- 171
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 52 تا 58 سوره کهف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 52 تا 58 سوره کهف":
مشرکان مکه مشکلترین مسائل فرهنگی آنها عناصر اصول دین بود یعنی توحید و وحی و نبوّت
یکی از برجستهترین رسالتهای قرآن این است که ظرفیت انسان را به انسان باز میشناساند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن یُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَی وَیَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلَّا أَن تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذَابُ قُبُلاً ﴿55﴾ وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَیُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَمَا أُنذِرُوا هُزُواً ﴿56﴾ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْراً وَإِن تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدَی فَلَن یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً ﴿57﴾ وَرَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ یُؤَاخِذُهُم بِمَا کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ بَل لَهُم مَوْعِدٌ لَّن یَجِدُوا مِن دُونِهِ مَوْئِلاً ﴿58﴾
مشرکان مکه مشکلترین مسائل فرهنگی آنها همان عناصر اصول دین بود یعنی توحید و وحی و نبوّت و امثال اینها بود اینها خود را نشناختند یعنی حقیقت انسان را نشناختند و جهان را هم نشناختند و خدا را هم نشناختند قرآن کریم همهٴ این معارف را به اینها تفهیم میکند یکی از برجستهترین رسالتهای قرآن این است که ظرفیت انسان را به انسان باز میشناساند که انسان چقدر ظرفیت دارد اینکه فرمود: ﴿وَکَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً﴾ این نشانهٴ ظرفیت اوست منتها این ظرفیت را بیجا مصرف میکند یعنی اگر به راه بیفتد «کان الانسان أکثر شیء عقلاً و عدلاً و معرفةً و ایماناً و عملاً صالحا» خواهد بود وقتی بیراهه رفت و کجراهه افتاد میشود ﴿وَکَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً﴾ در آن بخشهای اثباتی انسان را به عنوان خلیفهٴ خدا معرفی کرده عالِم به اسمای الهی معرفی کرده که معلّمش خود ذات اقدس الهی است و مانند آن در این طرف اگر کسی کجراهه رفت ﴿وَکَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً﴾ این انسان است که اگر راهِ راست را طی کرد «کان الانسان أکثر شیء عقلاً و عدلاً و ایماناً و عملاً صالحا» خواهد بود و اگر کجراهه رفته است ﴿وَکَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً﴾ خواهد بود منتها همان طوری که در بخش اثباتی خلافت و آگاهی به اسمای الهی بهرهٴ همهٴ مردم نیست خواص طرْفی میبندند مسئلهٴ ﴿أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً﴾ هم نصیب همهٴ مردم نمیشود آنهایی که در کارهای فرهنگی و علمی کار میکنند اگر بیراهه بروند ﴿أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً﴾ است سرّ اینکه قرآن کریم دربارهٴ آن مطلب اول از انسان به ناس یاد کرد و دربارهٴ مطلب دوم به انسان تعبیر کرد شاید همین باشد آیهٴ 54 این بود ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ﴾ نه «للإنسان» ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾ اگر منظور تودهٴ مردم بود همان ضمیر کافی بود که بفرماید: «وکان أکثر شیء جدلا» اما به جای ضمیر اسم ظاهر آورد و به جای ناس, انسان ذکر کرد فرمود: ﴿وَکَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً﴾ بنابراین ظرفیت انسان فراوان است اگر در راه صحیح طی کند میشود خلیفهٴ خدا و عالِم به اسمای الهی راهِ باطل را طی کند ﴿أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً﴾ خواهد بود قالب این نِحلههای به وسیلهٴ همینها ساخته شده بارها به عرضتان رسید این ملل و نِحل چه آنچه را که ابنجزم نوشته, چه آنچه که شهرستانی نوشته چه آنچه را که دیگران تحقیق کردند این دو جلد است جلد اول ملل است که انبیا آوردند جلد دوم نحل است که دانشمندان حوزه و دانشگاه آوردند هر روز میبینید یک نِحله, یک مذهب, یک آیین, یک دین جدیدی ظهور میکند این بر اساس همان ﴿أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً﴾ است آمار متنبّیان کمتر از آمار انبیا نیست, آمار عالِمنمایان کمتر از علما نیست آمار مؤمننمایان کمتر از مؤمن نیست این دو جلد بودن ملل و نحل نشانهٴ خوبی است که نِحلهها را همین درسخواندهها آوردند ملّتهای حق را و صحیح را انبیای الهی آوردند, خب. پس انسان این ظرفیت را دارد و باید بکوشد این ظرفیت را در راه صحیح مصرف کند ولی اکثری مردم باز از او به ناس تعبیر کرد به انسان تعبیر نکرد فرمود: ﴿وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن یُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَی﴾ وقتی هدایت الهی آمد اینها ایمان نمیآورند اکثری مردم تا خطر نبینند ایمان نمیآورند روز خطر هم که روز نفع ایمان نیست روزی که عذاب الهی دامنگیرشان شد که ایمان سودی ندارد ﴿وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن یُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَی وَیَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ﴾ اگر ایمان بیاورند از گذشته توبه کنند بر اساس قانون «الإسلام یَجبّ ما قبله» ذات اقدس الهی میپذیرد تنها منتظر دو چیزند یا سنّت اوّلین نظیر آنچه را که بعضی از همین امّت اسلامی پیشنهاد دادند گفتند ﴿اللَّهُمَّ إِن کَانَ هذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ که این عذاب دنیاست یا نه, میمیرند و به عذاب قیامت گرفتار میشوند در طلیعهٴ ورودشان در برزخ گرفتار «حُفرة من حُفر النیران» میشوند بعد این عذاب ادامه دارد تا به قیامت که ﴿وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ﴾ دامنگیرشان میشود بنابراین ﴿وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن یُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَی﴾ یک, ﴿وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن﴾ ﴿وَیَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ﴾ دو, ﴿إِلَّا أَن تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ﴾ نظیر آنچه که بر عاد و ثمود گذشت یا ﴿أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذَابُ قُبُلاً﴾ که در هیچ یک از این دو حال ایمان نافع نیست, خب سهم انبیا چیست؟ سهم انبیا این نیست که آزادی را از مردم بگیرند که سهم انبیا نه از باب ﴿سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ﴾ است نه از باب ﴿الْعَذَابُ قُبُلاً﴾ است سهم انبیا تعلیم است و تربیت است و هدایت است و ارشاد است و تبشیر است و انذار اینها که اختیار را از آدم سلب نمیکنند, اینها که انسان را مجبور نمیکند به ایمان و استغفار و مانند آن هدف انبیا هم همین است ﴿وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ﴾ که به عنوان حصر ذکر فرمود: ﴿إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ﴾ انذار میکنند تا اینها بیراهه نروند, تبشیر میدهند که اگر به راه آمدید به مقصد میرسید برای تنفّر از گناه انذار میکنند برای تقرّب به الله تبشیر میکنند ﴿إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ﴾ اما اینکه ما گفتیم ﴿وَکَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً﴾ این بخش دوم تخصیص است همهٴ ناس اینچنین نیستند انسان اینچنین است یک, و همهٴ انسان اینچنین نیستند ﴿الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ اینچنیناند ﴿وَیُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِلِ﴾ پس یک ناس داریم یک انسان داریم یک کافر که گروهی از انسانها هستند بنابراین انسان میتواند ظرفیّت خود را بشناسد و به تعبیر قرآن کریم وقتی سِعهٴ ظرفیت او زیاد هست خب این را لبریز از معارف بکند در بیانات نورانی حضرت امیر هم که قبلاً ملاحظه فرمودید به کمیل فرمود: «إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا» این دلها ظروف علوم است و بهترین دل, دلی است که ظرفیتش بیشتر باشد برای علوم و معارف الهی در این ظرف جایگزین خواهد شد فرمود اینچنین باشید ﴿وَیُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ﴾ اِدحاض یعنی لغزاندن و گاهی به معنای ابطال هست ﴿حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمْ﴾ یعنی باطلة, دَحْض یعنی بطلان, ادحاض یعنی ابطال منتها راه لغویاش این است که وقتی بلغزانند او از پا در میآید دیگر ﴿لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ﴾ اینها کارشان این است که زیر پای حق عامل لغزش ایجاد کنند که حق بلغزد او را با شبهه, با اشکال, با نقد بیجا و مانند آن زیر پایش را خالی کنند که بلغزد از بین برود ـ معاذ الله ـ و آیات الهی را اینها به استهزا میگیرند گاهی استهزا به این معناست که میگویند ﴿أَبَشَرٌ یَهْدُونَنَا﴾ یا ﴿إِنْ أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا﴾ یا اگر رسالت حق است باید فرشته ﴿لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَیْنَا الْمَلاَئِکَةُ﴾ و مانند آن, اینها راه تحقیر و مسخره کردن و اینهاست, گاهی در اثر فقرِ مالی میگویند ﴿اهان الله. من الله من بیننا﴾ آیا اینها کسانیاند که خدا آنها را بر ما مقدّم داشت؟ از فقرِ فرهنگی اینها, اینها را مسخره میکردند یا بر اساس دعوای رسالت و نبوّت میگفتند این برای فرشتههاست برای شماها نیست این معنای مسخره کردن است اما در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) این است که این مسخره کردن آیات الهی تنها اختصاصی به کفار ندارد که آنها بگویند چرا اینها مثلاً با اینکه وضع مالیشان خوب نیست پیامبر شدند یا بشر مگر میتواند پیامبر بشود پیامبر فقط باید فرشته باشد و مانند آن, بلکه هر کسی که احکام الهی را عمل نکرده است به نوبهٴ خود گرفتار استهزای احکام الهی است در کلمات حکیمانه و قصار وجود مبارک حضرت امیر در نهجالبلاغه به شمارهٴ 228 آنجا به این صورت آمده است که «مَنْ أَصْبَحَ عَلَی الدُّنْیَا حَزِیناً فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً» تا به این جمله میرسند «وَ مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ فَهُوَ مِمَّنْ کَانَ یَتَّخِذُ آیَاتِ اللَّهِ هُزُواً» خب بالأخره اگر کسی اهل قرآن است دیگر نباید وارد جهنم بشود ولو یک لحظه, اگر یک لحظه وارد جهنم شد معلوم میشود به همان یک لحظه ـ معاذ الله ـ قرآن را ﴿اتَّخَذُهَا هُزُواً﴾ , «وَ مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ فَهُوَ مِمَّنْ کَانَ یَتَّخِذُ آیَاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْیَا الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلاَثٍ هَمٌّ لاَ یُغِبُّهُ وَ حِرْصٌ لاَ یَتْرُکُهُ وَ أَمَلٌ لاَ یُدْرِکُهُ» که این ذیلش از بحث کنونی ما بیرون است البته منشأ اتّخاذ هُزوا همان حبّ دنیاست, خب.
پرسش: ببخشید فرمودید حتی یک لحظه ﴿وَإنْ مِنْکُم إلاّ وارِدُهَا﴾ .
پاسخ: ورود را آنجا به معنای اشراف معنا کردند نه دخول برای اینکه در جریان حضرت موسای کلیم(سلام الله علیه) گفتند که وقتی موسی(سلام الله علیه) وارد مرز مدین شد که برای دامهایشان سَقی و آبیاری را به عهده دارند ﴿وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودَانِ﴾ در این قسمت خدای سبحان از وجود مبارک موسای کلیم که یاد میکند میفرماید: ﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ﴾ ﴿وَرَدَ﴾ یعنی «أشرف» نه اینکه حضرت رفته در چاه یا در چشمه یا در قنات این ورود به معنای اشراف است همهٴ شما مُشرف بر جهنم خواهید بود منتها پُلی است روی جهنم این همان صراط معروف است بعضیها به سرعت «کالبرق الخاطف» میگذرند, بعضیها افتان و خیزان میافتند الآن شما میبینید به خیلیها پیشنهاد رومیزی و زیرمیزی میدهند با رقمهای درشت این به آسانی میگذرد یا کسی, رفتگری, یک پیک بهداشتی در شهرداری کار میکند یک چک گرانبهایی را پیدا میکند بالأخره اعلام میکند به صاحبش برمیگرداند اینها از مال حرام به آسانی میگذرند اینها کسانیاند که به سرعت از صراط میگذرند بعضیها مشکل جدّی دارند طوری که در دنیا هست در آخرت هم همین طور خواهد بود.
پرسش: فرمودند ورود حتمی است اما خروج معلوم نیست.
پاسخ: ورود یعنی اشراف دیگر فرمود: ﴿إِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا﴾ اینها که اشراف داشتند بعضیها همانجا میمانند ﴿وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیّاً﴾ آنوقت متّقین را فرمودند ما آزاد میکنیم نجات میدهیم اینها که اشراف کردند مُشرف شدند میخواهند بگذرند پُلی است دیگر یک عده میگذرند به سرعت «کالبرق الخاطف» یک عدّه اُفتان و خیزان میافتند ﴿وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیّاً﴾, خب.
پرسش: رابطه بین ایمان و استغفار چیست؟
پاسخ: اینها نسبت به آینده باید مؤمن باشند باید گذشتهشان را با مغفرت ترمیم بکنند دیگر اینها قبلاً سابق سوء داشتند فرمود اینها کسانی است که ﴿وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ﴾ اینها گذشتهشان را دارند فراموش میکنند این طور نیست شما حالا فراموش کردید او که شما را فراموش نمیکند مگر عمل, عامل را رها میکند؟ قبلاً گذشت که عمل موجود است یک, و شیء موجود در نظام علّی و معلولی معطّل و سرگردان نیست دو, حتماً جای خاصّی دارد و اثر خاصّی میگذارد و اثر خاصّی هم میپذیرد این سه, تنها جایی که عمل با او در ارتباط است و اثر میگذارد و از او اثر میپذیرد همان عامل است چهار, مگر عمل عامل را رها میکند؟ طبق این اصول اربعه هر کس با یک قافله حرکت میکند میتواند با استغفار او را تبدیل کند ﴿یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَا﴾ میتواند خدای ناکرده با اصرار آنها را افزوده کند, خب.
فرمود: ﴿وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ﴾ که اینها از سیّئات انذار میکنند, نسبت به حسنات تبشیر میدهند و بیگانه که اهل جدال است با ابزار باطل با شبهه و مانند آن درصدد لغزاندن حق است و اتّخاذ آیات الهی و آنچه را که انذار شدهاند آنها را میخواهد به استهزا بگیرد بعد فرمود از اینها ظالمتر چه کسی است؟ برای اینکه خدای سبحان همهٴ حجج ظاهری و باطنی را در اختیار آنها گذاشته ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ﴾ تذکره هست یادش آوردند یعنی با یک ابزار و سرمایهٴ خاصّی انسان به این عالَم آمده و انبیا هم مذکِّرند و قرآن تذکره است به یاد انسان میآورند که از کجا آمده این حرفها برای انسان آشناست مثالهایی هم که ما قبلاً داشتیم این بود اگر در مهد کودک یا در کودکستان یا در دبستان این بچهها سرگرم بازیاند در بحبوحهٴ بازی هر کس این بچه را صدا بزند این جواب نمیدهد مشغول بازی است اما همین که مادرش آمد صدا زد این فوراً برمیگردد جواب میدهد این صدا برای این بچه آشناست میداند بالأخره در دامن این تربیت شده انبیا صدایشان برای ما آشناست چیزهایی را میگویند که ما میگوییم بله, حق با شماست حرفهای بیگانه نمیزنند حرفهای تحمیلی نمیزنند لذا فرمود قرآن تذکره است ﴿ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾ است ﴿لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾ آن بخشهای بعدیاش به عنوان تعلیم و امثال ذلک تفصیل همین اصل است اصل این است که ما وقتی گوش میدهیم میبینیم این صدا آشناست این صدا از دل برمیخیزد حرفهایی است که ما قبلاً این حرفها را شنیدیم و میپذیریم برای ما تحمیل نیست و میگوییم راست میگویند این حرفها, حرفهای آشناست فرمود از اینها ظالمتر چه کسی است؟ که ما سرمایهٴ اوّلی را به اینها دادیم در درون اینها ذخیره کردیم, نهادینه کردیم عزیزترین انسانها و بهترین انسانها را به دنبال اینها فرستادیم اینها را یادآوری کردند اینها هم به یادشان آمد اما باز برگشتند ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا﴾ عالماً عامداً اعراض کردند ﴿وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ﴾ آنچه را که با دستهایشان انجام دادند یعنی دستهای آنها کار کردند چون قسمت مهمّ کار با دست است تعبیر این است که ﴿نَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ﴾ وگرنه حرفهایی که زدند, با پا جایی که رفتند, با چهره چیزهایی که دیدند, با چهرهٴ آنها کسی گناه کرد یا با چهرهٴ خودشان گناه کردند همهٴ اینها جزء ﴿نَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ﴾ میشود ﴿فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ﴾, خب حالا میفرماید راز این چیست که انبیا میآیند بهترین انسانها برای آنها پیام میآورند تبشیر میکنند انذار میکنند اینها به هوش نمیآیند سرّش چیست؟ فرمود ما بالأخره آن چراغ را قبلاً روشن کرده بودیم حالا دیگر آن چراغ را روشن نکردیم و او را به حال خودش واگذاشتیم ﴿إِنَّا جَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْراً وَإِن تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدَی فَلَن یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً﴾ ما این دوتا نعمت را از آنها گرفتیم قبلاً میدادیم حالا نمیدهیم اینکه مدّعی است ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ همیشه میگوید ﴿أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً﴾ من اینچنینم, من خودم زحمت کشیدم, من هر چه بخواهم میکنم, هر جا بخواهم میروم, هر چه بخواهم میخرم, هر چه بخواهم میخورم این هر چه, هر چه که میگوید داعیه استقلال دارد دیگر ما او را به حال خودش رها کردیم این «ربّ لا تَکِلْنی اِلی نَفْسی طَرْفَةَ عَیْنٍ اَبَداً» همین است فرمود ما او را به حال خود رها کردیم, به حال خود رها کردیم یعنی چه؟ یعنی این دوتا فیضی که به او میدادیم این را دیگر از این به بعد نمیدهیم خدای سبحان در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «قلم» که روزهای قبل هم مورد اشاره قرار گرفته بود فرمود: ﴿قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاءٍ مَعِینٍ﴾ ما این آبها را دوراه را, سهراه را, ورود ممنوع را, چهارراه را همه را ما در نقشه زیرزمینی کشیدیم ﴿فَسَلَکَهُ یَنَابِیعَ فِی الْأَرْضِ﴾ همهٴ این آبها کدام آب باید نزدیک زمین باشد؟ کدام آب باید دورتر باشد؟ آب باید کدام مسیر را طی کند؟ کجا دو طرف است؟ کجا یکطرفه است؟ کجا باید به صورت چشمه در بیاید؟ کجا به صورت چاه در بیاید؟ کجا به صورت قنات در بیاید؟ همهٴ نقشههای زمین را ما کشیدیم ﴿فَسَلَکَهُ یَنَابِیعَ فِی الْأَرْضِ﴾ بعد فرمود اگر ارادهٴ خدا تعلّق بگیرد که چند هزار متر اینها را به پایین ببرد که در دسترس صنایع شما نباشد چه کار میکنید؟ ﴿قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاءٍ مَعِینٍ﴾ این دربارهٴ آبِ طبیعی, اما دربارهٴ آب زندگانی که عقل و معرفت است این را هم در زمینِ دل فراهم کرد آن را در زمینِ گِل فراهم کرد در زمینِ دل فرمود: ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ از یک سو, ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ از سوی دیگر, حالا یک مقدار اینها را فروتر میبریم, پایینتر میبرد روی آنها کِنان و حجاب و سِتار قرار میهد که در دسترس کسی نباشد انسان هر چه فکر میکند به یادش نمیآید فرمود ما یک قفل بستیم ما اینها را در کِنّ و ستار و غار قرار دادیم ما دوتا مجرا بود برای آبِ حیات اینها همان طوری که آب ظاهری دو مجرا دارد آب باطنی هم که آب حیات است در زمینهٴ زندگی دوتا مجرا دارد آب بیرونی زمینی میتواند باغِ خوب باشد, مزرعهٴ خوب باشد, جایی برای زندگی باشد که یا آب از خودش داشته باشد آنجا چشمه و چاه بجوشد یا اگر خودش چشمه ندارد در نزدیکی او چشمهای باشد, چاهی باشد از آنجا با نهر بیاید در این استخر تأمین بکند با لولهکشی در منبع آب این شهر و روستا را تأمین بکند دیگر دوتا راه که بیشتر نیست جمعش ممکن است که جایی هم استخر داشته باشد و هم چشمه ولی بالأخره رفعش که ممکن نیست بالأخره این زمین یا باید از خودش آب داشته باشد یا لولهکشی بکند از جای دیگر بیاید انسان که بخواهد عالِم بشود هم دوتا راه دارد یا باید از دل بجوشد مثل انبیا و اولیای الهی که اینها نگارانیاند که مکتبنرفتهاند و با غمزه مسئلهآموز صد مدرّس شدند اینها از کسی درس نخواندند جایی درس نخواندند اینها چشمه را کسی آب نداد این استخر نیست کسی آب بریزد لولهکشی بکند یا نه, نظیر علمایی هستند که لولهکشی شده است به وسیله درسخواندنها, بحثکردنها, شاگرد استاد بودنها همین راهی است که از مجاری علمی به انسان میرسد, خب اگر کسی بخواهد چشمه باشد مثل انبیا راهش روشن است اگر کسی بخواهد متعلِّم علی سبیل نجات باشد مثل علما این هم راهش روشن است اینها از راه گوش استخر آب دارند گوش به حرف انبیا میدهند و خود انبیا(علیهم السلام) از راه دل چشمههای جوشان دارند اگر خدای ناکرده هر دو قطع شد خب انسان میخشکد دیگر فرمود ما هر دو راه را بر اینها بستیم نه از دل اینها چیزی میجوشد نه اینها گوش به حرف عالِمان دین میدهند ﴿جَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً﴾ حالا اگر این چشمه خروارها آب بیاید روی چشمه خب این چشمه دفن میشود دیگر این ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ همین است دسیسه کردند, مدفون کردند, مدسوس کردند آن ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ این سرمایهٴ اولیه را که خدا به اینها داد اینها در غرایز و اغراض دفن کردند پس از دل چیزی نمیجوشد حرفهای علما را هم که گوش نمیدهند لذا فرمود هم گوششان بسته است هم دلشان قفل شده است آنوقت اینها چه کار میتوانند بکنند با چه چیزی عالِم بشوند؟ ﴿فَلَن یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً﴾ البته ما قفل نزدیم اینها خودشان قفل زدند ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ ما نبستیم اینها بستند ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ اینها قفل کردند, اینها چرکین کردند, اینها رِیْن زدند, اینها کارشان را کردند اینها حرفهای علما را گوش ندادند و در چند جای قرآن فرمود اینها هر دو راه را به سوء اختیار خودشان بستند در سورهٴ مبارکهٴ «مُلک» آنجا که آغازش ﴿تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ﴾ است آیهٴ ده این است اینها در قیامت وقتی وارد جهنّم میشوند دربانهای جهنّم میگویند مگر علما نیامدند برای شما سخنرانی کنند همه که دسترسی به انبیا ندارند که مگر علما, بزرگان, مبلّغان دین نیامدند به شهر شما, به روستای شما, به محلّهٴ شما, در منطقهٴ شما؟ ﴿کُلَّمَا أُلْقِیَ فِیهَا فَوْجٌ﴾ دسته دسته وقتی که به جهنّم انداخته میشوند ﴿سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا﴾ خازنان جهنّم از آنها سؤال میکنند ﴿أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ﴾ نه یعنی مگر پیغمبر نیامد در روستای شما, در شهر شما چون برای هر کسی در هر روستا و هر شهر و هر خانه که پیغمبر نمیرود شاگردان انبیا همان حرفهای انبیا را به مردم میرسانند دیگر اگر عالمان دین, مبلّغان دین, سفیران دین همین طرح هجرت اینها حرفهای الهی را به مردم میرسانند دیگر در قیامت میگویند مگر عالِم نیامد در محلّهٴ شما در روستای شما در منطقهٴ شما؟ ﴿أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ ٭ قَالُوا بَلَی﴾ چرا علما آمدند, سفرای الهی آمدند همین طرح هجرت آمد همین سفیر هدایت آمد اما ﴿بَلَی قَدْ جَاءَنَا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنَا وَقُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِن شَیءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِی ضَلاَلٍ کَبِیرٍ﴾ بعد آن روز اینچنین اعتراف میکنند آیهٴ ده سورهٴ «ملک» این است که ﴿وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾ بالأخره یا ما خودمان باید مانند چشمه از دل میجوشیدیم آنکه نبود یا گوش به حرف عالمان دین میدادیم آن هم که نبود اگر گوش به حرف عالمان دین میدادیم یا از درون ما میجوشید ما الآن گرفتار جهنم نبودیم این برابر آیه ده سورهٴ مبارکهٴ «ملک» در سورهٴ مبارکهٴ «ق» آنجا هم به همین مضمون آمده است آیهٴ 37 سورهٴ مبارکهٴ «ق» این است ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرَی﴾ این حرفها تذکره است و یادآوری است برای کسی که یا مثل استخر راه آبگیریاش باز است یا مثل چشمه راه جوشش و فورانش باز است ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرَی لِمَن کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ﴾ گوش بده و بفهمد و عمل بکند پس دوتا راه است اگر این دوتا راه در روستا یا شهر نباشد خب آن سرزمین میخشکد دیگر در دل هم همین طور است فرمود ما این دوتا راه را به حال خودشان رها کردیم دیگر بسته شد ﴿جَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً﴾ که مبادا ﴿أَن یَفْقَهُوهُ﴾ این برای قلب که این دل بسته شد ﴿وَفِی آذَانِهِمْ وَقْراً﴾ این ثِقل را, سنگینی را در گوششان گذاشتیم پس نه اهل گوشاند نه اهل هوش خب چنین گروهی بالأخره ﴿فَلَن یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً﴾ دیگر, ﴿وَإِن تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدَی فَلَن یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً﴾ این با «لن» تأکید با تعبیر أبد نشانهاش این است که هرگز اینها ایمان نمیآورند خب این ظاهرش هم همین طور است دیگر اگر زمینی نه استخر داشته باشد نه لولهکشی آب داشته باشد از جایی بیاورد نه چشمه و قنات از خودش داشته باشد خب همیشه موات است دیگر, این مضمون تاکنون چندجا محلّ بحث قرار گرفت یکی آیهٴ 25 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بود که در آیهٴ 25 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» به این صورت آمده است ﴿وَمِنْهُم مَن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَجَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْراً وَإِن یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لاَ یُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّی إِذَا جَاءُوکَ یُجَادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ﴾ اینها نه چشمه دارند نه استخر وقتی هم که میآیند اصلاً فرصت نمیدهند تو حرف بزنی فقط حرف خودشان را میزنند یک عده میآمدند محضر حضرت که معارف الهی را یاد بگیرند در همان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که آیهاش قبلاً گذشت فرمود اینها که میآیند پای درس تو سلام مرا به اینها برسان یا سلام خودت را به اینها ابلاغ بکن ﴿وَإِذَا جَاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾ اینکه خطیب نماز جمعه اول سلام میکند بر اساس همین دستور است فرمود اینها که میآیند برای فراگیری علوم وحیانی به اینها سلام بکن اینها یک گروهاند, یک عده میآیند حرف خودشان را بزنند اصلاً گوش نمیدهند تو چه میگویی ﴿حَتَّی إِذَا جَاءُوکَ یُجَادِلُونَکَ﴾ اینها اصلاً میآیند برای جدال نه میآیند برای مباحثهٴ حق و گوش بدهند یا از قلب چیزی بجوشد یا در گوش چیزی فرو برود این دوتا آیه که قبلاً یکی در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بود یکی هم در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» دیگر بحث مبسوط خودش را آنجا گذرانده آیهٴ 46 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» هم همین است ﴿وَجَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْراً وَإِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ﴾ اگر سخن از توحید بود ﴿وَلَّوْا عَلَی أَدْبَارِهِمْ نُفُوراً﴾ خب پس اگر توضیحاتی هم بود دیگر مربوط به آن بحثهای قبلی است. اما آنچه که این ﴿أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً﴾ مربوط به هر دو گروه است بالأخره.
اما بخشی که مربوط به سؤالات قبلی است در جریان فرشتهها چون تا حال چندجا در همین قرآن کریم از امر فرشته که آیا تشریعی است یا تکوینی است, هر کدام محذور دارد, فارق از این دو امر چه چیزی میتواند باشد چون مهمترین بحثش در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بود و تعلیم اسما هم آنجا بود و آنجا مفصّل بحث شد در تسنیم هم چاپ شد دیگر آنها را خیلی ما تکرار نکنیم. در جریان جهنم, جهنمیها گرچه در این آیه ﴿مُّوَاقِعُوهَا﴾ فرمود اینها ﴿فَظَنُّوا أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا﴾ نشانهٴ آن است که اینها با اختیار وارد میشوند ولی در حقیقت نتیجهٴ اعمال سویی که به اختیار انجام دادهاند اینها با اختیار وارد جهنم میشوند گرچه مأموران الهی اینها را میبرند ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ کنار اینها هست, ﴿أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ﴾ هست اما نتیجهٴ سوء اختیار خود اینهاست و چون باطن هر معصیتی آتش است بدون اینکه ما نیازی به تأویل داشته باشیم فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ دیگر نیازی نیست ما بگوییم مضاف محذوف است یا مجاز در کلمه است یا مجاز در اسناد است «یدعون إلی المعاصی الّتی یوجب ارتکابها دخول النار» خیر اینچنین نیست حقیقتِ آتش گناه است که بعضیها مدّعی بودند این افرادی که آتشبیار معرکهاند, فتنهگرند برای ایجاد اختلاف تلاش و کوشش میکنند این بزرگان میگفتند وقتی این بنده خدا حرف میزد ما میدیدیم از دهنش آتش در میآید برای ماها که محجوبیم میگوییم یا مضاف در تقدیر است یا مجاز در کلمه است یا مجاز در اسناد است یا حذف مضاف است ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ یعنی «یدعون الی المعاصی الّتی موجبة الی النار» یا در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که دارد ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً﴾ یعنی مالِ یتیم آتش نیست چون در قیامت باعث ورود در آتش میشود از این جهت است گویا آتش میخورند خب آنکه مربوط به جملهٴ بعد است که فرمود: ﴿وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾ ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾ آن نارِ قیامت که سرِ جایش محفوظ است این حقیقتاً نار است حالا همان طوری که ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ﴾ این هم همین طور است هیچ معصیتی نیست مگر اینکه آتش است ﴿ولکن لا ترونهم ولکن لا تسمعونهم﴾, ﴿لَکِنْ لا تَفْقَهُونَ﴾ و مانند آن, اسنادی نیست که ما بگوییم مجاز در کلمه است یا مثلاً مضاف محذوف است اگر ما این ظاهر را حفظ بکنیم هیچ محذوری ندارد که واقعاً گناه آتش است.
خب, اما در جریان اینکه عدهای به جن پناه میبرند خب برخی از مردم خب متأسفانه گرفتار این هستند یا در اذیت شیطاناند یا با شیطان ارتباط دارند اینکه فقها در مکاسب محرّمه این را کسب محرّمه میدانند برای اینکه کار شدنی است اگر کار ناشدنی باشد محال باشد که جزء مکاسب محرّمه نیست احضار اجنّه جمع جنین است نه جمع جن, ﴿وَإِذْ أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ﴾ یعنی همهٴ شما اجنّه بودید, یعنی همهٴ شما جنین بودید جمع جن جِنّة است نه اجنّه فرمود همهٴ شما بالأخره دوران جنین را گذراندید یک عده هستند که با جن ارتباط دارند کسبشان حرام است این کار حرام است و ممنوع, اعتقاد به اینکه اینها مؤثّرند که ﴿کَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ﴾ این هم محرّم است اما آثار اینها متأسفانه برای بعضیها اینها چون هم مومن دارند هم کافر دارند مزاحم عدهای هم هستند اما آثار اینها هم میتواند بدنی باشد چه اینکه ایّوب(سلام الله علیه) گفت: ﴿مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ﴾ هم میتواند درونی باشد یعنی در خیال و واهمه و تخیّلات آدم اثر میگذارد که ﴿یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ ٭ مِنَ الجِّنّةَ وَالنَّاسِ﴾ اینها مرگ دارند, زندگی دارند منتها بعضیها عمر طولانیتری دارند اما شخص ابلیس برابر آنچه را که خدای سبحان درخواست او را اجابت کرده است تا قیامت زنده نیست ولی «الی یوم وقت معلوم» زنده است که عمر درازی دارد لکن ذریّه او یکی پس از دیگری متولّد میشوند و میمیرند و مانند آن.
مطلب دیگر, در آخرت جا برای خلاف و باطل و لغو و امثال ذلک نیست جا برای اینکه حرف باطل بزنند, کار باطل بکنند, یک نشاط کاذب داشته باشند اینچنین نیست اگر کسی در جهنم است رنجش صادق است و اگر در بهشت است گنجش هم صادق است چون ﴿إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ﴾ کلّ آخرت این طور است همهشان زندهاند در خصوص بهشتیان فرمود: ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ﴾ این جا برای لغو و تأثیم و امثال ذلک نیست و اینکه ما چرا لذّت عبادت را یا لذّت مناجات را نمیچشیم برای اینکه یک بیمار وقتی که تب دارد شما میبینید یک حبّه قند که در دهنش میگذارند احساس تلخی میکند یا اگر احساس تلخی نکند احساس شیرینی نمیکند این برای اینکه مریض است مناجات را قلب باید لذّت ببرد اگر کسی ﴿فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ شد دیگر لذّت نمیبرد شما بهترین گلابی را به یک انسان تبدار بدهید او احساس لذّت نمیکند چون فضای کام او تلخ است آن سلامتِ قوّهٴ ذائقه از دست رفته است لذا احساس نشاط نمیکند این هم که گفته شد «المؤمن مرآة المؤمن» این درست است یک وظیفهٴ اخلاقی هم هست لکن این روایت را در معنای جامع به کار بردند مؤمن آینهٴ مؤمن است به جای اینکه در پشت سر او عیبجویی کند یا غیبت کند در حضور او امر به معروف و نهی از منکر میکند آن غیبت و عیبجویی میشود محرّم, این امر به معروف میشود واجب مرآت خاصیّتش همین است در غیاب آدم که عیبجویی نمیکند در حضور آدم عیبِ آدم را به آدم میگوید میشود نصیحت, میشود امر به معروف, میشود تذکره مؤمن مرآت مؤمن است به این معنا میتواند باشد. اما یکی از اسمای حسنای ذات اقدس الهی که در بخشی از آیات قرآنی آمده این مؤمن است خدا مرآت انسان است انسان هم مرآت خداست خدا خود را در آینهٴ خلق میبیند خلق هم خود را در آینهٴ الهی میبیند نه در خود ذات اقدس الهی در این نورِ نور السماوات و الأرض خود را میبیند چون ما اگر بخواهیم خود را بشناسیم این سه امر یعنی عالِم و علم و معلوم همه در چنگ نور السماوات و الأرضاند نور سماوات و الأرض اینچنین نیست که جدای از درون ما باشد عالِم را که ما هستیم فرا گرفته و در رفته, علم را که وصف ماست فرا گرفته و در رفته, معلوم را که خود ما هستیم فرا گرفته و در رفته, از بس قَدَر است هر جا برود حرف خودش را میزند شما میبینید مسئلهٴ شیء, مفهوم شیء عامترین مفاهیمی است که بشر میشناسد حتی از بعضی از جهات از مفهوم وجود اعم است این شیء این مفهوم شیء که بر تمام اشیای عالَم صادق است چون مفهوم است و سلطهپذیر همه را در برمیگیرد اما هر جا که رفت لون همانجا را میگیرد مثلاً اگر گفتیم این حَجَر است و شیء است میگوییم «هذا حجرٌ و شیء» اگر دربارهٴ درخت گفتیم «شجرٌ» میگوییم «هذا شجرٌ و شیء» شیء در اینجا بر حجر حمل میشود در آنجا بر شجر حمل میشود اما خدای سبحان همهجا هست و همه را میمالاند و خودش, خودش است ﴿هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ﴾ اینچنین نیست که «هو الذی فی السماء سماءٌ و فی الأرض أرضٌ» چون نَفَس هر موجودی را میگیرد جایی را برای غیر نمیگذارد تا ما بگوییم این هم الهٌ هم ارضٌ, هم الهٌ هم سماءٌ این خاصیّت قَدر بودن خداست, خاصیّت هو الغالب بودن خداست در آن دوتا روایتی که مرحوم صاحب وسائل نقل کرده که در بحث پارسال خواندیم گرچه برخی از متأخّران این دوتا روایت را تضعیف کردند اما یک بحث رجال و درایه لازم است که آیا نظر قُدما مثل مرحوم کلینی مثل مرحوم صدوق در توثیق و تعدیل معیار است یا نظر برخی از متأخّران آن بزرگان اینها را به عنوان روایت معتبر یاد میکنند این یک, ثانیاً در این روایات برهان اقامه کرده حضرت فرمود این خدا نامحدود است اگر نامحدود است در قبال نامحدود ما یک محدود دیگر نداریم وگرنه آن میشود محدود «کان ثمّ شیءٌ» وقتی حضرت سؤال کرد الله أکبر یعنی چه؟ او گفت «ألله أکبر من کلّ شیء» حضرت فرمود: «کان ثمّ شیءٌ» پس خدا موجودی است در برابرش موجودات دیگر هم هستند دیگر خب آن میشود محدود اگر ما گفتیم الف موجود است منتها موجود بزرگ باء هم موجود است پس الف باید جایش تمام بشود که نوبت باء برسد یا نه؟ این میشود محدود فرمود مگر «کان ثمّ شیءٌ» عرض کرد پس چه بگویم؟ فرمود: «الله أکبر مِن أن یوصف» که در بحث پارسال گذشت که این «یوصف» موجبهٴ معدوله نیست نه خدا بزرگتر از آن است که وصف بشود بلکه سالبهٴ محصّله است «الله لا یوصف» و راهحلش را وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) در آن بخش پایانی همین باب ذکر مجلس الرضا ذکر کرده وقتی آن شخص گفت خدا را ما چطور بشناسیم آیا ما در خداییم یا خدا در ماست؟ حضرت فرمود نه, نه ما در خداییم نه خدا در ماست عرض کرد حالا که نه ما در خداییم نه خدا در ماست چگونه او را بشناسیم؟ حضرت فرمود من جریان آینه را برای شما تشریح میکنم شما خودتان را در آینه میبینید یا نه؟ عرض کرد بله, فرمود: «أنت فیهما أم هی فیک» شما در آینه هستید یا آینه در شماست؟ عرض کرد نه این است نه آن, فرمود شما این مشکل خودت را حل کن جهان صورت مرآتیه است صورت مرآتیه جا تنگ نمیکند اگر ما شخصی داشتیم نامتناهی بعد صُوَر مرایی فراوان مرآتی که حکیم میگوید و مفسّر نه مرآتی که آینهفروشها آنجا میگویند مرآت, مرآتی که حکیم میگوید یعنی «ما به یُریٰ صاحب الصوره» یعنی این صورت ابزار دیدن آن صاحب صورت است نه آن شیشه و جیوه و قاب آنکه آینهفروش میگوید آینه اما وقتی که در روایت میگویند آینه, آلت دیدن صاحب صورت است نه آلت دیدن صورت آنکه آینهفروش میگوید آینه, مرآت اسم آلت است آلت دیدن آن صورت است آن در بازار آینهفروشهاست اما آنکه در بحثهای علمی مطرح است ابزار دیدن صاحبصورت است خود آن صورت مرآتیه را میگویند مرآت خب اینکه جا تنگ نمیکند حضرت فرمود شما مشکل خودت را حل کن بعد بروی مشکل الله را حل کنی صدر و ساقهٴ عالَم صورت مرآتیه او هستند در قبال خدا چیزی وجود ندارد میشود آیت او و مرآت او. صلوات خدا و سلام خدا به ارواح انبیا و اولیا مخصوصاً امام رضا(علیهم الصلاة و علیهم السلام).
«و الحمد لله ربّ العالمین»
مشرکان مکه مشکلترین مسائل فرهنگی آنها عناصر اصول دین بود یعنی توحید و وحی و نبوّت
یکی از برجستهترین رسالتهای قرآن این است که ظرفیت انسان را به انسان باز میشناساند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن یُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَی وَیَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلَّا أَن تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذَابُ قُبُلاً ﴿55﴾ وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَیُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَمَا أُنذِرُوا هُزُواً ﴿56﴾ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْراً وَإِن تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدَی فَلَن یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً ﴿57﴾ وَرَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ یُؤَاخِذُهُم بِمَا کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ بَل لَهُم مَوْعِدٌ لَّن یَجِدُوا مِن دُونِهِ مَوْئِلاً ﴿58﴾
مشرکان مکه مشکلترین مسائل فرهنگی آنها همان عناصر اصول دین بود یعنی توحید و وحی و نبوّت و امثال اینها بود اینها خود را نشناختند یعنی حقیقت انسان را نشناختند و جهان را هم نشناختند و خدا را هم نشناختند قرآن کریم همهٴ این معارف را به اینها تفهیم میکند یکی از برجستهترین رسالتهای قرآن این است که ظرفیت انسان را به انسان باز میشناساند که انسان چقدر ظرفیت دارد اینکه فرمود: ﴿وَکَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً﴾ این نشانهٴ ظرفیت اوست منتها این ظرفیت را بیجا مصرف میکند یعنی اگر به راه بیفتد «کان الانسان أکثر شیء عقلاً و عدلاً و معرفةً و ایماناً و عملاً صالحا» خواهد بود وقتی بیراهه رفت و کجراهه افتاد میشود ﴿وَکَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً﴾ در آن بخشهای اثباتی انسان را به عنوان خلیفهٴ خدا معرفی کرده عالِم به اسمای الهی معرفی کرده که معلّمش خود ذات اقدس الهی است و مانند آن در این طرف اگر کسی کجراهه رفت ﴿وَکَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً﴾ این انسان است که اگر راهِ راست را طی کرد «کان الانسان أکثر شیء عقلاً و عدلاً و ایماناً و عملاً صالحا» خواهد بود و اگر کجراهه رفته است ﴿وَکَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً﴾ خواهد بود منتها همان طوری که در بخش اثباتی خلافت و آگاهی به اسمای الهی بهرهٴ همهٴ مردم نیست خواص طرْفی میبندند مسئلهٴ ﴿أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً﴾ هم نصیب همهٴ مردم نمیشود آنهایی که در کارهای فرهنگی و علمی کار میکنند اگر بیراهه بروند ﴿أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً﴾ است سرّ اینکه قرآن کریم دربارهٴ آن مطلب اول از انسان به ناس یاد کرد و دربارهٴ مطلب دوم به انسان تعبیر کرد شاید همین باشد آیهٴ 54 این بود ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ﴾ نه «للإنسان» ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾ اگر منظور تودهٴ مردم بود همان ضمیر کافی بود که بفرماید: «وکان أکثر شیء جدلا» اما به جای ضمیر اسم ظاهر آورد و به جای ناس, انسان ذکر کرد فرمود: ﴿وَکَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً﴾ بنابراین ظرفیت انسان فراوان است اگر در راه صحیح طی کند میشود خلیفهٴ خدا و عالِم به اسمای الهی راهِ باطل را طی کند ﴿أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً﴾ خواهد بود قالب این نِحلههای به وسیلهٴ همینها ساخته شده بارها به عرضتان رسید این ملل و نِحل چه آنچه را که ابنجزم نوشته, چه آنچه که شهرستانی نوشته چه آنچه را که دیگران تحقیق کردند این دو جلد است جلد اول ملل است که انبیا آوردند جلد دوم نحل است که دانشمندان حوزه و دانشگاه آوردند هر روز میبینید یک نِحله, یک مذهب, یک آیین, یک دین جدیدی ظهور میکند این بر اساس همان ﴿أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً﴾ است آمار متنبّیان کمتر از آمار انبیا نیست, آمار عالِمنمایان کمتر از علما نیست آمار مؤمننمایان کمتر از مؤمن نیست این دو جلد بودن ملل و نحل نشانهٴ خوبی است که نِحلهها را همین درسخواندهها آوردند ملّتهای حق را و صحیح را انبیای الهی آوردند, خب. پس انسان این ظرفیت را دارد و باید بکوشد این ظرفیت را در راه صحیح مصرف کند ولی اکثری مردم باز از او به ناس تعبیر کرد به انسان تعبیر نکرد فرمود: ﴿وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن یُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَی﴾ وقتی هدایت الهی آمد اینها ایمان نمیآورند اکثری مردم تا خطر نبینند ایمان نمیآورند روز خطر هم که روز نفع ایمان نیست روزی که عذاب الهی دامنگیرشان شد که ایمان سودی ندارد ﴿وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن یُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَی وَیَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ﴾ اگر ایمان بیاورند از گذشته توبه کنند بر اساس قانون «الإسلام یَجبّ ما قبله» ذات اقدس الهی میپذیرد تنها منتظر دو چیزند یا سنّت اوّلین نظیر آنچه را که بعضی از همین امّت اسلامی پیشنهاد دادند گفتند ﴿اللَّهُمَّ إِن کَانَ هذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ که این عذاب دنیاست یا نه, میمیرند و به عذاب قیامت گرفتار میشوند در طلیعهٴ ورودشان در برزخ گرفتار «حُفرة من حُفر النیران» میشوند بعد این عذاب ادامه دارد تا به قیامت که ﴿وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ﴾ دامنگیرشان میشود بنابراین ﴿وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن یُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَی﴾ یک, ﴿وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن﴾ ﴿وَیَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ﴾ دو, ﴿إِلَّا أَن تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ﴾ نظیر آنچه که بر عاد و ثمود گذشت یا ﴿أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذَابُ قُبُلاً﴾ که در هیچ یک از این دو حال ایمان نافع نیست, خب سهم انبیا چیست؟ سهم انبیا این نیست که آزادی را از مردم بگیرند که سهم انبیا نه از باب ﴿سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ﴾ است نه از باب ﴿الْعَذَابُ قُبُلاً﴾ است سهم انبیا تعلیم است و تربیت است و هدایت است و ارشاد است و تبشیر است و انذار اینها که اختیار را از آدم سلب نمیکنند, اینها که انسان را مجبور نمیکند به ایمان و استغفار و مانند آن هدف انبیا هم همین است ﴿وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ﴾ که به عنوان حصر ذکر فرمود: ﴿إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ﴾ انذار میکنند تا اینها بیراهه نروند, تبشیر میدهند که اگر به راه آمدید به مقصد میرسید برای تنفّر از گناه انذار میکنند برای تقرّب به الله تبشیر میکنند ﴿إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ﴾ اما اینکه ما گفتیم ﴿وَکَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً﴾ این بخش دوم تخصیص است همهٴ ناس اینچنین نیستند انسان اینچنین است یک, و همهٴ انسان اینچنین نیستند ﴿الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ اینچنیناند ﴿وَیُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِلِ﴾ پس یک ناس داریم یک انسان داریم یک کافر که گروهی از انسانها هستند بنابراین انسان میتواند ظرفیّت خود را بشناسد و به تعبیر قرآن کریم وقتی سِعهٴ ظرفیت او زیاد هست خب این را لبریز از معارف بکند در بیانات نورانی حضرت امیر هم که قبلاً ملاحظه فرمودید به کمیل فرمود: «إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا» این دلها ظروف علوم است و بهترین دل, دلی است که ظرفیتش بیشتر باشد برای علوم و معارف الهی در این ظرف جایگزین خواهد شد فرمود اینچنین باشید ﴿وَیُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ﴾ اِدحاض یعنی لغزاندن و گاهی به معنای ابطال هست ﴿حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمْ﴾ یعنی باطلة, دَحْض یعنی بطلان, ادحاض یعنی ابطال منتها راه لغویاش این است که وقتی بلغزانند او از پا در میآید دیگر ﴿لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ﴾ اینها کارشان این است که زیر پای حق عامل لغزش ایجاد کنند که حق بلغزد او را با شبهه, با اشکال, با نقد بیجا و مانند آن زیر پایش را خالی کنند که بلغزد از بین برود ـ معاذ الله ـ و آیات الهی را اینها به استهزا میگیرند گاهی استهزا به این معناست که میگویند ﴿أَبَشَرٌ یَهْدُونَنَا﴾ یا ﴿إِنْ أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا﴾ یا اگر رسالت حق است باید فرشته ﴿لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَیْنَا الْمَلاَئِکَةُ﴾ و مانند آن, اینها راه تحقیر و مسخره کردن و اینهاست, گاهی در اثر فقرِ مالی میگویند ﴿اهان الله. من الله من بیننا﴾ آیا اینها کسانیاند که خدا آنها را بر ما مقدّم داشت؟ از فقرِ فرهنگی اینها, اینها را مسخره میکردند یا بر اساس دعوای رسالت و نبوّت میگفتند این برای فرشتههاست برای شماها نیست این معنای مسخره کردن است اما در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) این است که این مسخره کردن آیات الهی تنها اختصاصی به کفار ندارد که آنها بگویند چرا اینها مثلاً با اینکه وضع مالیشان خوب نیست پیامبر شدند یا بشر مگر میتواند پیامبر بشود پیامبر فقط باید فرشته باشد و مانند آن, بلکه هر کسی که احکام الهی را عمل نکرده است به نوبهٴ خود گرفتار استهزای احکام الهی است در کلمات حکیمانه و قصار وجود مبارک حضرت امیر در نهجالبلاغه به شمارهٴ 228 آنجا به این صورت آمده است که «مَنْ أَصْبَحَ عَلَی الدُّنْیَا حَزِیناً فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً» تا به این جمله میرسند «وَ مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ فَهُوَ مِمَّنْ کَانَ یَتَّخِذُ آیَاتِ اللَّهِ هُزُواً» خب بالأخره اگر کسی اهل قرآن است دیگر نباید وارد جهنم بشود ولو یک لحظه, اگر یک لحظه وارد جهنم شد معلوم میشود به همان یک لحظه ـ معاذ الله ـ قرآن را ﴿اتَّخَذُهَا هُزُواً﴾ , «وَ مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ فَهُوَ مِمَّنْ کَانَ یَتَّخِذُ آیَاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْیَا الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلاَثٍ هَمٌّ لاَ یُغِبُّهُ وَ حِرْصٌ لاَ یَتْرُکُهُ وَ أَمَلٌ لاَ یُدْرِکُهُ» که این ذیلش از بحث کنونی ما بیرون است البته منشأ اتّخاذ هُزوا همان حبّ دنیاست, خب.
پرسش: ببخشید فرمودید حتی یک لحظه ﴿وَإنْ مِنْکُم إلاّ وارِدُهَا﴾ .
پاسخ: ورود را آنجا به معنای اشراف معنا کردند نه دخول برای اینکه در جریان حضرت موسای کلیم(سلام الله علیه) گفتند که وقتی موسی(سلام الله علیه) وارد مرز مدین شد که برای دامهایشان سَقی و آبیاری را به عهده دارند ﴿وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودَانِ﴾ در این قسمت خدای سبحان از وجود مبارک موسای کلیم که یاد میکند میفرماید: ﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ﴾ ﴿وَرَدَ﴾ یعنی «أشرف» نه اینکه حضرت رفته در چاه یا در چشمه یا در قنات این ورود به معنای اشراف است همهٴ شما مُشرف بر جهنم خواهید بود منتها پُلی است روی جهنم این همان صراط معروف است بعضیها به سرعت «کالبرق الخاطف» میگذرند, بعضیها افتان و خیزان میافتند الآن شما میبینید به خیلیها پیشنهاد رومیزی و زیرمیزی میدهند با رقمهای درشت این به آسانی میگذرد یا کسی, رفتگری, یک پیک بهداشتی در شهرداری کار میکند یک چک گرانبهایی را پیدا میکند بالأخره اعلام میکند به صاحبش برمیگرداند اینها از مال حرام به آسانی میگذرند اینها کسانیاند که به سرعت از صراط میگذرند بعضیها مشکل جدّی دارند طوری که در دنیا هست در آخرت هم همین طور خواهد بود.
پرسش: فرمودند ورود حتمی است اما خروج معلوم نیست.
پاسخ: ورود یعنی اشراف دیگر فرمود: ﴿إِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا﴾ اینها که اشراف داشتند بعضیها همانجا میمانند ﴿وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیّاً﴾ آنوقت متّقین را فرمودند ما آزاد میکنیم نجات میدهیم اینها که اشراف کردند مُشرف شدند میخواهند بگذرند پُلی است دیگر یک عده میگذرند به سرعت «کالبرق الخاطف» یک عدّه اُفتان و خیزان میافتند ﴿وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیّاً﴾, خب.
پرسش: رابطه بین ایمان و استغفار چیست؟
پاسخ: اینها نسبت به آینده باید مؤمن باشند باید گذشتهشان را با مغفرت ترمیم بکنند دیگر اینها قبلاً سابق سوء داشتند فرمود اینها کسانی است که ﴿وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ﴾ اینها گذشتهشان را دارند فراموش میکنند این طور نیست شما حالا فراموش کردید او که شما را فراموش نمیکند مگر عمل, عامل را رها میکند؟ قبلاً گذشت که عمل موجود است یک, و شیء موجود در نظام علّی و معلولی معطّل و سرگردان نیست دو, حتماً جای خاصّی دارد و اثر خاصّی میگذارد و اثر خاصّی هم میپذیرد این سه, تنها جایی که عمل با او در ارتباط است و اثر میگذارد و از او اثر میپذیرد همان عامل است چهار, مگر عمل عامل را رها میکند؟ طبق این اصول اربعه هر کس با یک قافله حرکت میکند میتواند با استغفار او را تبدیل کند ﴿یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَا﴾ میتواند خدای ناکرده با اصرار آنها را افزوده کند, خب.
فرمود: ﴿وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ﴾ که اینها از سیّئات انذار میکنند, نسبت به حسنات تبشیر میدهند و بیگانه که اهل جدال است با ابزار باطل با شبهه و مانند آن درصدد لغزاندن حق است و اتّخاذ آیات الهی و آنچه را که انذار شدهاند آنها را میخواهد به استهزا بگیرد بعد فرمود از اینها ظالمتر چه کسی است؟ برای اینکه خدای سبحان همهٴ حجج ظاهری و باطنی را در اختیار آنها گذاشته ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ﴾ تذکره هست یادش آوردند یعنی با یک ابزار و سرمایهٴ خاصّی انسان به این عالَم آمده و انبیا هم مذکِّرند و قرآن تذکره است به یاد انسان میآورند که از کجا آمده این حرفها برای انسان آشناست مثالهایی هم که ما قبلاً داشتیم این بود اگر در مهد کودک یا در کودکستان یا در دبستان این بچهها سرگرم بازیاند در بحبوحهٴ بازی هر کس این بچه را صدا بزند این جواب نمیدهد مشغول بازی است اما همین که مادرش آمد صدا زد این فوراً برمیگردد جواب میدهد این صدا برای این بچه آشناست میداند بالأخره در دامن این تربیت شده انبیا صدایشان برای ما آشناست چیزهایی را میگویند که ما میگوییم بله, حق با شماست حرفهای بیگانه نمیزنند حرفهای تحمیلی نمیزنند لذا فرمود قرآن تذکره است ﴿ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾ است ﴿لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾ آن بخشهای بعدیاش به عنوان تعلیم و امثال ذلک تفصیل همین اصل است اصل این است که ما وقتی گوش میدهیم میبینیم این صدا آشناست این صدا از دل برمیخیزد حرفهایی است که ما قبلاً این حرفها را شنیدیم و میپذیریم برای ما تحمیل نیست و میگوییم راست میگویند این حرفها, حرفهای آشناست فرمود از اینها ظالمتر چه کسی است؟ که ما سرمایهٴ اوّلی را به اینها دادیم در درون اینها ذخیره کردیم, نهادینه کردیم عزیزترین انسانها و بهترین انسانها را به دنبال اینها فرستادیم اینها را یادآوری کردند اینها هم به یادشان آمد اما باز برگشتند ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا﴾ عالماً عامداً اعراض کردند ﴿وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ﴾ آنچه را که با دستهایشان انجام دادند یعنی دستهای آنها کار کردند چون قسمت مهمّ کار با دست است تعبیر این است که ﴿نَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ﴾ وگرنه حرفهایی که زدند, با پا جایی که رفتند, با چهره چیزهایی که دیدند, با چهرهٴ آنها کسی گناه کرد یا با چهرهٴ خودشان گناه کردند همهٴ اینها جزء ﴿نَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ﴾ میشود ﴿فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ﴾, خب حالا میفرماید راز این چیست که انبیا میآیند بهترین انسانها برای آنها پیام میآورند تبشیر میکنند انذار میکنند اینها به هوش نمیآیند سرّش چیست؟ فرمود ما بالأخره آن چراغ را قبلاً روشن کرده بودیم حالا دیگر آن چراغ را روشن نکردیم و او را به حال خودش واگذاشتیم ﴿إِنَّا جَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْراً وَإِن تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدَی فَلَن یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً﴾ ما این دوتا نعمت را از آنها گرفتیم قبلاً میدادیم حالا نمیدهیم اینکه مدّعی است ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ همیشه میگوید ﴿أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً﴾ من اینچنینم, من خودم زحمت کشیدم, من هر چه بخواهم میکنم, هر جا بخواهم میروم, هر چه بخواهم میخرم, هر چه بخواهم میخورم این هر چه, هر چه که میگوید داعیه استقلال دارد دیگر ما او را به حال خودش رها کردیم این «ربّ لا تَکِلْنی اِلی نَفْسی طَرْفَةَ عَیْنٍ اَبَداً» همین است فرمود ما او را به حال خود رها کردیم, به حال خود رها کردیم یعنی چه؟ یعنی این دوتا فیضی که به او میدادیم این را دیگر از این به بعد نمیدهیم خدای سبحان در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «قلم» که روزهای قبل هم مورد اشاره قرار گرفته بود فرمود: ﴿قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاءٍ مَعِینٍ﴾ ما این آبها را دوراه را, سهراه را, ورود ممنوع را, چهارراه را همه را ما در نقشه زیرزمینی کشیدیم ﴿فَسَلَکَهُ یَنَابِیعَ فِی الْأَرْضِ﴾ همهٴ این آبها کدام آب باید نزدیک زمین باشد؟ کدام آب باید دورتر باشد؟ آب باید کدام مسیر را طی کند؟ کجا دو طرف است؟ کجا یکطرفه است؟ کجا باید به صورت چشمه در بیاید؟ کجا به صورت چاه در بیاید؟ کجا به صورت قنات در بیاید؟ همهٴ نقشههای زمین را ما کشیدیم ﴿فَسَلَکَهُ یَنَابِیعَ فِی الْأَرْضِ﴾ بعد فرمود اگر ارادهٴ خدا تعلّق بگیرد که چند هزار متر اینها را به پایین ببرد که در دسترس صنایع شما نباشد چه کار میکنید؟ ﴿قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاءٍ مَعِینٍ﴾ این دربارهٴ آبِ طبیعی, اما دربارهٴ آب زندگانی که عقل و معرفت است این را هم در زمینِ دل فراهم کرد آن را در زمینِ گِل فراهم کرد در زمینِ دل فرمود: ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ از یک سو, ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ از سوی دیگر, حالا یک مقدار اینها را فروتر میبریم, پایینتر میبرد روی آنها کِنان و حجاب و سِتار قرار میهد که در دسترس کسی نباشد انسان هر چه فکر میکند به یادش نمیآید فرمود ما یک قفل بستیم ما اینها را در کِنّ و ستار و غار قرار دادیم ما دوتا مجرا بود برای آبِ حیات اینها همان طوری که آب ظاهری دو مجرا دارد آب باطنی هم که آب حیات است در زمینهٴ زندگی دوتا مجرا دارد آب بیرونی زمینی میتواند باغِ خوب باشد, مزرعهٴ خوب باشد, جایی برای زندگی باشد که یا آب از خودش داشته باشد آنجا چشمه و چاه بجوشد یا اگر خودش چشمه ندارد در نزدیکی او چشمهای باشد, چاهی باشد از آنجا با نهر بیاید در این استخر تأمین بکند با لولهکشی در منبع آب این شهر و روستا را تأمین بکند دیگر دوتا راه که بیشتر نیست جمعش ممکن است که جایی هم استخر داشته باشد و هم چشمه ولی بالأخره رفعش که ممکن نیست بالأخره این زمین یا باید از خودش آب داشته باشد یا لولهکشی بکند از جای دیگر بیاید انسان که بخواهد عالِم بشود هم دوتا راه دارد یا باید از دل بجوشد مثل انبیا و اولیای الهی که اینها نگارانیاند که مکتبنرفتهاند و با غمزه مسئلهآموز صد مدرّس شدند اینها از کسی درس نخواندند جایی درس نخواندند اینها چشمه را کسی آب نداد این استخر نیست کسی آب بریزد لولهکشی بکند یا نه, نظیر علمایی هستند که لولهکشی شده است به وسیله درسخواندنها, بحثکردنها, شاگرد استاد بودنها همین راهی است که از مجاری علمی به انسان میرسد, خب اگر کسی بخواهد چشمه باشد مثل انبیا راهش روشن است اگر کسی بخواهد متعلِّم علی سبیل نجات باشد مثل علما این هم راهش روشن است اینها از راه گوش استخر آب دارند گوش به حرف انبیا میدهند و خود انبیا(علیهم السلام) از راه دل چشمههای جوشان دارند اگر خدای ناکرده هر دو قطع شد خب انسان میخشکد دیگر فرمود ما هر دو راه را بر اینها بستیم نه از دل اینها چیزی میجوشد نه اینها گوش به حرف عالِمان دین میدهند ﴿جَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً﴾ حالا اگر این چشمه خروارها آب بیاید روی چشمه خب این چشمه دفن میشود دیگر این ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ همین است دسیسه کردند, مدفون کردند, مدسوس کردند آن ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ این سرمایهٴ اولیه را که خدا به اینها داد اینها در غرایز و اغراض دفن کردند پس از دل چیزی نمیجوشد حرفهای علما را هم که گوش نمیدهند لذا فرمود هم گوششان بسته است هم دلشان قفل شده است آنوقت اینها چه کار میتوانند بکنند با چه چیزی عالِم بشوند؟ ﴿فَلَن یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً﴾ البته ما قفل نزدیم اینها خودشان قفل زدند ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ ما نبستیم اینها بستند ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ اینها قفل کردند, اینها چرکین کردند, اینها رِیْن زدند, اینها کارشان را کردند اینها حرفهای علما را گوش ندادند و در چند جای قرآن فرمود اینها هر دو راه را به سوء اختیار خودشان بستند در سورهٴ مبارکهٴ «مُلک» آنجا که آغازش ﴿تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ﴾ است آیهٴ ده این است اینها در قیامت وقتی وارد جهنّم میشوند دربانهای جهنّم میگویند مگر علما نیامدند برای شما سخنرانی کنند همه که دسترسی به انبیا ندارند که مگر علما, بزرگان, مبلّغان دین نیامدند به شهر شما, به روستای شما, به محلّهٴ شما, در منطقهٴ شما؟ ﴿کُلَّمَا أُلْقِیَ فِیهَا فَوْجٌ﴾ دسته دسته وقتی که به جهنّم انداخته میشوند ﴿سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا﴾ خازنان جهنّم از آنها سؤال میکنند ﴿أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ﴾ نه یعنی مگر پیغمبر نیامد در روستای شما, در شهر شما چون برای هر کسی در هر روستا و هر شهر و هر خانه که پیغمبر نمیرود شاگردان انبیا همان حرفهای انبیا را به مردم میرسانند دیگر اگر عالمان دین, مبلّغان دین, سفیران دین همین طرح هجرت اینها حرفهای الهی را به مردم میرسانند دیگر در قیامت میگویند مگر عالِم نیامد در محلّهٴ شما در روستای شما در منطقهٴ شما؟ ﴿أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ ٭ قَالُوا بَلَی﴾ چرا علما آمدند, سفرای الهی آمدند همین طرح هجرت آمد همین سفیر هدایت آمد اما ﴿بَلَی قَدْ جَاءَنَا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنَا وَقُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِن شَیءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِی ضَلاَلٍ کَبِیرٍ﴾ بعد آن روز اینچنین اعتراف میکنند آیهٴ ده سورهٴ «ملک» این است که ﴿وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾ بالأخره یا ما خودمان باید مانند چشمه از دل میجوشیدیم آنکه نبود یا گوش به حرف عالمان دین میدادیم آن هم که نبود اگر گوش به حرف عالمان دین میدادیم یا از درون ما میجوشید ما الآن گرفتار جهنم نبودیم این برابر آیه ده سورهٴ مبارکهٴ «ملک» در سورهٴ مبارکهٴ «ق» آنجا هم به همین مضمون آمده است آیهٴ 37 سورهٴ مبارکهٴ «ق» این است ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرَی﴾ این حرفها تذکره است و یادآوری است برای کسی که یا مثل استخر راه آبگیریاش باز است یا مثل چشمه راه جوشش و فورانش باز است ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرَی لِمَن کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ﴾ گوش بده و بفهمد و عمل بکند پس دوتا راه است اگر این دوتا راه در روستا یا شهر نباشد خب آن سرزمین میخشکد دیگر در دل هم همین طور است فرمود ما این دوتا راه را به حال خودشان رها کردیم دیگر بسته شد ﴿جَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً﴾ که مبادا ﴿أَن یَفْقَهُوهُ﴾ این برای قلب که این دل بسته شد ﴿وَفِی آذَانِهِمْ وَقْراً﴾ این ثِقل را, سنگینی را در گوششان گذاشتیم پس نه اهل گوشاند نه اهل هوش خب چنین گروهی بالأخره ﴿فَلَن یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً﴾ دیگر, ﴿وَإِن تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدَی فَلَن یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً﴾ این با «لن» تأکید با تعبیر أبد نشانهاش این است که هرگز اینها ایمان نمیآورند خب این ظاهرش هم همین طور است دیگر اگر زمینی نه استخر داشته باشد نه لولهکشی آب داشته باشد از جایی بیاورد نه چشمه و قنات از خودش داشته باشد خب همیشه موات است دیگر, این مضمون تاکنون چندجا محلّ بحث قرار گرفت یکی آیهٴ 25 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بود که در آیهٴ 25 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» به این صورت آمده است ﴿وَمِنْهُم مَن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَجَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْراً وَإِن یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لاَ یُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّی إِذَا جَاءُوکَ یُجَادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ﴾ اینها نه چشمه دارند نه استخر وقتی هم که میآیند اصلاً فرصت نمیدهند تو حرف بزنی فقط حرف خودشان را میزنند یک عده میآمدند محضر حضرت که معارف الهی را یاد بگیرند در همان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که آیهاش قبلاً گذشت فرمود اینها که میآیند پای درس تو سلام مرا به اینها برسان یا سلام خودت را به اینها ابلاغ بکن ﴿وَإِذَا جَاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾ اینکه خطیب نماز جمعه اول سلام میکند بر اساس همین دستور است فرمود اینها که میآیند برای فراگیری علوم وحیانی به اینها سلام بکن اینها یک گروهاند, یک عده میآیند حرف خودشان را بزنند اصلاً گوش نمیدهند تو چه میگویی ﴿حَتَّی إِذَا جَاءُوکَ یُجَادِلُونَکَ﴾ اینها اصلاً میآیند برای جدال نه میآیند برای مباحثهٴ حق و گوش بدهند یا از قلب چیزی بجوشد یا در گوش چیزی فرو برود این دوتا آیه که قبلاً یکی در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بود یکی هم در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» دیگر بحث مبسوط خودش را آنجا گذرانده آیهٴ 46 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» هم همین است ﴿وَجَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْراً وَإِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ﴾ اگر سخن از توحید بود ﴿وَلَّوْا عَلَی أَدْبَارِهِمْ نُفُوراً﴾ خب پس اگر توضیحاتی هم بود دیگر مربوط به آن بحثهای قبلی است. اما آنچه که این ﴿أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً﴾ مربوط به هر دو گروه است بالأخره.
اما بخشی که مربوط به سؤالات قبلی است در جریان فرشتهها چون تا حال چندجا در همین قرآن کریم از امر فرشته که آیا تشریعی است یا تکوینی است, هر کدام محذور دارد, فارق از این دو امر چه چیزی میتواند باشد چون مهمترین بحثش در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بود و تعلیم اسما هم آنجا بود و آنجا مفصّل بحث شد در تسنیم هم چاپ شد دیگر آنها را خیلی ما تکرار نکنیم. در جریان جهنم, جهنمیها گرچه در این آیه ﴿مُّوَاقِعُوهَا﴾ فرمود اینها ﴿فَظَنُّوا أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا﴾ نشانهٴ آن است که اینها با اختیار وارد میشوند ولی در حقیقت نتیجهٴ اعمال سویی که به اختیار انجام دادهاند اینها با اختیار وارد جهنم میشوند گرچه مأموران الهی اینها را میبرند ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ کنار اینها هست, ﴿أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ﴾ هست اما نتیجهٴ سوء اختیار خود اینهاست و چون باطن هر معصیتی آتش است بدون اینکه ما نیازی به تأویل داشته باشیم فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ دیگر نیازی نیست ما بگوییم مضاف محذوف است یا مجاز در کلمه است یا مجاز در اسناد است «یدعون إلی المعاصی الّتی یوجب ارتکابها دخول النار» خیر اینچنین نیست حقیقتِ آتش گناه است که بعضیها مدّعی بودند این افرادی که آتشبیار معرکهاند, فتنهگرند برای ایجاد اختلاف تلاش و کوشش میکنند این بزرگان میگفتند وقتی این بنده خدا حرف میزد ما میدیدیم از دهنش آتش در میآید برای ماها که محجوبیم میگوییم یا مضاف در تقدیر است یا مجاز در کلمه است یا مجاز در اسناد است یا حذف مضاف است ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ یعنی «یدعون الی المعاصی الّتی موجبة الی النار» یا در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که دارد ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً﴾ یعنی مالِ یتیم آتش نیست چون در قیامت باعث ورود در آتش میشود از این جهت است گویا آتش میخورند خب آنکه مربوط به جملهٴ بعد است که فرمود: ﴿وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾ ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾ آن نارِ قیامت که سرِ جایش محفوظ است این حقیقتاً نار است حالا همان طوری که ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ﴾ این هم همین طور است هیچ معصیتی نیست مگر اینکه آتش است ﴿ولکن لا ترونهم ولکن لا تسمعونهم﴾, ﴿لَکِنْ لا تَفْقَهُونَ﴾ و مانند آن, اسنادی نیست که ما بگوییم مجاز در کلمه است یا مثلاً مضاف محذوف است اگر ما این ظاهر را حفظ بکنیم هیچ محذوری ندارد که واقعاً گناه آتش است.
خب, اما در جریان اینکه عدهای به جن پناه میبرند خب برخی از مردم خب متأسفانه گرفتار این هستند یا در اذیت شیطاناند یا با شیطان ارتباط دارند اینکه فقها در مکاسب محرّمه این را کسب محرّمه میدانند برای اینکه کار شدنی است اگر کار ناشدنی باشد محال باشد که جزء مکاسب محرّمه نیست احضار اجنّه جمع جنین است نه جمع جن, ﴿وَإِذْ أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ﴾ یعنی همهٴ شما اجنّه بودید, یعنی همهٴ شما جنین بودید جمع جن جِنّة است نه اجنّه فرمود همهٴ شما بالأخره دوران جنین را گذراندید یک عده هستند که با جن ارتباط دارند کسبشان حرام است این کار حرام است و ممنوع, اعتقاد به اینکه اینها مؤثّرند که ﴿کَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ﴾ این هم محرّم است اما آثار اینها متأسفانه برای بعضیها اینها چون هم مومن دارند هم کافر دارند مزاحم عدهای هم هستند اما آثار اینها هم میتواند بدنی باشد چه اینکه ایّوب(سلام الله علیه) گفت: ﴿مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ﴾ هم میتواند درونی باشد یعنی در خیال و واهمه و تخیّلات آدم اثر میگذارد که ﴿یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ ٭ مِنَ الجِّنّةَ وَالنَّاسِ﴾ اینها مرگ دارند, زندگی دارند منتها بعضیها عمر طولانیتری دارند اما شخص ابلیس برابر آنچه را که خدای سبحان درخواست او را اجابت کرده است تا قیامت زنده نیست ولی «الی یوم وقت معلوم» زنده است که عمر درازی دارد لکن ذریّه او یکی پس از دیگری متولّد میشوند و میمیرند و مانند آن.
مطلب دیگر, در آخرت جا برای خلاف و باطل و لغو و امثال ذلک نیست جا برای اینکه حرف باطل بزنند, کار باطل بکنند, یک نشاط کاذب داشته باشند اینچنین نیست اگر کسی در جهنم است رنجش صادق است و اگر در بهشت است گنجش هم صادق است چون ﴿إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ﴾ کلّ آخرت این طور است همهشان زندهاند در خصوص بهشتیان فرمود: ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ﴾ این جا برای لغو و تأثیم و امثال ذلک نیست و اینکه ما چرا لذّت عبادت را یا لذّت مناجات را نمیچشیم برای اینکه یک بیمار وقتی که تب دارد شما میبینید یک حبّه قند که در دهنش میگذارند احساس تلخی میکند یا اگر احساس تلخی نکند احساس شیرینی نمیکند این برای اینکه مریض است مناجات را قلب باید لذّت ببرد اگر کسی ﴿فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ شد دیگر لذّت نمیبرد شما بهترین گلابی را به یک انسان تبدار بدهید او احساس لذّت نمیکند چون فضای کام او تلخ است آن سلامتِ قوّهٴ ذائقه از دست رفته است لذا احساس نشاط نمیکند این هم که گفته شد «المؤمن مرآة المؤمن» این درست است یک وظیفهٴ اخلاقی هم هست لکن این روایت را در معنای جامع به کار بردند مؤمن آینهٴ مؤمن است به جای اینکه در پشت سر او عیبجویی کند یا غیبت کند در حضور او امر به معروف و نهی از منکر میکند آن غیبت و عیبجویی میشود محرّم, این امر به معروف میشود واجب مرآت خاصیّتش همین است در غیاب آدم که عیبجویی نمیکند در حضور آدم عیبِ آدم را به آدم میگوید میشود نصیحت, میشود امر به معروف, میشود تذکره مؤمن مرآت مؤمن است به این معنا میتواند باشد. اما یکی از اسمای حسنای ذات اقدس الهی که در بخشی از آیات قرآنی آمده این مؤمن است خدا مرآت انسان است انسان هم مرآت خداست خدا خود را در آینهٴ خلق میبیند خلق هم خود را در آینهٴ الهی میبیند نه در خود ذات اقدس الهی در این نورِ نور السماوات و الأرض خود را میبیند چون ما اگر بخواهیم خود را بشناسیم این سه امر یعنی عالِم و علم و معلوم همه در چنگ نور السماوات و الأرضاند نور سماوات و الأرض اینچنین نیست که جدای از درون ما باشد عالِم را که ما هستیم فرا گرفته و در رفته, علم را که وصف ماست فرا گرفته و در رفته, معلوم را که خود ما هستیم فرا گرفته و در رفته, از بس قَدَر است هر جا برود حرف خودش را میزند شما میبینید مسئلهٴ شیء, مفهوم شیء عامترین مفاهیمی است که بشر میشناسد حتی از بعضی از جهات از مفهوم وجود اعم است این شیء این مفهوم شیء که بر تمام اشیای عالَم صادق است چون مفهوم است و سلطهپذیر همه را در برمیگیرد اما هر جا که رفت لون همانجا را میگیرد مثلاً اگر گفتیم این حَجَر است و شیء است میگوییم «هذا حجرٌ و شیء» اگر دربارهٴ درخت گفتیم «شجرٌ» میگوییم «هذا شجرٌ و شیء» شیء در اینجا بر حجر حمل میشود در آنجا بر شجر حمل میشود اما خدای سبحان همهجا هست و همه را میمالاند و خودش, خودش است ﴿هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ﴾ اینچنین نیست که «هو الذی فی السماء سماءٌ و فی الأرض أرضٌ» چون نَفَس هر موجودی را میگیرد جایی را برای غیر نمیگذارد تا ما بگوییم این هم الهٌ هم ارضٌ, هم الهٌ هم سماءٌ این خاصیّت قَدر بودن خداست, خاصیّت هو الغالب بودن خداست در آن دوتا روایتی که مرحوم صاحب وسائل نقل کرده که در بحث پارسال خواندیم گرچه برخی از متأخّران این دوتا روایت را تضعیف کردند اما یک بحث رجال و درایه لازم است که آیا نظر قُدما مثل مرحوم کلینی مثل مرحوم صدوق در توثیق و تعدیل معیار است یا نظر برخی از متأخّران آن بزرگان اینها را به عنوان روایت معتبر یاد میکنند این یک, ثانیاً در این روایات برهان اقامه کرده حضرت فرمود این خدا نامحدود است اگر نامحدود است در قبال نامحدود ما یک محدود دیگر نداریم وگرنه آن میشود محدود «کان ثمّ شیءٌ» وقتی حضرت سؤال کرد الله أکبر یعنی چه؟ او گفت «ألله أکبر من کلّ شیء» حضرت فرمود: «کان ثمّ شیءٌ» پس خدا موجودی است در برابرش موجودات دیگر هم هستند دیگر خب آن میشود محدود اگر ما گفتیم الف موجود است منتها موجود بزرگ باء هم موجود است پس الف باید جایش تمام بشود که نوبت باء برسد یا نه؟ این میشود محدود فرمود مگر «کان ثمّ شیءٌ» عرض کرد پس چه بگویم؟ فرمود: «الله أکبر مِن أن یوصف» که در بحث پارسال گذشت که این «یوصف» موجبهٴ معدوله نیست نه خدا بزرگتر از آن است که وصف بشود بلکه سالبهٴ محصّله است «الله لا یوصف» و راهحلش را وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) در آن بخش پایانی همین باب ذکر مجلس الرضا ذکر کرده وقتی آن شخص گفت خدا را ما چطور بشناسیم آیا ما در خداییم یا خدا در ماست؟ حضرت فرمود نه, نه ما در خداییم نه خدا در ماست عرض کرد حالا که نه ما در خداییم نه خدا در ماست چگونه او را بشناسیم؟ حضرت فرمود من جریان آینه را برای شما تشریح میکنم شما خودتان را در آینه میبینید یا نه؟ عرض کرد بله, فرمود: «أنت فیهما أم هی فیک» شما در آینه هستید یا آینه در شماست؟ عرض کرد نه این است نه آن, فرمود شما این مشکل خودت را حل کن جهان صورت مرآتیه است صورت مرآتیه جا تنگ نمیکند اگر ما شخصی داشتیم نامتناهی بعد صُوَر مرایی فراوان مرآتی که حکیم میگوید و مفسّر نه مرآتی که آینهفروشها آنجا میگویند مرآت, مرآتی که حکیم میگوید یعنی «ما به یُریٰ صاحب الصوره» یعنی این صورت ابزار دیدن آن صاحب صورت است نه آن شیشه و جیوه و قاب آنکه آینهفروش میگوید آینه اما وقتی که در روایت میگویند آینه, آلت دیدن صاحب صورت است نه آلت دیدن صورت آنکه آینهفروش میگوید آینه, مرآت اسم آلت است آلت دیدن آن صورت است آن در بازار آینهفروشهاست اما آنکه در بحثهای علمی مطرح است ابزار دیدن صاحبصورت است خود آن صورت مرآتیه را میگویند مرآت خب اینکه جا تنگ نمیکند حضرت فرمود شما مشکل خودت را حل کن بعد بروی مشکل الله را حل کنی صدر و ساقهٴ عالَم صورت مرآتیه او هستند در قبال خدا چیزی وجود ندارد میشود آیت او و مرآت او. صلوات خدا و سلام خدا به ارواح انبیا و اولیا مخصوصاً امام رضا(علیهم الصلاة و علیهم السلام).
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است