال بکند بین امّت اسلامی کار تولید بکند مال را ذخیره نکند
خب عدهای با سرفرازی زندگی میکنند آنکه مفت خور است با صدقه چیز میخورد او در کمال ذلّت است
کراهت قرض الحسنه گرفتن
و آنکه قرض الحسنه گرفته است او هم ذلیلانه زندگی میکند چون برای گیرنده قرض مکروه است مگر «عند الضرورة» قرض غیر از دین است قرض عقد است از عقود فقهی است نظیر بیع، صلح، اجاره و مضاربه یک ایجابی دارد قبولی دارد گاهی با لفظ است گاهی معاطات قرض عقد است دین اعمّ از قرض است مالی که از دیگران پیش انسان است انسان مدیون است و مدین خواه بر اثر قرض باشد یا بر اساس «من اتلف مال الغیر فهو له ضامن» باشد و مانند آن یک کسی مال کسی را تلف کرده نسیه گرفته الآن ندارد بدهد قرض نیست نسیه است الآن بدهکار است یا اشتباهاً مال کسی را تلف کرده و مانند آن الآن بدهکار است که دین یک اصل جامعی است قرض و غیر قرض همه را دربر میگیرد ولی قرض جزء عقود است اگر کسی قرض بگیرد و از دیگری درخواست قرض بکند مادامیکه به حد ضرورت نرسد چنین کاری شرعاً مکروه است برای اینکه یک ذلّتی را به همراه دارد و در نصوص باب قرض هم آمده گرچه مقرض ثواب میبرد ولی مقترض مهموم است «الدّین همّ باللیل و ذلّ بالنهار» کسی عمداً زیر بار دین برود ننگ روز است و غصّه شب «همّ باللیل و ذلّ بالنهار» که این فراتر از قرض مصطلح هم میتواند باشد کسی عمداً خود را مدیون کند خب برای اینکه این ننگ در جامعه پیدا نشود انسان بالاتر از قرض الحسنه شروع میکند به تولید اگر مالی دارد آن را در تولید و ایجاد اشتغال به کار برد همه سرفرازند یعنی هم آن کسی که کار میکند هم آن کسی که میخرد هم آن کسی که حمل و نقل را به عهده دارد و دهها شغل تولید میشود اگر مثلاً یک کارخانهای یا کشاورزی یا دامداری رشد پیدا کند و اگر جامعهای عاقل باشند همه اینها عزیزانه زندگی میکنند
تبیین معنای انفاق فی سبیلالله
پرسش ...
پاسخ: انفاق یعنی نفقه کردن یعنی هزینه کردن الآن میگویند که اینها واجبالنفقهاند باید خرج عائله را آدم بدهد نه یعنی صدقه بدهد انفاق یعنی هزینه کردن اصولاً «نفق» یعنی یک چیزی که به حسب ظاهر از بین میرود هزینه را میگویند نفقه این انفاق بکند یعنی هزینه بکند در راه خدا خب حالا اگر صدقه نبود در جهت بود نه به شخص باز هم انفاق فی سبیل الله است اگر کسی با تولید یک کارگاه طرزی اقتصاد یک جامعه را فراهم کرد که این امت اسلامی از زیر بار قرض درآمده و آبرومند شده خب این کار انفاق فی سبیل الله است دیگر یعنی هزینه کرده در راه خدا این کارخانه را احداث کرده است تا این امت بدهکار سربلند بشود عزیز بشود برای رضای خدا هم حسن فعلی دارد هم حسن فاعلی هم کارش کار خوبی است هم برای رضای خدا کرده.
پرسش ...
پاسخ: خب اگر قرض الحسنه بیش از صدقه ثواب دارد اگر صدقه انفاق فی سبیل الله است خوب قرض الحسنه به طریق اولی و اگر «الکاسب حبیب الله» که کار تولید میکند بدون قرض هر کسی برای خودش کار انجام میدهد خب این بالاتر از قرض الحسنه است پس این هم فی سبیل الله است چه طور صدقه میشود سبیل الله آنکه بهتر است سبیل الله است و ثواب بیشتری دارد ثواب دارد آن فی سبیل الله نیست؟ خب یقیناً سبیل الله است.
خب اگر نکند این امّت ذلیل میشود پس این گروهی که میتوانند آبروی یک ملّتی را حفظ بکنند و نمیکنند ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾
ضرورت پرهیز از ثروتاندوزی
مطلب دیگر آن است که محور اساس تربیت عقل آدم است که انسان باید عاقل باشد در بخشهایی از قرآن کریم فرمود: ﴿وَ عَسَی أَن تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ﴾ گاهی اتّفاق میافتد که انسان به چیزی علاقهمند است و همین که مورد علاقه اوست برای او ضرر دارد بد است در ذیل همین آیه بعد میفرماید به اینکه روزی میشود که این پولها را گداخته میکنند داغ میکنند به اعضای این سرمایهدار متکاثر میچسبانند بعد میگوید این همان است که برای خودت ذخیره کردی خب یک آدم معتاد بالأخره به این مواد افیونی دل بسته است این دین است که به او میگوید: ﴿وَ عَسَی أَن تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ﴾ اگر کسی عاقل باشد به شرّ دل نمیبندد لذا فرمود اگر اینها در راه خدا انفاق نکردند ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾
تعذیب زراندوزان بوسیلهٴ اموال گداخته شده
بعد از اینکه فرمود: ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ و روشن شد که این انفاق انفاق واجب است نحوه تعذیب را هم ذکر فرمود مواردی که خیلی مهم باشد خصوصیات تعذیب را هم ذکر میکند میفرماید به اینکه این طلا و نقرهای که اینها فراهم کردند ذخیره کردند یا همین اسکناس و اوراق بهادار در روز قیامت به صورت یک کاغذ نسوز درمیآید که هرچه دود میشود باز هست چون بعضی از اوضاع در جهنّماند که با آتش تغذیه میشوند این ﴿إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾ اصلاً درختی است نسوز درختی است که آبیاریاش با آتش است این شجره خبیثه آبیاریاش با آتش است ﴿إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ ٭ طَلْعُهَا کَأَنَّهُ رُؤُوسُ الشَّیَاطِینِ﴾ این هم اگر کسی اوراق بهادار را اسکناسها را ذخیره کرده است این میشود اسکناس نسوز ﴿یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ﴾ حالا چه کسی گدازنده است به اذن خدا مشخص نیست ولی ابزار گداختن نار جهنّم است مواد گداخته شده همین طلا و نقره و اسکناس و اوراق بهادار است اینها «محمی علیها» هستند یک حامی هم دارند که گدازنده است نار جهنّم هم محمی بها است بوسیله نار جهنّم اینها را گداخته میکنند نه گرم بکنند سخن از حرارت نیست حار نیست سخن از (حمی) است یعنی گداخته است حالا این میشود گداخته این مال گداخته را چه کار میکنند؟ ﴿فَتُکْوَی بِهَا﴾ ﴿تُکْوَی﴾ «کی» میشود «کی» یعنی داغ میکند قبلاً این طور بود دیگر الآن که جراحی پیشرفت کرده قطع میکنند با ابزار ولی قبلاً داغ میکردند دیگر
داغ کردن آخرین دوای بیماران
یک بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج البلاغه دارند که موعظه کردم نصیحت کردم هدایت کردم اثر نکرد دیگر هیچ چارهای نیست مگر اینکه داغتان بکنم «فآخر الدواء الکی» این در پایان آن خطبه است اینکه در سخن آن شاعر آمده «علاجِ کی کنمت آخر الدواء الکی» همین است نه علاجْ کی کنم «علاجٍ کی» کنم یعنی داغت میکنم برای اینکه «آخر الدواء الکی» این «آخر الدواء الکی» که در شعر حافظ آمده بیان نورانی حضرت امیر است در نهج البلاغه ایشان هم از آنجا گرفته که بالأخره من داغت میکنم حالا که حرف اثر ندارد «علاجِ کی کنمت» چرا؟ چون «آخر الدواء الکی» این آخرین علاج آن را که ممکن بود با دارو کسی را درمان بکنند دیگر داغش نمیکردند این قرآن کریم در ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ﴾ این شفاء هست دواء هست دارو هست و مانند آن و وجود مبارک انسان کامل مثل پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مثل خود امیر المؤمنین(صلواة الله و سلامه علیه) اینها همهشان طبیباند «طبیب دوّار بطبّه» قرآن هم دواست هم شفاست اینها هم طبیبند حالا اگر این گفتار و هدایتها اثر نکرد بعد داغ میکنند «آخر الدواء الکی»
احتمالات سهگانه در معنای داغ کردن پیشانی و بهلو و پشت زراندوزان
این «کی» همان است که در آیه محل بحث یعنی آیهٴ 35 سوره مبارکهٴ «توبه» به این صورت آمده است ﴿فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ﴾ پیشانی و پهلو و پشت اینها را داغ میکنیم این یا کنایه از آن است که مقدّم و مؤخّر و جنب را داغ میکنند یعنی این داغ کردن محیط به تمام بدن است لذا مقدّم و مؤخّر و جنب را ذکر کرده بالأخره این جبهه کنایه از مقدّم بدن باشد آن ظهر پشت کنایه از مؤخّر بدن باشد این جنوب هم کنایه از دو پهلو باشد و کنایه از دو طرف باشد خب مقدّم است و مؤخّر است و طرفین اگر این باشد مطابق آیات دیگری است که دارد عذاب به اینها محیط است نظیر آنچه در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیه 49 میفرماید: ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ خب اگر جهنم محیط به کافر هست دیگر جلو و پشت سر و پهلو را زیر پوشش آتش قرار میدهد آیات دیگری هم هست که دارد جهنم به اینها محیط است چون ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ﴾ اینها کسانیاند که گناه اینها را احاطه کرده است قهراً در دنیا چون ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ﴾ در قیامت جهنم ﴿لَُمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ و نشانه احاطه عذاب هم همین است که «جباب و ظهور و جنوب» گداخته میشود واین طلا و نقره گداخته شده بوسیله آنها این قسمتها داغ میشود اگر منظور احاطه به جمیع بدن نباشد و همین این اعضای چهارگانه باشد برای این رازها و وجوه فراوانی گفته شده یکی این است که این سرمایهدار وقتی این طلا و نقره را میبیند در پیشگاه او خضوع میکند با یک چهره خندانی روبرو میشود چهره او بشاش میشود مثل اینکه دارد سجده میکند «دنانیرهم دینهم» در برابر این خاضع است اوّلین گناه را جبهه او میکند چهره او میکند پیشانی او میکند مثل اینکه دارد در برابر او سجده میکند لذا اوّل این جبهه را داغ میکنند جنب کنایه از التجا و لیاذ و پناهندگی است میگویند کشتی فلان جا پهلو گرفته است یعنی این شخص در کنار این ذهب و فضّه پهلو گرفته به این پناهنده شده لذا پهلوهایش را داغ میکنند و چون تکیه گاهش به همین طلا و نقره است متّکایش همین طلا و نقره است پشتوانه و پشتیبانش مثل یک تکیهگاه همین طلا و نقره است پشتش را هم داغ میکنند پس سرّ داغ کردن پیشانی و پهلو و پشت میتواند این نکته باشد وجه دیگری که برایش گفتند این است که یک سرمایهدار وقتی مستمند را میبیند چون انفاق نمیکند بالأخره از او توقّع دارند که انفاق بکن یا صدقه بده یا قرض الحسنه بکن یا کار تولیدی راه بینداز به یکی از این راهها به او مراجعه میکنند که او انفاق کند فی سبیل الله این اوّل چهره درهم میکشد وقتی پیشنهاد تولید یا قرض الحسنه یا صدقه به او دادند این «عبوس قمطریرا» میشود چهره درهم میکشد اوّلین گناه را چهره او میکند اوّل چهره او را داغ میکنند بعد کم کم نیم رخ برمیگردد از این فقیر با بی اعتنایی صورتش را برمیگرداند پهلویش را به طرف فقیر میکند یا پهلویش را به طرف کسی که پیشنهاد قرض الحسنه داد میکند یا پهلویش را متوجّه کسی میکند که پیشنهاد تولید داده است لذا پهلوی او را در مرحله دوم داغ میکنند بعد هم با کمال بی اعتنایی به اینها پشت میکند و میرود لذا مرتبه سوم پشتش را داغ میکنند اینکه جباب و جنوب و ظهور یعنی پیشانی و پهلو و پشت را داغ میکنند یکی از وجوهش همین است وجوه فراوان دیگری هم گفته شده و میتوان گفت بالأخره یا احاطه است یا تکیهگاه اوست یا نسبت به کارهای تولیدی و صدقه و قرض الحسنه در سه مقطع سه بیمهری اخلاقی و فقهی و حقوقی کرده است معذّب میشود
گداختن زراندوزان بوسیله معبود دروغین آنان
آنگاه به این شخص میگویند این همین محبوب تو است که داری چوب او را میخوری این از جای دیگر نیامده چیز دیگری نیست «هذا» همین که الآن گداخته شد و داغ شده است و تو داری با او گداخته میشوی و داغ میشوی این همان است که تو ذخیره کردی در اینجا عند التحلیل معلوم میشود این شخص یک هوایی دارد و یک خدایی هم در عالم هست این یک در برابر ذهب و فضّه هوا را بر خدا مقدّم داشت دو برای اینکه این شخص ﴿لاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ اینکه انفاق نکرده یک هدفی داشت خب چرا به عنوان صدقه یا قرضالحسنه یا کارهای تولیدی اینها را راهاندازی نمیکنی؟ حرفش این است که «کنزت لنفسی» حرفش این است برای خودم برای اولادم برای اعتبار خودم «کنزت لنفسی» یعنی «اقدّم نفسی و هوایی علی حکم الله» معنایش همین است دیگر وقتی که ﴿لاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ بود در مورد وجوب و این شخص هم برای خود ذخیره کرده است یعنی «قدّم هوا نفسه علی حکم الله تعالی» این همان است که ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ این در حقیقت هوا را دارد میپرستد نه خدا را خب اگر کسی میل خود را بر وحی الهی مقدم داشت معنایش این است که معبود او هوای اوست دیگر این هم تحلیل مسئله است که فرمود به او میگویند این یک شیء بیگانه نیست ما از جای دیگر نیاوردیم «هذا» وحدتش و عینیتش محفوظ است ما از جای دیگر نیاوردیم این را خودت به همراه خودت آوردی ما اینجا داغ نکردیم این داغ شده را به همراه خودت آوردی برای اینکه خودت نار جهنمی ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ یا وقود نار خودت هستی این جهنم منقول جهنم منقول در قبال جهنم غیر منقول شاید همینها باشد در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» فرمود: ﴿وَ جِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ در قیامت جهنم را میآورند پس معلوم میشود یک جهنم منقولی هم ما داریم در کنار آن جهنم غیر منقول این آقا سراسر جهنم است برای اینکه هیزم که خودش است آتش جهنم که خودش است خودسوزی هم که کرده یک جهنم منقولی است عدهای را هم با او میسوزانند اگر ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «جنّ» است یعنی حطب جهنم همین آقاست اگر آن مواد تی ان تی آتشزنه آتشگیره «أو ما شئت فسم» که نام او وقود است همین آقاست ﴿وَ قُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ﴾ پس این یک خودسوزی کرده است کسی او را نسوزاند با خود سوزی او دارد میسوزد به او میگویند این مال همان است که خودت ذخیره کردهای ما از جای دیگر نیاوردیم و همین محبوب دروغین است که عدوّ راستین است چون تو به او علاقه داشتی و این علاقه، علاقه باطل بود وقتی علاقه باطل باشد و محبت کاذب باشد عداوت صادق است و قیامت هم ظرف ظهور حق و صدق است و ظهور کرده است ﴿هذَا مَا کَنَزْتُمْ لأَنْفُسِکُمْ﴾ بعد ﴿فَذُوقُوا مَاکُنْتُمْ تَکْنِزُونَ﴾ همین را بچشید نه جزای این را نه اینکه چون کار حرام را کردی ما به تو کیفر بدهیم خودت مشغول خودزنی بودی خودسوزی بودی خب حالا بچش
تبیین حقایقفراتر از عقل بشری توسط قرآن و عترت
این حرفها حرفهایی نیست که حالا فلسفه و کلام و حکمت و اینها بتواند سردربیاورد اینکه ذات اقدس الهی فرمود ما یک چیزهایی را میگوییم که عقل هیچ کسی نمیرسد همین است ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ همین است یک چیزهایی میگوییم که شما نمیتوانید بدانید هیچ جا در عالم این حرفها نیست میخواهید بروید درس بخوانید اینها را یادبگیرید این نیست که خود این کاغذ بشود کاغذ نسوز و خودسوزی آدم هم با همین شروع بشود و رها نکند آدم را اینها را آدم کجا میتواند بفهمد؟ یک بیان لطیفی مرحوم صدرالمتألهین در شرح اصول کافی ذیل آن حدیث سماعةبنمهران دارد بعد از اینکه حضرت فرمود جنود عقل چندتاست جنودجهل چندتاست فرمود اینها جز از مشکوة ولایت در هیچ جای عالم نیست عقل چه کسی میتواند اینها را بفهمد؟ اینها چون کارشناسند در این رشتهها و خیلی از براهین و مکاتب سرزدند اینها میدانند که این حرفها در هیچ جا نیست فرمود به اینکه همانطوری که عذاب قبر تنین قبر چه قدر است در هیچ جا نیست فقط از مشکوة نبوت میشود تشخیص داد جنود عقل چندتاست جنود جهل چندتاست که در حدیث سماعةبنمهران از وجود مبارک امام صادق فرمودند این هم از مشکوة ولایت است در غیر این خاندان این حرفها پیدا نمیشود و آنها هم البته هر چه دارند از قرآن کریم است میفرماید این همان است که خودتان ذخیره کردید حالا همین طلا و نقره را ممکن است دهها نفر در راه خیر صرف کردند با آن مسجد و مراکز علمیساختند هم صدقه دادند هم قرض الحسنه دادند هم کارهای تولیدی کردند همین ذهب و فضه برای اینها روح و ریحان میشود و همین ذهب و فضه با حفظ وحدت و عینیّت برای اینها ﴿یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ﴾ میشود تصوّر اینها برای عقل مشکل است چه رسد به اینکه اینها را بتواند کشف بکند
پرسش ...
ورود جهنم و بهشت متحرک به جهنم و بهشت ثابت و عمومی
پاسخ: آن شخص جهنم است و او را میبرند به آن جهنم عمومی شخص دیگر برای خودش یک بهشتی است ﴿فَأَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ ٭ فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ نه «له روح و ریحان» نه «له جنّة نعیم» بعد وارد میکنند به آن جنّت کبرا که ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ خود این شخص یک بهشت متحرک است بعد وارد آن بهشت بزرگ میکنند مثل اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود: ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾ هم اکنون یک جهنم کوچکی اینجا هست بعد وارد آن جهنم معروف میشود که ﴿یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً﴾ بعد هم ﴿سَیَصْلَوْنَ سَعِیرا﴾ بنابراین آنجا که میگویند ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ یا «أدخلوا کذا».
بیان چشیدن عذاب ثروتاندوزی در آیهٴ محل بحث
﴿هذَا مَا کَنَزْتُمْ لأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا مَاکُنْتُمْ تَکْنِزُونَ﴾ تازه اینکه دیدید داغ کردند این چشیدن است نه نوشیدن هنوز نوشیدنها کنار است چه عذابی است خدا میداند ما یک ذوق داریم یک شرب داریم یکی هم بالاتر از شرب نفرمود بنوشید که نوشیدنیها جای دیگر است تازه چشیدنیها این است حالا درباره أئمه(علیهم السّلام) میگویند که اینها برای تعلیم ما و هدایت ماست که این همه ناله میکردند ولی درباره بزرگان از علوم الهی حکماء فقها، اصولیین، اخلاقیّون بزرگ که این طور «کَالسَکْلیٰ» شبها ناله میکردند معلوم میشود خبری بود دیگر بیت المال دست کسی باشد و درست عمل نکند شما نگاه کنید از هر هزار نفر شاید یکی، دو، سه تا پیدا کنید که به وظیفه عمل بکنند این همه ناله میکنند برای اینکه چنین خبری است دیگر ﴿فَذُوقُوا مَاکُنْتُمْ تَکْنِزُونَ﴾ خب بنابراین آنچه را که اینها انجام میدادند این است
علّت پنهان کردن ثروت توسط برخی زراندوزان
یک بیان لطیفی سیدنا الاستاد دارد که فرمود به اینکه مشکل دیگری که اینها ایجاد کردند آن است که اینها پول را که در ملأ عام نگه نداشتند این پول را در زمین دفن کردند چون در زمین دفن کردند نه برای آن است که دزد نبرد برای اهدافی دفن کردهاند که یکی این است که ولی امر مسلمین باخبر نباشد تا امر کند که این را در تولید راه بینداز این صفحه المیزان را حتماً ببینید تا ببینید که این آیه در عصر غیبت چه خواهد بود ولی مسلمین کیست؟ بالأخره یک کسی هست که والی مسلمین است یا نه؟ که وکیل مسلمین نیست ولی مسلمین است میفرماید این در دسترس نیست تا ولی مسلمین امر کند که این را در تولید راه اندازی کن یا قرض الحسنه بده مشکل اشتغال را حل کن مشکل تورّم را حل کن این مکنوز است مظفور است لذا ولی مسلمین خبر ندارد او که علم غیب ندارد که و بنا بر این نیست بر فرض که امام معصوم(سلام الله علیه) باشد که اینها به علم غیبشان عمل بکنند که وجود مبارک حضرت(سلام الله علیه) که ظهور کردند بخشی از کارها را با علم غیب انجام میدهند مثل اینکه خضر(سلام الله علیه) این کار را میکردند حالا این آیه در عصر غیبت والی مسلمین کیست؟ ولیّ مسلمین کیست؟ معلوم میشود چنین حقی هست دیگر به نظر شریف سیدنا الاستاد در عصر غیبت یک کسی هست که حرف آخر را میزند و امر میکند به این سرمایهدار متکاثر که این را در سرمایه گذاری راه اندازی کن این را حتماً ملاحظ بفرمایید.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
اختصاص نداشتن عبارت ﴿وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ﴾ بر اهل کتاب
برتری قرض الحسنه بر انفاق و صدقه و برتری اشتغالزایی بر قرض الحسنه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ٭ یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هذَا مَا کَنَزْتُمْ لأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا مَاکُنْتُمْ تَکْنِزُونَ﴾
اختصاص نداشتن جمله ﴿وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ﴾
گرچه صدر این آیه ناظر به احبار و رهبان اهل کتاب است ولی «واو» ﴿وَالَّذِینَ﴾ «واو» استیناف است چون «واو» استیناف است یک اصل کلی است به منزله اصلی از قانون اساسی اسلام که شامل همه انسانها میشود اعم از اهل کتاب و مسلمین و سیاق آن قدرت را ندارد که ذیل آیه را اختصاص بدهد به اهل کتاب زیرا «واو» ﴿وَالَّذِینَ﴾ «واو» استیناف است و گذشته را از آینده قطع میکند این یک اصل کلی است ﴿وَالَّذِینَ﴾ خواه احبار و رهبان باشند خواه غیر آنها. محتوای آیه هم نشان میدهد که این جزء منکرات و قبایحی است که نمیتواند مخصوص یک عصر و مصر باشد اکتناز ثروت و عدم انفاق آن در راه خدا این برای یک قومی حلال باشد و برای قوم دیگر حرام اینچنین نیست بنابراین هم اطلاق لفظی و هم تحلیل مفهومی اینها دو شاهد عادلاند بر تعمیم این اصل و کلی بودن این اصل
﴿یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ﴾ به معنای ذخیره کردن ثروت
مطلب بعدی آن است که کنز یعنی ذخیره کردن لازم نیست که انسان این را دفن بکند قبلاً چون ثروت آنها به صورت طلا و نقره بود دفن میکردند. نه سکه بود و نه کاغذ و اسکناس و کاغذ بهادار بعدها به صورت سکه درآمد. قبلاً با همین شمش طلا و نقره معامله میکردند بعدها سکه رواج پیدا کرد کمکم سکه هم جمع شد و این کاغذها و اوراق بهادار به صورت اسکناس چک و مانند آن رواج پیدا کرد. کنز یعنی ذخیره کردن منتها ذخیره کردن ادوار گذشته به این بود که این شمش طلا و نقره و حتی مرحلهای که به صورت سکه درآمد آن را از دسترس دیگران دور نگه میداشتند و زیرخاک دفن میکردند الآن اگر کسی ثروت را ذخیره کند و در دسترس دیگران نباشد همان اکتناز صادق است چون الفاظ برای ارواح معانی وضع شدهاند مصادیقشان فرق میکند چه اینکه آن مکنوز گاهی ذهب و فضّه است گاهی هم اوراق بهادار. فرق نمیکند ثروت مملکت به صورت طلا و نقره باشد شمش، یا به صورت طلا و نقره باشد مسکوک یا به صورت اوراق بهادار باشد به دلیل اینکه مسئله خمس هم همینطور است ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ﴾ آن روز که در آمدها با طلا و نقره بود یک پنجم را باید میدادند الآن که درآمدها با اسکناس است هم باید یک پنجم را بدهند مصداقها فرق میکند وگرنه مفهوم یک اصل کلی است
سرّ استعمال ضمیر در ﴿یُنْفِقُونَهَا﴾
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ گرچه به حسب ظاهر ذهب و فضّه ذکر شده است ولی ضمیر را جمع آورد نه تثنیه نفرمود «و لا ینفقونهما» برای اینکه ناظر به دراهم و دنانیر است که کثیراند یا ناظر به کثرت اینهاست احتمال اینکه به خصوص فضّه برگردد چون آخرین تعبیر فضّه است وقتی فضّه را در راه خدا انفاق نکردند ذهب به طریق اولی حکمش این است این بعید است این ﴿لاَ یُنفِقُونَهَا﴾ به همان دراهم و دنانیر برمیگردد
اشتمال آیهٴ محل بحث بر انفاق واجب و مصادیق متعدد آن
مطلب چهارم این است که این حکم یک حکم استحبابی یا تنزیهی نیست که فعلش مستحب و ترکش مکروه باشد مثلاً انفاق مستحبی باشد و کنز مکروه از آن سنخ نیست برای اینکه اگر کسی کار مستحبی را انجام نداد یا فعل مکروهی را مرتکب شد مستحق اینچنین عذاب نیست اصلاً مستحق عذاب نیست چه رسد به این عذاب سخت از این ﴿فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ معلوم میشود که یک انفاق واجب است جایی است که فعلش واجب و ترکش محرّم مطلب بعدی آن است که اگر کسی خمس مال را نداد این انفاق واجب را مرتکب نشد اگر زکات نداد انفاق واجب نشد اگر کفارات و نذورات را نداد انفاق واجب را انجام نداد اینها مواردی است که در اسلام واجب است ولی اگر کسی خمس مالش را داد زکات را داد آن نذورات و کفارات که بر عهده او بود تأدیه کرد ولی عدهای در مملکت فقیرند که اگر به آنها نرسند آنها در زحمتاند متضررند حالا یا جانشان یا مالشان یا فرزندشان یا میمیرند یا مریض میشوند بر اثر سوء تغذیه در اینجا هم انفاق واجب است اگر کسی به تنهایی استحضار پیدا کرد نظیر اینکه همسایهای از حال همسایه باخبر شد خب بر او واجب عینی است اگر اهل محل باخبرند که فلان شخص مستمند است بر آنها واجب کفایی است بالأخره وجوب یا به نحو وجوب عینی است با وجوب کفائی آن مسئله خمس و زکات و صدقات و کفارات و نذور آنها حکم شخصی هرکسی است براو واجب عینی است امّا آنچه به جامعه و امّت اسلامی برمیگردد این دیگر حکم خاص نیست که مثلاً بر فلان شخص واجب باشد هر کس مستحضر است بر او واجب است اگر تنها خود او باخبر است مثل اینکه همسایهای از حکم همسایهٴ آبرومند وضع همسایهٴ آبرومند باخبر است دیگران اصلاً باخبر نیستند ﴿یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾ این شخص چون عفیف است دیگران که از حال او و خانوادگی او بیخبرند خیال میکنند این وضع مالیش خوب است ﴿یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ﴾ چرا «یحسب» ﴿مِنَ التَّعَفُّفِ﴾ چون این شخص عفیف است و اظهار نمیکند فقط یک جامه نویی را ذخیره کرده است آن را میپوشد و بیرون میآید از درون او کسی خبر ندارد لذا اهل محل او را غنی میپندارند در حالی که او فقیر است این گروه که «یحسبهم الجاهل بوضعه و حاله اغنیاء من التعفف» هر کسی که از وضع او باخبر است تأمین نیازهای او واجب است اگر فقط یک همسایه باخبر است که بر او واجب عینی است اگر چند نفر باخبرند بر آنها واجب کفائی است حالا اگر این به کشور سرایت کرده است عدهای بی کارند در اثر عدم اشتغال و در اثر تورّم اقتصادی در زحمتاند جانشان مالشان در خطر است بیمارند قدرت درمان ندارند بی مسکناند قدرت تهیّه سرپناه ندارند و برای آنها رنجآور است به حدی که اینها متضررند در اینگونه از موارد هم انفاق واجب است
برتری قرض الحسنه بر انفاق و صدقه و برتری اشتغالزایی بر قرض الحسنه
مطلب دیگر آن است که انفاق گاهی به صورت رایگان است که نازلترین درجه ثواب همین صدقه دادن است یا بالاتر از این به صورت قرض الحسنه است که ثواب قرض الحسنه همانطوری که مستحضرید بیش از ثواب صدقه دادن است که در کتیبه بهشت اصولاً این است آن روایتی که در کتابهای فقهی هم آمده همین است که «مکتوب علی باب الجنة» که صدقه 10 برابر و قرض الحسنه 18 برابر اگر کسی یک مالی را به دیگری رایگان بدهد 10 برابر آن ثواب دارد ولی اگر قرض الحسنه بدهد 18 برابر ثواب دارد آن مفت خوری رایگان خوری ذلّتی را که گیرنده به همراه دارد همه اینها در قرض الحسنه منتفی است بخش سوم که بالاتر از قرض الحسنه است شروع به فعالیّت کسبی و تولید است که خود انسان تولید بکند این است که انسان «الکاسب حبیب الله» میشود دیگر سخن از 10 برابر یا 18 برابر نیست اگر کسی واقعاً خلّاقیّت داشته باشد فنآوری داشته باشد مبتکر باشد و این هنر را إعمال بکند بین امّت اسلامی کار تولید بکند مال را ذخیره نکند
خب عدهای با سرفرازی زندگی میکنند آنکه مفت خور است با صدقه چیز میخورد او در کمال ذلّت است
کراهت قرض الحسنه گرفتن
و آنکه قرض الحسنه گرفته است او هم ذلیلانه زندگی میکند چون برای گیرنده قرض مکروه است مگر «عند الضرورة» قرض غیر از دین است قرض عقد است از عقود فقهی است نظیر بیع، صلح، اجاره و مضاربه یک ایجابی دارد قبولی دارد گاهی با لفظ است گاهی معاطات قرض عقد است دین اعمّ از قرض است مالی که از دیگران پیش انسان است انسان مدیون است و مدین خواه بر اثر قرض باشد یا بر اساس «من اتلف مال الغیر فهو له ضامن» باشد و مانند آن یک کسی مال کسی را تلف کرده نسیه گرفته الآن ندارد بدهد قرض نیست نسیه است الآن بدهکار است یا اشتباهاً مال کسی را تلف کرده و مانند آن الآن بدهکار است که دین یک اصل جامعی است قرض و غیر قرض همه را دربر میگیرد ولی قرض جزء عقود است اگر کسی قرض بگیرد و از دیگری درخواست قرض بکند مادامیکه به حد ضرورت نرسد چنین کاری شرعاً مکروه است برای اینکه یک ذلّتی را به همراه دارد و در نصوص باب قرض هم آمده گرچه مقرض ثواب میبرد ولی مقترض مهموم است «الدّین همّ باللیل و ذلّ بالنهار» کسی عمداً زیر بار دین برود ننگ روز است و غصّه شب «همّ باللیل و ذلّ بالنهار» که این فراتر از قرض مصطلح هم میتواند باشد کسی عمداً خود را مدیون کند خب برای اینکه این ننگ در جامعه پیدا نشود انسان بالاتر از قرض الحسنه شروع میکند به تولید اگر مالی دارد آن را در تولید و ایجاد اشتغال به کار برد همه سرفرازند یعنی هم آن کسی که کار میکند هم آن کسی که میخرد هم آن کسی که حمل و نقل را به عهده دارد و دهها شغل تولید میشود اگر مثلاً یک کارخانهای یا کشاورزی یا دامداری رشد پیدا کند و اگر جامعهای عاقل باشند همه اینها عزیزانه زندگی میکنند
تبیین معنای انفاق فی سبیلالله
پرسش ...
پاسخ: انفاق یعنی نفقه کردن یعنی هزینه کردن الآن میگویند که اینها واجبالنفقهاند باید خرج عائله را آدم بدهد نه یعنی صدقه بدهد انفاق یعنی هزینه کردن اصولاً «نفق» یعنی یک چیزی که به حسب ظاهر از بین میرود هزینه را میگویند نفقه این انفاق بکند یعنی هزینه بکند در راه خدا خب حالا اگر صدقه نبود در جهت بود نه به شخص باز هم انفاق فی سبیل الله است اگر کسی با تولید یک کارگاه طرزی اقتصاد یک جامعه را فراهم کرد که این امت اسلامی از زیر بار قرض درآمده و آبرومند شده خب این کار انفاق فی سبیل الله است دیگر یعنی هزینه کرده در راه خدا این کارخانه را احداث کرده است تا این امت بدهکار سربلند بشود عزیز بشود برای رضای خدا هم حسن فعلی دارد هم حسن فاعلی هم کارش کار خوبی است هم برای رضای خدا کرده.
پرسش ...
پاسخ: خب اگر قرض الحسنه بیش از صدقه ثواب دارد اگر صدقه انفاق فی سبیل الله است خوب قرض الحسنه به طریق اولی و اگر «الکاسب حبیب الله» که کار تولید میکند بدون قرض هر کسی برای خودش کار انجام میدهد خب این بالاتر از قرض الحسنه است پس این هم فی سبیل الله است چه طور صدقه میشود سبیل الله آنکه بهتر است سبیل الله است و ثواب بیشتری دارد ثواب دارد آن فی سبیل الله نیست؟ خب یقیناً سبیل الله است.
خب اگر نکند این امّت ذلیل میشود پس این گروهی که میتوانند آبروی یک ملّتی را حفظ بکنند و نمیکنند ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾
ضرورت پرهیز از ثروتاندوزی
مطلب دیگر آن است که محور اساس تربیت عقل آدم است که انسان باید عاقل باشد در بخشهایی از قرآن کریم فرمود: ﴿وَ عَسَی أَن تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ﴾ گاهی اتّفاق میافتد که انسان به چیزی علاقهمند است و همین که مورد علاقه اوست برای او ضرر دارد بد است در ذیل همین آیه بعد میفرماید به اینکه روزی میشود که این پولها را گداخته میکنند داغ میکنند به اعضای این سرمایهدار متکاثر میچسبانند بعد میگوید این همان است که برای خودت ذخیره کردی خب یک آدم معتاد بالأخره به این مواد افیونی دل بسته است این دین است که به او میگوید: ﴿وَ عَسَی أَن تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ﴾ اگر کسی عاقل باشد به شرّ دل نمیبندد لذا فرمود اگر اینها در راه خدا انفاق نکردند ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾
تعذیب زراندوزان بوسیلهٴ اموال گداخته شده
بعد از اینکه فرمود: ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ و روشن شد که این انفاق انفاق واجب است نحوه تعذیب را هم ذکر فرمود مواردی که خیلی مهم باشد خصوصیات تعذیب را هم ذکر میکند میفرماید به اینکه این طلا و نقرهای که اینها فراهم کردند ذخیره کردند یا همین اسکناس و اوراق بهادار در روز قیامت به صورت یک کاغذ نسوز درمیآید که هرچه دود میشود باز هست چون بعضی از اوضاع در جهنّماند که با آتش تغذیه میشوند این ﴿إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾ اصلاً درختی است نسوز درختی است که آبیاریاش با آتش است این شجره خبیثه آبیاریاش با آتش است ﴿إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ ٭ طَلْعُهَا کَأَنَّهُ رُؤُوسُ الشَّیَاطِینِ﴾ این هم اگر کسی اوراق بهادار را اسکناسها را ذخیره کرده است این میشود اسکناس نسوز ﴿یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ﴾ حالا چه کسی گدازنده است به اذن خدا مشخص نیست ولی ابزار گداختن نار جهنّم است مواد گداخته شده همین طلا و نقره و اسکناس و اوراق بهادار است اینها «محمی علیها» هستند یک حامی هم دارند که گدازنده است نار جهنّم هم محمی بها است بوسیله نار جهنّم اینها را گداخته میکنند نه گرم بکنند سخن از حرارت نیست حار نیست سخن از (حمی) است یعنی گداخته است حالا این میشود گداخته این مال گداخته را چه کار میکنند؟ ﴿فَتُکْوَی بِهَا﴾ ﴿تُکْوَی﴾ «کی» میشود «کی» یعنی داغ میکند قبلاً این طور بود دیگر الآن که جراحی پیشرفت کرده قطع میکنند با ابزار ولی قبلاً داغ میکردند دیگر
داغ کردن آخرین دوای بیماران
یک بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج البلاغه دارند که موعظه کردم نصیحت کردم هدایت کردم اثر نکرد دیگر هیچ چارهای نیست مگر اینکه داغتان بکنم «فآخر الدواء الکی» این در پایان آن خطبه است اینکه در سخن آن شاعر آمده «علاجِ کی کنمت آخر الدواء الکی» همین است نه علاجْ کی کنم «علاجٍ کی» کنم یعنی داغت میکنم برای اینکه «آخر الدواء الکی» این «آخر الدواء الکی» که در شعر حافظ آمده بیان نورانی حضرت امیر است در نهج البلاغه ایشان هم از آنجا گرفته که بالأخره من داغت میکنم حالا که حرف اثر ندارد «علاجِ کی کنمت» چرا؟ چون «آخر الدواء الکی» این آخرین علاج آن را که ممکن بود با دارو کسی را درمان بکنند دیگر داغش نمیکردند این قرآن کریم در ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ﴾ این شفاء هست دواء هست دارو هست و مانند آن و وجود مبارک انسان کامل مثل پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مثل خود امیر المؤمنین(صلواة الله و سلامه علیه) اینها همهشان طبیباند «طبیب دوّار بطبّه» قرآن هم دواست هم شفاست اینها هم طبیبند حالا اگر این گفتار و هدایتها اثر نکرد بعد داغ میکنند «آخر الدواء الکی»
احتمالات سهگانه در معنای داغ کردن پیشانی و بهلو و پشت زراندوزان
این «کی» همان است که در آیه محل بحث یعنی آیهٴ 35 سوره مبارکهٴ «توبه» به این صورت آمده است ﴿فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ﴾ پیشانی و پهلو و پشت اینها را داغ میکنیم این یا کنایه از آن است که مقدّم و مؤخّر و جنب را داغ میکنند یعنی این داغ کردن محیط به تمام بدن است لذا مقدّم و مؤخّر و جنب را ذکر کرده بالأخره این جبهه کنایه از مقدّم بدن باشد آن ظهر پشت کنایه از مؤخّر بدن باشد این جنوب هم کنایه از دو پهلو باشد و کنایه از دو طرف باشد خب مقدّم است و مؤخّر است و طرفین اگر این باشد مطابق آیات دیگری است که دارد عذاب به اینها محیط است نظیر آنچه در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیه 49 میفرماید: ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ خب اگر جهنم محیط به کافر هست دیگر جلو و پشت سر و پهلو را زیر پوشش آتش قرار میدهد آیات دیگری هم هست که دارد جهنم به اینها محیط است چون ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ﴾ اینها کسانیاند که گناه اینها را احاطه کرده است قهراً در دنیا چون ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ﴾ در قیامت جهنم ﴿لَُمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ و نشانه احاطه عذاب هم همین است که «جباب و ظهور و جنوب» گداخته میشود واین طلا و نقره گداخته شده بوسیله آنها این قسمتها داغ میشود اگر منظور احاطه به جمیع بدن نباشد و همین این اعضای چهارگانه باشد برای این رازها و وجوه فراوانی گفته شده یکی این است که این سرمایهدار وقتی این طلا و نقره را میبیند در پیشگاه او خضوع میکند با یک چهره خندانی روبرو میشود چهره او بشاش میشود مثل اینکه دارد سجده میکند «دنانیرهم دینهم» در برابر این خاضع است اوّلین گناه را جبهه او میکند چهره او میکند پیشانی او میکند مثل اینکه دارد در برابر او سجده میکند لذا اوّل این جبهه را داغ میکنند جنب کنایه از التجا و لیاذ و پناهندگی است میگویند کشتی فلان جا پهلو گرفته است یعنی این شخص در کنار این ذهب و فضّه پهلو گرفته به این پناهنده شده لذا پهلوهایش را داغ میکنند و چون تکیه گاهش به همین طلا و نقره است متّکایش همین طلا و نقره است پشتوانه و پشتیبانش مثل یک تکیهگاه همین طلا و نقره است پشتش را هم داغ میکنند پس سرّ داغ کردن پیشانی و پهلو و پشت میتواند این نکته باشد وجه دیگری که برایش گفتند این است که یک سرمایهدار وقتی مستمند را میبیند چون انفاق نمیکند بالأخره از او توقّع دارند که انفاق بکن یا صدقه بده یا قرض الحسنه بکن یا کار تولیدی راه بینداز به یکی از این راهها به او مراجعه میکنند که او انفاق کند فی سبیل الله این اوّل چهره درهم میکشد وقتی پیشنهاد تولید یا قرض الحسنه یا صدقه به او دادند این «عبوس قمطریرا» میشود چهره درهم میکشد اوّلین گناه را چهره او میکند اوّل چهره او را داغ میکنند بعد کم کم نیم رخ برمیگردد از این فقیر با بی اعتنایی صورتش را برمیگرداند پهلویش را به طرف فقیر میکند یا پهلویش را به طرف کسی که پیشنهاد قرض الحسنه داد میکند یا پهلویش را متوجّه کسی میکند که پیشنهاد تولید داده است لذا پهلوی او را در مرحله دوم داغ میکنند بعد هم با کمال بی اعتنایی به اینها پشت میکند و میرود لذا مرتبه سوم پشتش را داغ میکنند اینکه جباب و جنوب و ظهور یعنی پیشانی و پهلو و پشت را داغ میکنند یکی از وجوهش همین است وجوه فراوان دیگری هم گفته شده و میتوان گفت بالأخره یا احاطه است یا تکیهگاه اوست یا نسبت به کارهای تولیدی و صدقه و قرض الحسنه در سه مقطع سه بیمهری اخلاقی و فقهی و حقوقی کرده است معذّب میشود
گداختن زراندوزان بوسیله معبود دروغین آنان
آنگاه به این شخص میگویند این همین محبوب تو است که داری چوب او را میخوری این از جای دیگر نیامده چیز دیگری نیست «هذا» همین که الآن گداخته شد و داغ شده است و تو داری با او گداخته میشوی و داغ میشوی این همان است که تو ذخیره کردی در اینجا عند التحلیل معلوم میشود این شخص یک هوایی دارد و یک خدایی هم در عالم هست این یک در برابر ذهب و فضّه هوا را بر خدا مقدّم داشت دو برای اینکه این شخص ﴿لاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ اینکه انفاق نکرده یک هدفی داشت خب چرا به عنوان صدقه یا قرضالحسنه یا کارهای تولیدی اینها را راهاندازی نمیکنی؟ حرفش این است که «کنزت لنفسی» حرفش این است برای خودم برای اولادم برای اعتبار خودم «کنزت لنفسی» یعنی «اقدّم نفسی و هوایی علی حکم الله» معنایش همین است دیگر وقتی که ﴿لاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ بود در مورد وجوب و این شخص هم برای خود ذخیره کرده است یعنی «قدّم هوا نفسه علی حکم الله تعالی» این همان است که ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ این در حقیقت هوا را دارد میپرستد نه خدا را خب اگر کسی میل خود را بر وحی الهی مقدم داشت معنایش این است که معبود او هوای اوست دیگر این هم تحلیل مسئله است که فرمود به او میگویند این یک شیء بیگانه نیست ما از جای دیگر نیاوردیم «هذا» وحدتش و عینیتش محفوظ است ما از جای دیگر نیاوردیم این را خودت به همراه خودت آوردی ما اینجا داغ نکردیم این داغ شده را به همراه خودت آوردی برای اینکه خودت نار جهنمی ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ یا وقود نار خودت هستی این جهنم منقول جهنم منقول در قبال جهنم غیر منقول شاید همینها باشد در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» فرمود: ﴿وَ جِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ در قیامت جهنم را میآورند پس معلوم میشود یک جهنم منقولی هم ما داریم در کنار آن جهنم غیر منقول این آقا سراسر جهنم است برای اینکه هیزم که خودش است آتش جهنم که خودش است خودسوزی هم که کرده یک جهنم منقولی است عدهای را هم با او میسوزانند اگر ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «جنّ» است یعنی حطب جهنم همین آقاست اگر آن مواد تی ان تی آتشزنه آتشگیره «أو ما شئت فسم» که نام او وقود است همین آقاست ﴿وَ قُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ﴾ پس این یک خودسوزی کرده است کسی او را نسوزاند با خود سوزی او دارد میسوزد به او میگویند این مال همان است که خودت ذخیره کردهای ما از جای دیگر نیاوردیم و همین محبوب دروغین است که عدوّ راستین است چون تو به او علاقه داشتی و این علاقه، علاقه باطل بود وقتی علاقه باطل باشد و محبت کاذب باشد عداوت صادق است و قیامت هم ظرف ظهور حق و صدق است و ظهور کرده است ﴿هذَا مَا کَنَزْتُمْ لأَنْفُسِکُمْ﴾ بعد ﴿فَذُوقُوا مَاکُنْتُمْ تَکْنِزُونَ﴾ همین را بچشید نه جزای این را نه اینکه چون کار حرام را کردی ما به تو کیفر بدهیم خودت مشغول خودزنی بودی خودسوزی بودی خب حالا بچش
تبیین حقایقفراتر از عقل بشری توسط قرآن و عترت
این حرفها حرفهایی نیست که حالا فلسفه و کلام و حکمت و اینها بتواند سردربیاورد اینکه ذات اقدس الهی فرمود ما یک چیزهایی را میگوییم که عقل هیچ کسی نمیرسد همین است ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ همین است یک چیزهایی میگوییم که شما نمیتوانید بدانید هیچ جا در عالم این حرفها نیست میخواهید بروید درس بخوانید اینها را یادبگیرید این نیست که خود این کاغذ بشود کاغذ نسوز و خودسوزی آدم هم با همین شروع بشود و رها نکند آدم را اینها را آدم کجا میتواند بفهمد؟ یک بیان لطیفی مرحوم صدرالمتألهین در شرح اصول کافی ذیل آن حدیث سماعةبنمهران دارد بعد از اینکه حضرت فرمود جنود عقل چندتاست جنودجهل چندتاست فرمود اینها جز از مشکوة ولایت در هیچ جای عالم نیست عقل چه کسی میتواند اینها را بفهمد؟ اینها چون کارشناسند در این رشتهها و خیلی از براهین و مکاتب سرزدند اینها میدانند که این حرفها در هیچ جا نیست فرمود به اینکه همانطوری که عذاب قبر تنین قبر چه قدر است در هیچ جا نیست فقط از مشکوة نبوت میشود تشخیص داد جنود عقل چندتاست جنود جهل چندتاست که در حدیث سماعةبنمهران از وجود مبارک امام صادق فرمودند این هم از مشکوة ولایت است در غیر این خاندان این حرفها پیدا نمیشود و آنها هم البته هر چه دارند از قرآن کریم است میفرماید این همان است که خودتان ذخیره کردید حالا همین طلا و نقره را ممکن است دهها نفر در راه خیر صرف کردند با آن مسجد و مراکز علمیساختند هم صدقه دادند هم قرض الحسنه دادند هم کارهای تولیدی کردند همین ذهب و فضه برای اینها روح و ریحان میشود و همین ذهب و فضه با حفظ وحدت و عینیّت برای اینها ﴿یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ﴾ میشود تصوّر اینها برای عقل مشکل است چه رسد به اینکه اینها را بتواند کشف بکند
پرسش ...
ورود جهنم و بهشت متحرک به جهنم و بهشت ثابت و عمومی
پاسخ: آن شخص جهنم است و او را میبرند به آن جهنم عمومی شخص دیگر برای خودش یک بهشتی است ﴿فَأَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ ٭ فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ نه «له روح و ریحان» نه «له جنّة نعیم» بعد وارد میکنند به آن جنّت کبرا که ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ خود این شخص یک بهشت متحرک است بعد وارد آن بهشت بزرگ میکنند مثل اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود: ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾ هم اکنون یک جهنم کوچکی اینجا هست بعد وارد آن جهنم معروف میشود که ﴿یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً﴾ بعد هم ﴿سَیَصْلَوْنَ سَعِیرا﴾ بنابراین آنجا که میگویند ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ یا «أدخلوا کذا».
بیان چشیدن عذاب ثروتاندوزی در آیهٴ محل بحث
﴿هذَا مَا کَنَزْتُمْ لأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا مَاکُنْتُمْ تَکْنِزُونَ﴾ تازه اینکه دیدید داغ کردند این چشیدن است نه نوشیدن هنوز نوشیدنها کنار است چه عذابی است خدا میداند ما یک ذوق داریم یک شرب داریم یکی هم بالاتر از شرب نفرمود بنوشید که نوشیدنیها جای دیگر است تازه چشیدنیها این است حالا درباره أئمه(علیهم السّلام) میگویند که اینها برای تعلیم ما و هدایت ماست که این همه ناله میکردند ولی درباره بزرگان از علوم الهی حکماء فقها، اصولیین، اخلاقیّون بزرگ که این طور «کَالسَکْلیٰ» شبها ناله میکردند معلوم میشود خبری بود دیگر بیت المال دست کسی باشد و درست عمل نکند شما نگاه کنید از هر هزار نفر شاید یکی، دو، سه تا پیدا کنید که به وظیفه عمل بکنند این همه ناله میکنند برای اینکه چنین خبری است دیگر ﴿فَذُوقُوا مَاکُنْتُمْ تَکْنِزُونَ﴾ خب بنابراین آنچه را که اینها انجام میدادند این است
علّت پنهان کردن ثروت توسط برخی زراندوزان
یک بیان لطیفی سیدنا الاستاد دارد که فرمود به اینکه مشکل دیگری که اینها ایجاد کردند آن است که اینها پول را که در ملأ عام نگه نداشتند این پول را در زمین دفن کردند چون در زمین دفن کردند نه برای آن است که دزد نبرد برای اهدافی دفن کردهاند که یکی این است که ولی امر مسلمین باخبر نباشد تا امر کند که این را در تولید راه بینداز این صفحه المیزان را حتماً ببینید تا ببینید که این آیه در عصر غیبت چه خواهد بود ولی مسلمین کیست؟ بالأخره یک کسی هست که والی مسلمین است یا نه؟ که وکیل مسلمین نیست ولی مسلمین است میفرماید این در دسترس نیست تا ولی مسلمین امر کند که این را در تولید راه اندازی کن یا قرض الحسنه بده مشکل اشتغال را حل کن مشکل تورّم را حل کن این مکنوز است مظفور است لذا ولی مسلمین خبر ندارد او که علم غیب ندارد که و بنا بر این نیست بر فرض که امام معصوم(سلام الله علیه) باشد که اینها به علم غیبشان عمل بکنند که وجود مبارک حضرت(سلام الله علیه) که ظهور کردند بخشی از کارها را با علم غیب انجام میدهند مثل اینکه خضر(سلام الله علیه) این کار را میکردند حالا این آیه در عصر غیبت والی مسلمین کیست؟ ولیّ مسلمین کیست؟ معلوم میشود چنین حقی هست دیگر به نظر شریف سیدنا الاستاد در عصر غیبت یک کسی هست که حرف آخر را میزند و امر میکند به این سرمایهدار متکاثر که این را در سرمایه گذاری راه اندازی کن این را حتماً ملاحظ بفرمایید.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است