- 131
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 21 و 22 سوره کهف _ بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 21 و 22 سوره کهف _ بخش سوم":
قصّهٴ اصحاب کهف تنها در خاورمیانه نبود هم در آسیا و هم در اروپا و هم در آفریقا مطرح بود
گاهی خدای سبحان به وسیلهٴ پرندهای علمی را به کسی عطا میکند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَکَذلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَ السَّاعَةَ لاَ رَیْبَ فِیهَا إِذْ یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیَاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَ عَلَیْهِم مَّسْجِداً ﴿21﴾ سَیَقُولُونَ ثَلاَثَةٌ رَابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُل رَبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ فَلاَ تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِراً وَلاَ تَسْتَفْتِ فِیهِم مِنْهُمْ أَحَداً ﴿22﴾
قصّهٴ اصحاب کهف تنها در خاورمیانه نبود هم در آسیا و هم در اروپا و هم در آفریقا مطرح بود محقّقان این قارّهها کهفهای فراوان و غارهای متعدّدی را شناسایی کردند این قصّه چون قبل از وجود مبارک موسای کلیم بود و در تورات آن حضرت آمده و بعد در بین مسیحیها رواج پیدا کرد یک قصّهٴ تقریباً جهانی شده بود اهل کتاب این قصّه را به مشرکان منتقل کردند مشرکان بر اساس دسیسهٴ اهل کتاب یا تحقیقی که خواستند بکنند با اصرار زیاد از وجود مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال کردند که جریان قصّهٴ اصحاب کهف چیست؟ و قرآن کریم آن بخشی که مربوط به اصل حق و معرفت است آنها را مطرح میکند آن بخشهایی که «لا یَنفع مَن عَلِمَ و لا یَضرّ مَن جهل» آنها را مطرح نمیکند حالا رقم اینها شش نفر یا هفت نفر در اصل کرامت الهی که دخیل نیست اینها یا زوج بودند یا فرد چون اینها در این سؤالها فقط عدد فرد را مطرح کردند اصلاً زوج به میان نیامده گفتند سه نفر بودند, پنج نفر بودند, هفت نفر بودند کسی نگفت اینها چهار نفر بودند, شش نفر بودند برخیها گفتند سه نفر بودند چهارمی سگ آنها بود, برخیها گفتند پنج نفر بودند ششمی سگ آنها بود, برخیها گفتند هفت نفر بودند هشتمی سگ آنها بود دیگر کسی نگفت اینها چهار نفر بودند یا شش نفر بودند این چه رازی داشت که از عدد زوج سخنی به میان نیامده اینها سهمی در تعیین حق ندارد آنچه واقعیّت است و برای اثبات مبدأ و معاد سهم تعیینکننده دارد این است که عدهای را ذات اقدس الهی خوابانده سه قرن اینها را در خواب نگه داشته و هر وقتی هم که لازم بود اینها را پهلو به پهلو میغلتاند و میگرداند و بعد هم اینها را بیدار کرد عمده همین است بقیه دیگر سهم تعیینکنندهای در برهان توحید یا برهان معاد ندارد لذا این اصحاب کهف به دنبال این بودند که غار کجاست و مانند آن.
مطلب بعدی آن است که درست است که ذات اقدس الهی مصلحت را در این میدانست که کسی بر اسرار اصحاف کهف تا پایان خوابشان باخبر نشود ولی صحنه طوری بود که اگر کسی اینها را میدید فرار میکرد با ﴿لَوِ﴾ تعبیر کرده که ﴿لَوِ اطَّلَعْتَ﴾ این منافات ندارد که مصلحت الهی این بود که کسی باخبر نشود ولی با ﴿لَوِ﴾ که با امتنان عقلی یا عادی هم میسازد با ﴿لَوِ﴾ تعبیر کرده این هم دو مطلب.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ﴾ تو میپنداری اینها بیدارند ولی خواباند حالا پندارِ بیداری اینها یا برای اینکه چشمشان باز بود شبیه چشم انسان بیدار یا نه, از اینکه از این پهلو به آن پهلو میغلتیدند این نشان آن است که اینها شبیه انسانِ بیدار عاقلاند گرچه انسان خوابیده هم از پهلویی به پهلو میغلتد اما منسجم, منظم یک وقت است انسانی بیدار است از پهلویی به پهلویی میغلتد این معلوم است که خیلی حسابشده است, یک وقت انسانِ خوابیده میغلتد این هم معلوم است که با اختیار نیست طرزی خدای سبحان اینها را از پهلویی به پهلویی میغلتاند که شبیه انسان بیدار بود این هم یک مطلب و این هم کرامتی بود برای اینها نه برای اینکه اینها مثلاً لباسشان نپوسد یا خود اینها آسیب نبینند به دلیل اینکه دربارهٴ کلب این تعبیر واقع نشده دربارهٴ سگ نفرمود ما برای اینکه او آسیب نبیند او را جابهجا میکردیم این یک نحوه تکریم و پذیرایی است برای مهمانان غار که ﴿نُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ﴾, ﴿تَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظاً هُمْ رُقُودٌ﴾ این پهلو به پهلو کردن یک نحوه پذیرایی است از یک میزبان نسبت به مهمانش یک مهماندار نسبت به مهمان وگرنه خدای سبحان توان آن را داشت که اینها را بدون تَقلیب یمین و یسار آنها را سالم نگه بدارد, خب.
مطلب بعدی آن است که فرمود ما اینها را بیدار کردیم تا ببینیم کدام یک از دو حزب آگاهترند تسائل زیاد هست ﴿لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ﴾ ظاهر اینکه این تسائل بکنند کسی سؤال کرده ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ﴾ این تقابل نشان میدهد که مُجیب غیر از سائل است ﴿قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا﴾ این ﴿قَالُوا﴾ غیر از آن ﴿قَالَ﴾ است برای اینکه تفصیل قاطع شرکت است, سؤال و جواب قاطع شرکت است بنابراین همانطوری که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) فرمودند اینها به حسب ظاهر کمتر از هفت نفر نبودند نمیشود گفت که آن قائلی که سؤال کرده یکی از همین افرادی بود که جواب داد ولی بالأخره اینها دو گروه بودند بعضیها رقم تعیین کردند گفتند ﴿یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ که این ناصواب بود, بعضی گفتند ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ﴾ این درست است اِحصا نکردند ولی علمش را به مُحصی ارجاع دادند که اینها سخنِ حق گفتند گرچه احصا نکردند ولی سخنشان حق بود, خب.
مطلب دیگر اینکه ذات اقدس الهی دربارهٴ اینها فرمود ما خواستیم مسئلهٴ معاد را برای اینها مجسّم کنیم و کردیم و این تعبیر برای آن بود که بدانند ﴿اَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَ السَّاعَةَ لاَ رَیْبَ فِیهَا﴾, خب.
مطلب دیگر که در بحثهای پایانی سال گذشته اشاره شد این بود که قرآن کریم از آن جهت که کلام خداست نه کلام پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مسلمانها اصرار و تلاشی داشتند که تمام جزئیات این قرآن را به حساب در بیاورند در بحثهای سابق یعنی بحثهای ماه خرداد بود ظاهراً از مرحوم سیّد حیدر آملی نقل شده است, از مرحوم فیض نقل شده است که عدهای بررسی کردند که قرآن حالا چندتا سوره دارد چندتا آیه دارد روشن است, چندتا کلمه دارد, چندتا حرف دارد, چندتا «الف» دارد, چندتا «واو» دارد, چندتا «دال» دارد تا آخر حروف هجا, چندتا ضمّه دارد, چندتا فتح دارد, چندتا کسره دارد, چندتا تشدید دارد همهٴ اینها را رقم زدند رقمهای اینها و عددهای اینها در تفسیر مرحوم سیّد حیدر آملی بود خواندیم مرحوم فیض(رضوان الله علیه) هم این ارقام را در کتاب شریف وافی ذکر کردند آن هم خواندیم خب این همه تلاش و کوشش مسلمانها برای اینکه معلوم بشود قرآن چندتا تشدید دارد, چندتا فتحه دارد, چندتا کسره دارد آن هم مرحوم سیّد حیدر خب شاگرد مرحوم فخرالمحقّقین بود در فقه و اینها این در عصر مرحوم علامه بودند برای هفتصد سال قبل خب از قبل از هفتصد سال با کمیِ امکانات اینها با یک تلاش و کوشش عاشقانهای همهٴ این حرفها و حرکات و تشدیدهای قرآن را شمردند خب پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) احادیث فراوان دارد حدیث قدسی دارد, روایت دارد کسی دربارهٴ کلمات پیغمبر که این همه تلاش و کوشش نمیکند که بفهمد چندتا تشدید دارد, چندتا فتحه دارد این را قربة الی الله این کار را کردند با نبودِ امکانات. در اینجا هم دو قول است حالا شاید اقوال دیگر هم باشد که آن حرفِ وسطی قرآن کریم کدام است؟ قبلاً عرض شد که این کشفالآیاتهای سابق این ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ را خیلی درشت مینوشتند چشمگیر بود انسان متوجّه نمیشد که این ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ را چرا اینقدر درشت مینویسند تقریباً نصف سطر را این یک کلمه میگرفت بعد در حاشیهاش توضیح میدادند که این ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ نصف قرآن است که یک قسمتش قبل گذشته, یک قسمتش بعد میآید این کلمهٴ ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ از نظر شمارش در وسط قرآن است این تازه بین راه است نه پایان راه, خب «واو» ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ وسط است, «لام»ش وسط است, «یاء» او یا «تاء» او یا «لام» او کدام حرف از این حروف وسط است؟ اینها بررسی کردند گفتند «تاء» ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ وسط قرآن است از نظر حروف چند هزار حرف قبلاً گذشت, چند هزار حرف بعداً میآید بین این چند هزار این «تاء» فاصله است قولی هم از ابنعطیّه که تقریباً یک قول نادری است او شمارش کرده و به شمار آورده گفت «نون» ﴿نُّکْراً﴾ در آیه ﴿لَّقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُّکْراً﴾ این «نون» حرف وسط است از نظر حروف چند هزار حرف قبلاً گذشت, چند هزار حرف بعداً میآید این «نون» وسط است خب این همه تلاش و کوشش برای چیست؟ اگر این کلام پیغمبر بود که این همه کار نمیکردند کلام بشر بود این همه تلاش و کوشش نمیکردند که, غرض این است که در این جملهٴ ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ گفتند نه تنها این کلمه وسط قرآن است بلکه «تاء» ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ «تاء» منقوط نه «تاء» مؤلّف این «تاء» منقوط وسط قرآن است از نظر حرف قول دیگر که خیلی رایج نیست این است که «نون» ﴿نُّکْراً﴾ در ﴿لَّقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُّکْراً﴾ آن از نظر حرف وسط حروف قرآن کریم است که آن را از ابنعتیه نقل کردند. مردم آن شهر هم تشنه بودند که جریان اصحاف کهف را بفهمند این دیگر مربوط به پیغمبر نیست در همان زمانی که اتفاق افتاده اینها چون لساناً و صدراً از سینه به سینه, از دهن به دهن شنیدند که عدهای موحّد بودند و نتوانستند توحید را منتشر کنند از این قوم فاصله گرفتند به دیار نامعلوم رفتند اما کجا رفتند؟ وضعشان چطور شد؟ این را زبان به زبان, دهن به دهن, سینه به سینه از سیصد سال قبل تا حالا به یکدیگر میگفتند و همه تشنه بودند که از این واقعه باخبر بشوند گرچه بعد از گذشت سه قرن داشتند ناامید میشدند که دیگر خبری از اینها نیست منتها میخواستند آثار اینها, قبور اینها, جای اینها را قبلاً شناسایی کرده باشند خدای سبحان فرمود ما مردم را بیدار کردیم, آگاه کردیم, خب گرچه به حسب ظاهر یک نفر از اینها که بیدار شدند از اصحاب کهف با آن لباس سه قرن قبل, با فرهنگ سه قرن قبل, با چهره و قیافه سه قرن قبل, با ادبیات سه قرن قبل, با سکّه سه قرن قبل رفته بازار نان تهیه کند, غذایی تهیه کند خب مردم میفهمیدند که این قیافه و این لباس و این چهره و این قیافه و این ادبیات و این محاوره برای مردم این روزگار نیست کم کم فهمیدند لکن ذات اقدس الهی این عثور و آگاهی مردم را به خود اسناد میدهد میفرماید ما اینها را آگاه کردیم ﴿وَکَذلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ﴾ با اینکه به حسب ظاهر این یک نفر که رفت آن سکّهٴ عهد دقیانوس را به اصطلاح اینها ارائه کرد خب همه فهمیدند این برای سه قرن قبل است اما این کار را ذات اقدس الهی به خودش اسناد میدهد خواباندن اینها, بیدار کردن اینها, آگاهی مردم شهر از وضع اینها را خدا به خود اسناد میدهد نظیر ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ یعنی این کارها را ما تأویه کردیم, این کارها را ما اداره کردیم تا به مردم برسانیم که معاد حق است, گاهی خدای سبحان به وسیلهٴ پرندهای علمی را به کسی عطا میکند هیچ چیزی در جهان بر اساس اتفاق و گُتره و تصادف و شانس و بخت و امثال ذلک نیست شانس جزء خرافات است, بخت جزء خرافات است هر کاری یک حساب خاصّ خودش را دارد خدای سبحان میفرماید وقتی قابیل برادرش را کُشت و این جسد در دستش ماند ندانست که با این جسد چه کار کند ﴿بَعَثَ اللّهُ غُرَاباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِیی سَوْءَةَ أَخِیهِ﴾ خدای سبحان کلاغی را مأمور کرد در حضور این برادر قاتل این خاکها را کنار بزند چیزی را در درون این خاک بگذارد بعد رویش را خاک بریزد تا با این کارِ کلاغ به او بفهماند که جنازه را باید در خاک دفن کرد این گاهی تعلیم الهی است فرمود: ﴿بَعَثَ اللّهُ غُرَاباً﴾ ما این کار را کردیم ﴿لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِیی سَوْءَةَ أَخِیهِ﴾ یک آدم عادی خیال میکند خب این کلاغ است از این کارهای روزانه دارد میکند اما وقتی قرآن کریم این راز را میشکافد میفرماید این فرستادهٴ ماست چه اینکه این بادهایی که الآن به برکت الهی این ابرها را تلقیح کرده, این ابرها را به این آستان آورده, این ابرهای تلقیح شده را زهدانی برای اینها تهیه کرده و رَحِمی برای اینها تهیه کرده که غربالی ببارند این را خدا به خودش اسناد میدهد ﴿أَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾ این بادها گیاهان را تلقیح میکنند, این بادها این ابرهای باردار را جابهجا میکنند و مانند آن یک موحّد همهٴ اینها را از منظر توحیدی در سایهٴ کار الهی میبیند فرمود ما اینها را آگاه کردیم ﴿وَکَذلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ﴾ با اینکه به حسب ظاهر آنها خیال میکردند که این عُثور و اطلاع مردم به وسیلهٴ آنهاست.
اما جریان این «واو» ثمانیه در همان روزی که از مرحوم امینالاسلام نقل کردیم که فرمود: «فشیءٌ لا یعرفه النحویّون» اما خب یک عده دستبردار نیستند از موارد فراوانی این «واو» را شناسایی کردند که این با کلمهٴ هشت یا هشتمی یا هشت چیز در میآید البته ممکن است مصحّح ورود این «واو» روی آن ثامنه نکات خاصّه دیگر هم داشته باشد دیگر ما «واو»ی داشته باشیم به نام «واو» ثمانیه اینطور نیست ولی اینها بالأخره جستجو کردند در قرآن کریم مواردی را پیدا کردند که بخشی از این موارد قبلاً گذشت بعضی از آن موارد هم الآن در این نوبت مطرح میشود. در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ 112 این است ﴿التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ این «واو» نمیتواند آخرین معطوف باشد برای اینکه آخرین معطوف ﴿وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ﴾ است روی هشتمی «واو» درآمده ﴿التَّائِبُونَ﴾ یک, ﴿الْعَابِدُونَ﴾ دو, ﴿الْحَامِدُونَ﴾ سه, ﴿السَّائِحُونَ﴾ چهار, ﴿الرَّاکِعُونَ﴾ پنج, ﴿السَّاجِدُونَ﴾ شش, ﴿الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾ هفت, ﴿وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ هشت, بگوییم این نظیر بعضی از ادبیات کشورهای دیگر است که همهٴ این مفرداتی که معطوفاند با ویرگول ذکر میشوند آخری با «واو» ذکر میشود این ﴿النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ که آخری نیست آخریش ﴿وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ﴾ است. سرّ اینکه روی هشتمی «واو» در آمده چیست؟ این یک نمونه, نمونهٴ دیگر هم در سورهٴ مبارکهٴ «حاقّه» است آیهٴ هفتم که فرمود: ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ﴾ خب این عطف است بر او شاید اختصاصی به «واو» ثمانیه نباشد اگر عبارت این بود «سخّرها علیهم ستّ لیالٍ و سبعة ایّام» باز هم «واو» میآوردند اما اینجا چون هفت شب بود و هشت روز این کلمهٴ «واو» روی ﴿ثَمَانِیَةَ﴾ در آمده این دلیل نیست بر اینکه ثمانیه با «واو» هماهنگ است.
در سورهٴ مبارکهٴ «تحریم» آیهٴ پنج آنجا هم «واو» روی هشتمی در آمده ولی این هشتمی آخرین تعبیر است آیه پنج سورهٴ «تحریم» این است ﴿عَسَی رَبُّهُ إِن طَلَّقَکُنَّ أَن یُبْدِلَهُ أَزْوَاجاً خَیْراً مِنکُنَّ مُسْلِمَاتٍ﴾ یک, ﴿مُؤْمِنَاتٍ﴾ دو, ﴿قَانِتَاتٍ﴾ سه, ﴿تَائِبَاتٍ﴾, چهارم, ﴿عَابِدَاتٍ﴾, پنج, ﴿سَائِحاتٍ﴾ شش, ﴿ثَیِّبَاتٍ﴾ هفت, ﴿وَأَبْکَاراً﴾ این ﴿أَبْکَاراً﴾ هشت است خب آیا این از همان قبیل است که روی هشتمی «واو» در میآید یا نه, نظیر همان ادبیات بعضی از کشورهاست که چندتای قبلی را با ویرگول ذکر میکنند آن آخری را «واو» و این «واو» ثمانیه گفتند یا واژه ثمانیه باید باشد یا واژهٴ ثامن باید باشد یا از نظر شمارش هشتمی باشد یا هیچ کدام از این سه قِسم نباشد چیزی که هشتتاست وقتی میخواهند نام او را ببرند با «واو» میبرند نظیر آنچه که در پایان سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آمده که ﴿وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا﴾ در جریان درجات یا ابواب هشتگانهٴ بهشت آنجا هیچ کدام از این عناوین نیامده نه رقم آمده, نه ثمانیه آمده, نه ثامن آمده فقط نام بهشت است چون بهشت هشت در دارد نسبت به ابواب بهشت «واو» تعبیر کرده اینها میخواهند بگویند رقم هشت, عدد هشت, معدود هشت, وصف هشت, موصوف هشت مصحّح این «واو» است این جاهایی که شمردند بعضیها ثمانیه بود نظیر سورهٴ «حاقّه» ثمانیه بود, بعضی ثامن بود نظیر همین جریان اصحاب کهف, بعضیها نه ثمانیه بود نه ثامن بود ولی از نظر رقم هشتمی بود نظیر سورهٴ «توبه» و سورهٴ «تحریم» بعضیها هیچ کدام از این سه قِسم نبودند نه عنوان ثمانیه داشت, نه عنوان ثامن داشت, نه هفتتا قبلاً شمردند که این بشود هشتمی بلکه آن موصوف آن شیئی که ما از او سخن میگوییم او هشت در دارد در همهٴ موارد یک «واو» هست اگر ما هیچ نکتهٴ ادبی نداشته باشیم احیاناً ممکن است مسئله «واو» ثمانیه مطرح بشود ولی در همهٴ موارد بالأخره نکتهای هست, خب زمخشری حرفی دارد و آن این است که اینکه فرمود: ﴿سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ﴾ این ﴿ثَامِنُهُمْ﴾ این جمله صفت است برای ﴿سَبْعَةٌ﴾ چون ﴿سَبْعَةٌ﴾ نکره است جمله صفت برای او میشود این یک, برای اینکه بفهمانند این صفت خیلی لاصِق و چسبنده به این موصوف است این صفت را شبیه حال قرار میدهند این دو, و چون در جملهٴ حالیه «واو» حالیه در صدر او ذکر میشود این جمله وصفیه را شبیهاً به جملهٴ حالیه با «واو» ذکر کردند این سه, چهار مطلب خلاصهٴ سخنان جناب زمخشری است در کشاف خب گفتند این حرف را سکّاکی در مفتاحالعلوم رد کرده دیگران مورد نقد قرار دادند که اینچنین نیست که ما اگر خواستیم صفتی را شبیه حال بدانیم در لصوق و الحاق «واو» اضافه کنیم اینچنین نیست پس این حرفِ جناب زمخشری را هم نمیتوان پذیرفت, خب. ما اصرار داشته باشیم که فقط مربوط به ادبیات فرانسه یا غیر فرانسه است که ارقام قبلی را با ویرگول ذکر میکنند آخری را با «واو» ولی در ادبیات دیگر مثل تازی و فارسی نبود این برهان میخواهد.
مطلب دیگر اینکه این قبر ساختن را قرآن کریم نهی نکرده البته مکروه است انسان در قبرستان نماز بخواند این یک, و مکروه است قبر را قبلهٴ خود قرار بدهد این دو, که مبادا کم کم پرستشی, تعظیم زایدی مطرح بشود اما قرآن کریم این کار را نهی نکرده ﴿لَنَتَّخِذَنَ عَلَیْهِم مَّسْجِداً﴾ که این شبیه حرم بشود یعنی بُقعهای روی این قبور بگذارند آن رواقش, آن حرمش بشود حکم مسجد اینکه عیب ندارد که اگر روی این بِنایی درست کردند و کسی در درون آن بنا نماز نخواند بلکه در بیرون آن بنا نماز خواند این نظیر حرم, نظیر رواق این محذوری ندارد شاید منظور آنها هم این بود نه اینکه ما مسجدی درست کنیم روی قبر اینها همانجا مردم عبادت بکنند شاید منظورشان این نبوده است, خب.
اما مطالبی که مربوط به کیفیت پوسیدن بدن اینها خب خیلی مورد علاقهٴ همه ما هست نه تنها مورد علاقهٴ علمی است محلّ ابتلای عملی ما هم هست پرداختن به اینها ما را از اصل این مسئله تفسیر این روزها تقریباً دور انگاشت حالا انشاءالله من این سؤالها را در کنار جداگانه گذاشتم که در مناسبتهایی که پیش میآید بالأخره قرآن کریم اینطور نیست که به صورت یک کتاب علمی مسائلی را مطرح کند چون واقعاً نور است هر مطلب علمی را که ذکر میکند کنارش مسئلهٴ موعظه, هدایت, تقوا, یادآوری قیامت, یادآوری مرگ را کنارش مطرح میکند حالا به مناسبتهایی انشاءالله ممکن است یکی پس از دیگری این سؤالها مطرح بشود وگرنه ما بخواهیم به این سؤالها بپردازیم نه تمام شدنی است نه مربوط به یک آیه و دو آیه است ما آیات فراوانی داریم دربارهٴ معاد بخشی وسیعی از قرآن کریم مربوط به مرگ است و قبر است و معاد است و امثال ذلک هم واقعاً محلّ ابتلای علمی ماست که مشکل دیگران را حل کنیم و هم محلّ ابتلای عملی ماست برای اینکه ماییم و با این مرگ و با مردن و با این قافلهای که در پیش داریم, خب و چون تعطیلی اربعین در پیش است ما بخواهیم آیه بعد را مطرح کنیم به جایی نمیرسیم لکن قصّهٴ اصحاب کهف هنوز هم که هنوز است بسیاری از زوایایش مانده هم شما مطالعه بفرمایید انشاءالله, هم تحقیقات دیگری به عمل بیاید که بعد از اینکه انشاءالله چند آیه دیگر گذشت به آن جمعبندی نهایی برسیم که این قصّه چون مسیحیها از یک طرف, یهودیها از یک طرف دامن زدند و غارهای فراوانی را شناسایی کردند و احیاناً اهدافی را هم در پشت پرده داشتند قرآن کریم آن هدف نهایی را بازگو کند و اسرائیلیّاتی هم که به این قصّه راه پیدا کرده است آنها را رُفت و رو کند و آنچه که حق است قرآن کریم بیان کند انشاءالله در سفر اربعین هم تبلیغ فراموشتان نشود و محورهای اصلی تعلیمتان انشاءالله قرآن و روایات اهل بیت باشد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
قصّهٴ اصحاب کهف تنها در خاورمیانه نبود هم در آسیا و هم در اروپا و هم در آفریقا مطرح بود
گاهی خدای سبحان به وسیلهٴ پرندهای علمی را به کسی عطا میکند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَکَذلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَ السَّاعَةَ لاَ رَیْبَ فِیهَا إِذْ یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیَاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَ عَلَیْهِم مَّسْجِداً ﴿21﴾ سَیَقُولُونَ ثَلاَثَةٌ رَابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُل رَبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ فَلاَ تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِراً وَلاَ تَسْتَفْتِ فِیهِم مِنْهُمْ أَحَداً ﴿22﴾
قصّهٴ اصحاب کهف تنها در خاورمیانه نبود هم در آسیا و هم در اروپا و هم در آفریقا مطرح بود محقّقان این قارّهها کهفهای فراوان و غارهای متعدّدی را شناسایی کردند این قصّه چون قبل از وجود مبارک موسای کلیم بود و در تورات آن حضرت آمده و بعد در بین مسیحیها رواج پیدا کرد یک قصّهٴ تقریباً جهانی شده بود اهل کتاب این قصّه را به مشرکان منتقل کردند مشرکان بر اساس دسیسهٴ اهل کتاب یا تحقیقی که خواستند بکنند با اصرار زیاد از وجود مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال کردند که جریان قصّهٴ اصحاب کهف چیست؟ و قرآن کریم آن بخشی که مربوط به اصل حق و معرفت است آنها را مطرح میکند آن بخشهایی که «لا یَنفع مَن عَلِمَ و لا یَضرّ مَن جهل» آنها را مطرح نمیکند حالا رقم اینها شش نفر یا هفت نفر در اصل کرامت الهی که دخیل نیست اینها یا زوج بودند یا فرد چون اینها در این سؤالها فقط عدد فرد را مطرح کردند اصلاً زوج به میان نیامده گفتند سه نفر بودند, پنج نفر بودند, هفت نفر بودند کسی نگفت اینها چهار نفر بودند, شش نفر بودند برخیها گفتند سه نفر بودند چهارمی سگ آنها بود, برخیها گفتند پنج نفر بودند ششمی سگ آنها بود, برخیها گفتند هفت نفر بودند هشتمی سگ آنها بود دیگر کسی نگفت اینها چهار نفر بودند یا شش نفر بودند این چه رازی داشت که از عدد زوج سخنی به میان نیامده اینها سهمی در تعیین حق ندارد آنچه واقعیّت است و برای اثبات مبدأ و معاد سهم تعیینکننده دارد این است که عدهای را ذات اقدس الهی خوابانده سه قرن اینها را در خواب نگه داشته و هر وقتی هم که لازم بود اینها را پهلو به پهلو میغلتاند و میگرداند و بعد هم اینها را بیدار کرد عمده همین است بقیه دیگر سهم تعیینکنندهای در برهان توحید یا برهان معاد ندارد لذا این اصحاب کهف به دنبال این بودند که غار کجاست و مانند آن.
مطلب بعدی آن است که درست است که ذات اقدس الهی مصلحت را در این میدانست که کسی بر اسرار اصحاف کهف تا پایان خوابشان باخبر نشود ولی صحنه طوری بود که اگر کسی اینها را میدید فرار میکرد با ﴿لَوِ﴾ تعبیر کرده که ﴿لَوِ اطَّلَعْتَ﴾ این منافات ندارد که مصلحت الهی این بود که کسی باخبر نشود ولی با ﴿لَوِ﴾ که با امتنان عقلی یا عادی هم میسازد با ﴿لَوِ﴾ تعبیر کرده این هم دو مطلب.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ﴾ تو میپنداری اینها بیدارند ولی خواباند حالا پندارِ بیداری اینها یا برای اینکه چشمشان باز بود شبیه چشم انسان بیدار یا نه, از اینکه از این پهلو به آن پهلو میغلتیدند این نشان آن است که اینها شبیه انسانِ بیدار عاقلاند گرچه انسان خوابیده هم از پهلویی به پهلو میغلتد اما منسجم, منظم یک وقت است انسانی بیدار است از پهلویی به پهلویی میغلتد این معلوم است که خیلی حسابشده است, یک وقت انسانِ خوابیده میغلتد این هم معلوم است که با اختیار نیست طرزی خدای سبحان اینها را از پهلویی به پهلویی میغلتاند که شبیه انسان بیدار بود این هم یک مطلب و این هم کرامتی بود برای اینها نه برای اینکه اینها مثلاً لباسشان نپوسد یا خود اینها آسیب نبینند به دلیل اینکه دربارهٴ کلب این تعبیر واقع نشده دربارهٴ سگ نفرمود ما برای اینکه او آسیب نبیند او را جابهجا میکردیم این یک نحوه تکریم و پذیرایی است برای مهمانان غار که ﴿نُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ﴾, ﴿تَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظاً هُمْ رُقُودٌ﴾ این پهلو به پهلو کردن یک نحوه پذیرایی است از یک میزبان نسبت به مهمانش یک مهماندار نسبت به مهمان وگرنه خدای سبحان توان آن را داشت که اینها را بدون تَقلیب یمین و یسار آنها را سالم نگه بدارد, خب.
مطلب بعدی آن است که فرمود ما اینها را بیدار کردیم تا ببینیم کدام یک از دو حزب آگاهترند تسائل زیاد هست ﴿لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ﴾ ظاهر اینکه این تسائل بکنند کسی سؤال کرده ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ﴾ این تقابل نشان میدهد که مُجیب غیر از سائل است ﴿قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا﴾ این ﴿قَالُوا﴾ غیر از آن ﴿قَالَ﴾ است برای اینکه تفصیل قاطع شرکت است, سؤال و جواب قاطع شرکت است بنابراین همانطوری که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) فرمودند اینها به حسب ظاهر کمتر از هفت نفر نبودند نمیشود گفت که آن قائلی که سؤال کرده یکی از همین افرادی بود که جواب داد ولی بالأخره اینها دو گروه بودند بعضیها رقم تعیین کردند گفتند ﴿یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ که این ناصواب بود, بعضی گفتند ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ﴾ این درست است اِحصا نکردند ولی علمش را به مُحصی ارجاع دادند که اینها سخنِ حق گفتند گرچه احصا نکردند ولی سخنشان حق بود, خب.
مطلب دیگر اینکه ذات اقدس الهی دربارهٴ اینها فرمود ما خواستیم مسئلهٴ معاد را برای اینها مجسّم کنیم و کردیم و این تعبیر برای آن بود که بدانند ﴿اَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَ السَّاعَةَ لاَ رَیْبَ فِیهَا﴾, خب.
مطلب دیگر که در بحثهای پایانی سال گذشته اشاره شد این بود که قرآن کریم از آن جهت که کلام خداست نه کلام پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مسلمانها اصرار و تلاشی داشتند که تمام جزئیات این قرآن را به حساب در بیاورند در بحثهای سابق یعنی بحثهای ماه خرداد بود ظاهراً از مرحوم سیّد حیدر آملی نقل شده است, از مرحوم فیض نقل شده است که عدهای بررسی کردند که قرآن حالا چندتا سوره دارد چندتا آیه دارد روشن است, چندتا کلمه دارد, چندتا حرف دارد, چندتا «الف» دارد, چندتا «واو» دارد, چندتا «دال» دارد تا آخر حروف هجا, چندتا ضمّه دارد, چندتا فتح دارد, چندتا کسره دارد, چندتا تشدید دارد همهٴ اینها را رقم زدند رقمهای اینها و عددهای اینها در تفسیر مرحوم سیّد حیدر آملی بود خواندیم مرحوم فیض(رضوان الله علیه) هم این ارقام را در کتاب شریف وافی ذکر کردند آن هم خواندیم خب این همه تلاش و کوشش مسلمانها برای اینکه معلوم بشود قرآن چندتا تشدید دارد, چندتا فتحه دارد, چندتا کسره دارد آن هم مرحوم سیّد حیدر خب شاگرد مرحوم فخرالمحقّقین بود در فقه و اینها این در عصر مرحوم علامه بودند برای هفتصد سال قبل خب از قبل از هفتصد سال با کمیِ امکانات اینها با یک تلاش و کوشش عاشقانهای همهٴ این حرفها و حرکات و تشدیدهای قرآن را شمردند خب پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) احادیث فراوان دارد حدیث قدسی دارد, روایت دارد کسی دربارهٴ کلمات پیغمبر که این همه تلاش و کوشش نمیکند که بفهمد چندتا تشدید دارد, چندتا فتحه دارد این را قربة الی الله این کار را کردند با نبودِ امکانات. در اینجا هم دو قول است حالا شاید اقوال دیگر هم باشد که آن حرفِ وسطی قرآن کریم کدام است؟ قبلاً عرض شد که این کشفالآیاتهای سابق این ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ را خیلی درشت مینوشتند چشمگیر بود انسان متوجّه نمیشد که این ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ را چرا اینقدر درشت مینویسند تقریباً نصف سطر را این یک کلمه میگرفت بعد در حاشیهاش توضیح میدادند که این ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ نصف قرآن است که یک قسمتش قبل گذشته, یک قسمتش بعد میآید این کلمهٴ ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ از نظر شمارش در وسط قرآن است این تازه بین راه است نه پایان راه, خب «واو» ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ وسط است, «لام»ش وسط است, «یاء» او یا «تاء» او یا «لام» او کدام حرف از این حروف وسط است؟ اینها بررسی کردند گفتند «تاء» ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ وسط قرآن است از نظر حروف چند هزار حرف قبلاً گذشت, چند هزار حرف بعداً میآید بین این چند هزار این «تاء» فاصله است قولی هم از ابنعطیّه که تقریباً یک قول نادری است او شمارش کرده و به شمار آورده گفت «نون» ﴿نُّکْراً﴾ در آیه ﴿لَّقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُّکْراً﴾ این «نون» حرف وسط است از نظر حروف چند هزار حرف قبلاً گذشت, چند هزار حرف بعداً میآید این «نون» وسط است خب این همه تلاش و کوشش برای چیست؟ اگر این کلام پیغمبر بود که این همه کار نمیکردند کلام بشر بود این همه تلاش و کوشش نمیکردند که, غرض این است که در این جملهٴ ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ گفتند نه تنها این کلمه وسط قرآن است بلکه «تاء» ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ «تاء» منقوط نه «تاء» مؤلّف این «تاء» منقوط وسط قرآن است از نظر حرف قول دیگر که خیلی رایج نیست این است که «نون» ﴿نُّکْراً﴾ در ﴿لَّقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُّکْراً﴾ آن از نظر حرف وسط حروف قرآن کریم است که آن را از ابنعتیه نقل کردند. مردم آن شهر هم تشنه بودند که جریان اصحاف کهف را بفهمند این دیگر مربوط به پیغمبر نیست در همان زمانی که اتفاق افتاده اینها چون لساناً و صدراً از سینه به سینه, از دهن به دهن شنیدند که عدهای موحّد بودند و نتوانستند توحید را منتشر کنند از این قوم فاصله گرفتند به دیار نامعلوم رفتند اما کجا رفتند؟ وضعشان چطور شد؟ این را زبان به زبان, دهن به دهن, سینه به سینه از سیصد سال قبل تا حالا به یکدیگر میگفتند و همه تشنه بودند که از این واقعه باخبر بشوند گرچه بعد از گذشت سه قرن داشتند ناامید میشدند که دیگر خبری از اینها نیست منتها میخواستند آثار اینها, قبور اینها, جای اینها را قبلاً شناسایی کرده باشند خدای سبحان فرمود ما مردم را بیدار کردیم, آگاه کردیم, خب گرچه به حسب ظاهر یک نفر از اینها که بیدار شدند از اصحاب کهف با آن لباس سه قرن قبل, با فرهنگ سه قرن قبل, با چهره و قیافه سه قرن قبل, با ادبیات سه قرن قبل, با سکّه سه قرن قبل رفته بازار نان تهیه کند, غذایی تهیه کند خب مردم میفهمیدند که این قیافه و این لباس و این چهره و این قیافه و این ادبیات و این محاوره برای مردم این روزگار نیست کم کم فهمیدند لکن ذات اقدس الهی این عثور و آگاهی مردم را به خود اسناد میدهد میفرماید ما اینها را آگاه کردیم ﴿وَکَذلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ﴾ با اینکه به حسب ظاهر این یک نفر که رفت آن سکّهٴ عهد دقیانوس را به اصطلاح اینها ارائه کرد خب همه فهمیدند این برای سه قرن قبل است اما این کار را ذات اقدس الهی به خودش اسناد میدهد خواباندن اینها, بیدار کردن اینها, آگاهی مردم شهر از وضع اینها را خدا به خود اسناد میدهد نظیر ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ یعنی این کارها را ما تأویه کردیم, این کارها را ما اداره کردیم تا به مردم برسانیم که معاد حق است, گاهی خدای سبحان به وسیلهٴ پرندهای علمی را به کسی عطا میکند هیچ چیزی در جهان بر اساس اتفاق و گُتره و تصادف و شانس و بخت و امثال ذلک نیست شانس جزء خرافات است, بخت جزء خرافات است هر کاری یک حساب خاصّ خودش را دارد خدای سبحان میفرماید وقتی قابیل برادرش را کُشت و این جسد در دستش ماند ندانست که با این جسد چه کار کند ﴿بَعَثَ اللّهُ غُرَاباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِیی سَوْءَةَ أَخِیهِ﴾ خدای سبحان کلاغی را مأمور کرد در حضور این برادر قاتل این خاکها را کنار بزند چیزی را در درون این خاک بگذارد بعد رویش را خاک بریزد تا با این کارِ کلاغ به او بفهماند که جنازه را باید در خاک دفن کرد این گاهی تعلیم الهی است فرمود: ﴿بَعَثَ اللّهُ غُرَاباً﴾ ما این کار را کردیم ﴿لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِیی سَوْءَةَ أَخِیهِ﴾ یک آدم عادی خیال میکند خب این کلاغ است از این کارهای روزانه دارد میکند اما وقتی قرآن کریم این راز را میشکافد میفرماید این فرستادهٴ ماست چه اینکه این بادهایی که الآن به برکت الهی این ابرها را تلقیح کرده, این ابرها را به این آستان آورده, این ابرهای تلقیح شده را زهدانی برای اینها تهیه کرده و رَحِمی برای اینها تهیه کرده که غربالی ببارند این را خدا به خودش اسناد میدهد ﴿أَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾ این بادها گیاهان را تلقیح میکنند, این بادها این ابرهای باردار را جابهجا میکنند و مانند آن یک موحّد همهٴ اینها را از منظر توحیدی در سایهٴ کار الهی میبیند فرمود ما اینها را آگاه کردیم ﴿وَکَذلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ﴾ با اینکه به حسب ظاهر آنها خیال میکردند که این عُثور و اطلاع مردم به وسیلهٴ آنهاست.
اما جریان این «واو» ثمانیه در همان روزی که از مرحوم امینالاسلام نقل کردیم که فرمود: «فشیءٌ لا یعرفه النحویّون» اما خب یک عده دستبردار نیستند از موارد فراوانی این «واو» را شناسایی کردند که این با کلمهٴ هشت یا هشتمی یا هشت چیز در میآید البته ممکن است مصحّح ورود این «واو» روی آن ثامنه نکات خاصّه دیگر هم داشته باشد دیگر ما «واو»ی داشته باشیم به نام «واو» ثمانیه اینطور نیست ولی اینها بالأخره جستجو کردند در قرآن کریم مواردی را پیدا کردند که بخشی از این موارد قبلاً گذشت بعضی از آن موارد هم الآن در این نوبت مطرح میشود. در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ 112 این است ﴿التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ این «واو» نمیتواند آخرین معطوف باشد برای اینکه آخرین معطوف ﴿وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ﴾ است روی هشتمی «واو» درآمده ﴿التَّائِبُونَ﴾ یک, ﴿الْعَابِدُونَ﴾ دو, ﴿الْحَامِدُونَ﴾ سه, ﴿السَّائِحُونَ﴾ چهار, ﴿الرَّاکِعُونَ﴾ پنج, ﴿السَّاجِدُونَ﴾ شش, ﴿الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾ هفت, ﴿وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ هشت, بگوییم این نظیر بعضی از ادبیات کشورهای دیگر است که همهٴ این مفرداتی که معطوفاند با ویرگول ذکر میشوند آخری با «واو» ذکر میشود این ﴿النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ که آخری نیست آخریش ﴿وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ﴾ است. سرّ اینکه روی هشتمی «واو» در آمده چیست؟ این یک نمونه, نمونهٴ دیگر هم در سورهٴ مبارکهٴ «حاقّه» است آیهٴ هفتم که فرمود: ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ﴾ خب این عطف است بر او شاید اختصاصی به «واو» ثمانیه نباشد اگر عبارت این بود «سخّرها علیهم ستّ لیالٍ و سبعة ایّام» باز هم «واو» میآوردند اما اینجا چون هفت شب بود و هشت روز این کلمهٴ «واو» روی ﴿ثَمَانِیَةَ﴾ در آمده این دلیل نیست بر اینکه ثمانیه با «واو» هماهنگ است.
در سورهٴ مبارکهٴ «تحریم» آیهٴ پنج آنجا هم «واو» روی هشتمی در آمده ولی این هشتمی آخرین تعبیر است آیه پنج سورهٴ «تحریم» این است ﴿عَسَی رَبُّهُ إِن طَلَّقَکُنَّ أَن یُبْدِلَهُ أَزْوَاجاً خَیْراً مِنکُنَّ مُسْلِمَاتٍ﴾ یک, ﴿مُؤْمِنَاتٍ﴾ دو, ﴿قَانِتَاتٍ﴾ سه, ﴿تَائِبَاتٍ﴾, چهارم, ﴿عَابِدَاتٍ﴾, پنج, ﴿سَائِحاتٍ﴾ شش, ﴿ثَیِّبَاتٍ﴾ هفت, ﴿وَأَبْکَاراً﴾ این ﴿أَبْکَاراً﴾ هشت است خب آیا این از همان قبیل است که روی هشتمی «واو» در میآید یا نه, نظیر همان ادبیات بعضی از کشورهاست که چندتای قبلی را با ویرگول ذکر میکنند آن آخری را «واو» و این «واو» ثمانیه گفتند یا واژه ثمانیه باید باشد یا واژهٴ ثامن باید باشد یا از نظر شمارش هشتمی باشد یا هیچ کدام از این سه قِسم نباشد چیزی که هشتتاست وقتی میخواهند نام او را ببرند با «واو» میبرند نظیر آنچه که در پایان سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آمده که ﴿وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا﴾ در جریان درجات یا ابواب هشتگانهٴ بهشت آنجا هیچ کدام از این عناوین نیامده نه رقم آمده, نه ثمانیه آمده, نه ثامن آمده فقط نام بهشت است چون بهشت هشت در دارد نسبت به ابواب بهشت «واو» تعبیر کرده اینها میخواهند بگویند رقم هشت, عدد هشت, معدود هشت, وصف هشت, موصوف هشت مصحّح این «واو» است این جاهایی که شمردند بعضیها ثمانیه بود نظیر سورهٴ «حاقّه» ثمانیه بود, بعضی ثامن بود نظیر همین جریان اصحاب کهف, بعضیها نه ثمانیه بود نه ثامن بود ولی از نظر رقم هشتمی بود نظیر سورهٴ «توبه» و سورهٴ «تحریم» بعضیها هیچ کدام از این سه قِسم نبودند نه عنوان ثمانیه داشت, نه عنوان ثامن داشت, نه هفتتا قبلاً شمردند که این بشود هشتمی بلکه آن موصوف آن شیئی که ما از او سخن میگوییم او هشت در دارد در همهٴ موارد یک «واو» هست اگر ما هیچ نکتهٴ ادبی نداشته باشیم احیاناً ممکن است مسئله «واو» ثمانیه مطرح بشود ولی در همهٴ موارد بالأخره نکتهای هست, خب زمخشری حرفی دارد و آن این است که اینکه فرمود: ﴿سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ﴾ این ﴿ثَامِنُهُمْ﴾ این جمله صفت است برای ﴿سَبْعَةٌ﴾ چون ﴿سَبْعَةٌ﴾ نکره است جمله صفت برای او میشود این یک, برای اینکه بفهمانند این صفت خیلی لاصِق و چسبنده به این موصوف است این صفت را شبیه حال قرار میدهند این دو, و چون در جملهٴ حالیه «واو» حالیه در صدر او ذکر میشود این جمله وصفیه را شبیهاً به جملهٴ حالیه با «واو» ذکر کردند این سه, چهار مطلب خلاصهٴ سخنان جناب زمخشری است در کشاف خب گفتند این حرف را سکّاکی در مفتاحالعلوم رد کرده دیگران مورد نقد قرار دادند که اینچنین نیست که ما اگر خواستیم صفتی را شبیه حال بدانیم در لصوق و الحاق «واو» اضافه کنیم اینچنین نیست پس این حرفِ جناب زمخشری را هم نمیتوان پذیرفت, خب. ما اصرار داشته باشیم که فقط مربوط به ادبیات فرانسه یا غیر فرانسه است که ارقام قبلی را با ویرگول ذکر میکنند آخری را با «واو» ولی در ادبیات دیگر مثل تازی و فارسی نبود این برهان میخواهد.
مطلب دیگر اینکه این قبر ساختن را قرآن کریم نهی نکرده البته مکروه است انسان در قبرستان نماز بخواند این یک, و مکروه است قبر را قبلهٴ خود قرار بدهد این دو, که مبادا کم کم پرستشی, تعظیم زایدی مطرح بشود اما قرآن کریم این کار را نهی نکرده ﴿لَنَتَّخِذَنَ عَلَیْهِم مَّسْجِداً﴾ که این شبیه حرم بشود یعنی بُقعهای روی این قبور بگذارند آن رواقش, آن حرمش بشود حکم مسجد اینکه عیب ندارد که اگر روی این بِنایی درست کردند و کسی در درون آن بنا نماز نخواند بلکه در بیرون آن بنا نماز خواند این نظیر حرم, نظیر رواق این محذوری ندارد شاید منظور آنها هم این بود نه اینکه ما مسجدی درست کنیم روی قبر اینها همانجا مردم عبادت بکنند شاید منظورشان این نبوده است, خب.
اما مطالبی که مربوط به کیفیت پوسیدن بدن اینها خب خیلی مورد علاقهٴ همه ما هست نه تنها مورد علاقهٴ علمی است محلّ ابتلای عملی ما هم هست پرداختن به اینها ما را از اصل این مسئله تفسیر این روزها تقریباً دور انگاشت حالا انشاءالله من این سؤالها را در کنار جداگانه گذاشتم که در مناسبتهایی که پیش میآید بالأخره قرآن کریم اینطور نیست که به صورت یک کتاب علمی مسائلی را مطرح کند چون واقعاً نور است هر مطلب علمی را که ذکر میکند کنارش مسئلهٴ موعظه, هدایت, تقوا, یادآوری قیامت, یادآوری مرگ را کنارش مطرح میکند حالا به مناسبتهایی انشاءالله ممکن است یکی پس از دیگری این سؤالها مطرح بشود وگرنه ما بخواهیم به این سؤالها بپردازیم نه تمام شدنی است نه مربوط به یک آیه و دو آیه است ما آیات فراوانی داریم دربارهٴ معاد بخشی وسیعی از قرآن کریم مربوط به مرگ است و قبر است و معاد است و امثال ذلک هم واقعاً محلّ ابتلای علمی ماست که مشکل دیگران را حل کنیم و هم محلّ ابتلای عملی ماست برای اینکه ماییم و با این مرگ و با مردن و با این قافلهای که در پیش داریم, خب و چون تعطیلی اربعین در پیش است ما بخواهیم آیه بعد را مطرح کنیم به جایی نمیرسیم لکن قصّهٴ اصحاب کهف هنوز هم که هنوز است بسیاری از زوایایش مانده هم شما مطالعه بفرمایید انشاءالله, هم تحقیقات دیگری به عمل بیاید که بعد از اینکه انشاءالله چند آیه دیگر گذشت به آن جمعبندی نهایی برسیم که این قصّه چون مسیحیها از یک طرف, یهودیها از یک طرف دامن زدند و غارهای فراوانی را شناسایی کردند و احیاناً اهدافی را هم در پشت پرده داشتند قرآن کریم آن هدف نهایی را بازگو کند و اسرائیلیّاتی هم که به این قصّه راه پیدا کرده است آنها را رُفت و رو کند و آنچه که حق است قرآن کریم بیان کند انشاءالله در سفر اربعین هم تبلیغ فراموشتان نشود و محورهای اصلی تعلیمتان انشاءالله قرآن و روایات اهل بیت باشد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است