- 125
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 1 تا 5 سوره کهف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 5 سوره کهف":
قرآن کریم هم فضای مسئولیت خود را روشن میکند، هم راه را برای سالکان هموار میکند
این کتاب هیچ عِوج و کجی در او نیست و قابل کج شدن هم نیست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
ببسم الله الرحمن الرحیم
﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَی عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجا ﴿1﴾ قَیِّماً لِّیُنذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِن لَّدُنْهُ وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً ﴿2﴾ مَاکِثِینَ فِیهِ أَبَداً ﴿3﴾ وَیُنْذِرَ الَّذِینَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً ﴿4﴾ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلاَ لِآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن یَقُولُونَ إِلَّا کَذِباً ﴿5﴾
چون سورهٴ مبارکهٴ «کهف» در مکه نازل شد و عناصر محوری مطالب مکّی اصول دین بود یعنی توحید و وحی و نبوّت و مانند آن این سوره با عظمت قرآن کریم شروع شد که قرآن کریم هم نور است و هم مستقیم, هم فضای مسئولیت خود را روشن میکند, هم راه را برای سالکان هموار میکند فرمود حمد برای خداست برای اینکه چنین کاری را کرده این کتاب هیچ عِوج و کجی در او نیست یک, و قابل کج شدن هم نیست دو, بعضی از امورند که کجاند مثل چوبِ کج مُعوَج بعضی از امورند که مستقیماند ولی قابل کج شدناند مثل چوبی که میشود این را کج کرد, آهنی که میشود این را کج کرد قِسم سوم امور متصلّب و مستقیم و قیّمیاند که نه خودشان مُعوَج و کجاند نه میشود اینها را کج کرد این معنا را ذات اقدس الهی درباره قرآن کریم بیان کرد که فرمود خدا برای او عِوج قرار نداد پس او را کج نازل نکرد نقصی در آن باشد, عیبی باشد, اشکالپذیر باشد و مانند آن نیست اگر کسی هم بخواهد به وسیلهٴ مرور زمان اشکالی در او ایجاد بکند, شبههای ایجاد بکند که به وسیلهٴ شبهه, اشکال, نقد, اعتراض این مُعوَج بشود فرمود این هم شدنی نیست آن را در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آیهٴ 28 بیان فرمود, فرمود: ﴿وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ٭ قُرْآناً عَرَبِیّاً غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ﴾ فرمود این ﴿غَیْرَ ذِی عِوَجٍ﴾ است مستقیم بودن قرآن یک مطلب است, معوَج و کج نبودن او یک مطلب است, ﴿غَیْرَ ذِی عِوَجٍ﴾ بودن او مطلب مهم است که مطلب ثالث است ﴿غَیْرَ ذِی عِوَجٍ﴾ نظیر ﴿غَیْرَ ذِی زَرْع﴾ است که شاید این آیه در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» گذشت که ﴿رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ﴾ وادی غیر ذی زرع غیر از لم یُزرع است زمین یک وقت دایر بالفعل است که تحت کشاورزی است این دایر است یک وقت دایر نیست ولی بایر است خب بالقوّة القریبة من الفعل میشود این را دایر کرد یک وقت بایر نیست موات است باز بالقوّة البعیدة من الفعل میشود این را احیا کرد یک وقت یک قِسم چهارم است که دایر بالفعل نیست بایر نیست موات نیست, غیر ذی زرع است مثل سنگلاخ خب این سنگلاخ چطور شما نه جای چاه کَندن است, نه جای قنات است, نه جای چشمه است یک سینهٴ کوهی است فقط سنگ اینگونه از زمینها را نمیگویند دایر, نمیگویند بایر, نمیگویند موات, نمیگویند لم یُزرع میگویند غیر ذی زرع, لم یُزرع عدم ملکه است به زمینی میگویند لم یُزرع و غیر مزروع یعنی قابل کشت هست ولی بالفعل کِشتی نشده اما غیر ذی زرع یعنی قابل کشت نیست این قضیه سالبه است نه قضیه موجبهٴ معدولة المحمول یا عدم مَلکه.
پرسش: استاد عرفاً لم یزرع به زمینی میگویند که اصلاً هیچ کِشتی در آن نشده.
پاسخ: نشده اما نمیشود او را غیر ذی زرع میگویند نه غیر مزروع, نه لم یُزرع, لم یُزرع یعنی «مِن شأنه أن یُزرع و لکنّه لم یُزرع» لم یُزرع بعده زمین مکّی یعنی آنجایی که کعبه هست آنجایی که منطقه دور است که وجود مبارک ابراهیم فرزندش را آنجا نگذاشت همین کنار بیت گذاشت آنهایی که قبل از انقلاب مکه رفتند آن کوه ابوقبیس را دیدند این بیت مهفوف بود به چندتا کوه جبل ابوقبیس بود از یک سو, جبل صفا و مروه بود از سوی دیگر این صفا و مروه بین الجبلین است این محدود به سنگهای سختِ غیر قابل نرم شدن و غیر قابل دور کردن بود خب چنین جایی را وجود مبارک ابراهیم انتخاب کرد عرض کرد ﴿رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ﴾ چون خانهات اینجاست من بچهام را اینجا آوردم این میشود غیر ذی زرع اگر دشتی باشد که بالفعل کشاورزی نشده ولی بالقوّة القریبه قابل کِشت است میگویند لَم یُزرع آنجا وجود مبارک حضرت ابراهیم عرض کرد من این بچههایم را در دشت نگذاشتم این را آوردم کنار خانهات که هیچ اثری از آبادی در آن نیست اما هر کاری که تو بخواهی میتوانی دیگر همانجا را هم میتوانی آب در بیاوری جوشش زمزم آنجا میشود معجزه دیگر این میشود غیر ذی زرع در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» فرمود این کتاب غیر ذی عِوج است ما که این را ناقص نازل نکردیم وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که در سه مقطع معصومانه با او برخورد کرد هم در مقطع تلقّی, هم در مقطع ضبط و حفظ, هم در مرحله ابلاغ و املا و انشا معصومانه به دست مردم رسید یعنی آنچه را که خدا نازل کرد تا به گوش جامعه برسد وحی است از آن به بعد حالا یا قبول یا نکول اینچنین نیست که وحی به جامعه نرسد وحی به جامعه میرسد بعضیها میپذیرند, بعضیها نمیپذیرند نه اینکه از پیغمبر به بعد دیگر ـ معاذ الله ـ وحی نیست, خب. فرمود ما که کامل نازل کردیم کسی هم نمیتواند کم و زیاد کند بخواهد تحریف کند ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ , کم بکند, زیاد بکند این مقدورش نیست بخواهد همینهایی که هستند این را کج بکند این هم مقدور نیست برای اینکه این غیر ذی عوج است شما چه چیزی را میخواهی کج بکنی ممکن است انسان آهنی را با کوره کج بکند اما اگر بخواهد مثلاً کُرهٴ مریخ را کج بکند یا کُرهٴ شمس را کج بکند این دیگر مقدورش نیست فرمود این غیر ذی عوج است کم کردن محال, زیاد کردن محال, حفظ و نگهداری همین ولی کج کردنش هم محال, پس تحریف به این معنا که کسی کم بکند محال, زیاد بکند محال, کاری به قرآن نداشته باشد در کم و زیاد ولی اشکالی بکند که قرآن این اشکال کمر مطلب را میشکند خم میکند اگر کسی یک حرف غیر عمیق و غیر علمی ارائه کرده است کسی اشکال دقیق وارد کرده, خب کمرِ این حرف شکست این دیگر نمیتواند خودش را نگه بدارد فرمود اینچنین نیست کسی به وسیلهٴ مرور زمان اشکالی, نقدی, ایرادی, تعارضی, تناقضی بر قرآن وارد بکند ـ معاذ الله ـ که این کمرش خم بشود این اینطور نیست این میشود غیر ذی عوج پس هم ﴿لَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجا﴾ است, هم ﴿قُرْآناً عَرَبِیّاً غَیْرَ ذِی عِوَجٍ﴾ در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) هم هست که اصلاً این کمرش خم نمیشود تا کسی عصا به دستش بدهد یا مفسّری بخواهد, مبیّنی بخواهد که این قدّ خمیدهٴ قرآن را راست کند اینطور نیست حالا بعد میفرماید پس اهل بیت چه کارهاند میفرماید اهل بیت را هم میگوییم وزانشان با قرآن چیست.
در نهجالبلاغه در خطبهٴ 156 آنجا به این صورت فرمود, فرمود: «وَ عَلَیْکُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِینُ وَ النُّورُ الْمُبِینُ وَ الشِّفَاءُ النَّافِعُ وَ الرِّیُّ النَّاقِعُ وَ الْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّکِ وَ النَّجَاةُ لِلْمُتَعَلِّقِ لَایَعْوَجُّ فَیُقَامَ» این کمرش خم نمیشود تا کسی بیاید راستش کند که, که احتیاج داشته باشد به مفسّری, به مبیّنی و مانند آن اینطور نیست «وَ لَا یَزِیغُ فَیُسْتَعْتَبَ» این کم نمیآورد بالأخره تا از راه دیگری تأمین بشود. اما درباره اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) میفرماید اینها درست است که مبیّن قرآناند اما اینها با قرآن هماهنگاند مثل خود قرآناند مگر اهل بیت یکجا کم میآورند که کسی اینها را یاد بدهد فرمود اینها با قرآن یکطورند «بِهِمْ عُلِمَ الْکِتَابُ وَ بِهِ عَلِمُوا وَ بِهِمْ قَامَ الْکِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا» قرآن قیامش به وسیلهٴ انسانِ کامل است, انسان کامل قیامش هم چون یک نورند علمِ قرآن به وسیلهٴ این اولیای الهی منتشر میشود این اولیای الهی هم علمشان را از قرآن دارند چون در حقیقت یک نورند, خب. پس هم ﴿لَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجا﴾ است آن بیان نورانی حضرت که درباره اولیای الهی سخن فرمود که اولیای الهی این اوصاف را دارند که کاملترین مصداق اولیای الهی اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) اند آن را در نهجالبلاغه در حکمت همان کلمات قصار در کلمات حکیمانه به شمارهٴ 432 اینچنین میفرماید: «إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِینَ نَظَرُوا إِلَی بَاطِنِ الدُّنْیَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَی ظَاهِرِهَا وَ اشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشوا أَنْ یُمِیتَهُمْ وَ تَرَکُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَیَتْرُکُهُمْ وَ رَأَوُا اسْتِکْثَارَ غَیْرِهِمْ مِنْهَا اسْتِقْلاَلاً وَ دَرَکَهُمْ لَهَا فَوْتاً أَعْدَاءُ مَا سَالَمَ النَّاسُ وَ سِلْمُ مَا عَادَی النَّاسُ! بِهِمْ عُلِمَ الْکِتَابُ وَ بِهِ عَلِمُوا وَ بِهِمْ قَامَ الْکِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا» خب پس اینها یک نور جدایی نیستند که ما بگوییم پس اینها چه کار میکنند خود قرآن کریم غیر ذی عوج است چون غیر ذی عوج است میتواند جهانی باشد اگر در آغاز سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» فرمود این کتاب جهانی است به همین جهت است دیگر اگر چیزی تاریخ مصرف داشته باشد با گذشت زمان, با پیشرفت علم, با پیدایش نقدها و مانند آن فرسوده بشود این دیگر کتاب جهانی نیست چیزی که در دسترس شبهه و نقد و اعتراض نیست میتواند جهانی باشد بعد از اینکه در سورهٴ «کهف» فرمود: ﴿لَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجا﴾, در سورهٴ «زمر» دارد ﴿غَیْرَ ذِی عِوَجٍ﴾ آنگاه در آغاز سورهٴ «فرقان» دارد که ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾ این کتاب میشود جهانی برای اینکه به هیچ عاملی این تغییرپذیر نیست این نکرهها هم در سیاق نفی است خب اگر به هیچ عاملی کج نمیشود, کمرش خم نمیشود این میتواند در طول روزگار بماند هم کلیّت دارد هم دوام, کلیّت دارد به لحاظ افراد, دوام دارد به لحاظ ازمان شامل کلّ انسانٍ فی کلّ عصرٍ میشود, میشود ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾, خب.
از اینکه فرمود: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَی عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجا﴾ از این به بعد میفرماید این قیّم است دیگر برای اینکه چیزی که هیچ وقت کمرش خم نمیشود این میتواند قیّوم جامعه باشد کتابی که کلامِ حیّ قیّوم است خودش هم حیّ قیّوم است دیگر هم زنده است و هم قیّوم دیگران است, هم ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾ را به همراه دارد, هم قیّم و قیّوم را به همراه دارد. اما اکثری مردم یا «خوفاً من النار» عبادت میکنند یا «شوقاً الی الجنّة» آن اوحدی از مردماند که برتر از خوف از جهنّم و شوق به بهشتاند اینها جزء احرارند, اینها جزء شکورها هستند که «تلک عبادة الأحرار» هست «بل نعبده حبّاً لله» هست هم در بیانات نورانی حضرت امیر هست هم در بیانات نورانی سیّدالشهداء(سلام الله علیه) هست هم آن حدیث مثلث معروف که بندگان خدا سه گروهاند بعضیها «خوفاً من النار» عبادت میکنند, بعضیها «شوقاً الی الجنّة» عبادت میکنند, بعضی «شکراً, حبّاً» و مانند آن عبادت میکنند که «فتلک عبادة الأحرار». غالب مردم یا «خوفاً من النار» است یا «شوقاً الی الجنّة» در بین این افراد غالب غلبه برای کسانی است که «خوفاً من النار» عبادت میکنند یعنی ترس از جهنم است که انسان را وادار به تقوا و پرهیز میکند برای اکثری مردم شما مستحضرید این نماز صبح که دو رکعت است همه سعی میکنند این را بخوانند اما آن همه فضایلی که برای نماز شب ذکر شده کسانی که اهل نماز شب باشند کم است برای اینکه آنجا اگر کسی نماز شب نخواند جهنم نمیرود اما اینجا اگر نماز صبح نخواند عذاب میبیند دیگر واجب اینچنین است فرمود از این جهت مسئله انذار را قبل از تبشیر ذکر فرمود: ﴿لِّیُنذِرَ بَأْساً شَدِیداً﴾ این ضمیر ﴿لِّیُنذِرَ﴾ بالاصاله به ذات اقدس الهی برمیگردد بعد بالتبع به ﴿عَبْدِهِ﴾ برمیگردد یعنی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد هم به ﴿الْکِتَابَ﴾ که قرآن است برمیگردد این انذار هم به کتاب اسناد داده میشود, هم به پیامبر, هم به ذات اقدس الهی. دربارهٴ پیامبر که فرمود: ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾ پاشو مردم را بترسان نفرمود «قم فبشّر» در بحثهای قبل هم داشتیم که هر کسی آن هنر را ندارد که مردم را از جهنّم بترساند آن عرضه میخواهد مگر مردم حرف هر کسی را گوش میدهند, مگر انقلاب در درون هر کسی با هر سخنرانی پیش میآید؟ این آدمی میخواهد مثل پیغمبر و اهل بیت(علیهم السلام) بالاصاله و شاگردان مخصوص آنها بالتبع. مرحوم مفید نقل میکند «کما مرّ غیر مرّ» که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی از جهنّم حرف میزد مثل اینکه معرکهای بود مثل جریان غزّه خب در جریان غزّه الآن کسی که فرمانده لشکر است بخواهد خبر بدهد که این اسرائیل جرّار دارد حرکت میکند میآید این به طور عادی حرف نمیزند که این چطور خبر میدهد؟ این صورتش سرخ میشود, برافروخته میشود, حالت غضب و حالت ارتشی میگیرد میگوید آماده باشید دارند میآیند. مرحوم مفید نقل کرده که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هر وقت سخن از جهنم به میان میآید «یحمارّ وجناته کأنّه مُنظر جیشاً» تمام صورتش سرخ میشد مثل یک فرمانده لشکری که به لشکریانش دارد خبر میدهد که اینها حمله میکنند دارند میآیند خب این با صورت سرخ میگوید به صورت عادی و لبخند که نمیگویند که, اگر آدم اینطور شد بله مستمعینش از جهنم میترسند اما اگر خواست سخنرانی بکند یا چیزی نوشته میخواهد آنجا بخوان سخنخوانی بکن این کسی را عوض نمیکند این دیگر وارث انبیا بشود نیست این ﴿لِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ باشد نیست این سخنرانی است اما کسی را بترساند خب مردم اگر بترسند یقیناً دست از گناه برمیدارند مگر میشود آدم از جهنّم بترسد و دست از گناه برندارد این جهنم کنار آدم است الآن کسی نمیداند که تا یک لحظه بعد زنده است همین الآن که رفت «فی حفرة من حُفر النیران» است دیگر خب اگر اینطور آتش به آدم محیط است ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ دفعتاً دارد میسوزد خب یقیناً چشم و گوششان مواظب است دیگر. این انذار مستقیماً کار پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود بالاصاله فرمود: ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾ بعد به عالِمان و روحانیون دین فرمود: ﴿لِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ خیلی دستگاه قضایی و ناجا موفق بشوند بیست درصد بتوانند جامعه را اصلاح بکنند آن هشتاد درصدش به برکت همین حسینیهها و مسجدهاست مردم را انذار اداره میکند یعنی میدانند خدا هست, قیامت هست, حساب هست, جهنّم هست, کتاب هست, مرگ هم خبر نمیکند آدم همین که رفت یا در «روضة من ریاض الجنّة» است یا «فی حفرة من حُفر النیران» است دیگر فرمود این کار را باید بکند این ضمیر ﴿لِیُنذِرُوا﴾ بالاصاله برای الله است ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ﴾ بالتبع برای ﴿عَبْدِهِ﴾ است و در کنار او به کتاب است کتاب هم مُنذِر است طبق بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود: «کَفَی بِالْکِتَابِ حَجِیجَاً وَ خَصِیماً» قرآن احتجاج میکند, قرآن خصمِ انسان میشود در قیامت چه اینکه شفیع انسان هم هست, حَجیج است با احتجاج, با دلیل, با برهان در قیامت وارد صحنه میشود «کَفَی بِالْکِتَابِ حَجِیجَاً وَ خَصِیماً» دشمنِ آدم هم میشود چه اینکه دوست آدم هم میشود, شفیع آدم هم میشود, خب اگر کتاب چنین حقیقتی است پس اسناد انذار هم به او مجاز نیست بالتبع است نه بالعرض برای پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هست بالتبع نه بالعرض, بالاصاله برای ذات اقدس الهی است ﴿لِّیُنذِرَ بَأْساً شَدِیداً﴾.
اما بأس ببینید این هم از نظر فقهاللغه بین مجتهدان این رشته اختلاف است راغب در مفردات این را در «بَئَس» که بالایش همزه باشد ذکر میکند اول «بیء» را ذکر میکند بعد «بَصر» را امثال ذلک را ذکر میکند تا میرسد به آن آخرها که به «واو» و «یاء» میرسد «بَأس» و «بؤس» را آنجا ذکر میکند اما وقتی به مقاییساللغه مراجعه میکنید خب او از قدماست او هم از بزرگان قرن چهارم است این میبینید «بأس» را اول ذکر میکند بعد سایر لغاتی که بعد از این همزه ذکر میشود به هر تقدیر یکی در اول لغت ذکر میکند یکی در اواخر لغت ذکر میکند بأس به معنای شدّت است مطلق شدّت است یک وقت میگویند ﴿وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ﴾ برای اینکه این کارهای محکم به وسیلهٴ آهن تأمین میشود چه در جبهههای جنگ چه در ساختارها و ساختمانها ﴿وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ﴾ یعنی استحکام, مقاومت و دربارهٴ عذاب هم آن نگرانیها بین بأس و بؤس فرق گذاشته در مقاییس یکی را در شدّت فقر و شدّت درد و امثال ذلک به کار میبرند که بؤس است یکی هم در جریان جنگ و عذاب و امثال ذلک است که میشود بأس خدا دارای بأس شدید است یعنی دارای عذاب شدید است, نِکایه شدید است, گیرندگی شدید است اینچنین است, خب ﴿لِّیُنذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِن لَّدُنْهُ﴾ چون از نزد اوست معصومانه است, خطاپذیر نیست و قابل دفاع هم نیست کسی جلویش را بگیرد اگر با ارادهٴ الهی است از نزد ذات اقدس الهی است عذاب حق است دیگر اگر عذاب حق باشد چارهای جز تحمّل او نیست این برای «خوفاً من النار».
اما دربارهٴ مؤمنان فرمود: ﴿وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً﴾ آنجا که فرمود: ﴿لِّیُنذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِن لَّدُنْهُ﴾ متعلّق انذار را ذکر نکرد که چه کسانی را انذار میکند به قرینهٴ تبشیر که فرمود: ﴿وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ﴾ آنجا معلوم میشود «لینذر العاصین و المنافقین و الکافرین» و مانند آن این بالقول المطلق که حذف متعلّق «یدلّ علی العموم» آنجاست به قرینهٴ مقابل و همان محذوف را در آیه چهارم مصداقهای شفاف و روشن او را ذکر کرد نه مصداق منحصر را, خب ﴿لِّیُنذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِن لَّدُنْهُ وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ کدام مؤمن؟ مؤمنی که از نظر عقیده سالم است که حُسن فاعلی است, از نظر عمل سالم است که حُسن فعلی است این بحثی است که در دیروز گذشت ﴿الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ﴾ جایی در قرآن نیست که خدا به مؤمن وعدهٴ بهشت داده باشد مگر به مؤمنی که عمل صالح دارد یعنی حُسن فاعلی و حُسن فعلی داشتن ایمان با داشتن عمل صالح این بله, وعدهٴ بهشت دارد اگر در برخی از موارد نادراً مؤمن وعده داده شد و در کنارش عمل صالح نیامده چون قرینهای قبلاً یا بعداً بود معلوم میشود اینجا هم آن دو عنصر معتبر است, خب ﴿وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً﴾.
در قرآن کریم گاهی جنبهٴ معاملات را رعایت میکنند سخن از خرید و فروش است, گاهی سخن از خرید و فروش نیست سخن از اجاره و استجاره است, گاهی سخن از وعده و وعید است و هِبه و امثال ذلک است همهٴ این موارد به هِبه برمیگردد البته همهاش منّت الهی است لکن گاهی تعبیر به خرید و فروش دارد که ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ﴾ گاهی هم تعبیر به اجاره و استجاره و امثال ذلک است «یوفون اجورهم» و مانند آن اینجا از همان قبیل است خب اجر را که به خریدار و فروشنده نمیدهند که در خرید و فروش سخن از ثمن و مُثمن است در اجاره است که سخن از اجرت و اجر و امثال ذلک است فرمود شما اجیر خدا باشید مستحضرید که همهٴ این تعبیرات تشویقی است اگر کسی با خدا رابطه پیدا کرد چه به صورت بیع, چه به صورت اجاره یا به عقد دیگر عوض و معوّض هر دو را خدا به او میدهد انسان برای خودش کار میکند از خدا مزد میگیرد هم عوض برای اوست, هم معوّض برای اوست اما اگر با شیطان رابطه پیدا کرد عوض و معوّض را او میبرد این میشود خسر الدنیا و الآخره حالا اگر کسی بیراهه رفت, رفت به طرف گناه خب چه کسی بهره میبرد؟ شیطان, اجرتی هم که دریافت میکند به سود چه کسی است؟ باز به سود شیطان او هر دو را میبرد اگر به کسی قدرتی دادند, مالی دادند در برابر یک کار حرامی, خب این قدرت و مال را دوباره در همان مسیر صرف میکند ارتباط با شیطان, معاملهٴ با شیطان که باعث خسران است یعنی آدم سرمایه را میبازد برای اینکه عوض و معوّض هر دو را او میبرد لذا فرمود: ﴿فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾ , ﴿مَا شِئْتُم مِن دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوْا أَنفُسَهُمْ﴾ اینها خودشان را باختند برای اینکه خودشان را تحویل او دادند دیگر خودی نمانده, عمری نمانده یک وقت است یک تاجر ورشکست میشود خب بالأخره زنده است دیگر اینکه تجارتش پارچه بود, عمر نبود ولی کسی که زندگی میکند تجارتش سرمایهاش عمر است نه پارچه آن کسی که ورشکست میشود پارچه را از دست داده اما این تبهکار عمر را از دست داده چیزی برایش نمیماند که عوض و معوّض هر دو را شیطان میبرد اما در داد و ستد با الهی یا اجرت و اجاره و استیجار الهی عوض و معوّض هر دو را خدا به انسان میدهد لذا میفرماید یک عده ﴿یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾ اینجا فرمود: ﴿أَجْراً حَسَناً﴾ آدم برای خودش کار میکند مثل انیکه تعبیر تشویقی که ما به بچههایمان میگوییم, میگوییم اگر این کار را کردی فلان مقدار من به تو کمک میکنم خب او دارد برای خودش درس میخواند رشد میکند البته ما یک نفع ضمنی هم میبریم ولی ذات اقدس الهی ﴿غَنِیٌّ حمِیدٌ﴾ فرمود هیچ نحوی و هیچ نفعی عاید ذات اقدس الهی نخواهد شد ﴿إِن تَکْفُرُوا أَنتُمْ وَمَن فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ﴾ لذا اجر است تعبیر اجر هم یک تعبیر تشویقی است ﴿أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً﴾ آن هم ﴿مَاکِثِینَ فِیهِ أَبَداً﴾ در اجر غرق است کسی از او نمیگیرد که چون وقتی عطای الهی باشد کلّ جهان مأموران الهیاند اگر ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ شد و ذات اقدس الهی اراده فرمود که چیزی به کسی بدهد همگان مطیعاند دیگر کسی از او نمیگیرد که.
پرسش: ببخشید پیرامون آیه هم بعضیها میگویند که مقدّر شده «الحمد لله الذی أنزل علی عبده کتاب قیّماً و لم یجعل له عوج» یعنی کتاب قیّم عِوج ندارد.
پاسخ: بله این در روز اول یعنی دوشنبه که طلیعهٴ بحث بود اشاره شد و سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) هم جواب خوبی دادند هم بیان آن ناقدان اشاره شد هم جواب سیدناالاستاد و اشاره شد که اول با ید نفی نقص بشود تا اثبات قیّم بودن یعنی باید اول ثابت بشود که اعوجاجی, کجی و خم شدن در این نیست تا ما ثابت کنیم که این قیّم است و قیّوم دیگری یک ستون وقتی میتواند عمود یک خیمه باشد که خودش منزّه از اعوجاج باشد اول باید ما اعوجاجزدایی بکنیم یا بیان کنیم که این چوب مستقیم است و عوجی ندارد بعد بگوییم این میتواند قیّم و قیّوم مثلاً این بنا باشد لذا ﴿لَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجا﴾ باید اول باشد, ﴿قَیِّماً﴾ باید آخر باشد تقدیم و تأخیری در کار نیست.
پرسش: استاد در بحث دیروز برای ورود در بهشت دو شرط قرار دادید و برای ورود به جهنم فقط فعل قریب را کفایت میدانستید اگر فقط بر اساس علت عملی که خبث باطنی باشد مانع ورود جهنم نخواهد شد.
پاسخ: حالا این بحث کلامی است از نظر فقهی این حرام نیست بحثی در فقه بین صحّت و قبول این یک, بحثی در اصول و فقه که آیا تجرّی حرام است یا نه؟ گفتند تجرّی حرام نیست ولی به تعبیر مرحوم آخوند و صاحب کفایه دارد که این کاشف از سوء سریره است بنابراین آن جهنّمی که باید با ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ تا آنجا را سوخت و سوز نکند و پاک نکند این شخص وارد بهشت نمیشود البته برای سوخت و سوز او گاهی فشارهایی است در دنیا که این گفتند ﴿لِّیُنذِرَ بَأْساً شَدِیداً﴾ شامل دنیا و آخرت میشود بعضیها گفتند اوّلی برای دنیاست دوّمی برای آخرت است ولی بالأخره باید آن جرّاحی بشود تا به تعبیر فرمایش مرحوم آخوند و صاحب کفایه که این تجرّی کاشف از سوء سریره است تا این سوء سریره و سریرهٴ سوء اصلاح نشود به دار جنّت که دار عنایت الهی است وارد نمیشود حالا یا این با مشکلات دنیا یا با مشکلات شدائد قبر و برزخ یا با مشکلات ساهرهٴ قیامت, نشد یک سوخت و سوزی در جهنّم وقتی پاک شد آن وقت وارد بهشتش میکنند اینطور نیست که بحث فقهی با بحث کلامی یکی باشد شما میبینید در بحث فقهی میگویند این صحیح است اما مقبول نیست چون ﴿إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾ خب نمازِ آدم فاسق, آدم ظالم صحیح است یا نه؟ بله خب صحیح است دیگر نه قضا دارد نه اعاده, اما مقبول هم هست؟ ﴿تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ هم هست؟ قبول یک مسئلهٴ کلامی است میگویند این مشکل دارد صحّت یک حکم فقهی است این قضا و اعاده ندارد حالا این شخص راهزن آنجا منتظر این است که قافله بیاید و رهزنی بکند کارش هم همین است ولی نمازش هم خوانده در لباس حلال در مکان حلال در همان دامنهٴ کوه که دارد رهزنی میکند نمازش را خوانده یک فقیه میگوید این نماز صحیح است و قضا ندارد اعاده هم ندارد اما یک متکلّم میگوید این سوخت و سوز را به همراه دارد درست است این نماز را خوانده اما این نماز از نظر کلام که بتواند ﴿تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ باشد نیست حالا این را ذات اقدس الهی خب عفو الهی که به دست خودش است این هیچ راهی برای تعیین تکلیف نیست اما به حسب ظاهر این شخص اگر بخواهد وارد حرم بهشت بشود یک سوخت و سوزی دارد حالا یا در دنیاست یا در برزخ است یا در صحنهٴ قیامت است عند السؤال هست, عند الحساب هست, عند التطایر الکتب هست, عند الصراط هست اینگونه از مواقف قیامت هست یا اگر در این مراحل پاک نشد یک مقدار سوخت و سوز جهنّم بعد البته وارد بهشت میشود, خب.
پرسش:...
پاسخ: بله در بهشت توقّف دارند دیگر ابدا ترقّیهای علمی دارند ولی ترقّیهای عملی که ندارند مثلاً در بهشت کسی نمازی بخواند, عبادتی بکند بالاتر برود که نیست این بیان نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم در نهجالبلاغه به صورت اصل ذکر شده که «الیوم عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل» ترقّیات علمی هست یعنی خیلی چیز برای آدم کشف میشود نه ترقّیات علمی مثلاً کسی درس و بحث مقدّماتی داشته باشد اینچنین نیست خیلی از چیزها برای آدم کشف میشود که در دنیا کشف نشده این راه شهود هست, افزایش علم هست و مانند آن هم اینهایی که کورند و از قیام و بهشت و جهنم خبر ندارند در قیامت میگویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ .
پرسش: اموات در حق انسان دعا هم میتوانند بکنند.
پاسخ: بله خب, نه آن مثل اینکه ملائکه نسبت به ما برابر سورهٴ مبارکهٴ «غافر» و غیر غافر دارد که ﴿الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ یا ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِی الْأَرْضِ﴾ این همه استغفاری که فرشتگان برای مؤمنین میکنند یا «إنّ الملائکة لتضع أجنحتها لطالب العلم» اینچنین نیست که نظیر کارهای خیری باشد که دیگران انجام میدهند برای آنها ثوابی باشد مثلاً آنها شریعتی داشته باشند, رسالتی داشته باشند, او و نهی داشته باشند حرام و حلال داشته باشند از آن سخن نیست فرشتگان آثار خیری دارند نصیب دیگران میشود مؤمنان اینچنیناند یا دعا میکنند یا منشأ برکات دیگری هستند اینها سر جایش محفوظ است ﴿مَاکِثِینَ فِیهِ أَبَداً﴾, خب آنجا حذف متعلّق یدلّ علی العموم بود الآن اینجا بهترین و شفّافترین مصداق مستحقّان انذار را ذکر میکند ﴿وَیُنْذِرَ الَّذِینَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً﴾ چون آن دردِ رسمی مردم حجاز آن روزها یا اهل کتاب بودند که عُزیر را فرزند خدا میدانستند یا مسیحیهایی بودند که عیسی را فرزند خدا میدانستند یا مشرکان حجاز و بتپرستها بودند که فرشتهها را بنات الله میپنداشتند اینها که میگفتند ﴿اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً﴾ که در پایان سورهٴ قبل یعنی سورهٴ «اسراء» آمده است که ﴿وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً﴾ اینها در سنگینترین دردِ مشرکین بود در کنار آن معاصی دیگر خب آن معصیتهای غیبت و دروغ و امثال ذلک یک طرف, شرک و بنات الله و اتّخاذ ولد و امثال ذلک طرف دیگر چه آنهایی که میگفتند ﴿وَلَدَ اللَّهُ﴾ , چه اینهایی که میگفتند ﴿اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً﴾ این چون مهمترین مصداق معصیت بود جداگانه ذکر فرمود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
قرآن کریم هم فضای مسئولیت خود را روشن میکند، هم راه را برای سالکان هموار میکند
این کتاب هیچ عِوج و کجی در او نیست و قابل کج شدن هم نیست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
ببسم الله الرحمن الرحیم
﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَی عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجا ﴿1﴾ قَیِّماً لِّیُنذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِن لَّدُنْهُ وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً ﴿2﴾ مَاکِثِینَ فِیهِ أَبَداً ﴿3﴾ وَیُنْذِرَ الَّذِینَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً ﴿4﴾ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلاَ لِآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن یَقُولُونَ إِلَّا کَذِباً ﴿5﴾
چون سورهٴ مبارکهٴ «کهف» در مکه نازل شد و عناصر محوری مطالب مکّی اصول دین بود یعنی توحید و وحی و نبوّت و مانند آن این سوره با عظمت قرآن کریم شروع شد که قرآن کریم هم نور است و هم مستقیم, هم فضای مسئولیت خود را روشن میکند, هم راه را برای سالکان هموار میکند فرمود حمد برای خداست برای اینکه چنین کاری را کرده این کتاب هیچ عِوج و کجی در او نیست یک, و قابل کج شدن هم نیست دو, بعضی از امورند که کجاند مثل چوبِ کج مُعوَج بعضی از امورند که مستقیماند ولی قابل کج شدناند مثل چوبی که میشود این را کج کرد, آهنی که میشود این را کج کرد قِسم سوم امور متصلّب و مستقیم و قیّمیاند که نه خودشان مُعوَج و کجاند نه میشود اینها را کج کرد این معنا را ذات اقدس الهی درباره قرآن کریم بیان کرد که فرمود خدا برای او عِوج قرار نداد پس او را کج نازل نکرد نقصی در آن باشد, عیبی باشد, اشکالپذیر باشد و مانند آن نیست اگر کسی هم بخواهد به وسیلهٴ مرور زمان اشکالی در او ایجاد بکند, شبههای ایجاد بکند که به وسیلهٴ شبهه, اشکال, نقد, اعتراض این مُعوَج بشود فرمود این هم شدنی نیست آن را در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آیهٴ 28 بیان فرمود, فرمود: ﴿وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ٭ قُرْآناً عَرَبِیّاً غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ﴾ فرمود این ﴿غَیْرَ ذِی عِوَجٍ﴾ است مستقیم بودن قرآن یک مطلب است, معوَج و کج نبودن او یک مطلب است, ﴿غَیْرَ ذِی عِوَجٍ﴾ بودن او مطلب مهم است که مطلب ثالث است ﴿غَیْرَ ذِی عِوَجٍ﴾ نظیر ﴿غَیْرَ ذِی زَرْع﴾ است که شاید این آیه در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» گذشت که ﴿رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ﴾ وادی غیر ذی زرع غیر از لم یُزرع است زمین یک وقت دایر بالفعل است که تحت کشاورزی است این دایر است یک وقت دایر نیست ولی بایر است خب بالقوّة القریبة من الفعل میشود این را دایر کرد یک وقت بایر نیست موات است باز بالقوّة البعیدة من الفعل میشود این را احیا کرد یک وقت یک قِسم چهارم است که دایر بالفعل نیست بایر نیست موات نیست, غیر ذی زرع است مثل سنگلاخ خب این سنگلاخ چطور شما نه جای چاه کَندن است, نه جای قنات است, نه جای چشمه است یک سینهٴ کوهی است فقط سنگ اینگونه از زمینها را نمیگویند دایر, نمیگویند بایر, نمیگویند موات, نمیگویند لم یُزرع میگویند غیر ذی زرع, لم یُزرع عدم ملکه است به زمینی میگویند لم یُزرع و غیر مزروع یعنی قابل کشت هست ولی بالفعل کِشتی نشده اما غیر ذی زرع یعنی قابل کشت نیست این قضیه سالبه است نه قضیه موجبهٴ معدولة المحمول یا عدم مَلکه.
پرسش: استاد عرفاً لم یزرع به زمینی میگویند که اصلاً هیچ کِشتی در آن نشده.
پاسخ: نشده اما نمیشود او را غیر ذی زرع میگویند نه غیر مزروع, نه لم یُزرع, لم یُزرع یعنی «مِن شأنه أن یُزرع و لکنّه لم یُزرع» لم یُزرع بعده زمین مکّی یعنی آنجایی که کعبه هست آنجایی که منطقه دور است که وجود مبارک ابراهیم فرزندش را آنجا نگذاشت همین کنار بیت گذاشت آنهایی که قبل از انقلاب مکه رفتند آن کوه ابوقبیس را دیدند این بیت مهفوف بود به چندتا کوه جبل ابوقبیس بود از یک سو, جبل صفا و مروه بود از سوی دیگر این صفا و مروه بین الجبلین است این محدود به سنگهای سختِ غیر قابل نرم شدن و غیر قابل دور کردن بود خب چنین جایی را وجود مبارک ابراهیم انتخاب کرد عرض کرد ﴿رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ﴾ چون خانهات اینجاست من بچهام را اینجا آوردم این میشود غیر ذی زرع اگر دشتی باشد که بالفعل کشاورزی نشده ولی بالقوّة القریبه قابل کِشت است میگویند لَم یُزرع آنجا وجود مبارک حضرت ابراهیم عرض کرد من این بچههایم را در دشت نگذاشتم این را آوردم کنار خانهات که هیچ اثری از آبادی در آن نیست اما هر کاری که تو بخواهی میتوانی دیگر همانجا را هم میتوانی آب در بیاوری جوشش زمزم آنجا میشود معجزه دیگر این میشود غیر ذی زرع در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» فرمود این کتاب غیر ذی عِوج است ما که این را ناقص نازل نکردیم وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که در سه مقطع معصومانه با او برخورد کرد هم در مقطع تلقّی, هم در مقطع ضبط و حفظ, هم در مرحله ابلاغ و املا و انشا معصومانه به دست مردم رسید یعنی آنچه را که خدا نازل کرد تا به گوش جامعه برسد وحی است از آن به بعد حالا یا قبول یا نکول اینچنین نیست که وحی به جامعه نرسد وحی به جامعه میرسد بعضیها میپذیرند, بعضیها نمیپذیرند نه اینکه از پیغمبر به بعد دیگر ـ معاذ الله ـ وحی نیست, خب. فرمود ما که کامل نازل کردیم کسی هم نمیتواند کم و زیاد کند بخواهد تحریف کند ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ , کم بکند, زیاد بکند این مقدورش نیست بخواهد همینهایی که هستند این را کج بکند این هم مقدور نیست برای اینکه این غیر ذی عوج است شما چه چیزی را میخواهی کج بکنی ممکن است انسان آهنی را با کوره کج بکند اما اگر بخواهد مثلاً کُرهٴ مریخ را کج بکند یا کُرهٴ شمس را کج بکند این دیگر مقدورش نیست فرمود این غیر ذی عوج است کم کردن محال, زیاد کردن محال, حفظ و نگهداری همین ولی کج کردنش هم محال, پس تحریف به این معنا که کسی کم بکند محال, زیاد بکند محال, کاری به قرآن نداشته باشد در کم و زیاد ولی اشکالی بکند که قرآن این اشکال کمر مطلب را میشکند خم میکند اگر کسی یک حرف غیر عمیق و غیر علمی ارائه کرده است کسی اشکال دقیق وارد کرده, خب کمرِ این حرف شکست این دیگر نمیتواند خودش را نگه بدارد فرمود اینچنین نیست کسی به وسیلهٴ مرور زمان اشکالی, نقدی, ایرادی, تعارضی, تناقضی بر قرآن وارد بکند ـ معاذ الله ـ که این کمرش خم بشود این اینطور نیست این میشود غیر ذی عوج پس هم ﴿لَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجا﴾ است, هم ﴿قُرْآناً عَرَبِیّاً غَیْرَ ذِی عِوَجٍ﴾ در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) هم هست که اصلاً این کمرش خم نمیشود تا کسی عصا به دستش بدهد یا مفسّری بخواهد, مبیّنی بخواهد که این قدّ خمیدهٴ قرآن را راست کند اینطور نیست حالا بعد میفرماید پس اهل بیت چه کارهاند میفرماید اهل بیت را هم میگوییم وزانشان با قرآن چیست.
در نهجالبلاغه در خطبهٴ 156 آنجا به این صورت فرمود, فرمود: «وَ عَلَیْکُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِینُ وَ النُّورُ الْمُبِینُ وَ الشِّفَاءُ النَّافِعُ وَ الرِّیُّ النَّاقِعُ وَ الْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّکِ وَ النَّجَاةُ لِلْمُتَعَلِّقِ لَایَعْوَجُّ فَیُقَامَ» این کمرش خم نمیشود تا کسی بیاید راستش کند که, که احتیاج داشته باشد به مفسّری, به مبیّنی و مانند آن اینطور نیست «وَ لَا یَزِیغُ فَیُسْتَعْتَبَ» این کم نمیآورد بالأخره تا از راه دیگری تأمین بشود. اما درباره اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) میفرماید اینها درست است که مبیّن قرآناند اما اینها با قرآن هماهنگاند مثل خود قرآناند مگر اهل بیت یکجا کم میآورند که کسی اینها را یاد بدهد فرمود اینها با قرآن یکطورند «بِهِمْ عُلِمَ الْکِتَابُ وَ بِهِ عَلِمُوا وَ بِهِمْ قَامَ الْکِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا» قرآن قیامش به وسیلهٴ انسانِ کامل است, انسان کامل قیامش هم چون یک نورند علمِ قرآن به وسیلهٴ این اولیای الهی منتشر میشود این اولیای الهی هم علمشان را از قرآن دارند چون در حقیقت یک نورند, خب. پس هم ﴿لَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجا﴾ است آن بیان نورانی حضرت که درباره اولیای الهی سخن فرمود که اولیای الهی این اوصاف را دارند که کاملترین مصداق اولیای الهی اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) اند آن را در نهجالبلاغه در حکمت همان کلمات قصار در کلمات حکیمانه به شمارهٴ 432 اینچنین میفرماید: «إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِینَ نَظَرُوا إِلَی بَاطِنِ الدُّنْیَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَی ظَاهِرِهَا وَ اشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشوا أَنْ یُمِیتَهُمْ وَ تَرَکُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَیَتْرُکُهُمْ وَ رَأَوُا اسْتِکْثَارَ غَیْرِهِمْ مِنْهَا اسْتِقْلاَلاً وَ دَرَکَهُمْ لَهَا فَوْتاً أَعْدَاءُ مَا سَالَمَ النَّاسُ وَ سِلْمُ مَا عَادَی النَّاسُ! بِهِمْ عُلِمَ الْکِتَابُ وَ بِهِ عَلِمُوا وَ بِهِمْ قَامَ الْکِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا» خب پس اینها یک نور جدایی نیستند که ما بگوییم پس اینها چه کار میکنند خود قرآن کریم غیر ذی عوج است چون غیر ذی عوج است میتواند جهانی باشد اگر در آغاز سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» فرمود این کتاب جهانی است به همین جهت است دیگر اگر چیزی تاریخ مصرف داشته باشد با گذشت زمان, با پیشرفت علم, با پیدایش نقدها و مانند آن فرسوده بشود این دیگر کتاب جهانی نیست چیزی که در دسترس شبهه و نقد و اعتراض نیست میتواند جهانی باشد بعد از اینکه در سورهٴ «کهف» فرمود: ﴿لَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجا﴾, در سورهٴ «زمر» دارد ﴿غَیْرَ ذِی عِوَجٍ﴾ آنگاه در آغاز سورهٴ «فرقان» دارد که ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾ این کتاب میشود جهانی برای اینکه به هیچ عاملی این تغییرپذیر نیست این نکرهها هم در سیاق نفی است خب اگر به هیچ عاملی کج نمیشود, کمرش خم نمیشود این میتواند در طول روزگار بماند هم کلیّت دارد هم دوام, کلیّت دارد به لحاظ افراد, دوام دارد به لحاظ ازمان شامل کلّ انسانٍ فی کلّ عصرٍ میشود, میشود ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾, خب.
از اینکه فرمود: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَی عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجا﴾ از این به بعد میفرماید این قیّم است دیگر برای اینکه چیزی که هیچ وقت کمرش خم نمیشود این میتواند قیّوم جامعه باشد کتابی که کلامِ حیّ قیّوم است خودش هم حیّ قیّوم است دیگر هم زنده است و هم قیّوم دیگران است, هم ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾ را به همراه دارد, هم قیّم و قیّوم را به همراه دارد. اما اکثری مردم یا «خوفاً من النار» عبادت میکنند یا «شوقاً الی الجنّة» آن اوحدی از مردماند که برتر از خوف از جهنّم و شوق به بهشتاند اینها جزء احرارند, اینها جزء شکورها هستند که «تلک عبادة الأحرار» هست «بل نعبده حبّاً لله» هست هم در بیانات نورانی حضرت امیر هست هم در بیانات نورانی سیّدالشهداء(سلام الله علیه) هست هم آن حدیث مثلث معروف که بندگان خدا سه گروهاند بعضیها «خوفاً من النار» عبادت میکنند, بعضیها «شوقاً الی الجنّة» عبادت میکنند, بعضی «شکراً, حبّاً» و مانند آن عبادت میکنند که «فتلک عبادة الأحرار». غالب مردم یا «خوفاً من النار» است یا «شوقاً الی الجنّة» در بین این افراد غالب غلبه برای کسانی است که «خوفاً من النار» عبادت میکنند یعنی ترس از جهنم است که انسان را وادار به تقوا و پرهیز میکند برای اکثری مردم شما مستحضرید این نماز صبح که دو رکعت است همه سعی میکنند این را بخوانند اما آن همه فضایلی که برای نماز شب ذکر شده کسانی که اهل نماز شب باشند کم است برای اینکه آنجا اگر کسی نماز شب نخواند جهنم نمیرود اما اینجا اگر نماز صبح نخواند عذاب میبیند دیگر واجب اینچنین است فرمود از این جهت مسئله انذار را قبل از تبشیر ذکر فرمود: ﴿لِّیُنذِرَ بَأْساً شَدِیداً﴾ این ضمیر ﴿لِّیُنذِرَ﴾ بالاصاله به ذات اقدس الهی برمیگردد بعد بالتبع به ﴿عَبْدِهِ﴾ برمیگردد یعنی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد هم به ﴿الْکِتَابَ﴾ که قرآن است برمیگردد این انذار هم به کتاب اسناد داده میشود, هم به پیامبر, هم به ذات اقدس الهی. دربارهٴ پیامبر که فرمود: ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾ پاشو مردم را بترسان نفرمود «قم فبشّر» در بحثهای قبل هم داشتیم که هر کسی آن هنر را ندارد که مردم را از جهنّم بترساند آن عرضه میخواهد مگر مردم حرف هر کسی را گوش میدهند, مگر انقلاب در درون هر کسی با هر سخنرانی پیش میآید؟ این آدمی میخواهد مثل پیغمبر و اهل بیت(علیهم السلام) بالاصاله و شاگردان مخصوص آنها بالتبع. مرحوم مفید نقل میکند «کما مرّ غیر مرّ» که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی از جهنّم حرف میزد مثل اینکه معرکهای بود مثل جریان غزّه خب در جریان غزّه الآن کسی که فرمانده لشکر است بخواهد خبر بدهد که این اسرائیل جرّار دارد حرکت میکند میآید این به طور عادی حرف نمیزند که این چطور خبر میدهد؟ این صورتش سرخ میشود, برافروخته میشود, حالت غضب و حالت ارتشی میگیرد میگوید آماده باشید دارند میآیند. مرحوم مفید نقل کرده که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هر وقت سخن از جهنم به میان میآید «یحمارّ وجناته کأنّه مُنظر جیشاً» تمام صورتش سرخ میشد مثل یک فرمانده لشکری که به لشکریانش دارد خبر میدهد که اینها حمله میکنند دارند میآیند خب این با صورت سرخ میگوید به صورت عادی و لبخند که نمیگویند که, اگر آدم اینطور شد بله مستمعینش از جهنم میترسند اما اگر خواست سخنرانی بکند یا چیزی نوشته میخواهد آنجا بخوان سخنخوانی بکن این کسی را عوض نمیکند این دیگر وارث انبیا بشود نیست این ﴿لِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ باشد نیست این سخنرانی است اما کسی را بترساند خب مردم اگر بترسند یقیناً دست از گناه برمیدارند مگر میشود آدم از جهنّم بترسد و دست از گناه برندارد این جهنم کنار آدم است الآن کسی نمیداند که تا یک لحظه بعد زنده است همین الآن که رفت «فی حفرة من حُفر النیران» است دیگر خب اگر اینطور آتش به آدم محیط است ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ دفعتاً دارد میسوزد خب یقیناً چشم و گوششان مواظب است دیگر. این انذار مستقیماً کار پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود بالاصاله فرمود: ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾ بعد به عالِمان و روحانیون دین فرمود: ﴿لِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ خیلی دستگاه قضایی و ناجا موفق بشوند بیست درصد بتوانند جامعه را اصلاح بکنند آن هشتاد درصدش به برکت همین حسینیهها و مسجدهاست مردم را انذار اداره میکند یعنی میدانند خدا هست, قیامت هست, حساب هست, جهنّم هست, کتاب هست, مرگ هم خبر نمیکند آدم همین که رفت یا در «روضة من ریاض الجنّة» است یا «فی حفرة من حُفر النیران» است دیگر فرمود این کار را باید بکند این ضمیر ﴿لِیُنذِرُوا﴾ بالاصاله برای الله است ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ﴾ بالتبع برای ﴿عَبْدِهِ﴾ است و در کنار او به کتاب است کتاب هم مُنذِر است طبق بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود: «کَفَی بِالْکِتَابِ حَجِیجَاً وَ خَصِیماً» قرآن احتجاج میکند, قرآن خصمِ انسان میشود در قیامت چه اینکه شفیع انسان هم هست, حَجیج است با احتجاج, با دلیل, با برهان در قیامت وارد صحنه میشود «کَفَی بِالْکِتَابِ حَجِیجَاً وَ خَصِیماً» دشمنِ آدم هم میشود چه اینکه دوست آدم هم میشود, شفیع آدم هم میشود, خب اگر کتاب چنین حقیقتی است پس اسناد انذار هم به او مجاز نیست بالتبع است نه بالعرض برای پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هست بالتبع نه بالعرض, بالاصاله برای ذات اقدس الهی است ﴿لِّیُنذِرَ بَأْساً شَدِیداً﴾.
اما بأس ببینید این هم از نظر فقهاللغه بین مجتهدان این رشته اختلاف است راغب در مفردات این را در «بَئَس» که بالایش همزه باشد ذکر میکند اول «بیء» را ذکر میکند بعد «بَصر» را امثال ذلک را ذکر میکند تا میرسد به آن آخرها که به «واو» و «یاء» میرسد «بَأس» و «بؤس» را آنجا ذکر میکند اما وقتی به مقاییساللغه مراجعه میکنید خب او از قدماست او هم از بزرگان قرن چهارم است این میبینید «بأس» را اول ذکر میکند بعد سایر لغاتی که بعد از این همزه ذکر میشود به هر تقدیر یکی در اول لغت ذکر میکند یکی در اواخر لغت ذکر میکند بأس به معنای شدّت است مطلق شدّت است یک وقت میگویند ﴿وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ﴾ برای اینکه این کارهای محکم به وسیلهٴ آهن تأمین میشود چه در جبهههای جنگ چه در ساختارها و ساختمانها ﴿وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ﴾ یعنی استحکام, مقاومت و دربارهٴ عذاب هم آن نگرانیها بین بأس و بؤس فرق گذاشته در مقاییس یکی را در شدّت فقر و شدّت درد و امثال ذلک به کار میبرند که بؤس است یکی هم در جریان جنگ و عذاب و امثال ذلک است که میشود بأس خدا دارای بأس شدید است یعنی دارای عذاب شدید است, نِکایه شدید است, گیرندگی شدید است اینچنین است, خب ﴿لِّیُنذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِن لَّدُنْهُ﴾ چون از نزد اوست معصومانه است, خطاپذیر نیست و قابل دفاع هم نیست کسی جلویش را بگیرد اگر با ارادهٴ الهی است از نزد ذات اقدس الهی است عذاب حق است دیگر اگر عذاب حق باشد چارهای جز تحمّل او نیست این برای «خوفاً من النار».
اما دربارهٴ مؤمنان فرمود: ﴿وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً﴾ آنجا که فرمود: ﴿لِّیُنذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِن لَّدُنْهُ﴾ متعلّق انذار را ذکر نکرد که چه کسانی را انذار میکند به قرینهٴ تبشیر که فرمود: ﴿وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ﴾ آنجا معلوم میشود «لینذر العاصین و المنافقین و الکافرین» و مانند آن این بالقول المطلق که حذف متعلّق «یدلّ علی العموم» آنجاست به قرینهٴ مقابل و همان محذوف را در آیه چهارم مصداقهای شفاف و روشن او را ذکر کرد نه مصداق منحصر را, خب ﴿لِّیُنذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِن لَّدُنْهُ وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ کدام مؤمن؟ مؤمنی که از نظر عقیده سالم است که حُسن فاعلی است, از نظر عمل سالم است که حُسن فعلی است این بحثی است که در دیروز گذشت ﴿الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ﴾ جایی در قرآن نیست که خدا به مؤمن وعدهٴ بهشت داده باشد مگر به مؤمنی که عمل صالح دارد یعنی حُسن فاعلی و حُسن فعلی داشتن ایمان با داشتن عمل صالح این بله, وعدهٴ بهشت دارد اگر در برخی از موارد نادراً مؤمن وعده داده شد و در کنارش عمل صالح نیامده چون قرینهای قبلاً یا بعداً بود معلوم میشود اینجا هم آن دو عنصر معتبر است, خب ﴿وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً﴾.
در قرآن کریم گاهی جنبهٴ معاملات را رعایت میکنند سخن از خرید و فروش است, گاهی سخن از خرید و فروش نیست سخن از اجاره و استجاره است, گاهی سخن از وعده و وعید است و هِبه و امثال ذلک است همهٴ این موارد به هِبه برمیگردد البته همهاش منّت الهی است لکن گاهی تعبیر به خرید و فروش دارد که ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ﴾ گاهی هم تعبیر به اجاره و استجاره و امثال ذلک است «یوفون اجورهم» و مانند آن اینجا از همان قبیل است خب اجر را که به خریدار و فروشنده نمیدهند که در خرید و فروش سخن از ثمن و مُثمن است در اجاره است که سخن از اجرت و اجر و امثال ذلک است فرمود شما اجیر خدا باشید مستحضرید که همهٴ این تعبیرات تشویقی است اگر کسی با خدا رابطه پیدا کرد چه به صورت بیع, چه به صورت اجاره یا به عقد دیگر عوض و معوّض هر دو را خدا به او میدهد انسان برای خودش کار میکند از خدا مزد میگیرد هم عوض برای اوست, هم معوّض برای اوست اما اگر با شیطان رابطه پیدا کرد عوض و معوّض را او میبرد این میشود خسر الدنیا و الآخره حالا اگر کسی بیراهه رفت, رفت به طرف گناه خب چه کسی بهره میبرد؟ شیطان, اجرتی هم که دریافت میکند به سود چه کسی است؟ باز به سود شیطان او هر دو را میبرد اگر به کسی قدرتی دادند, مالی دادند در برابر یک کار حرامی, خب این قدرت و مال را دوباره در همان مسیر صرف میکند ارتباط با شیطان, معاملهٴ با شیطان که باعث خسران است یعنی آدم سرمایه را میبازد برای اینکه عوض و معوّض هر دو را او میبرد لذا فرمود: ﴿فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾ , ﴿مَا شِئْتُم مِن دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوْا أَنفُسَهُمْ﴾ اینها خودشان را باختند برای اینکه خودشان را تحویل او دادند دیگر خودی نمانده, عمری نمانده یک وقت است یک تاجر ورشکست میشود خب بالأخره زنده است دیگر اینکه تجارتش پارچه بود, عمر نبود ولی کسی که زندگی میکند تجارتش سرمایهاش عمر است نه پارچه آن کسی که ورشکست میشود پارچه را از دست داده اما این تبهکار عمر را از دست داده چیزی برایش نمیماند که عوض و معوّض هر دو را شیطان میبرد اما در داد و ستد با الهی یا اجرت و اجاره و استیجار الهی عوض و معوّض هر دو را خدا به انسان میدهد لذا میفرماید یک عده ﴿یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾ اینجا فرمود: ﴿أَجْراً حَسَناً﴾ آدم برای خودش کار میکند مثل انیکه تعبیر تشویقی که ما به بچههایمان میگوییم, میگوییم اگر این کار را کردی فلان مقدار من به تو کمک میکنم خب او دارد برای خودش درس میخواند رشد میکند البته ما یک نفع ضمنی هم میبریم ولی ذات اقدس الهی ﴿غَنِیٌّ حمِیدٌ﴾ فرمود هیچ نحوی و هیچ نفعی عاید ذات اقدس الهی نخواهد شد ﴿إِن تَکْفُرُوا أَنتُمْ وَمَن فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ﴾ لذا اجر است تعبیر اجر هم یک تعبیر تشویقی است ﴿أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً﴾ آن هم ﴿مَاکِثِینَ فِیهِ أَبَداً﴾ در اجر غرق است کسی از او نمیگیرد که چون وقتی عطای الهی باشد کلّ جهان مأموران الهیاند اگر ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ شد و ذات اقدس الهی اراده فرمود که چیزی به کسی بدهد همگان مطیعاند دیگر کسی از او نمیگیرد که.
پرسش: ببخشید پیرامون آیه هم بعضیها میگویند که مقدّر شده «الحمد لله الذی أنزل علی عبده کتاب قیّماً و لم یجعل له عوج» یعنی کتاب قیّم عِوج ندارد.
پاسخ: بله این در روز اول یعنی دوشنبه که طلیعهٴ بحث بود اشاره شد و سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) هم جواب خوبی دادند هم بیان آن ناقدان اشاره شد هم جواب سیدناالاستاد و اشاره شد که اول با ید نفی نقص بشود تا اثبات قیّم بودن یعنی باید اول ثابت بشود که اعوجاجی, کجی و خم شدن در این نیست تا ما ثابت کنیم که این قیّم است و قیّوم دیگری یک ستون وقتی میتواند عمود یک خیمه باشد که خودش منزّه از اعوجاج باشد اول باید ما اعوجاجزدایی بکنیم یا بیان کنیم که این چوب مستقیم است و عوجی ندارد بعد بگوییم این میتواند قیّم و قیّوم مثلاً این بنا باشد لذا ﴿لَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجا﴾ باید اول باشد, ﴿قَیِّماً﴾ باید آخر باشد تقدیم و تأخیری در کار نیست.
پرسش: استاد در بحث دیروز برای ورود در بهشت دو شرط قرار دادید و برای ورود به جهنم فقط فعل قریب را کفایت میدانستید اگر فقط بر اساس علت عملی که خبث باطنی باشد مانع ورود جهنم نخواهد شد.
پاسخ: حالا این بحث کلامی است از نظر فقهی این حرام نیست بحثی در فقه بین صحّت و قبول این یک, بحثی در اصول و فقه که آیا تجرّی حرام است یا نه؟ گفتند تجرّی حرام نیست ولی به تعبیر مرحوم آخوند و صاحب کفایه دارد که این کاشف از سوء سریره است بنابراین آن جهنّمی که باید با ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ تا آنجا را سوخت و سوز نکند و پاک نکند این شخص وارد بهشت نمیشود البته برای سوخت و سوز او گاهی فشارهایی است در دنیا که این گفتند ﴿لِّیُنذِرَ بَأْساً شَدِیداً﴾ شامل دنیا و آخرت میشود بعضیها گفتند اوّلی برای دنیاست دوّمی برای آخرت است ولی بالأخره باید آن جرّاحی بشود تا به تعبیر فرمایش مرحوم آخوند و صاحب کفایه که این تجرّی کاشف از سوء سریره است تا این سوء سریره و سریرهٴ سوء اصلاح نشود به دار جنّت که دار عنایت الهی است وارد نمیشود حالا یا این با مشکلات دنیا یا با مشکلات شدائد قبر و برزخ یا با مشکلات ساهرهٴ قیامت, نشد یک سوخت و سوزی در جهنّم وقتی پاک شد آن وقت وارد بهشتش میکنند اینطور نیست که بحث فقهی با بحث کلامی یکی باشد شما میبینید در بحث فقهی میگویند این صحیح است اما مقبول نیست چون ﴿إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾ خب نمازِ آدم فاسق, آدم ظالم صحیح است یا نه؟ بله خب صحیح است دیگر نه قضا دارد نه اعاده, اما مقبول هم هست؟ ﴿تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ هم هست؟ قبول یک مسئلهٴ کلامی است میگویند این مشکل دارد صحّت یک حکم فقهی است این قضا و اعاده ندارد حالا این شخص راهزن آنجا منتظر این است که قافله بیاید و رهزنی بکند کارش هم همین است ولی نمازش هم خوانده در لباس حلال در مکان حلال در همان دامنهٴ کوه که دارد رهزنی میکند نمازش را خوانده یک فقیه میگوید این نماز صحیح است و قضا ندارد اعاده هم ندارد اما یک متکلّم میگوید این سوخت و سوز را به همراه دارد درست است این نماز را خوانده اما این نماز از نظر کلام که بتواند ﴿تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ باشد نیست حالا این را ذات اقدس الهی خب عفو الهی که به دست خودش است این هیچ راهی برای تعیین تکلیف نیست اما به حسب ظاهر این شخص اگر بخواهد وارد حرم بهشت بشود یک سوخت و سوزی دارد حالا یا در دنیاست یا در برزخ است یا در صحنهٴ قیامت است عند السؤال هست, عند الحساب هست, عند التطایر الکتب هست, عند الصراط هست اینگونه از مواقف قیامت هست یا اگر در این مراحل پاک نشد یک مقدار سوخت و سوز جهنّم بعد البته وارد بهشت میشود, خب.
پرسش:...
پاسخ: بله در بهشت توقّف دارند دیگر ابدا ترقّیهای علمی دارند ولی ترقّیهای عملی که ندارند مثلاً در بهشت کسی نمازی بخواند, عبادتی بکند بالاتر برود که نیست این بیان نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم در نهجالبلاغه به صورت اصل ذکر شده که «الیوم عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل» ترقّیات علمی هست یعنی خیلی چیز برای آدم کشف میشود نه ترقّیات علمی مثلاً کسی درس و بحث مقدّماتی داشته باشد اینچنین نیست خیلی از چیزها برای آدم کشف میشود که در دنیا کشف نشده این راه شهود هست, افزایش علم هست و مانند آن هم اینهایی که کورند و از قیام و بهشت و جهنم خبر ندارند در قیامت میگویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ .
پرسش: اموات در حق انسان دعا هم میتوانند بکنند.
پاسخ: بله خب, نه آن مثل اینکه ملائکه نسبت به ما برابر سورهٴ مبارکهٴ «غافر» و غیر غافر دارد که ﴿الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ یا ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِی الْأَرْضِ﴾ این همه استغفاری که فرشتگان برای مؤمنین میکنند یا «إنّ الملائکة لتضع أجنحتها لطالب العلم» اینچنین نیست که نظیر کارهای خیری باشد که دیگران انجام میدهند برای آنها ثوابی باشد مثلاً آنها شریعتی داشته باشند, رسالتی داشته باشند, او و نهی داشته باشند حرام و حلال داشته باشند از آن سخن نیست فرشتگان آثار خیری دارند نصیب دیگران میشود مؤمنان اینچنیناند یا دعا میکنند یا منشأ برکات دیگری هستند اینها سر جایش محفوظ است ﴿مَاکِثِینَ فِیهِ أَبَداً﴾, خب آنجا حذف متعلّق یدلّ علی العموم بود الآن اینجا بهترین و شفّافترین مصداق مستحقّان انذار را ذکر میکند ﴿وَیُنْذِرَ الَّذِینَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً﴾ چون آن دردِ رسمی مردم حجاز آن روزها یا اهل کتاب بودند که عُزیر را فرزند خدا میدانستند یا مسیحیهایی بودند که عیسی را فرزند خدا میدانستند یا مشرکان حجاز و بتپرستها بودند که فرشتهها را بنات الله میپنداشتند اینها که میگفتند ﴿اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً﴾ که در پایان سورهٴ قبل یعنی سورهٴ «اسراء» آمده است که ﴿وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً﴾ اینها در سنگینترین دردِ مشرکین بود در کنار آن معاصی دیگر خب آن معصیتهای غیبت و دروغ و امثال ذلک یک طرف, شرک و بنات الله و اتّخاذ ولد و امثال ذلک طرف دیگر چه آنهایی که میگفتند ﴿وَلَدَ اللَّهُ﴾ , چه اینهایی که میگفتند ﴿اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً﴾ این چون مهمترین مصداق معصیت بود جداگانه ذکر فرمود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است