- 93
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 19 و 20 سوره کهف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 19 و 20 سوره کهف":
مسئله توحید جزء اصلیترین مسائل اعتقادی است
مسئلهای که سازندگی دارد و اثر تربیتی و دینیاش فراوان است مسئلهٴ معاد است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَکَذلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَلاَ یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً ﴿19﴾ إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً ﴿20﴾
بعد از اینکه جریان خواب اصحاب کهف را بیان فرمود که ﴿ضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً﴾ فرمود همانطوری که ما اینها را اِنامه کردیم و خواباندیم ﴿وَکَذلِکَ بَعَثْنَاهُمْ﴾ اینها را از خواب بیدار کردیم این بیداری برای آن است که این آیات انفسی خود را ارزیابی کنند یک, و همین آیات انفسی برای دیگران آیات آفاقی است دو, آنها با مشاهدهٴ این صحنه به جریان معاد پی ببرند سه, گرچه مسئله توحید جزء اصلیترین مسائل اعتقادی است لکن آن مسئلهای که سازندگی دارد و اثر تربیتی و دینیاش فراوان است مسئلهٴ معاد است چون صِرف اعتقاد به اینکه در جهان واجبالوجود هست و اعتقاد به اینکه آن واجبالوجود واحد است و اعتقاد به اینکه آن واجبالوجود خالق کل است و اعتقاد به اینکه آن واجبالوجود ربّالأرباب است این اصول تقریباً در وثنیّت هم بود یعنی مشرکان حجاز با این اصول چهارگانه و مانند آن مخالف نبودند ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ و اینها تدریباً اثر تربیتیشان کم است آنچه که اثر تربیتیاش زیاد است و مؤثر است ربوبیّت جزئی است یعنی ربّ ما, پرورندهٴ ما کیست؟ کارهای ما به دست کیست؟ کارهای عالَم را به نحو کلی خدای سبحان انجام میدهد اما انسانها کارهای شخصیشان با تدبیر چه کسی اداره میشود؟ قوانینی که برای ادارهٴ زندگی بشر تنظیم میشود این در دست کیست؟ مسئولیت انسان در برابر کیست؟ انسان که مُرد باید به چه کسی جواب بدهد؟ آیا چنین صحنهای هست یا نه؟ ربوبیّت جزئی سهم تعیینکننده دارد از لحاظ مبدأ, جریان معاد هم سهم بسیار تعیین کننده دارد از لحاظ مسئولیت, منکران معاد مسئول نبودند و خود را مسئول نمیدانستند میگفتند انسان که میمیرد میپوسد و تمام میشود خب اگر چنین فکری هست که انسان بعد از مرگ هیچ مسئولیتی ندارد او به جای ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکَّی﴾ بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ عمل میکند چه اینکه الآن استکبار جهانی هم بر اساس همین عمل میکند او دیگر به این فکر نیست که ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا﴾ یا ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکَّی﴾ او میگوید ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ هر کسی برنده شد او اهل فلاح و صلاح است, خب این زندگی را تلخ میکند بنابراین آنچه که برای مردم اِفسوس که اهل دقیانوس بودند یا شهر دیگر این مطلب حسّاس و مهم بود که ربوبیّت انسان به دست خدای سبحان است یک, و انسان هم در برابر خدا مسئول است دو, هر کاری که انجام میدهد باید جواب بدهد این عامل سازندگی است برای آدم فرمود ما اینها را مبعوث کردیم ﴿لِیَتَسَاءَلُوا﴾ این آیات انفسی ممکن است برای خود شخص سودآور نباشد چون او دارای رسالت بزرگ است ولی همین آیات انفسی نسبت به دیگران میشود آیات آفاقی. در قرآن کریم فرمود ما آیاتمان را از دو منظر ارائه میکنیم به نحو منفصله مانعةالخلو که جمع را شاید آیهٴ 53 سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» این است ﴿سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ﴾ حالا این ضمیر ﴿أَنَّهُ﴾ به الله برمیگردد به توحید الله یا به وحی الهی برمیگردد که قرآن حق است به هر تقدیر آیات الهی به نحو منفصلهٴ مانعةالخلو دو قسم است آیات آفاقی و آیات انفسی. آیات انفسی هر کسی برای او انفسی است ولی برای دیگری آیات آفاقی است جریان تکلّم وجود مبارک مسیح(سلام الله علیه) در گهواره این جزء آیات انفسی بود برای خود آن حضرت و جزء آیات آفاقی بود برای تودهٴ مردم هر چه که خارج از جان هر کس است آیات آفاقی است ولو داخل در جان دیگری باشد. وجود مبارک یحیی(سلام الله علیه) که در خردسالی حکم الهی را تلقّی کرد ﴿وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً﴾ این جزء آیات انفسی وجود مبارک یحیی(سلام الله علیه) بود ولی نسبت به دیگران جزء آیات آفاقی. آنچه که برای اصحاب کهف پیش آمد جزء آیات انفسی آنهاست و جزء آیات آفاقی دیگران فرمود ما این کار را کردیم ﴿لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ﴾ تا این سؤال و جواب زمینهٴ حلّ توحید ربوبی از یک سو و جریان حقّانیّت معاد از سوی دیگر.
مطلب بعدی آن است که گرچه اشیاء بعضی عادیاند بعضی غیرعادی, بعضی آساناند بعضی آسانتر, بعضی سختاند بعضی سختتر اما همهٴ این اشیاء و امور نسبت به ذات اقدس الهی علی وزانٍ واحد آسان است زیرا قدرت مطلقه نامتناهی است از یک سو, با اراده کار میکند نه با ابزار و ادوات از سوی دیگر, خب اگر با اراده کار میکند فرقی بین کوچک و بزرگ نیست, بین دور و نزدیک نیست, بین بالا و پایین نیست قبلاً هم این بحث گذشت که ذات اقدس الهی سادهترین و سبکترین اشیا را مثال میزند میفرماید این برای ما آسان است, سنگینترین اشیا که از او سنگینتر فرضی ندارد آن را هم مثال میزند میفرماید برای من آسان است.
جریان سایه وقتی که آفتاب طلوع میکند این شاخص سایهای دارد, این درخت سایهای دارد احداث سایه, امتداد سایه, جمع سایه اینها خیلی سخت نیست برای اینکه سایه وجودِ ظلّی دارد اصلاً چیزی مستقلّ نیست فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ﴾ این سایه را ما گستراندیم ﴿ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً ٭ ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضاً یَسِیراً﴾ اگر ﴿یَسِیراً﴾ به معنی تدریج نباشد به معنی آسان باشد یعنی ما به آسانی این سایه را جمع میکنیم خب جمع کردن سایه از سبکترین کارهای عالَم است چون سایه چیزی نیست که صعوبتی داشته باشد. حشر اکبر یعنی کلّ جهان را به هم زدن و دوباره ساختن ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ بشود, ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ بشود, ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾ بشود, ﴿وَإِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾ بشود, ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾ کلّ این صحنه را کسی به هم بزند دوباره بسازد دیگر از این کار سختتر فرضی ندارد که فرمود: ﴿ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنَا یَسِیرٌ﴾ این برای ما آسان است, خب اگر دو نمونه را قرآن کریم ذکر میکند یکی سادهترین کارها, یکی سختترین کارها و هر دو نسبت به ذات اقدس الهی علی وزانٍ واحد آسان است چون با اراده کار میکند نه با ابزار و ادوات بنابراین چیزی برای خدا عجیب یا عجیبتر, عادی یا عادیتر نیست و اگر جریان اصحاب کهف عَجَب است نسبت به دیگران که با کارهای عادی مأنوساند عَجَب است وگرنه نسبت به ذات اقدس الهی هیچ تعجّبی در کار نیست فرمود: ﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً﴾ برای شما البته چیزی که غیر عادی است تعجّبآور است چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «کهف» در جریان قصّهٴ وجود مبارک موسای کلیم با همراهش که به دنبال خضر میرفتند آنجا فرمود: ﴿وَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَباً﴾ همین سورهٴ «کهف» آیهٴ مبارکهٴ 63 این است ﴿وَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَباً﴾ آنها تعجّب میکردند از اینکه ماهیِ مُرده وقتی به آب رسیده زنده بشود مثلاً یا جریان مادر شدن همسر زکریا(سلام الله علیه) زکریا عرض کرد خدایا وقتی حضرت مریم را دید عرض کرد داشتن فرزند صالحی چون مریم برکت است خدایا به من هم فرزند صالح بده و من هم ناامید نیستم برای اینکه گرچه ﴿رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً﴾ لکن ﴿لَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً﴾ ذات اقدس الهی به او بشارت داد که تو پدر میشوی عرض کرد هر چه که خدای سبحان اراده کند همان است ولی به حسب ظاهر من سالمندم, پیرم, محکمترین عضو بدن انسان که استخوان است او پوک شده چه رسد به سایر اعضا همسر من که الآن پیر است آن وقت هم که جوان بود عقیم و نازا بود ﴿وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾ گرچه در بعضی از آیات دارد ﴿وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ﴾ این ﴿عَاقِرٌ﴾ مثل «حائض» دیگر «تاء» تأنیث نمیخواهد چون صفت مختص است عرض کرد خدایا آن وقتی که جوان بود نازا بود اما حکم آنچه که تو بفرمایی. این کار را کرده فرشته آمده مأموریت داشت که بشارت بدهد به وجود مبارک زکریا که شما پدر میشوی همسرش شنید در سورهٴ مبارکهٴ «هود» که این قصه گذشت در آیهٴ هفتاد به بعد سورهٴ «هود» به این صورت بود ﴿وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ ٭ قَالَتْ یَا وَیْلَتَی ءَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهذَا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هذَا لَشَیءٌ عَجِیبٌ﴾ خب اینها نسبت به کارهای عادی عجیب است البته اما نسبت به ذات اقدس الهی چیزی عجیب نیست که مثلاً تعجّب باشد که خدای سبحان چنین کاری کرده باشد نه, چون قدرت وقتی مطلق شد و نامتناهی شد و با اراده کار کرد او هر لحظه دارد کارهای غیر مترقّب انجام میدهد نسبت به خدای سبحان تعجّبآور نیست برای ماها که البته عادت نکردیم به این امور عجیب است.
مطلب بعدی آن است که قبلاً فرمود در متن قضیه که اینها دو حزباند ﴿ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی﴾ این ﴿أَحْصَی﴾ فعل ماضی بود ﴿لِمَا لَبِثُوا أَمَداً﴾ ما اینها را بیدار کردیم تا معلوم بشود که چه کسی شمارشش دقیقتر است, چه کسی میتواند احصا بکند مدّت خواب را نفرمود سؤال کنندهها و جواب دهندهها دو گروهاند فرمود آنها که احصا کردند دو گروهاند حالا ممکن است بعضی سؤال کرده باشند عدهای سؤال کرده باشند مثلاً یکی, دو نفر سؤال کرده باشند عدهای هم از دیگران جواب خواسته باشند آن جوابدهندهها دو گروه باشند بگویند ﴿لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ یک عده گفتند ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ﴾ سه, چهار گروه با هم حرف زده باشند این منافات ندارد با آنچه که در متن قصّه آمده است که ﴿لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی﴾ یعنی «أعدّ لما لَبثوا» آنهایی که احصا کردند حرفی درباره مدّت زدند دو گروه بودند بعضی گفتند کوتاه مدت خوابیدیم, بعضی گفتند مدّتش را خدا میداند اینچنین نیست که مجموع سؤال و جواب کننده دو نفر بودند یا دو گروه بودند بنابراین اگر از این آیه برمیآید که سه گروه یا چهار گروه حرف زدند با آن ﴿أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی لِمَا لَبِثُوا أَمَداً﴾ منافات ندارد اینجا ممکن است یکی حرف زده باشد ﴿کَمْ لَبِثْتَ﴾, یکی در جواب گفته باشد که ﴿یَوْماً﴾, یکی در جواب گفته باشد ﴿بَعْضَ یَوْمٍ﴾ یکی هم گفته باشد, اینها ممکن است متعدّد باشند اما آنکه اِحصا کرده بیش از دو گروه نیستند یک عده گفتند کوتاه مدّت خوابیدیم, یک عده گفتند مدّتش را خدای سبحان میداند.
مطلب بعدی آن است که ممکن است در جمع اینها کسانی بودند که از آیات انفسی طَرْف خوبی بستند و باخبر بودند که چند سال مُردند اما منافات هم ندارد که اینها بدانند سیصد سال خوابیدند یک, و همینها گفته باشند ﴿فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَلاَ یُشْعِرَنَّ﴾ گفته باشند این دو, چرا منافات ندارد؟ برای اینکه اینها میدانند سیصد سال خوابیدند اما نمیدانند در خارج همان فکر قبلی باقی است یا ادامهٴ همان افکار شرکآلود سیصد سال قبل است این را از خارج نمیدانند لذا سفارش میکنند وقتی که رفتید برای تهیه طعام ببینید پاکترین طعام را چه کسی دارد و مواظب باشند شناخته نشوید زیرا اگر آن افکار و آن شرک و آن بتپرستی و آن انکار معاد همچنان باشد به شما آسیب میرسانند همانطوری که به انبیا میگفتند یا باید از این سرزمین بیرون بروید یا اگر در این سرزمین زندگی میکنید مکتب ما را بپذیرید ﴿لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا﴾ این دو امر که «إنّ الدّعی ابن الدّعی قد ترکنی بین السلّة و الذلّة» همین است میگفتند یا باید در این سرزمین بمانی و مکتب ما را بپذیری یا باید از این دیار بیرون بروی این همیشه بود, بنابراین اگر اینها از آیات انفسی باخبر بودند و آگاه بودند که سیصد سال خوابیدند منافات ندارد که به کسی که اعزام شده بود برای تهیّه غذا به او بگویند مواظب باش تا شناخته نشوی برای اینکه ممکن بود احتمال میدادند افکاری که فعلاً در این شهر حاکم است همان افکار دوران گذشته باشد, خب. ﴿وَکَذلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ فکر میکردند که خوابشان عادی است و عدهای گفتند که نه ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ﴾ این برخی از تفسیرها آمده که اینها اول وقتی که بلند شدند خیال کردند کوتاهمدّت خوابیدند بعد وقتی که دیدند ناخنهای دستشان بلند شد, موهای سرشان طولانی شد فهمیدند درازمدّت خوابیدند این استفاده خیلی بعید است خدای سبحان کلّ بدن اینها را حفظ کرد یعنی خوابِ سیصد ساله را بر اینها تحمیل کرد ﴿ضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ﴾ یک, بدن اینها را در سه قرن بدون غذا حفظ کرد دو, لباس اینها را در سه قرن حفظ کرد سه, احتیاجات بدنی اینها را بر اساس خودکفایی الهی تأمین کرد چهار, خستگی اینها را هم با ﴿وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ﴾ برطرف کرد پنج, همان خدایی که مقلّبالقلوب است مقلّبالقلوب و الأبصار است, مقلّبالقلوب و الأبصار و الأسماع است, مقلّبالقلوب و الأبصار و الأسماع و الأبدان هم هست که ﴿نُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ﴾ این ﴿نُقَلِّبُهُمْ﴾ برای ما هم هر شب هست ما هر شب بالأخره از پهلوی راست به پهلوی چپ میغلتیم برای رفع خستگی و نمیدانیم که چند بار غلتیدیم و چه کسی ما را دارد میغلتاند و چه کسی ما را دارد حفظ میکند ﴿مَن یَکْلَؤُکُم بِالَّلیْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمنِ﴾ چه کسی شما را از الرحمان حفظ میکند نمیگذارد خطری از ناحیه الرحمان به شما برسد همان الرحمان است که در حقیقت شما را دارد حفظ میکند. بنابراین اینکه نگاه کردند دیدند ناخنشان بلند شده, مویشان طولانی شده و اینها ظاهراً اثباتش آسان نیست اگر این بود خب همان اوّلین بار انسان قیافهاش را میدید و تعجّب میکرد اینطور نبود که از راه بلندی مو و بلندی ناخن بفهمند ﴿قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ﴾ بعد ذات اقدس الهی فرمود ما اینها را به آیات انفسی اینها, اینها را خواباندیم و بیدار کردیم تا برای اینها مسئله شفافتر بشود و دیگران هم جریان معاد را کاملاً به خوبی احساس کنند.
اما اینکه در بحث دیروز گذشت وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) قبلاً خودش به مسئله معاد استدلال کرده به نمرود فرمود: ﴿رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِیْ وَیُمِیتُ﴾ چگونه بعدها به خدای سبحان عرض میکند که ﴿رَبَّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتَی﴾ این سرّش در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت آن نظم طبیعی که از این آیات برمیآید همین است که اول جریان مناظره و مبارزه علمی وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) با نمرود مطرح شد بعد قصّهٴ ﴿کَالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیَةٍ﴾ مطرح شد, بعد قصّهٴ ﴿أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَی﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 278 این است ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِیْ وَیُمِیتُ﴾ این بحث میگذرد, در آیه بعد ﴿أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا﴾ این آیه مبسوط هم میگذرد, بعد ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبَّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتَی﴾ این معلوم میشود که وجود مبارک حضرت ابراهیم این کار را کرده که تا یاد بگیرد چگونه مُردهها را زنده بکند و این کار را هم کرده.
پرسش: آیه میگوید ﴿لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی﴾ .
پاسخ: بله خب دیگر, قلبم مطمئن باشم که تو محیی هستی, من وقتی که کسی مظهر او شد, آیت او شد و توانست مُرده را به اذن او زنده کند او که بالاستقلال و الاصاله به طریق اُولیٰ میتواند مُرده را زنده کند.
پرسش: مگر حضرت ابراهیم میخواسته مرده زنده بکند؟
پاسخ: بله دیگر همین کار را هم کرد دیگر.
پرسش:...
پاسخ: نه, آنکه خودش برهان اقامه کرده کاملاً وقتی کسی به عنوان پیامبر در مناظرهای که با سلطان عصر در میان میگذارد با ضرس قاطع گفت ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِیْ وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللّهَ یَأْتِی﴾ به صورت ضرس قاطع فرمود او احیا و اماته میکند تردیدی در او نبود و ذات اقدس الهی به حضرت ابراهیم دیروز بحث دیروز گذشت.
پرسش:...
پاسخ: بله, همان در بحث دیروز گذشت ذات اقدس الهی به حضرت ابراهیم نفرمود «ألم تؤمن» مگر تو ایمان نیاوردی فرمود: ﴿أَوَلَمْ تُؤْمِن﴾ تو که ایمان آوردی پس دنبال چه چیزی میگردی؟ این «واو» نقش تعیینکننده دارد تو که مؤمنی به ما, تو که یقین داری این عرض کرد که من مطمئن بشوم که این کار را میکنی از کجا مطمئن بشوم؟ از اینکه آیات انفسی را در خود مییابم به اذن تو, من هم این کار را میکنم وقتی تو اجازه دادی به اذن تو من بتوانم مُردهها را زنده کنم خب یقیناً این سِمت در شما هست من میخواهم مظهر نام شما بشوم و این کار را هم کرده آن بزرگوارها یا دربارهٴ خودشان خدا آنها را اماته کرده بعد احیا کرده یا نه, دیگران را احیا کرده و اینها دیدند اما درباره وجود حضرت ابراهیم این نیست که آیات انفسی را درباره خودش پیاده کند که.
پرسش: حضرت ابراهیم زنده کردن را میخواست یاد بگیرد که مظهر..
پاسخ: بله دیگر, عرض کرد ﴿رَبَّ أَرِنِی﴾ نشان بده.
پرسش: مردم که از حضرت ابرهیم نخواستند.
پاسخ: آن بزرگوار قبلی که آیه 259 بود گفت ﴿أَنَّی یُحْیِیْ هذِهِ اللّهُ﴾ خدا چه موقع و چطور اینها را احیا میکند وجود مبارک حضرت ابراهیم نگفت که خدایا چطور احیا میکنی, عرض کرد من را نشان بده, آن خصوصیّات را نشان بده بعد فرمود راهش هم این است تو بخواه میآید من هم در قیامت اینها را ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ من مردم را به نام رهبرانشان میخواهم میگویم به نام مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میخواهم مسلمانها میآیند, میگویم موسویها بیایند کلیمیها میآیند, میگویم عیسویها بیایند مسیحیها میآیند ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ تو هم امام این حیوانات که سرِ اینهاست نزد خودت داشته باشد سرها را مخلوط نکن این سرِ طاوس نزدت باشد بگو یا طاوس اینها پَر میکشند میآیند این جزئیات را یاد دادن است, این سر را امام دانستن است, آن امت را بدن دانستن است هزار یعنی هزار نکتهٴ باریکتر ز مو اینجاست بارها به عرضتان رسید این تفسیر از درسهای دیگر خیلی مشکلتر است ما هم خارج آنها را گفتیم و میگوییم, سطح آنها را هم گفتیم اما هیچ درسی برای ما مشکلتر از خارج تفسیر نیست حالا الهیات شفا نمیدانم فلان کتاب, فلان کتاب هم خارجش گفته شد هم سطحش اما بالأخره آدم جایی نماند و نمیماند به حسب ظاهر دربارهٴ تفسیر خیلی از جاها ما مشکل داریم دیر به ذهن میآید و در دسترس نیست جزء بنای عقلا و فهم عُرف و لغت و اینها نیست که مشکل حل بشود, خب.
این آیات انفسی را ذات اقدس الهی نصیب اصحاب کهف کرد و اصحاب کهف هم خودشان آشنا شدند به مسئله معاد پی بردند و جامعه هم آشنا شده است و آگاه شده و مشکلات آنها تا حدودی از این جهت حل شد اما کجا اصحاب کهف به این مقامات رسیدند این مطالب را پیدا کردند اصحاب کهف بالأخره در خاورمیانه زندگی میکردند یا در نیمکُرهٴ شمالی بودند یا در نیمکُرهٴ جنوبی بالأخره این غار درش به طرف جنوب بود چه در نیمکُرهٴ شمالی, چه در نیمکُرهٴ جنوبی و انتهایش به طرف قطب شمال بود در خاورمیانه هر کس سخن از خدا و قیامت و وحی و نبوّت داشت مدیون رهبری انبیای ابراهیمی بود این فضا را وجود مبارک ابراهیم خلیل و فرزندانش اسحاق و اسماعیل(سلام الله علیهما) و بعد یعقوب و بعد انبیای بعدی و تا برسد به وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) خاورمیانه هر جا سخن از معارف الهی بود از انبیای ابراهیمی بود اینها گرچه آن روز رسانههای ملی و گروهی و امثال ذلک نداشتند اما با حکومت وقت وقتی درگیر میشدند مبارزات رسمی میکردند آن بتشکنی بتکدهها به گوش همه میرسید یا مراسم آتشسوزی وجود مبارک ابراهیم خلیل بود که ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ این قضیهای نبود که در شهری بماند, خب حکومت وقت دستور فراهم کردن هیزمهای فراوانی میدهد که میگفتند با منجنیق که میخواستند حضرت را بیندازند آن طناب سوخته و وجود مبارک ابراهیم خلیل در فضای مشتعل وارد شد ﴿یَا نَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً﴾ این قصّهای نیست که مخفی بماند که کلّ خاورمیانه را وجود مبارک ابراهیم پُر کرده حالا یک عده پذیرفتند یک عده نپذیرفتند انبیای ابراهیمی همین فرمایش را آوردند, وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) در مصر آن معارف را اعاده کرد, بعد وجود مبارک موسای کلیم جریان آن بحر و آن ﴿اضْرِب بِعّصَاکَ الْبَحْرَ﴾ و ان ﴿اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْحَجَرَ﴾ و درگیری با فرعون و کلّ این سرزمین را اینها اداره کردند آنوقت این اصحاب کهف البته قبل از جریان حضرت موسای کلیم بودند اما بعد از انبیای قبلی بودند اینها معارفشان را از انبیای قبلی گرفتند در همین خاورمیانه وجود مبارک ابراهیم خلیل بود و اسحاق بود و اسماعیل بود و یوسف بود و فرزندان آن حضرت بودند که معارف را در خاورمیانه منتشر میکردند و چون قصّهٴ اصحاب کهف در تورات هست از این جهت معلوم میشود که قبل از وجود مبارک موسای کلیم بودند, خب این صحنه بود فرمود: ﴿فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً﴾ ببینید بهترین و پاکترین غذا را چه کسی دارد ﴿فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ خیلی رقیق و لطیفانه معامله کنید این کشفالآیاتهای سابق این ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ها را خیلی درشت مینوشتند تقریباً دو, سه برابر کلمات بعدی تا بیننده را جذب بکند و آنجا هم اشاره کردند در حاشیهاش که این ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ از نظر شمارش کلمات حروف وسط قرآن کریم است یعنی اگر قرآن چند هزار کلمه دارد این وسط گذشته و آینده است الآن ما جزء پانزدهم قرآن کریم هستیم و قرآن کریم سی جزء است از نظر کلمات و حروف این ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ در این کشفالآیات سابق اینطور بود, خب.
﴿وَلاَ یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ﴾ «ظَهر علیه» یعنی بر شما پیروز بشوند و بفهمند شما مکتب دیگری دارید یا رجم است یا اعادهٴ به همان مکتب منحوس این «قد رَکضنی بین اثنیتن» آن روز هم بود به وجود مبارک شعیب هم میگفتند که ﴿لَنُخْرِجَنَّکَ یَا شُعَیْبُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِن قَرْیَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا﴾ این «قد رکضنی بین اثنتین» بین دو امر خطرناک برای حضرت شعیب بود, برای اصحاب کهف بود, برای دیگران هم بود ﴿أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ﴾ و اگر ـ معاذ الله ـ برگشتید به آن ملّت شرکآلود آنها ﴿لَن تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً﴾ در غالب این تعبیرات با «فی» استعمال شده است نه با «الی» این ﴿فِی مِلَّتِهِمْ﴾ نه «إلی ملّتهم» اگر عود الی الملّه بود معلوم میشود که قبلاً هم در این ملّت بودند بعداً توبه کردند الآن دوباره به آنجا برمیگردند اما این چون رجوع ابتدایی است نه رجوع مستأنف با «فی» به کار رفته چه اینکه به وجود مبارک شعیب هم همین پیشنهاد را دادند ﴿أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا﴾ و وجود مبارک شعیب هم فرمود خدای سبحان ما را از اول طاهر و مطهّر نسبت به این رجس و آلودگی قرار داده.
حالا چون ایام محرم و صفر سالار شهیدان است ما دنبال فرصتی میگردیم که نام مبارک سیّدالشهداء برده بشود و جریان مختاری که دیروز صبحت شد مقداری هم از قصّهٴ مختار بگوییم تا معلوم بشود که مثلاً او چه خدمتی کرده آیا واقعاً اهل نجات است یا نه؟ مرحوم مجلسی(رضوان الله تعالی علیه) فرمود من دربارهٴ مختار متوقّفام نظر مثبت یا منفی ندارم ولی اشهر این است که او اهل فلاح است مستحضرید که مشکل او مشکل ولایت بود مشکل توحید نبود یعنی مشرک نبود وثنی و صنمی و اینها نبود این میگفتند جزء فرقه کیسانیه است و وجود مبارک مهدی موعود(عجلّ الله فرجه الشریف) را تطبیق کرده بود بر محمدبنحنیفه و در بعضی از نصوص هم دارد که «فی قلبه شیء من حبّهما» اما مرحوم محدّث قمی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف سفینه, سفینه طبع جدید جلد دوم صفحهٴ 752 شرح حال مختار را مبسوطاً ذکر میکند حالا آن سفینههای دو جلدی لغت «خَیَر» را که ملاحظه بفرمایید در لغت «خَیَر» آنجا نام مختار هست و احوال مختار و اقوال مختار و آرا دربارهٴ مختار هست ایشان در صفحهٴ 752 به عنوان باب احوال مختار مطالب فراوانی را نقل میکند از امالی مرحوم شیخ طوسی میگوید چون دعای علیبنالحسین که دربارهٴ حرمله(علیه اللعنه) ایراد فرمودند به دست مختار مستجاب شد این مثلاً شایستهٴ لطف است «استجابة دعای علیبنالحسین(علیهما السلام) علی حرمله علی یدی المختار» یک.
مطلب بعدی آنکه خبر قتل عمربنسعد و شمربنذیالجوشن و خولیبنیزید و غیرهم(لعنهم الله) که رسید مختار گفت «لا یسوغ لی طعامٌ و لا شرابٌ حتّی أقتل قتله الحسینبنعلی و أهل بیته و ما مِن دینی أترک أحداً منهم حیّا و قال أعلمونی مَن شرک فی دَم الحسین(علیه السلام) و أهل بیته فلم یکن یأتونه برجلٍ منهم الاّ قتله» این یک, سرائر میگوید که دربارهٴ استغاثه مختار در نار این به جهنّم میرود و در آتش استغاثه میکند به رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امیرالمؤمنین و به امام حسین(علیهم الصلاة و السلام) و میگوید «یا حسین! یا حسین! یا حسین! أغِثنی أنا قاتل أعدائک فیقول له رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)» به حضرت سیّدالشهداء میفرماید: «قد احتجّ علیک» این احتجاج کرده این حقّی دارد به گردن تو «فینقضّ علیه کأنّه عِقابٌ کاسر» حضرت مثل یک پرندهٴ شکاری پَر میکشد «فیخرجه مِن النار» این را ابنادریس از سرائر نقل میکند «سئل الصادق(علیه السلام) و لم عُذّب بالنار؟ قال انّه کان فی قلبه منهما شیءٌ» این خطر هست «و فی التهذیب فیخرج المختار حممة و لو شِقّ عن قلبه لوجد حبّهما فی قلبه» همین باعث دوزخی شدن اوست اما خب مستحضرید این شرک نیست که خلود ابدی بیاورد عذاب میآورد اما خلود ابدی نمیآورد این بحث را ایشان میبرند مرحوم محدّث قمی میفرماید «قال المجلسی(رضوان الله علیه) أنّه و إن لم یکن کاملاً فی الایمان و الیقین و لا مأذوناً فیما فعله صریحاً مِن أئمة الدین لکن لمّا جریٰ علی یدیه الخیرات الکثیره و شَفیٰ بهما صدور قوم المؤمنین کان عاقبة أمره آئلة الی النجاة فدخل بذلک تحت قوله تعالی: ﴿وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا﴾ ثمّ قال» خود مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) فرمود: «أنا فی شأنه من المتوقّفین و إن کان الأشهر بین أصحابنا أنّه من المشکورین».
بحث بعدی دربارهٴ «ما یَظهر منه مدح المختار» مرحوم محدّث قمی میفرماید که رجال کشّی عن أبیجعفر امام باقر(سلام الله علیه) فرمود: «لا تسبّوا المختار فانّه قد قتل قتلتنا و طلب بثارنا و زوّج أراملنا و قَسّم فینا المال علی العُسره» باز رجال کشّی قول أبیجعفر(علیه السلام) بأبی محمد حکمبنمختار به پسر مختار میفرماید که «رَحِم الله أباک! رَحِم الله أباک» تکرار فرمود «ما ترک لنا حقّاً عند أحد الاّ طلبه قتل قتلتنا و طلب بدمائنا» باز رجال کشّی عن الأسبق «قال رأیت المختار علی فَخذ أمیرالمؤمنین(علیه السلام)» در دوران کودکی من دیدم مختار روی زانوی وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین نشسته بود و وجود مبارک حضرت امیر «یَمسح رأسه و یقول یا کیس, یا کیس» چون جزء کیسانیه بود. رجال کشّی «لمّا اُتی علیبنالحسین(علیهما السلام) رأس بنزیاد و رأس عمربنسعد خرّ ساجداً» وجود مبارک امام سجاد سجده کرد, سجدهٴ شکر «و قال الحمد لله الذی أدرک لی ثاری من أعدائی و جزی المختار خیرا حتّی بعث الینا المختار برئوس الذین قتل الحسین(علیه السلام)» این بیان وجود مبارک امام سجاد. باز رجال کشّی از امام صادق(سلام الله علیه) دارد که «ما امتشطت فینا هاشمیّة» مشّاطی نیاوردند شانهای نزدند «و لا اختضبت» خضابی نکردند هیچ زن هاشمی «حتی بعث الینا المختار برئوس الذین قتلوا الحسین(علیه السلام)» باز رجال کشّی «بعث المختار عشرین ألف دینار الی علیبنالحسین(علیهما السلام) فقبلها» وجود مبارک امام سجاد قبول کرد «و بَنا بها دار عقیل و دارهم الذی هُدِمت».
مطلب بعدی قول میثم تمّار للمختار و هما فی حَبس بنزیاد هر دو در زندان ابنزیاد بودند میثم به مختار گفت «إنّک أفلت», «أفلت» یعنی «خَرج» خارج میشوی از زندان «و تخرج ثائراً بدم الحسین(علیه السلام)» تو از زندان آزاد میشوی و خونبهای سالار شهیدان حسینبنعلی را میگیری «فتقتل هذا الجبّار الذی نحن فی سجنه» این ابنزیاد را که الآن ما در زندان او هستیم این را میکُشی «و تطأُ بقدمک هذا علی جِبهته و خدّیه» تو به پیشانی او پا میگذاری روی دو گونه و دو صورت او هم پا میگذاری این را میثم تمّار در زندان به مختار گفت. مرحوم محدّث قمی میفرماید: «أقول صدق میثم(رحمهم الله) فی قوله الذی أخذه من امیرالمؤمنین(علیه السلام)» چون این اِخبارات غیبی این الهامات را وجود مبارک حضرت امیر هم به میثم تمّار فرمود, هم به رُشید حجری فرمود, هم به بعضی از اصحاب «فقد روی الشیخ أنّه بعث ابنالأشتر برأس ابنزیاد الی المختار و أعیان مَن کان معه فقدّم بالرئوس فالمختار یتغذّی فالقیت بین یدیه فقال المختار الحمد لله ربّ العالمین وُضع رأس الحسینبنعلی(علیهما السلام) بین یدی ابنزیاد و هو یتغذّی و أتیت برأس ابنزیاد و أنا أتغذّی» آنگاه ماری آمد و وارد بینی ابنزیاد ملعون شد که تتمّه قصّه است. در عللالشرائع هم مطالب دیگری است که ایشان مرحوم محدّث قمی(رضوان الله علیه) نقل میکند بعد در صفحهٴ 756 میفرماید مختار مقبرهای داشت نزدیک جامه کوفه بود که «یلوح لکلّ من خرج من باب مسلم کالنجم اللامع» بعد این را بعدها این بِنا را هم تخریب کردند. باز مرحوم محدّث قمی در پایان صفحهٴ 756 دارد «الروایات فی مدحه» بعد «ذکر جملة من العبارات فی مدحه مِنها اهدائه الجاریة اُمّ زیدبنعلیبنالحسین الی علیبنالحسین(علیهما السلام) و کان یُجالس محمدبنحنفیه و یأخذ عنه الأحادیث و کان بالکوفه یتکلّم بفضل آل محمد(علیهم الصلاة و علیهم السلام) و ینشر مناقب علیٍّ و الحسنین و یتوجّع لهم ممّا نزل بهم» باز «لمّا دخل مسلمبنالعقیل الکوفه أسکنه المختار داره و بایعه فلمّا قُتل مسلم سُعی بالمختار الی ابنزیاد» سِعایت کردند «فأحضره و قال له یأبن عبید أنت المبایع لأعدائنا فشهد له عمروبنحریث أنّه لم یفعل فشتمه ابنزیاد و ضربه بقضیب فی یده فشتر عینه و حبسه مع عبداللهبنالحارثبنعبدالمطلب فی محبسٍ کان فیه میثم التمّار» دعای محمدبنحنیفه للمختار هست, دعای سجاد(سلام الله علیه) هست «جزی الله المختار خیرا» و آخرین جمله این است که «قال ابننمّا و دعاء زین العابدین(علیه السلام) للمختار دلیلٌ واضحٌ و برهانٌ لائحٌ علی أنّه عنده لمن المصطفین الأخیار و قد أسلفنا مِن أقوال الائمه فی مطاوی الکتاب تکرار مدحهم له و نهیهم عن ذمّه و إنّما أعداؤه عملوا له مثالب لیباعدوه من قلوب الشیعه کما عَمِل أعداء أمیرالمؤمنین(علیه السلام) له مساوی» ما البته آنچه که رضای اهل بیت است همان را از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
مسئله توحید جزء اصلیترین مسائل اعتقادی است
مسئلهای که سازندگی دارد و اثر تربیتی و دینیاش فراوان است مسئلهٴ معاد است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَکَذلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَلاَ یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً ﴿19﴾ إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً ﴿20﴾
بعد از اینکه جریان خواب اصحاب کهف را بیان فرمود که ﴿ضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً﴾ فرمود همانطوری که ما اینها را اِنامه کردیم و خواباندیم ﴿وَکَذلِکَ بَعَثْنَاهُمْ﴾ اینها را از خواب بیدار کردیم این بیداری برای آن است که این آیات انفسی خود را ارزیابی کنند یک, و همین آیات انفسی برای دیگران آیات آفاقی است دو, آنها با مشاهدهٴ این صحنه به جریان معاد پی ببرند سه, گرچه مسئله توحید جزء اصلیترین مسائل اعتقادی است لکن آن مسئلهای که سازندگی دارد و اثر تربیتی و دینیاش فراوان است مسئلهٴ معاد است چون صِرف اعتقاد به اینکه در جهان واجبالوجود هست و اعتقاد به اینکه آن واجبالوجود واحد است و اعتقاد به اینکه آن واجبالوجود خالق کل است و اعتقاد به اینکه آن واجبالوجود ربّالأرباب است این اصول تقریباً در وثنیّت هم بود یعنی مشرکان حجاز با این اصول چهارگانه و مانند آن مخالف نبودند ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ و اینها تدریباً اثر تربیتیشان کم است آنچه که اثر تربیتیاش زیاد است و مؤثر است ربوبیّت جزئی است یعنی ربّ ما, پرورندهٴ ما کیست؟ کارهای ما به دست کیست؟ کارهای عالَم را به نحو کلی خدای سبحان انجام میدهد اما انسانها کارهای شخصیشان با تدبیر چه کسی اداره میشود؟ قوانینی که برای ادارهٴ زندگی بشر تنظیم میشود این در دست کیست؟ مسئولیت انسان در برابر کیست؟ انسان که مُرد باید به چه کسی جواب بدهد؟ آیا چنین صحنهای هست یا نه؟ ربوبیّت جزئی سهم تعیینکننده دارد از لحاظ مبدأ, جریان معاد هم سهم بسیار تعیین کننده دارد از لحاظ مسئولیت, منکران معاد مسئول نبودند و خود را مسئول نمیدانستند میگفتند انسان که میمیرد میپوسد و تمام میشود خب اگر چنین فکری هست که انسان بعد از مرگ هیچ مسئولیتی ندارد او به جای ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکَّی﴾ بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ عمل میکند چه اینکه الآن استکبار جهانی هم بر اساس همین عمل میکند او دیگر به این فکر نیست که ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا﴾ یا ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکَّی﴾ او میگوید ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ هر کسی برنده شد او اهل فلاح و صلاح است, خب این زندگی را تلخ میکند بنابراین آنچه که برای مردم اِفسوس که اهل دقیانوس بودند یا شهر دیگر این مطلب حسّاس و مهم بود که ربوبیّت انسان به دست خدای سبحان است یک, و انسان هم در برابر خدا مسئول است دو, هر کاری که انجام میدهد باید جواب بدهد این عامل سازندگی است برای آدم فرمود ما اینها را مبعوث کردیم ﴿لِیَتَسَاءَلُوا﴾ این آیات انفسی ممکن است برای خود شخص سودآور نباشد چون او دارای رسالت بزرگ است ولی همین آیات انفسی نسبت به دیگران میشود آیات آفاقی. در قرآن کریم فرمود ما آیاتمان را از دو منظر ارائه میکنیم به نحو منفصله مانعةالخلو که جمع را شاید آیهٴ 53 سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» این است ﴿سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ﴾ حالا این ضمیر ﴿أَنَّهُ﴾ به الله برمیگردد به توحید الله یا به وحی الهی برمیگردد که قرآن حق است به هر تقدیر آیات الهی به نحو منفصلهٴ مانعةالخلو دو قسم است آیات آفاقی و آیات انفسی. آیات انفسی هر کسی برای او انفسی است ولی برای دیگری آیات آفاقی است جریان تکلّم وجود مبارک مسیح(سلام الله علیه) در گهواره این جزء آیات انفسی بود برای خود آن حضرت و جزء آیات آفاقی بود برای تودهٴ مردم هر چه که خارج از جان هر کس است آیات آفاقی است ولو داخل در جان دیگری باشد. وجود مبارک یحیی(سلام الله علیه) که در خردسالی حکم الهی را تلقّی کرد ﴿وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً﴾ این جزء آیات انفسی وجود مبارک یحیی(سلام الله علیه) بود ولی نسبت به دیگران جزء آیات آفاقی. آنچه که برای اصحاب کهف پیش آمد جزء آیات انفسی آنهاست و جزء آیات آفاقی دیگران فرمود ما این کار را کردیم ﴿لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ﴾ تا این سؤال و جواب زمینهٴ حلّ توحید ربوبی از یک سو و جریان حقّانیّت معاد از سوی دیگر.
مطلب بعدی آن است که گرچه اشیاء بعضی عادیاند بعضی غیرعادی, بعضی آساناند بعضی آسانتر, بعضی سختاند بعضی سختتر اما همهٴ این اشیاء و امور نسبت به ذات اقدس الهی علی وزانٍ واحد آسان است زیرا قدرت مطلقه نامتناهی است از یک سو, با اراده کار میکند نه با ابزار و ادوات از سوی دیگر, خب اگر با اراده کار میکند فرقی بین کوچک و بزرگ نیست, بین دور و نزدیک نیست, بین بالا و پایین نیست قبلاً هم این بحث گذشت که ذات اقدس الهی سادهترین و سبکترین اشیا را مثال میزند میفرماید این برای ما آسان است, سنگینترین اشیا که از او سنگینتر فرضی ندارد آن را هم مثال میزند میفرماید برای من آسان است.
جریان سایه وقتی که آفتاب طلوع میکند این شاخص سایهای دارد, این درخت سایهای دارد احداث سایه, امتداد سایه, جمع سایه اینها خیلی سخت نیست برای اینکه سایه وجودِ ظلّی دارد اصلاً چیزی مستقلّ نیست فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ﴾ این سایه را ما گستراندیم ﴿ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً ٭ ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضاً یَسِیراً﴾ اگر ﴿یَسِیراً﴾ به معنی تدریج نباشد به معنی آسان باشد یعنی ما به آسانی این سایه را جمع میکنیم خب جمع کردن سایه از سبکترین کارهای عالَم است چون سایه چیزی نیست که صعوبتی داشته باشد. حشر اکبر یعنی کلّ جهان را به هم زدن و دوباره ساختن ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ بشود, ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ بشود, ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾ بشود, ﴿وَإِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾ بشود, ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾ کلّ این صحنه را کسی به هم بزند دوباره بسازد دیگر از این کار سختتر فرضی ندارد که فرمود: ﴿ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنَا یَسِیرٌ﴾ این برای ما آسان است, خب اگر دو نمونه را قرآن کریم ذکر میکند یکی سادهترین کارها, یکی سختترین کارها و هر دو نسبت به ذات اقدس الهی علی وزانٍ واحد آسان است چون با اراده کار میکند نه با ابزار و ادوات بنابراین چیزی برای خدا عجیب یا عجیبتر, عادی یا عادیتر نیست و اگر جریان اصحاب کهف عَجَب است نسبت به دیگران که با کارهای عادی مأنوساند عَجَب است وگرنه نسبت به ذات اقدس الهی هیچ تعجّبی در کار نیست فرمود: ﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً﴾ برای شما البته چیزی که غیر عادی است تعجّبآور است چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «کهف» در جریان قصّهٴ وجود مبارک موسای کلیم با همراهش که به دنبال خضر میرفتند آنجا فرمود: ﴿وَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَباً﴾ همین سورهٴ «کهف» آیهٴ مبارکهٴ 63 این است ﴿وَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَباً﴾ آنها تعجّب میکردند از اینکه ماهیِ مُرده وقتی به آب رسیده زنده بشود مثلاً یا جریان مادر شدن همسر زکریا(سلام الله علیه) زکریا عرض کرد خدایا وقتی حضرت مریم را دید عرض کرد داشتن فرزند صالحی چون مریم برکت است خدایا به من هم فرزند صالح بده و من هم ناامید نیستم برای اینکه گرچه ﴿رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً﴾ لکن ﴿لَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً﴾ ذات اقدس الهی به او بشارت داد که تو پدر میشوی عرض کرد هر چه که خدای سبحان اراده کند همان است ولی به حسب ظاهر من سالمندم, پیرم, محکمترین عضو بدن انسان که استخوان است او پوک شده چه رسد به سایر اعضا همسر من که الآن پیر است آن وقت هم که جوان بود عقیم و نازا بود ﴿وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾ گرچه در بعضی از آیات دارد ﴿وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ﴾ این ﴿عَاقِرٌ﴾ مثل «حائض» دیگر «تاء» تأنیث نمیخواهد چون صفت مختص است عرض کرد خدایا آن وقتی که جوان بود نازا بود اما حکم آنچه که تو بفرمایی. این کار را کرده فرشته آمده مأموریت داشت که بشارت بدهد به وجود مبارک زکریا که شما پدر میشوی همسرش شنید در سورهٴ مبارکهٴ «هود» که این قصه گذشت در آیهٴ هفتاد به بعد سورهٴ «هود» به این صورت بود ﴿وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ ٭ قَالَتْ یَا وَیْلَتَی ءَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهذَا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هذَا لَشَیءٌ عَجِیبٌ﴾ خب اینها نسبت به کارهای عادی عجیب است البته اما نسبت به ذات اقدس الهی چیزی عجیب نیست که مثلاً تعجّب باشد که خدای سبحان چنین کاری کرده باشد نه, چون قدرت وقتی مطلق شد و نامتناهی شد و با اراده کار کرد او هر لحظه دارد کارهای غیر مترقّب انجام میدهد نسبت به خدای سبحان تعجّبآور نیست برای ماها که البته عادت نکردیم به این امور عجیب است.
مطلب بعدی آن است که قبلاً فرمود در متن قضیه که اینها دو حزباند ﴿ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی﴾ این ﴿أَحْصَی﴾ فعل ماضی بود ﴿لِمَا لَبِثُوا أَمَداً﴾ ما اینها را بیدار کردیم تا معلوم بشود که چه کسی شمارشش دقیقتر است, چه کسی میتواند احصا بکند مدّت خواب را نفرمود سؤال کنندهها و جواب دهندهها دو گروهاند فرمود آنها که احصا کردند دو گروهاند حالا ممکن است بعضی سؤال کرده باشند عدهای سؤال کرده باشند مثلاً یکی, دو نفر سؤال کرده باشند عدهای هم از دیگران جواب خواسته باشند آن جوابدهندهها دو گروه باشند بگویند ﴿لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ یک عده گفتند ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ﴾ سه, چهار گروه با هم حرف زده باشند این منافات ندارد با آنچه که در متن قصّه آمده است که ﴿لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی﴾ یعنی «أعدّ لما لَبثوا» آنهایی که احصا کردند حرفی درباره مدّت زدند دو گروه بودند بعضی گفتند کوتاه مدت خوابیدیم, بعضی گفتند مدّتش را خدا میداند اینچنین نیست که مجموع سؤال و جواب کننده دو نفر بودند یا دو گروه بودند بنابراین اگر از این آیه برمیآید که سه گروه یا چهار گروه حرف زدند با آن ﴿أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی لِمَا لَبِثُوا أَمَداً﴾ منافات ندارد اینجا ممکن است یکی حرف زده باشد ﴿کَمْ لَبِثْتَ﴾, یکی در جواب گفته باشد که ﴿یَوْماً﴾, یکی در جواب گفته باشد ﴿بَعْضَ یَوْمٍ﴾ یکی هم گفته باشد, اینها ممکن است متعدّد باشند اما آنکه اِحصا کرده بیش از دو گروه نیستند یک عده گفتند کوتاه مدّت خوابیدیم, یک عده گفتند مدّتش را خدای سبحان میداند.
مطلب بعدی آن است که ممکن است در جمع اینها کسانی بودند که از آیات انفسی طَرْف خوبی بستند و باخبر بودند که چند سال مُردند اما منافات هم ندارد که اینها بدانند سیصد سال خوابیدند یک, و همینها گفته باشند ﴿فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَلاَ یُشْعِرَنَّ﴾ گفته باشند این دو, چرا منافات ندارد؟ برای اینکه اینها میدانند سیصد سال خوابیدند اما نمیدانند در خارج همان فکر قبلی باقی است یا ادامهٴ همان افکار شرکآلود سیصد سال قبل است این را از خارج نمیدانند لذا سفارش میکنند وقتی که رفتید برای تهیه طعام ببینید پاکترین طعام را چه کسی دارد و مواظب باشند شناخته نشوید زیرا اگر آن افکار و آن شرک و آن بتپرستی و آن انکار معاد همچنان باشد به شما آسیب میرسانند همانطوری که به انبیا میگفتند یا باید از این سرزمین بیرون بروید یا اگر در این سرزمین زندگی میکنید مکتب ما را بپذیرید ﴿لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا﴾ این دو امر که «إنّ الدّعی ابن الدّعی قد ترکنی بین السلّة و الذلّة» همین است میگفتند یا باید در این سرزمین بمانی و مکتب ما را بپذیری یا باید از این دیار بیرون بروی این همیشه بود, بنابراین اگر اینها از آیات انفسی باخبر بودند و آگاه بودند که سیصد سال خوابیدند منافات ندارد که به کسی که اعزام شده بود برای تهیّه غذا به او بگویند مواظب باش تا شناخته نشوی برای اینکه ممکن بود احتمال میدادند افکاری که فعلاً در این شهر حاکم است همان افکار دوران گذشته باشد, خب. ﴿وَکَذلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ فکر میکردند که خوابشان عادی است و عدهای گفتند که نه ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ﴾ این برخی از تفسیرها آمده که اینها اول وقتی که بلند شدند خیال کردند کوتاهمدّت خوابیدند بعد وقتی که دیدند ناخنهای دستشان بلند شد, موهای سرشان طولانی شد فهمیدند درازمدّت خوابیدند این استفاده خیلی بعید است خدای سبحان کلّ بدن اینها را حفظ کرد یعنی خوابِ سیصد ساله را بر اینها تحمیل کرد ﴿ضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ﴾ یک, بدن اینها را در سه قرن بدون غذا حفظ کرد دو, لباس اینها را در سه قرن حفظ کرد سه, احتیاجات بدنی اینها را بر اساس خودکفایی الهی تأمین کرد چهار, خستگی اینها را هم با ﴿وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ﴾ برطرف کرد پنج, همان خدایی که مقلّبالقلوب است مقلّبالقلوب و الأبصار است, مقلّبالقلوب و الأبصار و الأسماع است, مقلّبالقلوب و الأبصار و الأسماع و الأبدان هم هست که ﴿نُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ﴾ این ﴿نُقَلِّبُهُمْ﴾ برای ما هم هر شب هست ما هر شب بالأخره از پهلوی راست به پهلوی چپ میغلتیم برای رفع خستگی و نمیدانیم که چند بار غلتیدیم و چه کسی ما را دارد میغلتاند و چه کسی ما را دارد حفظ میکند ﴿مَن یَکْلَؤُکُم بِالَّلیْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمنِ﴾ چه کسی شما را از الرحمان حفظ میکند نمیگذارد خطری از ناحیه الرحمان به شما برسد همان الرحمان است که در حقیقت شما را دارد حفظ میکند. بنابراین اینکه نگاه کردند دیدند ناخنشان بلند شده, مویشان طولانی شده و اینها ظاهراً اثباتش آسان نیست اگر این بود خب همان اوّلین بار انسان قیافهاش را میدید و تعجّب میکرد اینطور نبود که از راه بلندی مو و بلندی ناخن بفهمند ﴿قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ﴾ بعد ذات اقدس الهی فرمود ما اینها را به آیات انفسی اینها, اینها را خواباندیم و بیدار کردیم تا برای اینها مسئله شفافتر بشود و دیگران هم جریان معاد را کاملاً به خوبی احساس کنند.
اما اینکه در بحث دیروز گذشت وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) قبلاً خودش به مسئله معاد استدلال کرده به نمرود فرمود: ﴿رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِیْ وَیُمِیتُ﴾ چگونه بعدها به خدای سبحان عرض میکند که ﴿رَبَّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتَی﴾ این سرّش در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت آن نظم طبیعی که از این آیات برمیآید همین است که اول جریان مناظره و مبارزه علمی وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) با نمرود مطرح شد بعد قصّهٴ ﴿کَالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیَةٍ﴾ مطرح شد, بعد قصّهٴ ﴿أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَی﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 278 این است ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِیْ وَیُمِیتُ﴾ این بحث میگذرد, در آیه بعد ﴿أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا﴾ این آیه مبسوط هم میگذرد, بعد ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبَّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتَی﴾ این معلوم میشود که وجود مبارک حضرت ابراهیم این کار را کرده که تا یاد بگیرد چگونه مُردهها را زنده بکند و این کار را هم کرده.
پرسش: آیه میگوید ﴿لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی﴾ .
پاسخ: بله خب دیگر, قلبم مطمئن باشم که تو محیی هستی, من وقتی که کسی مظهر او شد, آیت او شد و توانست مُرده را به اذن او زنده کند او که بالاستقلال و الاصاله به طریق اُولیٰ میتواند مُرده را زنده کند.
پرسش: مگر حضرت ابراهیم میخواسته مرده زنده بکند؟
پاسخ: بله دیگر همین کار را هم کرد دیگر.
پرسش:...
پاسخ: نه, آنکه خودش برهان اقامه کرده کاملاً وقتی کسی به عنوان پیامبر در مناظرهای که با سلطان عصر در میان میگذارد با ضرس قاطع گفت ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِیْ وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللّهَ یَأْتِی﴾ به صورت ضرس قاطع فرمود او احیا و اماته میکند تردیدی در او نبود و ذات اقدس الهی به حضرت ابراهیم دیروز بحث دیروز گذشت.
پرسش:...
پاسخ: بله, همان در بحث دیروز گذشت ذات اقدس الهی به حضرت ابراهیم نفرمود «ألم تؤمن» مگر تو ایمان نیاوردی فرمود: ﴿أَوَلَمْ تُؤْمِن﴾ تو که ایمان آوردی پس دنبال چه چیزی میگردی؟ این «واو» نقش تعیینکننده دارد تو که مؤمنی به ما, تو که یقین داری این عرض کرد که من مطمئن بشوم که این کار را میکنی از کجا مطمئن بشوم؟ از اینکه آیات انفسی را در خود مییابم به اذن تو, من هم این کار را میکنم وقتی تو اجازه دادی به اذن تو من بتوانم مُردهها را زنده کنم خب یقیناً این سِمت در شما هست من میخواهم مظهر نام شما بشوم و این کار را هم کرده آن بزرگوارها یا دربارهٴ خودشان خدا آنها را اماته کرده بعد احیا کرده یا نه, دیگران را احیا کرده و اینها دیدند اما درباره وجود حضرت ابراهیم این نیست که آیات انفسی را درباره خودش پیاده کند که.
پرسش: حضرت ابراهیم زنده کردن را میخواست یاد بگیرد که مظهر..
پاسخ: بله دیگر, عرض کرد ﴿رَبَّ أَرِنِی﴾ نشان بده.
پرسش: مردم که از حضرت ابرهیم نخواستند.
پاسخ: آن بزرگوار قبلی که آیه 259 بود گفت ﴿أَنَّی یُحْیِیْ هذِهِ اللّهُ﴾ خدا چه موقع و چطور اینها را احیا میکند وجود مبارک حضرت ابراهیم نگفت که خدایا چطور احیا میکنی, عرض کرد من را نشان بده, آن خصوصیّات را نشان بده بعد فرمود راهش هم این است تو بخواه میآید من هم در قیامت اینها را ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ من مردم را به نام رهبرانشان میخواهم میگویم به نام مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میخواهم مسلمانها میآیند, میگویم موسویها بیایند کلیمیها میآیند, میگویم عیسویها بیایند مسیحیها میآیند ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ تو هم امام این حیوانات که سرِ اینهاست نزد خودت داشته باشد سرها را مخلوط نکن این سرِ طاوس نزدت باشد بگو یا طاوس اینها پَر میکشند میآیند این جزئیات را یاد دادن است, این سر را امام دانستن است, آن امت را بدن دانستن است هزار یعنی هزار نکتهٴ باریکتر ز مو اینجاست بارها به عرضتان رسید این تفسیر از درسهای دیگر خیلی مشکلتر است ما هم خارج آنها را گفتیم و میگوییم, سطح آنها را هم گفتیم اما هیچ درسی برای ما مشکلتر از خارج تفسیر نیست حالا الهیات شفا نمیدانم فلان کتاب, فلان کتاب هم خارجش گفته شد هم سطحش اما بالأخره آدم جایی نماند و نمیماند به حسب ظاهر دربارهٴ تفسیر خیلی از جاها ما مشکل داریم دیر به ذهن میآید و در دسترس نیست جزء بنای عقلا و فهم عُرف و لغت و اینها نیست که مشکل حل بشود, خب.
این آیات انفسی را ذات اقدس الهی نصیب اصحاب کهف کرد و اصحاب کهف هم خودشان آشنا شدند به مسئله معاد پی بردند و جامعه هم آشنا شده است و آگاه شده و مشکلات آنها تا حدودی از این جهت حل شد اما کجا اصحاب کهف به این مقامات رسیدند این مطالب را پیدا کردند اصحاب کهف بالأخره در خاورمیانه زندگی میکردند یا در نیمکُرهٴ شمالی بودند یا در نیمکُرهٴ جنوبی بالأخره این غار درش به طرف جنوب بود چه در نیمکُرهٴ شمالی, چه در نیمکُرهٴ جنوبی و انتهایش به طرف قطب شمال بود در خاورمیانه هر کس سخن از خدا و قیامت و وحی و نبوّت داشت مدیون رهبری انبیای ابراهیمی بود این فضا را وجود مبارک ابراهیم خلیل و فرزندانش اسحاق و اسماعیل(سلام الله علیهما) و بعد یعقوب و بعد انبیای بعدی و تا برسد به وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) خاورمیانه هر جا سخن از معارف الهی بود از انبیای ابراهیمی بود اینها گرچه آن روز رسانههای ملی و گروهی و امثال ذلک نداشتند اما با حکومت وقت وقتی درگیر میشدند مبارزات رسمی میکردند آن بتشکنی بتکدهها به گوش همه میرسید یا مراسم آتشسوزی وجود مبارک ابراهیم خلیل بود که ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ این قضیهای نبود که در شهری بماند, خب حکومت وقت دستور فراهم کردن هیزمهای فراوانی میدهد که میگفتند با منجنیق که میخواستند حضرت را بیندازند آن طناب سوخته و وجود مبارک ابراهیم خلیل در فضای مشتعل وارد شد ﴿یَا نَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً﴾ این قصّهای نیست که مخفی بماند که کلّ خاورمیانه را وجود مبارک ابراهیم پُر کرده حالا یک عده پذیرفتند یک عده نپذیرفتند انبیای ابراهیمی همین فرمایش را آوردند, وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) در مصر آن معارف را اعاده کرد, بعد وجود مبارک موسای کلیم جریان آن بحر و آن ﴿اضْرِب بِعّصَاکَ الْبَحْرَ﴾ و ان ﴿اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْحَجَرَ﴾ و درگیری با فرعون و کلّ این سرزمین را اینها اداره کردند آنوقت این اصحاب کهف البته قبل از جریان حضرت موسای کلیم بودند اما بعد از انبیای قبلی بودند اینها معارفشان را از انبیای قبلی گرفتند در همین خاورمیانه وجود مبارک ابراهیم خلیل بود و اسحاق بود و اسماعیل بود و یوسف بود و فرزندان آن حضرت بودند که معارف را در خاورمیانه منتشر میکردند و چون قصّهٴ اصحاب کهف در تورات هست از این جهت معلوم میشود که قبل از وجود مبارک موسای کلیم بودند, خب این صحنه بود فرمود: ﴿فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً﴾ ببینید بهترین و پاکترین غذا را چه کسی دارد ﴿فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ خیلی رقیق و لطیفانه معامله کنید این کشفالآیاتهای سابق این ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ها را خیلی درشت مینوشتند تقریباً دو, سه برابر کلمات بعدی تا بیننده را جذب بکند و آنجا هم اشاره کردند در حاشیهاش که این ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ از نظر شمارش کلمات حروف وسط قرآن کریم است یعنی اگر قرآن چند هزار کلمه دارد این وسط گذشته و آینده است الآن ما جزء پانزدهم قرآن کریم هستیم و قرآن کریم سی جزء است از نظر کلمات و حروف این ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ در این کشفالآیات سابق اینطور بود, خب.
﴿وَلاَ یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ﴾ «ظَهر علیه» یعنی بر شما پیروز بشوند و بفهمند شما مکتب دیگری دارید یا رجم است یا اعادهٴ به همان مکتب منحوس این «قد رَکضنی بین اثنیتن» آن روز هم بود به وجود مبارک شعیب هم میگفتند که ﴿لَنُخْرِجَنَّکَ یَا شُعَیْبُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِن قَرْیَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا﴾ این «قد رکضنی بین اثنتین» بین دو امر خطرناک برای حضرت شعیب بود, برای اصحاب کهف بود, برای دیگران هم بود ﴿أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ﴾ و اگر ـ معاذ الله ـ برگشتید به آن ملّت شرکآلود آنها ﴿لَن تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً﴾ در غالب این تعبیرات با «فی» استعمال شده است نه با «الی» این ﴿فِی مِلَّتِهِمْ﴾ نه «إلی ملّتهم» اگر عود الی الملّه بود معلوم میشود که قبلاً هم در این ملّت بودند بعداً توبه کردند الآن دوباره به آنجا برمیگردند اما این چون رجوع ابتدایی است نه رجوع مستأنف با «فی» به کار رفته چه اینکه به وجود مبارک شعیب هم همین پیشنهاد را دادند ﴿أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا﴾ و وجود مبارک شعیب هم فرمود خدای سبحان ما را از اول طاهر و مطهّر نسبت به این رجس و آلودگی قرار داده.
حالا چون ایام محرم و صفر سالار شهیدان است ما دنبال فرصتی میگردیم که نام مبارک سیّدالشهداء برده بشود و جریان مختاری که دیروز صبحت شد مقداری هم از قصّهٴ مختار بگوییم تا معلوم بشود که مثلاً او چه خدمتی کرده آیا واقعاً اهل نجات است یا نه؟ مرحوم مجلسی(رضوان الله تعالی علیه) فرمود من دربارهٴ مختار متوقّفام نظر مثبت یا منفی ندارم ولی اشهر این است که او اهل فلاح است مستحضرید که مشکل او مشکل ولایت بود مشکل توحید نبود یعنی مشرک نبود وثنی و صنمی و اینها نبود این میگفتند جزء فرقه کیسانیه است و وجود مبارک مهدی موعود(عجلّ الله فرجه الشریف) را تطبیق کرده بود بر محمدبنحنیفه و در بعضی از نصوص هم دارد که «فی قلبه شیء من حبّهما» اما مرحوم محدّث قمی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف سفینه, سفینه طبع جدید جلد دوم صفحهٴ 752 شرح حال مختار را مبسوطاً ذکر میکند حالا آن سفینههای دو جلدی لغت «خَیَر» را که ملاحظه بفرمایید در لغت «خَیَر» آنجا نام مختار هست و احوال مختار و اقوال مختار و آرا دربارهٴ مختار هست ایشان در صفحهٴ 752 به عنوان باب احوال مختار مطالب فراوانی را نقل میکند از امالی مرحوم شیخ طوسی میگوید چون دعای علیبنالحسین که دربارهٴ حرمله(علیه اللعنه) ایراد فرمودند به دست مختار مستجاب شد این مثلاً شایستهٴ لطف است «استجابة دعای علیبنالحسین(علیهما السلام) علی حرمله علی یدی المختار» یک.
مطلب بعدی آنکه خبر قتل عمربنسعد و شمربنذیالجوشن و خولیبنیزید و غیرهم(لعنهم الله) که رسید مختار گفت «لا یسوغ لی طعامٌ و لا شرابٌ حتّی أقتل قتله الحسینبنعلی و أهل بیته و ما مِن دینی أترک أحداً منهم حیّا و قال أعلمونی مَن شرک فی دَم الحسین(علیه السلام) و أهل بیته فلم یکن یأتونه برجلٍ منهم الاّ قتله» این یک, سرائر میگوید که دربارهٴ استغاثه مختار در نار این به جهنّم میرود و در آتش استغاثه میکند به رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امیرالمؤمنین و به امام حسین(علیهم الصلاة و السلام) و میگوید «یا حسین! یا حسین! یا حسین! أغِثنی أنا قاتل أعدائک فیقول له رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)» به حضرت سیّدالشهداء میفرماید: «قد احتجّ علیک» این احتجاج کرده این حقّی دارد به گردن تو «فینقضّ علیه کأنّه عِقابٌ کاسر» حضرت مثل یک پرندهٴ شکاری پَر میکشد «فیخرجه مِن النار» این را ابنادریس از سرائر نقل میکند «سئل الصادق(علیه السلام) و لم عُذّب بالنار؟ قال انّه کان فی قلبه منهما شیءٌ» این خطر هست «و فی التهذیب فیخرج المختار حممة و لو شِقّ عن قلبه لوجد حبّهما فی قلبه» همین باعث دوزخی شدن اوست اما خب مستحضرید این شرک نیست که خلود ابدی بیاورد عذاب میآورد اما خلود ابدی نمیآورد این بحث را ایشان میبرند مرحوم محدّث قمی میفرماید «قال المجلسی(رضوان الله علیه) أنّه و إن لم یکن کاملاً فی الایمان و الیقین و لا مأذوناً فیما فعله صریحاً مِن أئمة الدین لکن لمّا جریٰ علی یدیه الخیرات الکثیره و شَفیٰ بهما صدور قوم المؤمنین کان عاقبة أمره آئلة الی النجاة فدخل بذلک تحت قوله تعالی: ﴿وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا﴾ ثمّ قال» خود مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) فرمود: «أنا فی شأنه من المتوقّفین و إن کان الأشهر بین أصحابنا أنّه من المشکورین».
بحث بعدی دربارهٴ «ما یَظهر منه مدح المختار» مرحوم محدّث قمی میفرماید که رجال کشّی عن أبیجعفر امام باقر(سلام الله علیه) فرمود: «لا تسبّوا المختار فانّه قد قتل قتلتنا و طلب بثارنا و زوّج أراملنا و قَسّم فینا المال علی العُسره» باز رجال کشّی قول أبیجعفر(علیه السلام) بأبی محمد حکمبنمختار به پسر مختار میفرماید که «رَحِم الله أباک! رَحِم الله أباک» تکرار فرمود «ما ترک لنا حقّاً عند أحد الاّ طلبه قتل قتلتنا و طلب بدمائنا» باز رجال کشّی عن الأسبق «قال رأیت المختار علی فَخذ أمیرالمؤمنین(علیه السلام)» در دوران کودکی من دیدم مختار روی زانوی وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین نشسته بود و وجود مبارک حضرت امیر «یَمسح رأسه و یقول یا کیس, یا کیس» چون جزء کیسانیه بود. رجال کشّی «لمّا اُتی علیبنالحسین(علیهما السلام) رأس بنزیاد و رأس عمربنسعد خرّ ساجداً» وجود مبارک امام سجاد سجده کرد, سجدهٴ شکر «و قال الحمد لله الذی أدرک لی ثاری من أعدائی و جزی المختار خیرا حتّی بعث الینا المختار برئوس الذین قتل الحسین(علیه السلام)» این بیان وجود مبارک امام سجاد. باز رجال کشّی از امام صادق(سلام الله علیه) دارد که «ما امتشطت فینا هاشمیّة» مشّاطی نیاوردند شانهای نزدند «و لا اختضبت» خضابی نکردند هیچ زن هاشمی «حتی بعث الینا المختار برئوس الذین قتلوا الحسین(علیه السلام)» باز رجال کشّی «بعث المختار عشرین ألف دینار الی علیبنالحسین(علیهما السلام) فقبلها» وجود مبارک امام سجاد قبول کرد «و بَنا بها دار عقیل و دارهم الذی هُدِمت».
مطلب بعدی قول میثم تمّار للمختار و هما فی حَبس بنزیاد هر دو در زندان ابنزیاد بودند میثم به مختار گفت «إنّک أفلت», «أفلت» یعنی «خَرج» خارج میشوی از زندان «و تخرج ثائراً بدم الحسین(علیه السلام)» تو از زندان آزاد میشوی و خونبهای سالار شهیدان حسینبنعلی را میگیری «فتقتل هذا الجبّار الذی نحن فی سجنه» این ابنزیاد را که الآن ما در زندان او هستیم این را میکُشی «و تطأُ بقدمک هذا علی جِبهته و خدّیه» تو به پیشانی او پا میگذاری روی دو گونه و دو صورت او هم پا میگذاری این را میثم تمّار در زندان به مختار گفت. مرحوم محدّث قمی میفرماید: «أقول صدق میثم(رحمهم الله) فی قوله الذی أخذه من امیرالمؤمنین(علیه السلام)» چون این اِخبارات غیبی این الهامات را وجود مبارک حضرت امیر هم به میثم تمّار فرمود, هم به رُشید حجری فرمود, هم به بعضی از اصحاب «فقد روی الشیخ أنّه بعث ابنالأشتر برأس ابنزیاد الی المختار و أعیان مَن کان معه فقدّم بالرئوس فالمختار یتغذّی فالقیت بین یدیه فقال المختار الحمد لله ربّ العالمین وُضع رأس الحسینبنعلی(علیهما السلام) بین یدی ابنزیاد و هو یتغذّی و أتیت برأس ابنزیاد و أنا أتغذّی» آنگاه ماری آمد و وارد بینی ابنزیاد ملعون شد که تتمّه قصّه است. در عللالشرائع هم مطالب دیگری است که ایشان مرحوم محدّث قمی(رضوان الله علیه) نقل میکند بعد در صفحهٴ 756 میفرماید مختار مقبرهای داشت نزدیک جامه کوفه بود که «یلوح لکلّ من خرج من باب مسلم کالنجم اللامع» بعد این را بعدها این بِنا را هم تخریب کردند. باز مرحوم محدّث قمی در پایان صفحهٴ 756 دارد «الروایات فی مدحه» بعد «ذکر جملة من العبارات فی مدحه مِنها اهدائه الجاریة اُمّ زیدبنعلیبنالحسین الی علیبنالحسین(علیهما السلام) و کان یُجالس محمدبنحنفیه و یأخذ عنه الأحادیث و کان بالکوفه یتکلّم بفضل آل محمد(علیهم الصلاة و علیهم السلام) و ینشر مناقب علیٍّ و الحسنین و یتوجّع لهم ممّا نزل بهم» باز «لمّا دخل مسلمبنالعقیل الکوفه أسکنه المختار داره و بایعه فلمّا قُتل مسلم سُعی بالمختار الی ابنزیاد» سِعایت کردند «فأحضره و قال له یأبن عبید أنت المبایع لأعدائنا فشهد له عمروبنحریث أنّه لم یفعل فشتمه ابنزیاد و ضربه بقضیب فی یده فشتر عینه و حبسه مع عبداللهبنالحارثبنعبدالمطلب فی محبسٍ کان فیه میثم التمّار» دعای محمدبنحنیفه للمختار هست, دعای سجاد(سلام الله علیه) هست «جزی الله المختار خیرا» و آخرین جمله این است که «قال ابننمّا و دعاء زین العابدین(علیه السلام) للمختار دلیلٌ واضحٌ و برهانٌ لائحٌ علی أنّه عنده لمن المصطفین الأخیار و قد أسلفنا مِن أقوال الائمه فی مطاوی الکتاب تکرار مدحهم له و نهیهم عن ذمّه و إنّما أعداؤه عملوا له مثالب لیباعدوه من قلوب الشیعه کما عَمِل أعداء أمیرالمؤمنین(علیه السلام) له مساوی» ما البته آنچه که رضای اهل بیت است همان را از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است