display result search
منو
تفسیر آیات 46 تا 49 سوره کهف

تفسیر آیات 46 تا 49 سوره کهف

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 13 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 46 تا 49 سوره کهف":

مهم‌ترین عامل انحراف در عقیده یا اخلاق یا عمل حبّ دنیاست
ذات اقدس الهی زمین را برای آرامش زمین و سکون زمین از اضطراب این کوهها را در زمین قرار داد

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَواباً وَخَیْرٌ أَمَلاً ﴿46﴾ وَیَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَی الْأَرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً ﴿47﴾ وَعُرِضُوا عَلَی رَبِّکَ صَفّاً لَّقَدْ جِئْتُمُونَا کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّن نَجْعَلَ لَکُم مَوْعِداً ﴿48﴾ وَوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَیَقُولُونَ یَاوَیْلَتَنَا مَالِ هذَا الْکِتَابِ لاَ یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً وَلاَ یِظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً ﴿49﴾

سورهٴ مبارکهٴ «کهف» چون در مکه نازل شد و عناصر محوری مطالب سُوَر مکّی اصول دین و خطوط کلی اخلاق و فقه و حقوق است در این سوره از مبدأ و معاد و وحی و نبوّت زیاد سخن به میان آمده و چون مهم‌ترین عامل انحراف در عقیده یا اخلاق یا عمل حبّ دنیاست مسئلهٴ حبّ دنیا را هم با تحلیل و تعلیل عقلی روشن فرمود هم با تمثیل روشن‌تر کرد آیه ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ نتیجهٴ بحثهای مربوط به این مَثل و آن داستان است که جریان مال برای زینت دنیاست هر حکمی را که او مزیّن دارد زینت هم همان حکم را داراست اگر دنیا گذراست زینتِ او هم بشرح ایضاً, اگر دنیا لهو و لعب و تفاخر و تکاثر است زینت او هم بشرح ایضاً زینت هر چیزی تابع همان چیز است اما ﴿وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ﴾ دربارهٴ باقیات و الصالحات که جمع محلاّ به «الف» و «لام» است مصادیق زیادی ذکر شده که جنبهٴ تطبیقی دارد و نه تفسیر مفهومی. نماز شب طبق روایاتی که در ذیل همین آیه آمده است از مصادیق بازر باقیات الصالحات است تسبیحات اربعه از مصادیق این است خدمت به جامعه از مصادیق این است اذکار الهی از مصادیق این است و برجسته‌تر از بسیاری از اعمال باقی صالح مودّت اهل بیت است که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) فرمود مودّت ما را ذخیره بدانید و این از باقیات الصالحات است همهٴ اینها را می‌توان در این کتاب شریف کنزالدقائق که بعد از مرحوم فیض نوشته شده و پیرو راه فیض است و روایات فراوان‌تری از تفسیر صافی در آنجا جمع شده این را مطالعه بفرمایید: ﴿وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ﴾ برای اینکه بحث گذشته را به آینده مرتبط بفرماید مسئله ثواب و مسئله آرزوی خیر بودن را هم مطرح فرمود که ﴿خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَواباً وَخَیْرٌ أَمَلاً﴾ یعنی آرزوی خوبی است چه موقع این ثواب ظهور می‌کند؟ چه موقع این عمل و امید و آرزو به مقصد می‌رسد؟ فرمود: ﴿وَیَوْمَ نُسَیِّرُ﴾ که هم مسئله معاد را که از عناصر محوری مطالب سوَر مکّی است طرح کرده باشد و هم ظرف این وعده‌های الهی را بازگو کرده باشد.
مطلب دیگر آن است که ذات اقدس الهی زمین را که آفرید برای آرامش زمین و سکون زمین از اضطراب این کوهها را در زمین قرار داد که این کوهها به منزلهٴ میخ این زمین‌اند اینکه در آیات فراوان دارد که ﴿وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا﴾ یعنی «جعلها راسیا» ﴿وَجَعَلْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ﴾ رواسی یعنی میخها, اِرساء جبال یعنی میخکوب کردن زمین به وسیلهٴ کوه. در بیانات نورانی حضرت امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) هست که «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ أرْضِهِ» مَیَدان یعنی اضطراب, فرمود با وَتَد با میخِ سنگهای بزرگ جلوی مَیَدان و اضطراب و نوسان زمین را گرفته «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ [اضطراب] أرْضِهِ» این بیان نورانی حضرت از همان آیات گرفته شده که ﴿وَجَعَلْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ﴾ یا ﴿وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا﴾ و مانند آن. برای اضطراب زمین و لرزش زمین که زمین‌لرزهٴ جهانی پدید آید اول این میخها را می‌کَنند وقتی میخها کَنده شد آماده است, زمین آماده می‌شود برای اضطراب البته آن جهان‌لرزه است نه تنها زمین‌لرزه ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ﴾ کلّ آسمان و زمین می‌لرزد و درهم کوبیده می‌شود حالا گاهی از لرزش آسمانها سخن به میان می‌آید, گاهی از لرزش زمین و کوهها, گاهی از مجموعهٴ آسمان و زمین این بخش از سورهٴ مبارکهٴ «کهف» دربارهٴ زمین‌لرزهٴ حالت قیامت است, کوه‌لرزهٴ حالت قیامت است. فرمود: ﴿وَیَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبَالَ﴾ ما این کوهها را می‌بریم وقتی کوهها را بردیم زمین آماده می‌شود برای لرزیدن, خب کوهها را کجا می‌بریم؟ دربارهٴ کوهها چند طایفه از آیات هست هم مردم سؤال کردند که در جریان معاد که زمین می‌خواهد دگرگون بشود ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ از یک سو, ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ یعنی «تبدّل السماوات غیر السماوات» از سوی دیگر, خب تبدیل ارض و سماء, تبدیل جبال و مانند آ‌ن چگونه است؟ چگونه خدا با این زمین رفتار می‌کند؟ این سؤال را در سورهٴ مبارکهٴ «طه» مطرح فرمود و پاسخ داد آیهٴ 105 و 106 سورهٴ مبارکهٴ «طه» این است ﴿وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ﴾ که این کوهها در قیامت چه می‌شود؟ ﴿فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً﴾ اینها را می‌کوبند اینها در درّه‌ها و چاله‌‌ها قرار می‌گیرند کلّ زمین مسطّح می‌شود نَسف کردن, کوبیدن, وقتی وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) به سامری گفت ﴿لَنَنسِفَنَّهُ﴾ یعنی این گوساله را می‌کوبیم, درهم می‌کوبیم ﴿لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً﴾ , خب. در این کریمه فرمود در پاسخ اینها که سؤال کردند کوهها چه می‌شود؟ بگو پروردگار این کوهها را می‌کوبد و زمین را قاع صف صف می‌کند الآن چند حجاب روی زمین هست یک حجاب گودالها و درّه‌ها و چاهها و چاله‌ها, یک حجاب تپّه‌ها و کوهها کسی که در گودال رفته دیده نیست, کسی که پشت تپّه و کوه است دیده نیست اما وقتی این کوهها کوبیده شد, پودر شد و در درّه‌ها و گودالها قرار گرفت و تسطیح شد ﴿تَرَی الْأَرْضَ بَارِزَةً﴾ کلّ زمین شفّاف می‌شود و قابل دید. فرمود: ﴿لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً﴾ وقتی این کوهها کوبیده شد در درّه‌ها و چاله‌ها و گودالها قرار گرفت آن‌گاه کلّ سطح زمین را قاع می‌بینید قاع یعنی بیابان صاف این صفصف یک وصف تأکیدی است برای قاع ﴿فَیَذَرُهَا قَاعاً صَفْصَفاً﴾ یعنی سطح زمین را مساوی, مسطّح بدون حجاب نه حجابِ گودی نه حجاب برآمدگی این پاسخ آن سؤال, اما چگونه این کوهها را از بین می‌برد؟ اول بخشی از آیات را مطرح می‌فرماید که این کوهها سست می‌شوند الآن خودشان مستحکم‌اند, محکم‌اند میخِ زمین‌اند ولی در اثر ارادهٴ الهی کم کم یا دفعتاً اینها نظیر تلّی از شن می‌شوند این گردبادی که می‌وزد در مسئله کویر این شنها را دور هم جمع می‌کند یک تپّهٴ شنی درست می‌کند این تلّ شنی چون ریشه‌ای ندارد مستحکم نیست همین که با دست مقداری از این تلّ شنی گرفته شد بقیه می‌ریزد این تلّ شنی را می‌گویند «کَثیب مَهیل» این تپّه‌های شنی که با یک کلنگ می‌ریزد این را می‌گویند «کثیب مَهیل» این سلسلهٴ جبال که امروز مستحکم‌اند به ارادهٴ الهی تدریجاً یا دفعتاً کثیب مهیل می‌شوند این یک مطلب. از این مرحله که بگذرند می‌فرماید: ﴿الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ﴾ از این سست‌تر هم می‌شوند مثل آن پنبهٴ ندّافی شده, پنبهٴ ندّافی شده خب سست‌تر از تلّ شنی است آن وزنی دارد و روی هم هستند این بسیار سبک است مثل عِهن یعنی پنبهٴ منفوش یعنی منفوخ یعنی ندّافی شده یعنی زده شده. مرحلهٴ بعدی آن است که می‌فرماید ما این را می‌کوبیم ریزش می‌کنیم دیگر نه به صورت تلّ است نه به صورت عِهن مَنفوش کوبیده می‌شود, پودر می‌شود. مرحلهٴ بعدی آن است که هباء مُنبث می‌شود این پراکنده می‌شود چیزی از او نیست آخرین مرحله این است که ﴿وَسُیِّرَتِ الْجِبالُ فَکَانَتْ سَرَاباً﴾ اصلاً کوهی در کار نبود خیلی از آیات است که انسان وقتی نزدیکش می‌رود رعب آن آیات آدم را می‌گیرد ناچار می‌شود که فاصله بگیرد و بحث را جمع بکند تنها دربارهٴ مبدأ نیست که آن ادیب گفته «کلّ ما قدّم فیه فکراً فَرّ میلا» یک وجب ما به طرف خداشناسی بخواهیم برویم یک کیلومتر باید فرار بکنیم دربارهٴ معاد هم همین طور است آیات معاد, مسئلهٴ معاد, اشراط الساعه اینها الآن چون در صندوقهای بسته شده تلاوت می‌شود ما خیال می‌کنیم چیز شفّاف و روشنی است در این مسائل سادهٴ فقهی می‌بینید وقتی روایتی را که افراد عادی می‌فهمیدند چون الآن فاصله زیاد شد فقهای ما(رضوان الله علیهم) پنج, شش برداشت از یک روایت دارند چه در باب عبادات چه در باب معاملات اگر مسئلهٴ معاد از نظر کتاب و سنّت عرضه بشود آیات قیامت عرضه بشود بالأخره با اشکال باید عرضه بشود یا بی‌اشکال؟ اگر با اشکال و با تحلیل و با استدلال عرضه بشود ان‌وقت معلوم می‌شود که چندین رأی دربارهٴ تک تک این مسائل پیش می‌آید یکی می‌گوید «کان» به معنی «صار» است ﴿وَسُیِّرَتِ الْجِبالُ فَکَانَتْ سَرَاباً﴾ یعنی آن روز سراب می‌شود خب قبلاً هم عرض شد که الآن ما گرفتار ادبیات ابن‌هشامها هستیم اگر این چهار, پنج‌تا کتاب یعنی صرف قوی, نحو قوی, معانی و بیان و بدیع قوی, عروض و شعر و قافیه قوی را خود شیعه می‌نوشت ما دیگر مجبور نبودیم این ﴿فَکَانَتْ سَرَاباً﴾ را بگوییم «فصارت سرابا» الآن به زحمت از ذهن این طلبه‌ها باید بیرون آورد که به چه دلیل «کانت» به معنی «صار» است؟ او می‌گوید چون من در جامع و مغنی خواندم که گاهی «کانت» به معنی «صار» است در این آیه, خب ما برهانی داریم روایتی داریم دلیل قرآنی داریم دلیل روایی داریم که این «کانت» به معنی «صار» است یا «کانت» به معنی خودش است؟ ﴿فَکَانَتْ سَرَاباً﴾ یعنی آن روز می‌فهمیم که این سلسله جبال سراب بوده است نه سراب شده است پس الآن حقیقت چیز دیگری است ما با سراب داریم زندگی می‌کنیم.
به هر تقدیر وقتی این هباء مُنبَث شد انسان می‌بیند کوهی در کار نیست ﴿وَسُیِّرَتِ الْجِبالُ فَکَانَتْ سَرَاباً﴾. در این کریمه فرمود: ﴿وَیَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبَالَ﴾ آنجاها صیغهٴ فعل مجهول است که تَسییر می‌شود جبال می‌رود, می‌رود, می‌رود تا می‌شود سراب گاهی می‌فرماید مثل سورهٴ «نمل» که شما خیال نکن این کوهها آرام‌اند ﴿وَتَرَی الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ﴾ این مثل ابر دارد می‌رود اما رهبر این جبال کیست؟ چه کسی می‌برد؟ مگر حرکت بدون محرّک می‌شود؟ مگر فعل بدون فاعل می‌شود؟ متحرّک قابل حرکت است نه فاعل حرکت آنکه می‌برد خداست که در این کریمه فرمود: ﴿وَیَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبَالَ﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «طه» فرمود: ﴿یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً﴾ اینها پودر می‌شوند ولی پودرکننده خداست اینها می‌روند ولی بَرنده خداست ﴿وَیَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَی الْأَرْضَ بَارِزَةً﴾ کوهها را می‌بَریم, می‌کوبیم کوهی در کار نمی‌ماند تمام درّه‌ها پُر می‌شود کلّ زمین روشن می‌شود بارز یعنی ظاهر, مبارز هم کسی که می‌آید روی تشک بالأخره می‌آید در میدان این را می‌گویند مبارز, بارز, مبارز «بَرَز» یعنی «ظهر» این می‌آید ظاهر می‌شود حالا ظاهر می‌شود برای آنکه حجاب گودالی رخت بربست, حجاب جبالی رخت بربست خب این زمین حجاب ندارد رفع حجاب که برای دیدن کافی نیست برای دیدن عدم مانع از یک سو, وجود مقتضی از سوی دیگر چشمِ بینا می‌خواهد از یک طرف, عدم حجاب می‌خواهد از طرف دوم و فضای روشن می‌طلبد از سوی سوم حالا ممکن است چشم کسی سالم باشد حجابی هم در کار نباشد ولی شب باشد و تاریک باز رؤیت حاصل نیست اگر شمس و قمر برچیده شد نظامشان برچیده شد ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾ شد, ﴿إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾ شد بر فرض جبال کوبیده شد درّه‌ها را پُر کرد, بر فرض چشم انسان سالم است اما بالأخره یک فضای روشنی می‌طلبد تا آدم ببیند آن روز ﴿وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا﴾ زمین روشن می‌شود البته در ذیل این آیه ﴿وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا﴾ یکی از مصادیقی که برای آن ذکر شده است همان وجود مبارک ولیّ عصر است که با ظهورش زمین روشن می‌شود ولی بالأخره آن یکی از مصادیق است هم زمین با نور الهی روشن است هم چشم بیناست هم حجابی در کار نیست آن‌گاه یک انسان شرمنده راهی برای رفع شرم ندارد امروز ممکن است کسی خودش را پنهان کند پشت دیوار ولی فردا نه دیواری هست, نه درختی هست, نه تپّه‌ای هست, نه کوهی هست, نه چاله‌ای هست فضا هم روشن چشم افراد هم بینا که ﴿فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ خب پس بَرنده و مُسیّر ذات اقدس الهی است گرچه کلمهٴ حرکت در قرآن کریم نیامده, محرّک در قرآن کریم نیامده اما سِیر و مُسیِّر آمده این هم همان حرکت است خدای سبحان محرّک است و اینها هم در حال حرکت‌اند که فرمود: ﴿یَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَی الْأَرْضَ بَارِزَةً﴾ در آیات دیگر که حالا می‌خوانیم از سورهٴ مبارکهٴ «قارعه» آنجا آیهٴ پنج به این صورت است ﴿وَتَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ﴾ که این بعد از آن کَثیب مَهیل است آیهٴ پنج سورهٴ مبارکهٴ «قارعه» در سورهٴ مبارکهٴ «مزمل» آیهٴ چهارده این است ﴿یَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ وَکَانَتِ الْجِبَالُ کَثِیباً مَّهِیلاً﴾ این جبالی که نگهبان و نگهدار کُرهٴ زمین بود خودش مثل یک تلّ شنی که دارد فرو می‌ریزد آن‌گاه در بخشهای دیگر فرمود ما زمین و کوهها را اینها را با هم می‌کوبیم سورهٴ مبارکهٴ «حاقّه» آیهٴ چهارده این است ﴿وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُکَّتَا دَکَّةً وَاحِدَةً ٭ فَیَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ﴾ ما این دوتایی را با هم می‌کوبیم خب دوتایی را با هم می‌کوبیم دوتایی را هباء مُنبث می‌کنیم, هباء منثورا می‌کنیم مُنبث می‌کنیم یا دوتایی را با هم می‌کوبیم که این تپّه‌ها و کوهها آن گودالها و چاله‌ها را پُر کنند چه کار می‌کنیم؟ ﴿وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُکَّتَا دَکَّةً وَاحِدَةً ٭ فَیَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ﴾ البته بحث فعلی دربارهٴ زمین و کوههای زمین است دربارهٴ آسمان نیست وگرنه آیهٴ شانزده سورهٴ مبارکهٴ «حاقّه» دربارهٴ آسمان سخنش این است ﴿وَانشَقَّتِ السَّماءُ فَهِیَ یَوْمَئِذٍ وَاهِیَةٌ﴾ واهی یعنی سست همان‌طوری که خود سلسلهٴ جبال ﴿کَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ﴾ می‌شود, سست می‌شود این ستاره‌ها, راه شیریها, کهکشانها همه واهی‌اند و درهم کوبیده می‌شوند و سست خواهند بود. در سورهٴ مبارکهٴ «معارج» آیهٴ هفت به بعد این است که اینها قیامت را دور می‌بینند ﴿إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً ٭ وَنَرَاهُ قَرِیباً﴾ چه موقع معاد ظهور می‌کند؟ ﴿یَوْمَ تَکُونُ السَّماءُ کَالْمُهْلِ﴾ گداخته می‌شود ﴿وَتَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ﴾ مثل پنبهٴ زده شده و ندّافی شده آن روز ﴿وَلاَ یَسْأَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً﴾ هیچ دوست گرم و صمیمی به فکر دیگری نیست. در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» آیهٴ چهار به بعد به این صورت آمده است ﴿إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجّاً﴾ وقتی زمین بلرزد ﴿وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسّاً﴾ این بَسّ آن‌طوری که احمدبن‌فارس در مقاییس معنا کرده دوتا اصل دارد به دو معناست یکی «بَسَّ» یعنی «ساقَهُ», «بُسَّت» یعنی «سِیقت» که این با ﴿وَسُیِّرَتِ الْجِبالُ﴾ هماهنگ است معنای دوم «بَسَّ» و «بُسّت» یعنی «فُتَّت» پودر شد, پوک شد و درهم کوبیده شد این با آن ﴿فَدُکَّتَا دَکَّةً وَاحِدَةً﴾ یا ﴿هَبَاءً مُّنبَثّاً﴾ با آن هماهنگ است به هر دو معنا ﴿بُسَّتِ الْجِبَالُ بَسّاً﴾ قابل تفسیر است چه اینکه صاحب مقاییس به هر دو معنا هم احتمال داده است که آیهٴ ﴿وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسّاً﴾ ناظر به آنها باشد. در سورهٴ مبارکهٴ «طور» آیهٴ هشت به بعد این است که ﴿یَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً﴾ مارَ یعنی موج زد, لرزید ﴿وَتَسِیرُ الْجِبَالُ سَیْراً﴾ اما چه کسی می‌برد؟ به کدام سمت می‌برد؟ این را این بخش سورهٴ مبارکهٴ «طور» بیان نفرمود, خب. پس آنچه که از این کریمه برمی‌آید این است که وضع کوهها با زمین به این صورت در می‌آید ﴿وَیَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَی الْأَرْضَ بَارِزَةً﴾ در چنین فضایی مردم را ما محشور می‌کنیم, زنده می‌کنیم ﴿وَحَشَرْنَاهُمْ﴾ خب مردم محشور می‌شوند. در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» گذشت که این از معضلات تفسیر است که این سه‌تا احتمال هست اینکه زمین را تبدیل می‌کند به زمین دیگر ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ یعنی «یوم تبدّل السماوات غیر السماوات» آسمانها عوض می‌شود, زمین عوض می‌شود اول انسانها را خدا زنده می‌کند بعد زمین را عوض می‌کند؟ خب حالا این زمین را عوض کرده اینها کجا هستند؟ بالأخره جایی می‌خواهند یا نه؟ یا نه اول زمین و آسمان را عوض می‌کند تبدیل می‌کند بعد اینها را زنده می‌کند خب بالأخره ما از این خاکیم اگر عوض شده ما عوض می‌شویم این تکلیفش چیست؟ این زمین, این مسجد این در و دیوار باید شهادت بدهد یا شکایت بکند اگر عوض شده که آن نیست چطوری می‌شود؟ آن هم روایاتی که در ذیل این آیه است آمده که تبدیل می‌شود زمین به زمینی که «لم یعص علیها» این کشاورزی نیست که قدری خاک را زیر و رو کنند که, کُرهٴ زمین عوض می‌شود نه باغ و راغ زمین تبدیل می‌شود به زمینی که روی آن گناه نشده این همه معاصی روی زمین است دیگر, این همه شرک و وثنیّت و ظلم روی زمین است دیگر زمین تبدیل می‌شود «الی أرض لم یعص علیها» این یک, بعضی از روایات دارد که زمین تبدیل می‌شود «إلی کُره أرض خُبز نقیّه» این کُرهٴ زمین تبدیل می‌شود به یک کُرهٴ نان خوب و خالص که مردم در قیامت آنها از این نان استفاده می‌کنند تا قیامت قیام بشود اینها هر کدامشان نظیر شبههٴ ابن‌کمونه نفس‌گیر است, خب با هم عوض می‌شوند بالأخره انسان جا می‌خواهد دیگر؟ چه موقع عوض می‌شود قبل از تبدیل عوض می‌شود قبل از اینکه انسانها بدنشان از این زمین بیاید عوض می‌شود بعد عوض می‌شود؟ «فیه وجوهٌ و أقوالٌ و آراء و معضلات» حالا چون در مدار بسته است با بسته ما کار داریم می‌گوییم معادی هست البته معادی هست قیامتی هست اینها سرِ جایش محفوظ و هر چه که بر خلاف قرآن و سخن اهل بیت عصمت و طهارت است مضروب علی الجدار است اما همان‌طوری که بحثهای فقهی ما, اصولی ما که روزانه درگیریم از یک روایت چندین احتمال و فتوا برمی‌خیزد از آیات مخصوصاً این بخشها وقتی مطرح بشود و سؤال بشود و اشکال بشود و انتقاد بشود آرای فراوانی در می‌آید, خب. فرمود زمین باز می‌شود مردم را هم ما محشور می‌کنیم مردم را آنجا صیغهٴ فعل مضارع است اینجا ماضی است فرمود: ﴿نُسَیِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَی الْأَرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ﴾ یعنی ما بعد از او اینها را محشور کردیم یا از این چون به فعل ماضی یاد شده است اول مردم را محشور می‌کنیم جمع می‌کنیم بعد اوضاع را عوض می‌کنیم خب الآن که هفت میلیارد مردم روی زمین زندگی می‌کنند سعی می‌کنند می‌گویند اولاد کمتر حالا یا درست یا نادرست آن روزی که برابر سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ آن روز سخن از هزار میلیارد نیست سخن از میلیارد میلیارد نیست در روایات دارد که وقتی که اولین و آخرین می‌خواهند جمع بشوند ما زمین را توسعه می‌دهیم همان‌طوری که آسمان را ذات اقدس الهی توسعه می‌دهد ﴿وَالسَّماءِ﴾ را ﴿وَالسَّماءَ بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ﴾ کُرهٴ زمین را هم ما توسعه می‌دهیم که همه جا بگیرند خب توسعه می‌دهیم یعنی چیزی ضمیمه او می‌کنیم یا همین را پهن می‌کنیم چطوری توسعه می‌دهیم؟ هر طوری که البته ذات اقدس الهی اراده کند ممکن هست ولی برای فهمِ ما, ما باید ببینیم که چیزی باید پیدا بشود که شهادت بدهد ما چه کردیم و شکایت بکند ما چه نکردیم اگر یک زمین بیگانه‌ای بیاید که شهادتش در روز قیامت مسموع نیست شهادت شاهدی مسموع است که در محکمهٴ عدل الهی وقتی شهادت را ادا می‌کند مسبوق باشد به تحمّل عادلانه در حین واقعه اگر ادا مسبوق به تحمّل نباشد که شهادت ابتدایی است مسموع نیست چیزی در زمان حادثهٴ ما, اطاعت و عصیان ما باید کاملاً حضور داشته باشد فهمیده باشد ضبط کرده باشد و در قیامت شهادت بدهد ما چنین چیزی را می‌خواهیم زمین این است, مسجد این است, خیابان و بیابان این است این بالأخره باید این‌چنین باشد یک چیز جدایی اگر بخواهد باشد او بیگانه است او نمی‌تواند شهادت بدهد یا شکایت کند, خب ﴿وَحَشَرْنَاهُمْ﴾ از این به فعل ماضی یاده کرده است ما مردم را محشور می‌کنیم با چه چیزی؟ با نامهٴ اعمالشان هم هیچ کسی از حساب نمی‌ماند یک, و هم هیچ چیزی از حساب نمی‌ماند این دو, ما هیچ کسی را فراموش نمی‌کنیم اولین و آخرین را در قیامت محشور می‌کنیم ﴿وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً﴾ این نکره در سیاق نفی است «غادَر» یعنی «تَرَک» «نغادرُ» یعنی «نَتْرُک» ﴿فَلَمْ نُغَادِرْ﴾ یعنی «لم نَترُک منهم أحدا» این خیانت را که می‌گویند غَدْر کرده چون ترک الوفا کرده وگرنه «غَدَر» به معنی خانه نیست «غَدر» یعنی ترک, ترک الوفا, ﴿فَلَمْ نُغَادِرْ﴾ یعنی «فلم نترک» از این بشر احدی را, خب پس هیچ کسی نیست مگر اینکه در آن روز حضور پیدا می‌کند اینها که می‌آیند صف می‌بندند در پیشگاه ذات اقدس الهی با نامهٴ اعمالشان می‌آیند ﴿وَعُرِضُوا عَلَی رَبِّکَ﴾ اینها می‌آیند مثل اینکه دارند سان می‌دهند و ذات اقدس الهی دارد سان می‌بیند همه در پیشگاه الهی حضور پیدا می‌کنند که ﴿لاَ تَخْفَی مِنکُمْ خَافِیَةٌ﴾ , ﴿صَفّاً﴾ آن‌گاه گوینده فقط ذات اقدس الهی است و شنونده مردم و احدی هم قدرت حرف ندارد وقتی که آمدند ﴿لاَّ یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَاباً﴾ هیچ کسی حقّ حرف ندارد و اگر هم اجازه گرفت جز حق چیزی نمی‌گوید در آن بحثهای سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» خواندیم که در آن روز تنها کسی که قرآن خبر می‌دهد که آنها مجازند حرف بزنند اهل بیت‌اند, خب. فرمود: ﴿وَعُرِضُوا عَلَی رَبِّکَ صَفّاً﴾ گوینده خداست, شنونده هم تودهٴ مردم‌اند, حالا خدا چه می‌گوید؟ می‌فرماید: ﴿لَّقَدْ جِئْتُمُونَا کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ همان‌طوری که من شما را ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ﴾ تنها آمدید کسی با شما نبود, چیزی با شما نبود, فرزندی با شما نبود هیچ کس با شما نبود امروز هم هیچ کس با شما نیست یک کودک چطوری به دنیا می‌آید اینکه با مال و فرزند نمی‌آید که, با قبیله و عشیره نمی‌آید که این تنها به دنیا می‌آید چنین حالتی هم در معاد برای ما هست هر چه نگاه می‌کنیم چپ و راست می‌بینیم کسی را نمی‌شناسیم هیچ کس با دیگری ارتباط ندارد اینکه فرمود: ﴿کَمَا خَلَقْنَاکُمْ﴾ از این تنظیر معلوم می‌شود که انسان تنها می‌آید چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» قبلاً گذشت آیهٴ 94 این بود ﴿وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَی کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ این وجه تشبیه آنجا ذکر شده یک وقت می‌گوییم «زیدٌ کالأسد», یک وقت می‌گوییم «زیدٌ کالأسد فی الشجاعة» آیهٴ محلّ بحث نظیر «زیدٌ کالأسد» است آیهٴ 94 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» از قبیل «زیدٌ کالأسد فی الشجاعة» است ﴿لَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَی کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ یعنی «کما خلقناکم اول مرّة فرادا» خب تنها می‌آید آدم هیچ چیزی با آدم نیست فقط نامهٴ اعمال است که به سراغ خود آدم خواهد آمد که اعمالشان در سورهٴ مبارکهٴ «یس» دارد که ما کتاب شما را از درون شما برآوردیم ﴿طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾ و ﴿کَفَی بِاللّهِ حَسِیباً﴾ , خب. فرمود: ﴿لَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَی کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ حالا یک عده را هم توبیخ می‌فرماید, می‌فرماید: ﴿بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّن نَجْعَلَ لَکُم مَوْعِداً﴾ شما خیال کردید ما قرارگاهی نداریم و عالم ـ معاذ الله ـ عبس است خب خدای حکیم که کار عبس نمی‌کند هر کسی هر چه کرد, هر چه بُرد حساب و کتابی در عالم نباشد که می‌شود باطل این چند جا گاهی به صورت قضیه موجبه, گاهی به صورت قضیه سالبه فرمود این نظام به حق است یک, این نظام باطل نیست دو, ما بازیگر نیستیم سه, ﴿وَمَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ﴾ , ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ , ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً﴾ گاهی مثبت, گاهی منفی, گاهی ایجاب, گاهی سلب فرمود نه ما بازیگریم و نه شما را بازی گرفتیم این‌چنین نیست که عالَم هر که بیاید هر چه خواست بکند برود و مرگ پوسیدن باشد خیر مرگ از پوست به در آمدن است اگر مرگ از پوست به در آمدن است خب ما از قفس به در آمدیم صحنه‌ای هست آن صحنه را باید از اینجا به وسیلهٴ انبیاء بفهمیم چیست؟ ﴿بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّن نَجْعَلَ لَکُم مَوْعِداً﴾ در چنین حالی ﴿وَوُضِعَ الْکِتَابُ﴾ نامه‌های هر کسی به او داده می‌شود هیچ کسی قدرت حرف ندارد آن روز ﴿لاَّ یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَاباً﴾ در آن روز یک عده می‌لرزند ﴿فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ﴾ آنها با اِشفاق, با رُعب, با هراس, با دلهره از این کتاب و مطالب این کتاب به سر می‌برند و می‌گویند حالا یا مجازند که بگویند یا نه در درونشان این راز را می‌پرورانند گاهی قول به آن رازداری و رازگویی درونی اطلاق می‌شود نظیر اینکه برادران یوسف وقتی آن جام از بار برادر یوسف گرفته شده برخی از آنها گفتند که اگر این یکی ـ معاذ الله ـ سرقت کرد او برادری هم داشت او هم سارق بود آیهٴ 77 سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» این است که ﴿قَالُوا إِن یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ فَأَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ﴾ این مطلب را که وجود مبارک یوسف شنید در دل نگه داشت ﴿وَلَمْ یُبْدِهَا لَهُمْ﴾ نگفت که برادرش دزد نیست ﴿قَالَ أَنتُمْ شَرٌّ مَّکَاناً﴾ این ﴿قَالَ﴾ یعنی در درونش گفت نه بیرون برای اینکه بیرون دارد ﴿فَأَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَلَمْ یُبْدِهَا﴾ وجود مبارک یوسف در آن لحظه حرفی نزد منتها در درونش گفت ﴿أَنتُمْ شَرٌّ مَّکَاناً﴾ پس گاهی «قال» با أن «أسرّ» هست, گاهی «قال» با آن رازگویی و رازداری نهفته هم هست اینها که می‌گویند ﴿یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هذَا الْکِتَابِ لاَ یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً﴾ یعنی مجازند حرف بزنند؟ یُمکن چون این حرف اظهار تأسف است و دردی هم برای آنها دوا نمی‌کند یُمکن هم که فقط در درونشان این حرف بگذرد ﴿یَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هذَا الْکِتَابِ لاَ یُغَادِرُ﴾ یعنی «لا یترک» ﴿صَغِیرَةً﴾ معصیة صغیرة و لا معصیة کبیرة هیچ عمل کوچک, هیچ عمل بزرگی نیست ﴿إِلَّا أَحْصَاهَا﴾ این کتاب آن را شمرده ﴿وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾ این کتاب بررسی کرده و اینها متن عمل را یافتند ﴿وَلاَ یِظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾ این هم نکره در سیاق نفی است هیچ کسی را چون ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً﴾ از یک سو, نامهٴ اعمال کسی را به حساب دیگری ننوشته این هم یکی, کم و زیاد نکرده از سوی دیگر آنها متن عمل را می‌بینند و خدای سبحان عادلانه با آنها در ثبت اعمال عمل کرد هنوز مسئله پاداش و کیفر نیامده آیا این کتاب, کتاب تکوینی است که اینها خود متن عمل را می‌بینند یا جایی نوشته شده آنها با عمل تطبیق می‌کنند که غیر از کتابِ اعمال خود عمل جداگانه دیده می‌شود یا معنای ثبت اعمال در کتاب حفظِ متن اعمال است به صورت ملکوتی و ارائهٴ متن عمل است در صحنهٴ قیامت به عاملان.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:35

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی