سخنرانی از آیت الله محمد تقی مصباح یزدی با موضوع «انقلاب اسلامی و حوزه علمیه؛ فرصتها و تکالیف»، سال 1397
هر چه نعمت بزرگتر باشد، شکر بیشتری نیز میطلبد.حوزه آن روز و حوزه بعد از انقلاب، اصلا قابل مقایسه نیست؛ در آن زمان تصور عمومی مردم – حتی متدینان – نسبت به حوزه و دستگاه روحانیت این بود که محصول حوزه، تربیت افراد غالبا محروم جامعه برای روضهخوانی و ارتزاق از این مسیر است.
به برکت مجاهدتهای علما و حرکت مخلصانه امام(ره)، امروز روحانیت در دنیا، عزتمند شده است، اگر بگوییم در دهههای بعد از انقلاب، شخصیت اول جهان از لحاظ توجه دنیا، یک طلبه بوده است، سخن گزافی نگفتهایم؛ حتی دشمنان نیز هیبت و عظمت امام (ره) را میشناختند و برای او احترام قائل بودند.
وقتی در اطراف کاخ سفید در حال پیادهروی بودیم، یک ضدانقلاب، چند مرتبه با سخنانش به ما طعنه زد و بعد از بیاعتنایی ما به یکی از افسران محافظ کاخ سفید گفته بود که اینها تروریست و دشمن شما هستند و سوءنیت دارند؛ این بود که آن مأمور ابتدا نزد ما آمد؛ اما در ابتدا احترام نظامی گذاشت و با نهایت ادب، علت سفر را پرسید و سپس با تکریم، خداحافظی کرد و رفت. بنده فهمیدم که این احترام به خاطر شباهت لباس من به لباس امام (ره) بود؛ همان امامی که با انقلاب اسلامی، در جهان مشهور شده بود.
انقلاب سبب شد تا حوزهها احساس شخصیت و هویت کنند. با وقوع انقلاب اسلامی، حوزههای علمیه فهمیدند که میتوانند در جامعه، کاری انجام دهند، بلکه وظیفه مهمی در جامعه دارند. در سایه این انقلاب، حوزهها وظایف خود را درک کردند و در صدد انجام آن برآمدند که بخشی از این وظایف امور پژوهشی بود؛ در حالی که قبل از انقلاب روش مرسوم در حوزههای علمیه، صرفا پرداختن به یکسری دروس سنتی بود، بدون اینکه نیازهای جامعه را درک کنند تا دردی از آنها دوا کنند؛ اگر هم کسانی به نیازهای جامعه توجه داشتند، بسیار اندک بودند.
دستاوردهای حوزههای علمیه، حتی در همان دهه اول انقلاب بیش از دستاوردهای حوزه در صدسال قبل از آن بود؛ چون حوزه جایگاه خود را شناخت. البته باید اعتراف کرد که هنوز نسبت به اهدافی که انقلاب دارد و وظایفی که باید به انجام برسد، فاصله بسیاری وجود دارد؛ اما اگرچه سرعت پیشرفت نسبت به نیازها کم است، دستکم راه را پیدا کرده است.
بهترین راهنمایی برای فعالیت و پژوهش، بیانیه رهبری ( گام دوم انقلاب) است که علیرغم حجم اندک آن، بسیار بسیار حساب شده و دقیق است و کلمه به کلمه آن حساب شده به کار رفته است؛ خداوند را شکر میکنیم که چنین رهبری را به ما عطا فرموده و چنین مطالبی را به وی الهام کرده است. حال نوبت ماست که با تقویت رشتههای تخصصی در حوزهها و کارهای پژوهشی عمیقتر تکلیف خود را در این زمینه انجام دهیم.
آنچه نزد پروردگار است فناناپذیر است؛ بنابراین کارهایی که برای خدا انجام شود باقی میماند. این کار رشد نیز میکند و آثارش تا سالها بلکه صدها سال در این دنیا و تا ابد در آخرت، باقی میماند. اینکه عدهای که مدرک دانشگاهی دارند و چه بسا زمینه فعالیت اجتماعی و کسب مادیات در غیر از حوزه، بیشتر برای آنها فراهم است، اما به حوزه آمده و زندگی طلبگی را که غالبا با کمبودهای مادی همراه است، میپذیرند، نشان میدهد که – انشاء الله – انگیزه الهی در آنها بیشتر است. شما باید قدر این زمینهای که به برکت انقلاب برایتان فراهم شده را دانسته و کمال استفاده را از آن داشته باشید و در راه وظیفهای که به برکت انقلاب اسلامی آن را شناختهاید، قدم بردارید.
در غرب، مطلق علم و دانستن، یک ارزش است و چه بسا افرادی حاضر به صرف وقت و هزینه زیادی برای یکسری معلوماتی هستند که شاید اثر چندانی هم در جامعه نداشته باشد! البته همین جدیت در تحصیل علم سبب پیشرفتهای متعددی برای آنها شده است؛ البته علومی که در غرب مورد تحقیق قرار میگیرد، اموری هستند که نهایتا محدود به زندگی این دنیا میشود و مثلا رفاه بیشتری برای افراد به ارمغان میآورد.
آیا هر علمی، دارای ارزشی اصیل است و یا برخی از علوم مقدمه برای امر مهمتر و بالاتری هستند؟ ریشه این مسئله، مسئله مهمتری است که در فلسفه ارزشها و اخلاق به آن پرداخته میشود و از دیرباز مورد توجه دانشمندان و متفکران بوده است.
بعد از قرون وسطی در اروپا این مسئله مطرح شد که این دانستههای ما که برخی از آنها از سنخ هستها و نیستها و برخی دیگر از سنخ بایدها و نبایدها هستند، آیا یک نوع هستند یا چند نوع؟ افرادی مانند کانت، هیوم و برخی دیگر معتقد شدند که انسان دو نوع درک دارد؛ نظری و عملی. حتی برخی تصریح کردند که دو نوع عقل داریم؛ یکی عقل نظری که واقعیات و هستها را نشان میدهد و عقل عملی که به بایدها و نبایدها میپردازد. اما اینکه چه رابطهای بین این مدرکات، یعنی هستها و نیستها با بایدها و نبایدهاست، مسئلهای است که کتابها درباره آن نوشته شده و بحثهای زیادی روی آن صورت گرفته است.
در باور ما، ارزشها، جنبه الهی نیز دارند، بر اساس یک فرض، بین عقل نظری و عقل عملی، رابطه وجود دارد، بلکه بالاتر، عقل عملی، در خدمت عقل نظری است؛ به این معنا که عقل نظری وجود یک نوع کمال و رشد را درک میکند، ( که به اعتقاد ما آن کمال، قرب الهی است) و عقل عملی، بایدها و نبایدهایی را ترسیم میکند که با رعایت آنها میتوان به چنین کمالی رسید.
اگر مقدمه فوق را پذیرفتیم، آیا حوزهای که بعد از انقلاب متحول شده و امکانات و زمینههای فراوانی در آن وجود دارد، واقعا وظیفهاش همین است که در حال حاضر انجام میدهد؟! هرگز در عالم تا این اندازه شرایط برای پیشرفت علمی و پژوهش فراهم نبوده است، اما با این وجود آیا کمبودهایی نداریم؟! اگر باور داریم، کمال و قرب الهی ارزشمندترین چیزی است که انسان میتواند به آن برسد، چه اندازه تلاش کردهایم که خودمان و سپس دیگران را به سوی این هدف ارزشمند دعوت کنیم؟
جا دارد گروهی از افراد خوشفکر و با انگیزه و پرتلاش، با همت تحقیق کنند و کمبودهایی که در زمینه معارف دین وجود دارد را جبران کنند و اکنون که زمینه شناخت و تلاش فراهم است، از آن استفاده کنند؛ البته گاهی توجه ما به هدف و قله نیست و راه را اشتباه میرویم.
هر چه نعمت بزرگتر باشد، شکر بیشتری نیز میطلبد.حوزه آن روز و حوزه بعد از انقلاب، اصلا قابل مقایسه نیست؛ در آن زمان تصور عمومی مردم – حتی متدینان – نسبت به حوزه و دستگاه روحانیت این بود که محصول حوزه، تربیت افراد غالبا محروم جامعه برای روضهخوانی و ارتزاق از این مسیر است.
به برکت مجاهدتهای علما و حرکت مخلصانه امام(ره)، امروز روحانیت در دنیا، عزتمند شده است، اگر بگوییم در دهههای بعد از انقلاب، شخصیت اول جهان از لحاظ توجه دنیا، یک طلبه بوده است، سخن گزافی نگفتهایم؛ حتی دشمنان نیز هیبت و عظمت امام (ره) را میشناختند و برای او احترام قائل بودند.
وقتی در اطراف کاخ سفید در حال پیادهروی بودیم، یک ضدانقلاب، چند مرتبه با سخنانش به ما طعنه زد و بعد از بیاعتنایی ما به یکی از افسران محافظ کاخ سفید گفته بود که اینها تروریست و دشمن شما هستند و سوءنیت دارند؛ این بود که آن مأمور ابتدا نزد ما آمد؛ اما در ابتدا احترام نظامی گذاشت و با نهایت ادب، علت سفر را پرسید و سپس با تکریم، خداحافظی کرد و رفت. بنده فهمیدم که این احترام به خاطر شباهت لباس من به لباس امام (ره) بود؛ همان امامی که با انقلاب اسلامی، در جهان مشهور شده بود.
انقلاب سبب شد تا حوزهها احساس شخصیت و هویت کنند. با وقوع انقلاب اسلامی، حوزههای علمیه فهمیدند که میتوانند در جامعه، کاری انجام دهند، بلکه وظیفه مهمی در جامعه دارند. در سایه این انقلاب، حوزهها وظایف خود را درک کردند و در صدد انجام آن برآمدند که بخشی از این وظایف امور پژوهشی بود؛ در حالی که قبل از انقلاب روش مرسوم در حوزههای علمیه، صرفا پرداختن به یکسری دروس سنتی بود، بدون اینکه نیازهای جامعه را درک کنند تا دردی از آنها دوا کنند؛ اگر هم کسانی به نیازهای جامعه توجه داشتند، بسیار اندک بودند.
دستاوردهای حوزههای علمیه، حتی در همان دهه اول انقلاب بیش از دستاوردهای حوزه در صدسال قبل از آن بود؛ چون حوزه جایگاه خود را شناخت. البته باید اعتراف کرد که هنوز نسبت به اهدافی که انقلاب دارد و وظایفی که باید به انجام برسد، فاصله بسیاری وجود دارد؛ اما اگرچه سرعت پیشرفت نسبت به نیازها کم است، دستکم راه را پیدا کرده است.
بهترین راهنمایی برای فعالیت و پژوهش، بیانیه رهبری ( گام دوم انقلاب) است که علیرغم حجم اندک آن، بسیار بسیار حساب شده و دقیق است و کلمه به کلمه آن حساب شده به کار رفته است؛ خداوند را شکر میکنیم که چنین رهبری را به ما عطا فرموده و چنین مطالبی را به وی الهام کرده است. حال نوبت ماست که با تقویت رشتههای تخصصی در حوزهها و کارهای پژوهشی عمیقتر تکلیف خود را در این زمینه انجام دهیم.
آنچه نزد پروردگار است فناناپذیر است؛ بنابراین کارهایی که برای خدا انجام شود باقی میماند. این کار رشد نیز میکند و آثارش تا سالها بلکه صدها سال در این دنیا و تا ابد در آخرت، باقی میماند. اینکه عدهای که مدرک دانشگاهی دارند و چه بسا زمینه فعالیت اجتماعی و کسب مادیات در غیر از حوزه، بیشتر برای آنها فراهم است، اما به حوزه آمده و زندگی طلبگی را که غالبا با کمبودهای مادی همراه است، میپذیرند، نشان میدهد که – انشاء الله – انگیزه الهی در آنها بیشتر است. شما باید قدر این زمینهای که به برکت انقلاب برایتان فراهم شده را دانسته و کمال استفاده را از آن داشته باشید و در راه وظیفهای که به برکت انقلاب اسلامی آن را شناختهاید، قدم بردارید.
در غرب، مطلق علم و دانستن، یک ارزش است و چه بسا افرادی حاضر به صرف وقت و هزینه زیادی برای یکسری معلوماتی هستند که شاید اثر چندانی هم در جامعه نداشته باشد! البته همین جدیت در تحصیل علم سبب پیشرفتهای متعددی برای آنها شده است؛ البته علومی که در غرب مورد تحقیق قرار میگیرد، اموری هستند که نهایتا محدود به زندگی این دنیا میشود و مثلا رفاه بیشتری برای افراد به ارمغان میآورد.
آیا هر علمی، دارای ارزشی اصیل است و یا برخی از علوم مقدمه برای امر مهمتر و بالاتری هستند؟ ریشه این مسئله، مسئله مهمتری است که در فلسفه ارزشها و اخلاق به آن پرداخته میشود و از دیرباز مورد توجه دانشمندان و متفکران بوده است.
بعد از قرون وسطی در اروپا این مسئله مطرح شد که این دانستههای ما که برخی از آنها از سنخ هستها و نیستها و برخی دیگر از سنخ بایدها و نبایدها هستند، آیا یک نوع هستند یا چند نوع؟ افرادی مانند کانت، هیوم و برخی دیگر معتقد شدند که انسان دو نوع درک دارد؛ نظری و عملی. حتی برخی تصریح کردند که دو نوع عقل داریم؛ یکی عقل نظری که واقعیات و هستها را نشان میدهد و عقل عملی که به بایدها و نبایدها میپردازد. اما اینکه چه رابطهای بین این مدرکات، یعنی هستها و نیستها با بایدها و نبایدهاست، مسئلهای است که کتابها درباره آن نوشته شده و بحثهای زیادی روی آن صورت گرفته است.
در باور ما، ارزشها، جنبه الهی نیز دارند، بر اساس یک فرض، بین عقل نظری و عقل عملی، رابطه وجود دارد، بلکه بالاتر، عقل عملی، در خدمت عقل نظری است؛ به این معنا که عقل نظری وجود یک نوع کمال و رشد را درک میکند، ( که به اعتقاد ما آن کمال، قرب الهی است) و عقل عملی، بایدها و نبایدهایی را ترسیم میکند که با رعایت آنها میتوان به چنین کمالی رسید.
اگر مقدمه فوق را پذیرفتیم، آیا حوزهای که بعد از انقلاب متحول شده و امکانات و زمینههای فراوانی در آن وجود دارد، واقعا وظیفهاش همین است که در حال حاضر انجام میدهد؟! هرگز در عالم تا این اندازه شرایط برای پیشرفت علمی و پژوهش فراهم نبوده است، اما با این وجود آیا کمبودهایی نداریم؟! اگر باور داریم، کمال و قرب الهی ارزشمندترین چیزی است که انسان میتواند به آن برسد، چه اندازه تلاش کردهایم که خودمان و سپس دیگران را به سوی این هدف ارزشمند دعوت کنیم؟
جا دارد گروهی از افراد خوشفکر و با انگیزه و پرتلاش، با همت تحقیق کنند و کمبودهایی که در زمینه معارف دین وجود دارد را جبران کنند و اکنون که زمینه شناخت و تلاش فراهم است، از آن استفاده کنند؛ البته گاهی توجه ما به هدف و قله نیست و راه را اشتباه میرویم.
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
تاکنون نظری ثبت نشده است