- 101
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 15 تا 17 سوره یونس _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 15 تا 17 سوره یونس _ بخش اول"
قرآن کریم وقتی نازل شد نسبت به مردان الهی یک اثر داشت و نسبت به ﴿فی قلوبهم مرض﴾ آثار دیگر
در ﴿فی قلوبهم مرض﴾ که در صدد درمان نیستند ﴿فزادهم الله﴾ مرضا هست
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحیٰ إِلَیَّ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ ٭ قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ ٭ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَریٰ عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ
قرآن کریم وقتی نازل میشد نسبت به مردان الهی یک اثر داشت نسبت به کسانی که ﴿فی قلوبهم مرض﴾ آثار دیگر اینکه فرمود ﴿و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین و لایزید الظالمین إلاّ خساراً﴾ أو ﴿تباراً﴾ همین است در سورهٴ مبارکهٴ انفال آیهٴ دوم به این صورت بود که ﴿إنّما المومنون الذین إذا ذکر الله وجلت قلوبهم و إذا تلیت علیهم آیاته زادتهم إیماناً و علی ربّهم یتوکّلون﴾ مردان الهی هم ایمان میآورند هم وقتی آیات الهی را استماع بکنند باعث مزید ایمان اینها میشود این خصوصیت ایمان مردان الهی است کسانی که آمادهٴ فربهی و سلامتند وقتی غذای الهی و معنوی به آنها برسد تغذّی میکنند بهرهبرداری میکنند و نمو میکنند یا اگر بیماری هستند که در معرض درمان هستند شفا پیدا میکنند اما آنهایی که ﴿فی قلوبهم مرض﴾ هست و در صدد درمان نیستند ﴿فزادهم الله مرضاً﴾ خواهد بود پس مردان الهی کسانی هستند که ﴿إذا تلیت علیهم آیاته زادتهم إیماناً﴾ اما ﴿الذین لایرجون لقاءنا﴾ یا کافرند یا منافقند و مانند آن ﴿إذا تتلی علیهم آیاتنا بیناتٍ قال الذین لایرجون لقائنا ائتِ بقرآنٍ غیر هذا أو بدّله﴾ آنها نه تنها از این آیات بهرهٴ علمی و عملی نمیبرند بلکه پیشنهاد سوء میدهند میگویند یا یک کتاب دیگری غیر از این بیاور یا اگر همین کتاب است محتوایش را عوض کن یعنی اصول کلی و خطوط کلی فقه و اخلاق و حقوقش را عوض کن آنگاه ما میپذیریم یعنی دست از اسلام بردار یک سلسله داستانها و افسانههایی که با آداب و عادات جاهلی ما بسازد بیاور این مطلب اول. پس مردان الهی ﴿إذا تلیت علیهم آیاته زادتهم إیماناً﴾ اما کافران و منافقان ﴿إذا تتلی علیهم آیاتنا﴾ حرفش این است که ائتنا بقرآنٍ غیر هذا أو بدّله این یک مطلب, مطلب دوم آن است که حالا چرا این پیشنهاد را دادند خب حالا نپذیرفتند یک مطلب است چرا پیشنهاد تحریف دادند اینها یک یهودیهایی بودند که سابقه این کار را پدرانشان داشتند یا اگر جزو یهودیها نبودند کسانی بودند که از رفتار سوء علمای گذشته با خبر بودند آنها شنیدند که وجود مبارک موسای کلیم سلام الله علیه که تورات را آورد بعد از گذشت مدتی دستخوش تحریف همین علمای سوء و مشایخ سوء و درباریان و وعّاظ سلاطین و اینها شد اینها کسانی بودند که ﴿یکتبون الکتاب بأیدیهم ثمّ یقولون هذا من عندالله لیشتروا به ثمناً قلیلاً﴾ یک: ﴿یحرّفونه من بعد ما عقلوه﴾ دو: از این آیات زیاد شنیدند و دیدند که عدهای عالماً عامداً دست بردند دین را تحریف کردند گفتند پس میشود این کار را کرد سه: آنها چه کار کردند؟ آنها که ﴿یکتبون الکتاب بأیدیهم ثمّ یقولون هذا من عندالله﴾ بخش قابل توجه آنها هم برای تطمیع و تحبیب و امثال ذلک بود که قرآن از آن تحبیب و تطمیعشان خبر داد ﴿لیشتروا به ثمناً قلیلاً﴾ فرمود اینها عالمانه این کار را کردند ﴿یحرفون الکلم عن مواضعه﴾ اینها ﴿یحرفونه من بعد ما عقلوه﴾ اینطور نبود که مسئله برایشان مشتبه شده باشد غالب اینها برای تطمیع و تحبیب و امثال ذلک بوده احیاناً در جمع آنها کسانی هم یافت میشدند که برای تهدید و ترس از جان و اینها دست به این کار میزدند. مطلب بعدی آن است، پس قسمت مهم علل و عوامل تحریف دین الهی تطمیع و دین فروشی بود گاهی هم تهدید و ترس از قتل و امثال ذلک همین کار را نسبت به اسلام و پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم خواستند بکنند وقتی آیات الهی برای اینها تلاوت میشد اینها پیشنهاد تحریف دادند تغییر دادند تبدیل دادند به انحای گوناگون خواستند این پیشنهاد عملی بشود هم از راه تطمیع و تحبیب و امثال ذلک و هم از راه تهدید ذات اقدس اله فرمود نه تهدید آنها اثر کرد نه تحبیب آنها اثر کرد بعد هم فرمود اینکه تو بنیان مرصوص هستی هیچ چیز در تو اثر نکرد نه ترساندن آنها نه تشویق و ترغیب آنها نه طمعی که آنها ایجاد کردند نه ترسی که آنها ایجاد کردند در اثر عنایت الهی بود حالا این پنج شش مطلب را یکی پس از دیگری از این آیات کریمه استفاده کنیم پس مطلب اول این بود که قرآن کریم مثل یک میوهٴ شاداب و شیرینی است که بارها این مثل را از دیگران هم شنیدهاید بالاخره یک سیب خوب یک گلابی خوب برای انسان سالم باعث فربهی او است دیگر اگر کسی دستگاه گوارشش بیمار باشد یا عمل کرده باشد زخم معده داشته باشد که میگویند میوه برای شما خوب نیست این تقصیر آن سیب و گلابی نیست که شیرین است و شاداب است و پرآب چون دستگاه گوارشی این آقا بیمار است نمیتواند این گلابی را هضم بکند ناچار است یا نخورد یا میوه پخته بخورد و مانند آن که اگر از این گلابی بخواهد استفاده کند دل درد میگیرد ﴿ولایزید الظالمین إلاّ خساراً﴾ أو ﴿تباراً﴾ و مانند آن، این نه برای آن است که این گلابی چیز بدی است بلکه دستگاه او آلوده است این مطلب اول. به استناد همین مطلب اول آیات قرآن کریم از این به بعد به دو طایفه تقسیم شد یک عده دربارهٴ مردان الهی است که ﴿إذا تلیت علیهم آیاته زادتهم إیماناً و علی ربّهم یتوکّلون﴾ یک عده هم ﴿إذا تتلی علیهم آیاتنا بیناتٍ قال الذین لایرجون لقائنا ائتِ بقرآن غیر هذا أو بدّله﴾ که گفتند این را عوض کن عوض کن نه یعنی این باشد یک چیز دیگر هم بیاور عوض کن یعنی یا کل این کتاب را بردار یا اگر یک سلسله خطوط کلی هم که مثلاً آسیبی به ما نمیرساند نگه داشتی آن مسائل ارزشی و اعتقادی و آن مهرههای اصلی را بردار تبدیل بکن سرش این است که آنها چرا این کار را کردند چون دیدند این کار شدنی است عدهٴ زیادی این کار را کردند در یهودیت این کار را کردند مسیحیت این کار را کردند و مانند آن آمدند با پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم هم از این منظر وارد بشوند خدای سبحان فرمود به اینکه اینها دست از تو برنمیدارند ولی ما همیشه حافظ تو هستیم در سورهٴ مبارکهٴ اسراء آیهٴ 73 به بعد این جریان بازگو شده است ﴿و إن کادوا لیفتنونک عن الذی أوحینا إلیک لتفتری علینا غیره﴾ آنها فتنه میکنند تلاش و کوشش میکنند گاهی از راه تهدید گاهی از راه تطمیع و تحبیب که بالاخره اصول کلی و خطوط کلی دستورات فقهی، اخلاقی اینها را برداری یا به میل اینها تفسیر بکنی چون تو مبین هستی دیگر کتابٌ ﴿وأنزلنا إلیک لتبین للناس ما نزل إلیهم﴾ اگر این کار را بکنی همین سنادید قریش دوست صمیمی تو خواهند شد ﴿وإذاً لاَتّخذوک خلیلاً﴾ همینهایی که اعدا عدو تو هستند اگر معاذ الله دین را تحریف کردی به میل اینها تغییر دادی ﴿لاتّخذوک خلیلاً﴾ ولی اگر آنها این پیشنهاد دادند معاذالله تو این کار را کردی ﴿إذاً لأَذقناک ضِعفَ الحیاة و ضِعفَ الممات ثمّ لاتجد لک علینا نصیراً﴾ عذاب تو در دنیا دو برابر است در آخرت دو برابر است احدی به نصرت تو قیام نمیکند ﴿وإن کادوا لیستفزّونک من الأرض یخرجوک منها و إذاً لایلبثون خلافک إلاّ قلیلا"﴾ فرمود به اینکه اینها حالا دستشان از آن تحبیب و تطمیع: کوتاه بود سعی آنها در براندازی تو بود که تو را بردارند ولی اینها بالاخره اینها تا کی میخواهند بمانند خب پس بخشی از این آیات مربوط به تهدید است بخشی از آنها مربوط به تطمیع است ولی خدای سبحان میفرماید که ﴿ولولا أن ثبّتناک لقد کدتّ ترکن إلیهم شیئاً قلیلاً﴾ این کریمه را ملاحظه فرمایید تا عصمت و صیانت پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از جمیع ابعاد مشخص بشود فرمود آن تثبیت الهی، تسدید الهی، تایید الهی، توفیق الهی و اعتصام الهی که باعث عصمت تو است آن باعث شد که در هیچ مرحله تو نلغزیدی در هیچ مرحله در مرحله عمل که نلغزیدی این کار را نکردی نه تهدید آنها اثر کرد نه تحبیب آنها اثر کرد در مرحله تصمیم قلبی هم نلغزیدی همیشه ارادهات مصون بود نزدیک به میل هم نشدی چون ما حافطت بودیم این مرتبه سوم را ملاحظه کنید یک وقت است یک کسی معاذالله گناه میکند این فعل خارجی معصیت است یک وقت است که به گناه خارج آلوده نمیشود ولی تصمیم میگیرد که گناه بکند بعد منصرف میشود یا وسیله حاصل نمیشود ولی او تصمیم گرفته گناه کند ولی نشد یک وقت است که نه تصمیم نگرفته نزدیک بود که تصمیم بگیرد دربارهٴ وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود آن عصمت الهی باعث شد که نه تنها گناه در خارج واقع نشد نه تنها در مقام نیت و تسلیم و فضای ذهن و نفس هیچگونه ارادهای پیدا نشد نزدیک به تصمیم گیری هم نشدی.
سئوال: جواب: بله به هیچ وجه میل نبود حالا آیه را ملاحظه بفرمایید آیهٴ 74 سورهٴ مبارکهٴ اسراء فرمود ﴿ولولا أن ثبّتناک لقد کدتّ ترکن إلیهم شیئاً قلیلاً﴾ شاید مرتبه چهارم را هم بخواهد نفی بکند فرمود این تثبیت الهی باعث عصمت تو شد اگر آن تثبیت الهی نبود تو نزدیک به میل میشدی نه نزدیک به تصمیم اول گناه خارجی است که از همه بدتر است بعد از او تصمیم است بعد از او میل به تصمیم است بعد از او در قوس صعود نزدیک میل پیدا کردن است گناه خارجی که واقع نشد تصمیم هم واقع نشد میل هم واقع نشد نزدیک میل هم نشدی این میشود عصمت محض در حقیقت چهار مرحله است نه سه مرحله آن که نفی شده است ﴿کدت ترکن﴾ است رکون آن أقلّ المیل است نه خود میل کامل آن میل ضعیف را میگویند رکون که فرمود ﴿ولاترکنوا إلی الذین ظلموا﴾ اصلاً میل هم به آنها نکنید برای اینکه بیراهه است کاد یعنی قرُب کاد یرکن یعنی نزدیک بود که میل پیدا کند که میل به عزم منتهی میشود عزم به ارتکاب منتهی میشود پس نقطهٴ آغازین نزدیک شدن است نزدیک به میل بعد میل پیدا کردن است بعد تصمیم گرفتن است بعد مرتکب شدن است فرمود ما از آن نقطهٴ آغازین در اثر عصمت الهی تو را حفظ کردیم فرمود ﴿ولولا أن ثبّتناک لقد کدت ترکن إلیهم شیئاً قلیلاً﴾ با آنکه خود رکون أقلّ المیل است به قلت متصف شده در اینجا بنابراین سؤال: جواب: خب البته اندک میلی که بشود تنوین تحقیق، سؤال: جواب: آن دیگر مربوط به نهایت ضعف میل است بنابراین نزدیک به کمترین میل هم نشدی این میشود استدم.
جواب: بله، نه فکر گناه یعنی تصور گناه علم به گناه که نقص نیست این کمال است آن باید به مرحلهٴ فکر گناه کردن یعنی به بخشهای نیروی عملی برگردد یعنی به سمت میل وگرنه فکر گناه یعنی علم به گناه او باید گناه را بداند تا تحریم بکند آن علمش مشکل ندارد آن اگر نباشد مشکل دارد این فکر گناه بگویند به فکر فلان کار افتادم یعنی به عزم آن کار و اراده آن کار و میل آن کار و تصمیم آن کار و نیت آن کار و امثال ذلک که میافتد در محدودهٴ عمل خب پس بنابراین نزدیک به میل هم نشد این میشود عصمت محض با اینکه آنها هم تهدید کردند هم تطمیع برای اینکه ﴿و إن کادوا﴾ استفزاز کردن یعنی براندازی آنها تلاش و کوشش خود را کردند ﴿وإذ یمکر بک الذین کفروا لیثبتوک او یقتلوک﴾ تمام این کارها را کردند ﴿أو یخرجوک﴾ یا اعدامت بکنند یا تبعیدت بکنند یا زندانت بکنند همین این کارها را کردند دیگر فرمود ﴿وإذ یمکر بک الذین کفروا لیثبتوک أو یقتلوک﴾ ﴿لیثبتوک﴾ یعنی محاصره بکنند زندانت بکنند بازداشتت بکنند ﴿أو یقتلوک﴾ اعدامت بکنند ﴿أو یخرجوک﴾ تلاش و کوشش خود را کردند بالاخره هجرت پدید آمد فرمود در هیچ کاری اینها موفق نشدند که بتوانن از تو تغییر قرآن، تبدیل قرآن، کم و زیاد کردن قرآن، تحریف قرآن را معاذالله بگیرند مطلب دیگر اینکه چطور فرمود ﴿إذاً لأَذقناک ضعف الحیاة﴾ اینکه فرضمحال بود مثلاً با عصمت مقام عصمت محال است خلاف بکند ولی اگر بر فرض محال این کار را بکنی عذابت دو چندان است.
سؤال: جواب: بله آنها کادشان به فعل خارجی است تصمیمهایشان که قطعی بود نه کادو أن یمیلوا کادوا أن یرکنوا اینها تصمیمشان، توطئهشان، نقشهشان آنهایش مسلم شد در مقام عمل رفتند که براندازی کنند نشد نزدیک بود که تو را بردارند نه نزدیک بود میل بکنند آنها تصمیمهایشان را گرفتند توطئههایشان را کردند تبانیهایشان را انجام دادند مقدماتش را فراهم کردند از نظر براندازی نزدیک بود تو را بردارند ولی خب نشد سؤال: جواب: بله خب آن عصمت کبرا کلی است دیگر بله با عدالت ندارد ولی با عصمت چرا سر اینکه ذات اقدس اله این همه هزینه صرف میکند برای این کتاب حالا معلوم میشود که جمهوری اسلامی و قانون اسلامی حالا یعنی چه اینها زمینه است برای معنا کردن جمهوریت اسلامی خب این همه هزینه فرمود اگر این کار را کردی ﴿لأَذقناک ضعف الحیاة و ضعف الممات ثمّ لاتجد لک علینا نصیراً﴾ برای این است که این وحی به هیچ وجه قابل تغییر و تبدیل نیست حتی تو هم بخواهی تغییر و تبدیل بدهی از تو نمیگذریم بعد هم در آیاتی که در پیش داریم فرمود بدترین گناه تغییر وحی است تبدیل وحی است تحریف وحی است در سورهٴ مبارکهٴ حاقه آن تهدید معروف مطرح است که فرمود اگر تو دست به این کار بزنی چیزی را کم بکنی چیزی را زیاد بکنی عذاب بی نظیری دامنگیر تو میشود آیهٴ 44 به بعد آنها گفتند به اینکه یا شاعر است یا کاهن است پیش خود درآورده به خدا اسناد داده مثلاً این حرفها نیست ذات اقدس اله میفرماید ﴿ولو تَقَوّل علینا بعض الأقاویل﴾ شما میگویید این را آن کسی که پیغمبر است کم و زیاد کرده معاذ الله ﴿ولو تقوّل علینا بعض الأقاویل ٭ لأخذنا منه بالیمین﴾ ما قدرتش را میگیریم ﴿ثمّ لقطعنا منه الوتین﴾ رگ حیاتش را قطع میکنیم ﴿فما منکم من أحدٍ عنه حاجزین﴾ احدی هم نمیتواند به داد او برسد هیچ کس هم نمیتواند کمک او باشد خب این عذابهای سنگین برای چیست؟ خدا رحمت کند سیدنا الأستاد مرحوم علامه طباطبایی یک کسی در یک جلسه از ایشان سؤال کرده که خب متنبّیان در عالم کم نبودند آمار متنبیان از آمار انبیا کم نیست هر وقتی یک پیغمبری علیه الصلاة وعلیه السلام ظهور کرد اوائل با او درگیر شدند که وحی و نبوت دروغ است بعد وقتی دیدند وحی و نبوت در جامعه جا افتاد عدهٴ زیادی هم جامهٴ نبوت دربر کردند و متنبّی شدند و گفتند ما هم پیغمبریم آمار متنبّیها کمتر از آمار انبیا نیست ایشان بعد از یک مدتی جواب دادند آن آقا سؤال کرده بود که متنبّیها در عالم کم نیستند و خدای سبحان با همه آنها اینطور با غلاظ و شداد عمل نکرد خیلیها هم متنبّی بودند و بطور عادی گذشتند و مردند دیگر ﴿لأَخذنا منه بالیمین ٭ ثم لقطعنا منه الوتین ٭ فما منکم من أحدٍ عنه الحاجزین﴾ نبود حالا بر فرض پیغمبر معاذ الله یک چیزی کم و زیاد میکرد چرا این همه تهدید؟ فرمود وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم سکهٴ قبولی خورد یعنی خدا به او معجزه داد پیام خاص خود را به دست او فرستاد و او سکه قبولی خورد نبوت او تثبیت شد و هر چه او بگوید دین خدا است اگر معاذالله او بلغزد دیگر احدی از مردم به دین خدا به آورنده دین خدا اعتمادی ندارند برای اینکه ممکن است که عمل تلخ بعضی را تحمل کنند اما وقتی به پیغمبر رسید یعنی از طرف خدا هم معلوم بشود معاذالله دغل در کار باشد مردم به چه اطمینان کنند متنبّیهای دیگر هم سابقهشان معلوم بود هم لاحقهشان معلوم بود کسی گوش به حرف آنها نمیداد میدانستند دسیسه است خودشان هم از بین رفتند درباره یک عده از همین گروهها حالا چه طغیانگرها چه متنبیها بالاخره بازار داغ کنندههای دینی میفرماید ﴿فجعلناهم أحادیث ومزّقناهم کل ممزق﴾ ﴿جعلناهم أحادیث﴾ یعنی چه؟ یعنی شما اگر بخواهید اثر اینها را پیدا کنید باید نبش قبر کنید بروید در کتابهای تاریخ بفهمی در فلان زمان کان فلان کان فلان کسی بود کسی بود خبری از اینها در عالم نیست اینها شدند اُحدوثه که شما میگویید کورشی بود ساسانی بود سامانی بود اشکانی بود اینها بود یک روزی در این سرزمین بود شده احادیث فقط تاریخشان مانده اما اثر عینی آثار علمی برکاتی از اینها هیچ نمانده و نبوده فرمود: ﴿فجعلناهم أحادیث﴾ اما نسبت به انبیا برکاتشان، آثارشان، برکات علمیشان فراوان مانده الی یوم القیامه از اینها ذات اقدس اله تعبیر میکند به ﴿أولوا بقیة﴾ ﴿لولا کان من الترون من قبلکم اُولو بقیة﴾ , ﴿أولوا بقیة﴾ یعنی آدم ماندگار یعنی کسی که بقادار است انبیا ﴿أولو بقیة﴾ هستند اولیاء ﴿أولوا بقیة﴾ هستند «العلماء باقون ما بقى الدهر» ﴿أولوا بقیة﴾ هستند و بالاتر از همه وجود مبارک حضرت است که بقیه الله است یعنی ابقاه الله لیظهر دینه علی الدین کله. هر که به این نزدیک است میشود ﴿أولوا بقیة﴾ مثل اولوالالباب علما جزو این گروهند که «العلماء باقون» ماندنی هستند اولیای الهی، ﴿أولوا بقیة﴾ هستند انبیا علیهم السلام ﴿أولوا بقیة﴾ هستند وگرنه بقیه دیگر ﴿فجعلناهم أحادیث مزّقناهم کل ممزّق﴾ سیدنا الاُستاد رضوان الله تعالی علیه فرمود فرق است بین متنبّی که بعد از چند روزی میشود اُحدوثه و بین کسی که پیغمبر است و ﴿أولوا بقیة﴾ است و سکه قبولی خورد این هم که سکهٴ قبولی خورد اگر بلغزد خدا به او مهلت نمیدهد این هم یک هشداری است به همهٴ ما معمّمین و روحانیها یک وقت است یک کسی نسبت به دین با زبانش با قلمش بنان و بیانش دهان کجی میکند خدا حالا یا مهلت میدهد یا نمیدهد طولی نمیکشد که ﴿فجعلناهم أحادیث﴾ اما یک وقتی خدای ناکرده یک کسی عمری در کنار سفره ولی عصر نشسته و نان امام زمان خورد و در روستایش یا در شهرش یا در استانش یا در کشورش منطقه وسیعتر یا کمتر و بیشتر بالاخره سکه قبولی به نام او خورد که حرف او را به عنوان دین قبول دارند این اگر خدای ناکرده بلغزد دیگر ﴿ما منکم من أحدٍ عنه حاجزین﴾ این است.
سؤال: جواب: بله دیگر، بله یقیناً این کار را نمیکند چون وجود مبارک پیغمبر معصوم است و ذات اقدس اله برابر سورهٴ اسراء هم فرمود این تثبیت الهی این اعتصام الهی همهٴ آن مراحل چهار پنجگانه را تأمین کرده است نه تنها نمیلغزیم میل لغزیدن هم نداریم نزدیک میل هم نیستیم اینها معصومند و اما این همه غلاظ و شداد گفتن برای چه اشکال آن آقا این بود که متنبّیها که در عالم فراوانند خدا با آنها اینطور رفتار نکرد مگر مسیلمهٴ کذاب نبود مگر عدهای نبودند که به دنبال مسیلمه راه افتادند مگر آن زنیکه نبود ادعای نبوت کرد متنبّیه هم زمان پیغمبر، مگر اینهایی که به دنبال مسیلمه راه افتادند به اینها نگفتند آخر پیغمبر خاتم این همه معجزات برای تو ثابت شده است که او رسول الله است به او ایمان نیاوردی به دنبال مسیلمه راه افتادی گفت خب مسیلمه از قبیلهٴ من است این قبیله بودن تعصب جاهلی همین است گفت خب مسیلمه از قبیلهٴ من است خب با مسیلمهها ذات اقدس اله اینطور رفتار نکرد اشکالی که آن آقا کرده بود درباره این آیه و سیدنا الاستاد رضوان الله تعالی علیه جواب دادند به این برمیگردد که متنبّیها چون سکه قبولی به نام آنها نخورد آنها را کسی به عنوان رهبران دینی نمیشناخت آنها از این بازیگران سیاسی بودند میآمدند و میرفتند و خب چهار تا دروغ هم میگفتند ولی حالا پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در ظرف نبوت با حفظ نبوت با داشتن معجزات اگر خدای ناکرده از این به بعد بخواهد بلغزد خدا دیگر امان نمیدهد خدا دینش را حفظ میکند محال است بلغزد چون خدا تثبیت کرده ولی این خطر هست غرض آن است که این خطر برای کسانی است که بالاخره سکه قبولی دین به نام آنها خورده حالا یا اهل روستا هستند یا شهرند یا کشورند اگر کسی به نام دین در جامعه سکهٴ قبولی خورد و خدای ناکرده لغزید آنگاه ممکن است گرفتار یک چنین تعذیبی بشود خدا همه ما را حفظ کند خب فتحصل که این دین به هیچ وجه قابل کم و زیاد نیست اگر بنا شد حکومت بکند این دین مال هیچ کس نیست مال خدا است وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم استدلال کرد فرمود به اینکه سابقهٴ من را هم که میدانید لاحقهٴ من را هم که میدانید خب همهٴ مردم علاقمند هستند چیزی بخوانند و بنویسند ما هم بی علاقه نبودیم ولی مقدورمان نبود کسی نبود چیزی به ما یاد بدهد ما استاد نداشتیم خط بنویسیم خط بخوانیم کتاب بخوانیم این آرزوی هر انسانی است ولی خب نبود در حجاز و خدای سبحان هم در سورهٴ مبارکهٴ عنکبوت مشخص کرد فرمود به اینکه تو اصلاً اهل کتابت و قرائت نبودی وگرنه دیگران دسیسه راه اندازی میکردند آیهٴ 48 سورهٴ مبارکهٴ عنکبوت این است که ﴿وما کنت تتلو من قبله من کتاب ولاتخطّه بیمینک إذاً لاَرتاب المبطلون﴾ اگر قبلاً اهل کتابت و خواندن و نوشتن بودی دیگران که مبطل هستند مبطل یعنی باطلگرا لازم است نه متعدی انسان باطلگرا را میگویند مبطل یک أبطلای است فعل متعدی أبطله یعنی چیزی را باطل کرده است اینجا مبطل یعنی باطلگراها این ملت باطلگرا میگفتند معاذالله تو آن را پیش خودت نوشتی و به نام خدا منتشر کردی در آیهٴ محل بحث وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود به اینکه این قانون این مکتب به هیچ وجه تغییر پذیر نیست نه تغییر پذیر است نه تبدیل پذیر است من هم مسئول آن هستم نه تطمیع شما اثر میکند نه تهدید شما اثر میکند پس این باید بماند الی یوم القیامه بدون کم و زیاد و من هم سابقهٴ درس و بحث نداشتم به هیچ وجه در ذهنم هم نبود که روزی پیغمبر میشوم به این معنا و خدای سبحان من را عنایت کرد و مامور این کار کرد باید بگویم ﴿فقد لبثت فیکم عمراً من قبله﴾ گفت بیایید به من رأی بدهید به من رأی بدهید یعنی من بشوم وکیل شما یا بشوم ولی شما؟ فرق جوهری وکالت و ولایت این است در وکالت موکل اصل است وکیل فرع در ولایت آن ولی اصل است متولی فرع حالا اصل و فرع معلوم میشود که به چه برمیگردد در وکالت چیزی که حق مسلم موکل است مال خود موکل است دست نوشت موکل است این را به وکیل میدهد میگوید تو از طرف من از این حق مسلم من دفاع بکن این میشود توکیل اگر قانونی عقائدش، اخلاقش، فقهش، حقوقش از صدر تا ساقه از ساقه تا صدر فقط مال ذات اقدس اله بود نه محصول اندیشهٴ بشر این حق الله بود نه حق الناس مردم اگر بخواهند به او رأی بدهند تولی میکنند نه توکیل یعنی ولای او را میپذیرند نه به او سمت میدهند که از طرف ما این کار را بکن مثلاً انفال نظیر معدن نفت و مانند آن که قسمت مهم درآمد کشور هست آیا این مال اشخاص است؟ نه، جزو منابع ملی است مال ملت است؟ نه، چون انفال است مال امام زمان است مال مکتب است یعنی مال قرآن است رژیم حقوقی دریا که انفال است جزو منابع ملی است یا مال قرآن و امام زمان است مال قرآن و امام زمان است جنگلها، قلل جبال، بطون اودیه، معادن مس سرچشمه، معادن طلا، نقره، معادن دیگر منابع ملی هستند نظیر اراضی مفتوح العنوه یا انفال است و مال مکتب است؟ اگر انفال است و مال متکب است یعنی مسائل حقوق و انبار و ثروت یک, و اگر قرآن مال خدا است یعنی قانون دو, پس قانون و بودجهٴ رسمی ایران زمین مال امام زمان است مردم متولی هستند یعنی ولایتمدارند نه موکل امام راحل رضوان الله تعالی علیه وکیل مردم نبود وکیل ولی عصر بود نائب ولی عصر بود بالوکالة العامه، بالنیابة العامه تا حق الله و حق اهل بیت را حفظ بکند یک وقت است یک مملکتی است منابعی دارد به دور از اسلام زندگی میکند آنها دیگر مسئله اراضی مفتوح العنوه که ملی است با انفال که مال مکتب و ولی عصر ارواحنا فداه است فرقی ندارد برایشان هر چه در آن منطقه است مال مردم است قانونی هم که دارند محصول اندیشهٴ اندیشوران آن سرزمین است قانونشان مال خودشان حق خودشان است ثروتشان حق خودشان است اینها رهبرانشان را انتخاب میکنند از سنخ توکیل است ولی اگر در یک کشوری یک ملیتی یک ملتی قانونشان مال آنها نبود سرمایهشان مال آنها نبود چنین ملتی توکیل میکند یا تولّی دارد یعنی حق خود را به آن رهبر میدهد یا رهبری او را میپذیرد در بحثهای ولایت فقیه هم ملاحظه فرمودید که بازگشت ولایت فقیه به ولایت فقاهت و عدالت است نه شخص برای اینکه یک فقیه نظیر امام رضوان الله تعالی علیه این سه تا کار دارد شما کارهای رسمی او را بررسی کنید ببینید شخص در اسلام والی و حاکم است یا شخصیت حقوقی، امام از آن جهت که مرجع تقلید بود رضوان الله تعالی علیه، مرجع تقلید بود فتوایی که میداد عمل به آن فتوا واجب بود چه بر ایشان چه بر مقلدینشان، از آن جهت که قاضی جامع الشرایط، فقیه جامع الشرایط بود اگر حکم قضایی میکرد سمت قضایی میداشت عمل به آن حکم واجب بود چه بر ایشان چه بر طرفین قضا و بر دیگران اگر حکم ولایی صادر میکرد نظیر حکمی که مرحوم میرزای شیرازی رضوان الله تعالی علیه دربارهٴ تحریم تنباکو کرد عمل به آن حکم و اجب بود چه برایشان چه بر دیگران نقض آن حکم حرام بود چه بر ایشان چه برا دیگران به تعبیر مرحوم صاحب جواهر این اطلاق حرمت رد خود فقیه را هم شامل میشود «الراد علیه کالراد علینا والراد علینا کالراد علی الله» اینطور نیست که حالا اگر فقیه جامع الشرایطی فتوایی داد خودش مصون باشد یا حکم ولایی نظیر مرحوم شیرازی رضوان الله تعالی علیه داد خودش مستثنی باشد یا حکم قضایی کرد خودش مستثنی باشد اطلاق حرمت بد او را هم میگیرد پس شخص امام که احد من الناس میشود آن شخصیت حقوقیاش یعنی فقاهت است که ولایت دارد اگر یک کسی خودش فوق قانون بود مستثنی بود حرفی میزد عمل آن حکم بر دیگران واجب بود خودش مستثنی بود این میشد شخص والی است و شخص حاکم است ما یک چنین چیزی نداریم که آنکه حاکم است فقاهت است و در حقیقت انسان به فقاهت و عدالت دارد رأی میدهد متولّی آن است وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در این آیه استدلال میکند میگوید یک قانونی داریم ما و یک مجری این قانون به هیچ وجه تغییر پذیر نیست حتی من هم قدرت تغییر ندارم آن تهدیدات الهی مرا تعقیب میکند سوابق من را هم که شما میدانید اگر خوب خردمندانه بیندیشید باید به من رأی بدهید به چه رأی بدهید؟ به نبوت من تن در بدهید یعنی به ولایت من تن در بدهید یعنی تولّی کنید نه توکیل ﴿فقد لبثت فیکم عمراً من قبله أفلا تعقلون﴾ یک قانونی است که من هم مثل شما تابع هستم اگر من مستثنی بودم میتوانستم کم بکنم زیاد بکنم به میل خود عمل بکنم به میل دیگری عمل بکنم بله این میشود ولایت شخص اما یک قانونی است که من و شما با هم یکسانیم من فقط مسئول حفظ آن هستم با آن تهدیدات الهی که طرزی مرا عذاب میکند که احدی نمیتواند از من حمایت بکند اگر من یک ذرهای با شما تفاوت ندارم در اجرای این حقوق بلکه تکلیف من بیشتر است حالا نماز شب بر من واجب است بر شما واجب نیست، خوردن پیاز و سیر برای شما اگر مطلوب باشد برای من بعضیها را تحریم کردهاند من یک قدری محدودیت بیشتری دارم ولی حکمم بالاخره سنگینتر است از شما سبکتر نیست و اگر من در اجرا مثل شمایم و حکمم سنگینتر است که سبکتر نیست و اگر سوابق چهل ساله مرا هم دیدید و خدا هم این برهان را اقامه کرد که ﴿ما کنت تدری ما الکتاب﴾ ﴿ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لاتخطه بیمینک وإذاً لارتاب المبطلون﴾ خب ﴿أفلا تعقلون﴾ خب چرا حرف مرا قبول نمیکنید پس بنابراین جمهوریت اسلامی در حقیقت به این برمیگردد که جمهور حالا یک وقتی دربارهٴ زید حرف هست یک وقتی درباره عمرو حرف هست اینها که بحثهای صغروی است اما وقتی سخن از اسلام است و مکتب است آیا انسان موکل این مکتب است یا متولی این مکتب تولّی دارد یا توکیل یعنی این قانون را که برخاستهٴ از قرآن و عترت است آن را حق خود میداند و دیگران را وکیل میکند که اجرا کنید یا تولّی دارد نعم برابر همین قانون در مباحات یک, در موضوعات احکام دو, که از آنها گاهی منطقة الفراق یاد میشود در اضلاع واجب تخییری سه, در همهٴ بخشهای وسیع که کم هم نیست فرمود ﴿وأمرهم شوری بینهم﴾ اما شما بدانید امرکم شوری بینکم نه امر الله شوری بینکم شما باید بدانید چه چیز امر الله است چه چیز امر الناس اگر جزو مباحات بود خدا فرمود أمرهم جزو منطقة الفراق بود خدا فرمود جزو أمرهم است جزو اضلاع واجب تخییری بود خدا فرمود جزو أمرهم است جزو موضوعات بود نه موضوعات مستنبطه، موضوعات عادی و عرفی بود خدا فرمود أمرهم است اینها بله ﴿أمرهم شوری بینهم﴾ است اما وقتی نسبت به امر الله رسید ﴿إن الحکم إلاّ لله﴾ است.
والحمد لله رب العالمین
قرآن کریم وقتی نازل شد نسبت به مردان الهی یک اثر داشت و نسبت به ﴿فی قلوبهم مرض﴾ آثار دیگر
در ﴿فی قلوبهم مرض﴾ که در صدد درمان نیستند ﴿فزادهم الله﴾ مرضا هست
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحیٰ إِلَیَّ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ ٭ قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ ٭ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَریٰ عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ
قرآن کریم وقتی نازل میشد نسبت به مردان الهی یک اثر داشت نسبت به کسانی که ﴿فی قلوبهم مرض﴾ آثار دیگر اینکه فرمود ﴿و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین و لایزید الظالمین إلاّ خساراً﴾ أو ﴿تباراً﴾ همین است در سورهٴ مبارکهٴ انفال آیهٴ دوم به این صورت بود که ﴿إنّما المومنون الذین إذا ذکر الله وجلت قلوبهم و إذا تلیت علیهم آیاته زادتهم إیماناً و علی ربّهم یتوکّلون﴾ مردان الهی هم ایمان میآورند هم وقتی آیات الهی را استماع بکنند باعث مزید ایمان اینها میشود این خصوصیت ایمان مردان الهی است کسانی که آمادهٴ فربهی و سلامتند وقتی غذای الهی و معنوی به آنها برسد تغذّی میکنند بهرهبرداری میکنند و نمو میکنند یا اگر بیماری هستند که در معرض درمان هستند شفا پیدا میکنند اما آنهایی که ﴿فی قلوبهم مرض﴾ هست و در صدد درمان نیستند ﴿فزادهم الله مرضاً﴾ خواهد بود پس مردان الهی کسانی هستند که ﴿إذا تلیت علیهم آیاته زادتهم إیماناً﴾ اما ﴿الذین لایرجون لقاءنا﴾ یا کافرند یا منافقند و مانند آن ﴿إذا تتلی علیهم آیاتنا بیناتٍ قال الذین لایرجون لقائنا ائتِ بقرآنٍ غیر هذا أو بدّله﴾ آنها نه تنها از این آیات بهرهٴ علمی و عملی نمیبرند بلکه پیشنهاد سوء میدهند میگویند یا یک کتاب دیگری غیر از این بیاور یا اگر همین کتاب است محتوایش را عوض کن یعنی اصول کلی و خطوط کلی فقه و اخلاق و حقوقش را عوض کن آنگاه ما میپذیریم یعنی دست از اسلام بردار یک سلسله داستانها و افسانههایی که با آداب و عادات جاهلی ما بسازد بیاور این مطلب اول. پس مردان الهی ﴿إذا تلیت علیهم آیاته زادتهم إیماناً﴾ اما کافران و منافقان ﴿إذا تتلی علیهم آیاتنا﴾ حرفش این است که ائتنا بقرآنٍ غیر هذا أو بدّله این یک مطلب, مطلب دوم آن است که حالا چرا این پیشنهاد را دادند خب حالا نپذیرفتند یک مطلب است چرا پیشنهاد تحریف دادند اینها یک یهودیهایی بودند که سابقه این کار را پدرانشان داشتند یا اگر جزو یهودیها نبودند کسانی بودند که از رفتار سوء علمای گذشته با خبر بودند آنها شنیدند که وجود مبارک موسای کلیم سلام الله علیه که تورات را آورد بعد از گذشت مدتی دستخوش تحریف همین علمای سوء و مشایخ سوء و درباریان و وعّاظ سلاطین و اینها شد اینها کسانی بودند که ﴿یکتبون الکتاب بأیدیهم ثمّ یقولون هذا من عندالله لیشتروا به ثمناً قلیلاً﴾ یک: ﴿یحرّفونه من بعد ما عقلوه﴾ دو: از این آیات زیاد شنیدند و دیدند که عدهای عالماً عامداً دست بردند دین را تحریف کردند گفتند پس میشود این کار را کرد سه: آنها چه کار کردند؟ آنها که ﴿یکتبون الکتاب بأیدیهم ثمّ یقولون هذا من عندالله﴾ بخش قابل توجه آنها هم برای تطمیع و تحبیب و امثال ذلک بود که قرآن از آن تحبیب و تطمیعشان خبر داد ﴿لیشتروا به ثمناً قلیلاً﴾ فرمود اینها عالمانه این کار را کردند ﴿یحرفون الکلم عن مواضعه﴾ اینها ﴿یحرفونه من بعد ما عقلوه﴾ اینطور نبود که مسئله برایشان مشتبه شده باشد غالب اینها برای تطمیع و تحبیب و امثال ذلک بوده احیاناً در جمع آنها کسانی هم یافت میشدند که برای تهدید و ترس از جان و اینها دست به این کار میزدند. مطلب بعدی آن است، پس قسمت مهم علل و عوامل تحریف دین الهی تطمیع و دین فروشی بود گاهی هم تهدید و ترس از قتل و امثال ذلک همین کار را نسبت به اسلام و پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم خواستند بکنند وقتی آیات الهی برای اینها تلاوت میشد اینها پیشنهاد تحریف دادند تغییر دادند تبدیل دادند به انحای گوناگون خواستند این پیشنهاد عملی بشود هم از راه تطمیع و تحبیب و امثال ذلک و هم از راه تهدید ذات اقدس اله فرمود نه تهدید آنها اثر کرد نه تحبیب آنها اثر کرد بعد هم فرمود اینکه تو بنیان مرصوص هستی هیچ چیز در تو اثر نکرد نه ترساندن آنها نه تشویق و ترغیب آنها نه طمعی که آنها ایجاد کردند نه ترسی که آنها ایجاد کردند در اثر عنایت الهی بود حالا این پنج شش مطلب را یکی پس از دیگری از این آیات کریمه استفاده کنیم پس مطلب اول این بود که قرآن کریم مثل یک میوهٴ شاداب و شیرینی است که بارها این مثل را از دیگران هم شنیدهاید بالاخره یک سیب خوب یک گلابی خوب برای انسان سالم باعث فربهی او است دیگر اگر کسی دستگاه گوارشش بیمار باشد یا عمل کرده باشد زخم معده داشته باشد که میگویند میوه برای شما خوب نیست این تقصیر آن سیب و گلابی نیست که شیرین است و شاداب است و پرآب چون دستگاه گوارشی این آقا بیمار است نمیتواند این گلابی را هضم بکند ناچار است یا نخورد یا میوه پخته بخورد و مانند آن که اگر از این گلابی بخواهد استفاده کند دل درد میگیرد ﴿ولایزید الظالمین إلاّ خساراً﴾ أو ﴿تباراً﴾ و مانند آن، این نه برای آن است که این گلابی چیز بدی است بلکه دستگاه او آلوده است این مطلب اول. به استناد همین مطلب اول آیات قرآن کریم از این به بعد به دو طایفه تقسیم شد یک عده دربارهٴ مردان الهی است که ﴿إذا تلیت علیهم آیاته زادتهم إیماناً و علی ربّهم یتوکّلون﴾ یک عده هم ﴿إذا تتلی علیهم آیاتنا بیناتٍ قال الذین لایرجون لقائنا ائتِ بقرآن غیر هذا أو بدّله﴾ که گفتند این را عوض کن عوض کن نه یعنی این باشد یک چیز دیگر هم بیاور عوض کن یعنی یا کل این کتاب را بردار یا اگر یک سلسله خطوط کلی هم که مثلاً آسیبی به ما نمیرساند نگه داشتی آن مسائل ارزشی و اعتقادی و آن مهرههای اصلی را بردار تبدیل بکن سرش این است که آنها چرا این کار را کردند چون دیدند این کار شدنی است عدهٴ زیادی این کار را کردند در یهودیت این کار را کردند مسیحیت این کار را کردند و مانند آن آمدند با پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم هم از این منظر وارد بشوند خدای سبحان فرمود به اینکه اینها دست از تو برنمیدارند ولی ما همیشه حافظ تو هستیم در سورهٴ مبارکهٴ اسراء آیهٴ 73 به بعد این جریان بازگو شده است ﴿و إن کادوا لیفتنونک عن الذی أوحینا إلیک لتفتری علینا غیره﴾ آنها فتنه میکنند تلاش و کوشش میکنند گاهی از راه تهدید گاهی از راه تطمیع و تحبیب که بالاخره اصول کلی و خطوط کلی دستورات فقهی، اخلاقی اینها را برداری یا به میل اینها تفسیر بکنی چون تو مبین هستی دیگر کتابٌ ﴿وأنزلنا إلیک لتبین للناس ما نزل إلیهم﴾ اگر این کار را بکنی همین سنادید قریش دوست صمیمی تو خواهند شد ﴿وإذاً لاَتّخذوک خلیلاً﴾ همینهایی که اعدا عدو تو هستند اگر معاذ الله دین را تحریف کردی به میل اینها تغییر دادی ﴿لاتّخذوک خلیلاً﴾ ولی اگر آنها این پیشنهاد دادند معاذالله تو این کار را کردی ﴿إذاً لأَذقناک ضِعفَ الحیاة و ضِعفَ الممات ثمّ لاتجد لک علینا نصیراً﴾ عذاب تو در دنیا دو برابر است در آخرت دو برابر است احدی به نصرت تو قیام نمیکند ﴿وإن کادوا لیستفزّونک من الأرض یخرجوک منها و إذاً لایلبثون خلافک إلاّ قلیلا"﴾ فرمود به اینکه اینها حالا دستشان از آن تحبیب و تطمیع: کوتاه بود سعی آنها در براندازی تو بود که تو را بردارند ولی اینها بالاخره اینها تا کی میخواهند بمانند خب پس بخشی از این آیات مربوط به تهدید است بخشی از آنها مربوط به تطمیع است ولی خدای سبحان میفرماید که ﴿ولولا أن ثبّتناک لقد کدتّ ترکن إلیهم شیئاً قلیلاً﴾ این کریمه را ملاحظه فرمایید تا عصمت و صیانت پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از جمیع ابعاد مشخص بشود فرمود آن تثبیت الهی، تسدید الهی، تایید الهی، توفیق الهی و اعتصام الهی که باعث عصمت تو است آن باعث شد که در هیچ مرحله تو نلغزیدی در هیچ مرحله در مرحله عمل که نلغزیدی این کار را نکردی نه تهدید آنها اثر کرد نه تحبیب آنها اثر کرد در مرحله تصمیم قلبی هم نلغزیدی همیشه ارادهات مصون بود نزدیک به میل هم نشدی چون ما حافطت بودیم این مرتبه سوم را ملاحظه کنید یک وقت است یک کسی معاذالله گناه میکند این فعل خارجی معصیت است یک وقت است که به گناه خارج آلوده نمیشود ولی تصمیم میگیرد که گناه بکند بعد منصرف میشود یا وسیله حاصل نمیشود ولی او تصمیم گرفته گناه کند ولی نشد یک وقت است که نه تصمیم نگرفته نزدیک بود که تصمیم بگیرد دربارهٴ وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود آن عصمت الهی باعث شد که نه تنها گناه در خارج واقع نشد نه تنها در مقام نیت و تسلیم و فضای ذهن و نفس هیچگونه ارادهای پیدا نشد نزدیک به تصمیم گیری هم نشدی.
سئوال: جواب: بله به هیچ وجه میل نبود حالا آیه را ملاحظه بفرمایید آیهٴ 74 سورهٴ مبارکهٴ اسراء فرمود ﴿ولولا أن ثبّتناک لقد کدتّ ترکن إلیهم شیئاً قلیلاً﴾ شاید مرتبه چهارم را هم بخواهد نفی بکند فرمود این تثبیت الهی باعث عصمت تو شد اگر آن تثبیت الهی نبود تو نزدیک به میل میشدی نه نزدیک به تصمیم اول گناه خارجی است که از همه بدتر است بعد از او تصمیم است بعد از او میل به تصمیم است بعد از او در قوس صعود نزدیک میل پیدا کردن است گناه خارجی که واقع نشد تصمیم هم واقع نشد میل هم واقع نشد نزدیک میل هم نشدی این میشود عصمت محض در حقیقت چهار مرحله است نه سه مرحله آن که نفی شده است ﴿کدت ترکن﴾ است رکون آن أقلّ المیل است نه خود میل کامل آن میل ضعیف را میگویند رکون که فرمود ﴿ولاترکنوا إلی الذین ظلموا﴾ اصلاً میل هم به آنها نکنید برای اینکه بیراهه است کاد یعنی قرُب کاد یرکن یعنی نزدیک بود که میل پیدا کند که میل به عزم منتهی میشود عزم به ارتکاب منتهی میشود پس نقطهٴ آغازین نزدیک شدن است نزدیک به میل بعد میل پیدا کردن است بعد تصمیم گرفتن است بعد مرتکب شدن است فرمود ما از آن نقطهٴ آغازین در اثر عصمت الهی تو را حفظ کردیم فرمود ﴿ولولا أن ثبّتناک لقد کدت ترکن إلیهم شیئاً قلیلاً﴾ با آنکه خود رکون أقلّ المیل است به قلت متصف شده در اینجا بنابراین سؤال: جواب: خب البته اندک میلی که بشود تنوین تحقیق، سؤال: جواب: آن دیگر مربوط به نهایت ضعف میل است بنابراین نزدیک به کمترین میل هم نشدی این میشود استدم.
جواب: بله، نه فکر گناه یعنی تصور گناه علم به گناه که نقص نیست این کمال است آن باید به مرحلهٴ فکر گناه کردن یعنی به بخشهای نیروی عملی برگردد یعنی به سمت میل وگرنه فکر گناه یعنی علم به گناه او باید گناه را بداند تا تحریم بکند آن علمش مشکل ندارد آن اگر نباشد مشکل دارد این فکر گناه بگویند به فکر فلان کار افتادم یعنی به عزم آن کار و اراده آن کار و میل آن کار و تصمیم آن کار و نیت آن کار و امثال ذلک که میافتد در محدودهٴ عمل خب پس بنابراین نزدیک به میل هم نشد این میشود عصمت محض با اینکه آنها هم تهدید کردند هم تطمیع برای اینکه ﴿و إن کادوا﴾ استفزاز کردن یعنی براندازی آنها تلاش و کوشش خود را کردند ﴿وإذ یمکر بک الذین کفروا لیثبتوک او یقتلوک﴾ تمام این کارها را کردند ﴿أو یخرجوک﴾ یا اعدامت بکنند یا تبعیدت بکنند یا زندانت بکنند همین این کارها را کردند دیگر فرمود ﴿وإذ یمکر بک الذین کفروا لیثبتوک أو یقتلوک﴾ ﴿لیثبتوک﴾ یعنی محاصره بکنند زندانت بکنند بازداشتت بکنند ﴿أو یقتلوک﴾ اعدامت بکنند ﴿أو یخرجوک﴾ تلاش و کوشش خود را کردند بالاخره هجرت پدید آمد فرمود در هیچ کاری اینها موفق نشدند که بتوانن از تو تغییر قرآن، تبدیل قرآن، کم و زیاد کردن قرآن، تحریف قرآن را معاذالله بگیرند مطلب دیگر اینکه چطور فرمود ﴿إذاً لأَذقناک ضعف الحیاة﴾ اینکه فرضمحال بود مثلاً با عصمت مقام عصمت محال است خلاف بکند ولی اگر بر فرض محال این کار را بکنی عذابت دو چندان است.
سؤال: جواب: بله آنها کادشان به فعل خارجی است تصمیمهایشان که قطعی بود نه کادو أن یمیلوا کادوا أن یرکنوا اینها تصمیمشان، توطئهشان، نقشهشان آنهایش مسلم شد در مقام عمل رفتند که براندازی کنند نشد نزدیک بود که تو را بردارند نه نزدیک بود میل بکنند آنها تصمیمهایشان را گرفتند توطئههایشان را کردند تبانیهایشان را انجام دادند مقدماتش را فراهم کردند از نظر براندازی نزدیک بود تو را بردارند ولی خب نشد سؤال: جواب: بله خب آن عصمت کبرا کلی است دیگر بله با عدالت ندارد ولی با عصمت چرا سر اینکه ذات اقدس اله این همه هزینه صرف میکند برای این کتاب حالا معلوم میشود که جمهوری اسلامی و قانون اسلامی حالا یعنی چه اینها زمینه است برای معنا کردن جمهوریت اسلامی خب این همه هزینه فرمود اگر این کار را کردی ﴿لأَذقناک ضعف الحیاة و ضعف الممات ثمّ لاتجد لک علینا نصیراً﴾ برای این است که این وحی به هیچ وجه قابل تغییر و تبدیل نیست حتی تو هم بخواهی تغییر و تبدیل بدهی از تو نمیگذریم بعد هم در آیاتی که در پیش داریم فرمود بدترین گناه تغییر وحی است تبدیل وحی است تحریف وحی است در سورهٴ مبارکهٴ حاقه آن تهدید معروف مطرح است که فرمود اگر تو دست به این کار بزنی چیزی را کم بکنی چیزی را زیاد بکنی عذاب بی نظیری دامنگیر تو میشود آیهٴ 44 به بعد آنها گفتند به اینکه یا شاعر است یا کاهن است پیش خود درآورده به خدا اسناد داده مثلاً این حرفها نیست ذات اقدس اله میفرماید ﴿ولو تَقَوّل علینا بعض الأقاویل﴾ شما میگویید این را آن کسی که پیغمبر است کم و زیاد کرده معاذ الله ﴿ولو تقوّل علینا بعض الأقاویل ٭ لأخذنا منه بالیمین﴾ ما قدرتش را میگیریم ﴿ثمّ لقطعنا منه الوتین﴾ رگ حیاتش را قطع میکنیم ﴿فما منکم من أحدٍ عنه حاجزین﴾ احدی هم نمیتواند به داد او برسد هیچ کس هم نمیتواند کمک او باشد خب این عذابهای سنگین برای چیست؟ خدا رحمت کند سیدنا الأستاد مرحوم علامه طباطبایی یک کسی در یک جلسه از ایشان سؤال کرده که خب متنبّیان در عالم کم نبودند آمار متنبیان از آمار انبیا کم نیست هر وقتی یک پیغمبری علیه الصلاة وعلیه السلام ظهور کرد اوائل با او درگیر شدند که وحی و نبوت دروغ است بعد وقتی دیدند وحی و نبوت در جامعه جا افتاد عدهٴ زیادی هم جامهٴ نبوت دربر کردند و متنبّی شدند و گفتند ما هم پیغمبریم آمار متنبّیها کمتر از آمار انبیا نیست ایشان بعد از یک مدتی جواب دادند آن آقا سؤال کرده بود که متنبّیها در عالم کم نیستند و خدای سبحان با همه آنها اینطور با غلاظ و شداد عمل نکرد خیلیها هم متنبّی بودند و بطور عادی گذشتند و مردند دیگر ﴿لأَخذنا منه بالیمین ٭ ثم لقطعنا منه الوتین ٭ فما منکم من أحدٍ عنه الحاجزین﴾ نبود حالا بر فرض پیغمبر معاذ الله یک چیزی کم و زیاد میکرد چرا این همه تهدید؟ فرمود وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم سکهٴ قبولی خورد یعنی خدا به او معجزه داد پیام خاص خود را به دست او فرستاد و او سکه قبولی خورد نبوت او تثبیت شد و هر چه او بگوید دین خدا است اگر معاذالله او بلغزد دیگر احدی از مردم به دین خدا به آورنده دین خدا اعتمادی ندارند برای اینکه ممکن است که عمل تلخ بعضی را تحمل کنند اما وقتی به پیغمبر رسید یعنی از طرف خدا هم معلوم بشود معاذالله دغل در کار باشد مردم به چه اطمینان کنند متنبّیهای دیگر هم سابقهشان معلوم بود هم لاحقهشان معلوم بود کسی گوش به حرف آنها نمیداد میدانستند دسیسه است خودشان هم از بین رفتند درباره یک عده از همین گروهها حالا چه طغیانگرها چه متنبیها بالاخره بازار داغ کنندههای دینی میفرماید ﴿فجعلناهم أحادیث ومزّقناهم کل ممزق﴾ ﴿جعلناهم أحادیث﴾ یعنی چه؟ یعنی شما اگر بخواهید اثر اینها را پیدا کنید باید نبش قبر کنید بروید در کتابهای تاریخ بفهمی در فلان زمان کان فلان کان فلان کسی بود کسی بود خبری از اینها در عالم نیست اینها شدند اُحدوثه که شما میگویید کورشی بود ساسانی بود سامانی بود اشکانی بود اینها بود یک روزی در این سرزمین بود شده احادیث فقط تاریخشان مانده اما اثر عینی آثار علمی برکاتی از اینها هیچ نمانده و نبوده فرمود: ﴿فجعلناهم أحادیث﴾ اما نسبت به انبیا برکاتشان، آثارشان، برکات علمیشان فراوان مانده الی یوم القیامه از اینها ذات اقدس اله تعبیر میکند به ﴿أولوا بقیة﴾ ﴿لولا کان من الترون من قبلکم اُولو بقیة﴾ , ﴿أولوا بقیة﴾ یعنی آدم ماندگار یعنی کسی که بقادار است انبیا ﴿أولو بقیة﴾ هستند اولیاء ﴿أولوا بقیة﴾ هستند «العلماء باقون ما بقى الدهر» ﴿أولوا بقیة﴾ هستند و بالاتر از همه وجود مبارک حضرت است که بقیه الله است یعنی ابقاه الله لیظهر دینه علی الدین کله. هر که به این نزدیک است میشود ﴿أولوا بقیة﴾ مثل اولوالالباب علما جزو این گروهند که «العلماء باقون» ماندنی هستند اولیای الهی، ﴿أولوا بقیة﴾ هستند انبیا علیهم السلام ﴿أولوا بقیة﴾ هستند وگرنه بقیه دیگر ﴿فجعلناهم أحادیث مزّقناهم کل ممزّق﴾ سیدنا الاُستاد رضوان الله تعالی علیه فرمود فرق است بین متنبّی که بعد از چند روزی میشود اُحدوثه و بین کسی که پیغمبر است و ﴿أولوا بقیة﴾ است و سکه قبولی خورد این هم که سکهٴ قبولی خورد اگر بلغزد خدا به او مهلت نمیدهد این هم یک هشداری است به همهٴ ما معمّمین و روحانیها یک وقت است یک کسی نسبت به دین با زبانش با قلمش بنان و بیانش دهان کجی میکند خدا حالا یا مهلت میدهد یا نمیدهد طولی نمیکشد که ﴿فجعلناهم أحادیث﴾ اما یک وقتی خدای ناکرده یک کسی عمری در کنار سفره ولی عصر نشسته و نان امام زمان خورد و در روستایش یا در شهرش یا در استانش یا در کشورش منطقه وسیعتر یا کمتر و بیشتر بالاخره سکه قبولی به نام او خورد که حرف او را به عنوان دین قبول دارند این اگر خدای ناکرده بلغزد دیگر ﴿ما منکم من أحدٍ عنه حاجزین﴾ این است.
سؤال: جواب: بله دیگر، بله یقیناً این کار را نمیکند چون وجود مبارک پیغمبر معصوم است و ذات اقدس اله برابر سورهٴ اسراء هم فرمود این تثبیت الهی این اعتصام الهی همهٴ آن مراحل چهار پنجگانه را تأمین کرده است نه تنها نمیلغزیم میل لغزیدن هم نداریم نزدیک میل هم نیستیم اینها معصومند و اما این همه غلاظ و شداد گفتن برای چه اشکال آن آقا این بود که متنبّیها که در عالم فراوانند خدا با آنها اینطور رفتار نکرد مگر مسیلمهٴ کذاب نبود مگر عدهای نبودند که به دنبال مسیلمه راه افتادند مگر آن زنیکه نبود ادعای نبوت کرد متنبّیه هم زمان پیغمبر، مگر اینهایی که به دنبال مسیلمه راه افتادند به اینها نگفتند آخر پیغمبر خاتم این همه معجزات برای تو ثابت شده است که او رسول الله است به او ایمان نیاوردی به دنبال مسیلمه راه افتادی گفت خب مسیلمه از قبیلهٴ من است این قبیله بودن تعصب جاهلی همین است گفت خب مسیلمه از قبیلهٴ من است خب با مسیلمهها ذات اقدس اله اینطور رفتار نکرد اشکالی که آن آقا کرده بود درباره این آیه و سیدنا الاستاد رضوان الله تعالی علیه جواب دادند به این برمیگردد که متنبّیها چون سکه قبولی به نام آنها نخورد آنها را کسی به عنوان رهبران دینی نمیشناخت آنها از این بازیگران سیاسی بودند میآمدند و میرفتند و خب چهار تا دروغ هم میگفتند ولی حالا پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در ظرف نبوت با حفظ نبوت با داشتن معجزات اگر خدای ناکرده از این به بعد بخواهد بلغزد خدا دیگر امان نمیدهد خدا دینش را حفظ میکند محال است بلغزد چون خدا تثبیت کرده ولی این خطر هست غرض آن است که این خطر برای کسانی است که بالاخره سکه قبولی دین به نام آنها خورده حالا یا اهل روستا هستند یا شهرند یا کشورند اگر کسی به نام دین در جامعه سکهٴ قبولی خورد و خدای ناکرده لغزید آنگاه ممکن است گرفتار یک چنین تعذیبی بشود خدا همه ما را حفظ کند خب فتحصل که این دین به هیچ وجه قابل کم و زیاد نیست اگر بنا شد حکومت بکند این دین مال هیچ کس نیست مال خدا است وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم استدلال کرد فرمود به اینکه سابقهٴ من را هم که میدانید لاحقهٴ من را هم که میدانید خب همهٴ مردم علاقمند هستند چیزی بخوانند و بنویسند ما هم بی علاقه نبودیم ولی مقدورمان نبود کسی نبود چیزی به ما یاد بدهد ما استاد نداشتیم خط بنویسیم خط بخوانیم کتاب بخوانیم این آرزوی هر انسانی است ولی خب نبود در حجاز و خدای سبحان هم در سورهٴ مبارکهٴ عنکبوت مشخص کرد فرمود به اینکه تو اصلاً اهل کتابت و قرائت نبودی وگرنه دیگران دسیسه راه اندازی میکردند آیهٴ 48 سورهٴ مبارکهٴ عنکبوت این است که ﴿وما کنت تتلو من قبله من کتاب ولاتخطّه بیمینک إذاً لاَرتاب المبطلون﴾ اگر قبلاً اهل کتابت و خواندن و نوشتن بودی دیگران که مبطل هستند مبطل یعنی باطلگرا لازم است نه متعدی انسان باطلگرا را میگویند مبطل یک أبطلای است فعل متعدی أبطله یعنی چیزی را باطل کرده است اینجا مبطل یعنی باطلگراها این ملت باطلگرا میگفتند معاذالله تو آن را پیش خودت نوشتی و به نام خدا منتشر کردی در آیهٴ محل بحث وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود به اینکه این قانون این مکتب به هیچ وجه تغییر پذیر نیست نه تغییر پذیر است نه تبدیل پذیر است من هم مسئول آن هستم نه تطمیع شما اثر میکند نه تهدید شما اثر میکند پس این باید بماند الی یوم القیامه بدون کم و زیاد و من هم سابقهٴ درس و بحث نداشتم به هیچ وجه در ذهنم هم نبود که روزی پیغمبر میشوم به این معنا و خدای سبحان من را عنایت کرد و مامور این کار کرد باید بگویم ﴿فقد لبثت فیکم عمراً من قبله﴾ گفت بیایید به من رأی بدهید به من رأی بدهید یعنی من بشوم وکیل شما یا بشوم ولی شما؟ فرق جوهری وکالت و ولایت این است در وکالت موکل اصل است وکیل فرع در ولایت آن ولی اصل است متولی فرع حالا اصل و فرع معلوم میشود که به چه برمیگردد در وکالت چیزی که حق مسلم موکل است مال خود موکل است دست نوشت موکل است این را به وکیل میدهد میگوید تو از طرف من از این حق مسلم من دفاع بکن این میشود توکیل اگر قانونی عقائدش، اخلاقش، فقهش، حقوقش از صدر تا ساقه از ساقه تا صدر فقط مال ذات اقدس اله بود نه محصول اندیشهٴ بشر این حق الله بود نه حق الناس مردم اگر بخواهند به او رأی بدهند تولی میکنند نه توکیل یعنی ولای او را میپذیرند نه به او سمت میدهند که از طرف ما این کار را بکن مثلاً انفال نظیر معدن نفت و مانند آن که قسمت مهم درآمد کشور هست آیا این مال اشخاص است؟ نه، جزو منابع ملی است مال ملت است؟ نه، چون انفال است مال امام زمان است مال مکتب است یعنی مال قرآن است رژیم حقوقی دریا که انفال است جزو منابع ملی است یا مال قرآن و امام زمان است مال قرآن و امام زمان است جنگلها، قلل جبال، بطون اودیه، معادن مس سرچشمه، معادن طلا، نقره، معادن دیگر منابع ملی هستند نظیر اراضی مفتوح العنوه یا انفال است و مال مکتب است؟ اگر انفال است و مال متکب است یعنی مسائل حقوق و انبار و ثروت یک, و اگر قرآن مال خدا است یعنی قانون دو, پس قانون و بودجهٴ رسمی ایران زمین مال امام زمان است مردم متولی هستند یعنی ولایتمدارند نه موکل امام راحل رضوان الله تعالی علیه وکیل مردم نبود وکیل ولی عصر بود نائب ولی عصر بود بالوکالة العامه، بالنیابة العامه تا حق الله و حق اهل بیت را حفظ بکند یک وقت است یک مملکتی است منابعی دارد به دور از اسلام زندگی میکند آنها دیگر مسئله اراضی مفتوح العنوه که ملی است با انفال که مال مکتب و ولی عصر ارواحنا فداه است فرقی ندارد برایشان هر چه در آن منطقه است مال مردم است قانونی هم که دارند محصول اندیشهٴ اندیشوران آن سرزمین است قانونشان مال خودشان حق خودشان است ثروتشان حق خودشان است اینها رهبرانشان را انتخاب میکنند از سنخ توکیل است ولی اگر در یک کشوری یک ملیتی یک ملتی قانونشان مال آنها نبود سرمایهشان مال آنها نبود چنین ملتی توکیل میکند یا تولّی دارد یعنی حق خود را به آن رهبر میدهد یا رهبری او را میپذیرد در بحثهای ولایت فقیه هم ملاحظه فرمودید که بازگشت ولایت فقیه به ولایت فقاهت و عدالت است نه شخص برای اینکه یک فقیه نظیر امام رضوان الله تعالی علیه این سه تا کار دارد شما کارهای رسمی او را بررسی کنید ببینید شخص در اسلام والی و حاکم است یا شخصیت حقوقی، امام از آن جهت که مرجع تقلید بود رضوان الله تعالی علیه، مرجع تقلید بود فتوایی که میداد عمل به آن فتوا واجب بود چه بر ایشان چه بر مقلدینشان، از آن جهت که قاضی جامع الشرایط، فقیه جامع الشرایط بود اگر حکم قضایی میکرد سمت قضایی میداشت عمل به آن حکم واجب بود چه بر ایشان چه بر طرفین قضا و بر دیگران اگر حکم ولایی صادر میکرد نظیر حکمی که مرحوم میرزای شیرازی رضوان الله تعالی علیه دربارهٴ تحریم تنباکو کرد عمل به آن حکم و اجب بود چه برایشان چه بر دیگران نقض آن حکم حرام بود چه بر ایشان چه برا دیگران به تعبیر مرحوم صاحب جواهر این اطلاق حرمت رد خود فقیه را هم شامل میشود «الراد علیه کالراد علینا والراد علینا کالراد علی الله» اینطور نیست که حالا اگر فقیه جامع الشرایطی فتوایی داد خودش مصون باشد یا حکم ولایی نظیر مرحوم شیرازی رضوان الله تعالی علیه داد خودش مستثنی باشد یا حکم قضایی کرد خودش مستثنی باشد اطلاق حرمت بد او را هم میگیرد پس شخص امام که احد من الناس میشود آن شخصیت حقوقیاش یعنی فقاهت است که ولایت دارد اگر یک کسی خودش فوق قانون بود مستثنی بود حرفی میزد عمل آن حکم بر دیگران واجب بود خودش مستثنی بود این میشد شخص والی است و شخص حاکم است ما یک چنین چیزی نداریم که آنکه حاکم است فقاهت است و در حقیقت انسان به فقاهت و عدالت دارد رأی میدهد متولّی آن است وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در این آیه استدلال میکند میگوید یک قانونی داریم ما و یک مجری این قانون به هیچ وجه تغییر پذیر نیست حتی من هم قدرت تغییر ندارم آن تهدیدات الهی مرا تعقیب میکند سوابق من را هم که شما میدانید اگر خوب خردمندانه بیندیشید باید به من رأی بدهید به چه رأی بدهید؟ به نبوت من تن در بدهید یعنی به ولایت من تن در بدهید یعنی تولّی کنید نه توکیل ﴿فقد لبثت فیکم عمراً من قبله أفلا تعقلون﴾ یک قانونی است که من هم مثل شما تابع هستم اگر من مستثنی بودم میتوانستم کم بکنم زیاد بکنم به میل خود عمل بکنم به میل دیگری عمل بکنم بله این میشود ولایت شخص اما یک قانونی است که من و شما با هم یکسانیم من فقط مسئول حفظ آن هستم با آن تهدیدات الهی که طرزی مرا عذاب میکند که احدی نمیتواند از من حمایت بکند اگر من یک ذرهای با شما تفاوت ندارم در اجرای این حقوق بلکه تکلیف من بیشتر است حالا نماز شب بر من واجب است بر شما واجب نیست، خوردن پیاز و سیر برای شما اگر مطلوب باشد برای من بعضیها را تحریم کردهاند من یک قدری محدودیت بیشتری دارم ولی حکمم بالاخره سنگینتر است از شما سبکتر نیست و اگر من در اجرا مثل شمایم و حکمم سنگینتر است که سبکتر نیست و اگر سوابق چهل ساله مرا هم دیدید و خدا هم این برهان را اقامه کرد که ﴿ما کنت تدری ما الکتاب﴾ ﴿ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لاتخطه بیمینک وإذاً لارتاب المبطلون﴾ خب ﴿أفلا تعقلون﴾ خب چرا حرف مرا قبول نمیکنید پس بنابراین جمهوریت اسلامی در حقیقت به این برمیگردد که جمهور حالا یک وقتی دربارهٴ زید حرف هست یک وقتی درباره عمرو حرف هست اینها که بحثهای صغروی است اما وقتی سخن از اسلام است و مکتب است آیا انسان موکل این مکتب است یا متولی این مکتب تولّی دارد یا توکیل یعنی این قانون را که برخاستهٴ از قرآن و عترت است آن را حق خود میداند و دیگران را وکیل میکند که اجرا کنید یا تولّی دارد نعم برابر همین قانون در مباحات یک, در موضوعات احکام دو, که از آنها گاهی منطقة الفراق یاد میشود در اضلاع واجب تخییری سه, در همهٴ بخشهای وسیع که کم هم نیست فرمود ﴿وأمرهم شوری بینهم﴾ اما شما بدانید امرکم شوری بینکم نه امر الله شوری بینکم شما باید بدانید چه چیز امر الله است چه چیز امر الناس اگر جزو مباحات بود خدا فرمود أمرهم جزو منطقة الفراق بود خدا فرمود جزو أمرهم است جزو اضلاع واجب تخییری بود خدا فرمود جزو أمرهم است جزو موضوعات بود نه موضوعات مستنبطه، موضوعات عادی و عرفی بود خدا فرمود أمرهم است اینها بله ﴿أمرهم شوری بینهم﴾ است اما وقتی نسبت به امر الله رسید ﴿إن الحکم إلاّ لله﴾ است.
والحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است