display result search
منو
تفسیر آیات 4 تا 8 سوره کهف

تفسیر آیات 4 تا 8 سوره کهف

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 15 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 4 تا 8 سوره کهف":

اگر چیزی ابدی بود که محدود و مغیّا نیست
قضیه‌ای که موجّهه هست یعنی جهت دارد این جهت بیان‌کنندهٴ کیفیت ربط محمول به موضوع است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
ببسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیُنْذِرَ الَّذِینَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً ﴿4﴾ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلاَ لِآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن یَقُولُونَ إِلَّا کَذِباً ﴿5﴾ فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِم إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً ﴿6﴾ إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ﴿7﴾ وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیداً جُرُزاً ﴿8﴾

بعد از حمد مطلق نسبت به ذات اقدس الهی برای اینکه بهترین نعمت را که نعمت وحی و نبوّت است نسبت به جوامع بشری ارزانی داشت آن‌گاه پیام وحی را که انذار و تبشیر است مطرح فرمود. در جملهٴ قبل مسئلهٴ انذار را ذکر فرمود ﴿لِّیُنذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِن لَّدُنْهُ وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ چون دربارهٴ انذار آن مُنذَربه را ذکر فرمود در آیه‌ای که امروز تلاوت شد دیگر از آن منذربه سخن به میان نیامده فرمود: ﴿وَیُنْذِرَ الَّذِینَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً﴾ چه چیزی انذار می‌کند؟ همان بأس شدید است که قبلاً فرمود ولی دربارهٴ تبشیر و همراه خود تبشیر آن مبشّربه را ذکر کرد فرمود: ﴿وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً﴾ بنابراین اگر در جملهٴ دوم بعد از ذکر ﴿یُنْذِرَ﴾ آن مُنذَربه را ذکر نفرمود برای آن است که در جملهٴ قبل و در آیه اسبق مسئلهٴ منذَربه را مطرح فرمود.

مطلب دیگر این است که گاهی برای تأکید نفی و تثبیت نفی به صورت «لا»ی نفی جنس مطرح است مثل ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ یا «لا اله الاّ الله» گاهی هم از حرف «لن» استفاده می‌شود این‌چنین نیست که همیشه حرف تأکید و مطلب تأکیدی با «لن» ادا بشود «لن» برای تَعبید نیست برای تأکید است اینکه گفته می‌شود «لن» برای نفی ابد است تام نیست چون اگر چیزی ابدی بود که دیگر حد ندارد در حالی که ﴿لَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّی یَأْذَنَ لِی أَبِی﴾ خیلی از موارد است که در قرآن و غیر قرآن بعد از ذکر «لن» غایت و حد ذکر شده است خب اگر چیزی ابدی بود که محدود و مغیّا نیست معلوم می‌شود «لن» برای تأ:ید نفی است نه تعبیر این تأکید گاهی با «لا»ی نفی جنس ذکر می‌شود مثل ﴿لاَّ رَیْبَ فِیهِ﴾ گاهی هم با «لن» ذکر می‌شود در «لا اله الاّ الله» در ﴿لاَّ رَیْبَ فِیهِ﴾ از سنخ نفی جنس است. این حرفی که مشرکان زدند گفتند ﴿اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً﴾ یا برخی از اهل کتاب گفتند که ﴿اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً﴾ اگر منظورشان همان توالد و تولید جسمانی باشد این مستحیل است اگر منظورشان آن اتّخاذ تشریفی باشد که می‌گویند ﴿نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ﴾ این حرام است برای اینکه این منتهی به همان حرف شرک‌آلود می‌شود کسانی که می‌گفتند ﴿اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً﴾ برخیها از سنخ «قالوا ولد الله» هستند که خدا می‌فرماید چگونه او تولید می‌کند در حالی که جسم نیست منزّه از جسم است «لم یکن له صاحب» او همسر ندارد تا والد بشود او ﴿لَمْ یَلِدْ﴾ است, ﴿لَمْ یُولَدْ﴾ است و مانند آن. برخیها معتقدند که ذات اقدس الهی منزّه از تولید است ولی یک بنوّت تشریفی نصیب بعضی از اولیا می‌کند آنجا که گفتند ﴿نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ﴾ از این قبیل است این معصیت است برای اینکه به آن کفر کم کم منتهی می‌شود خب اینها که گفتند ﴿اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً﴾ اگر ناظر به حرف مشرکان باشد که ملائکه را بنات الله می‌پنداشتند یا برخیها می‌گفتند «لقد ولد الله» این چندتا بحث را به همراه دارد یکی برای خود قضیه است, یکی برای خبر هست, یکی هم برای مُخبِر هست, یکی هم برای مُخبرعنه این قضیه اگر سخن از تولد و توالد جسمانی و امثال ذلک باشد ـ معاذ الله ـ این قضیه ممتنعةالوجود است مسئلهٴ ضرورت و امکان و امتناع در سنجش محمول با موضوع مطرح است نه سنجش با واقع این قضیه یا موجّهه هست یعنی جهت دارد یا ندارد قضیه‌ای که موجّهه هست یعنی جهت دارد این جهت بیان‌کنندهٴ کیفیت ربط محمول به موضوع است این محمول با این موضوع نسبتشان یا ضرورت است یا امکان است یا امتناع کاری به صِدق و کذب ندارد صدق و کذب قضیه یا خبر یک مبحث جداگانه‌ای دارد وقتی گفتیم «زیدٌ قائمٌ» چه بگوییم «زیدٌ قائمٌ» چه بگوییم «زیدٌ لیس بقائم» هر کدام از این دو قضیه ممکن است اگر خواستیم جهت برای آن ذکر کنیم اگر مطلق بود جهت ذکر نکردیم که می‌گوییم «زیدٌ قائم» یا «زیدٌ لیس بقائم» اما اگر خواستیم موجّهه کنیم یعنی جهت ذکر کنیم می‌گوییم «زیدٌ قائم بالإمکان», «زیدٌ لیس بقائمٍ بالإمکان» این برای جهت قضیه است. دربارهٴ قضایایی که محمول لازمهٴ ذات موضوع است یا ذاتی با برهان است و یا لازم ذات است آنجا جهت قضیه ضرورت است در قضایایی که محمول منافی با موضوع است ذاتاً با او منافات دارد جهت قضیه امتناع است پس قضیه یا ضروری است یا ممتنع یا ممکن در سنجش محمول با موضوع. قضیه اینکه ولد الله داشته باشیم ما یا «الله والد» باشد یا «الله مولودٌ» این قضیه ممتنع است یعنی نسبت محمول به موضوع امتناع است این کاری به صدق و کذب ندارد این یک جهت, جهت دیگر مربوط به تطبیق قضیه با خارج است که این قضیه یا صادق است بعد از سنجش با خارج یا صادق نیست, اگر مطابق با واقع بود صادق است و اگر مطابق با واقع نبود کاذب است می‌بینید «زیدٌ قائمٌ» صادق باشد قضیه ممکنه است, کاذب هم باشد قضیه ممکنه است اما صدق و کذب در اثر سنجش محتوای این قضیه با واقع است امکان, سنجش محمول قضیه نسبت به موضوع قضیه است بنابراین «زیدٌ قائم» موجبه‌اش هم جهتش امکان است سالبه‌ هم جهتش امکان صادق هم جهت امکان است کاذب هم جهتش امکان ولی صدق و کذب با سنجش محتوای این خبر است با واقع که یا صادق است یا کاذب, امکان برای سنجش محمول قضیه است با موضوع قضیه اگر گفته شد که ﴿اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً﴾ این اتّخاذ به معنای ولد الله باشد والد و مولود باشد ـ معاذ الله ـ این قضیه از نظر جهت ممتنع است و از نظر سنجش با واقعْ کذب, اما اگر از جهت اتّخاذ ولد اتّخاذ تشریفی باشد نه اتّخاذ تولیدی آن هم همین دو جهت را دارد یعنی از لحاظ صِدق و کذب کاذب است ولی به لحاظ جهت قضیه ممکن است ذات اقدس الهی کسی را متقرّب به خود بکند آنها جزء مقرّبین درگاه بشوند اما سخن از اتّخاذ ولد نیست تَبنّی و امثال ذلک نیست این شخص جزء اولیای الهی است مقرّب عند الله است اما سخن از اتخاذ ولد و تبنّی و این امثال ذلک نیست, خب البته استحالهٴ به آن معنا که خدا والد و ولد باشد نیست لکن از این جهت هم چون منتهی می‌شود به آن شرک از این جهت بدون فساد نیست, خب این دو مطلب برای خود قضیه. گویندهٴ قضیه یا عالِم است یا جاهل, اگر جاهل بود خب کذبِ مُخبِری در آن نیست ولی اگر عالِم بود کذب مخبری هم در آن هست یعنی این قضیه کذب است خبراً و کذب است مُخبراً اگر جاهل باشد دروغگو نیست جاهل است ولی اگر عالِم باشد هم خبر کذب است هم مُخبِر کاذب اگر جاهل باشد خبر کاذب است مخبر کاذب نیست ولی جاهل است این به لحاظ مخبر که بین صدق مخبری و صدق خبری, بین کذب مخبری و کذب خبری فرق است, اگر کسی خبر راست را ارائه کرد به خیالش که این خبر دروغ است این خبر راست است ولی مخبر متجرّی است کاذب نیست برای اینکه خبرِ دروغی نداده بی‌تجرّی نیست برای اینکه این علم دارد این خبر دروغ است دارد شایعه‌پراکنی می‌کند در حالی که خبر راست است این می‌شود متجرّی اینها اموری مربوط به آن مخبر. اما راجع به مُخبرعنه که ذات اقدس الهی است اگر از فعلی نسبت به او خبر دادیم او را به عنوان فاعل دانستیم این یکی, یکی به عنوان وصف قرار دادیم برای او یک حساب دیگری دارد اگر گفتیم خدا فرزند دارد این کذب خبری است و گذشته از اینکه قضیه فی نفسها ممتنع‌الصِدق است و اگر گفتیم او فرزند گرفته است گذشته از کذب خبری, فِریه هم هست برای اینکه از کار او داریم خبر می‌دهیم می‌گوییم او چنین کاری کرده است اگر گفتیم این آب سرد است در حالی که این گرم است یا سرد نیست این خبر دروغ است اما اگر گفتیم زید این آب را گرم کرده است این گذشته از اینکه دروغ است فِریه هم هست, افترا هم هست اما نسبت به آب نمی‌شود گفت افترا بست آب به او افترا بست و آب را مورد فِریه قرار داد این است که این جهاتی که محلّ بحث است ذات اقدس الهی گاهی از جهت خبر سخن می‌گوید, گاهی از جهت قضیه سخن می‌گوید, گاهی از جهت مُخبِر سخن می‌گوید, گاهی از جهت مُخبرعنه چهار طایفه آیات است مربوط به این چهار بخش در اینجا که فرمود: ﴿مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ﴾ یعنی این گوینده‌ها جاهلانه سخن می‌گویند و خودشان هم مقلّد نیاکان و تبار قبلی‌شان‌اند آنها هم جاهل بودند ﴿مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلاَ لِآبَائِهِمْ﴾ اینها که می‌گویند ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾ هم اینها جاهل‌اند هم آنها, هم اینها که تقلیدکنندهٴ نیاکان‌اند جاهل‌اند هم آن نیاکانشان جاهل‌اند این برای گوینده‌ها, دربارهٴ خبر هم فرمود: ﴿إِن یَقُولُونَ إِلَّا کَذِباً﴾ اما دربارهٴ مطلب که مهم‌ترین کار است که آیا ذات اقدس الهی فرزند دارد یا نه؟ آن را بیش از هر چیزی و پیش از هر چیزی قرآن کریم روی آ‌ن همّت دارد و عنایت دارد و بیان می‌کند می‌فرماید این کار اصلاً ممتنع است یعنی نسبت محمول به موضوع این ضرورتِ عدم دارد این ممتنع است مثل اینکه شما بگویید دو دوتا پنج‌تا این دو دوتا پنج‌تا برهان‌پذیر نیست، دلیل‌پذیر نیست لفظی است که از مفهومی حمایت می‌کند که دارای مفهوم است و آن مفهوم زیرش خالی است اینها که می‌گویند برای خدا شرک هست در بخشهای فراوانی از قرآن کریم مطالبی است که برخی از آن مطالب این است می‌فرماید: ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ فرمود این حرفهایی که شما می‌زنید الفاظ هست یک، این الفاظ دالّ بر معانی هست دو، اما این مفاهیم و معانی زیرش خالی است مثل عدم، عدم یک دانه «عین» است و «دال» است و «میم» اینکه مهمل نیست معنا دارد این لفظ معنا دارد اما زیر این معنا خالی است چیزی در خارج باشد به نام عدم که این مفهوم عدم از او حکایت بکند این نیست این مفهوم زیرش خالی است فرمود: ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا﴾ یک اسم بی‌مسمّاست شما گفتید این چوبها ارباب‌اند لفظ ربّ از زبان شما شنیده می‌شود این لفظ مفهوم دارد مهمل نیست مستعمل است اما این مفهوم زیرش خالی است از هیچ چیزی حکایت نمی‌کند شما وقتی وارد بتکده می‌شوید یک سلسله چوبهاست ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم﴾ اگر بگویید ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾ آنها همین مشکل را داشتند که اسم بی‌مسمّا تحویلتان دادند اگر اینجا هم می‌گویید ﴿اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً ٭ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلاَ لِآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ ﴾ اگر بر اساس ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾ است آنها عالِمانه سخن نگفتند، اگر بر اساس ﴿اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً﴾ است شما و آنها حرفی می‌زنید که این حرف این مفهوم زیرش خالی است پس بنابراین نسبت این محمول به موضوع این بالامتناع است این اصلاً برهان‌پذیر نیست آن را به صورت شفاف در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» بیان کرده آیهٴ 117 سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» این است ﴿وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ﴾ این ﴿فَإِنَّمَا﴾ جزای اوست و جواب است اگر کسی ادّعا کند که با خدا آلههٴ دیگری هست که این حرف برهان‌پذیر نیست این تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیّت است این دلیل را به همراه مدّعا ذکر کردن است مثل اینکه کسی بگوید اگر کسی بگوید دو دوتا پنج‌تاست که دلیل ندارد ﴿فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ﴾ ﴿وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ﴾ این ﴿لاَ بُرْهَانَ لَهُ﴾ وصف ضروری و لازم است برای اله آخر، اله آخر یعنی شرک برهان‌پذیر نیست برای اینکه واجب‌تعالیٰ کلّ صحنهٴ هستی را پُر کرده، خب پس اگر سخن از شرک است نسبت محمول به موضوع امتناع است شما که این حرف را می‌زنید جاهلید این حرفتان از نظر خبر دروغ است از نظر جهتِ قضیه همین جهت قضیه ممتنع است برای اینکه ما نه دلیل عقلی برای آن داریم نه دلیل نقلی، دلیل را هم که سلطان می‌گویند برای اینکه بر وهم و خیال و شبهه سلطنت دارد انسان وقتی برهان ندارد با شبهه و خیال درگیر است اما وقتی برهان بر مسئله اقامه شد دیگر آ‌ن اوهام و خیالات رخت برمی‌بندد، آن شبهات گزندگی‌شان را می‌گذارند کنار و قلب با یک حالّت شفّاف مطلبی را می‌پذیرد لذا در بخشهایی که مربوط به توحید است می‌فرماید: ﴿مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ شرک دلیل ندارد خدا نازل نکرده نه به زبان نقل نازل کرده، نه به زبان عقل الهام کرده که آن هم یک نحوه انزال است ﴿وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ﴾ خب پس جهت قضیه می‌شود امتناع، نفی سلطنت را در آیات دیگر بازگو کرده در سورهٴ مبارکهٴ «روم» آیهٴ 35 به این صورت آمده آیهٴ 34 و 35 سورهٴ مبارکهٴ «روم» این است ﴿لِیَکْفُرُوا بِمَا آتَیْنَاهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ ٭ أَمْ أَنزَلْنَا عَلَیْهِمْ سُلْطَاناً فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِمَا کَانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ﴾ ما برهانی نازل کردیم که اینها طبق آن برهان مشرکانه حرف می‌زنند و خود آن برهان متکلّم به تصحیح شریک اینهاست این استفهام، استفهام انکاری است یعنی ما چنین کاری نکردیم خب اگر چیزی از طرف خدا نازل نشده نه از درون، نه از بیرون معلوم می‌شود نیست دیگر. در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» و همچنین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» مشابه این مطلب آمده در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 33 به این صورت بیان شده فرمود: ﴿قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِکُوا بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً﴾ تنزیل سلطان اعم از درون و بیرون است اعم از برهان عقلی و نقلی است و خدا حرام کرده که ﴿وَأَنْ تَقُولُوا عَلَی اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ چیزی را که آدم نمی‌داند حقّ گفتن ندارد. در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ 100 و 101 به این صورت آمده است ﴿وَجَعَلُوا لِلّهِ شُرَکَاءَ الْجِنَّ﴾ این «جعل» چون دوتا مفعول می‌گیرد مفعول اوّلش شرکاست، مفعول دومش جن است ﴿وَجَعَلُوا لِلّهِ شُرَکَاءَ الْجِنَّ﴾ جن را شرکای الله قرار دادند در حالی که ﴿وَخَلَقَهُمْ﴾ ذات اقدس الهی همه اینها را خلق کرده ﴿وَخَرَقُوا لَهُ﴾ همین مشرکان ﴿خَرَقُوا لَهُ بَنِینَ وَبَنَاتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یَصِفُونَ ٭ بَدِیعُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنَّی یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَکُن لَهُ صَاحِبَةٌ﴾ وقتی همسر ندارد این مثل زن نیست که ممکن است از را معجزه مادر بشود که مرگ نه از راه عادت، نه از راه غیر عادت مادر نمی‌شود این مستحیل است ﴿وَلَمْ تَکُن لَهُ صَاحِبَةٌ وَخَلَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ﴾ ، بنابراین این پنج، شش جهت مربوط به این کریمه است که فرمود: ﴿مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلاَ لِآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ﴾ این جزء گناهان بزرگ است جزء گناهان کبیره است یک قصیده را می‌گویند کلمه، یک جمله را می‌گویند کلمه و مانند آن فرمود این یک گناه بزرگ است یک حرف بزرگ است که از دهان اینها خارج شده این حرف، حرف عقلی ندارد ریشهٴ عقلی ندارد در همان فضای دهن هست چیزی که از جان برنمی‌خیزد در همان فضای دهن است دیگر همان بیان نورانی سیّدالشهداء را که این روزها کاملاً ملاحظه کردید فرمود هم تعبیر «لَعِق» آمده، هم «لَعوق» آمده بیان نورانی حضرت سیّدالشهداء(سلام الله علیه) فرمود: «الناس عَبید الدنیا و الدین لَعق علیٰ ألسنتهم یحوطونه ما درّت معایشهم» فرمود آنها که از قرآن و عترت فاصله گرفتند اگر هم به حسب ظاهر مسلمان باشند دین برای آنها مثل یک آدامس است چقدر شیرین حرف می‌زند آدامس را آدم چه کار می‌کند این بچه‌ها با آدامس چه کار می‌کنند این را در دهنشان این را نمی‌جوند که این را در دهنشان می‌چسبانند، می‌گردانند وقتی که آن مزه‌ای که مربوط به سطح و قشر زَبرین این آدامس است این را می‌گردانند وقتی که این تمام شد تُف می‌کنند می‌اندازند دور فرمود خیلیها دین برایشان سابقاً می‌گفتند مَصطکی حالا آدامس فرمود: «الناس عَبید الدنیا و الدین لَعقٌ علی ألسنتهم یحوطونه ما درّت معایشهم» مادامی که مَزه دارد در دهن می‌گردانند وقتی نشد تُف می‌کنند می‌اندازند دور چقدر این عالی است خب آن روز که اسم آدامس نبود مسلکیها فراوان بود شما در جریان شهادت امام نهم و اینها این تعبیر مسلک و مسلکی را در این کتابهای مقتل می‌بینید فرمود عده‌ای این‌طورند مادامی که یک مَزهٴ ظاهری دارد این را در دهن می‌گردانند ذات اقدس الهی فرمود این حرفها, حرفهای دهنی است حرفهای عقلی نیست, حرفهای قلبی نیست ﴿مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلاَ لِآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن یَقُولُونَ إِلَّا کَذِباً﴾ این ﴿أَفْوَاهِهِمْ﴾ ضمیر به هر دو برمی‌گردد یعنی هم به آباء هم به خود اینها. این آدامسهای دینی هم در دهن پدرانشان بود هم در دهن اینها ﴿کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن یَقُولُونَ إِلَّا کَذِباً﴾ خب البته قول یهود به دو امر منحل شد، قول مسیحیها به دو امر منحل شد قول مشرکین ظاهراً به یک امر همان ولد حقیقی بود چون اینها مجسِّمه بودند قائل به جسم بودن الله بودند بنات الله قائل بودند و مانند آن.
پرسش: ببخشید آیهٴ صد سورهٴ «انعام» ﴿خَلَقَهُمْ﴾ به جن بر می‌گردد؟
پاسخ: «خلق» به الله برمی‌گردد «هُمْ» به آن شرکا برمی‌گردد آنها خودشان قائل‌اند که خالق اینها الله است که ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ اما می‌فرماید اینهایی که این جنّی که شما اینها را شرکای الله قرار دادید اینها شریک الله نیستند مخلوق‌الله‌اند چگونه مخلوق شریک خالق می‌تواند باشد ﴿وَخَلَقَهُمْ﴾ در حالی که خداوند این شرکا را خلق کرده آن‌وقت ﴿وَخَرَقُوا﴾ ضمیر ﴿خَرَقُوا﴾ به همان‌جایی برمی‌گردد که ضمیر ﴿جَعَلُوا﴾ برمی‌گردد ﴿وَجَعَلُوا﴾ آ‌ن مشرکان برای خدا شرکایی که آن شرکا جن است یعنی «جعل الجنّ شرکاء لله و خَرقوا» همان مشرکان برای خدا ﴿بَنِینَ وَبَنَاتٍ﴾، خب.
پرسش:...
پاسخ: شرکت بالأخره بالقول المطلق ممتنع است دیگر ﴿وَجَعَلُوا لِلّهِ شُرَکَاءَ﴾ یعنی در هر کاری چون ذات اقدس الهی ذاتاً واحد است وصفاً واحد است فعلاً هم واحد است بحثهایی که قبلاً داشتیم این بود اینکه گفته می‌شود «لا اله الا الله وحده وحده وحده» اینها که تکرار و تأکید نیست که «لا اله الاّ الله وحده ذاتاً، وحده صفتاً، وحده فعلاً» او ذاتی است «لا شریک له» در ذات، او موصوف است به اسمای حُسنا صفات عُلیا که «لا شریک له فی الصفات» او فاعل کل و خالق کل است که «لا شریک له بالفعل» «وحده وحده وحده» خب اگر این است هر مرحله‌ای اگر کسی گرفتار شرک بشود با این مطلب مخالف است یعنی سخنی است باطل.
بعد فرمود شما این معارف را بازگو می‌کنید ولی خب یک عده نمی‌پذیرند از آن جهت که شما ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ هستید بسیار نگرانید نه چون حرف شما را گوش ندادند یا پیام ما را به زمین گذاشتند بلکه برای اینکه خودشان را به زحمت نیندازند شما نگرانید ﴿فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِم إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً﴾ یک وقت است کسی می‌گوید من مأمورم و معذور همین را باید بگویم دیگر به ما چه، فرمود نه این‌طور نیست اینکه فرمود: «أنا و علیٌّ أبوا هذه الاُمّة» این احساس پدری می‌کند اینها فرزندان اویند این جوامع بشری فرزندان او هستند این ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است لذا بسیار متأثّر می‌شود یک بیان نورانی از امام باقر(سلام الله علیه) رسیده است که «بلیّة الناس عظیمة إن دعوناهم لم یجیبونا و إن ترکناهم لم یهتدوا بغیرنا» ما که نمی‌توانیم بگوییم چندین چراغ دارد و بیراهه می‌رود بگذار بیفتد و ببنید ما که نمی‌توانیم چنین حرفی بزنیم بگوییم رها کنیم می‌افتند در چاه، خب چرا بیفتند در چاه؟ ما یک دردِ سنگینی نسبت به مردم داریم دعوت می‌کنیم نمی‌آیند رها کنیم راه غیر از این نیست ما که نمی‌توانیم بگوییم بگذار تا بیفتد و ببیند جزا اینکه نیست که این بیان نورانی امام باقر(سلام الله علیه) این همان بیان وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که غصّه می‌خورد. خدا در چند بخش آیات فرمود: ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾ این را در جای دیگر فرمود، در این قسمت فرمود: ﴿فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ﴾، ﴿بَاخِعٌ﴾ یعنی «مُهلکٌ» داری جان می‌دهی که اینها قبول نکردند خب قبول نکردند، نکردند ﴿فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِم﴾ به دنبال اینها این‌قدر تلاش و کوشش می‌کنی گویا مثل اینکه می‌خواهی خودت را هلاک کنی ﴿إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً﴾ بر آنها متأسّف بودن، متأثّر بودن بر آنها، غصّه خوردن بر آنها خب لازم نیست چرا؟ این مطلب را به آنها بگو که چیزی در آسمان و زمین برای شما نیست اینها وسیلهٴ سرگرمی است ما زمین را خیلی مزیّن کردیم، باغ و راغ آفریدیم، میوه آفریدیم، نهر آفریدیم، بحر آفریدیم، جبال آفریدیم, بساط زیبایی پهن کردیم اما همهٴ اینها جامه‌ای است بر پیکر زمین ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ نه «لکم» حالا اگر کسی خانهٴ خوب دارد، فرش خوب دارد، اتومبیل خوب دارد آ‌ن زمین را مزیّن کرده یک فرش خوب دوازده متری پهن کرده آن اتاق را زینت داده نه خودش را فرمود این روزی هست روزی نیست شما یک زینت خاصّی دارید که ما برایتان مشخص کردیم آن را در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» بیان فرمود که فرمود إنْ ﴿وَلکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾ فرمود خدای سبحان ایمان را در قلب شما مزیّن قرار داد آیهٴ هفت سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» این است ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾ شما یک محبوب دارید و یک زیور و آن ایمان است بقیه دیگر لجن است حواستان جمع باشد به دنبال آن نروید این بیان نورانی حضرت امیر مکرّر در نهج‌البلاغه با چند تعبیر آمده «اُوبیٰ» آمده، «موبی» آمده، «وَبی» آمده فرمود اینجا خیلی سبز است خیلی پررونق است خیلی پر طمطراق است باغ هست، بوستان هست اما این دنیایی که خیلی مزیّن است به‌به‌ای دارد، استقبالی دارد این یک چراگاه «وَبی» و «موبی» است چراگاه وَبی و موبی آن چراگاه سبزِ خرّم وباخیز است یک گاو نمی‌داند که این پایانش وباست که خب این علف را می‌خورد وبا هم مثل سرطان و سکته و اینها نیست یک بیماری آبروبر است بالأخره حالا کسی با ایست قلبی مُرد خب خدا رحمتش کند این‌چنین نیست که آبرویش رفته باشد که این همه دارند می‌میرند دیگر اما اگر کسی وبا گرفته بالا تاس پایین لگن، پایین لگن بالا تاس این دیگر آبرو نمی‌ماند برایش فرمود این بیماریها، این گناهها، این باندبازیها این آبروبر است مواظب آبرویتان باشید هر چه در روی زمین است خیلی زیباست ولی زینت ارض است زینت شما چیز دیگر است که در سورهٴ «حجرات» است شما ایمان دارید، علاقهٴ به خدا دارید، فهم دارید، ادب دارید، انسانیّت دارید و قناعت کارتان را هم انجام بدهید در متن سیاست هم هستید بیرون هم نیستید آدم می‌تواند در متن سیاست باشد مثل سیّد مدرّس فرمود بقیه دیگر بازی است هیچ وقت خودتان را به وبا و موبی و اُوبیٰ و وَبی آلوده نکنید ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ حالا رفتید آسمان سفینه‌های فراوانی، اجاره‌نشینی یا غیر اجاره‌نشینی یا برای خودتان رفتید کُرهٴ مریخ رفتید با کهکشانها مأنوس شدید آنجا هم همین حرف است اگر کهکشان هست، اگر شمس و قمر هست، اگر ستاره‌های ثابت و سیّار هست ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾ آنها هم زینت آسمان است نه زینت شما آسمان بروید زینتتان سورهٴ «حجرات» است، زمین بروید زینتتان در سورهٴ «حجرات» است چیزی که جدای از انسان است زینت انسان نیست آبروبر است بالأخره اگر کسی آن قدرت را پیدا کرد که حالا گفت امروز همه مِلک جهان زیر پَر ماست رفته آسمانی شده خب شده اما این راهِ شیری زینت آسمان است نه زینت او ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾ بنابراین اگر انسان بخواهد خود را مزیّن کند تنها زیور او ایمان به خدا و محبّت الهی است.
پرسش: اینکه فرمود ﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ﴾
پاسخ: بله دیگر آن چهار شهوت بود در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» فرمود: ﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ﴾ فرمود زینتی که برای مردم تزیین داده شده ما زینت ندادیم آن کسی که زینت داده برای مردم ﴿زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ﴾ است ما مزیّن نکردیم آ‌نکه به خدا منسوب است همین تزیین سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» است فرمود انسان یا گرفتار جماد است یا گرفتار نبات است یا گرفتار حیوان است یا گرفتار هم‌نوع خود دیگر بیش از این چهار سرگرمی که ندارد ﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ﴾ که بیش از هر چیزی دامنگیر انسان می‌شود و فرزند ﴿مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ﴾ از اینها قناطیر مقنطره که جماد است، از آنها خِیل مسوّمه که دام است و حیوان، از آنها که بگذریم می‌شود حرث کشاورزی، باغ، بوستان و مانند آن دیگر بیش از این چهار زینت که برای بشر روی زمین وسیلهٴ آزمون نیست که فرمود آنچه که در روی زمین است ما این را زینت زمین قرار دادیم ولی آزمون شماست شما را با زینت زمین می‌آزماییم تا شما زینت خودتان را جستجو کنید که ایمان است ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ﴾ یعنی این انسانها را که ﴿أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً﴾ یعنی «أخلص عملا» چه کسی بهتر کار می‌کند.
پرسش: به خدا هم نسبت داده شده می‌فرماید ﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی﴾
پاسخ: حرام نکرده زینة الله این خَلق الله دیگر بله «أخرج لعبادی» که برای بهره ببرد اما زینت او نیست این زینت مخلوقِ خداست برای اینکه خودش اینجا فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا﴾ اگر ﴿إِنَّا جَعَلْنَا﴾ است ﴿خلقنا﴾ هم هست جعل هم برای اوست پس زینة الله است زینة الله است یعنی زینت آنکه خَلقه الله تعالی نه زینةٌ که «تزیّن الله سبحانه و تعالی» ـ معاذ الله ـ پس زینة الله هست مثل ﴿نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْیَاهَا﴾ فرمود وجود مبارک صالح به این قوم گفت ﴿نَاقَةَ اللَّهِ﴾ که منصوب به آ‌ن اغراست یعنی «احذروا، بعّدوا انفسکم» از آن زینت خدا این ﴿نَاقَةَ اللَّهِ﴾ است آن أرض الله است، آن جَبل الله است، آن بحر الله است، آن نهر الله است این هم زینة الله است یعنی زینتی که خَلقه الله اما این‌چنین نیست که «تزیّن الله سبحانه و تعالی» ـ معاذ الله ـ اینکه نیست و این هم زینت انسان نیست برای اینکه بالصراحه در سورهٴ «کهف» که محلّ بحث است فرمود ما این را زینت زمین قرار دادیم تا شما را بیازماییم حرام نیست و اما خودتان را به چاه نیندازید بهره‌برداری از اینها حلال است از راه حلال به دست بیاورید بهره‌برداری کنید اما شما زینتتان چیز دیگر است آنکه گرفتار تکاثر است می‌گوید ﴿هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْیاً﴾ تمام تلاش و کوشش‌شان این است که ببینند چه کسی چشم‌گیرتر است، چه کسی بیشتر چشم‌پُر می‌کند ﴿رِءْیاً﴾ یعنی رؤیت، دیدن، خب.
پرسش: «خلق له» و «خلق لکم» آنها چه
پاسخ: خب بله حلال است دیگر حرام که نیست این همه مواهب الهی برای بشر خلق شده دیگر اما حلال دارد و حرام انسان از حرامش می‌گذرد حلالش برای او طیّب و طاهر خواهد بود بعد فرمود شما برای این اگر خدای ناکرده بخواهید از آ‌ن زینت اصلی بمانید بدانید این آخرش پژمردگی است ﴿وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیداً جُرُزاً﴾ صَعید یعنی وجه الأرض فرمود این کوههایی که هست هنگام فرارسیدن جریان معاد ما این کوهها را می‌کوبیم این درّه‌ها را تسطیح می‌کنیم ﴿وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً ٭ فَیَذَرُهَا قَاعاً صَفْصَفاً ٭ لاَّ تَرَی فِیهَا عِوَجاً وَلاَ أَمْتاً﴾ این برای برنامه‌های درازمدت اما برنامه‌های کوتاه‌مدت یا میان‌مدت این باغ و بوستان چیست؟ فرمود: ﴿وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیداً جُرُزاً﴾ صَعید وجه الأرض است که دارد ﴿فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً﴾ ما این سطح زمین را از این درختها و نهالها و گُلها و ریاحین خشک می‌کنیم دیگر هیچ گُل و ریحانی دیگر روی زمین نیست خَزان بالأخره در کنار هر بهاری هست این می‌شود صَعید جُرُز، آن می‌شود قاع صفصف در برنامه‌های درازمدّت این کوهها کَنده می‌شوند، درّه‌ها تسطیح می‌شوند زمین می‌شود قاع صفصف در برنامه‌ کوتاه‌مدت و میان‌مدّت همین است که ﴿وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیداً جُرُزاً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:48

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی