- 68
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 200 سوره آلعمران _ بخش ششم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 200 سوره آلعمران _ بخش ششم"
- شبهه نا کار آمدی و ناپایداری احکام اسلام
- تفاوت حکومت الهی و دموکراسی در تصویب و اجرای قانون
- نقش حضور مردم در دوام حکومتهای اسلامی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴿200﴾
شبهه نا کار آمدی و ناپایداری احکام اسلام
یکی از مباحثی که در ذیل جامعه¬شناسی مطرح است این است که آیا اسلام میتواند جامعه را اداره کند یا نه؟ قوانین و سنن او قابل اجرا هست یا نه؟ دستورات او قابل دوام هست یا نه، شبههای است که مدتها مادیها مخصوصاً روشنفکرها داشته و دارند. میگویند اسلام، چون دموکراسی نیست و کار به اکثریت و آرای مردم ندارد، لذا قابل اجرا و دوام نیست، چیزی میتواند دوام داشته باشد که مردمی باشد، چون قوانین اسلام براساس رأی اکثریت نیست و رأی مردم، مؤثر نیست، لذا قابل اجرا و قابل دوام نیست، نشانهاش هم آن است که جزء چند مدت کوتاه در یک سرزمین محدود و بسته به نام مدینه، حکومت اسلامی اجرا نشد. در مدینه یک چند مدتی به صورت حکومت اسلامی اجرا شد بعد هم تبدیل شد به قیصریت و کسرویت و امثال ذلک. امویان کارهایی کردند، مروانیها کارهایی کردند، عباسیان کارهایی کردند که در ردیف همین امپراطوریهای بزرگ دنیاست، این شبهه.
پاسخ علامه طباطبایی(ره) به شبهه ناکارآمدی و ناپایداری احکام اسلامی
جوابی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) از این شبهه میدهد این است که شما اگر منظورتان این است قوانین اسلامی در شرایط کنونی با حفظ وضع موجود قابل اجرا نیست، این یک چیز روشنی است یعنی با حفظ اینکه مردم به طرف مادیت و لهو و لعب گرایش دارند و آزادی مطلق را ترجیح میدهند و هر چه دلشان طلب میکند آن را حق میپندارند، بخواهید اسلام را با حفظ شرایط موجود پیاده کنید، این البته قابل اجرا نیست. اما این اختصاصی به اسلام ندارد، هر مکتب دیگری این¬طور است، زیرا هر مکتبی با جریان مکتبهای ضد، برخلاف او هرگز قابل اجرا نیست. عمده، آن است که شما گفتید اسلام دموکراسی نیست بر اکثریت مبتنی نیست و چیزی که به رأی اکثریت تکیه نکرده است مردمی نیست و در نتیجه، قابل دوام نیست، باید شما اینچنین بررسی کنید که اسلام شعاری دارد و حکومتهای بشری مخصوصاً غربی یک شعار دیگر. شعار حکومت اسلامی پیروی از حق است، شعار حکومتهای بشری پیروی از اکثریت است. دین میگوید باید از حق، اطاعت کرد و نظامهای دموکراسی میگوید بر اکثریت باید اساس را بنا نهاد. البته در نظام اسلامی هم رأی اکثریت معتبر هست؛ اما اکثریت رأیشان برای تشخیص حق است، نه اینکه محور حق. کاری که در نظام اسلامی انجام می¬گیرد آن است که آنچه به وسیله وحی برای ما ثابت شد محور کار است؛ اما در مقام اثبات و در مقام تشخیص ما از کجا بفهمیم که اسلام این مطلب را گفته است یا نه؟ اینجا است که میگویند اگر صاحب¬نظران، اختلاف کردند چون اتحاد کل، حاصل نیست غالباً، رأی اکثریت معیار است یعنی رأی اکثریت، در تشخیص حق نه تثبیت حق، دیگران که به وحی و نبوت معتقد نیستند، حقی قبلاً اثبات نشد، به وسیله آرای اکثری میخواهند اصل حق را ثابت کنند. حق، همان است که اکثری به آن رأی داده است ولی اسلام میگوید که حق آن است که از راه وحی ثابت شده باشد راه ثبوتش در هنگام تنازع، تشخیص اکثری است. اکثر علما اگر گفتند دین اینچنین فرموده است این اکثر، تشخیص اینها بر تشخیص اقل مقدم است. پس خیلی فرق است بین اکثریتی که در نظام اسلامی است و اکثریتی که در نظامهای دموکراسی است.
تفاوت حکومت الهی و دموکراسی در تصویب و اجرای قانون
پرسش:...
پاسخ: بله، یک وقت است که در قوه مجریه بحث است، یک وقت در قوه مقننه. در نظامهای دموکراسی آنها قانونی قبل از مجلس ندارند، میگویند هر چه را که اکثری گفته است همان قانون است و حق، بعد هم اجرا میشود ولی در نظام الهی، قانون قبل از رأی اکثری مردم حق است و ثابت، اکثری برای تشخیص اینکه این حق است یا نه حق، فلان مطلب است یا نه، رأیشان معتبر است. پس در نظام اسلامی به اکثریت بها داده میشود؛ اما برای تشخیص حق، نه تثبیت حق. در نظامهای دموکراسی حق، آن است که اکثر بگویند خب، این خیلی فرق است. در نظامهای الهی میگویند حق آن است که خدا بگوید، وحی بگوید. در نظامهای دموکراسی میگویند حق آن است که اکثر بگویند خیلی فرق است، این میشود یک امر عاطفی یا اجتماعی ولی آن میشود یک امر عقلی، این فرق اساسی است.
در نظام اسلامی به اکثریت بها داده میشود؛ اما به مقام اثبات بر میگردد نه به مقام ثبوت. بیان ذلک این است که اصل مقام ثبوت را ذات اقدس الهی باید تعیین کند و لا غیر، چون ﴿الحق من ربک﴾ حق را خدا باید مشخص کند و از آنجا است. در مقام اثبات که تشخیص آن حق است، رأی اکثری معتبر است. وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این دو مطلب را در قرآن به مردم آموخت. فرمود من هیچ سخنی از خود ندارم و هر چه میگویم وحی است. خود من و همه شما باید تابع این وحی باشیم، این برای مرحله ثبوت که اصل حق آن است که خدا بفرماید. اما برای مرحله اثبات که رأی مردم است، پذیرش مردم است، حضرت فرمود: ﴿فَقَدْ لَبِثْتُ فیکُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ﴾ در مقام اثبات، فرمود شما به نبوت من رأی بدهید [و] نبوت مرا بپذیرید، برای اینکه من سالیان متمادی در بین شما به سر بردم شما سوابق مرا هم دارید، دیدید جز امانت و صداقت چیز دیگر نبود، چون سوابق طولانی مرا دارید، به من رأی بدهید یعنی نبوت مرا بپذیرید، نه به من رأی بدهید که من از طرف شما بشوم مرجع تعیین قانون، اینچنین نیست. پس خیلی فرق است که ما بگوییم نظامی تابع حق است و نظامی تابع اکثریت، نظامهای دموکراسی میگویند حق را اکثر نمایندگان بگویند یا حق آن است که اکثر صاحب نظران بگویند اسلام و نظامهای الهی می¬گویند حق آن است که خدا بگوید. در موقع تشخیص اگر ما خواستیم ببینیم حق چیست می¬بینیم آنچه اکثر صاحب نظران الهی و دینی گفتند، میفهمیم که حق را خدا اینچنین بیان کرده است. پس رأی اکثری، کاشف واقع و حق است نه مثبت واقع و حق. ولی براساس نظام دموکراسی، رأی اکثری مثبِت حق است، نه کاشف حق.
پرسش:...
پاسخ: در آنجا اکثریت رأی ندادند، اصلاً مطلب، مطلب اکثری نبود مطلب، مطلب الهی بود اینها به آرای توده مردم کشاندند.
تبیین جایگاه اصلی بحث امامت و خلافت پیامبر اکرم(ص)
دو مسئله است، مسئله این است که آیا خلافت یک امر مردمی است که هر کسی را مردم به عنوان خلیفه قبول کردند او میشود خلیفه یا چون در خلیفه رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عصمت شرط است و غیر از خدا کسی واقف بر عصمت نیست باید خدا تعیین کند و مردم بپذیرند، تمام آن نکته فرق بین امامیه و شیعیان با دیگران این است که امامیه، امامت را جزء اصول میشمارد و دیگران جزء فروع میدانند ما که یکی از اصول مذهب ما امامت است، برای این است که امامت را یک مسئله کلامی میدانیم. آنها جزء فروع دین میدانند امامت را ما میگوییم این جزء مسائل کلامی است یعنی چه؟ در کلام، وقتی به آن الهیات خاصه کلامی رسیدهاند، دربارهٴ افعال خدا و اوصاف خدا سخن میگویند. در کلام، شیعه ثابت کرده است که این از خدا باید نشئت بگیرد، خدا باید خلیفه تعیین کند. این «یجب عن الله» است، این کار [یعنی تعیین خلیفه] کار الهی است، چون عصمت شرط است. آنها این را در حد فرعی از فروع دین میدانند، در خلال مسایل فقهی از آن بحث میکنند، میگویند بر مردم، واجب است که در انتخاب خلیفه شرکت کنند. این فاصله عمیق بین ما و آنها هست، ما میبینیم کار، کار خدا است، لذا در فقه بحث نمیکنیم در کلام بحث میکنیم، در افعال الله بحث میکنیم. آنها میگویند این جزء فروع دین است، وظیفه مردم است [و] بر مردم واجب است. مسئله امامت چون دو چهره دارد: یک چهره الهی دارد؛ یک چهره مردمی. چهره الهیاش همان مسئله کلامی است که تعیین امام به عهده ذات اقدس الهی است، همان¬طوری که تعیین پیامبر به عهده ذات اقدس الهی است، اینچنین نیست که مردم جمع بشوند و کسی را به عنوان پیامبر انتخاب بکنند. تعیین پیامبر، مستقیماً از کارهای خداست، تعیین امام هم مستقیماً از کارهای خداست، این میشود مسئله کلامی، این جنبه الهی این مسئله است. نقش مردم در پذیرش است نه در اثبات، کسی را که خدا به عنوان خلیفه و ولیّ معیّن کرده است، بر مردم واجب است که ولایت او را تولی کنند، بپذیرند. روی این چهره مردمی بودن ولایت است که مسئله ولایت، در ردیف نماز و روزه حج و جهاد قرار گرفت «بُنِیَ الاسلام علی خَمسٍ علی الصّلاة و الزّکاة و الصَّومِ و الحجِّ و الوَلایَةِ» یعنی همان¬طوری که بر مردم، نماز خواندن واجب است بر مردم، مکه رفتن واجب است بر مردم، زکات دادن یا روزه گرفتن و جهاد کردن واجب است بر مردم، پذیرش ولایتِ ولی¬الله واجب است. این چهره مردمی بودن ولایت است که جزء فروع دین است، همان¬طوری که مردم باید نماز بخوانند، باید ولایت ولیّ را بپذیرند. اما آن چهره اساسی ولایت، یک مسئله کلامی است، مسئله فروع دین نیست، در ردیف نماز و روزه نیست که جزء فروع دین باشد، در ردیف نبوت است که جزء اصول به حساب بیاید جزء افعال¬الله است. این چیزی که جزء افعال¬الله بود آمد به سقیفه و متأسفانه به آن صورت درآمد، رأی اکثری برای اثبات تشخیص، در جایی است که به پذیرش مردم برگردد.
مهم¬ترین شرط برای اجرای قوانین و دوام حکومت¬ها
سیدناالاستاد میفرماید اگر شما منظورتان این است که احکام اسلامی در شرایط کنونی دنیا با حفظ وضع موجود که تقریباً ضرورت به شرط محمول میشود، این قابل اجرا نیست البته [درست است] ولی اگر منظورتان این است که این فی¬نفسه قابل اجرا نیست، اینچنین نیست [بلکه] این با فطرت هماهنگ است و بهتر از نظامهای دیگر قابل اجراست، زیرا اساس نظام اسلامی پیروی حق است و اساس نظامهای دموکراسی، سخن از حق نیست، سخن از رأی اکثریت است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اولاً از دیر زمان تاکنون ما یک نظام دیرپایی نداشتیم که او همچنان دوام پیدا کند، این نظامها هم یکی پس از دیگری ﴿قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسیرُوا فِی اْلأَرْضِ﴾ تا معلوم بشود ﴿کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ﴾ نظامهای دیگران هم خیلی دوام نداشت؛ اما منظور آن است که اگر کسی بخواهد جامعه را اداره کند، از نظر مسائل علمی باید محور قانون گذاریاش پیروی حق باشد نه پیروی اکثر و در نظام اسلامی اکثریت، نقششان در تشخیص و مقام اثبات است.
پرسش:...
پاسخ: اما در خصوص تشخیص حق، آنچه اکثریت معتبر هست، همان اکثریت صاحب¬نظران است، الآن هم همینطور است اکثریت مجلس است، اکثریت شورای نگهبان است هر جا که شورایی کار می¬کنند همینطور است دیگر؛ اما توده مردم که تشخیصشان درباره حق و باطل و قوانین الهی ضعیف است، آنها اکثریتشان در تشخیص اشخاص است نه احکام، لذا هر کسی کسی را که اصلح تشخیص داد همان را مجلس فرستاد؛ هر کسی در محدوده کارش. اینچنین نیست که رأی اکثری مردم در تشخیص قوانین معتبر باشد که، در تشخیص قانون¬شناس معتبر است و قانون¬شناس همان نماینده است که اکثری مردم به او رأی میدهند، هر امری را باید در همان محور خاص خود بحث کرد و او اینچنین است.
دیدگاه امامیه در کلامی بودن بحث امامت و خلافت پیامبر(ص)
پرسش:...
پاسخ: درست است این ولایت که در همان احادیث دارد «بُنِیَ الاسلامُ علی خَمس» بعد در ذیلش هم دارد که «و لم یُنادَ بشیءٍ کما نودِیَ بالولایة» این ثابت میکند که مسئله ولایت، در بین فروع دین، اهم از آنها است و شرط قبول آنهاست. اما بحث در این بود که به عقیده ما ولایت، یک مسئله کلامی است در ردیف نبوت است که جزء اصول هست، نه در ردیف نماز و روزه که جزء فروع دین باشد. نماز و روزه جزء فروع دین است، اگر کسی نخواند، معصیت کبیره کرده است؛ اما اصل اسلام را قبول دارد؛ اما ولایت اینچنین نیست، این در ردیف نبوت است. اگر ولایت در ردیف نبوت است و جزء اصول به حساب میآید و مسئله کلامی است و کار خداست، نه کار شورا و اکثری و سقیفه و مانند آن، چرا پس ولایت در ردیف نماز و روزه قرار گرفت؟ آن جوابش این بود که ولایت، دو چهره دارد: یک چهره الهی دارد؛ یک چهره مردمی. آن چهره الهیاش که ما معتقدیم از آن جهت جزء اصول است، جزء فروع دین نیست. آن چهرهای که بر مردم پذیرشاش واجب است، جزء فروع دین است، در این قسمت ما و آنها یکسانیم، آنها هم میگویند ولایت واجب است، ما هم میگوییم ولایت واجب است؛ اما قسمت مهم اختلاف آن است که آنها میگویند ولیّ را سقیفه و شورا و امثال ذلک تعیین میکند، ما میگوییم ولیّ را غدیر و امثال غدیر، به وسیله ذات اقدس الهی تثبیت میکند «و کفی بذلک فارقاً».
نقش حضور مردم در دوام حکومت¬های اسلامی
پرسش:...
پاسخ: همین که ذات اقدس الهی فرمود: ﴿لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ﴾ ؛ کار با امنیه و تمنی و آرزو درست نمیشود. در سورهٴ مبارکهٴ 47 است فرمود: ﴿وَ لَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ﴾ ؛ اگر خدا بخواهد از دشمنان دین انتقام میگیرد ولی شما را با یکدیگر میآزماید، روزی که مردم قیام کردند احکام اسلام هم ظهور کرد، نشانهاش هم همین جریان انقلاب اسلامی است و همین دفاع مقدس هشت ساله است و مانند آن؛ مادامی که مردم به وظیفهشان عمل بکنند، ذات اقدس الهی آنها را یاری میکند براساس ﴿کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ و هیچ¬گاه به فکر معادلات ریاضی هم نیست. انبیا که قیام کردند با یک عده خاصی، در عین حال که فاقد همه امکانات بودند، چون به مقدار میسور به دستورشان عمل میکردند، در نهضتها موفق شدند و سلاطین ستم، چون بر باطل بودند، گرچه از همه امکانات مادی برخوردار بودند، عدهای ﴿فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ﴾ شد، عده¬ای ﴿سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیّامٍ حُسُومًا﴾ و مانند آن. الآن هم همین¬طور است ـ معاذ¬الله¬ ـ اگر مردم در صحنه حضور پیدا نکنند و در متن مسائل سیاسی نباشند رهبر، اگر هم در حد وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) باشد نظام، سقوط میکند. اگر انسان رهبری مثل علی¬بن¬ابیطالب داشته باشد که غیر از پیامبر، احدی علی وجه¬الارض به عظمت علمی آن حضرت نبود، از نظر سلحشوری مسائل نظامی هم پیروزی نوع جبههها هم به عهده آن حضرت بود. وقتی مردم با او هماهنگ نباشد و در صحنه نباشند و نپذیرند این، هرگز پیروز نمیشود، بعدش هم وجود مبارک امام مجتبی(علیه¬السّلام) بود. از این جهت که امویان و مروانیان و عباسیان آمدند و عوض کردند نظام اسلامی را، در درجه اول برای اینکه رابطه مردم را با ولایت اخذ کردند و ثانیاٌ این دین را یک دین مردمی کردند یعنی همان حکومتهای
مردم¬پسند به حسب ظاهر.
استقرار حکومت الهی در پرتو شکوفایی فطرت انسان¬ها
ایشان میفرمایند شما یک سلسله کارهای مردم¬پسند ارائه دادید و آن آزادی بیبندوباری است که جاذبه دارد و به خطرش هم رسیدید و میرسید. اسلام یک چیز حق¬پسند ارائه داد که تا فطرت مردم شکوفا نشود، این حق¬پسندی ظهور نمیکند و دیگران فرصت ندادند که انبیای الهی، فطرت مردم را شکوفا کنند تا غبارروبی بشود و حق را ببینند. مردم، فطرتاً حق طلباند، اینجاست که سیدناالاستاد به آن مطلب حق اشاره کردند که فطرت مردم، حق طلبی است و جلوی این فطرت را غبار گرفته است و فرصتی به این رهبران الهی ندادند که غبارروبی کنند تا فطرت مردم شکوفا بشود. ولی ممکن است در آینده نزدیک یا دور، مردانی قیام بکنند الهی و زمینه ظهور و پیروزی اسلام را فراهم بکنند. اسلام، پیروزی نهایی را از آن خود میداند، فرمود: ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ و مانند آن ﴿هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» هشداری هم داد، فرمود بر فرض شما دین را مساعدت نکنید، عدهای را هم ذات اقدس الهی میآورد که در مساعدت دین از هیچ چیزی کوتاهی نمیکند. آیهٴ 54 سورهٴ «مائده» این است که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرینَ﴾؛ اگر شما از دین برگشتید و دین را یاری نکردید، در آینده ذات اقدس الهی گروهی را خلق میکند و میآورد که این گروه، محبان الهیاند و محبوبان حقاند. دوستان الهیاند و خدا هم دوست اینهاست ﴿أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ﴾؛ اینها نسبت به مؤمنین ذلولاند و نرماند، گرچه ذلیل و خار نیستند، ذلولاند و نرم¬اند ولی نسبت به کافران، عزیزند و مقتدر: ﴿أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرینَ﴾. [بعد فرمود:] ﴿یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ﴾؛ اینها اهل جهادند در راه خدا و از سرزنش هیچ سرزنش کنندهای هم نمیترسند ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾ ، این بشارت را هم خداوند داده است که ﴿وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ اْلأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ﴾ .
دوام حکومت الهی در پرتو شکوفایی فطرت و حق طلبی
یک بحث دیگری است که البته این در المیزان نیست که آینده جهان از نظر مکتبهای مختلف چیست؟ جهان به کدام سمت میرود. آنها که رشد این سلاحهای هستهای و اتمی را میبینند، آینده جهان را به صورت ویرانی مینگرند؛ اما در دین، اینچنین اظهار نظر شده است که آینده جهان قسط و عدل است. پایان جهان، قسط و عدل است. آینده خوبی به انتظار جهان هست ﴿أَنَّ اْلأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ﴾ و وجود مبارک ولی عصر(ارواحنا فداه) هم قیم و قیوم این قسط و عدل خواهد بود. بنابراین نباید گفت چون در نظام اسلامی دموکراسی نیست، قابل اجرا نیست، بلکه در نظام اسلامی حق هست و در مقام تشخیص این حق هم اکثریت آرایشان معتبر است و از این جهت اسلامی است.
پرسش:...
پاسخ: پایان عمر زمین به حکومت صالحان است پس آینده جهان از نظر اسلام، قسط و عدل است و آرامش تمدن، اینچنین نیست که آینده جهان از نظر اسلام، تخریب و ویرانی و کشتار دسته جمعی باشد این یک مطلب. شرط اساسیاش هم حضور مردم است، در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آیهٴ 62 اینچنین است ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلی أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتّی یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾؛ فرمود مؤمنین واقعی کسانیاند که گذشته از آن اعتقاد اصلی یعنی ایمان به خدا و پیامبر، در مسایل اجتماعی رهبران الهی را ترک نکنند. اگر زمان پیغمبر است با پیغمبر، اگر زمان امام است با امام، اگر عصر غیبت است با جانشین آنها، چون این آیه که مخصوص به زمان پیغمبر نیست که دیگر الآن فقط تلاوتش برای مسلمین مانده باشد، آن¬طور که نیست.
فرمود مؤمنین کسانیاند که به خدا و پیامبر معتقدند و اگر یک امر اجتماعی پدید آمد، هرگز رهبرشان را رها نمیکنند. اگر هم معذور باشند، با اعلام قبلی و استجازه قبلی میروند که جریان حنظله غسیل-الملائکه ذیل همین آیه است . فرمود اینها در مسائل اجتماعی اگر هم معذور باشند، بدون اذن قبلی و استجازه رهبرشان، صحنه را ترک نمیکنند ﴿لَمْ یَذْهَبُوا حَتّی یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ﴾؛ اینهایی هم که از شما اجازه میخواهند، مثل حنظله غسیل¬الملائکه و مانند آن، اینها به خدا و پیامبر مؤمناند ولی فضیلتی از دست اینها فوت میشود. اگر اینها استجازه کردهاند، شما هر کسی را که صلاح دانستید اجازه بده و برای اینها طلب مغفرت بکن. خب، این وظیفه مردم است که در مراکز جمعی حضور داشته باشند و رأی اینها هم در تشخیص قانون¬شناس، به عنوان رأی اکثری معتبر است. چه اینکه در خود مجلس یا در شورای نگهبان و مانند آن، آنچه برای اکثریت حرمت قائلاند این است که رأی اکثریت برای تشخیص حق است نه تثبیت حق. پس نظامی باقی میماند که براساس فطرت و ساختار خلقت خود انسان باشد و این هم به انسان¬شناسی برمیگردد و انسان¬شناسی از نظر اسلام به این است که انسان فطرتی دارد حق طلب، اگر این فطرت شکوفا بشود و حق طلبی در جامعه احیا بشود، هیچ محذوری برای پیاده شدن احکام و سنن اسلام نبود و نخواهد بود.
- شبهه نا کار آمدی و ناپایداری احکام اسلام
- تفاوت حکومت الهی و دموکراسی در تصویب و اجرای قانون
- نقش حضور مردم در دوام حکومتهای اسلامی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴿200﴾
شبهه نا کار آمدی و ناپایداری احکام اسلام
یکی از مباحثی که در ذیل جامعه¬شناسی مطرح است این است که آیا اسلام میتواند جامعه را اداره کند یا نه؟ قوانین و سنن او قابل اجرا هست یا نه؟ دستورات او قابل دوام هست یا نه، شبههای است که مدتها مادیها مخصوصاً روشنفکرها داشته و دارند. میگویند اسلام، چون دموکراسی نیست و کار به اکثریت و آرای مردم ندارد، لذا قابل اجرا و دوام نیست، چیزی میتواند دوام داشته باشد که مردمی باشد، چون قوانین اسلام براساس رأی اکثریت نیست و رأی مردم، مؤثر نیست، لذا قابل اجرا و قابل دوام نیست، نشانهاش هم آن است که جزء چند مدت کوتاه در یک سرزمین محدود و بسته به نام مدینه، حکومت اسلامی اجرا نشد. در مدینه یک چند مدتی به صورت حکومت اسلامی اجرا شد بعد هم تبدیل شد به قیصریت و کسرویت و امثال ذلک. امویان کارهایی کردند، مروانیها کارهایی کردند، عباسیان کارهایی کردند که در ردیف همین امپراطوریهای بزرگ دنیاست، این شبهه.
پاسخ علامه طباطبایی(ره) به شبهه ناکارآمدی و ناپایداری احکام اسلامی
جوابی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) از این شبهه میدهد این است که شما اگر منظورتان این است قوانین اسلامی در شرایط کنونی با حفظ وضع موجود قابل اجرا نیست، این یک چیز روشنی است یعنی با حفظ اینکه مردم به طرف مادیت و لهو و لعب گرایش دارند و آزادی مطلق را ترجیح میدهند و هر چه دلشان طلب میکند آن را حق میپندارند، بخواهید اسلام را با حفظ شرایط موجود پیاده کنید، این البته قابل اجرا نیست. اما این اختصاصی به اسلام ندارد، هر مکتب دیگری این¬طور است، زیرا هر مکتبی با جریان مکتبهای ضد، برخلاف او هرگز قابل اجرا نیست. عمده، آن است که شما گفتید اسلام دموکراسی نیست بر اکثریت مبتنی نیست و چیزی که به رأی اکثریت تکیه نکرده است مردمی نیست و در نتیجه، قابل دوام نیست، باید شما اینچنین بررسی کنید که اسلام شعاری دارد و حکومتهای بشری مخصوصاً غربی یک شعار دیگر. شعار حکومت اسلامی پیروی از حق است، شعار حکومتهای بشری پیروی از اکثریت است. دین میگوید باید از حق، اطاعت کرد و نظامهای دموکراسی میگوید بر اکثریت باید اساس را بنا نهاد. البته در نظام اسلامی هم رأی اکثریت معتبر هست؛ اما اکثریت رأیشان برای تشخیص حق است، نه اینکه محور حق. کاری که در نظام اسلامی انجام می¬گیرد آن است که آنچه به وسیله وحی برای ما ثابت شد محور کار است؛ اما در مقام اثبات و در مقام تشخیص ما از کجا بفهمیم که اسلام این مطلب را گفته است یا نه؟ اینجا است که میگویند اگر صاحب¬نظران، اختلاف کردند چون اتحاد کل، حاصل نیست غالباً، رأی اکثریت معیار است یعنی رأی اکثریت، در تشخیص حق نه تثبیت حق، دیگران که به وحی و نبوت معتقد نیستند، حقی قبلاً اثبات نشد، به وسیله آرای اکثری میخواهند اصل حق را ثابت کنند. حق، همان است که اکثری به آن رأی داده است ولی اسلام میگوید که حق آن است که از راه وحی ثابت شده باشد راه ثبوتش در هنگام تنازع، تشخیص اکثری است. اکثر علما اگر گفتند دین اینچنین فرموده است این اکثر، تشخیص اینها بر تشخیص اقل مقدم است. پس خیلی فرق است بین اکثریتی که در نظام اسلامی است و اکثریتی که در نظامهای دموکراسی است.
تفاوت حکومت الهی و دموکراسی در تصویب و اجرای قانون
پرسش:...
پاسخ: بله، یک وقت است که در قوه مجریه بحث است، یک وقت در قوه مقننه. در نظامهای دموکراسی آنها قانونی قبل از مجلس ندارند، میگویند هر چه را که اکثری گفته است همان قانون است و حق، بعد هم اجرا میشود ولی در نظام الهی، قانون قبل از رأی اکثری مردم حق است و ثابت، اکثری برای تشخیص اینکه این حق است یا نه حق، فلان مطلب است یا نه، رأیشان معتبر است. پس در نظام اسلامی به اکثریت بها داده میشود؛ اما برای تشخیص حق، نه تثبیت حق. در نظامهای دموکراسی حق، آن است که اکثر بگویند خب، این خیلی فرق است. در نظامهای الهی میگویند حق آن است که خدا بگوید، وحی بگوید. در نظامهای دموکراسی میگویند حق آن است که اکثر بگویند خیلی فرق است، این میشود یک امر عاطفی یا اجتماعی ولی آن میشود یک امر عقلی، این فرق اساسی است.
در نظام اسلامی به اکثریت بها داده میشود؛ اما به مقام اثبات بر میگردد نه به مقام ثبوت. بیان ذلک این است که اصل مقام ثبوت را ذات اقدس الهی باید تعیین کند و لا غیر، چون ﴿الحق من ربک﴾ حق را خدا باید مشخص کند و از آنجا است. در مقام اثبات که تشخیص آن حق است، رأی اکثری معتبر است. وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این دو مطلب را در قرآن به مردم آموخت. فرمود من هیچ سخنی از خود ندارم و هر چه میگویم وحی است. خود من و همه شما باید تابع این وحی باشیم، این برای مرحله ثبوت که اصل حق آن است که خدا بفرماید. اما برای مرحله اثبات که رأی مردم است، پذیرش مردم است، حضرت فرمود: ﴿فَقَدْ لَبِثْتُ فیکُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ﴾ در مقام اثبات، فرمود شما به نبوت من رأی بدهید [و] نبوت مرا بپذیرید، برای اینکه من سالیان متمادی در بین شما به سر بردم شما سوابق مرا هم دارید، دیدید جز امانت و صداقت چیز دیگر نبود، چون سوابق طولانی مرا دارید، به من رأی بدهید یعنی نبوت مرا بپذیرید، نه به من رأی بدهید که من از طرف شما بشوم مرجع تعیین قانون، اینچنین نیست. پس خیلی فرق است که ما بگوییم نظامی تابع حق است و نظامی تابع اکثریت، نظامهای دموکراسی میگویند حق را اکثر نمایندگان بگویند یا حق آن است که اکثر صاحب نظران بگویند اسلام و نظامهای الهی می¬گویند حق آن است که خدا بگوید. در موقع تشخیص اگر ما خواستیم ببینیم حق چیست می¬بینیم آنچه اکثر صاحب نظران الهی و دینی گفتند، میفهمیم که حق را خدا اینچنین بیان کرده است. پس رأی اکثری، کاشف واقع و حق است نه مثبت واقع و حق. ولی براساس نظام دموکراسی، رأی اکثری مثبِت حق است، نه کاشف حق.
پرسش:...
پاسخ: در آنجا اکثریت رأی ندادند، اصلاً مطلب، مطلب اکثری نبود مطلب، مطلب الهی بود اینها به آرای توده مردم کشاندند.
تبیین جایگاه اصلی بحث امامت و خلافت پیامبر اکرم(ص)
دو مسئله است، مسئله این است که آیا خلافت یک امر مردمی است که هر کسی را مردم به عنوان خلیفه قبول کردند او میشود خلیفه یا چون در خلیفه رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عصمت شرط است و غیر از خدا کسی واقف بر عصمت نیست باید خدا تعیین کند و مردم بپذیرند، تمام آن نکته فرق بین امامیه و شیعیان با دیگران این است که امامیه، امامت را جزء اصول میشمارد و دیگران جزء فروع میدانند ما که یکی از اصول مذهب ما امامت است، برای این است که امامت را یک مسئله کلامی میدانیم. آنها جزء فروع دین میدانند امامت را ما میگوییم این جزء مسائل کلامی است یعنی چه؟ در کلام، وقتی به آن الهیات خاصه کلامی رسیدهاند، دربارهٴ افعال خدا و اوصاف خدا سخن میگویند. در کلام، شیعه ثابت کرده است که این از خدا باید نشئت بگیرد، خدا باید خلیفه تعیین کند. این «یجب عن الله» است، این کار [یعنی تعیین خلیفه] کار الهی است، چون عصمت شرط است. آنها این را در حد فرعی از فروع دین میدانند، در خلال مسایل فقهی از آن بحث میکنند، میگویند بر مردم، واجب است که در انتخاب خلیفه شرکت کنند. این فاصله عمیق بین ما و آنها هست، ما میبینیم کار، کار خدا است، لذا در فقه بحث نمیکنیم در کلام بحث میکنیم، در افعال الله بحث میکنیم. آنها میگویند این جزء فروع دین است، وظیفه مردم است [و] بر مردم واجب است. مسئله امامت چون دو چهره دارد: یک چهره الهی دارد؛ یک چهره مردمی. چهره الهیاش همان مسئله کلامی است که تعیین امام به عهده ذات اقدس الهی است، همان¬طوری که تعیین پیامبر به عهده ذات اقدس الهی است، اینچنین نیست که مردم جمع بشوند و کسی را به عنوان پیامبر انتخاب بکنند. تعیین پیامبر، مستقیماً از کارهای خداست، تعیین امام هم مستقیماً از کارهای خداست، این میشود مسئله کلامی، این جنبه الهی این مسئله است. نقش مردم در پذیرش است نه در اثبات، کسی را که خدا به عنوان خلیفه و ولیّ معیّن کرده است، بر مردم واجب است که ولایت او را تولی کنند، بپذیرند. روی این چهره مردمی بودن ولایت است که مسئله ولایت، در ردیف نماز و روزه حج و جهاد قرار گرفت «بُنِیَ الاسلام علی خَمسٍ علی الصّلاة و الزّکاة و الصَّومِ و الحجِّ و الوَلایَةِ» یعنی همان¬طوری که بر مردم، نماز خواندن واجب است بر مردم، مکه رفتن واجب است بر مردم، زکات دادن یا روزه گرفتن و جهاد کردن واجب است بر مردم، پذیرش ولایتِ ولی¬الله واجب است. این چهره مردمی بودن ولایت است که جزء فروع دین است، همان¬طوری که مردم باید نماز بخوانند، باید ولایت ولیّ را بپذیرند. اما آن چهره اساسی ولایت، یک مسئله کلامی است، مسئله فروع دین نیست، در ردیف نماز و روزه نیست که جزء فروع دین باشد، در ردیف نبوت است که جزء اصول به حساب بیاید جزء افعال¬الله است. این چیزی که جزء افعال¬الله بود آمد به سقیفه و متأسفانه به آن صورت درآمد، رأی اکثری برای اثبات تشخیص، در جایی است که به پذیرش مردم برگردد.
مهم¬ترین شرط برای اجرای قوانین و دوام حکومت¬ها
سیدناالاستاد میفرماید اگر شما منظورتان این است که احکام اسلامی در شرایط کنونی دنیا با حفظ وضع موجود که تقریباً ضرورت به شرط محمول میشود، این قابل اجرا نیست البته [درست است] ولی اگر منظورتان این است که این فی¬نفسه قابل اجرا نیست، اینچنین نیست [بلکه] این با فطرت هماهنگ است و بهتر از نظامهای دیگر قابل اجراست، زیرا اساس نظام اسلامی پیروی حق است و اساس نظامهای دموکراسی، سخن از حق نیست، سخن از رأی اکثریت است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اولاً از دیر زمان تاکنون ما یک نظام دیرپایی نداشتیم که او همچنان دوام پیدا کند، این نظامها هم یکی پس از دیگری ﴿قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسیرُوا فِی اْلأَرْضِ﴾ تا معلوم بشود ﴿کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ﴾ نظامهای دیگران هم خیلی دوام نداشت؛ اما منظور آن است که اگر کسی بخواهد جامعه را اداره کند، از نظر مسائل علمی باید محور قانون گذاریاش پیروی حق باشد نه پیروی اکثر و در نظام اسلامی اکثریت، نقششان در تشخیص و مقام اثبات است.
پرسش:...
پاسخ: اما در خصوص تشخیص حق، آنچه اکثریت معتبر هست، همان اکثریت صاحب¬نظران است، الآن هم همینطور است اکثریت مجلس است، اکثریت شورای نگهبان است هر جا که شورایی کار می¬کنند همینطور است دیگر؛ اما توده مردم که تشخیصشان درباره حق و باطل و قوانین الهی ضعیف است، آنها اکثریتشان در تشخیص اشخاص است نه احکام، لذا هر کسی کسی را که اصلح تشخیص داد همان را مجلس فرستاد؛ هر کسی در محدوده کارش. اینچنین نیست که رأی اکثری مردم در تشخیص قوانین معتبر باشد که، در تشخیص قانون¬شناس معتبر است و قانون¬شناس همان نماینده است که اکثری مردم به او رأی میدهند، هر امری را باید در همان محور خاص خود بحث کرد و او اینچنین است.
دیدگاه امامیه در کلامی بودن بحث امامت و خلافت پیامبر(ص)
پرسش:...
پاسخ: درست است این ولایت که در همان احادیث دارد «بُنِیَ الاسلامُ علی خَمس» بعد در ذیلش هم دارد که «و لم یُنادَ بشیءٍ کما نودِیَ بالولایة» این ثابت میکند که مسئله ولایت، در بین فروع دین، اهم از آنها است و شرط قبول آنهاست. اما بحث در این بود که به عقیده ما ولایت، یک مسئله کلامی است در ردیف نبوت است که جزء اصول هست، نه در ردیف نماز و روزه که جزء فروع دین باشد. نماز و روزه جزء فروع دین است، اگر کسی نخواند، معصیت کبیره کرده است؛ اما اصل اسلام را قبول دارد؛ اما ولایت اینچنین نیست، این در ردیف نبوت است. اگر ولایت در ردیف نبوت است و جزء اصول به حساب میآید و مسئله کلامی است و کار خداست، نه کار شورا و اکثری و سقیفه و مانند آن، چرا پس ولایت در ردیف نماز و روزه قرار گرفت؟ آن جوابش این بود که ولایت، دو چهره دارد: یک چهره الهی دارد؛ یک چهره مردمی. آن چهره الهیاش که ما معتقدیم از آن جهت جزء اصول است، جزء فروع دین نیست. آن چهرهای که بر مردم پذیرشاش واجب است، جزء فروع دین است، در این قسمت ما و آنها یکسانیم، آنها هم میگویند ولایت واجب است، ما هم میگوییم ولایت واجب است؛ اما قسمت مهم اختلاف آن است که آنها میگویند ولیّ را سقیفه و شورا و امثال ذلک تعیین میکند، ما میگوییم ولیّ را غدیر و امثال غدیر، به وسیله ذات اقدس الهی تثبیت میکند «و کفی بذلک فارقاً».
نقش حضور مردم در دوام حکومت¬های اسلامی
پرسش:...
پاسخ: همین که ذات اقدس الهی فرمود: ﴿لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ﴾ ؛ کار با امنیه و تمنی و آرزو درست نمیشود. در سورهٴ مبارکهٴ 47 است فرمود: ﴿وَ لَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ﴾ ؛ اگر خدا بخواهد از دشمنان دین انتقام میگیرد ولی شما را با یکدیگر میآزماید، روزی که مردم قیام کردند احکام اسلام هم ظهور کرد، نشانهاش هم همین جریان انقلاب اسلامی است و همین دفاع مقدس هشت ساله است و مانند آن؛ مادامی که مردم به وظیفهشان عمل بکنند، ذات اقدس الهی آنها را یاری میکند براساس ﴿کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ و هیچ¬گاه به فکر معادلات ریاضی هم نیست. انبیا که قیام کردند با یک عده خاصی، در عین حال که فاقد همه امکانات بودند، چون به مقدار میسور به دستورشان عمل میکردند، در نهضتها موفق شدند و سلاطین ستم، چون بر باطل بودند، گرچه از همه امکانات مادی برخوردار بودند، عدهای ﴿فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ﴾ شد، عده¬ای ﴿سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیّامٍ حُسُومًا﴾ و مانند آن. الآن هم همین¬طور است ـ معاذ¬الله¬ ـ اگر مردم در صحنه حضور پیدا نکنند و در متن مسائل سیاسی نباشند رهبر، اگر هم در حد وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) باشد نظام، سقوط میکند. اگر انسان رهبری مثل علی¬بن¬ابیطالب داشته باشد که غیر از پیامبر، احدی علی وجه¬الارض به عظمت علمی آن حضرت نبود، از نظر سلحشوری مسائل نظامی هم پیروزی نوع جبههها هم به عهده آن حضرت بود. وقتی مردم با او هماهنگ نباشد و در صحنه نباشند و نپذیرند این، هرگز پیروز نمیشود، بعدش هم وجود مبارک امام مجتبی(علیه¬السّلام) بود. از این جهت که امویان و مروانیان و عباسیان آمدند و عوض کردند نظام اسلامی را، در درجه اول برای اینکه رابطه مردم را با ولایت اخذ کردند و ثانیاٌ این دین را یک دین مردمی کردند یعنی همان حکومتهای
مردم¬پسند به حسب ظاهر.
استقرار حکومت الهی در پرتو شکوفایی فطرت انسان¬ها
ایشان میفرمایند شما یک سلسله کارهای مردم¬پسند ارائه دادید و آن آزادی بیبندوباری است که جاذبه دارد و به خطرش هم رسیدید و میرسید. اسلام یک چیز حق¬پسند ارائه داد که تا فطرت مردم شکوفا نشود، این حق¬پسندی ظهور نمیکند و دیگران فرصت ندادند که انبیای الهی، فطرت مردم را شکوفا کنند تا غبارروبی بشود و حق را ببینند. مردم، فطرتاً حق طلباند، اینجاست که سیدناالاستاد به آن مطلب حق اشاره کردند که فطرت مردم، حق طلبی است و جلوی این فطرت را غبار گرفته است و فرصتی به این رهبران الهی ندادند که غبارروبی کنند تا فطرت مردم شکوفا بشود. ولی ممکن است در آینده نزدیک یا دور، مردانی قیام بکنند الهی و زمینه ظهور و پیروزی اسلام را فراهم بکنند. اسلام، پیروزی نهایی را از آن خود میداند، فرمود: ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ و مانند آن ﴿هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» هشداری هم داد، فرمود بر فرض شما دین را مساعدت نکنید، عدهای را هم ذات اقدس الهی میآورد که در مساعدت دین از هیچ چیزی کوتاهی نمیکند. آیهٴ 54 سورهٴ «مائده» این است که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرینَ﴾؛ اگر شما از دین برگشتید و دین را یاری نکردید، در آینده ذات اقدس الهی گروهی را خلق میکند و میآورد که این گروه، محبان الهیاند و محبوبان حقاند. دوستان الهیاند و خدا هم دوست اینهاست ﴿أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ﴾؛ اینها نسبت به مؤمنین ذلولاند و نرماند، گرچه ذلیل و خار نیستند، ذلولاند و نرم¬اند ولی نسبت به کافران، عزیزند و مقتدر: ﴿أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرینَ﴾. [بعد فرمود:] ﴿یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ﴾؛ اینها اهل جهادند در راه خدا و از سرزنش هیچ سرزنش کنندهای هم نمیترسند ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾ ، این بشارت را هم خداوند داده است که ﴿وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ اْلأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ﴾ .
دوام حکومت الهی در پرتو شکوفایی فطرت و حق طلبی
یک بحث دیگری است که البته این در المیزان نیست که آینده جهان از نظر مکتبهای مختلف چیست؟ جهان به کدام سمت میرود. آنها که رشد این سلاحهای هستهای و اتمی را میبینند، آینده جهان را به صورت ویرانی مینگرند؛ اما در دین، اینچنین اظهار نظر شده است که آینده جهان قسط و عدل است. پایان جهان، قسط و عدل است. آینده خوبی به انتظار جهان هست ﴿أَنَّ اْلأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ﴾ و وجود مبارک ولی عصر(ارواحنا فداه) هم قیم و قیوم این قسط و عدل خواهد بود. بنابراین نباید گفت چون در نظام اسلامی دموکراسی نیست، قابل اجرا نیست، بلکه در نظام اسلامی حق هست و در مقام تشخیص این حق هم اکثریت آرایشان معتبر است و از این جهت اسلامی است.
پرسش:...
پاسخ: پایان عمر زمین به حکومت صالحان است پس آینده جهان از نظر اسلام، قسط و عدل است و آرامش تمدن، اینچنین نیست که آینده جهان از نظر اسلام، تخریب و ویرانی و کشتار دسته جمعی باشد این یک مطلب. شرط اساسیاش هم حضور مردم است، در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آیهٴ 62 اینچنین است ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلی أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتّی یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾؛ فرمود مؤمنین واقعی کسانیاند که گذشته از آن اعتقاد اصلی یعنی ایمان به خدا و پیامبر، در مسایل اجتماعی رهبران الهی را ترک نکنند. اگر زمان پیغمبر است با پیغمبر، اگر زمان امام است با امام، اگر عصر غیبت است با جانشین آنها، چون این آیه که مخصوص به زمان پیغمبر نیست که دیگر الآن فقط تلاوتش برای مسلمین مانده باشد، آن¬طور که نیست.
فرمود مؤمنین کسانیاند که به خدا و پیامبر معتقدند و اگر یک امر اجتماعی پدید آمد، هرگز رهبرشان را رها نمیکنند. اگر هم معذور باشند، با اعلام قبلی و استجازه قبلی میروند که جریان حنظله غسیل-الملائکه ذیل همین آیه است . فرمود اینها در مسائل اجتماعی اگر هم معذور باشند، بدون اذن قبلی و استجازه رهبرشان، صحنه را ترک نمیکنند ﴿لَمْ یَذْهَبُوا حَتّی یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ﴾؛ اینهایی هم که از شما اجازه میخواهند، مثل حنظله غسیل¬الملائکه و مانند آن، اینها به خدا و پیامبر مؤمناند ولی فضیلتی از دست اینها فوت میشود. اگر اینها استجازه کردهاند، شما هر کسی را که صلاح دانستید اجازه بده و برای اینها طلب مغفرت بکن. خب، این وظیفه مردم است که در مراکز جمعی حضور داشته باشند و رأی اینها هم در تشخیص قانون¬شناس، به عنوان رأی اکثری معتبر است. چه اینکه در خود مجلس یا در شورای نگهبان و مانند آن، آنچه برای اکثریت حرمت قائلاند این است که رأی اکثریت برای تشخیص حق است نه تثبیت حق. پس نظامی باقی میماند که براساس فطرت و ساختار خلقت خود انسان باشد و این هم به انسان¬شناسی برمیگردد و انسان¬شناسی از نظر اسلام به این است که انسان فطرتی دارد حق طلب، اگر این فطرت شکوفا بشود و حق طلبی در جامعه احیا بشود، هیچ محذوری برای پیاده شدن احکام و سنن اسلام نبود و نخواهد بود.


تاکنون نظری ثبت نشده است