display result search
منو
تفسیر آیات 23 تا 26 سوره کهف _ بخش اول

تفسیر آیات 23 تا 26 سوره کهف _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 16 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 23 تا 26 سوره کهف _ بخش اول":

تمام شئون پیغمبر(ص) برای خدای سبحان است و شئون توحیدی است
خود خدای سبحان هم برای تعلیم در کلام خودش هم مشیئت را ذکر می‌کند

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْ‏ءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً ﴿23﴾ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَی أَن یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَداً ﴿24﴾ وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاَثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعاً ﴿25﴾ قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَیْبُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُم مِن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَداً ﴿26﴾

جریان شأن نزول این آیات خیلی روشن نیست برخی از این روایاتی که به عنوان شأن نزول ذکر شده است شامل سه مطلب است یکی اینکه آمدند از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جریان اصحاب کهف و جریان ذی‌القرنین و جریان روح را سؤال کردند در بعضی از این روایات دارد چهار مطلب مورد سؤال قرار گرفت همین سه مطلب یاد شده یکی هم جریان قیامت است. در برخی از اینها آمده است که وجود مبارک پیغمبر فرمود: «ساُخبرکم غداً» در برخیها هم نیست بنابراین اثبات این مطلب حسّاس که وجود مبارک پیغمبر بدون ان‌شاءالله چنین مطلبی گفته باشند ثابت نشده. سؤال دربارهٴ اصحاب کهف هم در قرآن نیامده که «یسألونک عن أصحاب الکهف» ولی در جریان روح قبلاً گذشت در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ﴾ در جریان ذی‌القرنین در همین سورهٴ مبارکهٴ «کهف» خواهد آمد که ﴿یَسْأَلُونَکَ عَن ذِی الْقَرْنَیْنِ﴾ در همین سورهٴ مبارکهٴ «کهف» هست که اینها در جریان ذی‌القرنین از وجود مبارک پیامبر مطلبی را پرسیدند خداوند هم پاسخ آنها را در آیه 83 همین سور‌ه بیان فرمود بنابراین اثبات اینکه حضرت استثنا نکرده کار سختی است.

مطلب دیگر در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که آن هم در مکه نازل شد آنجا آمده است که تمام شئون پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای خدای سبحان است و شئون توحیدی است یعنی آیه 162 سورهٴ «انعام» این بود ﴿قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ کسی که تمام شئون زندگی و مرگ او الهی است و موحّدانه است چنین شخصی حتماً از استثنا یعنی ان‌شاءالله گفتن غفلت نمی‌کند.
مطلب بعدی آن است که این اگر بخواهد به عنوان یک دستور در دین قرار بگیرد باید که نازل بشود از آن وقتی که این دستور نازل شده است دیگر کسی خلاف نمی‌کند گرچه دستور, دستور وجوبی نیست در حالی که بسیاری از این دستورها در مدینه آمده در مکه سخن از روزه گرفتن نبود, سخن از زکات دادن نبود و مانند آن, خب اگر کسی بگوید چرا حضرت در مکه روزه نمی‌گرفت یا مسلمانها روزه نمی‌گرفتند جوابش این است که روزه گرفتن در مدینه واجب شده است, زکات دادن در مدینه واجب شده است و اگر انبیای قبلی ان‌شاءالله را می‌گفتند آنها هم در طلیعهٴ نبوّتشان نمی‌گفتند بعد از اینکه دستور آمده برابر دستور خدا در شریعت خودشان این مطلب را فرا گرفتند که جزء سنن الهی است مستحب است کسی بگوید ان‌شاءالله.
مطلب دیگر گاهی این ان‌شاءالله را اهل کتاب هم بنی‌اسرائیل هم می‌گویند و گفتند چه اینکه مشرکان هم می‌گویند این باید بین مشیئت تکوینی و تشریعی فرق گذاشته بشود به عنوان یک سنّت یا به عنوان یک مطلب تکوینی باید از هم جدا بشود مشرکان هم دارند که ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا﴾ بنی‌اسرائیل هم گفتند که ﴿إِنْ شَاءَ اللّهُ لَمُهْتَدُونَ﴾ آیا این همان تعلیق بر مشیئتی است که تفکّر جبری آن را اصلاح می‌کند یا خلط بین تکوین و تشریع است که مشرکان مبتلا شدند مشرکان هم می‌گویند خدا خواست که ما بت‌پرست باشیم و اگر او نمی‌خواست چون قدرت داشت می‌خواست جلوی ما را بگیرد این خلط بین تکوین و تشریع در مشیئتهای مشرکانهٴ مشرکان هم هست آنها گفتند ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَیْ‏ءٍ﴾ اسرائیلیها هم یک تفکّر جبری احیاناً داشتند آنها هم اگر ان‌شاءالله گفتند در همان فاز و فضا بوده است بنابراین این‌چنین نیست که این به عنوان یک سنّت الهی در تعلیمات مستحبّ دینی در کلمات مشرکان آمده باشد و در کلمات بنی‌اسرائیل آمده باشد خب, پس وجود مبارک پیغمبر از آن وقتی که ذات اقدس الهی این دستور را داده است یقیناً امتثال کرده است ولو دستور استحبابی چه اینکه خود خدای سبحان هم برای تعلیم در کلام خودش هم مشیئت را ذکر می‌کند در سورهٴ مبارکهٴ «فتح» آیهٴ 27 به این صورت است ﴿لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ﴾ خب خودِ خدا دارد از کار خودش خبر می‌دهد می‌فرماید ما آن توفیق را می‌دهیم که شما در کمال شهامت وارد مسجدالحرام بشوید امروز که مشرکان جلوی شما را می‌گیرند و نمی‌گذارند شما وارد بشوید بعداً به قدرت الهی شما پیروز می‌شوید یقیناً وارد مسجدالحرام می‌شوید این با نون تأکید ثقیله هم ذکر فرمود: ﴿لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ﴾ در کمال احساس امنیت وارد می‌شوید اما ﴿إِن شَاءَ اللَّهُ﴾ این ﴿إِن شَاءَ اللَّهُ﴾ یک ادبِ دینی است که با توحید آمیخته است و در کلمات خدای سبحان هم آمده برای تعلیم, اما این جریان غَدْ که ﴿لاَ تَقُولَنَّ لِشَیْ‏ءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً﴾ غَدْ درست است که ظرف است و مفهوم ندارد اما معنای اینکه این کلام مفهوم ندارد این نیست که مطلق است یک بحث در این است که آیا این‌گونه از کلمات حالا القاب‌اند, ظروف‌اند, اعدادند و مانند آن مفهوم دارند یا نه؟ حق این است که اینها مفهوم ندارند. مطلب دیگر آن است که اینها که مفهوم ندارند یعنی ما اطلاق را از همین جمله به دست می‌آوریم یا معنای مفهوم نداشتن این است که اگر یک دلیل مطلقی ما داشته باشیم اینها چون مفهوم ندارند مقیِّد اطلاقِ مطلق دیگر نیستند اگر گفتند قید مفهوم ندارد, وصف مفهوم ندارد, لقب مفهوم ندارد, عدد مفهوم ندارد, معنایش این نیست که اینها مطلق‌اند معنایش این است که اگر ما مطلقی داشتیم چون اینها مفهوم ندارند نمی‌توانند مقیّد آن مطلقات باشند اگر گفتند که «أکرم العالِم یوم الجمعه» این «یوم الجمعه» چون ظرف است مفهوم ندارد معنایش این نیست که «أکرم العالم مطلقا» معنایش این است که اگر ما یک دلیل دیگری داشتیم به نام «أکرم العالِم» این دلیل نمی‌تواند مقیّد او باشد اینها می‌شوند مثبتان آن به اطلاقش هست این هم به خصوصیّتش هست در اینجا یک تأکید بیشتری است و چون این مفهوم ندارد نمی‌تواند آن اطلاق را تقیید کند این ﴿لاَ تَقُولَنَّ لِشَیْ‏ءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً﴾ این چون ظرف است مفهوم ندارد اما فقط مورد خودش را شامل می‌شود نه موارد دیگر را نعم, اگر دلیل دیگری باشد مطلق باشد که ﴿لاَ تَقُولَنَّ لِشَیْ‏ءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ﴾ غدا در آن نباشد این چون مفهوم ندارد نمی‌تواند مقیّد آن اطلاق باشد در حالی که ما می‌خواهیم از آن اطلاق به دست بیاوریم سرّ اطلاق این است که این غَدْ به معنی فردا نیست غَدْ یعنی آینده, خب از همین لحظهٴ بعد شروع می‌شود تا لحظات دیگر گذشته که دیگر دربارهٴ او آدم خبر نمی‌دهد ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْ‏ءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً ٭ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ﴾ یعنی اگر یک وقت ان‌شاءالله نگفتی هر وقت یادت آمد بگویی اما جریان سهوالنبی در احکام و امثال ذلک یا در افعال عبادی که برخی از این غفلتها احیاناً در کلمات بعضی از محدّثان آمده آن سخن ناصواب است هم سهوالنبی باطل است و هم دلیل تامّی بر او نیست, خب و اما جریان اینکه عصای ممشوق وجود مبارک حضرت در آن حالت بیماری در آن مسافرت عصای او به دوش عربی خورد آن معلوم نیست که حضرت زده باشد دوشِ او به عصا خورد شاید از آن قبیل باشد چون فعل وقتی به فاعل اسناد دارد که به احد انحای ثلاثه ما بتوانیم این فعل را از او بدانیم اگر فعل به فاعل بخواهد اسناد پیدا کند یا عمدی است یا شبه عمد است یا خطأ بالأخره خطأ فعلِ فاعل است کسی عمداً کسی را می‌زند و می‌کُشد این می‌شود قتل عمد یک وقت است که به قصد کُشت نمی‌زند ولی جایی را می‌زند که او غالباً کُشنده است به سرش می‌زند و مانند آن این شبه عمد است یک وقت است که نه عمد است نه شبه عمد می‌خواهد حیوانی را صید کند ولی اشتباه می‌کند خیال می‌کند که آن صید آنجاست اشتباهاً جای دیگر را هدف می‌گیرد و جای دیگر می‌خورد به شخصی این نه می‌دانست و نه قصد داشت ولی کار, کار اوست این کار به او اسناد دارد خطأً این سه‌تا جمله است, سه‌تا فعل است و یک فاعل و سه‌تا تمیز است می‌گوییم «قَتله عمداً, قتله شبه عمدٍ, قتله خطأً» این اگر باشد فعل برای اوست دِیه مشخص دارد یا قصاص است یا دیه برای خودش است یا دیه برای عاقله اما مورد چهارم کاملاً از این فضا جداست مورد چهارم این است که این شخص نه قصد زدن دیگری داشت نه اشتباه کرد هدفی را در نظر گرفت دارد تیراندازی می‌کند کسی خودش را به سرعت رساند و در مسیر تیر قرار گرفت و کُشته شد در اینجا این شخصِ ضارب این شخصِ مقتول را نکُشت «لا عمداً و لا شبه عمدٍ و لا خطأً» بلکه او خود را به این شخص زد نظیر راننده‌ای که طبق قواعد فنّی راهنمایی و رانندگی دارد راهِ خودش را می‌رود یک موتورسوار به سرعت خودش را به این می‌زند و کُشته می‌شود در اینجا این راننده نه قاتلِ عمد است نه قاتل شبه عمد نه قاتل خطا این دیه هم نباید بدهد فعل به او اسناد ندارد اصلاً به احد انحای ثلاثه این مورد فعل است نه مصدر فعل دیگری خودش را به گلوله او رساند نه اینکه او خطأً به دیگری زد به آن مقتول زد آیا وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این شخص را زد عمداً یا شبه عمد یا خطأً یا نه, وقتی خواست با این عصا به آن مرکوبش اشاره کند دیگری دوشش به اینجا برخورد کرد این به احد انحای ثلاثه فعل حضرت نیست این باید تحقیق بشود بنابراین جریان عصا از سنخ زدنِ خطأیی هم نیست تا مسئله سهو و امثال ذلک مطرح بشود.
پرسش:...
پاسخ: هیچ چیز حلالیّت هم نمی‌خواهد او باید حلالیّت طلب بکند یعنی آن موتورسوار تندرو باید از این راننده حلالیت طلب بکند خسارتش را بپردازد حالا از نظر عواطف آن شخص وجود مبارک پیامبر یک حساب دیگری دارد این‌چنین نیست که حضرت در آنجا بخواهد احتجاج کند که تو زدی, تو خودت را آوردی و اینها ما باید از نظر فقهی این را بحث بکنیم اگر کسی بخواهد بگوید که مثلاً ـ معاذ الله ـ حضرت سهو کرد باید اینها را ثابت کند در فضای عرفی آن موتورسوار باید عذرخواهی بکند خسارت هم باید بدهد برای اینکه این شخص برابر آن سرعت مجاز می‌رفت و هیچ خطایی هم نکرد او به سرعت آمد خودش را زده کسی در حرم حقّ کُشتن صید حرم ندارد خب حالا راننده‌ای در حرم دارد می‌رود این کبوتر به سرعت آمده خودش را زده به ماشین اینکه صید حرم نیست آن کبوتر خودش را به ماشین زده نه اینکه این ماشین خود را به کبوتر زده به احد انحای ثلاثه فعل باید به فاعل اسناد داشته باشد اگر گفتیم «قَتله» باید یک تمییز بیاوریم یا بگوییم عمداً یا شبه عمدٍ یا خطأً اما در جریان موتورسواری که خودش را به این راننده می‌زند به احد انحای ثلاثه فعل به فاعل اسناد ندارد.
خب, فرمود: ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْ‏ءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً ٭ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَی أَن یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَداً﴾.
پرسش:...
پاسخ: بله خب این چون قضا به امر جدید است دلیل می‌خواهد آن البته امر جدید حکم خاصّ خودش را دارد اما ﴿وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ﴾ این جمله وصل به همان است متّصل است منفصل که نیست یعنی اگر یادت رفته که ان‌شاءالله بگویی هر وقت یادت آمده بگو تا این تذکرهٴ توحیدی محفوظ بماند.
پرسش:...
پاسخ: نه, مورد نیست اصلاً زمینه این است این دربارهٴ نماز نیست اگر دربارهٴ نماز بود آدم می‌گفت مورد مخصّص نیست اصلاً دربارهٴ نماز نیست می‌فرمود این ان‌شاءالله گفتن ترک نشود اگر یادت بود که خب همان متّصلاً به کلام می‌گویی اگر یادت رفته که ان‌شاءالله بگویی هر وقت یادت آمده بگو این ان‌شاءالله گفتن است, خب.
مطلب بعدی در جریان آن مسئله توحید است که ما چگونه ذات اقدس الهی را عبادت می‌کنیم و به طرف خدا می‌ایستیم و مانند آن, ما ذات اقدس الهی را به عنوان اینکه او الله است, الرحمان است, ربّ العالمین است با همین عناوین می‌شناسیم و می‌پرستیم که این عناوین حاکی آن ذات خارج است و بسیاری از ماها هم همین‌طوریم و خیال می‌کنیم که داریم ذات واجب را عبادت می‌کنیم ولی اوحدی اهل معرفت برای ما مشخص می‌کنند که ذات قابل شناخت نیست بعد نظیر آنچه که کارشناسان شمس و قمر به ما می‌گویند که شما می‌توانید ماه را ببینید ولی نمی‌توانید آفتاب را ببینید تا برای ما ثابت نکنند ما همان ادبیات عرفی ما, محاورات مردمی ما این است که ما آفتاب را می‌بینیم رو به آفتاب می‌ایستیم در فضای شریعت هم می‌گویند وقتی خواستی نماز ظهر به جا بیاوری ببین که شمس از دایرهٴ نصف‌النهار زایل شده است یا نه؟ رو به شمس بایست ببین که سایه روی ابروی راست است یا ابروی چپ است این مقدار برای ما کافی است ما می‌گوییم رو به آفتاب ایستادیم آفتاب را دیدیم سایه به طرف ابروی راست بود یا ابروی چپ بود و مانند آن در حالی که کارشناسان می‌گویند شما رو به نور آفتاب می‌ایستید مگر می‌توانید آفتاب را ببینید آفتاب آن وقتی که منکسف شده است و قمر بین آفتاب و زمین قرار گرفت و سایهٴ قمر به زمین افتاد و نگذاشت نور آفتاب مستقیماً به زمین برسد تازه در حالت انکساف که نورش مستور شده است اگر بخواهید با چشمِ غیر مسلّح یک گوشهٴ آفتاب را ببینی کور می‌شوی نگاه نکن مگر آفتاب دیدنی است؟ ولی همهٴ ما باورمان این است که آفتاب را می‌بینیم هیچ کسی بدون شنیدن حرفِ کارشناس مگر تردید می‌کند که ما آفتاب را می‌بینیم, آفتاب را می‌بینیم این آفتاب است دیگر آن کارشناس می‌گوید اینکه شما می‌بینید نور شمس است مگر آفتاب دیدنی است؟ تازه آن وقتی که منکسف شد باید چشمت را مسلّح کنی تا یک گوشه‌اش را ببینی ما ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ را که محمولِ ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است در آن قضیه می‌بینیم بله خداست, الله است, الرحمان است همین که قرآن معرفی کرده همین که در ادعیه هست اما مسمّای اینها نه البته ما اسما یعنی مفاهیم را عبادت می‌کنیم نه خیر همین جَلَوات او و وجه او را عبادت می‌کنیم شما ببینید اول تا آخر قرآن هر جا سخن از فنا و زوال و نابودی است فقط وجه الله استثنا می‌شود نه الله ندارد «کل شیء هالک الا الله» او بالاتر از این بحث است «کلّ من علیها فان الاّ الله» اینها نیست ﴿کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ ٭ وَیَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ﴾ , ﴿کُلُّ شَی‏ءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ﴾ خود این وجه ﴿ذُو الْجَلاَلِ وَالْإِکْرَامِ﴾ است شما وقتی این را بر اساس آن ادبیات مُغنی و جامی می‌خواهی حل کنی می‌بینی ﴿وَیَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلاَلِ وَالْإِکْرَامِ﴾ می‌گویند این خبر است برای مبتدای محذوف أی هو یعنی خدا ذو الجلال و الإکرام است اما وقتی به یک حکیم می‌دهی به یک عارف می‌دهی می‌گوید دست به آیه نزن خود وجه الله ﴿ذُو الْجَلاَلِ وَالْإِکْرَامِ﴾ است این وجه با جلالت است نه اینکه «هو» مقدّر است ﴿وَیَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ﴾ که آن وجه ﴿ذُو الْجَلاَلِ وَالْإِکْرَامِ﴾ است نه «ذی الجلال و الإکرام» است که «ذی» اگر باشد یعنی رب ذی الجلال و الإکرام است «ذو» اگر باشد یعنی وجه ذو الجلال و الإکرام است سخن از نَعت مقطوع نیست که «و یبقی وجه ربِّکِ» که رب مجرور است «هو» این رب ذو الجلال و الإکرام است خیر این‌چنین نیست این ذو الجلال برای همان وجه است که وجه با جلال و کرامت است مگر می‌شود ذات اقدس الهی را درک کرد نظیر این شمس, خب در نماز و غیر نماز هم همین‌طور است ما به طرف الله می‌ایستیم همان حقیقتی که واجب الوجود است همان حقیقتی که خالق آسمان و زمین است آن وقت ببینید همهٴ این اسمایی که شما می‌گویید آنکه «بکلء شیء علیم» است, آنکه «هو الحیّ الذی لا یموت» است آنکه سرمدی است همهٴ اینها اسمای اوست آنجا که هیچ سِمه‌ای و علامتی ندارد کسی به او دسترسی ندارد, خب.
﴿إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ﴾ در جریان ربوبیّت, ربوبیّت را ذات اقدس الهی تنویع کرده, تقسیم کرده فرمود یک ربوبیّت مطلقه است که خدا ربّ کل شیء است ربّ العالمین است یک ربوبیّت رحیمیه است که تدبیر می‌کند, می‌پروراند, اداره می‌کند مالکیّتش را و مولویّتش را به عهده می‌گیرد در این ربوبیّت رحیمیه و ربوبیّت خاصّه فرمود مشرکان و اهل جهنّم تحت ولایت خدا نیستند «الله مولانا و لا مولیٰ لهم» این شعار رسمی مسلمانها بود به دستور پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جبهه‌های جنگ می‌دادند در قرآن کریم فرمود خدای سبحان مولای مؤمنین است کفّار تحت ولایت آتش‌اند «مولاهم النار» گاهی می‌فرماید «مولاهم النار», گاهی می‌فرماید: ﴿فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ﴾ اینها در تحت تکفّل و ولایت شعله‌اند آتش اینها را خوب می‌پروراند «مولاهم النار», ﴿فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ﴾ لذا دربارهٴ مؤمنین دارد که خداوند مولای مؤمنین است. فتحصّل که ربوبیّت نظیر رحمت دو قِسم است یک ربوبیّت رحمانیه است که فراگیر است او ربّ العالمین است, یک ربوبیّت رحیمیه است که ذات اقدس الهی ربّ مؤمنین است, ربّ انبیاست, ربّ اولیاست, مولای مؤمنین است و کفّار تحت ولایت الله نیستند چون ولیّ الله نیستند آن‌گاه همین پروردگاری که ربّ العالمین است آنها را عذاب می‌کند در آیات عذاب, همان خدایی که رحمت رحمانیه دارد نه رحیمیه آنها را عذاب می‌کند و آنها هیچ راهی جز پذیرش عذاب الهی ندارند برای اینکه ربّ العالمین دارد اینها را عذاب می‌کند او اشدّ المعاقبین است فی موضع النکال و النقمة چه اینکه ارحم الراحمین است فی موضع العفو و الرحمة اینکه فرمود ربّ من این ربوبیّت رحیمیه است وگرنه خدای سبحان در ربوبیّت رحمانیه او ربّ العالمین هم هست, خب.
در جریان مدّت مکث اینها اول فرمود اینها مدّت طولانی در غار بودند در طلیعهٴ قصّه آیهٴ یازده این‌چنین فرمود: ﴿فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً﴾ این به عنوان متن بود بعد این متن را در آیات بعدی شرح کردند تا رسیدیم به این آیه که شرح این عدد هست در این آیه محلّ بحث که شرح عدد هست فرمود: ﴿وَلَبِثُوا﴾ همین اصحاب کهف ﴿فِی کَهْفِهِمْ ثَلاَثَ مِائَةٍ سِنِینَ﴾ این ﴿سِنِینَ﴾ تمییز نیست اگر تمییز بود مفرد بود نه جمع این بدل است برای ﴿ثَلاَثَ مِائَةٍ﴾ نباید بدون تنوین خواند چون بدل است معنایش این است که «و لبثوا فی کهفهم سنین» آن سنین چند سال است؟ ﴿ثَلاَثَ مِائَةٍ﴾ یا اول می‌فرماید ﴿وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاَثَ مِائَةٍ﴾ چه چیزی؟ ﴿سِنِینَ﴾ نه شهراً, نه یوماً بلکه سِنین که این ﴿سِنِینَ﴾ بدل ﴿ثَلاَثَ مِائَةٍ﴾ خواهد بود نه تمییز تا روشن کند که آن ﴿سِنِینَ عَدَداً﴾ که در آغاز قصّه آمده ﴿ثَلاَثَ مِائَةٍ﴾ این ﴿وَازْدَادُوا تِسْعاً﴾ از وجود مبارک حضرت امیر سؤال کردند که چطور ﴿وَازْدَادُوا تِسْعاً﴾؟ فرمود این ﴿ثَلاَثَ مِائَةٍ﴾ یعنی سالِ قمری چون معمولاً سال به اصطلاح کتاب و سنّت همان سال قمری است دیگر سال شمسی که نیست سال قمری است و اگر در کتابهای انبیای دیگر یا در نوشته‌های اقوام و ملل دیگر آمده است که آنها سیصد سال شمسی آرمیده‌اند و سیصد سال شمسی بیش از سیصد سال قمری است خدای سبحان فرمود: ﴿ثَلاَثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعاً﴾ یعنی 309 سال قمری که معادل سیصد سال شمسی است البته در طیّ این رقم سیصد سال تفاوت سه ماه شاید دو ماه و نیم سه ماه تفاوت باشد که اینها دیگر مُغتفر است حالا فخررازی نقدی دارند که اگر ان‌شاءالله شد آن را در نوبت بعد مطرح می‌کنیم نسبت به این حدیث نقدی دارند که آیا 309 سال قمری همان سیصد سال شمسی است یا تفاوت دارند این نقد جناب فخررازی را به خواست خدا فردا مطرح می‌کنیم, خب.
﴿وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاَثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعاً﴾ این سخن خداست بعد مشخص کرد و این می‌شود آیت الهی, بعد فرمود به دو دلیل ذات اقدس الهی اعلم است این اعلم بودن خدای سبحان به عنوان افعل تفیض نیست اعلمِ افعل تعیینی است نه اینکه شما هم عالِمید خدا عالِم‌تر است برای اینکه غیب است شما غیب نمی‌دانید آنچه را که شما گفتید ﴿رَجْماً بِالْغَیْبِ﴾ بود شما با اینکه عدد اینها خب بالأخره چند نفر از شهر آمدند این سینه به سینه قابل ضبط بود نسبت به آن شما نمی‌دانستید چند نفرند بالأخره به نسلهای بعدی نرسیده که اینها پنج نفر بودند؟ هفت نفر بودند؟ چند نفر بودند؟ این خوابشان که سیصد سال است از کجا اینها عالِم باشند پس تنها کسی که چون غیب است می‌داند خداست به چه دلیل؟ به دو دلیل یکی اینکه مجموعهٴ آسمان و زمین مِلک و مُلک خداست او هم مالک است هم مَلِک ﴿تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ﴾ هم او مالک سماوات و ارض است هم مَلک سماوات و ارض بنابراین باخبر است, مطلب دوم آن است که او چون «بکلّ شیء علیم» است هم چون مالک کلّ شیء است می‌داند چه خبر است هم بر فرض که به فرض محال که مالک نباشد چون علیم بکلّ شیء است باخبر است لذا با دو حجّت با دو برهان ثابت فرمود که ذات اقدس الهی به مسئله رقم و عدد سالیان خواب اصحاب کهف آگاه‌تر است یا آگاه است ﴿قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا﴾, چرا؟ چون ﴿لَهُ غَیْبُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ و «کل ما له غیب السماوات و الأرض فهو عالِم فالله عالم» این یک, ﴿أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ﴾ خدا تعجّب است که بکلّ شیء بصیر است این ﴿أَبْصِرْ بِهِ﴾ صیغهٴ تعجّب است دیگر مُبصَربه آن محذوف است که «حذف متعلقّ یدلّ علی العموم» مسموعش محذوف است که حذفش «یدلّ علی العموم» ﴿أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ﴾ که تعجّب است او چنان بصیر است که بکلّ شیء بصارت دارد, او چنان سمیع است که بکلّ شیء سمیع است هیچ چیزی از حوزهٴ بصر و سمع او خارج نیست خدا این‌چنین است پس یقیناً به جریان اصحاب کهف علیم است پس طبق دو برهان ذات اقدس الهی اعلم به مدت مَدید خواب اصحاب کهف است ﴿قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا﴾ چرا؟ چون ﴿لَهُ غَیْبُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ «و کلّ مَن له غیب السماوات و الأرض فهو عالم فالله عالم» دو, ﴿أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ﴾ خدای سبحان بکلّ شیء بصیر است با چه تعجّب, بکلّ شیء سمیع است با چه تعجّب اینها هم یک شیء‌اند و خدای سبحان ﴿بِکُلِّ شَی‏ءٍ بَصِیرٌ﴾ و سمیع است پس به حال اینها بصیر و سمیع است این برهان دوم, اما دیگران نه بالاستقلال عالم‌اند نه بالمشارکه البته جامع اینها همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» خواهد آمد که یک وقت هم برابر ضرورتی که ایجاب کرد از سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» آن آیاتش خوانده شد که سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» آیهٴ 22 می‌فرماید بر اساس توحید کلّ صحنهٴ آفرینش برای خداست غیر خدا نسبت به ذرّه‌ای از ذرّات عالَم هیچ کدام از این سِمتها را ندارد یک, لا بالاستقلال مالک ذرّه است لا بالمشارکه مالک ذرّه است, لا بالمظاهره در ذرّه سهم دارد می‌ماند بالشفاعه, شفاعت هم تحت اذن اوست در آیهٴ 22 سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» فرمود: ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِ اللَّهِ﴾ شما این ارباب و بتهایی که غیر خداست آ‌نها را بخوانید ببینید چه کار از آنها ساخته است اینها ﴿لاَ یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ﴾ مثقال, مثقال مصطلح در بقّالی و معاملات عُرفی نیست یعنی همین ذرّه‌ای که اگر انسان دریچه را باز کند به طرف آفتاب ببینید ذرّات مبسوطی در هواست هر کدام از اینها ذرّه است اینها که دیگر به وزن در نمی‌آید که, خب ﴿لاَ یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ﴾ چه فی السماوات باشد چه فی الأرض اینها مالک نیستند یعنی بالاستقلال ﴿وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ﴾ نه تنها بالاستقلال مالک ذرّه‌ای از آسمان و زمین نیستند شریک واجب هم نیستند این دو, یک وقت است انسان مالک است یک وقت مالک نیست شریک مالک است یک وقت است نه مالک است نه شریک ولی پشتوانهٴ مالک است ظَهْر یعنی پشت, ظهیر یعنی پشتوانه, پشتیبان در اثر مُظاهره در اثر پشتوانه بودن, پشتیبان بودن سهمی دارد فرمود این هم از غیر خدا ساخته نیست ﴿وَمَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِیرٍ﴾ پس بنابراین اینها می‌شوند بیگانهٴ محض اگر بخواهند سهمی داشته باشند فقط می‌ماند مسئله شفاعت, شفاعت حق است اما برای انبیا و اولیاست دیگر به این بتها که کسی اجازهٴ شفاعت نمی‌‌دهد که چهارمی را فرمود ممکن است آن سه‌تا که محال است یعنی بالاستقلال مالک باشند, بالمشارکه مالک باشند, بالمظاهره سهم داشته باشند اینها محال است می‌ماند مسئله شفاعت این را در آیه بعد فرمود شفاعت حق است اما ﴿وَلاَ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ إِذِنَ لَهُ﴾ این فقط به اهل بیت و انبیا و اولیا حقّ شفاعت می‌دهد چون به اذن خداست هم مشفوع‌ٌله باید مرتضی‌المذهب باشد ﴿إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی﴾ هم شفیع باید که مأذون باشد ﴿وَلاَ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ إِذِنَ لَهُ﴾ بنابراین غیر خدا هیچ سهمی ندارد چون غیر خدا هیچ سهمی ندارد نه برهان اول که ﴿لَّهِ غَیْبُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است در آنها جاری است نه برهان دوم بنابراین دلیلی ندارد که آنها بدانند که یک امر غیبی را چطور غیر خدا می‌تواند خبر داشته باشد؟ می‌ماند انبیا و اولیا که به اِعلام الهی باخبرند پس ﴿مَا لَهُم مِن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَداً﴾ پس آنها نه ولایت دارند که مستقلاً کار بکنند نه شریک واجب‌اند می‌ماند قِسم سوم که مظاهره است این مظاهره را در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» بیان کرده پس از این بتها هیچ کاری ساخته نیست پس بنابراین از غیر خدا که دربارهٴ غیب می‌خواهند خبر بدهند چون نه مالک غیب السماوات و الأرض‌اند نه ﴿أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ﴾ دربارهٴ آنهاست وجهی ندارد که آنها عالِم باشند اگر سخنی گفتند «رَجْماً بِالْغَیْبِ» است, خب.
﴿ مَا لَهُم مِن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَداً﴾ حالا بگوییم شریک نیستند ولی خدا اینها را قرار داده این‌چنین کاری که نیست شرکت که محال است آن شفاعت است که به اذن اوست شرکت داشتن در کار خدای سبحان بالقول المطلق محال است نه کسی شریک است نه خدا چنین کاری را کرده و می‌کند می‌ماند شفاعت, شفاعت هم که افراد خاصی اذن داشته باشند حالا به خواست خدا سخنان جناب فخررازی فردا ممکن است که مورد نقض قرار بگیرد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:49

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی