- 163
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 21 و 22 سوره کهف _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 21 و 22 سوره کهف _ بخش اول":
جریان اصحاب کهف مدتی با تقیّه گذشت چون برخی از اینها در دستگاه حکومت سِمتی داشتند
انسان وقتی میخوابد ارتباط با بدن بسیار ضعیف میشود.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَکَذلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَ السَّاعَةَ لاَ رَیْبَ فِیهَا إِذْ یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیَاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَ عَلَیْهِم مَّسْجِداً ﴿21﴾ سَیَقُولُونَ ثَلاَثَةٌ رَابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُل رَبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ فَلاَ تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِراً وَلاَ تَسْتَفْتِ فِیهِم مِنْهُمْ أَحَداً ﴿22﴾
جریان اصحاب کهف مدتی با تقیّه گذشت چون برخی از اینها در دستگاه حکومت سِمتی داشتند زندگی با تقیّه در کوتاهمدّت ممکن است ولی در درازمدّت توانفرساست مخصوصاً در حکومتی که شرک در همهٴ مظاهر آن حکومت نفوذ دارد و این عدّه هم در بسیاری از مسائل حکومتی حضور دارند تحمیل تقیّه بر این افراد بسیار سخت است چه اینکه در صدر اسلام عدّهای چند صباحی در مکه تقیّه کردند ولی بعد به طرف حبشه یا مدینه هجرت کردند تقیّهٴ درازمدت را هم قرآن کریم امضا نمیکند برای کسی که کودک نباشد, پیرزن و پیرمرد نباشد, بیمار نباشد آن را امضا نمیکند در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 97 به این صورت آمده ﴿إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فُیهَا فَأُولئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیراً﴾ کسی که نتواند دینش را در جایی حفظ بکند در هنگام مرگ فرشتهها با آنها از راه عِتاب برخورد میکنند اینها را ظالم به نفس میدانند یک, و در هنگام جان دادن هم با عِتاب برخورد میکنند دو, و از اینها میپرسند ﴿فِیمَ کُنْتُمْ﴾ در چه وضعی بودید یعنی این چه وضعی است که داشتید؟ اینها در پاسخ میگویند ﴿کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ﴾ عدهای ما را استضعاف کردند فرشتهها در جواب میگویند ﴿أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فُیهَا﴾ خب زمین خدا وسیع است آن شهر یا روستا نشد, شهر یا روستای دیگر اگر ﴿أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً﴾ چه اینکه در بخشهای دیگر قرآن کریم آمده است ﴿إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ﴾ چرا هجرت نکردی؟ ﴿أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فُیهَا فَأُولئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیراً﴾ اینها نمیتوانند بگویند ما مستضعف بودیم البته کودکان, سالمندان, بیماران حرجی بر اینها نیست ولی عدهای که توان هجرت دارند به بهانهٴ اینکه ما مستضعفیم و ما را مستضعف کردند و نتوانستیم احکام دینی را اجرا کنیم اینها معذور نیستند مگر اینکه هجرت هم برای اینها مقدور نباشد. اصحاب کهف بعد از مدتی که به ستوه آمدند گفتند ما باید جایی برویم, کاری بکنیم که قیامِ الهی باشد و دهها برکت بر قیام اینها مترتّب شده است صدها نفر از این قصّه باخبر شدند آگاه شدند متنبّه شدند دربارهٴ کیفیت خواب درازمدّت تحقیق کردند دربارهٴ کهفشان تحقیق کردند دربارهٴ سخنان اینها تحقیق کردند کهفهایی را شناسایی کردند اگر این چند نفر به حال تقیّه در همان شهر افیسوس یا شهرهای دیگر میمُردند که این همه برکات به همراه نداشت لذا اینها قیام کردند ﴿إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ .
مطلب دیگر اینکه ضمیرهایی که اینها برگرداندند این ضمیر جمع مذکّر سالم است و این ضمیر جمع مذکّر سالم که به بُتها برمیگردد دو منظر هست یکی اینکه چون بتپرستها آثار معقول را بر این بتها بار میکردند لذا قرآن کریم ضمیر جمع مذکّر سالم را به اینها ارجاع میکنند نظیر آن چوبهای منحوت و تراشیده شده قرآن میفرماید: ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا﴾ یک راه و منظر دیگر آن است که آنکه ارباب حقیقی اینهاست این مجسّمهها و تمثالها نیستند اینها یا به ملائکه معتقد بودند که میگفتند اینها بنات اللهاند یا به قدّیسین بشر نظیر عیسای مسیح(سلام الله علیه) یا عُزیر اینها را تقدیس میکردند که اگر ضمیر جمع مذکّر سالم هست به همان ارباب برمیگردد نه به این چوب و سنگها. در آیه محلّ بحث سخن از آلهه است نه سخن از بتهای حسّی و تراشیده شده. آیه این است که اینها ﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً﴾ آیهٴ پانزده این سوره که گذشت این است ﴿هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْ لاَ یَأْتُونَ عَلَیْهِم﴾ یعنی «علی الآلهة» ﴿بِسُلْطَانٍ بَیِّنٍ﴾ ضمیر جمع مذکّر سالم که به این آلهه برمیگردد در حقیقت به لحاظ آن آلههٴ راستین است نه تمثال و تندیس و مجسّمههای آن آلهه.
مطلب بعدی آن است که اینها که خوابیدند انسان مادامی که بیدار است با بدن ارتباط تنگاتنگ دارد این بدن متزمّن است, این بدن متمکّن است انسان زمان و مکان را در اثر ارتباط با این بدن حفظ میکند میتواند بگوید من چه مقدار راه رفتم یا چند ساعت اینجا نشستم یا چند ساعت مشغول کار بودم با حدس میتواند بفهمد اما وقتی خوابید ارتباط با بدن بسیار ضعیف میشود, وقتی مُرد ارتباطش از این بدن تقریباً قطع میشود, وقتی که خوابید یا مُرد آنچه که در زمان و زمین است یعنی این پیکر اینکه نمیفهمد آنکه میفهمد نه متزمّن است نه متمکّن, گاهی میبینید کارهای ده ساله, دوازده ساله را در ظرف چند دقیقه این شخص در عالَم رؤیا میبیند انجام داده داستانهای مبسوطی را میبیند از کودکیاش تا دوران سالمندیاش را میبیند که پشت سر گذاشته همه در عالم رؤیا برای او یکی پس از دیگری مجسّم میشود چه موقع به مکتب رفته, چه موقع به دبستان و دبیرستان رفته, چه موقع به حوزه و دانشگاه رفته همهٴ اینها با آن امتدادی که در خارج داشتند برای این شخص در عالم رؤیا متمثّل میشود یا گاهی خواب میبیند به زیارت فلان مشهد مبارک رفته, به فلان عتبه مبارکهٴ رفته و این راه طولانی را طی کرده رفته آمده در ظرف چند دقیقه هم بیشتر خوابش طول نکشید. انسان وقتی که فاصلهاش از بدن قطع میشود یا کم میشود وارد عالم برزخ میشود آنجا همهٴ این حرکتها تمثّل حرکت است زمانها تمثّل حرکت است مکانها تمثّل مکان است و اگر یک وقت بیدار شد چون خود را با بدن مرتبط میبیند از راه مقایسه و سنجش حکمی میکند وگرنه او زمان را درک نکرده این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه که فرمود: «أَیُّ الْجَدِیدَیْنِ ظَعَنُوا فِیهِ کانَ عَلَیْهِمْ سَرْمَداً» از آن غُرر بیانات خُطب مبارک حضرت است این خطبه همان خطبهای است که ابنابیالحدید میگوید من از پنجاه سال قبل تا الآن بیش از هزاربار این خطبه را خواندم و هر بار این خطبه را خواندم «إلا و قد أحدثت عندی روعة و خوفا وعظة» برای من تازگی داشت و هنوز هم که هنوز است اگر کسی اهل نظر باشد میداند که حلّ آن خطبه مقدور ابنابیالحدیدها نیست که چگونه انسان سرمدی میشود این «کان» به چه کسی برمیگردد؟ «أَیُّ الْجَدِیدَیْنِ ظَعَنُوا» ظَعن یعنی کوچ کردن, انسانه چه شب بمیرد سرمدی میشود, چه روز بمیرد سرمدی میشود خب آن کسی که زمانی فکر میکند که توان فهم این خطبه را ندارد فرمود انسان همین که شب مُرد سرمدی میشود «کان» چه بر او سرمد میشود؟ زمان سرمد میشود؟ شب سرمد میشود؟ روز سرمد میشود؟ یعنی یک امر سیّال گذرا میشود سرمد یا یک چیز دیگر بر او سرمد میشود؟ «أَیُّ الْجَدِیدَیْنِ ظَعَنُوا» انسان چه شب کوچ بکند, چه روز کوچ بکند هر کدام از اینها برای او سرمدی میشود, خب وقتی که در شب یا روز خوابید یا مُرد از نبش زمان میآید بالا وقتی از نبش زمان بیاید بالا نه روز است نه شب, نه یوم است نه بعض یوم, نه سیصد سال قمری است نه 309 سال شمسی ولی برمیگردد به تن آنوقت با مقایسه این حرفها را میفهمد آدم که پنج ساعت نمیخوابد که این تَن پنج ساعت در رختخواب افتاده آن روح که رابطهاش را از این بدن کم کرده او نه زمانمند است نه مکاندار حالا که این شد انسان واقعاً نمیفهمد که چقدر خوابیده مگر اینکه با مقایسه بفهمد همین معنا در حال مرگ هست منتها به نحو اشد, اگر در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آن بزرگواری که گفتند از اِرمیای پیامبر بود یا بزرگان دیگر آیه 259 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آن هم شرحش همین است ﴿أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّی یُحْیِیْ هذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِاْئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَل لَبِثْتَ مِاْئَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَی طَعَامَکَ﴾ از همین قبیل است خب با اینکه دربارهٴ او گفته شد او اِرمیای پیامبر بود بالأخره انسان وقتی رخت بربست آنکه میماند در خاک او که درک نمیکند یعنی تَن, آنکه درک میکند که دیگر در نبش زمان نیست آنوقت چه چیزی را بفهمد؟ وقتی برگشت به تَن بر اساس مقایسه میگوید ﴿لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ﴾, «مِتّ یوماً أو بعض یوم» و مانند آن هیچ برهانی هم ندارد اگر سؤال بکند به چه دلیل میگوید «لست أدری» برای اینکه آنجا که بودند که زمانی نبود, اینجا که تَن من افتاده او هم که اهل درک نیست من هم از راه قیاس و حدس و امثال ذلک میگویم برهانی بر مسئله ندارد که کسی با ضرس قاطع بگوید من سیصد سال خوابیدم یا دویست سال خوابیدم و مانند آن.
اما جریان اینکه مُردهها برمیگردند به خانههایشان سری به خانههایشان میزنند, باخبرند, حرفها را میشنوند اینها همهاش حق است اما اینها برای کسانی است که بعد از مدّتی با اینها گفتگو میشود و تازه نمردند افرادی که تازه مُردند اینها چند قِسماند بعضیها کاملاً متوجّهاند که مُردند چه کسانی به تشییعشان میآیند, چه کسانی به تشییعشان نمیآیند و حتی از اینها خواهش میکنند بیشتر باشید اینکه گفتند در تشییع دیگر سلام نکنید بگذارید همه ذکرشان را بگویند «لا اله الاّ الله» بگویند برای همین است در موقع تشییع حرف نزنید شما نمیدانید به این بیچاره چه میگذرد, نمیدانید او از شما چه توقع دارد و کجا دارد میرود که. وجود مبارک حضرت امیر این صحبت را دارد, وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این صبحت را دارد حضرت دید در تشییع جنازه کسی دارد لبخند میزند فرمود: «کأنّ الموت فی هذه الدنیا علی غیرهم کُتب و کأنّ الحقّ فی هذه الدنیا علی غیرهم وجب» فرمود اینها خیال میکنند مرگ برای دیگری است خب اینها هم پسفردا میمیرند خب چه التماس میکند این میّت که فقط «لا اله الاّ الله» بگویید اذکار الهی بگویید, ولایتی باشید این حرفها را بزنید شوخیها و خنده و سلام و علیک و اینها را بگذارید کنار مکروه است که انسان به تشییع کننده سلام بکند با اینکه این همه فضیلت برای سلام کردن هست مکروه است بگذارید این آقا که دارد میرود با اذکار طیّب و طاهر مشیّعین برود خب بعضیها واقعاً میفهمند که مُردند چه کسانی میآیند به تشییعشان و درک میکنند, بعضیها دفعتاً میبینند اوضاع عوض شده یا اینها را نمیبینند اصلاً شما این روایت کلمهٴ احقاب را حالا انشاءالله اگر به سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» رسیدیم که دارد ﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ شاید این روایات نورانی خوانده بشود شما این کلمهٴ احقاب را ببینید در بحارالأنوار آنجا در روایت هست که عدهای بعد از احقابی از عذاب مثلاً هشتاد سال, بیشتر یک قرن عذاب تازه یادشان میآید که پیغمبر آنها کسی بود که قرآن بر او نازل شده هنوز نام مبارک حضرت یادشان نمیآید خب کسی که اهل نماز فقط یک مسلمان شناسنامهای بود یک مسلمان شناسنامهای مگر این تامّهٴ مرگ میگذارد چیزی به یاد آدم بماند؟ در آن روایت حضرت فرمود بعد از احقابی از عذاب تازه به یادشان میآید چون تا این سؤالها را جواب ندهند در عذاباند دیگر همین سؤالهای قبر بالأخره سؤال, جواب میخواهد «مَن ربّک», «مَن نبیّک», «ما کتابک», «ما قِبلتک», «ما دینک» اینها را باید جواب بدهند تا جواب ندادند در عذاباند بعد از احقابی از عذاب تازه یادشان میآید که پیغمبر آنها کسی است که قرآن بر او نازل شد ولی نام مبارک حضرت هنوز یادشان نیست حالا انشاءالله به ﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ﴾ که رسیدیم انشاءالله این روایت ممکن است خوانده بشود ولی شما حتماً به کتاب شریف بحارالأنوار مراجعه کنید کلمهٴ احقاب آنجا بحثهای برزخ را میبینید که چه کسانی میفهمند مردند, چه کسانی نمیفهمند مُردند, چه کسانی یادشان میآید, چه کسانی یادشان نمیآید هر کسی این سؤالها را جواب نداد در عذاب است مستحضرید این سؤالها هم الفبای دین است مشکلات دین را, مشکلات فقه و اصول را که کسی در قبر سؤال نمیکند که همین الفبای دین را سؤال میکند خب چطور میشود یک عده جواب نمیدهند و به عذاب قبر گرفتار میشوند خب کسی نداند قبلهاش کجاست؟ کتابش چیست؟ دینش چیست؟ از او سؤال میکنند دینت چیست؟ میگوید نمیدانم برای اینکه اسلام برای او مَلکه نشد فشار مرگ تمام ذرّات بدن را آسیب میرساند قبلاً که بدون تخدیر موضعی این دندان را میکشیدند از این سالمندان سؤال کنید که چه درد فراوانی داشت سؤال کردن لازم نیست که انبر بگذارند این دندان را بخواهند بکشند خب خیلی درد میآید مرگ یعنی همین یعنی چرا درد میآید؟ برای اینکه میخواهند زندهای را بمیرانند دیگر, چرا یک تکّه گوشت اگر بخواهند از بدن ما قیچی کنند درد میآید؟ برای اینکه مِیته میشود دیگر میخواهند بمیراند دیگر مرگ یعنی همین از تمام ذرّات بدن این روح جدا میشود مگر کارِ آسانی است تامّهٴ موت مگر آسان است؟ این همه دعا, ضجّه, نالهای که ائمه دارند برای همین است دیگر اگر تمام ذرّات بدن ما را بخواهند قیچی کنند تحمّلپذیر نیست که مرگ هم حقیقتاً یعنی حقیقتاً همین است اگر یک تکّه گوشت را بخواهند بمیرانند درد میآید مرگ هم از تمام ذرّات بدن این روح را میکشند بیرون خب انسان باید قبلاً رفته باشد تا اینکه تعلّقش کم بشود وقتی حواسش جای دیگر است علاقهاش کم است به آسانی جان میدهد. مگر این حواس میگذارد برای کسی اگر دین مَلکه نباشد مگر یادش است که کتاب او چه کسی است او میماند نمیداند چکار بکند قبلهات چیست؟ نمیداند, امامت کیست؟ نمیداند واقعاً یادش نیست بعد از احقابی از عذابی تازه به یادش میآید نام مبارک حضرت هنوز یادش نمیآید میگوید پیغمبر من کسی است که قرآن بر او نازل شد چنین صحنهای ما در پیش داریم, خب بنابراین اینها که آدمهای عادیاند به زحمت میفهمند مُردند اما آنهایی که کجراهه رفتند که هنوز برایشان روشن نیست ولی آنکه وجود مبارک حضرت امیر بعد از جریان صفین و غیر صفین در قبرستان آمد سخنرانی کردند آنها افراد تازه مرده نبودند که این یک, و گاهی هم ممکن است که ولی خدا منتظر کرامتی باشد و آنها را درک بکنند دو, افرادی هم که میآیند سری به خانههایشان میزنند افراد تازهمُرده نیستند و اگر هم تازهمُرده بودند جزء مؤمنانی بودند که قبر برای آنها «روضة من ریاض الجنّة» بود و اما جریان قَلیب بدر که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشرکان حجاز را در چاهی انداخت با آنها سخن گفت آنها عذاب را درک میکنند دیگر, دیگر نمیدانند چه خبر است ولی عذاب شعله را میبینند «حفرة من حُفر النیران» را میبینند آن هم پیغمبر دارد با اینها سخن میگوید اگر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با مُردهای سخن گفت دلیل این نیست که هر کسی میتواند با آنها رابطه برقرار کند.
مسئلهٴ خواب اینچنین است, مسئله مرگ اینچنین است, اصحاب کهف هم بالأخره به مقصد رسیدند مردم را هم به مقصد رساندند یکی از اینها که وارد شهر شد برای تهیه غذا خب مستحضرید کسی که برای سیصد سال قبل است چهرهٴ او, قیافهٴ او, لهجهٴ او, لباس او, ادبیات و فرهنگ او و مهمتر از همه آن پول و سکّهای که برای عهد دقیانوس بود همهٴ اینها نشان میداد که این برای سیصد سال قبل است و همه هم به دنبال این بودند که اینها کجا رفتند؟ خب همه منتظر بودند باخبر بشوند و باخبر شدند و کلاً اوضاع آن منطقه عوض شد این هم که دارد ﴿قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَی أَمْرِهِمْ﴾ شاید ناظر به این باشد که وضع فرهنگ عمومی عوض شد عدهٴ زیادی ایمان آوردند این مؤمنین غالب شدند بر غیر مؤمنین و اینها گفتند اینجا را ما دیوار بچینیم و دهنهٴ غار را ببندیم چرا؟ اینها را مسجد میسازیم ﴿قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَ عَلَیْهِم مَّسْجِداً﴾ این احتمال هست بالأخره, پس اینها یک تلاش و کوشش کردند منطقهای را عوض کردند, کرامتی را هم به مردم نشان دادند با همین خوابی که خدای سبحان اِنامهٴ اینها و ایقاظ اینها را به عهده گرفته بعد فرمود ما اینها را خواباندیم, ما اینها را بیدار کردیم, ما اهل بلد را هم به حال اینها متوجّه کردیم عُثور اهل ولد به عنایت ما بود, ﴿أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ﴾ خواباندن اینها ﴿فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً﴾ بیدار کردن اینها به عهدهٴ ما بود ﴿بَعَثْنَاهُمْ﴾ ما خواباندیم, ما بیدار کردیم, ما مردم شهر را آگاه کردیم میشود کرامت الهی این با قیام چندتا جوان حل شد یک وقت است کسی میخوابد بیدار میشود یک امر عادی است درست است هر کاری که میشود تحت ربوبیّت خدای سبحان است اما خدای سبحان هر خوابی را به خود اسناد نمیدهد فرمود این سه, چهارتا کار را ما کردیم ما خواباندیم, ما بیدار کردیم, ما مردم را روشن کردیم این فضیلتی بود برای قیام این جوانها که فرمود: ﴿إِنَّهمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدیً﴾ و مانند آن, پس بنابراین برکات فراوانی را اینها به همراه داشتند.
پرسش:...
پاسخ: این تمثّل برزخی است دیگر در برزخ ما گفتیم تمثّل برزخی است مثل حرکت برزخی این تمثّل برزخی است حرکت برزخی است یا تمثّل حرکت است صبح برزخی است یا تمثّل صبح است این غدوّ و عَشیّ برای برزخ است نسبت به قیامت کبرا وگرنه اگر صبح باشد, شب باشد باید زمینی باشد به دور شمس بگردد و این شبانهروز پیدا بشود, بشود غُدوّ و عشیّ اما وقتی که «أَیُّ الْجَدِیدَیْنِ ظَعَنُوا فِیهِ کانَ عَلَیْهِمْ سَرْمَداً» دیگر شب و روزی نیست, لیل و نهاری نیست, خب.
فرمود اینها نزاع میکردند مسئله مهم در این نیست که حالا اینها چند نفر بودند و چه کسی همراهشان بود اینها چون مهم نبودند قرآن کریم اینها را ذکر نکرده اما مسئلهٴ درازمدّت بودن چون سهم تعیینکنندهای دربارهٴ معاد دارد این را چه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 259 بیان فرمود: ﴿بَل لَبِثْتَ مِاْئَةَ عَامٍ﴾ هم اینجا فرمود: ﴿فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً﴾ بعد آن سنین عدد را هم در بخش پایانی مشخص فرمود, فرمود: ﴿وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاَثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعاً﴾ چون این سهم تعیین کنندهای دارد که این کار ممکن است انسان در درازمدت بخوابد و بعد بیدار بشود و نپوسد همانطوری که سیصد سال یک بدن نمیپوسد, یک لباس نمیپوسد سه هزار سالش هم همینطور است مرحوم آقا علی حکیم(رضوان الله علیه) شاید وقتی به مناسبتی به عرضتان رسید مرحوم آقا علی حکیم وقتی از حوزهٴ اصهفان آمدند حوزهٴ تهران تدریس فلسفه سالیان متمادی به عهدهٴ ایشان بود ایشان کتابهای فراوانی دارد یکی از کتابهایشان سبیل الرشاد فی علم المعاد است این را در باب معاد نوشتند اوایل این رسالهٴ شریف قصّهٴ مرحوم ابنبابویه قمی را ایشان نقل میکنند ابنبابویه آن پدر در قم دفن است در همین خیابان ارم در نزدیک مقبرهٴ مرحوم هیدجی و حاج سعید قمی این پدر است که در قم دفن است ابنبابویه معروف در تهران نزدیک مزار حضرت عبدالعظیم(رضوان الله علیهما) آنجا دفن است, خب ابنبابویه معروف بود مرحوم آقا علی حکیم تقریباً برای دویست سال قبل است ایشان در اوایل رساله مینویسد که در اثر بارش باران شدید بود و آبگرفتگی آن قسمت از قبرستان بعضی از قبور فرو ریخت یکی از آن قبری که فرو ریخت وقتی که رفتند مرمّت کنند دیدند یک جنازهٴ تازهای است با کفن تازه اوایل نمیدانستند که این قبر چه کسی است و این شخص محترم چه شخصی است بعد وقتی که مراجعه کردند به مسئولان آن منطقه فهمیدند این قبر ابنبابویه است مردم متدیّن تهران یکی پس از دیگری آمدند به زیارت قبر ابنبابویه مرحوم آقا علی حکیم در همان رسالهاش میفرماید ده روز یا بیست روز الآن چون تازگی نگاه نکردم ده روز یا بیست روز من صبر کردم که این فشار جمعیّت کم بشود خب مردم میآمدند هم به زیارت حضرت عبدالعظیم هم به زیارت این فقیه نامی, بعد از اینکه اوضاع کمی آرام شد من خودم شخصاً رفتم حضرت عبدالعظیم کنار مقبرهٴ این بزرگوار این بدن طیّب و طاهر را تازه دیدم خب این برای هشتصد سال است دیگر همین ابنبابویه است این را آقا علی حکیم نقل میکند رفتم و دیدم بله طیّب و طاهر است بدن سالم است, کفن سالم است فاصلهٴ مرحوم آقا علی با مرحوم ابنبابویه هشتصد سال است تقریباً دیدم طیّب و طاهر است این جای تعجّب نیست اگر سیصد سال نگه داشت سه هزار سال هم میتواند نگه بدارد, الیالأبد هم میتواند نگه بدارد, خب گاهی بارانی منشأ پیدایش بسیاری از برکات میشود آدم نمیداند این آبگرفتگی برای چیست؟ این قبر برای چه خراب شده؟ آنوقت شاید نگران بشود که چرا قبلاً تعمیر نکردند خب این همه برکات متوجّه این است دیگر شما این سبیل الرشاد فی علم المعاد مرحوم آقا علی حکیم را بخوانید حتماً این را ببینید تا روشن بشود که این یک امر قطعیِ الهی است ذات اقدس الهی قادر است که بخواباند در درازمدّت بعد بیدار کند اِماته کند در درازمدّت بعد اِحیا کند اینها آسان است حالا آنکه صد سال بود دیگر حالا این هشتصد سال بود دیگر, خب.
پرسش: اگر مثل بدن هست ولی این بدن نیست پس بدن چه میشود؟
پاسخ: بدن الآن مثل دنیاست دیگر این سهتا مسئله بود یکی اینکه روح عین روحِ قبلی است چون زوال ندارد, یکی اینکه انسان عین انسانِ قبلی است چون اصالت با روح است این هم تبدّل ندارد, سوّمی اینکه الآن هر لحظه بدنِ امسالی ما مثل بدن ده سال قبل است نه عین او برای اینکه چندین بار این روزانه دارد عوض میشود کسی که هشتاد سال زندگی کرده لااقل ده بار کلّ بدن عوض شده ما اگر میگوییم بدنِ من یا بدن زید عین بدن دوران کودکی ماست این را بر اساس مسامحه عرفی میگوییم وگرنه نه عقل قبول دارد, نه علم قبول دارد, نه طب قبول دارد, نه آزمایش قبول دارد این روزانه دارد عوض میشود در طیّ هفت, هشت سال تمام ذرّات بدن عوض میشود منتها ما عرفاً میگوییم این عین همان است اگر بحث عرفی است بله, آن معاد هم عین بدن است اما بحث علمی که شد که ما نمیتوانیم بگوییم این عین اوست و هر جا سخن از بدن است قرآن هم تعبیر به مثل کرده.
پرسش:...
پاسخ: این مصداق است دیگر چون روح با همین بدن به کمال رسید دیگر چرا ما کنار قبور ائمه میرویم؟ چرا دعا این در تربت مستجاب است عند القبر مستجاب است برای اینکه آن ذوات قدسی با همین بدن عبادت کردند و کامل شدند و با همین بدن به مقاماتی رسیدند لذا خدای سبحان به این بدن, به این قبر, به این حرم برکات فراوانی میدهد, خب. روح چون از بین نمیرود در تمام حالات عین اوست بالدقّة العقلیّه هویّت ما هم چون به روح است طبق بیان امام صادق(سلام الله علیه) که فرمود: «اصل الانسان لُبّه» ما عین همان انسان دوران کودکی هستیم بالدقّة العقلیّه, این مسئله دوم. سوم اینکه بدن ما مثل بدن ده سال قبل است عرفاً ولی بالدقّة العقلیّه تمام این ذرّات عوض شده اینها تحلیل رفته, غذایی که خوردیم جای آنها را گرفته, این گوشت و پوست و خون و همهٴ اینها, اینها یکی پس از دیگری تحلیل میرود این غذاهای بعدی جای آنها را پُر میکند مثل همان کنار نهر نشستن و عکس ماه و عکس اختر برقرار دیدن است, خب بنابراین این هیچ جای سؤال و تعجّب و اینها نیست برای قدرت ذات اقدس الهی اگر چیزی محالِ عقلی نبود برای ذات اقدس الهی به احسن وجه ممکن است, خب.
پرسش: چرا لبّ را به روح تفسیر میکنید؟
پاسخ: لبّ چون قلب است دیگر چون قلب و فؤاد و مثلاً فرمود: ﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ یا ﴿أُولُوا الْأَلْبَابِ﴾ این همان قلب است که حقیقت ماست آن همان عقل است که حقیقت ماست ﴿أُولُوا الْأَلْبَابِ﴾ به اینها میگویند ﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ این قلبِ ظاهری را که نمیگویند این منافقین را اگر ببرند در آزمایشگاه قلب اِکو کنند, نوار بگیرند آن متخصّص قلب میگوید این قلب مریض نیست اما قرآن میگوید قلب اینها مریض است این قلبی که در قسمت چپ بدن است و مسئولیت او پالایش خون است این در حیوانات هم هست در مؤمن و کافر هم یکسان است.
پرسش: استاد عقل ظاهری را میگوید ظاهراً لبّ یعنی عقل اصل انسان عقل اوست.
پاسخ: عقلش است دیگر روح, حقیقتی دارد که آن عقل کلّ این حقیقت را دارد اداره میکند آن محور اصلی روح همان عقل اوست دیگر, خب بقیه جزء فروع هستند که در تحت رهبری عقل و حواس او, باصرهٴ او, لامسهٴ او را عقل او دارند اداره میکنند عقل میگوید ببین, عقل میگوید نبین, عقل میگوید اینجا را ببین, عقل میگوید آنجا را ببین و مانند آن, خب. اینها آثار و برکاتی بود که اصحاب کهف به همراه داشتند. اما دربارهٴ این ﴿سَیَقُولُونَ﴾ این «سین» اگر برای آیندهها باشد ترسیم همان قصّه است به لحاظ آینده جا برای «سین» هست یعنی خدای سبحان آن قصّه را تنظیم کرده فرمود در ظرف این قصّه من به شما اطلاع میدهم که بعداً مردم آن شهر یا آیندگان نسبت به رقم اصحاب کهف و عدد اصحاب کهف اختلاف دارند بعضی میگویند سه نفر بودند چهارمی کلبشان بود و بعضیها هم رقم دیگر و اگر نسبت به عصر پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد که مسیحیها آمدند و یعقوبیه اینطور گفتند گروه دیگری جور دیگر گفتند که ناظر به اختلاف نظر مسیحیها باشد در برخورد با پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مسلمانها این کلمهٴ ﴿سَیَقُولُونَ﴾ هم درست است جامع هر دوی اینها هم ممکن است یعنی خدای سبحان اصل قصّه را ترسیم کرده بعد آنچه که بعد از این قصّه اتفاق میافتد خواه کوتاهمدت, خواه درازمدّت ﴿سَیَقُولُونَ﴾ مصحّح دارد. و اما دربارهٴ این «واو» عطف, «واو» ثمانیه این ششتا جمله است اولاً مفرد نیست جمله است این شش جمله دوّمی بر اوّلی عطف نشد چهارمی بر سومی عطف نشد ولی ششمی بر پنجمی عطف شد سرّش چیست؟ عطف مفرد بر مفرد نیست عطف جمله بر جمله است و آن چهار جملهٴ اول بدون عطفاند این دو جملهٴ آخر یعنی ششمی بر پنجمی عطف شده است عبارت را ملاحظه بفرمایید ﴿سَیَقُولُونَ﴾ مفعول «یقولون» این جملهٴ ﴿ثَلاَثَةٌ رَابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ﴾ در محلّ نصب است تا مفعول باشد برای «یقولون» و هکذا جملههای دیگر ﴿سَیَقُولُونَ ثَلاَثَةٌ﴾ جملهٴ اول یعنی «هؤلاء ثلاثة» ﴿رَابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ﴾ این جملهٴ ﴿رَابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ﴾ بر جملهٴ ﴿ثَلاَثَةٌ﴾ که خبر است برای مبتدای محذوف یعنی «هم ثلاثةٌ» عطف نشده ﴿وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ﴾ یعنی «أصحاب الکهف خمسةٌ» این یک جمله, جملهٴ چهارم, ﴿سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ﴾ این سوم, جملهٴ چهارم بر اینها عطف نشده نفرمود «خمسة و سادسهم کلبهم» جملهٴ پنجم ﴿وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ﴾ یعنی «أصحاب الکهف سبعةٌ» این ﴿سَبْعَةٌ﴾ خبر است برای مبتدای محذوف ﴿وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ﴾ این جملهٴ ششم بر جملهٴ هفتم عطف شده است ممکن است ما مشابه این در تعبیرات فارسی هم داشته باشیم لکن مرحوم امینالاسلام(رضوان الله علیه) میفرماید بهترین تحقیق را ابوعلی فارسی کرده ایشان یک تحقیق مبسوطی دارد که چون طول میکشد من همهٴ آن تحقیق را نقل نمیکنم من تلخیص میکنم, تهذیب میکنم عصارهٴ این فرمایش ابوعلی فارسی را بازگو میکنم ایشان آمده گفته که جملهها در قواعد عربی به چند قِسم تقسیم میشوند در بعضی از جاها مصحّح عطف دارند, در بعضی از جاها مصحّح عطف ندارند آنجا که معنا تغییر میکند مصحّح عطف ندارند, آنجا که معنا تغییر نمیکند مصحّح عطف دارند شواهد فراوانی هم ذکر میکنند در جایی که بعضی از جملهها بر جملهٴ دیگر عطف میشود معنا عوض نمیشود و شواهدی را هم ذکر میکنند که اگر جملهٴ بعدی بر جملهٴ قبلی عطف بشود معنا را عوض میکند این بحث مبسوط را مرحوم امینالاسلام در مجمعالبیان مبسوطاً از ابوعلی فارسی نقل میکند بعد میگوید که این چهار جملهٴ قبلی از جاهایی است که اگر عطف بکنند آسیبی به معنا میرساند و جملهٴ پنجم و ششم جایی است که اگر عطف بشود آسیبی نمیرساند لذا عطف کردند تفصیلش را رسالهٴ ابوعلی فارسی دارد, عصارهاش را مرحوم امینالسلام در این مجمعالبیان دارد عمده آن است که این «واو» ثمانیه که در مغنی و امثال مغنی مطرح است ایشان میفرمایند این معروفِ نزد علمای نحو نیست «فشیءٌ لا یعرفه النحویّون» بر اساس قواعد نحوی ما واوی داشته باشیم که روی عدد ثامن در بیاید ما چنین چیزی نداریم ممکن است کسی نامگذاری بکند بگوید «واو» ثمانیه ولی «هذا شیء لا یعرفه النحویّون» آنها که گفتند ما «واو» ثمانیه داریم یعنی در شمارش از یک تا هفت که رسیدند بدون «واو» ذکر میکنند وقتی به هشت رسیدند «واو» ذکر میکنند یا رقم از یک به هشت برسد پشت سر هم یا اگر چیزی هشتتاست دربارهٴ آن هشتتایی و هشتمی یا هشتتایی «واو» ذکر میکنند یک شاهد قرآنی هم ذکر میکنند آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آمده در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آیهٴ 71 و آیهٴ 73 فرقشان این است در آیهٴ 71 سورهٴ مبارکهٴ «زمر» فرمود: ﴿وَسِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی جَهَنَّمَ زُمَراً حَتَّی إِذَا جَاؤُهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا﴾ وقتی دوزخیان وارد دوزخ میشوند درِ دوزخ باز میشود ﴿وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ﴾ تا آخر این در آیهٴ 71 که بدون «واو» ذکر شده ﴿حَتَّی إِذَا جَاؤُهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا﴾ نه «و فتحت ابوابها» اما در آیهٴ 73 به این صورت آمده است ﴿وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّی إِذَا جَاؤُهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ﴾ اینجا که سخن از بهشت است چون ابواب بهشت ثمانیه است هشتتاست و درکات و ابواب جهنّم هفتتاست آنجا «واو» ذکر نشده اینجا «واو» ذکر شده, خب ﴿حَتَّی إِذَا جَاؤُهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا﴾ این شاهدی که اینها اقامه کردند به خیال اینکه چون درجات بهشت یا ابواب بهشت هشتتاست به مناسبت این ثمانیه «واو» آوردند اولاً اینها بین ثمانیه و ثامن فرق نگذاشتند یک, و ثانیاً بسیاری از لطایف است که به برکات روایات اهل بیت حل میشود نه با تعبیرات مغنی و امثال مغنی اینکه قبلاً به عرض رسید شیعه باید به جای آن ادبیات جامعالمقدمات غیر از عواملی که مرحوم ملاّ محسن فیض(رضوان الله علیه) نوشته و غیر از صمدیهای که مرحوم شیخ بهایی تنظیم فرمود یا عبدالصمد تنظیم فرمودند بقیه را باید محقّقان شیعه بنویسند یک سیوطی شیعهمَنشی بنویسند یک مغنی و جامع و مطوّل و مختصر شیعهروش بنویسند تا این مثالها این «واو»ها, این حروف, این کلمات, این جملهها معنای خاصّ خودش را داشته باشد الآن این طلبهها را با این ادبیات ابنهشامها میپرورانند حالا انسان میخواهد چیزهایی را خدا غریق رحمت کند شیخناالاستاد مرحوم آقای آقامیرزا هاشم آملی(رضوان الله علیه) میفرمود اینها که پای درس بعضی از آقایان رفته بودند بعد میآمدند پای درس مرحوم آقا ضیاء مرحوم آقا ضیاء میفرمود که من دوتا کار باید بکنم اول باید آنچه که در ذهن شماست از ذهنتان بیرون بیاورم بعد یک مطالب عمیقی را القا بکنم این دو زحمت برای من هست الآن شما هر جا بروید باید اول آنچه را که در ذهن این طلبهها هست که این «واو»ها و این «الف»ها و این «باء»ها به چه معناست این را از ذهن اینها در بیاورند که این اینطوری نیست که ابنهشام گفته, این اینطور نیست که فلان عالِم سنّی گفته یا سیوطی گفته او هم بالأخره بسیاری از مطالب را از همان بر اساس روال خودشان دارند میگویند دیگر اگر کسی حالا شما نگاه کنید به المیزان ببینید که چرا آنجا «واو» دارد اینجا «واو» ندارد بعضی از جاهاست که برای عظمت جواب حذف میشود در آنجا جواب نقد است یک چیز نقدی است حسّی, اما برای بهشت جواب ندارد از بس با جلال و شکوه است که جوابش محذوف است قابل بیان نیست «ما لا یُدرک» است «ما لا یدرک» را نمیشود گفت آن بیان کجا این بیان «واو» ثمانیه کجا؟ خب این را مرحوم امینالاسلام(رضوان الله علیه) میفرماید: «فشیءٌ لا یعرفه النحویّون» این چیزی نیست که این «واو» ثمانیه اینها ریشهای داشته باشد که نحویّون بفهمند آنوقت فرمود البته آن جملهای هم که ابنعباس میگوید من میدانم با اینکه قرآن فرمود: ﴿مَا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ﴾ اگر دعوای ابنعباس درست باشد این هم به برکت آن است از وجود مبارک پیغمبر شنیده, از حضرت امیر شنیده, از اهل بیت شنیده, وگرنه خود ابنعباس از جای دیگر یاد گرفته باشد که عدد اصحاب کهف چندتاست این نیست فرمود: ﴿مَا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
جریان اصحاب کهف مدتی با تقیّه گذشت چون برخی از اینها در دستگاه حکومت سِمتی داشتند
انسان وقتی میخوابد ارتباط با بدن بسیار ضعیف میشود.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَکَذلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَ السَّاعَةَ لاَ رَیْبَ فِیهَا إِذْ یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیَاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَ عَلَیْهِم مَّسْجِداً ﴿21﴾ سَیَقُولُونَ ثَلاَثَةٌ رَابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُل رَبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ فَلاَ تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِراً وَلاَ تَسْتَفْتِ فِیهِم مِنْهُمْ أَحَداً ﴿22﴾
جریان اصحاب کهف مدتی با تقیّه گذشت چون برخی از اینها در دستگاه حکومت سِمتی داشتند زندگی با تقیّه در کوتاهمدّت ممکن است ولی در درازمدّت توانفرساست مخصوصاً در حکومتی که شرک در همهٴ مظاهر آن حکومت نفوذ دارد و این عدّه هم در بسیاری از مسائل حکومتی حضور دارند تحمیل تقیّه بر این افراد بسیار سخت است چه اینکه در صدر اسلام عدّهای چند صباحی در مکه تقیّه کردند ولی بعد به طرف حبشه یا مدینه هجرت کردند تقیّهٴ درازمدت را هم قرآن کریم امضا نمیکند برای کسی که کودک نباشد, پیرزن و پیرمرد نباشد, بیمار نباشد آن را امضا نمیکند در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 97 به این صورت آمده ﴿إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فُیهَا فَأُولئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیراً﴾ کسی که نتواند دینش را در جایی حفظ بکند در هنگام مرگ فرشتهها با آنها از راه عِتاب برخورد میکنند اینها را ظالم به نفس میدانند یک, و در هنگام جان دادن هم با عِتاب برخورد میکنند دو, و از اینها میپرسند ﴿فِیمَ کُنْتُمْ﴾ در چه وضعی بودید یعنی این چه وضعی است که داشتید؟ اینها در پاسخ میگویند ﴿کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ﴾ عدهای ما را استضعاف کردند فرشتهها در جواب میگویند ﴿أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فُیهَا﴾ خب زمین خدا وسیع است آن شهر یا روستا نشد, شهر یا روستای دیگر اگر ﴿أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً﴾ چه اینکه در بخشهای دیگر قرآن کریم آمده است ﴿إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ﴾ چرا هجرت نکردی؟ ﴿أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فُیهَا فَأُولئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیراً﴾ اینها نمیتوانند بگویند ما مستضعف بودیم البته کودکان, سالمندان, بیماران حرجی بر اینها نیست ولی عدهای که توان هجرت دارند به بهانهٴ اینکه ما مستضعفیم و ما را مستضعف کردند و نتوانستیم احکام دینی را اجرا کنیم اینها معذور نیستند مگر اینکه هجرت هم برای اینها مقدور نباشد. اصحاب کهف بعد از مدتی که به ستوه آمدند گفتند ما باید جایی برویم, کاری بکنیم که قیامِ الهی باشد و دهها برکت بر قیام اینها مترتّب شده است صدها نفر از این قصّه باخبر شدند آگاه شدند متنبّه شدند دربارهٴ کیفیت خواب درازمدّت تحقیق کردند دربارهٴ کهفشان تحقیق کردند دربارهٴ سخنان اینها تحقیق کردند کهفهایی را شناسایی کردند اگر این چند نفر به حال تقیّه در همان شهر افیسوس یا شهرهای دیگر میمُردند که این همه برکات به همراه نداشت لذا اینها قیام کردند ﴿إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ .
مطلب دیگر اینکه ضمیرهایی که اینها برگرداندند این ضمیر جمع مذکّر سالم است و این ضمیر جمع مذکّر سالم که به بُتها برمیگردد دو منظر هست یکی اینکه چون بتپرستها آثار معقول را بر این بتها بار میکردند لذا قرآن کریم ضمیر جمع مذکّر سالم را به اینها ارجاع میکنند نظیر آن چوبهای منحوت و تراشیده شده قرآن میفرماید: ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا﴾ یک راه و منظر دیگر آن است که آنکه ارباب حقیقی اینهاست این مجسّمهها و تمثالها نیستند اینها یا به ملائکه معتقد بودند که میگفتند اینها بنات اللهاند یا به قدّیسین بشر نظیر عیسای مسیح(سلام الله علیه) یا عُزیر اینها را تقدیس میکردند که اگر ضمیر جمع مذکّر سالم هست به همان ارباب برمیگردد نه به این چوب و سنگها. در آیه محلّ بحث سخن از آلهه است نه سخن از بتهای حسّی و تراشیده شده. آیه این است که اینها ﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً﴾ آیهٴ پانزده این سوره که گذشت این است ﴿هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْ لاَ یَأْتُونَ عَلَیْهِم﴾ یعنی «علی الآلهة» ﴿بِسُلْطَانٍ بَیِّنٍ﴾ ضمیر جمع مذکّر سالم که به این آلهه برمیگردد در حقیقت به لحاظ آن آلههٴ راستین است نه تمثال و تندیس و مجسّمههای آن آلهه.
مطلب بعدی آن است که اینها که خوابیدند انسان مادامی که بیدار است با بدن ارتباط تنگاتنگ دارد این بدن متزمّن است, این بدن متمکّن است انسان زمان و مکان را در اثر ارتباط با این بدن حفظ میکند میتواند بگوید من چه مقدار راه رفتم یا چند ساعت اینجا نشستم یا چند ساعت مشغول کار بودم با حدس میتواند بفهمد اما وقتی خوابید ارتباط با بدن بسیار ضعیف میشود, وقتی مُرد ارتباطش از این بدن تقریباً قطع میشود, وقتی که خوابید یا مُرد آنچه که در زمان و زمین است یعنی این پیکر اینکه نمیفهمد آنکه میفهمد نه متزمّن است نه متمکّن, گاهی میبینید کارهای ده ساله, دوازده ساله را در ظرف چند دقیقه این شخص در عالَم رؤیا میبیند انجام داده داستانهای مبسوطی را میبیند از کودکیاش تا دوران سالمندیاش را میبیند که پشت سر گذاشته همه در عالم رؤیا برای او یکی پس از دیگری مجسّم میشود چه موقع به مکتب رفته, چه موقع به دبستان و دبیرستان رفته, چه موقع به حوزه و دانشگاه رفته همهٴ اینها با آن امتدادی که در خارج داشتند برای این شخص در عالم رؤیا متمثّل میشود یا گاهی خواب میبیند به زیارت فلان مشهد مبارک رفته, به فلان عتبه مبارکهٴ رفته و این راه طولانی را طی کرده رفته آمده در ظرف چند دقیقه هم بیشتر خوابش طول نکشید. انسان وقتی که فاصلهاش از بدن قطع میشود یا کم میشود وارد عالم برزخ میشود آنجا همهٴ این حرکتها تمثّل حرکت است زمانها تمثّل حرکت است مکانها تمثّل مکان است و اگر یک وقت بیدار شد چون خود را با بدن مرتبط میبیند از راه مقایسه و سنجش حکمی میکند وگرنه او زمان را درک نکرده این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه که فرمود: «أَیُّ الْجَدِیدَیْنِ ظَعَنُوا فِیهِ کانَ عَلَیْهِمْ سَرْمَداً» از آن غُرر بیانات خُطب مبارک حضرت است این خطبه همان خطبهای است که ابنابیالحدید میگوید من از پنجاه سال قبل تا الآن بیش از هزاربار این خطبه را خواندم و هر بار این خطبه را خواندم «إلا و قد أحدثت عندی روعة و خوفا وعظة» برای من تازگی داشت و هنوز هم که هنوز است اگر کسی اهل نظر باشد میداند که حلّ آن خطبه مقدور ابنابیالحدیدها نیست که چگونه انسان سرمدی میشود این «کان» به چه کسی برمیگردد؟ «أَیُّ الْجَدِیدَیْنِ ظَعَنُوا» ظَعن یعنی کوچ کردن, انسانه چه شب بمیرد سرمدی میشود, چه روز بمیرد سرمدی میشود خب آن کسی که زمانی فکر میکند که توان فهم این خطبه را ندارد فرمود انسان همین که شب مُرد سرمدی میشود «کان» چه بر او سرمد میشود؟ زمان سرمد میشود؟ شب سرمد میشود؟ روز سرمد میشود؟ یعنی یک امر سیّال گذرا میشود سرمد یا یک چیز دیگر بر او سرمد میشود؟ «أَیُّ الْجَدِیدَیْنِ ظَعَنُوا» انسان چه شب کوچ بکند, چه روز کوچ بکند هر کدام از اینها برای او سرمدی میشود, خب وقتی که در شب یا روز خوابید یا مُرد از نبش زمان میآید بالا وقتی از نبش زمان بیاید بالا نه روز است نه شب, نه یوم است نه بعض یوم, نه سیصد سال قمری است نه 309 سال شمسی ولی برمیگردد به تن آنوقت با مقایسه این حرفها را میفهمد آدم که پنج ساعت نمیخوابد که این تَن پنج ساعت در رختخواب افتاده آن روح که رابطهاش را از این بدن کم کرده او نه زمانمند است نه مکاندار حالا که این شد انسان واقعاً نمیفهمد که چقدر خوابیده مگر اینکه با مقایسه بفهمد همین معنا در حال مرگ هست منتها به نحو اشد, اگر در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آن بزرگواری که گفتند از اِرمیای پیامبر بود یا بزرگان دیگر آیه 259 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آن هم شرحش همین است ﴿أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّی یُحْیِیْ هذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِاْئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَل لَبِثْتَ مِاْئَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَی طَعَامَکَ﴾ از همین قبیل است خب با اینکه دربارهٴ او گفته شد او اِرمیای پیامبر بود بالأخره انسان وقتی رخت بربست آنکه میماند در خاک او که درک نمیکند یعنی تَن, آنکه درک میکند که دیگر در نبش زمان نیست آنوقت چه چیزی را بفهمد؟ وقتی برگشت به تَن بر اساس مقایسه میگوید ﴿لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ﴾, «مِتّ یوماً أو بعض یوم» و مانند آن هیچ برهانی هم ندارد اگر سؤال بکند به چه دلیل میگوید «لست أدری» برای اینکه آنجا که بودند که زمانی نبود, اینجا که تَن من افتاده او هم که اهل درک نیست من هم از راه قیاس و حدس و امثال ذلک میگویم برهانی بر مسئله ندارد که کسی با ضرس قاطع بگوید من سیصد سال خوابیدم یا دویست سال خوابیدم و مانند آن.
اما جریان اینکه مُردهها برمیگردند به خانههایشان سری به خانههایشان میزنند, باخبرند, حرفها را میشنوند اینها همهاش حق است اما اینها برای کسانی است که بعد از مدّتی با اینها گفتگو میشود و تازه نمردند افرادی که تازه مُردند اینها چند قِسماند بعضیها کاملاً متوجّهاند که مُردند چه کسانی به تشییعشان میآیند, چه کسانی به تشییعشان نمیآیند و حتی از اینها خواهش میکنند بیشتر باشید اینکه گفتند در تشییع دیگر سلام نکنید بگذارید همه ذکرشان را بگویند «لا اله الاّ الله» بگویند برای همین است در موقع تشییع حرف نزنید شما نمیدانید به این بیچاره چه میگذرد, نمیدانید او از شما چه توقع دارد و کجا دارد میرود که. وجود مبارک حضرت امیر این صحبت را دارد, وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این صبحت را دارد حضرت دید در تشییع جنازه کسی دارد لبخند میزند فرمود: «کأنّ الموت فی هذه الدنیا علی غیرهم کُتب و کأنّ الحقّ فی هذه الدنیا علی غیرهم وجب» فرمود اینها خیال میکنند مرگ برای دیگری است خب اینها هم پسفردا میمیرند خب چه التماس میکند این میّت که فقط «لا اله الاّ الله» بگویید اذکار الهی بگویید, ولایتی باشید این حرفها را بزنید شوخیها و خنده و سلام و علیک و اینها را بگذارید کنار مکروه است که انسان به تشییع کننده سلام بکند با اینکه این همه فضیلت برای سلام کردن هست مکروه است بگذارید این آقا که دارد میرود با اذکار طیّب و طاهر مشیّعین برود خب بعضیها واقعاً میفهمند که مُردند چه کسانی میآیند به تشییعشان و درک میکنند, بعضیها دفعتاً میبینند اوضاع عوض شده یا اینها را نمیبینند اصلاً شما این روایت کلمهٴ احقاب را حالا انشاءالله اگر به سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» رسیدیم که دارد ﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ شاید این روایات نورانی خوانده بشود شما این کلمهٴ احقاب را ببینید در بحارالأنوار آنجا در روایت هست که عدهای بعد از احقابی از عذاب مثلاً هشتاد سال, بیشتر یک قرن عذاب تازه یادشان میآید که پیغمبر آنها کسی بود که قرآن بر او نازل شده هنوز نام مبارک حضرت یادشان نمیآید خب کسی که اهل نماز فقط یک مسلمان شناسنامهای بود یک مسلمان شناسنامهای مگر این تامّهٴ مرگ میگذارد چیزی به یاد آدم بماند؟ در آن روایت حضرت فرمود بعد از احقابی از عذاب تازه به یادشان میآید چون تا این سؤالها را جواب ندهند در عذاباند دیگر همین سؤالهای قبر بالأخره سؤال, جواب میخواهد «مَن ربّک», «مَن نبیّک», «ما کتابک», «ما قِبلتک», «ما دینک» اینها را باید جواب بدهند تا جواب ندادند در عذاباند بعد از احقابی از عذاب تازه یادشان میآید که پیغمبر آنها کسی است که قرآن بر او نازل شد ولی نام مبارک حضرت هنوز یادشان نیست حالا انشاءالله به ﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ﴾ که رسیدیم انشاءالله این روایت ممکن است خوانده بشود ولی شما حتماً به کتاب شریف بحارالأنوار مراجعه کنید کلمهٴ احقاب آنجا بحثهای برزخ را میبینید که چه کسانی میفهمند مردند, چه کسانی نمیفهمند مُردند, چه کسانی یادشان میآید, چه کسانی یادشان نمیآید هر کسی این سؤالها را جواب نداد در عذاب است مستحضرید این سؤالها هم الفبای دین است مشکلات دین را, مشکلات فقه و اصول را که کسی در قبر سؤال نمیکند که همین الفبای دین را سؤال میکند خب چطور میشود یک عده جواب نمیدهند و به عذاب قبر گرفتار میشوند خب کسی نداند قبلهاش کجاست؟ کتابش چیست؟ دینش چیست؟ از او سؤال میکنند دینت چیست؟ میگوید نمیدانم برای اینکه اسلام برای او مَلکه نشد فشار مرگ تمام ذرّات بدن را آسیب میرساند قبلاً که بدون تخدیر موضعی این دندان را میکشیدند از این سالمندان سؤال کنید که چه درد فراوانی داشت سؤال کردن لازم نیست که انبر بگذارند این دندان را بخواهند بکشند خب خیلی درد میآید مرگ یعنی همین یعنی چرا درد میآید؟ برای اینکه میخواهند زندهای را بمیرانند دیگر, چرا یک تکّه گوشت اگر بخواهند از بدن ما قیچی کنند درد میآید؟ برای اینکه مِیته میشود دیگر میخواهند بمیراند دیگر مرگ یعنی همین از تمام ذرّات بدن این روح جدا میشود مگر کارِ آسانی است تامّهٴ موت مگر آسان است؟ این همه دعا, ضجّه, نالهای که ائمه دارند برای همین است دیگر اگر تمام ذرّات بدن ما را بخواهند قیچی کنند تحمّلپذیر نیست که مرگ هم حقیقتاً یعنی حقیقتاً همین است اگر یک تکّه گوشت را بخواهند بمیرانند درد میآید مرگ هم از تمام ذرّات بدن این روح را میکشند بیرون خب انسان باید قبلاً رفته باشد تا اینکه تعلّقش کم بشود وقتی حواسش جای دیگر است علاقهاش کم است به آسانی جان میدهد. مگر این حواس میگذارد برای کسی اگر دین مَلکه نباشد مگر یادش است که کتاب او چه کسی است او میماند نمیداند چکار بکند قبلهات چیست؟ نمیداند, امامت کیست؟ نمیداند واقعاً یادش نیست بعد از احقابی از عذابی تازه به یادش میآید نام مبارک حضرت هنوز یادش نمیآید میگوید پیغمبر من کسی است که قرآن بر او نازل شد چنین صحنهای ما در پیش داریم, خب بنابراین اینها که آدمهای عادیاند به زحمت میفهمند مُردند اما آنهایی که کجراهه رفتند که هنوز برایشان روشن نیست ولی آنکه وجود مبارک حضرت امیر بعد از جریان صفین و غیر صفین در قبرستان آمد سخنرانی کردند آنها افراد تازه مرده نبودند که این یک, و گاهی هم ممکن است که ولی خدا منتظر کرامتی باشد و آنها را درک بکنند دو, افرادی هم که میآیند سری به خانههایشان میزنند افراد تازهمُرده نیستند و اگر هم تازهمُرده بودند جزء مؤمنانی بودند که قبر برای آنها «روضة من ریاض الجنّة» بود و اما جریان قَلیب بدر که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشرکان حجاز را در چاهی انداخت با آنها سخن گفت آنها عذاب را درک میکنند دیگر, دیگر نمیدانند چه خبر است ولی عذاب شعله را میبینند «حفرة من حُفر النیران» را میبینند آن هم پیغمبر دارد با اینها سخن میگوید اگر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با مُردهای سخن گفت دلیل این نیست که هر کسی میتواند با آنها رابطه برقرار کند.
مسئلهٴ خواب اینچنین است, مسئله مرگ اینچنین است, اصحاب کهف هم بالأخره به مقصد رسیدند مردم را هم به مقصد رساندند یکی از اینها که وارد شهر شد برای تهیه غذا خب مستحضرید کسی که برای سیصد سال قبل است چهرهٴ او, قیافهٴ او, لهجهٴ او, لباس او, ادبیات و فرهنگ او و مهمتر از همه آن پول و سکّهای که برای عهد دقیانوس بود همهٴ اینها نشان میداد که این برای سیصد سال قبل است و همه هم به دنبال این بودند که اینها کجا رفتند؟ خب همه منتظر بودند باخبر بشوند و باخبر شدند و کلاً اوضاع آن منطقه عوض شد این هم که دارد ﴿قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَی أَمْرِهِمْ﴾ شاید ناظر به این باشد که وضع فرهنگ عمومی عوض شد عدهٴ زیادی ایمان آوردند این مؤمنین غالب شدند بر غیر مؤمنین و اینها گفتند اینجا را ما دیوار بچینیم و دهنهٴ غار را ببندیم چرا؟ اینها را مسجد میسازیم ﴿قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَ عَلَیْهِم مَّسْجِداً﴾ این احتمال هست بالأخره, پس اینها یک تلاش و کوشش کردند منطقهای را عوض کردند, کرامتی را هم به مردم نشان دادند با همین خوابی که خدای سبحان اِنامهٴ اینها و ایقاظ اینها را به عهده گرفته بعد فرمود ما اینها را خواباندیم, ما اینها را بیدار کردیم, ما اهل بلد را هم به حال اینها متوجّه کردیم عُثور اهل ولد به عنایت ما بود, ﴿أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ﴾ خواباندن اینها ﴿فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً﴾ بیدار کردن اینها به عهدهٴ ما بود ﴿بَعَثْنَاهُمْ﴾ ما خواباندیم, ما بیدار کردیم, ما مردم شهر را آگاه کردیم میشود کرامت الهی این با قیام چندتا جوان حل شد یک وقت است کسی میخوابد بیدار میشود یک امر عادی است درست است هر کاری که میشود تحت ربوبیّت خدای سبحان است اما خدای سبحان هر خوابی را به خود اسناد نمیدهد فرمود این سه, چهارتا کار را ما کردیم ما خواباندیم, ما بیدار کردیم, ما مردم را روشن کردیم این فضیلتی بود برای قیام این جوانها که فرمود: ﴿إِنَّهمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدیً﴾ و مانند آن, پس بنابراین برکات فراوانی را اینها به همراه داشتند.
پرسش:...
پاسخ: این تمثّل برزخی است دیگر در برزخ ما گفتیم تمثّل برزخی است مثل حرکت برزخی این تمثّل برزخی است حرکت برزخی است یا تمثّل حرکت است صبح برزخی است یا تمثّل صبح است این غدوّ و عَشیّ برای برزخ است نسبت به قیامت کبرا وگرنه اگر صبح باشد, شب باشد باید زمینی باشد به دور شمس بگردد و این شبانهروز پیدا بشود, بشود غُدوّ و عشیّ اما وقتی که «أَیُّ الْجَدِیدَیْنِ ظَعَنُوا فِیهِ کانَ عَلَیْهِمْ سَرْمَداً» دیگر شب و روزی نیست, لیل و نهاری نیست, خب.
فرمود اینها نزاع میکردند مسئله مهم در این نیست که حالا اینها چند نفر بودند و چه کسی همراهشان بود اینها چون مهم نبودند قرآن کریم اینها را ذکر نکرده اما مسئلهٴ درازمدّت بودن چون سهم تعیینکنندهای دربارهٴ معاد دارد این را چه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 259 بیان فرمود: ﴿بَل لَبِثْتَ مِاْئَةَ عَامٍ﴾ هم اینجا فرمود: ﴿فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً﴾ بعد آن سنین عدد را هم در بخش پایانی مشخص فرمود, فرمود: ﴿وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاَثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعاً﴾ چون این سهم تعیین کنندهای دارد که این کار ممکن است انسان در درازمدت بخوابد و بعد بیدار بشود و نپوسد همانطوری که سیصد سال یک بدن نمیپوسد, یک لباس نمیپوسد سه هزار سالش هم همینطور است مرحوم آقا علی حکیم(رضوان الله علیه) شاید وقتی به مناسبتی به عرضتان رسید مرحوم آقا علی حکیم وقتی از حوزهٴ اصهفان آمدند حوزهٴ تهران تدریس فلسفه سالیان متمادی به عهدهٴ ایشان بود ایشان کتابهای فراوانی دارد یکی از کتابهایشان سبیل الرشاد فی علم المعاد است این را در باب معاد نوشتند اوایل این رسالهٴ شریف قصّهٴ مرحوم ابنبابویه قمی را ایشان نقل میکنند ابنبابویه آن پدر در قم دفن است در همین خیابان ارم در نزدیک مقبرهٴ مرحوم هیدجی و حاج سعید قمی این پدر است که در قم دفن است ابنبابویه معروف در تهران نزدیک مزار حضرت عبدالعظیم(رضوان الله علیهما) آنجا دفن است, خب ابنبابویه معروف بود مرحوم آقا علی حکیم تقریباً برای دویست سال قبل است ایشان در اوایل رساله مینویسد که در اثر بارش باران شدید بود و آبگرفتگی آن قسمت از قبرستان بعضی از قبور فرو ریخت یکی از آن قبری که فرو ریخت وقتی که رفتند مرمّت کنند دیدند یک جنازهٴ تازهای است با کفن تازه اوایل نمیدانستند که این قبر چه کسی است و این شخص محترم چه شخصی است بعد وقتی که مراجعه کردند به مسئولان آن منطقه فهمیدند این قبر ابنبابویه است مردم متدیّن تهران یکی پس از دیگری آمدند به زیارت قبر ابنبابویه مرحوم آقا علی حکیم در همان رسالهاش میفرماید ده روز یا بیست روز الآن چون تازگی نگاه نکردم ده روز یا بیست روز من صبر کردم که این فشار جمعیّت کم بشود خب مردم میآمدند هم به زیارت حضرت عبدالعظیم هم به زیارت این فقیه نامی, بعد از اینکه اوضاع کمی آرام شد من خودم شخصاً رفتم حضرت عبدالعظیم کنار مقبرهٴ این بزرگوار این بدن طیّب و طاهر را تازه دیدم خب این برای هشتصد سال است دیگر همین ابنبابویه است این را آقا علی حکیم نقل میکند رفتم و دیدم بله طیّب و طاهر است بدن سالم است, کفن سالم است فاصلهٴ مرحوم آقا علی با مرحوم ابنبابویه هشتصد سال است تقریباً دیدم طیّب و طاهر است این جای تعجّب نیست اگر سیصد سال نگه داشت سه هزار سال هم میتواند نگه بدارد, الیالأبد هم میتواند نگه بدارد, خب گاهی بارانی منشأ پیدایش بسیاری از برکات میشود آدم نمیداند این آبگرفتگی برای چیست؟ این قبر برای چه خراب شده؟ آنوقت شاید نگران بشود که چرا قبلاً تعمیر نکردند خب این همه برکات متوجّه این است دیگر شما این سبیل الرشاد فی علم المعاد مرحوم آقا علی حکیم را بخوانید حتماً این را ببینید تا روشن بشود که این یک امر قطعیِ الهی است ذات اقدس الهی قادر است که بخواباند در درازمدّت بعد بیدار کند اِماته کند در درازمدّت بعد اِحیا کند اینها آسان است حالا آنکه صد سال بود دیگر حالا این هشتصد سال بود دیگر, خب.
پرسش: اگر مثل بدن هست ولی این بدن نیست پس بدن چه میشود؟
پاسخ: بدن الآن مثل دنیاست دیگر این سهتا مسئله بود یکی اینکه روح عین روحِ قبلی است چون زوال ندارد, یکی اینکه انسان عین انسانِ قبلی است چون اصالت با روح است این هم تبدّل ندارد, سوّمی اینکه الآن هر لحظه بدنِ امسالی ما مثل بدن ده سال قبل است نه عین او برای اینکه چندین بار این روزانه دارد عوض میشود کسی که هشتاد سال زندگی کرده لااقل ده بار کلّ بدن عوض شده ما اگر میگوییم بدنِ من یا بدن زید عین بدن دوران کودکی ماست این را بر اساس مسامحه عرفی میگوییم وگرنه نه عقل قبول دارد, نه علم قبول دارد, نه طب قبول دارد, نه آزمایش قبول دارد این روزانه دارد عوض میشود در طیّ هفت, هشت سال تمام ذرّات بدن عوض میشود منتها ما عرفاً میگوییم این عین همان است اگر بحث عرفی است بله, آن معاد هم عین بدن است اما بحث علمی که شد که ما نمیتوانیم بگوییم این عین اوست و هر جا سخن از بدن است قرآن هم تعبیر به مثل کرده.
پرسش:...
پاسخ: این مصداق است دیگر چون روح با همین بدن به کمال رسید دیگر چرا ما کنار قبور ائمه میرویم؟ چرا دعا این در تربت مستجاب است عند القبر مستجاب است برای اینکه آن ذوات قدسی با همین بدن عبادت کردند و کامل شدند و با همین بدن به مقاماتی رسیدند لذا خدای سبحان به این بدن, به این قبر, به این حرم برکات فراوانی میدهد, خب. روح چون از بین نمیرود در تمام حالات عین اوست بالدقّة العقلیّه هویّت ما هم چون به روح است طبق بیان امام صادق(سلام الله علیه) که فرمود: «اصل الانسان لُبّه» ما عین همان انسان دوران کودکی هستیم بالدقّة العقلیّه, این مسئله دوم. سوم اینکه بدن ما مثل بدن ده سال قبل است عرفاً ولی بالدقّة العقلیّه تمام این ذرّات عوض شده اینها تحلیل رفته, غذایی که خوردیم جای آنها را گرفته, این گوشت و پوست و خون و همهٴ اینها, اینها یکی پس از دیگری تحلیل میرود این غذاهای بعدی جای آنها را پُر میکند مثل همان کنار نهر نشستن و عکس ماه و عکس اختر برقرار دیدن است, خب بنابراین این هیچ جای سؤال و تعجّب و اینها نیست برای قدرت ذات اقدس الهی اگر چیزی محالِ عقلی نبود برای ذات اقدس الهی به احسن وجه ممکن است, خب.
پرسش: چرا لبّ را به روح تفسیر میکنید؟
پاسخ: لبّ چون قلب است دیگر چون قلب و فؤاد و مثلاً فرمود: ﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ یا ﴿أُولُوا الْأَلْبَابِ﴾ این همان قلب است که حقیقت ماست آن همان عقل است که حقیقت ماست ﴿أُولُوا الْأَلْبَابِ﴾ به اینها میگویند ﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ این قلبِ ظاهری را که نمیگویند این منافقین را اگر ببرند در آزمایشگاه قلب اِکو کنند, نوار بگیرند آن متخصّص قلب میگوید این قلب مریض نیست اما قرآن میگوید قلب اینها مریض است این قلبی که در قسمت چپ بدن است و مسئولیت او پالایش خون است این در حیوانات هم هست در مؤمن و کافر هم یکسان است.
پرسش: استاد عقل ظاهری را میگوید ظاهراً لبّ یعنی عقل اصل انسان عقل اوست.
پاسخ: عقلش است دیگر روح, حقیقتی دارد که آن عقل کلّ این حقیقت را دارد اداره میکند آن محور اصلی روح همان عقل اوست دیگر, خب بقیه جزء فروع هستند که در تحت رهبری عقل و حواس او, باصرهٴ او, لامسهٴ او را عقل او دارند اداره میکنند عقل میگوید ببین, عقل میگوید نبین, عقل میگوید اینجا را ببین, عقل میگوید آنجا را ببین و مانند آن, خب. اینها آثار و برکاتی بود که اصحاب کهف به همراه داشتند. اما دربارهٴ این ﴿سَیَقُولُونَ﴾ این «سین» اگر برای آیندهها باشد ترسیم همان قصّه است به لحاظ آینده جا برای «سین» هست یعنی خدای سبحان آن قصّه را تنظیم کرده فرمود در ظرف این قصّه من به شما اطلاع میدهم که بعداً مردم آن شهر یا آیندگان نسبت به رقم اصحاب کهف و عدد اصحاب کهف اختلاف دارند بعضی میگویند سه نفر بودند چهارمی کلبشان بود و بعضیها هم رقم دیگر و اگر نسبت به عصر پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد که مسیحیها آمدند و یعقوبیه اینطور گفتند گروه دیگری جور دیگر گفتند که ناظر به اختلاف نظر مسیحیها باشد در برخورد با پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مسلمانها این کلمهٴ ﴿سَیَقُولُونَ﴾ هم درست است جامع هر دوی اینها هم ممکن است یعنی خدای سبحان اصل قصّه را ترسیم کرده بعد آنچه که بعد از این قصّه اتفاق میافتد خواه کوتاهمدت, خواه درازمدّت ﴿سَیَقُولُونَ﴾ مصحّح دارد. و اما دربارهٴ این «واو» عطف, «واو» ثمانیه این ششتا جمله است اولاً مفرد نیست جمله است این شش جمله دوّمی بر اوّلی عطف نشد چهارمی بر سومی عطف نشد ولی ششمی بر پنجمی عطف شد سرّش چیست؟ عطف مفرد بر مفرد نیست عطف جمله بر جمله است و آن چهار جملهٴ اول بدون عطفاند این دو جملهٴ آخر یعنی ششمی بر پنجمی عطف شده است عبارت را ملاحظه بفرمایید ﴿سَیَقُولُونَ﴾ مفعول «یقولون» این جملهٴ ﴿ثَلاَثَةٌ رَابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ﴾ در محلّ نصب است تا مفعول باشد برای «یقولون» و هکذا جملههای دیگر ﴿سَیَقُولُونَ ثَلاَثَةٌ﴾ جملهٴ اول یعنی «هؤلاء ثلاثة» ﴿رَابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ﴾ این جملهٴ ﴿رَابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ﴾ بر جملهٴ ﴿ثَلاَثَةٌ﴾ که خبر است برای مبتدای محذوف یعنی «هم ثلاثةٌ» عطف نشده ﴿وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ﴾ یعنی «أصحاب الکهف خمسةٌ» این یک جمله, جملهٴ چهارم, ﴿سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ﴾ این سوم, جملهٴ چهارم بر اینها عطف نشده نفرمود «خمسة و سادسهم کلبهم» جملهٴ پنجم ﴿وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ﴾ یعنی «أصحاب الکهف سبعةٌ» این ﴿سَبْعَةٌ﴾ خبر است برای مبتدای محذوف ﴿وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ﴾ این جملهٴ ششم بر جملهٴ هفتم عطف شده است ممکن است ما مشابه این در تعبیرات فارسی هم داشته باشیم لکن مرحوم امینالاسلام(رضوان الله علیه) میفرماید بهترین تحقیق را ابوعلی فارسی کرده ایشان یک تحقیق مبسوطی دارد که چون طول میکشد من همهٴ آن تحقیق را نقل نمیکنم من تلخیص میکنم, تهذیب میکنم عصارهٴ این فرمایش ابوعلی فارسی را بازگو میکنم ایشان آمده گفته که جملهها در قواعد عربی به چند قِسم تقسیم میشوند در بعضی از جاها مصحّح عطف دارند, در بعضی از جاها مصحّح عطف ندارند آنجا که معنا تغییر میکند مصحّح عطف ندارند, آنجا که معنا تغییر نمیکند مصحّح عطف دارند شواهد فراوانی هم ذکر میکنند در جایی که بعضی از جملهها بر جملهٴ دیگر عطف میشود معنا عوض نمیشود و شواهدی را هم ذکر میکنند که اگر جملهٴ بعدی بر جملهٴ قبلی عطف بشود معنا را عوض میکند این بحث مبسوط را مرحوم امینالاسلام در مجمعالبیان مبسوطاً از ابوعلی فارسی نقل میکند بعد میگوید که این چهار جملهٴ قبلی از جاهایی است که اگر عطف بکنند آسیبی به معنا میرساند و جملهٴ پنجم و ششم جایی است که اگر عطف بشود آسیبی نمیرساند لذا عطف کردند تفصیلش را رسالهٴ ابوعلی فارسی دارد, عصارهاش را مرحوم امینالسلام در این مجمعالبیان دارد عمده آن است که این «واو» ثمانیه که در مغنی و امثال مغنی مطرح است ایشان میفرمایند این معروفِ نزد علمای نحو نیست «فشیءٌ لا یعرفه النحویّون» بر اساس قواعد نحوی ما واوی داشته باشیم که روی عدد ثامن در بیاید ما چنین چیزی نداریم ممکن است کسی نامگذاری بکند بگوید «واو» ثمانیه ولی «هذا شیء لا یعرفه النحویّون» آنها که گفتند ما «واو» ثمانیه داریم یعنی در شمارش از یک تا هفت که رسیدند بدون «واو» ذکر میکنند وقتی به هشت رسیدند «واو» ذکر میکنند یا رقم از یک به هشت برسد پشت سر هم یا اگر چیزی هشتتاست دربارهٴ آن هشتتایی و هشتمی یا هشتتایی «واو» ذکر میکنند یک شاهد قرآنی هم ذکر میکنند آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آمده در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آیهٴ 71 و آیهٴ 73 فرقشان این است در آیهٴ 71 سورهٴ مبارکهٴ «زمر» فرمود: ﴿وَسِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی جَهَنَّمَ زُمَراً حَتَّی إِذَا جَاؤُهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا﴾ وقتی دوزخیان وارد دوزخ میشوند درِ دوزخ باز میشود ﴿وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ﴾ تا آخر این در آیهٴ 71 که بدون «واو» ذکر شده ﴿حَتَّی إِذَا جَاؤُهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا﴾ نه «و فتحت ابوابها» اما در آیهٴ 73 به این صورت آمده است ﴿وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّی إِذَا جَاؤُهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ﴾ اینجا که سخن از بهشت است چون ابواب بهشت ثمانیه است هشتتاست و درکات و ابواب جهنّم هفتتاست آنجا «واو» ذکر نشده اینجا «واو» ذکر شده, خب ﴿حَتَّی إِذَا جَاؤُهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا﴾ این شاهدی که اینها اقامه کردند به خیال اینکه چون درجات بهشت یا ابواب بهشت هشتتاست به مناسبت این ثمانیه «واو» آوردند اولاً اینها بین ثمانیه و ثامن فرق نگذاشتند یک, و ثانیاً بسیاری از لطایف است که به برکات روایات اهل بیت حل میشود نه با تعبیرات مغنی و امثال مغنی اینکه قبلاً به عرض رسید شیعه باید به جای آن ادبیات جامعالمقدمات غیر از عواملی که مرحوم ملاّ محسن فیض(رضوان الله علیه) نوشته و غیر از صمدیهای که مرحوم شیخ بهایی تنظیم فرمود یا عبدالصمد تنظیم فرمودند بقیه را باید محقّقان شیعه بنویسند یک سیوطی شیعهمَنشی بنویسند یک مغنی و جامع و مطوّل و مختصر شیعهروش بنویسند تا این مثالها این «واو»ها, این حروف, این کلمات, این جملهها معنای خاصّ خودش را داشته باشد الآن این طلبهها را با این ادبیات ابنهشامها میپرورانند حالا انسان میخواهد چیزهایی را خدا غریق رحمت کند شیخناالاستاد مرحوم آقای آقامیرزا هاشم آملی(رضوان الله علیه) میفرمود اینها که پای درس بعضی از آقایان رفته بودند بعد میآمدند پای درس مرحوم آقا ضیاء مرحوم آقا ضیاء میفرمود که من دوتا کار باید بکنم اول باید آنچه که در ذهن شماست از ذهنتان بیرون بیاورم بعد یک مطالب عمیقی را القا بکنم این دو زحمت برای من هست الآن شما هر جا بروید باید اول آنچه را که در ذهن این طلبهها هست که این «واو»ها و این «الف»ها و این «باء»ها به چه معناست این را از ذهن اینها در بیاورند که این اینطوری نیست که ابنهشام گفته, این اینطور نیست که فلان عالِم سنّی گفته یا سیوطی گفته او هم بالأخره بسیاری از مطالب را از همان بر اساس روال خودشان دارند میگویند دیگر اگر کسی حالا شما نگاه کنید به المیزان ببینید که چرا آنجا «واو» دارد اینجا «واو» ندارد بعضی از جاهاست که برای عظمت جواب حذف میشود در آنجا جواب نقد است یک چیز نقدی است حسّی, اما برای بهشت جواب ندارد از بس با جلال و شکوه است که جوابش محذوف است قابل بیان نیست «ما لا یُدرک» است «ما لا یدرک» را نمیشود گفت آن بیان کجا این بیان «واو» ثمانیه کجا؟ خب این را مرحوم امینالاسلام(رضوان الله علیه) میفرماید: «فشیءٌ لا یعرفه النحویّون» این چیزی نیست که این «واو» ثمانیه اینها ریشهای داشته باشد که نحویّون بفهمند آنوقت فرمود البته آن جملهای هم که ابنعباس میگوید من میدانم با اینکه قرآن فرمود: ﴿مَا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ﴾ اگر دعوای ابنعباس درست باشد این هم به برکت آن است از وجود مبارک پیغمبر شنیده, از حضرت امیر شنیده, از اهل بیت شنیده, وگرنه خود ابنعباس از جای دیگر یاد گرفته باشد که عدد اصحاب کهف چندتاست این نیست فرمود: ﴿مَا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است