- 163
- 1000
- 1000
- 1000
مظلومیت و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
شما را دعوت می کنیم به شنیدن مناظره آقایان عبدالرحیم سلیمانی اردستانی و حامد کاشانی با موضوع «مظلومیت و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها»، سال 1404
آقای اردستانی:
رشتهی تخصصی بنده «اسلامشناسی» است و معتقدم این رشته با آن تصویری که در ذهن من است، نه در حوزه و نه در دانشگاهِ ما به شکلِ مستقل وجود ندارد. وقتی از اسلامشناسی سخن میگویم، مقصودم رشتهای خاص است؛ همانطور که مسیحیتشناسی یا یهودیتشناسی داریم.
منابع من در این پژوهش متفاوت است. بنده چهار منبع دارم که به دو بخش تقسیم میشوند: «پیامبرِ باطن» و «پیامبرِ ظاهر». هرکدام نیز دو زیرمجموعه دارند: اول «فطرت و عقل»، و دوم «کتاب و سنت». ترتیبِ رجوعِ من نیز بدینصورت است: فطرت، عقل، کتاب و سنت.
نکتهی دیگر اینکه روشِ بنده، «پدیدارشناسی» (Phenomenology) است. اصلِ اول در پدیدارشناسی، «توصیف» (Report) و بیطرفی است؛ یعنی دوری از داوری. هدفِ من نیز با هدفِ رایجِ حوزویان متفاوت است؛ هدفِ من «شناخت» است، نه «دفاع» یا «دعوت». من صراحتاً عرض میکنم که برای دفاع نیامدهام، بلکه آموختم تا بشناسم. حتی در بیانِ عقاید نیز نمیگویم «خدا هست» یا «قرآن کتاب خداست»، بلکه میگویم: «من با این برهان به این نتیجه رسیدم که خدایی هست» یا «من به این نتیجه رسیدم که محمد (صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) پیامبر خداست». تمامِ گزارههای من گزارش از ذهنیتِ خودم است...
آقای کاشانی:
مقدمتاً باید عرض کنم علتِ حضورِ بنده در این مناظره چیست. فرمایشاتِ آقای اردستانی برای من جذابیتِ علمی نداشت که بخواهم ورود کنم؛ چراکه مواردِ قابلِمناقشه در سخنانِ ایشان بسیار است، از جمله انکارِ امامتِ برخی ائمه (عَلَیْهِمُ السَّلَام) با این استدلال که «تحقیق نکردهام»، یا نظراتشان در بابِ عصمت و تمثیلی دانستنِ حضرت آدم. اما آنچه مرا ترغیب کرد، این بود که دیدم ایشان -احتمالاً ناخواسته- در زمینِ «وهابیت» بازی میکنند.
توضیح آنکه بینِ اهلِسنت و وهابیت، در کثیری از عقاید و فقه اشتراک وجود دارد، اما نقطهی کانونیِ اختلاف، بحثِ «توحید و شرک» است. اهلِسنت، وهابیت را «خوارجِ عصر» میدانند و کتبِ فراوانی در تکفیرِ آنها نوشتهاند. وهابیت پس از رسواییِ داعش و جنایاتش (کشتار، سوزاندن در قفس، و…)، برای بازسازیِ چهرهی خود و بازگشت به دامنِ اهلِسنت، دست به «سفیدشویی» زده است. آنها بر مسائلِ اختلافیِ شیعه و سنی سرمایهگذاری کردهاند تا به اهلِسنت بگویند: «ما با شما هستیم».
شبکههایی مانند «کلمه» که سابقهی هتاکیِ شدید به اهلبیت (عَلَیْهِمُ السَّلَام) و حمایت از داعش را دارند، اخیراً بر انکارِ شهادتِ حضرت زهرا (سَلَامُ اللهِ عَلَیْهَا) متمرکز شدهاند. ناگهان میبینیم فردی با لباسِ روحانیتِ شیعه در این شبکه حاضر میشود و تقریباً تمامِ مواضعِ آنها را تأیید میکند. این خطرناک است که مردم ببینند یک روحانیِ شیعه، حرفهای وهابیت را تکرار میکند. ایشان جایی فرموده بودند: «من گاهی شیعهام، گاهی سنی و گاهی وهابی». اگر در نقاطِ تمایز (مثل توحید و شرک) گاهی وهابی هستید، این یعنی خروج از مبانیِ شیعه. بنده احساس خطر کردم که ایشان ناخواسته ابزارِ دستِ جریانی شدهاند که هدفش اختلافافکنی است، در حالی که ایشان ادعای پرهیز از اختلاف دارند. این تناقض است که در اختلافافکنترین شبکه (کلمه) حاضر شوید و ادعای وحدت کنید.
اما در خصوصِ اصلِ بحث؛ ایشان میفرمایند «تاریخ» جزو منابعِ من نیست و رویکردِ پدیدارشناسانه دارم، اما در عمل پایبند نیستند. مثلاً میگویند «خبرِ واحد» را قبول ندارند، اما در کانالشان نوشتند «کاشانی متولد 64 است» و منبعشان جستجویِ گوگل بود! چطور در مباحثِ علمی خبرِ واحد را رد میکنید اما به یک سرچِ ساده اعتماد مینمایید؟
یا میفرمایند «تاریخ ظنی است». این سخن توهین به علومِ انسانی است. رشتهی تاریخ متدولوژی و ضوابط دارد. نمیشود کلِ علمِ تاریخ را بهخاطرِ ظنی بودن کنار گذاشت...
آقای اردستانی:
رشتهی تخصصی بنده «اسلامشناسی» است و معتقدم این رشته با آن تصویری که در ذهن من است، نه در حوزه و نه در دانشگاهِ ما به شکلِ مستقل وجود ندارد. وقتی از اسلامشناسی سخن میگویم، مقصودم رشتهای خاص است؛ همانطور که مسیحیتشناسی یا یهودیتشناسی داریم.
منابع من در این پژوهش متفاوت است. بنده چهار منبع دارم که به دو بخش تقسیم میشوند: «پیامبرِ باطن» و «پیامبرِ ظاهر». هرکدام نیز دو زیرمجموعه دارند: اول «فطرت و عقل»، و دوم «کتاب و سنت». ترتیبِ رجوعِ من نیز بدینصورت است: فطرت، عقل، کتاب و سنت.
نکتهی دیگر اینکه روشِ بنده، «پدیدارشناسی» (Phenomenology) است. اصلِ اول در پدیدارشناسی، «توصیف» (Report) و بیطرفی است؛ یعنی دوری از داوری. هدفِ من نیز با هدفِ رایجِ حوزویان متفاوت است؛ هدفِ من «شناخت» است، نه «دفاع» یا «دعوت». من صراحتاً عرض میکنم که برای دفاع نیامدهام، بلکه آموختم تا بشناسم. حتی در بیانِ عقاید نیز نمیگویم «خدا هست» یا «قرآن کتاب خداست»، بلکه میگویم: «من با این برهان به این نتیجه رسیدم که خدایی هست» یا «من به این نتیجه رسیدم که محمد (صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) پیامبر خداست». تمامِ گزارههای من گزارش از ذهنیتِ خودم است...
آقای کاشانی:
مقدمتاً باید عرض کنم علتِ حضورِ بنده در این مناظره چیست. فرمایشاتِ آقای اردستانی برای من جذابیتِ علمی نداشت که بخواهم ورود کنم؛ چراکه مواردِ قابلِمناقشه در سخنانِ ایشان بسیار است، از جمله انکارِ امامتِ برخی ائمه (عَلَیْهِمُ السَّلَام) با این استدلال که «تحقیق نکردهام»، یا نظراتشان در بابِ عصمت و تمثیلی دانستنِ حضرت آدم. اما آنچه مرا ترغیب کرد، این بود که دیدم ایشان -احتمالاً ناخواسته- در زمینِ «وهابیت» بازی میکنند.
توضیح آنکه بینِ اهلِسنت و وهابیت، در کثیری از عقاید و فقه اشتراک وجود دارد، اما نقطهی کانونیِ اختلاف، بحثِ «توحید و شرک» است. اهلِسنت، وهابیت را «خوارجِ عصر» میدانند و کتبِ فراوانی در تکفیرِ آنها نوشتهاند. وهابیت پس از رسواییِ داعش و جنایاتش (کشتار، سوزاندن در قفس، و…)، برای بازسازیِ چهرهی خود و بازگشت به دامنِ اهلِسنت، دست به «سفیدشویی» زده است. آنها بر مسائلِ اختلافیِ شیعه و سنی سرمایهگذاری کردهاند تا به اهلِسنت بگویند: «ما با شما هستیم».
شبکههایی مانند «کلمه» که سابقهی هتاکیِ شدید به اهلبیت (عَلَیْهِمُ السَّلَام) و حمایت از داعش را دارند، اخیراً بر انکارِ شهادتِ حضرت زهرا (سَلَامُ اللهِ عَلَیْهَا) متمرکز شدهاند. ناگهان میبینیم فردی با لباسِ روحانیتِ شیعه در این شبکه حاضر میشود و تقریباً تمامِ مواضعِ آنها را تأیید میکند. این خطرناک است که مردم ببینند یک روحانیِ شیعه، حرفهای وهابیت را تکرار میکند. ایشان جایی فرموده بودند: «من گاهی شیعهام، گاهی سنی و گاهی وهابی». اگر در نقاطِ تمایز (مثل توحید و شرک) گاهی وهابی هستید، این یعنی خروج از مبانیِ شیعه. بنده احساس خطر کردم که ایشان ناخواسته ابزارِ دستِ جریانی شدهاند که هدفش اختلافافکنی است، در حالی که ایشان ادعای پرهیز از اختلاف دارند. این تناقض است که در اختلافافکنترین شبکه (کلمه) حاضر شوید و ادعای وحدت کنید.
اما در خصوصِ اصلِ بحث؛ ایشان میفرمایند «تاریخ» جزو منابعِ من نیست و رویکردِ پدیدارشناسانه دارم، اما در عمل پایبند نیستند. مثلاً میگویند «خبرِ واحد» را قبول ندارند، اما در کانالشان نوشتند «کاشانی متولد 64 است» و منبعشان جستجویِ گوگل بود! چطور در مباحثِ علمی خبرِ واحد را رد میکنید اما به یک سرچِ ساده اعتماد مینمایید؟
یا میفرمایند «تاریخ ظنی است». این سخن توهین به علومِ انسانی است. رشتهی تاریخ متدولوژی و ضوابط دارد. نمیشود کلِ علمِ تاریخ را بهخاطرِ ظنی بودن کنار گذاشت...


تاکنون نظری ثبت نشده است