- 74
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 18 سوره یونس
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 18 سوره یونس"
وجود مبارک پیغمبر ص مصون از اجتهاد و عمل به مظنّه و رأی عادی بود
امامیه بر آنند که اهل بیت ع چه وجود مبارک پیغمبر ص و چه ائمه علیهم السلام اینها برابر وحی الهی حکم میکنند.
بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی که جریان توحید و همچنین وحی و نبوت و معاد تبیین شد برخورد مشرکان و وثنیها و صنمیها را هم ذکر فرمود، فرمود وقتی آیات الهی بر آنها تلاوت میشد اینهایی که منکر معاد بودند پیشنهادشان این بود که ﴿ائت بقرآن غیر هذا أو بدّله﴾ آنگاه در پاسخ به اینها که طبق دستور خدای سبحان فرمود ﴿ما یکون لی أن أُبدّله من تلقاء نفسی إن أتّبع إلاّ ما یوحی إلیّ إنّی أخاف إن عصیت ربّی عذاب یوم عظیم﴾ که این از این ﴿إن أتّبع﴾ جناب فخر رازی و دیگران خواستند استفاده کنند که وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مصون از اجتهاد و عمل به مظنّه و رأی عادی بود این یک سخنی است حق که امامیه بر آنند ولو غیر امامیه شاید نپذیرند ولی امامیه بر آنند که اهل بیت علیهم السلام چه وجود مبارک پیغمبر چه ائمه علیهم السلام اینها برابر وحی الهی حکم میکنند نه برابر اجتهاد ظنّی، از سنخ مجتهدان نیستند که با ظنون و علم حصولی و امثال ذلک فتوا بدهند حکم برای اینها روشن است و بر اساس آن الهامات الهی فتوا میدهند این سخن حق است که ﴿إن أتّبع إلاّ ما یوحی إلیّ﴾ یعنی من اجتهاد نمیکنم که از روی مظنّه سخن بگویم آنگاه بعد از اقامه برهان درباره توحید و درباره وحی و نبوت فرمود کار رسمی مشرکان این بود که ﴿و یعبدون من دون الله مالایضرّهم و لاینفعهم و یقولون هولاء شفعاؤنا عند الله قل أتنبّئون الله بمالایعلم فی السموات و لا فی الأرض سبحانه و تعالی عمّا یشرکون﴾ فرمود بالاخره شما چرا غیر خدا را میپرستید این بتها را چرا میپرستید پرستش بالاخره باید برای یکی از اغراض سهگانه باشد که اینها منفصله مانعة الخلو است اجتماع را شاید همین اهداف سهگانه معروف یا برای رهایی از خطر یا برای رسیدن به یک خیر و برکت یا برای معارف معنوی و قرب الهی آن حدیث سه ضلعی که از وجود مبارک أمیرالمؤمنین سلام الله علیه رسیده است از امام حسین علیهالسلام رسیده است از وجود مبارک امام صادق علیهم الصلاة وعلیهم السلام رسیده است که مردم خدا را برای خوف از نار یا شوق إلی الجنّة و مانند آن عبادت میکنند و عدّهای هم خدا را شکراً و حبّاً عبادت میکنند این ناظر به آن است که بالاخره منشأ عبادت و اهداف عبادی یکی از این سه امور است اگر کسی به بهشت و جهنّم معتقد است یا «خوفاً من النار» است یا «شوقاً إلی الجنّة» است و تقرب الی الله را هم که در نظر گرفته است اگر معاد برای او مطرح نیست مثل آنچه که برای مشرکین مطرح نبود این به لحاظ مصالح دنیایی باید که به دنبال نفع و ضررشان باشند برهان قرآن کریم این است که از این بتها هیچ کاری ساخته نیست شما اگر برای دفع ضرر آنها را عبادت میکنید آنها ضرری به کسی نمیرسانند که اگر عبادت نکنید به شما ضرر برسانند و اگر عبادت بکنید به شما ضرر نرسانند کاری از آنها ساخته نیست و اگر برای دفع ضرر نیست و برای جلب منفعت است کاری از آنها ساخته نیست که اگر عبادت کردید به شما نفع برسانند و اگر عبادت نکردید به شما نفع نرسانند اینها لایضرّ و لاینفع هستند آن نفع و ضرر ناظر به آن است که شما اگر روی رهبت و خوف میخواهید عبادت بکنید اینها صلاحیت آن را ندارند و اگر بخواهید بر اساس رغبت و سود عبادت بکنید اینها هم آن لیاقت را ندارند ﴿و یعبدون من دون الله مالایضرّهم و لاینفعهم﴾ میماند مطلب سوم، مطلب سوم آن است که شما اگر بخواهید به خدا نزدیک بشوید آن تقرب معنوی را داشته باشید سخن از «خوفاً من النار و شوقاً إلی الجنة» نیست سخن از تقرب الی الله است از این بتها کار تقریب ساخته نیست چون آن بت پرستها گاهی میگفتند ﴿هولاء شفعاؤنا عندالله﴾ گاهی هم میگفتند که ﴿ما نعبدهم إلاّ لیقرّبونا إلی الله زلفیٰ﴾ که اینها وسیله تقرب باشند زلفی و درجه ما را پیش خدا اضافه کنند و زیاد کنند میفرماید این کار هم از آنها ساخته نیست قرآن کریم برای این وثنیها و صنمیهای ساده برهانی که اقامه میکند مخصوصاً در سورهٴ مبارکهٴ اعراف در حدی که اینها بفهمند که ﴿أ لهم أرجل یمشون بها أم لهم أیدٍ یبطشون بها أم لهم أعین یبصرون بها أم لهم آذان یسمعون بها﴾ از این بتها چه کاری ساخته است آیا اینها دستی دارند که با دست کاری انجام بدهند پایی دارند که با پا جایی بروند چشمی دارند که ببینند گوشی دارند که بشنوند برای تودهٴ مردم اینچنین است برای محققین از اهل بت پرستها برهان خاص خودشان را اقامه میکند آن برهانی که قرآن کریم برای محققان اهل شرک اقامه میکند آن کم است ولی کاملاً متقن است چون اکثری بت پرستها همین تودهٴ مردم بودند به زبان اینها سخن میگوید که اینها هم بفهمند و هیچ بهانه و عذری نداشته باشند پس گاهی میفرماید از این بتها کاری ساخته نیست گاهی میفرماید که اینها ضارّ و نافع نیستند ضرر و نفع فقط به دست ذات اقدس اله است و انسان یا برای ترهیب است یا برای ترغیب است یا برای رهیدن از خطر یا برای رسیدن به یک منفعت بالاخره عبادت میکند یا یک کاری انجام میدهد فرمود هیچ کدام از اینها از این بتها ساخته نیست ﴿و یعبدون من دون الله مالایضرّهم و لاینفعهم﴾ در سورهٴ مبارکهٴ اعراف یک مقداری مسائل بازتر گذشت در آنجا، خدای سبحان جریان حضرت موسی کلیم سلام الله علیه را نقل کرد که اسرائیلیها که به دنبال آن حضرت راه افتاده بودند بعد از عبور از دریا دیدند یک عدّهای مشغول پرستش بت هستند آیهٴ 138 سورهٴ مبارکهٴ اعراف این بود ﴿و جاوزنا ببنی إسرائیل البحر فأتوا علی قوم یعکفون علی أصنام لهم قالوا یا موسی اجعل لنا إلهاً کما لهم إلهة قال إنّکم قوم تجهلون ٭ إنّ هؤلاء متبّر ماهم فیه و باطل ماکانوا یعملون﴾ اینها گرفتار تبار و خسارت و هلاکت هستند یک چیز باطلی است چه پیشنهادی است شما میدهید در همان سورهٴ مبارکهٴ اعراف براهینی را نقل میکند که از این بتها هیچ کاری ساخته نیست چون اینها دست و پا و گوش ندارند و مانند آن در آیات دیگر هم جریان لایضرّ و لاینفع هست بنابراین فرمود به اینکه اینها که پیشنهاد خلاف به شما میدهند خودشان گرفتار پرستش بت هستند که هیچ اثر مثبتی بر آن مترتب نیست ﴿و یعبدون من دون الله مالایضرّهم و لاینفعهم﴾ بعد از آنها بپرسید که چرا این بتها را عبادت میکنید منطق آنها این است که ﴿هؤلاء شفعاؤنا عند الله﴾ منظور آنها از شفاعت، شفاعت مصطلح اخروی نیست چون کسی که به قیامت معتقد نیست به بهشت و جهنّم معتقد نیست شفاعت قیامت را هم باور ندارد و لذا سالبه به انتفاء موضوع است منظور آنها از شفاعت همین توسل دنیایی است یعنی خدا را به عنوان ربّ الأرباب و ربّ العالمین قبول دارند منتهی این بتها در درگاه الهی یک تقرّبی دارند و بندگان خدا را که این بتها را میپرستند اینها را به خدا نزدیک میکند فقط چون خدا نافع و ضارّ است کمالات از خداست کسانی که با شفاعت بتها به خدا نزدیک شدند از خیرات الهی برخوردارند بنابراین این آیهٴ فرمود خود این بتها که ذاتاً نمیتوانند خطری را دفع کنند یا نفعی را برای شما جلب بکنند لایضرّ و لاینفعاند میماند مسئله وساطت، وساطت هم باید به اذن خدا باشد ﴿من ذا الذی یشفع عنده إلاّ بإذنه﴾ تا خدا اذن ندهد که کسی شفاعت نمیکند و خدا هم که به اینها اذن نداد شما هم بر این پندار باطلید که اینها بر شفاعت مستقل هستند چه کسی به اینها اجازه شفاعت داد؟ پس منظور از این شفاعت، شفاعت اخروی نمیتواند باشد برای اینکه اینها به روز قیامت معتقد نیستند و اگر چنانچه منظور از این شفاعت اعم از دنیا و آخرت بود یا خصوص شفاعت آخرت بود این روی فرض است و استهزاء و تهکّم که اینها میگویند قیامتی نیست بر فرض هم باشد این بتها از ما شفاعت میکنند و همانطوری که در دنیا اوضاع ما به وسیله این بتها روبه راه میشده است در قیامت هم اگر قیامت هم باشد اینها تأمین کننده نیازهای ما هستند آیهٴ 77 سورهٴ مبارکهٴ مریم این است ﴿أفرأیت الذی کفر بآیاتنا و قال لأُوتینّ مالاً و ولداً﴾ این کسی که کافر است به قیامت معتقد نیست میگوید که قیامتی نیست اگر باشد همانطوری که این بتها در دنیا مشکل ما راحل کردند و میکنند در آخرت هم مشکل ما را حل میکنند که خدا میفرماید از این بتها کاری ساخته نیست نه در دنیا نه در آخرت بنابراین، منظور از این شفاعت یا خصوص مسائل دنیاست یا اگر راجع به مسائل آخرت باشد روی فرضی است که مشرکان بر آن فرض سخن میگفتند وگرنه اینها معتقد به مسئله قیامت نیستند تا به شفاعت قیامت معتقد باشند در همان سورهٴ مبارکهٴ مریم آیهٴ 78 فرمود ﴿أطّلع الغیب أم اتّخذ عند الرحمٰن عهداً ٭ کلاّ﴾ اینچنین نیست که اینها در قیامت از برکات بتها برخوردار باشند ﴿سنکتب ما یقول ونمدّ له من العذاب مدّاً﴾ خوب ﴿و یعبدون من دون الله ما لایضرّهم و لاینفعهم و یقولون هولاء شفعاؤنا عند الله﴾ این جریان شفاعت را در سورهٴ مبارکهٴ انعام هم مشابه این گذشت آیهٴ 94 سورهٴ مبارکهٴ انعام این است ﴿ولقد جئتمونا فرادیٰ کما خلقناکم أوّل مرّة وترکتم ما خوّلناکم وراء ظهورکم ومانریٰ معکم شفعاءکم الذین زعمتم أنّهم فیکم شرکاء لقد تقطّع بینکم وضلّ عنکم ما کنتم تزعمون﴾ فرمود به اینکه در قیامت اینها، تنها میآیند و به اینها گفته میشود که کسانی که شما شفیع میپنداشتید نیست اینجا و نیستند با شما و آنها را شریک خدا میپنداشتید آنها سهمی از شرکت نداشتند و اینجا حضور ندارند فرمود این شفاعتی که شما میگویید یک دلیل باطلی است برای اینکه شفاعت باید به اذن باشد و خدا به اینها اذن نداده و شما مدعی یک حرفی هستید که خدا نمیداند یعنی مدعی یک امر باطلی هستید یعنی مدعی امر معدوم محض چرا؟ زیرا اگر شفاعت برای اینها حق بود و اینها سمت شفاعت میداشتند بالاخره شفاعت یک شیئی بود اینها هم یک شیئی هستند شفاعت و وسیله بودن هم شیئ است و خداوند به کلّ شیء علیم است به شفاعت اینها هم علم داشته اما خدا به شفاعت اینها علم ندارد این را به صورت یک قیاس استثنایی ذکر میکند که با بطلان تالی، مقدم هم باطل میشود میفرماید اگر اینها شفیع بودند خدا به شفاعت اینها علم داشت لکن خدا علم ندارد پس اینها شفیع نیستند تلازم مقدم و تالی روشن است که اگر یک چیزی در جهان باشد خوب یقیناً خدا عالم است دیگر اگر اینها شفیع باشند یقیناً خدا میداند بطلان تالی از اینجا مشخص میشود که خداوند این را نمیداند چرا نمیداند؟ برای اینکه یک امر باطل صرف و معدوم محض است این یک مقدمه یعنی شفاعت بتها معدوم محض است باطل صرف است مقدمه دوم این است که باطل صرف میشود معدوم، معدوم هم شیء نیست لاشیء است اگر گفته شد خدا ﴿بکل شیء علیم﴾ است بکلّ شیء قدیر است یک چیزی که محال بود ممتنع بود اصلاً شیء نیست وقتی شیء نبود علم به او تعلق نمیگیرد علم، ظهور است، کشف است، شهود است یک چیزی را روشن میکند معدوم محض قابل علم نیست الآن این معدوم محضی که ما میگوییم این لفظی که ما میگوییم اینها به حمل اوّلی معدوم محض هستند وگرنه به حمل شایع صورت ذهنی هستند یعنی این معدوم که مهمل نیست یک لفظی است معنی دارد ما این معنی را میفهمیم معنای این معدوم در ذهن ماست امّا این وجود ذهنی دارد امّا این کلمه عدم یا کلمه معدوم به لحاظ واقع و به لحاظ خارج زیرش خالی است از هیچی حکایت نمیکند بر خلاف مفاهیم دیگر مفاهیم دیگر مثل شجر، حجر، آسمان و زمین هر کدام از این مفاهیم از یک مصداقی حکایت میکنند که موجود است امّا مفهوم عدم یعنی مفهوم عین و دال و میم این یک مفهومی است که زیرش خالی است ممتنعات اینطور است معبود بودن بت اینطور است شفیع بودن بت اینطور است ضارّ و نافع بودن بتها اینطور است اینها امور محالی است ممتنع است معدوم است و لاشیء هستند وقتی لاشیء شدند علم به آنها تعلق نمیگیرد مثل اینکه درباره قدرت هم اینچنین گفته میشود ذات اقدس اله بکلّ شیء قدیر است ﴿علی کل شیء قدیر﴾ است این درست هر چیزی که مصداق شیء مفهوم شیء در آن تطبیق شد این تحت قدرت خدا است اما ممتنعات شیء نیستند لاشیء هستند این یکی از غرر روایاتی است که مرحوم صدوق رضوان الله تعالی علیه در کتاب شریف توحیدشان نقل کردند که کسی از وجود مبارک امام صادق سلام الله علیه نقل میکند که کسی آمده بود حضور مبارک حضرت أمیرالمؤمنین سلام الله علیه عرض کرد که آیا ذات اقدس اله میتواند دنیا را در تخم مرغ جای بدهد بدون اینکه تخم مرغ بزرگتر بشود و دنیا کوچکتر بشود این یک پاسخی دارد که آن سؤال کننده یک فرد عادی بود معصوم سلام الله علیه یک جواب مناسبی داد که او بپسندد فرمود یک چشم را باز کن چشم را باز کرد فرمود چه میبینی گفت آسمان میبینم زمین میبینم فرمود: خداوند بزرگتر از زمین را در کوچکتر از تخم مرغ جا داد برای اینکه اینها را همه را در چشم تو جای داده خوب این جوابی بود برای یک مستمع سادهلوحی که او قانع بشود روشن بشود کم کم این را به کلاسهای بالاتر ببرند و هدایتش کنند که خدا چه کاری را میتواند بکند و چه کار شدنی نیست و مانند آن امّا آنکه دومی است که وجود مبارک امام صادق سلام الله علیه آنطوری که مرحوم صدوق نقل کرده، نقل میکنند که کسی آمده حضور مبارک حضرت أمیرالمؤمنین سلام الله علیه عرض کرد آیا خدا میتواند دنیا را در تخم مرغ جا بدهد بدون اینکه تخم مرغ بزرگ بشود یا دنیا کوچک بشود وجود مبارک حضرت امیر سلام الله علیه طبق این نقل فرمود ذات اقدس اله قادر است چیزی او را عاجز نمیکند امّا «والذی سئلتنی لایکون» اینکه تو سئوال کردی یک امر محال است این کان، کان تامه است لایکون یعنی لایمکن وقتی محال شد تحت شیء نیست تحت شیء نبود تخصصاً از عموم ﴿إنّ الله علی کل شیء قدیر﴾ خارج میشود میشود لاشیء آیا دو دو تا را میشود پنج تا کرد دو دو تا پنج تا شیء نیست یعنی این الفاظ را آدم میگوید مفهوم را در ذهن تصور میکند میفهمد زیرش خالی است این مفهوم دو دو تا پنج تا به حمل اوّلی دو دو تا پنج تاست ولی به حمل شایع که نیست پس بنابراین معدوم و محال و مانند آن اینها لاشیء هستند شیء نیستند وقتی لاشیء بودند اصلاً علم به آنها تعلق نمیگیرد.
سؤال: جواب: نه قدرت عین صفت ذات است عین ذات است نامتناهی هم هست ولی قابل باید که ممکن الوجوب باشد تا فیض دریافت بکند.
سؤال: جواب: ولی خوب ممکن الوجوب بود در علم حق تعالی بود ذات اقدس اله اوّل عالم بود بعد موجود کرد امّا ممتنعات در هیچ بهرهای حضور و ظهور ندارند ممتنع، کشف، شهود، حضور، ظهور نخواهد داشت، عدم محض است.
سؤال: جواب: آنجا هم روی فرض است وگرنه در حال وجوب اینچنین نیست در فرض وجوب یعنی در فرض امکان وقتی که فرض کردیم اینچنین یعنی محالی را فرض کردیم که در یک ظرف خاصی محال این میشود ممکن بنابراین محال و ممتنع و امثال ذلک طبق بیان نورانی أمیرالمؤمنین سلام الله علیه ذات ندارند شیء نیستند وقتی شیء نیستند قابل تعلق علم نیستند فرمود «والذی سئلتنی لایکون» این کان، کان تامه است یعنی لایوجد.
سؤال: جواب: الآن هم همان روایت را عرض کردیم دو تا روایت است تا سائل که باشد برداشت او چه باشد و با چه قانع بشود الآن شما آن حدیث اوّل را که نقل میکنید برای تودهٴ مردم میبینید که آنها هم راضی میشوند صلوات هم میفرستند خیلی هم خوشحالند امّا وقتی پیش محقق نقل میکنید میبینید یک حساب دیگری دارد آنها آیات قرآنی، احادیث اینها یکسان نیستند گاهی مثلاً هشام ابن حکم را میپروراند که هشام میگوید من خرجت من عنده و أنا أعلم الناس بالتوحید همان حدیث شریف را هم مرحوم صدوق رضوان الله تعالی علیه نقل کرده در یک باب دیگری اینجا به صورت یک قیاس استثنایی تنظیم کرده که اگر یک چنین چیزی بود خدا میدانست لکن خدا نمیداند پس این نیست تلازم مقدم و تالی روشن است که اگر یک چنین چیزی در جهان هستی وجود میداشت اگر بتی در کار بود اگر شفاعت آنها حق بود خدا یقیناً میدانست این تلازم مقدم و تالی روشن است برای اینکه شیء است و هر شیئی معلوم خداست بطلان تالی برای آن است که این شیء نیست لکنّ التالی باطل، خدا نمیداند وقتی خدا ندانست یعنی وجود ندارد از ندانستن خدا معلوم میشود این محال است چون اگر یک چیزی ممکن بود بالاخره معلوم حق تعالی بود چون محال است و شیء نیست و قابل ظهور و کشف نیست تحت علم قرار نمیگیرد مثل همان حدیث معروف قدرت. این سنخ استدلالها هم در قرآن کریم هست یکی در همین آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ یونس است که محل بحث است فرمود ﴿قل أتنبّئون الله بما لایعلم فی السموات ولافی الأرض﴾ بالاخره این شفاعت یا باید در آسمانها باشد یا باید در زمین باشد این موجودی که شما میگویید یا سمائی است یا ارضی است یک گوشه عالم در هندسه عالم وجود دارد خدا هم که مهندس این عالم است و نقشه را او طرح کرده و آفرینش به عهده اوست از تمام ذرات آسمان و زمین با خبر است خدا نه در آسمان یک چنین چیزی را میداند نه در زمین یک چنین چیزی را میداند پس معلوم میشود نیست این طرز استدلال در سورهٴ مبارکهٴ رعد هم هست آیهٴ 33 سورهٴ مبارکهٴ رعد هم این است ﴿أفمن هو قائم علی کلّ نفس بما کسبت و جعلوا لله شرکاء﴾ عدّهای برای خدای سبحان شریک قائل شدند خداوند در بخشی از آیات میفرماید که اینها اسماء بیمسمی هستند یعنی لفظ هست مفهوم هست ولی زیرش خالی است شما که میگویید این سمتی دارد ضارّ است نافع است و یا شفیع است یا مقرّب إلی الله است و مانند آن ﴿إن هی إلاّ أسماء سمّیتموها أنتم و آبائکم ما أنزل الله بها من سلطان﴾ یک اسم خالی بی مسمی. اگر یک چیزی معدوم بود و محال بود فقط مفهوم است بدون مصداق زیر این مفهوم چیزی نیست وقتی زیر این مفهوم چیزی نبود علم به او تعلق نمیگیرد مثل اینکه شما بپرسید که آیا خدا میداند یا نه از شما بپرسند چه چیز را بعد همان سؤال را تکرار کنید آیا خدا میداند یا نه خدا هیچی را میداند یا نه خوب هیچی تحت علم قرار نمیگیرد علم خدا نامتناهی است و ازلی است و وصف ذات اوست اما هیچ چیز که تحت علم قرار نمیگیرد در آن بخشها فرمود ﴿إن هی إلاّ أسماء سمّیتموها أنتم و آبائکم ما أنزل الله بها من سلطان﴾ تمام اینها مفاهیم بی مصداق هستند اسامی بی مسمی هستند.
سؤال: جواب: آن در فرض وجود است آنجا هم همین را سؤال کردند آنجا وجود مبارک امام رضا سلام الله علیه در استدلال فرمود خدای سبحان نه تنها ممتنعات را میداند بلکه ممتنعات را علی فرض الوجود هم میداند آن وقت به این آیه استدلال کردند فرمودند ﴿ولو ردّوا لعادوا لما نهوا عنه﴾ آن روز ممتنع است کسی از جهنّم و از آخرت برگردد به دنیا، برای اینکه دنیا بساطش برچیده شد فرمود ﴿والأرض جمیعاً قبضته یوم القیامة والسمٰوات مطویّات بیمینه﴾ در سورهٴ مبارکهٴ ابراهیم هم فرمود ﴿یوم تبدّل الأرض غیر الأرض والسمٰوات﴾ حالا نفخ صور شد و بساط دنیا برچیده شد آن وقت این شخص از آخرت بیاید کجا وقتی بساط یک عالمی برچیده شد تبدیل شد به یک عالم دیگر اگر ﴿یوم تبدّل الأرض غیر الأرض والسمٰوات﴾ یعنی تبدّل السموات غیر السموات. اگر سموات و ارض عوض شد اگر ﴿السمٰوات مطویات بیمینه﴾ اگر ﴿والأرض جمیعاً قبضته یوم القیامة﴾ اگر بساط دیگری بعد از نفخ صور اوّل پهن شد دنیایی نیست تا کسی از آخرت از جهنّم بیاید دنیا ولی به فرض محال اگر چنانچه دنیایی بود و این شخص میآمد کارش این بود مثل اینکه دو دو تا به فرض محال اگر پنج تا باشد دیگر فرد است زوج نیست این در فرض وجود است آثار وجود را به همراه دارد و اما اگر فرض وجود نشود و آثار وجود را به همراه نداشته باشد تحت علم قرار نمیگیرد در سورهٴ مبارکهٴ رعد در آیه 33 به این صورت آمده است فرمود ﴿و جعلوا لله شرکاء قل سمّوهم﴾ شما اینها را نامگذاری کنید اسمشان را ببرید معرفیشان کنید تا معلوم بشود اینها الفاظ بی معنی و مفهوم بی مصداق هستند ﴿أم تنبّئونه بما لایعلم فی الأرض أم بظاهر من القول﴾ آخر شما چه میخواهید بگویید، میخواهید بگویید که خدا را که قبول دارید چون وثنیون حجاز اینها خدا را به عنوان واجب الوجود قبول داشتند یک, و برای او شریکی قائل نبودند خدا را به عنوان خالق آسمان و زمین قبول داشتند برای او شریکی قائل نبودند دو, خدا را به عنوان ربّ العالمین، ربّ الأرباب، مدیر کلّ و مدیر عامل مجموعهٴ جهان خلقت قبول داشتند این سه, مشکلشان این بود که أرباب متفرقون بود که فکر میکردند این کارهای جزئی به ارباب جزئی واگذار شده است اینها را نفی کرده بود فرمود اینها را هم خود خدا انجام میدهد دیگری اگر هست باید وسیله باشد شفیع باشد و وسیله بودن کسی شفیع بودن کسی باید به اذن خدا باشد این بتها هم این سمت را ندارند ﴿أم تنبّئونه بما لایعلم فی الأرض أم بظاهر من القول﴾ این آیات را که آدم مطالعه میکند میبیند حرف روز است ببینید شما خیلی از جوانها هم به دنبال خیلی از کارها میروند که دنبال لایضر و لاینفع است برای اینها در حد معبود میارزد حالا چه روز جمعه چه روز غیر جمعه، چه نماز جماعت، چه غیر نماز جماعت چه نماز اوّل وقت همه اینها را رها میکنند برای هورا کشیدن و کف زدن و بازی اینها همین است ببینید الآن این حرف، حرف روز است حالا بت فرق کرده وگرنه آدم وقتی سیر اینها را میبیند که روی چه چیزی وقت صرف میکنند به دنبال چه دارند میگردند همین است به هر تقدیر فرمود ﴿أم تنبّئونه بما لایعلم فی الأرض﴾ وقتی چیزی را خدا نمیداند یعنی نیست همین تعبیری که در قرآن کریم است در بین عرب رواج پیدا کرد کمابیش در بین غیر عرب هم رایج است ما هم وقتی میخواهیم بگوییم این هست میگوییم خدا میداند. خدا میداند یعنی این هست عربها بعد از نزول این بخش از آیات و یا قبلاً هم اینطور بود وقتی میخواستند بگویند این نیست میگفتند خدا نمیداند یعنی نیست اگر بود میدانست دیگر این در فرهنگ آن روز معنای خاص خودش را داشت وقتی بخواهند بگویند این معدوم است میگویند یک چیزی است که لایعلمه الله چرا؟ چون لوکان موجوداً لعلمه الله لکنّ التالی باطل فالمقدم مثله اگر بود خدا میدانست چون خدا نمیداند پس معلوم میشود نیست ﴿أم تنبّئونه بما لایعلم فی الأرض﴾ بنابراین، این تعبیر ناظر به آن است که این شیء معدوم است فتحصّل که اگر شما برای این سود دنیایی بخواهید سخن بگویید که از آنها ساخته نیست و اگر شفاعت آخرت در نظرتان است شما که به آخرت معتقد نیستید و اگر روی فرض آخرت بگویید اینها شفاعت میکنند شفاعت باید به اذن باشد خدا به اینها اذن نداده در آیهٴ محل بحث، کلمه تسبیح را ذکر فرمود فرمود ﴿سبحانه و تعالی عمّا یشرکون﴾ این تسبیح برای آن است که ذات اقدس اله را تنزیه بکنند از آن پندار باطل شرکی که مشرکان داشتند چه اینکه در آیهٴ ١٠٠ سورهٴ مبارکهٴ انعام هم مشابه این آمده فرمود ﴿وجعلوا لله شرکاء الجن﴾ یعنی جعلوا لله شرکاء که آن شرکاء جن هستند یعنی جن را شرکاء خدا قرار دادند که مفعول دوم جعل است و جعلوا لله شرکاءَ، شرکاءَ، الجن منتهی حالا الفش، الف وصل است یعنی جن را شریک خدا قرار دادند در حالی که ﴿و خلقهم﴾ خدا آنها را هم آفرید ﴿و خرقوا له بنین و بنات﴾ برای خداوند همین بت پرستها پسران و دخترانی قرار دادند گفتند فرشتگان بنات الله هستند یا عزیر و یا عیسی و مانند آن فرزند خداست ﴿ولد الله﴾ و مانند آن اینها عالمانه سخن نگفتند ﴿سبحانه و تعالی عمّا یصفون﴾ در محل بحث هم فرمود ﴿سبحانه و تعالی عمّا یشرکون﴾ مطلبی که مربوط به بعضی از آیات مباحث گذشته است دربارهٴ آیهٴ 5 همین سورهٴ مبارکهٴ یونس که فرمود شمس را ضیاء و قمر را نور و برای قمر منازلی قرار داد ﴿لتعلموا عدد السنین و الحساب ما خلق الله ذلک إلاّ بالحق یفصّل الآیات لقوم یعلمون﴾ این یعلمون در قرآن کریم غیر از علما هستند یعلمون، علموا که به صورت فعل ذکر میشود غیر از آن است که به صورت وصف ذکر میشود در همان آیهٴ 5 سورهٴ مبارکهٴ یونس که گذشت فرمود سر تقدیر منزل به منزل برای قمر آن است که شما از جریان رقم و حساب سالتان آگاه باشید این هم فرمود ﴿لقوم یعلمون﴾ نه یعلمون اصطلاح قرآنی که علما ﴿إنّما یخشی الله من عباده العلما﴾ به صورت فعل این کلمه علم، یعلم به کفار، مشرکان، منافقان، محرفان، بداندیشان هم اسناد داده شد حتی وجود مبارک موسی کلیم سلام الله علیه به فرعون فرمود به اینکه ﴿لقد علمت ما أنزل هولاء إلاّ ربّ السمٰوات والأرض﴾ برای تو ثابت شد و عالم شدی که اینها معجزه هستند و خدای سبحان فرستاد علم، یعلم مثل آنهایی که دین فروشی میکردند تحریف میکردند ﴿ولقد علموا لمن اشتراه ما له فی الآخرة من خلاق﴾ علم یعلم اینها با آن علمایی که در قرآن با صبغه مدح یاد شده است اینها اصطلاحاً خیلی فرق میکنند در آنجا با خشیت است و اینگونه از علمها که با علم و یعلم و امثال ذلک به کار میرود احیاناً نافع است و گاهی هم علم غیر نافع خوب همینهایی که عالم بودند ﴿ولقد علموا لمن اشتراه ما له فی الاٰخرة من خلاق﴾ ﴿و لقد علموا﴾ کسی که دین فروشی کرده کتاب الهی را تحریف کرده، بهرهای هم از آخرت ندارد این علم، یعلم، یعلمون و مانند آن غیر از آن علما است ﴿سبحانه و تعالی عمّا یشرکون﴾ .
والحمد لله رب العالمین
وجود مبارک پیغمبر ص مصون از اجتهاد و عمل به مظنّه و رأی عادی بود
امامیه بر آنند که اهل بیت ع چه وجود مبارک پیغمبر ص و چه ائمه علیهم السلام اینها برابر وحی الهی حکم میکنند.
بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی که جریان توحید و همچنین وحی و نبوت و معاد تبیین شد برخورد مشرکان و وثنیها و صنمیها را هم ذکر فرمود، فرمود وقتی آیات الهی بر آنها تلاوت میشد اینهایی که منکر معاد بودند پیشنهادشان این بود که ﴿ائت بقرآن غیر هذا أو بدّله﴾ آنگاه در پاسخ به اینها که طبق دستور خدای سبحان فرمود ﴿ما یکون لی أن أُبدّله من تلقاء نفسی إن أتّبع إلاّ ما یوحی إلیّ إنّی أخاف إن عصیت ربّی عذاب یوم عظیم﴾ که این از این ﴿إن أتّبع﴾ جناب فخر رازی و دیگران خواستند استفاده کنند که وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مصون از اجتهاد و عمل به مظنّه و رأی عادی بود این یک سخنی است حق که امامیه بر آنند ولو غیر امامیه شاید نپذیرند ولی امامیه بر آنند که اهل بیت علیهم السلام چه وجود مبارک پیغمبر چه ائمه علیهم السلام اینها برابر وحی الهی حکم میکنند نه برابر اجتهاد ظنّی، از سنخ مجتهدان نیستند که با ظنون و علم حصولی و امثال ذلک فتوا بدهند حکم برای اینها روشن است و بر اساس آن الهامات الهی فتوا میدهند این سخن حق است که ﴿إن أتّبع إلاّ ما یوحی إلیّ﴾ یعنی من اجتهاد نمیکنم که از روی مظنّه سخن بگویم آنگاه بعد از اقامه برهان درباره توحید و درباره وحی و نبوت فرمود کار رسمی مشرکان این بود که ﴿و یعبدون من دون الله مالایضرّهم و لاینفعهم و یقولون هولاء شفعاؤنا عند الله قل أتنبّئون الله بمالایعلم فی السموات و لا فی الأرض سبحانه و تعالی عمّا یشرکون﴾ فرمود بالاخره شما چرا غیر خدا را میپرستید این بتها را چرا میپرستید پرستش بالاخره باید برای یکی از اغراض سهگانه باشد که اینها منفصله مانعة الخلو است اجتماع را شاید همین اهداف سهگانه معروف یا برای رهایی از خطر یا برای رسیدن به یک خیر و برکت یا برای معارف معنوی و قرب الهی آن حدیث سه ضلعی که از وجود مبارک أمیرالمؤمنین سلام الله علیه رسیده است از امام حسین علیهالسلام رسیده است از وجود مبارک امام صادق علیهم الصلاة وعلیهم السلام رسیده است که مردم خدا را برای خوف از نار یا شوق إلی الجنّة و مانند آن عبادت میکنند و عدّهای هم خدا را شکراً و حبّاً عبادت میکنند این ناظر به آن است که بالاخره منشأ عبادت و اهداف عبادی یکی از این سه امور است اگر کسی به بهشت و جهنّم معتقد است یا «خوفاً من النار» است یا «شوقاً إلی الجنّة» است و تقرب الی الله را هم که در نظر گرفته است اگر معاد برای او مطرح نیست مثل آنچه که برای مشرکین مطرح نبود این به لحاظ مصالح دنیایی باید که به دنبال نفع و ضررشان باشند برهان قرآن کریم این است که از این بتها هیچ کاری ساخته نیست شما اگر برای دفع ضرر آنها را عبادت میکنید آنها ضرری به کسی نمیرسانند که اگر عبادت نکنید به شما ضرر برسانند و اگر عبادت بکنید به شما ضرر نرسانند کاری از آنها ساخته نیست و اگر برای دفع ضرر نیست و برای جلب منفعت است کاری از آنها ساخته نیست که اگر عبادت کردید به شما نفع برسانند و اگر عبادت نکردید به شما نفع نرسانند اینها لایضرّ و لاینفع هستند آن نفع و ضرر ناظر به آن است که شما اگر روی رهبت و خوف میخواهید عبادت بکنید اینها صلاحیت آن را ندارند و اگر بخواهید بر اساس رغبت و سود عبادت بکنید اینها هم آن لیاقت را ندارند ﴿و یعبدون من دون الله مالایضرّهم و لاینفعهم﴾ میماند مطلب سوم، مطلب سوم آن است که شما اگر بخواهید به خدا نزدیک بشوید آن تقرب معنوی را داشته باشید سخن از «خوفاً من النار و شوقاً إلی الجنة» نیست سخن از تقرب الی الله است از این بتها کار تقریب ساخته نیست چون آن بت پرستها گاهی میگفتند ﴿هولاء شفعاؤنا عندالله﴾ گاهی هم میگفتند که ﴿ما نعبدهم إلاّ لیقرّبونا إلی الله زلفیٰ﴾ که اینها وسیله تقرب باشند زلفی و درجه ما را پیش خدا اضافه کنند و زیاد کنند میفرماید این کار هم از آنها ساخته نیست قرآن کریم برای این وثنیها و صنمیهای ساده برهانی که اقامه میکند مخصوصاً در سورهٴ مبارکهٴ اعراف در حدی که اینها بفهمند که ﴿أ لهم أرجل یمشون بها أم لهم أیدٍ یبطشون بها أم لهم أعین یبصرون بها أم لهم آذان یسمعون بها﴾ از این بتها چه کاری ساخته است آیا اینها دستی دارند که با دست کاری انجام بدهند پایی دارند که با پا جایی بروند چشمی دارند که ببینند گوشی دارند که بشنوند برای تودهٴ مردم اینچنین است برای محققین از اهل بت پرستها برهان خاص خودشان را اقامه میکند آن برهانی که قرآن کریم برای محققان اهل شرک اقامه میکند آن کم است ولی کاملاً متقن است چون اکثری بت پرستها همین تودهٴ مردم بودند به زبان اینها سخن میگوید که اینها هم بفهمند و هیچ بهانه و عذری نداشته باشند پس گاهی میفرماید از این بتها کاری ساخته نیست گاهی میفرماید که اینها ضارّ و نافع نیستند ضرر و نفع فقط به دست ذات اقدس اله است و انسان یا برای ترهیب است یا برای ترغیب است یا برای رهیدن از خطر یا برای رسیدن به یک منفعت بالاخره عبادت میکند یا یک کاری انجام میدهد فرمود هیچ کدام از اینها از این بتها ساخته نیست ﴿و یعبدون من دون الله مالایضرّهم و لاینفعهم﴾ در سورهٴ مبارکهٴ اعراف یک مقداری مسائل بازتر گذشت در آنجا، خدای سبحان جریان حضرت موسی کلیم سلام الله علیه را نقل کرد که اسرائیلیها که به دنبال آن حضرت راه افتاده بودند بعد از عبور از دریا دیدند یک عدّهای مشغول پرستش بت هستند آیهٴ 138 سورهٴ مبارکهٴ اعراف این بود ﴿و جاوزنا ببنی إسرائیل البحر فأتوا علی قوم یعکفون علی أصنام لهم قالوا یا موسی اجعل لنا إلهاً کما لهم إلهة قال إنّکم قوم تجهلون ٭ إنّ هؤلاء متبّر ماهم فیه و باطل ماکانوا یعملون﴾ اینها گرفتار تبار و خسارت و هلاکت هستند یک چیز باطلی است چه پیشنهادی است شما میدهید در همان سورهٴ مبارکهٴ اعراف براهینی را نقل میکند که از این بتها هیچ کاری ساخته نیست چون اینها دست و پا و گوش ندارند و مانند آن در آیات دیگر هم جریان لایضرّ و لاینفع هست بنابراین فرمود به اینکه اینها که پیشنهاد خلاف به شما میدهند خودشان گرفتار پرستش بت هستند که هیچ اثر مثبتی بر آن مترتب نیست ﴿و یعبدون من دون الله مالایضرّهم و لاینفعهم﴾ بعد از آنها بپرسید که چرا این بتها را عبادت میکنید منطق آنها این است که ﴿هؤلاء شفعاؤنا عند الله﴾ منظور آنها از شفاعت، شفاعت مصطلح اخروی نیست چون کسی که به قیامت معتقد نیست به بهشت و جهنّم معتقد نیست شفاعت قیامت را هم باور ندارد و لذا سالبه به انتفاء موضوع است منظور آنها از شفاعت همین توسل دنیایی است یعنی خدا را به عنوان ربّ الأرباب و ربّ العالمین قبول دارند منتهی این بتها در درگاه الهی یک تقرّبی دارند و بندگان خدا را که این بتها را میپرستند اینها را به خدا نزدیک میکند فقط چون خدا نافع و ضارّ است کمالات از خداست کسانی که با شفاعت بتها به خدا نزدیک شدند از خیرات الهی برخوردارند بنابراین این آیهٴ فرمود خود این بتها که ذاتاً نمیتوانند خطری را دفع کنند یا نفعی را برای شما جلب بکنند لایضرّ و لاینفعاند میماند مسئله وساطت، وساطت هم باید به اذن خدا باشد ﴿من ذا الذی یشفع عنده إلاّ بإذنه﴾ تا خدا اذن ندهد که کسی شفاعت نمیکند و خدا هم که به اینها اذن نداد شما هم بر این پندار باطلید که اینها بر شفاعت مستقل هستند چه کسی به اینها اجازه شفاعت داد؟ پس منظور از این شفاعت، شفاعت اخروی نمیتواند باشد برای اینکه اینها به روز قیامت معتقد نیستند و اگر چنانچه منظور از این شفاعت اعم از دنیا و آخرت بود یا خصوص شفاعت آخرت بود این روی فرض است و استهزاء و تهکّم که اینها میگویند قیامتی نیست بر فرض هم باشد این بتها از ما شفاعت میکنند و همانطوری که در دنیا اوضاع ما به وسیله این بتها روبه راه میشده است در قیامت هم اگر قیامت هم باشد اینها تأمین کننده نیازهای ما هستند آیهٴ 77 سورهٴ مبارکهٴ مریم این است ﴿أفرأیت الذی کفر بآیاتنا و قال لأُوتینّ مالاً و ولداً﴾ این کسی که کافر است به قیامت معتقد نیست میگوید که قیامتی نیست اگر باشد همانطوری که این بتها در دنیا مشکل ما راحل کردند و میکنند در آخرت هم مشکل ما را حل میکنند که خدا میفرماید از این بتها کاری ساخته نیست نه در دنیا نه در آخرت بنابراین، منظور از این شفاعت یا خصوص مسائل دنیاست یا اگر راجع به مسائل آخرت باشد روی فرضی است که مشرکان بر آن فرض سخن میگفتند وگرنه اینها معتقد به مسئله قیامت نیستند تا به شفاعت قیامت معتقد باشند در همان سورهٴ مبارکهٴ مریم آیهٴ 78 فرمود ﴿أطّلع الغیب أم اتّخذ عند الرحمٰن عهداً ٭ کلاّ﴾ اینچنین نیست که اینها در قیامت از برکات بتها برخوردار باشند ﴿سنکتب ما یقول ونمدّ له من العذاب مدّاً﴾ خوب ﴿و یعبدون من دون الله ما لایضرّهم و لاینفعهم و یقولون هولاء شفعاؤنا عند الله﴾ این جریان شفاعت را در سورهٴ مبارکهٴ انعام هم مشابه این گذشت آیهٴ 94 سورهٴ مبارکهٴ انعام این است ﴿ولقد جئتمونا فرادیٰ کما خلقناکم أوّل مرّة وترکتم ما خوّلناکم وراء ظهورکم ومانریٰ معکم شفعاءکم الذین زعمتم أنّهم فیکم شرکاء لقد تقطّع بینکم وضلّ عنکم ما کنتم تزعمون﴾ فرمود به اینکه در قیامت اینها، تنها میآیند و به اینها گفته میشود که کسانی که شما شفیع میپنداشتید نیست اینجا و نیستند با شما و آنها را شریک خدا میپنداشتید آنها سهمی از شرکت نداشتند و اینجا حضور ندارند فرمود این شفاعتی که شما میگویید یک دلیل باطلی است برای اینکه شفاعت باید به اذن باشد و خدا به اینها اذن نداده و شما مدعی یک حرفی هستید که خدا نمیداند یعنی مدعی یک امر باطلی هستید یعنی مدعی امر معدوم محض چرا؟ زیرا اگر شفاعت برای اینها حق بود و اینها سمت شفاعت میداشتند بالاخره شفاعت یک شیئی بود اینها هم یک شیئی هستند شفاعت و وسیله بودن هم شیئ است و خداوند به کلّ شیء علیم است به شفاعت اینها هم علم داشته اما خدا به شفاعت اینها علم ندارد این را به صورت یک قیاس استثنایی ذکر میکند که با بطلان تالی، مقدم هم باطل میشود میفرماید اگر اینها شفیع بودند خدا به شفاعت اینها علم داشت لکن خدا علم ندارد پس اینها شفیع نیستند تلازم مقدم و تالی روشن است که اگر یک چیزی در جهان باشد خوب یقیناً خدا عالم است دیگر اگر اینها شفیع باشند یقیناً خدا میداند بطلان تالی از اینجا مشخص میشود که خداوند این را نمیداند چرا نمیداند؟ برای اینکه یک امر باطل صرف و معدوم محض است این یک مقدمه یعنی شفاعت بتها معدوم محض است باطل صرف است مقدمه دوم این است که باطل صرف میشود معدوم، معدوم هم شیء نیست لاشیء است اگر گفته شد خدا ﴿بکل شیء علیم﴾ است بکلّ شیء قدیر است یک چیزی که محال بود ممتنع بود اصلاً شیء نیست وقتی شیء نبود علم به او تعلق نمیگیرد علم، ظهور است، کشف است، شهود است یک چیزی را روشن میکند معدوم محض قابل علم نیست الآن این معدوم محضی که ما میگوییم این لفظی که ما میگوییم اینها به حمل اوّلی معدوم محض هستند وگرنه به حمل شایع صورت ذهنی هستند یعنی این معدوم که مهمل نیست یک لفظی است معنی دارد ما این معنی را میفهمیم معنای این معدوم در ذهن ماست امّا این وجود ذهنی دارد امّا این کلمه عدم یا کلمه معدوم به لحاظ واقع و به لحاظ خارج زیرش خالی است از هیچی حکایت نمیکند بر خلاف مفاهیم دیگر مفاهیم دیگر مثل شجر، حجر، آسمان و زمین هر کدام از این مفاهیم از یک مصداقی حکایت میکنند که موجود است امّا مفهوم عدم یعنی مفهوم عین و دال و میم این یک مفهومی است که زیرش خالی است ممتنعات اینطور است معبود بودن بت اینطور است شفیع بودن بت اینطور است ضارّ و نافع بودن بتها اینطور است اینها امور محالی است ممتنع است معدوم است و لاشیء هستند وقتی لاشیء شدند علم به آنها تعلق نمیگیرد مثل اینکه درباره قدرت هم اینچنین گفته میشود ذات اقدس اله بکلّ شیء قدیر است ﴿علی کل شیء قدیر﴾ است این درست هر چیزی که مصداق شیء مفهوم شیء در آن تطبیق شد این تحت قدرت خدا است اما ممتنعات شیء نیستند لاشیء هستند این یکی از غرر روایاتی است که مرحوم صدوق رضوان الله تعالی علیه در کتاب شریف توحیدشان نقل کردند که کسی از وجود مبارک امام صادق سلام الله علیه نقل میکند که کسی آمده بود حضور مبارک حضرت أمیرالمؤمنین سلام الله علیه عرض کرد که آیا ذات اقدس اله میتواند دنیا را در تخم مرغ جای بدهد بدون اینکه تخم مرغ بزرگتر بشود و دنیا کوچکتر بشود این یک پاسخی دارد که آن سؤال کننده یک فرد عادی بود معصوم سلام الله علیه یک جواب مناسبی داد که او بپسندد فرمود یک چشم را باز کن چشم را باز کرد فرمود چه میبینی گفت آسمان میبینم زمین میبینم فرمود: خداوند بزرگتر از زمین را در کوچکتر از تخم مرغ جا داد برای اینکه اینها را همه را در چشم تو جای داده خوب این جوابی بود برای یک مستمع سادهلوحی که او قانع بشود روشن بشود کم کم این را به کلاسهای بالاتر ببرند و هدایتش کنند که خدا چه کاری را میتواند بکند و چه کار شدنی نیست و مانند آن امّا آنکه دومی است که وجود مبارک امام صادق سلام الله علیه آنطوری که مرحوم صدوق نقل کرده، نقل میکنند که کسی آمده حضور مبارک حضرت أمیرالمؤمنین سلام الله علیه عرض کرد آیا خدا میتواند دنیا را در تخم مرغ جا بدهد بدون اینکه تخم مرغ بزرگ بشود یا دنیا کوچک بشود وجود مبارک حضرت امیر سلام الله علیه طبق این نقل فرمود ذات اقدس اله قادر است چیزی او را عاجز نمیکند امّا «والذی سئلتنی لایکون» اینکه تو سئوال کردی یک امر محال است این کان، کان تامه است لایکون یعنی لایمکن وقتی محال شد تحت شیء نیست تحت شیء نبود تخصصاً از عموم ﴿إنّ الله علی کل شیء قدیر﴾ خارج میشود میشود لاشیء آیا دو دو تا را میشود پنج تا کرد دو دو تا پنج تا شیء نیست یعنی این الفاظ را آدم میگوید مفهوم را در ذهن تصور میکند میفهمد زیرش خالی است این مفهوم دو دو تا پنج تا به حمل اوّلی دو دو تا پنج تاست ولی به حمل شایع که نیست پس بنابراین معدوم و محال و مانند آن اینها لاشیء هستند شیء نیستند وقتی لاشیء بودند اصلاً علم به آنها تعلق نمیگیرد.
سؤال: جواب: نه قدرت عین صفت ذات است عین ذات است نامتناهی هم هست ولی قابل باید که ممکن الوجوب باشد تا فیض دریافت بکند.
سؤال: جواب: ولی خوب ممکن الوجوب بود در علم حق تعالی بود ذات اقدس اله اوّل عالم بود بعد موجود کرد امّا ممتنعات در هیچ بهرهای حضور و ظهور ندارند ممتنع، کشف، شهود، حضور، ظهور نخواهد داشت، عدم محض است.
سؤال: جواب: آنجا هم روی فرض است وگرنه در حال وجوب اینچنین نیست در فرض وجوب یعنی در فرض امکان وقتی که فرض کردیم اینچنین یعنی محالی را فرض کردیم که در یک ظرف خاصی محال این میشود ممکن بنابراین محال و ممتنع و امثال ذلک طبق بیان نورانی أمیرالمؤمنین سلام الله علیه ذات ندارند شیء نیستند وقتی شیء نیستند قابل تعلق علم نیستند فرمود «والذی سئلتنی لایکون» این کان، کان تامه است یعنی لایوجد.
سؤال: جواب: الآن هم همان روایت را عرض کردیم دو تا روایت است تا سائل که باشد برداشت او چه باشد و با چه قانع بشود الآن شما آن حدیث اوّل را که نقل میکنید برای تودهٴ مردم میبینید که آنها هم راضی میشوند صلوات هم میفرستند خیلی هم خوشحالند امّا وقتی پیش محقق نقل میکنید میبینید یک حساب دیگری دارد آنها آیات قرآنی، احادیث اینها یکسان نیستند گاهی مثلاً هشام ابن حکم را میپروراند که هشام میگوید من خرجت من عنده و أنا أعلم الناس بالتوحید همان حدیث شریف را هم مرحوم صدوق رضوان الله تعالی علیه نقل کرده در یک باب دیگری اینجا به صورت یک قیاس استثنایی تنظیم کرده که اگر یک چنین چیزی بود خدا میدانست لکن خدا نمیداند پس این نیست تلازم مقدم و تالی روشن است که اگر یک چنین چیزی در جهان هستی وجود میداشت اگر بتی در کار بود اگر شفاعت آنها حق بود خدا یقیناً میدانست این تلازم مقدم و تالی روشن است برای اینکه شیء است و هر شیئی معلوم خداست بطلان تالی برای آن است که این شیء نیست لکنّ التالی باطل، خدا نمیداند وقتی خدا ندانست یعنی وجود ندارد از ندانستن خدا معلوم میشود این محال است چون اگر یک چیزی ممکن بود بالاخره معلوم حق تعالی بود چون محال است و شیء نیست و قابل ظهور و کشف نیست تحت علم قرار نمیگیرد مثل همان حدیث معروف قدرت. این سنخ استدلالها هم در قرآن کریم هست یکی در همین آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ یونس است که محل بحث است فرمود ﴿قل أتنبّئون الله بما لایعلم فی السموات ولافی الأرض﴾ بالاخره این شفاعت یا باید در آسمانها باشد یا باید در زمین باشد این موجودی که شما میگویید یا سمائی است یا ارضی است یک گوشه عالم در هندسه عالم وجود دارد خدا هم که مهندس این عالم است و نقشه را او طرح کرده و آفرینش به عهده اوست از تمام ذرات آسمان و زمین با خبر است خدا نه در آسمان یک چنین چیزی را میداند نه در زمین یک چنین چیزی را میداند پس معلوم میشود نیست این طرز استدلال در سورهٴ مبارکهٴ رعد هم هست آیهٴ 33 سورهٴ مبارکهٴ رعد هم این است ﴿أفمن هو قائم علی کلّ نفس بما کسبت و جعلوا لله شرکاء﴾ عدّهای برای خدای سبحان شریک قائل شدند خداوند در بخشی از آیات میفرماید که اینها اسماء بیمسمی هستند یعنی لفظ هست مفهوم هست ولی زیرش خالی است شما که میگویید این سمتی دارد ضارّ است نافع است و یا شفیع است یا مقرّب إلی الله است و مانند آن ﴿إن هی إلاّ أسماء سمّیتموها أنتم و آبائکم ما أنزل الله بها من سلطان﴾ یک اسم خالی بی مسمی. اگر یک چیزی معدوم بود و محال بود فقط مفهوم است بدون مصداق زیر این مفهوم چیزی نیست وقتی زیر این مفهوم چیزی نبود علم به او تعلق نمیگیرد مثل اینکه شما بپرسید که آیا خدا میداند یا نه از شما بپرسند چه چیز را بعد همان سؤال را تکرار کنید آیا خدا میداند یا نه خدا هیچی را میداند یا نه خوب هیچی تحت علم قرار نمیگیرد علم خدا نامتناهی است و ازلی است و وصف ذات اوست اما هیچ چیز که تحت علم قرار نمیگیرد در آن بخشها فرمود ﴿إن هی إلاّ أسماء سمّیتموها أنتم و آبائکم ما أنزل الله بها من سلطان﴾ تمام اینها مفاهیم بی مصداق هستند اسامی بی مسمی هستند.
سؤال: جواب: آن در فرض وجود است آنجا هم همین را سؤال کردند آنجا وجود مبارک امام رضا سلام الله علیه در استدلال فرمود خدای سبحان نه تنها ممتنعات را میداند بلکه ممتنعات را علی فرض الوجود هم میداند آن وقت به این آیه استدلال کردند فرمودند ﴿ولو ردّوا لعادوا لما نهوا عنه﴾ آن روز ممتنع است کسی از جهنّم و از آخرت برگردد به دنیا، برای اینکه دنیا بساطش برچیده شد فرمود ﴿والأرض جمیعاً قبضته یوم القیامة والسمٰوات مطویّات بیمینه﴾ در سورهٴ مبارکهٴ ابراهیم هم فرمود ﴿یوم تبدّل الأرض غیر الأرض والسمٰوات﴾ حالا نفخ صور شد و بساط دنیا برچیده شد آن وقت این شخص از آخرت بیاید کجا وقتی بساط یک عالمی برچیده شد تبدیل شد به یک عالم دیگر اگر ﴿یوم تبدّل الأرض غیر الأرض والسمٰوات﴾ یعنی تبدّل السموات غیر السموات. اگر سموات و ارض عوض شد اگر ﴿السمٰوات مطویات بیمینه﴾ اگر ﴿والأرض جمیعاً قبضته یوم القیامة﴾ اگر بساط دیگری بعد از نفخ صور اوّل پهن شد دنیایی نیست تا کسی از آخرت از جهنّم بیاید دنیا ولی به فرض محال اگر چنانچه دنیایی بود و این شخص میآمد کارش این بود مثل اینکه دو دو تا به فرض محال اگر پنج تا باشد دیگر فرد است زوج نیست این در فرض وجود است آثار وجود را به همراه دارد و اما اگر فرض وجود نشود و آثار وجود را به همراه نداشته باشد تحت علم قرار نمیگیرد در سورهٴ مبارکهٴ رعد در آیه 33 به این صورت آمده است فرمود ﴿و جعلوا لله شرکاء قل سمّوهم﴾ شما اینها را نامگذاری کنید اسمشان را ببرید معرفیشان کنید تا معلوم بشود اینها الفاظ بی معنی و مفهوم بی مصداق هستند ﴿أم تنبّئونه بما لایعلم فی الأرض أم بظاهر من القول﴾ آخر شما چه میخواهید بگویید، میخواهید بگویید که خدا را که قبول دارید چون وثنیون حجاز اینها خدا را به عنوان واجب الوجود قبول داشتند یک, و برای او شریکی قائل نبودند خدا را به عنوان خالق آسمان و زمین قبول داشتند برای او شریکی قائل نبودند دو, خدا را به عنوان ربّ العالمین، ربّ الأرباب، مدیر کلّ و مدیر عامل مجموعهٴ جهان خلقت قبول داشتند این سه, مشکلشان این بود که أرباب متفرقون بود که فکر میکردند این کارهای جزئی به ارباب جزئی واگذار شده است اینها را نفی کرده بود فرمود اینها را هم خود خدا انجام میدهد دیگری اگر هست باید وسیله باشد شفیع باشد و وسیله بودن کسی شفیع بودن کسی باید به اذن خدا باشد این بتها هم این سمت را ندارند ﴿أم تنبّئونه بما لایعلم فی الأرض أم بظاهر من القول﴾ این آیات را که آدم مطالعه میکند میبیند حرف روز است ببینید شما خیلی از جوانها هم به دنبال خیلی از کارها میروند که دنبال لایضر و لاینفع است برای اینها در حد معبود میارزد حالا چه روز جمعه چه روز غیر جمعه، چه نماز جماعت، چه غیر نماز جماعت چه نماز اوّل وقت همه اینها را رها میکنند برای هورا کشیدن و کف زدن و بازی اینها همین است ببینید الآن این حرف، حرف روز است حالا بت فرق کرده وگرنه آدم وقتی سیر اینها را میبیند که روی چه چیزی وقت صرف میکنند به دنبال چه دارند میگردند همین است به هر تقدیر فرمود ﴿أم تنبّئونه بما لایعلم فی الأرض﴾ وقتی چیزی را خدا نمیداند یعنی نیست همین تعبیری که در قرآن کریم است در بین عرب رواج پیدا کرد کمابیش در بین غیر عرب هم رایج است ما هم وقتی میخواهیم بگوییم این هست میگوییم خدا میداند. خدا میداند یعنی این هست عربها بعد از نزول این بخش از آیات و یا قبلاً هم اینطور بود وقتی میخواستند بگویند این نیست میگفتند خدا نمیداند یعنی نیست اگر بود میدانست دیگر این در فرهنگ آن روز معنای خاص خودش را داشت وقتی بخواهند بگویند این معدوم است میگویند یک چیزی است که لایعلمه الله چرا؟ چون لوکان موجوداً لعلمه الله لکنّ التالی باطل فالمقدم مثله اگر بود خدا میدانست چون خدا نمیداند پس معلوم میشود نیست ﴿أم تنبّئونه بما لایعلم فی الأرض﴾ بنابراین، این تعبیر ناظر به آن است که این شیء معدوم است فتحصّل که اگر شما برای این سود دنیایی بخواهید سخن بگویید که از آنها ساخته نیست و اگر شفاعت آخرت در نظرتان است شما که به آخرت معتقد نیستید و اگر روی فرض آخرت بگویید اینها شفاعت میکنند شفاعت باید به اذن باشد خدا به اینها اذن نداده در آیهٴ محل بحث، کلمه تسبیح را ذکر فرمود فرمود ﴿سبحانه و تعالی عمّا یشرکون﴾ این تسبیح برای آن است که ذات اقدس اله را تنزیه بکنند از آن پندار باطل شرکی که مشرکان داشتند چه اینکه در آیهٴ ١٠٠ سورهٴ مبارکهٴ انعام هم مشابه این آمده فرمود ﴿وجعلوا لله شرکاء الجن﴾ یعنی جعلوا لله شرکاء که آن شرکاء جن هستند یعنی جن را شرکاء خدا قرار دادند که مفعول دوم جعل است و جعلوا لله شرکاءَ، شرکاءَ، الجن منتهی حالا الفش، الف وصل است یعنی جن را شریک خدا قرار دادند در حالی که ﴿و خلقهم﴾ خدا آنها را هم آفرید ﴿و خرقوا له بنین و بنات﴾ برای خداوند همین بت پرستها پسران و دخترانی قرار دادند گفتند فرشتگان بنات الله هستند یا عزیر و یا عیسی و مانند آن فرزند خداست ﴿ولد الله﴾ و مانند آن اینها عالمانه سخن نگفتند ﴿سبحانه و تعالی عمّا یصفون﴾ در محل بحث هم فرمود ﴿سبحانه و تعالی عمّا یشرکون﴾ مطلبی که مربوط به بعضی از آیات مباحث گذشته است دربارهٴ آیهٴ 5 همین سورهٴ مبارکهٴ یونس که فرمود شمس را ضیاء و قمر را نور و برای قمر منازلی قرار داد ﴿لتعلموا عدد السنین و الحساب ما خلق الله ذلک إلاّ بالحق یفصّل الآیات لقوم یعلمون﴾ این یعلمون در قرآن کریم غیر از علما هستند یعلمون، علموا که به صورت فعل ذکر میشود غیر از آن است که به صورت وصف ذکر میشود در همان آیهٴ 5 سورهٴ مبارکهٴ یونس که گذشت فرمود سر تقدیر منزل به منزل برای قمر آن است که شما از جریان رقم و حساب سالتان آگاه باشید این هم فرمود ﴿لقوم یعلمون﴾ نه یعلمون اصطلاح قرآنی که علما ﴿إنّما یخشی الله من عباده العلما﴾ به صورت فعل این کلمه علم، یعلم به کفار، مشرکان، منافقان، محرفان، بداندیشان هم اسناد داده شد حتی وجود مبارک موسی کلیم سلام الله علیه به فرعون فرمود به اینکه ﴿لقد علمت ما أنزل هولاء إلاّ ربّ السمٰوات والأرض﴾ برای تو ثابت شد و عالم شدی که اینها معجزه هستند و خدای سبحان فرستاد علم، یعلم مثل آنهایی که دین فروشی میکردند تحریف میکردند ﴿ولقد علموا لمن اشتراه ما له فی الآخرة من خلاق﴾ علم یعلم اینها با آن علمایی که در قرآن با صبغه مدح یاد شده است اینها اصطلاحاً خیلی فرق میکنند در آنجا با خشیت است و اینگونه از علمها که با علم و یعلم و امثال ذلک به کار میرود احیاناً نافع است و گاهی هم علم غیر نافع خوب همینهایی که عالم بودند ﴿ولقد علموا لمن اشتراه ما له فی الاٰخرة من خلاق﴾ ﴿و لقد علموا﴾ کسی که دین فروشی کرده کتاب الهی را تحریف کرده، بهرهای هم از آخرت ندارد این علم، یعلم، یعلمون و مانند آن غیر از آن علما است ﴿سبحانه و تعالی عمّا یشرکون﴾ .
والحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است