- 217
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 36 تا 40 سوره انفال
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 36 تا 40 سوره انفال":
جهنم در برابر بهشت است خدا بهشت را با وسعت و عظمت ستود
اگر همه مردم دنیا بخواهند مهمان یک مومن بشوند، در بهشت منزل او وسیع است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبیلِ اللّهِ فَسَیُنْفِقُونَها ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یُغْلَبُونَ وَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ ٭ لِیَمیزَ اللّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ یَجْعَلَ الْخَبیثَ بَعْضَهُ عَلی بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمیعًا فَیَجْعَلَهُ فی جَهَنَّمَ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ ٭ قُلْ لِلَّذینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ اْلأَوَّلینَ ٭ وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللّهَ بِما یَعْمَلُونَ بَصیرٌ ٭ وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَوْلاکُمْ نِعْمَ الْمَوْلی وَ نِعْمَ النَّصیرُ﴾
این کریمه که فرمود کفار کمک مالی میکنند ولی این کمک مالی برای آنها سودی ندارد گذشته از اینکه یک اصل کلی است در آن جریان جنگ بدر و احد یک پیشگویی و زمینه اعجاز غیبی هم به همراه دارد فرمود اینها الآن تلاش و کوشش میکنند لکن هم این اموال بر آنها حسرت میشود اولاً شکست میخورند ثانیاً و این قدرت نظامی و مالی آنها هیچ کارآمد نیست بحثهای جهنم هم که سر جایش محفوظ بنابراین گذشته از اینکه یک اصل کلی است و تا زمان قیامت کبری این اصل جاری هست پیشگویی و جریان اعجاز را هم به همراه دارد.
مطلب دوم آن است که اینکه فرمود: ﴿لِیَمیزَ اللّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ این هم یک اصل کلی است همواره در جریانهای سیاسی و مانند آن گروها افکار و اشخاص شناخته شده نیستند لکن در جمع بندی شده بالأخره خبیث از طیب جدا میشود اینطور نیست که بساط دنیا و اختلاف و امتزاج و بدون تمیز باشد در هر جریانی گروهها جناحها احزاب حق و باطل با هماند سرانجام ﴿لِیَمیزَ اللّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ یک اصل حاکم است بالأخره یک روزی آن درون بیرون میرود و ظاهر میشود تنها اختصاصی به قیامت ندارد.
مطلب سوم آن است که جهنم در برابر بهشت است خدا بهشت را با وسعت و عظمت ستود صحبت در این است که ﴿وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ﴾ در آن دو آیه از مساحت بهشت و فسحت و وسعت بهشت سخن به میان آمده و روایات هم معنا کرده است اینکه گفته میشود ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ﴾ نه معنایش این است که مجموع بهشتیها در یک هم چنین عالمیاند بلکه مساحت خانه هر مومن این قدر است که اگر همه مردم دنیا بخواهند مهمان یک مومن بشوند جا دارد همه مردم دنیا بخواهند مهمان یک مومن بشوند در بهشت منزل او وسیع است ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ﴾ این است که انبیاء اولیاء (علیهم الصلاة و علیهم السلام) خیلیها را سفیه میدانند که شما چه چیزی را به چه چیزی تبدیل کردید فروختید همین است در بیانات نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) است که اگر شما بدانید بهشت چه خبر است اینجا جمع نمیشوید دور من مشکل شما این است که از عالم بی خبرید نمیدانید خدای سبحان در برابر ایمان و عمل صالح و عدل موقت چه خواهد داد به هر تقدیر جای مومن در بهشت وسیع است لکن جهنمیها گرفتار ترافیکاند و تراکماند و تراکب این طور نیست که یک جهنمی در جهنم هم راحت جای وسیع داشته باشد برای سوخت و سوز آنجا هم جایش تنگ است این طور نیست که دست و بالش باز باشد تا بتواند دست و پا بزند با دست و پای بسته میسوزانندش ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعًا فَاسْلُکُوهُ﴾ خب این کسی که تنگ نظر است خود را میبیند و منافع خود را و لاغیر این در دنیا در فشار است در برزخ و حالت احتضار هم در فشار است در جهنم هم در فشار اما در دنیا در فشار است برای اینکه تمام تلاش و کوشش او و بیخوابیهای او برای طلب مفقود و حفظ موجود است آنچه را که ندارد فراهم بکند آنچه را هم که دارد تلاش و کوشش میکند حفظ بکند تمام آز و حرصش بین این دو امر خلاصه میشود طلب مفقود و حفظ موجود و همین دو امر هم او را فشار میدهد که با داشتن همه امکانات هم بالأخره شبها باید با قرص خواب بخوابد و هیچ آرامشی هم ندارد از این معنا در دنیا ذات اقدس اله تعبیر به ضنک کرده است ﴿وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکًا﴾ این یک زندگی فشارداری دارد این مال دنیای او ولو از نظر مسایل مای متمکن باشد در زمان مردن هم فشار احتضار دارد برای اینکه از همه اینها باید دل بکند که برای او بسیار سخت است همان احتضارش به صورت فشار قبر درمیآید در قبر هم فشارش بین این تعلقات است آنجا هم در ... قبر و فشار قبر رنج میبرد ولو یک قبر وسیعی برای خود انتخاب بکند ولی از فشار قبر در امان نیست چون قبر همان برزخ خواهد بود چهار عالم که نیست یکی دنیا یکی قبر یکی برزخ یکی قیامت وقتی از ائمه (علیهم السلام) سؤال میکنند که برزخ از چه وقت شروع میشود «منذ القبر» این روایت در جوامع ما هست مخصوصاً مرحوم فیض در وافی اینها را جمع کرد و شرح هم داد که برزخ همان قبر است چه در صحرا بمیرد چه در دریا بمیرد بالأخره اگر کافر باشد فشار دارد یک آتشی نیست که از آب بترسد و در آب آتش نباشد اینطور نیست چون قبری که حفرة من حفر النیران اگر کسی در دریا هم غرق بشود همینطور است دیگر در جریان قوم نوح مستحضرید که فرمود: ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نارًا﴾ نه ثم ادخلوا اینها همین که غرق شدند مستقیماً رفتند در آتش با فاء که هم ترتب است هم فاصله زمانی نیست یک آتشی است که در دریا هم هست ﴿أُغْرِقُوا﴾ نه ثم ادخلوا ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نارًا﴾ خب این هم میشود فشار قبر یعنی فشار برزخ در جهنم هم همین آیات خوانده شده که ﴿مُقَرَّنینَ فِی اْلأَصْفادِ﴾ در این زنجیرها بسته است و میسوزند آن ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ یک آیه ﴿مُقَرَّنینَ فِی اْلأَصْفادِ﴾ این دو آیه این کریمه که فرمود: ﴿یَجْعَلَ الْخَبیثَ بَعْضَهُ عَلی بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمیعًا فَیَجْعَلَهُ فی جَهَنَّمَ﴾ این هم نشان میدهد که بسته بسته میآیند گاهی یک نفر را در زنجیر میبندند گاهی ده تا ده تا را بسته بسته میآورند اینها که الکفر ملة الواحده با هم بودند اینها را بسته بسته در آتش میاندازند که جا برای دست و پا زدن اینها هم نیست برای اینکه از دستش هیچ استفاده نکرد از پایش هیچ استفاده نکرد از مجاری ادراکی تحریکیاش هیچ بهره نبرد لذا همانطور دست بسته بود دیگر مثل اینکه دست ندارد پا بسته بود مثل اینکه پا ندارد لذا با همین وضع اینها را گرفتار عذاب میکنند خب ﴿فَیَرْکُمَهُ جَمیعًا﴾ پس آنجا یعنی جهنم جای تراکم و جای تراکب و ازدحام است در قبال بهشت مرد مومن در هر سه نشئه در فسحت است چون شرح صدر دارد بر اساس ﴿وَ مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ﴾ این هرگز نمیماند در تنگنا نیست این مال دنیا در برزخش هم که روضة من ریاض الجنه «القبر اما حفرة من حفر النیران اؤ روضةٌ من ریاض الجنه» که همان شخص میبیند دیگر همان شخص میبیند وقتی این تشییع کنندهها رفتند او را مینشانند و با او اعمال و کارهایش را شروع میکنند خودش کاملاً میبیند میبیند همین قبر است منتهی او میبیند دیگران نمیبینند خودش میبیند او را نشاندند دیگران نمیبینند این مال دنیای او که شرح صدر دارد در برزخ هم که روضة من ریاض الجنه در بهشت هم که ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ﴾ بنابراین مومن در هر سه نشئه مشروح المکان است چون مشروح الصدر است از شرح صدر برخوردار است لذا در دنیا هم در هیچ کاری نمیماند در برزخ هم فی روضة من ریاض الجنه در جنت هم ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ﴾ تراکم و تراکبی در کار نیست آن چون بعد از او آمده در قیامت هم ﴿لِیَمیزَ اللّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ هست و ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ اما این اطلاقش شامل هر دو قسمت میشود آن ذیلش به قرینه جهنم مربوط به جهنم است اما این ﴿لِیَمیزَ اللّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ این دلیل است برای تشخیص غالب و مغلوب دیگر فرمود که ﴿ثُمَّ یُغْلَبُونَ وَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ﴾ این با تشخیص غالب و مغلوب از یک سو تشخیص بهشتیها و جهنمیها از سوی دیگر برای آن است که در هر دو نشئه .. پیدا کنند اطلاق آیه شامل هر دو بخش میشود اختصاصی به آخرت ندارد نه در چون .. است که مثلاً ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللّهُ أَضْغانَهُمْ﴾ آنها که در دلهایشان مرض است فکر کردند که بالأخره یک روزی خدا اینها را بیرون نمیآورد بیرون میآورد گاهی اصلاً در دنیا میآورد گاهی هم در آخرت بیرون میآورد اختصاصی به جریان آخرت ندارد اطلاقش شامل هر دو بخش خواهد شد تراکم به معنی پرشدن که نیست که اگر پر میشد آنگاه «هَلْ مِنْ مَزیدٍ» جا نداشت خب چون تبشیر و انذار با هم هست لذا تا پایان بحث مسئله تبشیر و انذار را کنار هم ذکر میکنند ﴿قُلْ لِلَّذینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ﴾ این تبشیر ﴿وَ إِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ اْلأَوَّلینَ﴾ این انذار این جریان اینکه اگر اینها موعظه پذیرفتند گذشتهها از اینها صرفنظر میشود در سورهٴ مبارکهٴ بقره آیه 275 ذیل بحث ربا به این صورت آمده است که ﴿فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهی فَلَهُ ما سَلَفَ﴾ اگر کسی در زمان جاهلیت و کفر ربا گرفته بود معصیت کرده بود حکم تکلیفی و حکم وضعیاش ساقط است ﴿فَانْتَهی فَلَهُ ما سَلَفَ﴾ اختصاصی هم به مسئله ربا ندارد برای اینکه مورد مخصص نیست و شأن نزول مخصص نیست و مانند آن اصل کلی این است که ﴿فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهی فَلَهُ ما سَلَفَ﴾ و قانون «الاسلام ما یجب ما قبله» یا تعبیراتی که در کتابهای اهل سنت آمده است «الاسلام یهد و ما قبله الهجرت یهد و ما قبلها الحج یهد و ما قبله» اینها هم تأیید میکنند لکن قانون جبر غیر از قانون عدم عطف بر ما سبق است عدم عطف بر ما سبق که هیچ قانونی عطف بر ماسبق نمیشود معنایش این است که اگر یک سلسله کارهایی قبلاً میشد و قانونی هم که آنها را جرم بداند وضع نشده بود بعداً قانون وضع شد و آنها را جرم دانست قانون عطف بر ما سبق نمیشود که گذشته را هم شامل بشود مثلاً اگر تا اول مهر رفت و آمد دو طرفه در یک خیابانی جایز بود قانون از اول مهر این چنین شد که این خیابان باید یک طرفه باشد که اگر کسی دو طرفه رفت از آن طرف آمد او را جریمه میکنند میگویند این قانون عطف بر ما سبق نمیشود یعنی کسانی که در شهریور از آن راه میآمدند آنها را جریمه بکنند که چرا شما یکماه قبل از آن راه میآمدید چون آخر یک ماه قبل این خیابان دوطرفه بود یک طرفه نبود که این را میگویند قانون عطف بر ما سبق نمیشود از این تاریخ به بعد هر کس مرتکب این جرم شد بزهکار خواهد بود چون از این تاریخ به بعد این جرم تلقی شده است قبلاً که جرم نبود اما «الاسلام یجب ما قبله» میگوید که وقتی که اسلام آمده و چیزهایی را به عنوان جرم معرفی کرده اگر کسی مرتکب بشود باید هزینهاش را بپردازد چه مسلمان چه کافر بنا بر اینکه تکلیف شامل کافر هم میشود کما هو الحق ولی اگر کسی مسلمان بود و این کارها را انجام داد گرفتار کیفر خواهد بود و اگر کافر بود و این کارها را انجام داد و بعداً مسلمان شد مشمول عفو الهی است این عفو ثبوت بعد از سقوط است عطف غیر از عدم عطف بر ما سبق است عدم عطف بر ما سبق معنایش این است که قبلاً این جرم نبود تا کسی از او هفو کند که اما قانون جد و عفو بر گذشته این است که در ظرف ارتکاب این عمل این عمل جرم بود منتهی این شخص چون توبه کرده است ذات اقدس اله از جرمهای ارتکابی او صرفنظر میکند پس اینها دو تا قانون کاملاً جدای از هم است و اصل ﴿فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهی فَلَهُ ما سَلَفَ﴾ شامل ... حکم خاص خودش را باید مطرح کرد ﴿وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ این فتنه که معنای جامع و وسیعی دارد مصادیق فراوانی دارد که بارزترین آنها مسئله شرک است برخیها مانند صاحب المنار و مانند این چنین معنا کردهاند که با مشرکین مبارزه کنید تا آن آشوبهایی که داشتند آنها سر جایشان نشانده بشود گرچه این تفسیر در تفسیر المنار نیست ولی میشود در تقریب بیان ایشان از این آیه کمک میگرفت مشرکین قبلاً فتنهگری میکردند برابر آیه 30 همین سورهٴ مبارکهٴ انفال که بحثش قبلاً گذشت کار آنها این بود ﴿وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ﴾ اینها برای براندازی نظام اسلامی نقشه اعدام نقشه تبعید نقشه حبس و مانند آن نقشه مصادره میکشیدند با اینها مبارزه کنید تا دست آنها از فتنه علیه ظام اسلامی کوتاه بشود همین اگر دست آنها کوتاه شد دیگر کاری به اسلام و مسلمین ندارند بس است ﴿وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ این غایت وقتی فتنه برطرف شد دست آنها کوتاه شد توان آن را نداشتند در براندازی اسلام و مسلمین و نظام اسلامی و علیه مسلمین تلاش و کوشش بکنند یا تبعید یا اعدام یا زندان یا مصادره اموال و مانند آن دیگر کار تمام است بعد میگوید که از ابن عباس نقل شده است که منظور این است که ﴿وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ یعنی شرکی روی زمین نباشد و چون دیدند این کار خیلی سخت است آدم اینقدر مبارزه بکند که کلاً شرک برطرف بشود گفتند که تعبیر این آیه هنوز نیامده عند ظهور المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) این آیه معنا پیدا میکند بعد روی همان گرایش خاص وهابیت خودش که نه به این اصل معتقد است نه آیه را مثلاً حاضر است درست معنا کند این را رد کرده که منظور این نیست که شما مبارزه کنید تا شرک برطرف بشود منظور این است که مبارزه بکنید تا با شما کاری نداشته باشند و اگر چنانچه کاری با شما نداشتند دیگر آیه ﴿لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ﴾ مطرح است شما مبارزه کنید تا شما را در دینداری مزاحم آزادی شما نباشند شما هم مزاحم آزادی دینداری دیگران نباشید چون ﴿لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ﴾ و عدهای هم در صدر اسلام بچههای آنها یهودی شدند و مسلمین خواستند این بچهها را از یهودیت به اسلام برگردانند دستور رسید که نه ﴿لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ﴾ چه کار دارید بگذارید هر دینی که خواستند قبول بکنند بنابراین معنای ﴿وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ این است که شما مرز مبارزهتان آنجا است که دیگران کاری به شما نداشته باشند اما شما هم کاری به دیگران نداشته باشید اگر به جایی رسیدید به قدرتی رسیدید که دیگران نسبت به اسلام قدرت براندازی نداشتند درباره شما تبعید زندان اعدام مصادره اموال و مانند آن نتوانستند تحمیل بکنند دیگر مبارزات تمام است و چون به جریان حضرت حجت (سلام الله علیه) هم معتقد نیست این را باور نمیکنند احیاناً این را انذار تلقی میکنند این خلاصه نظر صاحب المنار آن وقت جریان عبدالله ابن عمر را هم نقل میکن میگوید که عبدالله ابن عمر در آن مبارزات صدر اسلام حضور پیدا نمیکرد به او گفتند که مگر شما آیه سوره حجرات را نشنیدهاید آیه 9 سوره حجرات ﴿وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی اْلأُخْری فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغی حَتّی تَفیءَ إِلی أَمْرِ اللّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ﴾ الآن که بین حضرت امیر و دیگران جنگ هست شما باید بالأخره دخالت کنید اصلاح کنید ﴿بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ﴾ و اگر طرف اصلاح پذیر نبود و طرف بغی درآورد باید با باغی مبارزه کرد باید با طاغی و یاغی مبارزه کرد آیا این آیه را نشنیدی و نمیخواهی به این آیه عمل کنی گفت من اگر تعییر بشوم و سرزنش بشوم که چرا به آیه سوره حجرات عمل نکردم برای من بهتر است تا سرزنش بشوم که چرا به آیه سوره نساء عمل نکردم در سوره نساء آیه 93 به این صورت است ﴿وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ﴾ من اگر مبارزه کنم در این جنگ شرکت بکنم بالأخره عمداً یک مومنی را میکشم من اگر سرزنش بشوم که چرا به آیه سوره حجرات عمل نکردم برای من بهتر است تا لأن اعیر بترک آیة سورة النساء اینجا میگوید که مومن را نباید بکشید در بخش دیگری که ابن کثیر جریان ابن زبیر را مطرح میکند میگوید که در جریان ابن زبیر به او گفتند که چرا شما در نبرد شرکت نمیکنید و حال اینکه خدا فرمود: ﴿وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ گفت ما در عهد پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به این آیه عمل کردیم و جلوی فتنه را گرفتیم ﴿وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ محقق شد اما تریدون ان تقاتلوا حتی تکون فتنه شما دست به جنگ زدید میخواهید فتنه بکنید و من شرکت نمیکنم آن وقتی که ما میجنگیدیم برای این بود که فتنه پدید نیاید اما الآن شما دارید میجنگید که فتنه کنید لذا من دخالت نمیکنم این داستان مبسوط را در دو مقطع جناب صاحب المنار از عبدالله ابن عمر نقل میکند راضیاً و مائلاً به که به روش جناب ابن عمر راضی است میگوید این نشانه آن است که ایشان آیه را همانطور معنا میکند که ما معنا کردیم باید به جناب مفسر المنار گفت که شما هم از شاهد داخلی غفلت کردید یعنی داخل این آیه یک، هم از آیات دیگر غفلت کردید این دو، و هم از سرنوشت مشئوم و تلخ عبدالله ابن عمر که علی ابن ابیطالب را تنها گذاشت و با پای حجاج بیعت کرد غافل بودید سه، آن روزی که حجاج آمد و هل من مبارز طلب میکرد و حاکم طاغی باغی علی الاطلاق آن منطقه شد همین عبدالله ابن عمر از ترس رفته که با او بیعت کند گفت مد یدک لأن ابایعک برای اینکه من از پیغمبر شنیدم که فرمود: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتةً جاهلیه» و خلیفه من و امام زمان من مروان در شام هست در جای دیگر هست من به او دسترسی ندارم شما جانشین و نماینده اویید دستی دراز کن که من بیعت کنم گفت وقتی ابن زبیر روی چوبه دار رفت این حدیث یادت آمد تو با علی ابن ابیطالب بیعت نکردی همانجا پایش را دراز کرد گفت با پای من بیعت کن گفت تو اگر میخواستی به این حدیث عمل کنی با علی میساختی این لاشه ابن زبیر که روی دار کشیده شده تو را به اینجا آورده خب جناب المنار شما از قصه عبدالله ابن عمر چرا بی خبرید این سرگذشت تلخ برای او یک آدم محافظه کاری بود که با دست علی ابن ابیطالب (سلام الله علیه) بیعت نکرد ولی با پای حجاج مجبور شد بیعت کند اما آن دو تا شاهد قرآنی فرمود که در همین آیه محل بحث فرمود: ﴿وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ این عقد سلبی قضیه عقد ایجابی قضیه هم در ذیل همین آیه است ﴿وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ﴾ دیگر دینی غیر الهی ما نداشته باشیم گر چه دین حق دین ناب همان اسلام است ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾ نه تثنیه بردار است نه جمع دین تثنیه ندارد چه رسد به جمع که بگویند ادیان اما وقتی که سخن فرعون و امثال فرعون مطرح است که میگوید ﴿إِنّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی اْلأَرْضِ الْفَسادَ﴾ معلوم میشود دین مجموع قوانین حاکم بر یک مملکت است حرف فرعون این بود که من میترسم موسای کلیم دین شما را از بین ببرد همان حرفی که پسر پهلوی در اواخر قدرتش در حرم مطهر امام رضا (سلام الله علیه) گفت اینها آشوبگرانند من میترسم اسلام را از بین ببرند حرف محمد رضای پهلوی در حرم امام رضا (سلام الله علیه) در اواخر قدرتش کم کم میخواهد فرار کند این بود گفت من میترسم که اینها اسلام را از بین ببرند از آن طرف امام آن حرف را میزند از این طرف این حرف میزند خب ﴿إِنّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی اْلأَرْضِ الْفَسادَ﴾ اینگونه از ادیان در عالم هست آیه میفرماید که یک عقد سلبی داریم یک عقد ایجابی اینقدر مبارزه کنید که از سلطه و تیررس آنها خارج باشید آنها نتوانند اعدام بکنند زندان ببرند مصادره کنند تبعیدتان کنند این فتنهای نباشد و عقد ایجابی هم دارد ﴿وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ﴾ اینقدر مبارزه کنید تا کل دین مال خدا باشد این شاهد داخلی شاهد خارجیاش در سورهٴ مبارکهٴ توبه و سور دیگر به این صورت آمده است در سوره توبه آیه 29 دارد که آنها که ﴿لا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدینُونَ دینَ الْحَقِّ﴾ با آنها مبارزه کنید ﴿حَتّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ﴾ این یک، آیه 32 و 33 این است که ﴿یُریدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَی اللّهُ إِلاّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ خب اینکه میخواهد بر همه ادیان پیروز بشود اینکه با معجزه نمیخواهد که اگر با معجزه بخواهد که آن جور شهید و اعطای سید شهدا در جریان احد و اینها نبود که اعجاز آن گوشه کار است که فرمود اگر شما ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ﴾ آن وقت ﴿یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ﴾ بنا بر این نیست که روی اعجاز مسئله حل بشود در سورهٴ مبارکهٴ چهل و هفت به نام پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است فرمود من اگر میخواستم دینم را ثابت کنم دیگر به شما دستور جهاد نمیدادم که این هم راه تکامل نبود که ﴿وَ لَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ﴾ اگر خدا میخواست خودش انتقام میگرفت اما شما دیگر اهل بهشت نبودید کمالی برای شما نبود ﴿وَ لَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ﴾ خب پس بنا بر مبارزه است اگر کسی ملتی مبارزه کرد ان تنصرالله محقق شد آنگاه اعجاز غیبیاش ینصرکم اللهاش هست آیه 33 سوره توبه میفرماید که این اسلام باید بر همه ادیان پیروز بشود در سورهٴ مبارکهٴ فتح آیه 28 به این صورت آمده است که ﴿هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفی بِاللّهِ شَهیدًا﴾ اصلاً اسلام آمده که جهانگیر باشد جهانشمول باشد و در سورهٴ مبارکهٴ صف به این صورت آمده است آیه 8 و 9 سوره صف این است ﴿یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾ از اینجا معلوم میشود که آن روایاتی که فرمود وجود مبارک حضرت مهدی موجود موعود (صلوات الله و سلام الله علیه) وقتی ظهور کرد این آیه را پیاده میکند حق است قرآن میگوید اسلام هم جهانشمول است و هم جهانگیر این مبارزه برای دو تا کار است یکی عقد سلبی که زمینه فتنه فتانان گرفته بشود یکی هم زمینه ظهور صاحب این عصر پدید بیاید آنگاه آن قصههای ابن عمر که حجت نیست به دلیل اینکه کسی که با پای حجاج دارد بیعت میکند به استناد «من مات و لم یعرف امام زمانه» و آن کسی که به منزله جان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است او را رها میکند حرف او نمیتواند حجت باشد استنباط او نمیتواند حجت باشد نه پایه علمی دارد نه مایه دینی آن وقت انسان به حرف کسی استدلال میکند که یا حکیم باشد یا بالأخره مومن باشد جناب المنار آخر شما این تذهبوا حرف ابن عمر را گذاشتی آن وقت با این دو تا قصه و برهانی که هم شاهد داخلی بر خلافش است و هم شاهد خارجی یعنی آیات دیگر بر خلافش است هم آن سرگذشت مشئوم و تلخ خود ابن عمر بر خلافش است.
«و الحمد لله رب العالمین»
جهنم در برابر بهشت است خدا بهشت را با وسعت و عظمت ستود
اگر همه مردم دنیا بخواهند مهمان یک مومن بشوند، در بهشت منزل او وسیع است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبیلِ اللّهِ فَسَیُنْفِقُونَها ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یُغْلَبُونَ وَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ ٭ لِیَمیزَ اللّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ یَجْعَلَ الْخَبیثَ بَعْضَهُ عَلی بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمیعًا فَیَجْعَلَهُ فی جَهَنَّمَ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ ٭ قُلْ لِلَّذینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ اْلأَوَّلینَ ٭ وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللّهَ بِما یَعْمَلُونَ بَصیرٌ ٭ وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَوْلاکُمْ نِعْمَ الْمَوْلی وَ نِعْمَ النَّصیرُ﴾
این کریمه که فرمود کفار کمک مالی میکنند ولی این کمک مالی برای آنها سودی ندارد گذشته از اینکه یک اصل کلی است در آن جریان جنگ بدر و احد یک پیشگویی و زمینه اعجاز غیبی هم به همراه دارد فرمود اینها الآن تلاش و کوشش میکنند لکن هم این اموال بر آنها حسرت میشود اولاً شکست میخورند ثانیاً و این قدرت نظامی و مالی آنها هیچ کارآمد نیست بحثهای جهنم هم که سر جایش محفوظ بنابراین گذشته از اینکه یک اصل کلی است و تا زمان قیامت کبری این اصل جاری هست پیشگویی و جریان اعجاز را هم به همراه دارد.
مطلب دوم آن است که اینکه فرمود: ﴿لِیَمیزَ اللّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ این هم یک اصل کلی است همواره در جریانهای سیاسی و مانند آن گروها افکار و اشخاص شناخته شده نیستند لکن در جمع بندی شده بالأخره خبیث از طیب جدا میشود اینطور نیست که بساط دنیا و اختلاف و امتزاج و بدون تمیز باشد در هر جریانی گروهها جناحها احزاب حق و باطل با هماند سرانجام ﴿لِیَمیزَ اللّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ یک اصل حاکم است بالأخره یک روزی آن درون بیرون میرود و ظاهر میشود تنها اختصاصی به قیامت ندارد.
مطلب سوم آن است که جهنم در برابر بهشت است خدا بهشت را با وسعت و عظمت ستود صحبت در این است که ﴿وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ﴾ در آن دو آیه از مساحت بهشت و فسحت و وسعت بهشت سخن به میان آمده و روایات هم معنا کرده است اینکه گفته میشود ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ﴾ نه معنایش این است که مجموع بهشتیها در یک هم چنین عالمیاند بلکه مساحت خانه هر مومن این قدر است که اگر همه مردم دنیا بخواهند مهمان یک مومن بشوند جا دارد همه مردم دنیا بخواهند مهمان یک مومن بشوند در بهشت منزل او وسیع است ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ﴾ این است که انبیاء اولیاء (علیهم الصلاة و علیهم السلام) خیلیها را سفیه میدانند که شما چه چیزی را به چه چیزی تبدیل کردید فروختید همین است در بیانات نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) است که اگر شما بدانید بهشت چه خبر است اینجا جمع نمیشوید دور من مشکل شما این است که از عالم بی خبرید نمیدانید خدای سبحان در برابر ایمان و عمل صالح و عدل موقت چه خواهد داد به هر تقدیر جای مومن در بهشت وسیع است لکن جهنمیها گرفتار ترافیکاند و تراکماند و تراکب این طور نیست که یک جهنمی در جهنم هم راحت جای وسیع داشته باشد برای سوخت و سوز آنجا هم جایش تنگ است این طور نیست که دست و بالش باز باشد تا بتواند دست و پا بزند با دست و پای بسته میسوزانندش ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعًا فَاسْلُکُوهُ﴾ خب این کسی که تنگ نظر است خود را میبیند و منافع خود را و لاغیر این در دنیا در فشار است در برزخ و حالت احتضار هم در فشار است در جهنم هم در فشار اما در دنیا در فشار است برای اینکه تمام تلاش و کوشش او و بیخوابیهای او برای طلب مفقود و حفظ موجود است آنچه را که ندارد فراهم بکند آنچه را هم که دارد تلاش و کوشش میکند حفظ بکند تمام آز و حرصش بین این دو امر خلاصه میشود طلب مفقود و حفظ موجود و همین دو امر هم او را فشار میدهد که با داشتن همه امکانات هم بالأخره شبها باید با قرص خواب بخوابد و هیچ آرامشی هم ندارد از این معنا در دنیا ذات اقدس اله تعبیر به ضنک کرده است ﴿وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکًا﴾ این یک زندگی فشارداری دارد این مال دنیای او ولو از نظر مسایل مای متمکن باشد در زمان مردن هم فشار احتضار دارد برای اینکه از همه اینها باید دل بکند که برای او بسیار سخت است همان احتضارش به صورت فشار قبر درمیآید در قبر هم فشارش بین این تعلقات است آنجا هم در ... قبر و فشار قبر رنج میبرد ولو یک قبر وسیعی برای خود انتخاب بکند ولی از فشار قبر در امان نیست چون قبر همان برزخ خواهد بود چهار عالم که نیست یکی دنیا یکی قبر یکی برزخ یکی قیامت وقتی از ائمه (علیهم السلام) سؤال میکنند که برزخ از چه وقت شروع میشود «منذ القبر» این روایت در جوامع ما هست مخصوصاً مرحوم فیض در وافی اینها را جمع کرد و شرح هم داد که برزخ همان قبر است چه در صحرا بمیرد چه در دریا بمیرد بالأخره اگر کافر باشد فشار دارد یک آتشی نیست که از آب بترسد و در آب آتش نباشد اینطور نیست چون قبری که حفرة من حفر النیران اگر کسی در دریا هم غرق بشود همینطور است دیگر در جریان قوم نوح مستحضرید که فرمود: ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نارًا﴾ نه ثم ادخلوا اینها همین که غرق شدند مستقیماً رفتند در آتش با فاء که هم ترتب است هم فاصله زمانی نیست یک آتشی است که در دریا هم هست ﴿أُغْرِقُوا﴾ نه ثم ادخلوا ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نارًا﴾ خب این هم میشود فشار قبر یعنی فشار برزخ در جهنم هم همین آیات خوانده شده که ﴿مُقَرَّنینَ فِی اْلأَصْفادِ﴾ در این زنجیرها بسته است و میسوزند آن ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ یک آیه ﴿مُقَرَّنینَ فِی اْلأَصْفادِ﴾ این دو آیه این کریمه که فرمود: ﴿یَجْعَلَ الْخَبیثَ بَعْضَهُ عَلی بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمیعًا فَیَجْعَلَهُ فی جَهَنَّمَ﴾ این هم نشان میدهد که بسته بسته میآیند گاهی یک نفر را در زنجیر میبندند گاهی ده تا ده تا را بسته بسته میآورند اینها که الکفر ملة الواحده با هم بودند اینها را بسته بسته در آتش میاندازند که جا برای دست و پا زدن اینها هم نیست برای اینکه از دستش هیچ استفاده نکرد از پایش هیچ استفاده نکرد از مجاری ادراکی تحریکیاش هیچ بهره نبرد لذا همانطور دست بسته بود دیگر مثل اینکه دست ندارد پا بسته بود مثل اینکه پا ندارد لذا با همین وضع اینها را گرفتار عذاب میکنند خب ﴿فَیَرْکُمَهُ جَمیعًا﴾ پس آنجا یعنی جهنم جای تراکم و جای تراکب و ازدحام است در قبال بهشت مرد مومن در هر سه نشئه در فسحت است چون شرح صدر دارد بر اساس ﴿وَ مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ﴾ این هرگز نمیماند در تنگنا نیست این مال دنیا در برزخش هم که روضة من ریاض الجنه «القبر اما حفرة من حفر النیران اؤ روضةٌ من ریاض الجنه» که همان شخص میبیند دیگر همان شخص میبیند وقتی این تشییع کنندهها رفتند او را مینشانند و با او اعمال و کارهایش را شروع میکنند خودش کاملاً میبیند میبیند همین قبر است منتهی او میبیند دیگران نمیبینند خودش میبیند او را نشاندند دیگران نمیبینند این مال دنیای او که شرح صدر دارد در برزخ هم که روضة من ریاض الجنه در بهشت هم که ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ﴾ بنابراین مومن در هر سه نشئه مشروح المکان است چون مشروح الصدر است از شرح صدر برخوردار است لذا در دنیا هم در هیچ کاری نمیماند در برزخ هم فی روضة من ریاض الجنه در جنت هم ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ﴾ تراکم و تراکبی در کار نیست آن چون بعد از او آمده در قیامت هم ﴿لِیَمیزَ اللّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ هست و ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ اما این اطلاقش شامل هر دو قسمت میشود آن ذیلش به قرینه جهنم مربوط به جهنم است اما این ﴿لِیَمیزَ اللّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ این دلیل است برای تشخیص غالب و مغلوب دیگر فرمود که ﴿ثُمَّ یُغْلَبُونَ وَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ﴾ این با تشخیص غالب و مغلوب از یک سو تشخیص بهشتیها و جهنمیها از سوی دیگر برای آن است که در هر دو نشئه .. پیدا کنند اطلاق آیه شامل هر دو بخش میشود اختصاصی به آخرت ندارد نه در چون .. است که مثلاً ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللّهُ أَضْغانَهُمْ﴾ آنها که در دلهایشان مرض است فکر کردند که بالأخره یک روزی خدا اینها را بیرون نمیآورد بیرون میآورد گاهی اصلاً در دنیا میآورد گاهی هم در آخرت بیرون میآورد اختصاصی به جریان آخرت ندارد اطلاقش شامل هر دو بخش خواهد شد تراکم به معنی پرشدن که نیست که اگر پر میشد آنگاه «هَلْ مِنْ مَزیدٍ» جا نداشت خب چون تبشیر و انذار با هم هست لذا تا پایان بحث مسئله تبشیر و انذار را کنار هم ذکر میکنند ﴿قُلْ لِلَّذینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ﴾ این تبشیر ﴿وَ إِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ اْلأَوَّلینَ﴾ این انذار این جریان اینکه اگر اینها موعظه پذیرفتند گذشتهها از اینها صرفنظر میشود در سورهٴ مبارکهٴ بقره آیه 275 ذیل بحث ربا به این صورت آمده است که ﴿فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهی فَلَهُ ما سَلَفَ﴾ اگر کسی در زمان جاهلیت و کفر ربا گرفته بود معصیت کرده بود حکم تکلیفی و حکم وضعیاش ساقط است ﴿فَانْتَهی فَلَهُ ما سَلَفَ﴾ اختصاصی هم به مسئله ربا ندارد برای اینکه مورد مخصص نیست و شأن نزول مخصص نیست و مانند آن اصل کلی این است که ﴿فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهی فَلَهُ ما سَلَفَ﴾ و قانون «الاسلام ما یجب ما قبله» یا تعبیراتی که در کتابهای اهل سنت آمده است «الاسلام یهد و ما قبله الهجرت یهد و ما قبلها الحج یهد و ما قبله» اینها هم تأیید میکنند لکن قانون جبر غیر از قانون عدم عطف بر ما سبق است عدم عطف بر ما سبق که هیچ قانونی عطف بر ماسبق نمیشود معنایش این است که اگر یک سلسله کارهایی قبلاً میشد و قانونی هم که آنها را جرم بداند وضع نشده بود بعداً قانون وضع شد و آنها را جرم دانست قانون عطف بر ما سبق نمیشود که گذشته را هم شامل بشود مثلاً اگر تا اول مهر رفت و آمد دو طرفه در یک خیابانی جایز بود قانون از اول مهر این چنین شد که این خیابان باید یک طرفه باشد که اگر کسی دو طرفه رفت از آن طرف آمد او را جریمه میکنند میگویند این قانون عطف بر ما سبق نمیشود یعنی کسانی که در شهریور از آن راه میآمدند آنها را جریمه بکنند که چرا شما یکماه قبل از آن راه میآمدید چون آخر یک ماه قبل این خیابان دوطرفه بود یک طرفه نبود که این را میگویند قانون عطف بر ما سبق نمیشود از این تاریخ به بعد هر کس مرتکب این جرم شد بزهکار خواهد بود چون از این تاریخ به بعد این جرم تلقی شده است قبلاً که جرم نبود اما «الاسلام یجب ما قبله» میگوید که وقتی که اسلام آمده و چیزهایی را به عنوان جرم معرفی کرده اگر کسی مرتکب بشود باید هزینهاش را بپردازد چه مسلمان چه کافر بنا بر اینکه تکلیف شامل کافر هم میشود کما هو الحق ولی اگر کسی مسلمان بود و این کارها را انجام داد گرفتار کیفر خواهد بود و اگر کافر بود و این کارها را انجام داد و بعداً مسلمان شد مشمول عفو الهی است این عفو ثبوت بعد از سقوط است عطف غیر از عدم عطف بر ما سبق است عدم عطف بر ما سبق معنایش این است که قبلاً این جرم نبود تا کسی از او هفو کند که اما قانون جد و عفو بر گذشته این است که در ظرف ارتکاب این عمل این عمل جرم بود منتهی این شخص چون توبه کرده است ذات اقدس اله از جرمهای ارتکابی او صرفنظر میکند پس اینها دو تا قانون کاملاً جدای از هم است و اصل ﴿فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهی فَلَهُ ما سَلَفَ﴾ شامل ... حکم خاص خودش را باید مطرح کرد ﴿وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ این فتنه که معنای جامع و وسیعی دارد مصادیق فراوانی دارد که بارزترین آنها مسئله شرک است برخیها مانند صاحب المنار و مانند این چنین معنا کردهاند که با مشرکین مبارزه کنید تا آن آشوبهایی که داشتند آنها سر جایشان نشانده بشود گرچه این تفسیر در تفسیر المنار نیست ولی میشود در تقریب بیان ایشان از این آیه کمک میگرفت مشرکین قبلاً فتنهگری میکردند برابر آیه 30 همین سورهٴ مبارکهٴ انفال که بحثش قبلاً گذشت کار آنها این بود ﴿وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ﴾ اینها برای براندازی نظام اسلامی نقشه اعدام نقشه تبعید نقشه حبس و مانند آن نقشه مصادره میکشیدند با اینها مبارزه کنید تا دست آنها از فتنه علیه ظام اسلامی کوتاه بشود همین اگر دست آنها کوتاه شد دیگر کاری به اسلام و مسلمین ندارند بس است ﴿وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ این غایت وقتی فتنه برطرف شد دست آنها کوتاه شد توان آن را نداشتند در براندازی اسلام و مسلمین و نظام اسلامی و علیه مسلمین تلاش و کوشش بکنند یا تبعید یا اعدام یا زندان یا مصادره اموال و مانند آن دیگر کار تمام است بعد میگوید که از ابن عباس نقل شده است که منظور این است که ﴿وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ یعنی شرکی روی زمین نباشد و چون دیدند این کار خیلی سخت است آدم اینقدر مبارزه بکند که کلاً شرک برطرف بشود گفتند که تعبیر این آیه هنوز نیامده عند ظهور المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) این آیه معنا پیدا میکند بعد روی همان گرایش خاص وهابیت خودش که نه به این اصل معتقد است نه آیه را مثلاً حاضر است درست معنا کند این را رد کرده که منظور این نیست که شما مبارزه کنید تا شرک برطرف بشود منظور این است که مبارزه بکنید تا با شما کاری نداشته باشند و اگر چنانچه کاری با شما نداشتند دیگر آیه ﴿لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ﴾ مطرح است شما مبارزه کنید تا شما را در دینداری مزاحم آزادی شما نباشند شما هم مزاحم آزادی دینداری دیگران نباشید چون ﴿لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ﴾ و عدهای هم در صدر اسلام بچههای آنها یهودی شدند و مسلمین خواستند این بچهها را از یهودیت به اسلام برگردانند دستور رسید که نه ﴿لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ﴾ چه کار دارید بگذارید هر دینی که خواستند قبول بکنند بنابراین معنای ﴿وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ این است که شما مرز مبارزهتان آنجا است که دیگران کاری به شما نداشته باشند اما شما هم کاری به دیگران نداشته باشید اگر به جایی رسیدید به قدرتی رسیدید که دیگران نسبت به اسلام قدرت براندازی نداشتند درباره شما تبعید زندان اعدام مصادره اموال و مانند آن نتوانستند تحمیل بکنند دیگر مبارزات تمام است و چون به جریان حضرت حجت (سلام الله علیه) هم معتقد نیست این را باور نمیکنند احیاناً این را انذار تلقی میکنند این خلاصه نظر صاحب المنار آن وقت جریان عبدالله ابن عمر را هم نقل میکن میگوید که عبدالله ابن عمر در آن مبارزات صدر اسلام حضور پیدا نمیکرد به او گفتند که مگر شما آیه سوره حجرات را نشنیدهاید آیه 9 سوره حجرات ﴿وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی اْلأُخْری فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغی حَتّی تَفیءَ إِلی أَمْرِ اللّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ﴾ الآن که بین حضرت امیر و دیگران جنگ هست شما باید بالأخره دخالت کنید اصلاح کنید ﴿بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ﴾ و اگر طرف اصلاح پذیر نبود و طرف بغی درآورد باید با باغی مبارزه کرد باید با طاغی و یاغی مبارزه کرد آیا این آیه را نشنیدی و نمیخواهی به این آیه عمل کنی گفت من اگر تعییر بشوم و سرزنش بشوم که چرا به آیه سوره حجرات عمل نکردم برای من بهتر است تا سرزنش بشوم که چرا به آیه سوره نساء عمل نکردم در سوره نساء آیه 93 به این صورت است ﴿وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ﴾ من اگر مبارزه کنم در این جنگ شرکت بکنم بالأخره عمداً یک مومنی را میکشم من اگر سرزنش بشوم که چرا به آیه سوره حجرات عمل نکردم برای من بهتر است تا لأن اعیر بترک آیة سورة النساء اینجا میگوید که مومن را نباید بکشید در بخش دیگری که ابن کثیر جریان ابن زبیر را مطرح میکند میگوید که در جریان ابن زبیر به او گفتند که چرا شما در نبرد شرکت نمیکنید و حال اینکه خدا فرمود: ﴿وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ گفت ما در عهد پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به این آیه عمل کردیم و جلوی فتنه را گرفتیم ﴿وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ محقق شد اما تریدون ان تقاتلوا حتی تکون فتنه شما دست به جنگ زدید میخواهید فتنه بکنید و من شرکت نمیکنم آن وقتی که ما میجنگیدیم برای این بود که فتنه پدید نیاید اما الآن شما دارید میجنگید که فتنه کنید لذا من دخالت نمیکنم این داستان مبسوط را در دو مقطع جناب صاحب المنار از عبدالله ابن عمر نقل میکند راضیاً و مائلاً به که به روش جناب ابن عمر راضی است میگوید این نشانه آن است که ایشان آیه را همانطور معنا میکند که ما معنا کردیم باید به جناب مفسر المنار گفت که شما هم از شاهد داخلی غفلت کردید یعنی داخل این آیه یک، هم از آیات دیگر غفلت کردید این دو، و هم از سرنوشت مشئوم و تلخ عبدالله ابن عمر که علی ابن ابیطالب را تنها گذاشت و با پای حجاج بیعت کرد غافل بودید سه، آن روزی که حجاج آمد و هل من مبارز طلب میکرد و حاکم طاغی باغی علی الاطلاق آن منطقه شد همین عبدالله ابن عمر از ترس رفته که با او بیعت کند گفت مد یدک لأن ابایعک برای اینکه من از پیغمبر شنیدم که فرمود: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتةً جاهلیه» و خلیفه من و امام زمان من مروان در شام هست در جای دیگر هست من به او دسترسی ندارم شما جانشین و نماینده اویید دستی دراز کن که من بیعت کنم گفت وقتی ابن زبیر روی چوبه دار رفت این حدیث یادت آمد تو با علی ابن ابیطالب بیعت نکردی همانجا پایش را دراز کرد گفت با پای من بیعت کن گفت تو اگر میخواستی به این حدیث عمل کنی با علی میساختی این لاشه ابن زبیر که روی دار کشیده شده تو را به اینجا آورده خب جناب المنار شما از قصه عبدالله ابن عمر چرا بی خبرید این سرگذشت تلخ برای او یک آدم محافظه کاری بود که با دست علی ابن ابیطالب (سلام الله علیه) بیعت نکرد ولی با پای حجاج مجبور شد بیعت کند اما آن دو تا شاهد قرآنی فرمود که در همین آیه محل بحث فرمود: ﴿وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ این عقد سلبی قضیه عقد ایجابی قضیه هم در ذیل همین آیه است ﴿وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ﴾ دیگر دینی غیر الهی ما نداشته باشیم گر چه دین حق دین ناب همان اسلام است ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾ نه تثنیه بردار است نه جمع دین تثنیه ندارد چه رسد به جمع که بگویند ادیان اما وقتی که سخن فرعون و امثال فرعون مطرح است که میگوید ﴿إِنّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی اْلأَرْضِ الْفَسادَ﴾ معلوم میشود دین مجموع قوانین حاکم بر یک مملکت است حرف فرعون این بود که من میترسم موسای کلیم دین شما را از بین ببرد همان حرفی که پسر پهلوی در اواخر قدرتش در حرم مطهر امام رضا (سلام الله علیه) گفت اینها آشوبگرانند من میترسم اسلام را از بین ببرند حرف محمد رضای پهلوی در حرم امام رضا (سلام الله علیه) در اواخر قدرتش کم کم میخواهد فرار کند این بود گفت من میترسم که اینها اسلام را از بین ببرند از آن طرف امام آن حرف را میزند از این طرف این حرف میزند خب ﴿إِنّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی اْلأَرْضِ الْفَسادَ﴾ اینگونه از ادیان در عالم هست آیه میفرماید که یک عقد سلبی داریم یک عقد ایجابی اینقدر مبارزه کنید که از سلطه و تیررس آنها خارج باشید آنها نتوانند اعدام بکنند زندان ببرند مصادره کنند تبعیدتان کنند این فتنهای نباشد و عقد ایجابی هم دارد ﴿وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ﴾ اینقدر مبارزه کنید تا کل دین مال خدا باشد این شاهد داخلی شاهد خارجیاش در سورهٴ مبارکهٴ توبه و سور دیگر به این صورت آمده است در سوره توبه آیه 29 دارد که آنها که ﴿لا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدینُونَ دینَ الْحَقِّ﴾ با آنها مبارزه کنید ﴿حَتّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ﴾ این یک، آیه 32 و 33 این است که ﴿یُریدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَی اللّهُ إِلاّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ خب اینکه میخواهد بر همه ادیان پیروز بشود اینکه با معجزه نمیخواهد که اگر با معجزه بخواهد که آن جور شهید و اعطای سید شهدا در جریان احد و اینها نبود که اعجاز آن گوشه کار است که فرمود اگر شما ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ﴾ آن وقت ﴿یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ﴾ بنا بر این نیست که روی اعجاز مسئله حل بشود در سورهٴ مبارکهٴ چهل و هفت به نام پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است فرمود من اگر میخواستم دینم را ثابت کنم دیگر به شما دستور جهاد نمیدادم که این هم راه تکامل نبود که ﴿وَ لَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ﴾ اگر خدا میخواست خودش انتقام میگرفت اما شما دیگر اهل بهشت نبودید کمالی برای شما نبود ﴿وَ لَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ﴾ خب پس بنا بر مبارزه است اگر کسی ملتی مبارزه کرد ان تنصرالله محقق شد آنگاه اعجاز غیبیاش ینصرکم اللهاش هست آیه 33 سوره توبه میفرماید که این اسلام باید بر همه ادیان پیروز بشود در سورهٴ مبارکهٴ فتح آیه 28 به این صورت آمده است که ﴿هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفی بِاللّهِ شَهیدًا﴾ اصلاً اسلام آمده که جهانگیر باشد جهانشمول باشد و در سورهٴ مبارکهٴ صف به این صورت آمده است آیه 8 و 9 سوره صف این است ﴿یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾ از اینجا معلوم میشود که آن روایاتی که فرمود وجود مبارک حضرت مهدی موجود موعود (صلوات الله و سلام الله علیه) وقتی ظهور کرد این آیه را پیاده میکند حق است قرآن میگوید اسلام هم جهانشمول است و هم جهانگیر این مبارزه برای دو تا کار است یکی عقد سلبی که زمینه فتنه فتانان گرفته بشود یکی هم زمینه ظهور صاحب این عصر پدید بیاید آنگاه آن قصههای ابن عمر که حجت نیست به دلیل اینکه کسی که با پای حجاج دارد بیعت میکند به استناد «من مات و لم یعرف امام زمانه» و آن کسی که به منزله جان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است او را رها میکند حرف او نمیتواند حجت باشد استنباط او نمیتواند حجت باشد نه پایه علمی دارد نه مایه دینی آن وقت انسان به حرف کسی استدلال میکند که یا حکیم باشد یا بالأخره مومن باشد جناب المنار آخر شما این تذهبوا حرف ابن عمر را گذاشتی آن وقت با این دو تا قصه و برهانی که هم شاهد داخلی بر خلافش است و هم شاهد خارجی یعنی آیات دیگر بر خلافش است هم آن سرگذشت مشئوم و تلخ خود ابن عمر بر خلافش است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است