- 6360
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 80 تا 82 سوره اسراء _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 80 تا 82 سوره اسراء _ بخش دوم"
در این سورهٴ مبارکه از وحی, نبوّت, رسالت, قرآن و آثار قرآن سخن به میان آمده
برای ذات اقدس الهی اسامی حُسنای فراوانی است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقُل رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِی مِن لَدُنکَ سُلْطَاناً نَصِیراً ﴿80﴾ وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقاً ﴿81﴾ وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً ﴿82﴾
سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» چون در مکه نازل شد و مهمترین عنصر محوری مباحث مکه بعد از توحید جریان وحی و نبوّت بود لذا در این سورهٴ مبارکه پشت سر هم به مناسبتهای گوناگون از وحی, نبوّت, رسالت, قرآن و آثار قرآن سخن به میان آمده در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیه نُه این بود ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً﴾ به عنوان اینکه بهترین راه برای هدایت مردم قرآن است مطرح شد همین مضمون با عبارتهای دیگر در آیات دیگر آمده تا رسید به جریان ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ﴾ این ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ﴾ بعد از دستور درخواست است درخواست اینکه انسان ورود و خروجش در هر کاری صادقانه باشد.
به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود تو این حرفها را بگو و نتیجه این حرفها را هم اعلام بکن برای اینکه ما سنّت ما نازل کردن شفاست اینکه فرمود: ﴿وَقُل رَّبِّ أَدْخِلْنِی﴾ بعد فرمود: ﴿وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ﴾ یعنی با زبانِ تو مردم بشنوند که دعای تو مستجاب شده تو گفتی ﴿وَاجْعَل لِی مِن لَدُنکَ سُلْطَاناً نَصِیراً﴾ ما این سلطان نصیر را به تو دادیم تو بگو آمده ﴿وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ﴾ این حق همان سلطانِ نصیر است این سلطانی که نصیر است نصیرِ للحق است در بحث دیروز ملاحظه فرمودید که منظور حضرت سلطنت دنیایی نیست که بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ شکل بگیرد بلکه سلطنت معنوی است که بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکَّی﴾ , ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا﴾ سامان میپذیرد آن ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ یک سلطنت مادّی و منحوس است اما این سلطنتی که بر محور ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکَّی﴾ است, ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا﴾ است حق است تو سلطان نصیر خواستی بگو آمد ﴿قُلْ جَاءَ الْحَقُّ﴾ این حق همان سلطان نصیر است چون نصیر است و یاری میکند پس باطل رفتنی است چطوری باطل رفتنی است؟ برای اینکه او سست است و مقاوم ندارد این حق هم آن باطل را مغزکوب میکند ﴿بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» است باید خوانده بشود. پس اینکه ذات اقدس الهی به حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور داد فرمود بگو ﴿وَاجْعَل لِی مِن لَدُنکَ سُلْطَاناً نَصِیراً﴾ پشت سر فرمود و بگو ﴿جَاءَ الْحَقُّ﴾ یعنی نصیر آمده.
پرسش: شما فرمودید اینجا ناظر به زمان خاصّی نیست پس حق همیشه هست.
پاسخ: هست بله, منتها ظهورش است دیگر منتها باید خواست این ظهور خودِ این سیّئات ابر است این ابر را انسان باید کنار بزند تا آفتاب را ببیند آفتاب بلا ابر بتابد این معاصی, این ذنوب رِیْن است, غبار است ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ آنچه را که مردم کسب میکنند از این سیّئات این رِیْن است, غبار است, چرک است و جلوی آفتاب را میگیرد این را کنار بزن این گفتن, کنار زدن این حجاب است یا انسان دفع کند به صورت بهداشت آلوده نشود به گناه یا اگر خدای ناکرده آلوده شد با توبه تطهیر کند اگر این کار را کرد آفتاب میتابد ﴿وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ﴾.
این جریان ﴿سُلْطَاناً نَصِیراً﴾ که در بحث دیروز گذشت این نکته هم امروز باید ملحوظ باشد که این دوتا تنوین هر کدامش برای تفخیم است یک سلطنت مُفخَّم و یک نصیر مفخّمی نصیب شما شده است این تنوینها هم برای تفخیم و تعظیم است ﴿وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ﴾ یعنی «ظَهَر الحق» منتها انسان در پرده بود از پرده بیرون آمد نه اینکه او از غیب به شهادت آمد انسانی که غایب بود به شهادت رسیده است ﴿وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ﴾. درست است که ﴿إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقاً﴾ اما در نشئهٴ طبیعت سیلی میخواهد تا آن کَف را به عنوان جُفا از بین ببرد خب اگر سیل نباشد کَفی باشد ممکن است مدّتی این کَف بماند اینکه ﴿فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً﴾ برای اینکه در خروش این آب او از بین میرود اینجا هم که فرمود: ﴿إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقاً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» راه زهوق بودنش را هم مشخص فرمود. در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» فرمود که ما حق را بر باطل مسلّط میکنیم آیهٴ هیجده سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» این است ﴿بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ﴾ دِماغ و مغز او را میکوبد ﴿فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ﴾ تا کسی دست به مغزِ بیمغزی این حُباب نزند این حباب هست فرمود ما این کار را میکنیم ﴿فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ﴾ وگرنه خودبهخود بدون هیچ عاملی باطل از بین برود نیست این از بین رفتنی است یعنی ضعیف است منتها باید دستی به سرش بزنید سرکوبش کنید تا از بین برود ما این کار را میکنیم لذا فرمود بگو ﴿جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ﴾.
با این بیان آن روایاتی که چه شیعه, چه سنّی دربارهٴ وجود مبارک حضرت نقل کردند که وقتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فاتحانه وارد مکه شد آن عصای کوچک در دست مبارک حضرت بود وارد حریم کعبه شدند بیش از سیصد بت برای قبایل گوناگون در حریم کعبه نصب بود به سر و صورت و منخره هر کدام از اینها اشاره میکرد و این آیه را تلاوت میفرمود: ﴿جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقاً﴾ این یک, ﴿جَاءَ الْحَقُّ وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ﴾ همه اینها سقوط میکردند و فرو میریختند آن بت بزرگ که روی کعبه بود به وسیلهٴ وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) که پا روی دوش مبارک پیغمبر(علیهما الصلاة و علیهما السلام) گذاشت او را سرنگون کرد این آیه را یعنی ﴿قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقاً﴾ با آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» هست این آیات را حضرت میخواندند و این بتها فرو میریخت. سورهٴ «سبأ» آیه 48 و 49 این است ﴿قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِ عَلَّامُ الْغُیُوبِ﴾ این یک آیه, آیه دیگر ﴿قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ﴾ وقتی حق ظهور کرد نه جا برای باطلِ کهنه است که آن سنّتهای کهنهٴ قبلی برگردد, نه جا برای باطلِ جدید است ﴿قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ﴾ نه باطلِ نو و تازه پدید میآید, نه باطل گذشته دوباره برمیگردد اگر حکومت اسلامی ظهور کرد نه اعمال زشت گذشته برمیگردد, نه اعمال زشت تازه پدید آمده ﴿قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ﴾ هر دو را این دو آیه را وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تلاوت میفرمودند و بتها فرو میریخت, پس ﴿قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقاً﴾.
مطلب دیگر اینکه برای ذات اقدس الهی اسامی حُسنای فراوانی است که در دعای نورانی جوشن کبیر اینها را ملاحظه میفرمایید و قرآن هم که کلام خداست و بسیاری از اوصافی که مطابق با اسمای حسنای متکلّم است موصوف است قرآن نور است, قرآن صِدق است, قرآن حق است, قرآن هادی است, قرآن شافی است, قرآن کذا و کذاست در هر بخشی, وصفی از اوصاف کریمهٴ قرآن کریم مطرح است در قبال اوصاف منفی, گاهی نور در برابر ظلمت است, گاهی حیات در برابر موت است, گاهی علم در برابر جهل است, گاهی حق در برابر باطل است, گاهی صدق در برابر کذب است, گاهی شفا در برابر مرض است و مانند آن.
در این بخش از آیات سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» حق و باطل از یک سو, شفا و مرض از سوی دیگر مطرح شدند منتها حق و باطل بالصراحه, در شفا و مرض شفا بالصراحه و مرض ضمناً مشخص شده است فرمود این حق در قبال آن باطل, آن باطل را میزداید چه اینکه این دارو و این شفا آن بیماریها را از بین میبرد, خب این حرفها را بگو, بگو ﴿اجْعَل لِی مِن لَدُنکَ سُلْطَاناً نَصِیراً﴾ بگو ﴿جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ﴾ برای اینکه سنّت ما این است فعل مضارع که دلالت بر استمرار میکند سنّت الهی را در این زمینه یادآور میشود ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ﴾ ما حق که شفاست و از هر بیماریِ باطلگرایی درمان را به همراه دارد ما نازل میکنیم ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ ما این کار را میکنیم این «مِن», «مِن» بیانیه است نه تبیین یعنی همهٴ آیات قرآن اینچنین است برای اینکه بیماریها گوناگون است.
از اینکه فرمود شِفا معلوم میشود که انسان طبعاً یک حقیقت و هویّتی دارد که با سلامت و صحّت آمیخته است خدا انسانِ بیمار خلق نکرد یک, انسانی که عقاید گوناگون, اخلاق گوناگون, اعمال گوناگون برای او یکسان باشد نیافرید دو, انسان را سالم خلق کرد که بعضی از عقاید و اخلاق و اعمال به حال او سازگار است بعضی ناسازگار در همان سورهٴ مبارکهٴ «شمس» که فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ مُسوّی نفوس یعنی کسی که نفس را مستویالخِلقه خلق میکند خداست استوای خلقت او یعنی او ناقصالخلقه نیست سالم است, صحیح است, مستویالخلقه است ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ آن «فاء», «فاء» تفصیحیه و تفسیریه است که استفای خلقت نفس به چیست؟ به اینکه مُلهَم است به فجور و تقوا ما هیچ کسی را بیسرمایه خلق نکردیم در درون همهٴ افراد این مطلب را نهادینه کردیم که او میداند تقوا چیست, میداند فجور چیست, به تقوا گرایش دارد از فجور گریزان است ما این چهار مطلب را در درون هر کسی قرار دادیم علم به تقوا علم به فجور, گرایش به تقوا گریز از فجور این سلامت نفس است اگر انسان اینها را نداشته باشد مریض است فرمود ما انسان را سالم خلق کردیم و سلامت او در همین است چون سلامت است اگر یکی از این عناصر چهارگانه آسیب ببیند او میشود مریض این دو مطلب, وقتی مریض شد باید دارو مصرف بکند این سه مطلب, دارو که مصرف کرد شفا پیدا میکند چهار مطلب, شفا که پیدا کرد آن لطف ویژهٴ ما نصیبش میشود, میشود رحمت این پنج مطلب آدم که شفا پیدا کرد که دیگر فربه نمیشود که از مرض نجات پیدا میکند برای فربهی دستور دیگر میخواهد برای رشد و نموّ و فربه شدن و تنومند شدن و قدرتمند شدن یک راه دیگر میخواهد شفا نجات از آن مرض است این عناصر پنجگانه از همین کریمهٴ محلّ بحث به دست میآید. از اینکه فرمود شفاست معلوم میشود که انسان مثل سنگ نیست مثل در و دیوار نیست که همه چیز برای او یکسان باشد صحّتی دارد, مرضی دارد وقتی که بیمار شد صحیح بخواهد بشود, سالم بخواهد بشود یک غذای مناسب دارد اگر آن غذای مناسب نبود مریض میشود وقتی مریض شد باید دارو مصرف بکند وقتی دارو مصرف کرد شفا پیدا میکند وقتی شفا پیدا کرد زمینه برای فربهی و تنومندی او هست لذا فرمود: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾ بعد از شفا ﴿وَرَحْمَةٌ﴾ این رحمت آن تنومندی و فربهی است.
در بحث دیروز بعضی از آیات از حفظ خوانده شد اما خود آن آیات از برابر شماره آیات و سُوَر خوانده نشد. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» جریان ﴿فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾ مطرح است آیه ده سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که معروف است مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» هم هست که در سورهٴ «احزاب» افراد ضعیفالایمان در کنار افراد منافق به عنوان بیماران قلبی مطرح شدند آیه دوازده سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» این است که ﴿وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ خود نفاق مرضِ مُهلک است مثل سرطان آنهایی که ضعیفالایماناند آنها هم مریضاند پس ﴿وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ آن ضعف ایمان هم یک نحو مرض هست, خب اینها مریضاند اینها بیماری اعتقادی دارند چه در بحث حکمت نظری که سخن از بود و نبود است و چه بحث در حکمت عملی که سخن از باید و نباید است اگر با آن ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ هماهنگ نبود چه در مسائل علمی که مربوط به جهانبینی و بود و نبود است در عالم چه چیزی هست چه چیزی نیست؟ خدا هست بت نیست, خدا هست شرک نیست, معاد هست انسان عبث نیست این مربوط به هست و نیست است که جهانبینی است کاری به باید و نباید و مسئله فقه و اخلاق و حقوق ندارد آنجا یک سلامت و مرضی هست.
در مسئله حکمت عملی که مربوط به فقه و حقوق و اخلاق و اینهاست باید و نباید است چه چیزی باید, چه چیزی نباید در مسئله چه چیزی باید, چه چیزی نباید سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» که آیهاش دیروز اشاره شد این بود سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیه 32 این است ﴿یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً﴾ خب این معلوم میشود اگر کسی به نامحرم نگاه میکند مریض است دیگر یا با شنیدن صدای نامحرم تحریک میشود مریض است این مرض را باید معالجه کرد این میشود مرض اخلاقی. در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که بحث دیروز با حفظ آن آیه خوانده شد این بود که فرمود: ﴿فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ﴾ که این با شمارهٴ آیه در بحث دیروز خوانده شد فرمود یک عده در مدینه هستند به حسب ظاهر با شما هستند اما ستون پنجم دیگریاند اینها مریضاند اینها مرض سیاسی دارند میگویند شاید نظام اسلامی شکست خورده, شاید مشرکین برگشتند ما چرا خودمان را بد کنیم؟ فرمود: ﴿فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ﴾ شاید اوضاع برگشت دور دیگر اینها آمدند, خب این مرض سیاسی شد, آن مرض اخلاقی شد, آن مرض اعتقادی شد این مرضها را مشخص کرد فرمود من آیات نازل میکنم که همهٴ این بخشها را درمان بکند اینها مرضاند قرآن شفاست بین مرض و شفا داروست آیاتی که دارد ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾ داروست آن آیهای که میگوید ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ﴾ داروست, آن آیهای که میگوید ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا﴾ داروست آیاتی که شرک را باطل میکند توحید را تثبیت میکند داروست این داروها اگر به جان انسان بنشیند شفا پیدا میشود وقتی شفا پیدا شد انسان شایسته است برای دریافت آن رحمت خاصّه اینکه فرمود: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾ بعد ﴿وَرَحْمَةٌ﴾ خب برای چه کسی؟ این برای همهٴ مردم است منتها مؤمنین گوش میدهند درست است که قرآن ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ﴾ اما آنکه بهره میبرد طبقهٴ متّقی است لذا فرمود: ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ , ﴿وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ﴾ , ﴿رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ اما آنکه گوش نمیدهد که قرآن برای او شفا نیست.
اما آنکه گوش نمیدهد نه تنها درمان نمیشود برای اینکه با دارو مخالفت کرده یک وقت است کسی دارو مصرف نمیکند خودش است و با جریان عادی, یک وقت با دارو مخالفت میکند, با دارو مخالفت میکند یعنی چه؟ یعنی کاری میکند بر خلاف دارو باز یعنی چه؟ یعنی اگر دارو میگوید این باید مصرف بشود این ضدّش را صرف میکند, خب بیماریاش افزوده میشود دیگر اینکه فرمود بیماریاش افزوده میشود برای اینکه اینها قرآن را نمیپذیرند با دارو مخالفت میکنند یک وقت است کسی دارو نمیخورد این مرض سیر عادی خودش را میکند یک وقت است نه, با دارو مخالفت میکند, با دارو مخالفت میکند یعنی چه؟ یعنی کاری میکند بر خلاف دارو, خب اگر قرآن داروی توحید داد کسی دامنهٴ شرک را گرفت این شرک بر خلاف توحید است این دارد بر خلاف دارو حرکت میکند یعنی غذایی میخورد بر ضدّ دارو, کاری میکند بر ضدّ دارو, روشی دارد بر ضدّ دارو خب بر ضدّ دارو مرض را افزوده میکند دیگر و اینکه فرمود: ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ﴾ تعلیق حکم بر وصف مشعر به علّیت است مثل ﴿وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ آن هم تعلیق حکم بر وصف مشعر به علّیت است نفرمود آنها را با ضمیر و امثال ضمیر اکتفا بکند فرمود ظالم «بما أنّه ظالم» خب دارد یا ظلم اعتقادی دارد که ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ یا اهل رباست که ظلم به مردم است یا اهل رشوه و کار دیگر است که ظلم به مردم است یا حقّالناس است یا حقّالله بالأخره ظالم است دیگر این اگر حقّالله بود ظلم به توحید است, اگر حقّالناس بود ظلم در برابر عدل است چون عدل داروست, توحید داروست این در قبال دارو دارد مقاومت میکند چون در قبال دارو دارد مقاومت میکند مرضش افزوده میشود اسناد مزید به قرآن برای آن است که او سهمی دارد الآن مثلاً ما میگوییم کسانی که دستگاه گوارشی آنها بیمار است زخم اثنیٰعشر دارند یا بیماریهای دیگر دارند یک طبیب معالج میگوید این میوهٴ شیرین شاداب خامش برای شما خوب نیست باید این را بپزید, خب این گلابی خوشطعم شادابِ پرآب شیرین مقصّر است یا زخم دستگاه گوارشی این بیمار که به زخم اثنیٰعشر مبتلاست این هر چه این گلابی شیرین را بیشتر بخورد دادش در میآید برای اینکه هضم نمیکند که شما به او گلابی میدهید او نمیپذیرد دادش در میآید شما آیه میخوانی برایش, روایت برایش میخوانی اینها شفاست او نمیپذیرد دادش در میآید اگر این گلابی را دستگاه هاضمه بپذیرد که این شخص فریادش برنمیآید مرضش اضافه نمیشود اضافه شدن مرض برای کسی که به زخم معده مبتلاست به گلابی اسناد داده شده برای اینکه بفهماند تو نتوانستی این را هضم بکنی اینجا هم فرمود: ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ این ظلم هم برای آن است که سرمایه را خسارت یعنی چه؟ یعنی سرمایهبازی خب اگر انسان سرمایه نداشته باشد که خسارت نیست معلوم میشود چیزی دارد که این گناه کم کم دارد از او میگیرد دیگر عقاید باطل, اخلاق باطل, اعمال طالح و زشت یکی پس از دیگری آن سرمایه را دارد از آدم میگیرد میشود خسارت اگر خدای سبحان به انسان آن سرمایه را نداده بود اینکه خسارت نبود که خسارت باختن سرمایه است معلوم میشود این سرمایه را ذات اقدس الهی داد هر گناهی که انسان مرتکب میشود مقداری از این سرمایه را از دست میدهد و این ظلم باعث میشود که در برابر قرآن مقاومت میکند روزانه سرمایه میبازد ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾.
پرسش: حضرت استاد قرآن به عنوان طبیب دارو را میشناسد, میشناساند و نسخه تجویز میکند, دارو تجویز میکند چطور میشود دارو باشد...
پاسخ: برای اینکه همین دارو اثر دارد دیگر یک وقت است که عملِ به این بعدها شفا پیدا میشود یک وقت است که نه, همین دارد شفا میدهد یعنی چیز دیگری که نیست اگر دارو مؤثّر صددرصد باشد شافی هم همین است دیگر منتها ذات اقدس الهی شافی حقیقی است این هم کلام خدا و فعل خداست ﴿إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ﴾ شافی حقیقی اوست «هو الشافی» منتها کلامِ شافی, دستور شافی, شافی است دیگر اگر ما گفتیم این دارو شفابخش بود این مجاز نیست منتها به فاعل قریب اسناد دادیم به فاعل «ما به» اسناد دادیم فاعل حقیقی البته ﴿إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ﴾ است, خب.
اگر ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ﴾ است این وقتی که شفا پیدا شد این رحمت روزافزون میشود رحمت برای مؤمنین است نسبت به ظالمین درکات روزافزون است تا برسد به درکِ اسفل, نسبت به مؤمنین درجات روزافزون است تا برسد به مرحلهٴ عالیه. در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آیه دو این است که ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَعَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ﴾ اینها لحظه به لحظه بالا میآیند این مزید ایمان است. در قبال این مؤمنین تبهکاران و ظالمین هستند که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیه 125 به این صورت آمده ﴿وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ﴾ خب حالا این نسیم که میوزد اگر بر مَزبَله بوزد هر چه این نسیم بیشتر باشد بوی بدتری در میآید این تقصیر نسیم است یا تقصیر مزبله؟ فرمود آیات الهی را ما نازل میکنیم این در برابر تک تک اینها موضع میگیرد با تمام اینها که حق است موضع میگیرد میشود باطل, با تمام اینها که صدق است موضع میگیرد میشود کذب, با تمام اینها که داروست موضع میگیرد میشود افزایش مرض ﴿وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ کَافِرُونَ﴾.
«أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا»
در این سورهٴ مبارکه از وحی, نبوّت, رسالت, قرآن و آثار قرآن سخن به میان آمده
برای ذات اقدس الهی اسامی حُسنای فراوانی است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقُل رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِی مِن لَدُنکَ سُلْطَاناً نَصِیراً ﴿80﴾ وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقاً ﴿81﴾ وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً ﴿82﴾
سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» چون در مکه نازل شد و مهمترین عنصر محوری مباحث مکه بعد از توحید جریان وحی و نبوّت بود لذا در این سورهٴ مبارکه پشت سر هم به مناسبتهای گوناگون از وحی, نبوّت, رسالت, قرآن و آثار قرآن سخن به میان آمده در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیه نُه این بود ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً﴾ به عنوان اینکه بهترین راه برای هدایت مردم قرآن است مطرح شد همین مضمون با عبارتهای دیگر در آیات دیگر آمده تا رسید به جریان ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ﴾ این ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ﴾ بعد از دستور درخواست است درخواست اینکه انسان ورود و خروجش در هر کاری صادقانه باشد.
به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود تو این حرفها را بگو و نتیجه این حرفها را هم اعلام بکن برای اینکه ما سنّت ما نازل کردن شفاست اینکه فرمود: ﴿وَقُل رَّبِّ أَدْخِلْنِی﴾ بعد فرمود: ﴿وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ﴾ یعنی با زبانِ تو مردم بشنوند که دعای تو مستجاب شده تو گفتی ﴿وَاجْعَل لِی مِن لَدُنکَ سُلْطَاناً نَصِیراً﴾ ما این سلطان نصیر را به تو دادیم تو بگو آمده ﴿وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ﴾ این حق همان سلطانِ نصیر است این سلطانی که نصیر است نصیرِ للحق است در بحث دیروز ملاحظه فرمودید که منظور حضرت سلطنت دنیایی نیست که بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ شکل بگیرد بلکه سلطنت معنوی است که بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکَّی﴾ , ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا﴾ سامان میپذیرد آن ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ یک سلطنت مادّی و منحوس است اما این سلطنتی که بر محور ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکَّی﴾ است, ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا﴾ است حق است تو سلطان نصیر خواستی بگو آمد ﴿قُلْ جَاءَ الْحَقُّ﴾ این حق همان سلطان نصیر است چون نصیر است و یاری میکند پس باطل رفتنی است چطوری باطل رفتنی است؟ برای اینکه او سست است و مقاوم ندارد این حق هم آن باطل را مغزکوب میکند ﴿بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» است باید خوانده بشود. پس اینکه ذات اقدس الهی به حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور داد فرمود بگو ﴿وَاجْعَل لِی مِن لَدُنکَ سُلْطَاناً نَصِیراً﴾ پشت سر فرمود و بگو ﴿جَاءَ الْحَقُّ﴾ یعنی نصیر آمده.
پرسش: شما فرمودید اینجا ناظر به زمان خاصّی نیست پس حق همیشه هست.
پاسخ: هست بله, منتها ظهورش است دیگر منتها باید خواست این ظهور خودِ این سیّئات ابر است این ابر را انسان باید کنار بزند تا آفتاب را ببیند آفتاب بلا ابر بتابد این معاصی, این ذنوب رِیْن است, غبار است ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ آنچه را که مردم کسب میکنند از این سیّئات این رِیْن است, غبار است, چرک است و جلوی آفتاب را میگیرد این را کنار بزن این گفتن, کنار زدن این حجاب است یا انسان دفع کند به صورت بهداشت آلوده نشود به گناه یا اگر خدای ناکرده آلوده شد با توبه تطهیر کند اگر این کار را کرد آفتاب میتابد ﴿وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ﴾.
این جریان ﴿سُلْطَاناً نَصِیراً﴾ که در بحث دیروز گذشت این نکته هم امروز باید ملحوظ باشد که این دوتا تنوین هر کدامش برای تفخیم است یک سلطنت مُفخَّم و یک نصیر مفخّمی نصیب شما شده است این تنوینها هم برای تفخیم و تعظیم است ﴿وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ﴾ یعنی «ظَهَر الحق» منتها انسان در پرده بود از پرده بیرون آمد نه اینکه او از غیب به شهادت آمد انسانی که غایب بود به شهادت رسیده است ﴿وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ﴾. درست است که ﴿إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقاً﴾ اما در نشئهٴ طبیعت سیلی میخواهد تا آن کَف را به عنوان جُفا از بین ببرد خب اگر سیل نباشد کَفی باشد ممکن است مدّتی این کَف بماند اینکه ﴿فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً﴾ برای اینکه در خروش این آب او از بین میرود اینجا هم که فرمود: ﴿إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقاً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» راه زهوق بودنش را هم مشخص فرمود. در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» فرمود که ما حق را بر باطل مسلّط میکنیم آیهٴ هیجده سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» این است ﴿بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ﴾ دِماغ و مغز او را میکوبد ﴿فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ﴾ تا کسی دست به مغزِ بیمغزی این حُباب نزند این حباب هست فرمود ما این کار را میکنیم ﴿فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ﴾ وگرنه خودبهخود بدون هیچ عاملی باطل از بین برود نیست این از بین رفتنی است یعنی ضعیف است منتها باید دستی به سرش بزنید سرکوبش کنید تا از بین برود ما این کار را میکنیم لذا فرمود بگو ﴿جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ﴾.
با این بیان آن روایاتی که چه شیعه, چه سنّی دربارهٴ وجود مبارک حضرت نقل کردند که وقتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فاتحانه وارد مکه شد آن عصای کوچک در دست مبارک حضرت بود وارد حریم کعبه شدند بیش از سیصد بت برای قبایل گوناگون در حریم کعبه نصب بود به سر و صورت و منخره هر کدام از اینها اشاره میکرد و این آیه را تلاوت میفرمود: ﴿جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقاً﴾ این یک, ﴿جَاءَ الْحَقُّ وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ﴾ همه اینها سقوط میکردند و فرو میریختند آن بت بزرگ که روی کعبه بود به وسیلهٴ وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) که پا روی دوش مبارک پیغمبر(علیهما الصلاة و علیهما السلام) گذاشت او را سرنگون کرد این آیه را یعنی ﴿قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقاً﴾ با آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» هست این آیات را حضرت میخواندند و این بتها فرو میریخت. سورهٴ «سبأ» آیه 48 و 49 این است ﴿قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِ عَلَّامُ الْغُیُوبِ﴾ این یک آیه, آیه دیگر ﴿قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ﴾ وقتی حق ظهور کرد نه جا برای باطلِ کهنه است که آن سنّتهای کهنهٴ قبلی برگردد, نه جا برای باطلِ جدید است ﴿قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ﴾ نه باطلِ نو و تازه پدید میآید, نه باطل گذشته دوباره برمیگردد اگر حکومت اسلامی ظهور کرد نه اعمال زشت گذشته برمیگردد, نه اعمال زشت تازه پدید آمده ﴿قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ﴾ هر دو را این دو آیه را وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تلاوت میفرمودند و بتها فرو میریخت, پس ﴿قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقاً﴾.
مطلب دیگر اینکه برای ذات اقدس الهی اسامی حُسنای فراوانی است که در دعای نورانی جوشن کبیر اینها را ملاحظه میفرمایید و قرآن هم که کلام خداست و بسیاری از اوصافی که مطابق با اسمای حسنای متکلّم است موصوف است قرآن نور است, قرآن صِدق است, قرآن حق است, قرآن هادی است, قرآن شافی است, قرآن کذا و کذاست در هر بخشی, وصفی از اوصاف کریمهٴ قرآن کریم مطرح است در قبال اوصاف منفی, گاهی نور در برابر ظلمت است, گاهی حیات در برابر موت است, گاهی علم در برابر جهل است, گاهی حق در برابر باطل است, گاهی صدق در برابر کذب است, گاهی شفا در برابر مرض است و مانند آن.
در این بخش از آیات سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» حق و باطل از یک سو, شفا و مرض از سوی دیگر مطرح شدند منتها حق و باطل بالصراحه, در شفا و مرض شفا بالصراحه و مرض ضمناً مشخص شده است فرمود این حق در قبال آن باطل, آن باطل را میزداید چه اینکه این دارو و این شفا آن بیماریها را از بین میبرد, خب این حرفها را بگو, بگو ﴿اجْعَل لِی مِن لَدُنکَ سُلْطَاناً نَصِیراً﴾ بگو ﴿جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ﴾ برای اینکه سنّت ما این است فعل مضارع که دلالت بر استمرار میکند سنّت الهی را در این زمینه یادآور میشود ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ﴾ ما حق که شفاست و از هر بیماریِ باطلگرایی درمان را به همراه دارد ما نازل میکنیم ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ ما این کار را میکنیم این «مِن», «مِن» بیانیه است نه تبیین یعنی همهٴ آیات قرآن اینچنین است برای اینکه بیماریها گوناگون است.
از اینکه فرمود شِفا معلوم میشود که انسان طبعاً یک حقیقت و هویّتی دارد که با سلامت و صحّت آمیخته است خدا انسانِ بیمار خلق نکرد یک, انسانی که عقاید گوناگون, اخلاق گوناگون, اعمال گوناگون برای او یکسان باشد نیافرید دو, انسان را سالم خلق کرد که بعضی از عقاید و اخلاق و اعمال به حال او سازگار است بعضی ناسازگار در همان سورهٴ مبارکهٴ «شمس» که فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ مُسوّی نفوس یعنی کسی که نفس را مستویالخِلقه خلق میکند خداست استوای خلقت او یعنی او ناقصالخلقه نیست سالم است, صحیح است, مستویالخلقه است ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ آن «فاء», «فاء» تفصیحیه و تفسیریه است که استفای خلقت نفس به چیست؟ به اینکه مُلهَم است به فجور و تقوا ما هیچ کسی را بیسرمایه خلق نکردیم در درون همهٴ افراد این مطلب را نهادینه کردیم که او میداند تقوا چیست, میداند فجور چیست, به تقوا گرایش دارد از فجور گریزان است ما این چهار مطلب را در درون هر کسی قرار دادیم علم به تقوا علم به فجور, گرایش به تقوا گریز از فجور این سلامت نفس است اگر انسان اینها را نداشته باشد مریض است فرمود ما انسان را سالم خلق کردیم و سلامت او در همین است چون سلامت است اگر یکی از این عناصر چهارگانه آسیب ببیند او میشود مریض این دو مطلب, وقتی مریض شد باید دارو مصرف بکند این سه مطلب, دارو که مصرف کرد شفا پیدا میکند چهار مطلب, شفا که پیدا کرد آن لطف ویژهٴ ما نصیبش میشود, میشود رحمت این پنج مطلب آدم که شفا پیدا کرد که دیگر فربه نمیشود که از مرض نجات پیدا میکند برای فربهی دستور دیگر میخواهد برای رشد و نموّ و فربه شدن و تنومند شدن و قدرتمند شدن یک راه دیگر میخواهد شفا نجات از آن مرض است این عناصر پنجگانه از همین کریمهٴ محلّ بحث به دست میآید. از اینکه فرمود شفاست معلوم میشود که انسان مثل سنگ نیست مثل در و دیوار نیست که همه چیز برای او یکسان باشد صحّتی دارد, مرضی دارد وقتی که بیمار شد صحیح بخواهد بشود, سالم بخواهد بشود یک غذای مناسب دارد اگر آن غذای مناسب نبود مریض میشود وقتی مریض شد باید دارو مصرف بکند وقتی دارو مصرف کرد شفا پیدا میکند وقتی شفا پیدا کرد زمینه برای فربهی و تنومندی او هست لذا فرمود: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾ بعد از شفا ﴿وَرَحْمَةٌ﴾ این رحمت آن تنومندی و فربهی است.
در بحث دیروز بعضی از آیات از حفظ خوانده شد اما خود آن آیات از برابر شماره آیات و سُوَر خوانده نشد. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» جریان ﴿فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾ مطرح است آیه ده سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که معروف است مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» هم هست که در سورهٴ «احزاب» افراد ضعیفالایمان در کنار افراد منافق به عنوان بیماران قلبی مطرح شدند آیه دوازده سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» این است که ﴿وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ خود نفاق مرضِ مُهلک است مثل سرطان آنهایی که ضعیفالایماناند آنها هم مریضاند پس ﴿وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ آن ضعف ایمان هم یک نحو مرض هست, خب اینها مریضاند اینها بیماری اعتقادی دارند چه در بحث حکمت نظری که سخن از بود و نبود است و چه بحث در حکمت عملی که سخن از باید و نباید است اگر با آن ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ هماهنگ نبود چه در مسائل علمی که مربوط به جهانبینی و بود و نبود است در عالم چه چیزی هست چه چیزی نیست؟ خدا هست بت نیست, خدا هست شرک نیست, معاد هست انسان عبث نیست این مربوط به هست و نیست است که جهانبینی است کاری به باید و نباید و مسئله فقه و اخلاق و حقوق ندارد آنجا یک سلامت و مرضی هست.
در مسئله حکمت عملی که مربوط به فقه و حقوق و اخلاق و اینهاست باید و نباید است چه چیزی باید, چه چیزی نباید در مسئله چه چیزی باید, چه چیزی نباید سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» که آیهاش دیروز اشاره شد این بود سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیه 32 این است ﴿یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً﴾ خب این معلوم میشود اگر کسی به نامحرم نگاه میکند مریض است دیگر یا با شنیدن صدای نامحرم تحریک میشود مریض است این مرض را باید معالجه کرد این میشود مرض اخلاقی. در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که بحث دیروز با حفظ آن آیه خوانده شد این بود که فرمود: ﴿فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ﴾ که این با شمارهٴ آیه در بحث دیروز خوانده شد فرمود یک عده در مدینه هستند به حسب ظاهر با شما هستند اما ستون پنجم دیگریاند اینها مریضاند اینها مرض سیاسی دارند میگویند شاید نظام اسلامی شکست خورده, شاید مشرکین برگشتند ما چرا خودمان را بد کنیم؟ فرمود: ﴿فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ﴾ شاید اوضاع برگشت دور دیگر اینها آمدند, خب این مرض سیاسی شد, آن مرض اخلاقی شد, آن مرض اعتقادی شد این مرضها را مشخص کرد فرمود من آیات نازل میکنم که همهٴ این بخشها را درمان بکند اینها مرضاند قرآن شفاست بین مرض و شفا داروست آیاتی که دارد ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾ داروست آن آیهای که میگوید ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ﴾ داروست, آن آیهای که میگوید ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا﴾ داروست آیاتی که شرک را باطل میکند توحید را تثبیت میکند داروست این داروها اگر به جان انسان بنشیند شفا پیدا میشود وقتی شفا پیدا شد انسان شایسته است برای دریافت آن رحمت خاصّه اینکه فرمود: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾ بعد ﴿وَرَحْمَةٌ﴾ خب برای چه کسی؟ این برای همهٴ مردم است منتها مؤمنین گوش میدهند درست است که قرآن ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ﴾ اما آنکه بهره میبرد طبقهٴ متّقی است لذا فرمود: ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ , ﴿وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ﴾ , ﴿رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ اما آنکه گوش نمیدهد که قرآن برای او شفا نیست.
اما آنکه گوش نمیدهد نه تنها درمان نمیشود برای اینکه با دارو مخالفت کرده یک وقت است کسی دارو مصرف نمیکند خودش است و با جریان عادی, یک وقت با دارو مخالفت میکند, با دارو مخالفت میکند یعنی چه؟ یعنی کاری میکند بر خلاف دارو باز یعنی چه؟ یعنی اگر دارو میگوید این باید مصرف بشود این ضدّش را صرف میکند, خب بیماریاش افزوده میشود دیگر اینکه فرمود بیماریاش افزوده میشود برای اینکه اینها قرآن را نمیپذیرند با دارو مخالفت میکنند یک وقت است کسی دارو نمیخورد این مرض سیر عادی خودش را میکند یک وقت است نه, با دارو مخالفت میکند, با دارو مخالفت میکند یعنی چه؟ یعنی کاری میکند بر خلاف دارو, خب اگر قرآن داروی توحید داد کسی دامنهٴ شرک را گرفت این شرک بر خلاف توحید است این دارد بر خلاف دارو حرکت میکند یعنی غذایی میخورد بر ضدّ دارو, کاری میکند بر ضدّ دارو, روشی دارد بر ضدّ دارو خب بر ضدّ دارو مرض را افزوده میکند دیگر و اینکه فرمود: ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ﴾ تعلیق حکم بر وصف مشعر به علّیت است مثل ﴿وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ آن هم تعلیق حکم بر وصف مشعر به علّیت است نفرمود آنها را با ضمیر و امثال ضمیر اکتفا بکند فرمود ظالم «بما أنّه ظالم» خب دارد یا ظلم اعتقادی دارد که ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ یا اهل رباست که ظلم به مردم است یا اهل رشوه و کار دیگر است که ظلم به مردم است یا حقّالناس است یا حقّالله بالأخره ظالم است دیگر این اگر حقّالله بود ظلم به توحید است, اگر حقّالناس بود ظلم در برابر عدل است چون عدل داروست, توحید داروست این در قبال دارو دارد مقاومت میکند چون در قبال دارو دارد مقاومت میکند مرضش افزوده میشود اسناد مزید به قرآن برای آن است که او سهمی دارد الآن مثلاً ما میگوییم کسانی که دستگاه گوارشی آنها بیمار است زخم اثنیٰعشر دارند یا بیماریهای دیگر دارند یک طبیب معالج میگوید این میوهٴ شیرین شاداب خامش برای شما خوب نیست باید این را بپزید, خب این گلابی خوشطعم شادابِ پرآب شیرین مقصّر است یا زخم دستگاه گوارشی این بیمار که به زخم اثنیٰعشر مبتلاست این هر چه این گلابی شیرین را بیشتر بخورد دادش در میآید برای اینکه هضم نمیکند که شما به او گلابی میدهید او نمیپذیرد دادش در میآید شما آیه میخوانی برایش, روایت برایش میخوانی اینها شفاست او نمیپذیرد دادش در میآید اگر این گلابی را دستگاه هاضمه بپذیرد که این شخص فریادش برنمیآید مرضش اضافه نمیشود اضافه شدن مرض برای کسی که به زخم معده مبتلاست به گلابی اسناد داده شده برای اینکه بفهماند تو نتوانستی این را هضم بکنی اینجا هم فرمود: ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ این ظلم هم برای آن است که سرمایه را خسارت یعنی چه؟ یعنی سرمایهبازی خب اگر انسان سرمایه نداشته باشد که خسارت نیست معلوم میشود چیزی دارد که این گناه کم کم دارد از او میگیرد دیگر عقاید باطل, اخلاق باطل, اعمال طالح و زشت یکی پس از دیگری آن سرمایه را دارد از آدم میگیرد میشود خسارت اگر خدای سبحان به انسان آن سرمایه را نداده بود اینکه خسارت نبود که خسارت باختن سرمایه است معلوم میشود این سرمایه را ذات اقدس الهی داد هر گناهی که انسان مرتکب میشود مقداری از این سرمایه را از دست میدهد و این ظلم باعث میشود که در برابر قرآن مقاومت میکند روزانه سرمایه میبازد ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾.
پرسش: حضرت استاد قرآن به عنوان طبیب دارو را میشناسد, میشناساند و نسخه تجویز میکند, دارو تجویز میکند چطور میشود دارو باشد...
پاسخ: برای اینکه همین دارو اثر دارد دیگر یک وقت است که عملِ به این بعدها شفا پیدا میشود یک وقت است که نه, همین دارد شفا میدهد یعنی چیز دیگری که نیست اگر دارو مؤثّر صددرصد باشد شافی هم همین است دیگر منتها ذات اقدس الهی شافی حقیقی است این هم کلام خدا و فعل خداست ﴿إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ﴾ شافی حقیقی اوست «هو الشافی» منتها کلامِ شافی, دستور شافی, شافی است دیگر اگر ما گفتیم این دارو شفابخش بود این مجاز نیست منتها به فاعل قریب اسناد دادیم به فاعل «ما به» اسناد دادیم فاعل حقیقی البته ﴿إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ﴾ است, خب.
اگر ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ﴾ است این وقتی که شفا پیدا شد این رحمت روزافزون میشود رحمت برای مؤمنین است نسبت به ظالمین درکات روزافزون است تا برسد به درکِ اسفل, نسبت به مؤمنین درجات روزافزون است تا برسد به مرحلهٴ عالیه. در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آیه دو این است که ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَعَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ﴾ اینها لحظه به لحظه بالا میآیند این مزید ایمان است. در قبال این مؤمنین تبهکاران و ظالمین هستند که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیه 125 به این صورت آمده ﴿وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ﴾ خب حالا این نسیم که میوزد اگر بر مَزبَله بوزد هر چه این نسیم بیشتر باشد بوی بدتری در میآید این تقصیر نسیم است یا تقصیر مزبله؟ فرمود آیات الهی را ما نازل میکنیم این در برابر تک تک اینها موضع میگیرد با تمام اینها که حق است موضع میگیرد میشود باطل, با تمام اینها که صدق است موضع میگیرد میشود کذب, با تمام اینها که داروست موضع میگیرد میشود افزایش مرض ﴿وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ کَافِرُونَ﴾.
«أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا»
تاکنون نظری ثبت نشده است