- 148
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 4 تا 9 سوره کهف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 4 تا 9 سوره کهف":
﴿فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ﴾ مَکث به معنای درنگ, ماندن منتها با انتظار هست
یک وقت است یک حالت درنگی و انتظار در آن هست این ثبات مع الانتظار را مکث میگویند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیُنْذِرَ الَّذِینَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً ﴿4﴾ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلاَ لِآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن یَقُولُونَ إِلَّا کَذِباً ﴿5﴾ فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِم إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً ﴿6﴾ إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ﴿7﴾ وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیداً جُرُزاً ﴿8﴾ أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً ﴿9﴾
کلمهٴ مَکث در این کریمه توضیح خاصّی ارائه نشد برای اینکه هم در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» هم در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این واژه بازگو شد. در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» آمده است که ﴿أَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ﴾ مَکث به معنای درنگ, ماندن منتها با انتظار هست در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که قبلاً بحثش گذشت فرمود: ﴿وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلَی مُکْثٍ﴾ مَکث و مُکث ثَبات با انتظار است یک وقت کسی یکجا میماند ثابت است این را نمیگویند مَکث این را میگویند «ثَبَت», «بَقیٰ» و کذا اما یک وقت است یک حالت درنگی و انتظار در آن هست این ثبات مع الانتظار را میگویند مَکث چون اینها که وارد دوزخ شدند منتظر خروجاند بالأخره یا منتظر مرگاند گاهی میگویند ﴿یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذَابِ﴾ یا به مالک(سلام الله علیه) مسئول دوزخ میگویند: ﴿یا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ از خدایت بخواه که مرگِ ما را برساند و ما از این وضع برهیم پس ثَبات مع الانتظار را میگویند مَکث و قبلاً هم در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» و در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بحثش گذشت منتها در خود مَکث یا مُکث و همچنین لَبث ابدیّت اخذ نشده لذا در این کریمه ﴿مَاکِثِینَ فِیهِ أَبَداً﴾ را ذکر فرمود چون مربوط به مشرکان و کفار است در جریان لَبث یعنی ماندن آن هم ابدیّت مأخوذ نیست لذا در سورهٴ مبارکهٴ «نبأ» دارد ﴿لاَبِثِینَ فِیهَا أَحْقَاباً﴾ اینها چند قرن در آنجا میمانند از ابدیّت عذاب آنها سخنی به میان نیامده زیرا آن گروه احیاناً معذّب غیر ابدی هستند, خب.
فرمود اینها که میگویند: ﴿اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً﴾ حرفِ عظیمی میزنند اینها درک ندارند ولی مجموعه آسمان و زمین درک دارند آنها از شدّت خشم نزدیک است فرو بریزند از حرفِ اینها در سورهٴ مبارکهٴ «طه» و مانند آن این مضمون هست که اینها که میگویند ﴿اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً﴾ نزدیک است که آسمانها شکافته شوند از بس که این سخن, سخن بدی است. در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» آیهٴ 89 به بعد این است ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً ٭ لَّقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إِدّاً ٭ تَکَادُ السَّماوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّاً﴾ نزدیک است این آسمان و زمین در هم کوبیده بشود و فرو بریزد از بس این حرفِ شما حرف بدی است, خب. آنها که اهل درکاند اینطور است مشابه این درباره عظمت وحی هم در سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» و اینها هم آمده که وحی وقتی هبوط میکند, نزول میکند این مسیر را طی میکند گویا آسمانها میخواهند شکافته بشوند, تکه تکه بشوند از عظمت وحی و از جلال و شکوه وحی ﴿یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ﴾ دربارهٴ هبوط و نزول وحی هم آمده. این کلمه ﴿کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ﴾ اینها که عاقلانه و عالمانه سخن نمیگویند از همین دهنشان برمیآید عقلی که ندارند از آن عقل خارج بشوند این حرف بسیار حرف سنگینی است ﴿مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلاَ لِآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن یَقُولُونَ إِلَّا کَذِباً﴾ که در بحث دیروز فرق بین قضیه و خبر و مُخبِر, بین جهت قضیه, صدق و کذب خبری, صدق و کذب مُخبری این پنج, شش امر قبلاً گذشت حالا فرمود: ﴿فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِم﴾ در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «توبه» و مانند آن هم مشابه این گذشت فرمود پیامبری برای شما مبعوث شد که ﴿عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ﴾ شما در زحمت باشید این واقعاً رنج میبرد این تنها ﴿مَا عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاَغُ﴾ نیست که بگوید خواه شما بپذیرید یا نپذیرید اینچنین نیست او یک والِد رئوف است, او یک اَب رحیم است, او ﴿بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ﴾ است این مظهر این دوتا نام است ذات اقدس الهی خود را به عنوان رئوف و رحیم معرفی کرده و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را مظهر این دو نام نامیده فرمود: ﴿بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ﴾ خب ﴿رَؤُفٌ رَحِیمٌ﴾ وصف خدای سبحان است منتها صفتِ فعل است مظهر تامّ این دو صفت وجود مبارک پیامبر است فرمود: ﴿لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ﴾ خب چنین رهبری است خب چرا غصه نخورد میداند که شما دارید کجا میروید و میبیند که به کدام سَمت میروید اینکه نمیتواند بگوید ما وظیفهمان عمل کردیم اینطور نیست آدم نسبت به بچهاش اینطور حرف میزند میگوید ما وظیفهمان را عمل کردیم میخواهد بیفتد میخواهد نیفتد ممکن است نسبت به دیگری چنین حرفی بزند اما نسبت به بچهاش که چنین حرفی نمیزند حضرت فرمود ما اُبوّتمان را اعلام کردیم «أنا و علیٌّ أبوا هذه الاُمّة» حالا شما نپذیرفتید یک فرزند عاقّید ما تنها معلّم و مبلّغ و مبشّر و مُنذِر نیستیم «أنا و علیٌّ أبوا هذه الاُمّة» برای ما بسیار سخت است حالا اگر کسی بچهای نافرمان دارد عقوق یعنی عصیان, عاق یعنی عاصی فرزندی که نسبت به پدر و مادر نامهربان است میگویند «عَقّ والدیه» یعنی «عصاهما» عاق یعنی عاصی, عقوق یعنی عصیان حالا اگر بچه نافرمان شد پدر میگوید به من چه یا بالأخره غصه میخورد اینکه فرمود: «أنا و علیٌّ أبوا هذه الاُمّة» این تفسیری است برای بیان این جملهٴ نورانی قرآن کریم که فرمود: ﴿بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ﴾ پس او گذشته از اینکه معلم کتاب و حکمت است, مزکّی هست, مربّی هست, شاهد هست, سراج منیر هست, داعی الی الله هست, رئوف و رحیم هم هست لذا غصّه میخورد منتها این غصّه را ذات اقدس الهی تعدیل کرده فرمود اینقدر متأسّف بشوی که داری جانت را از دست میدهی اینطور نباشد «بَخع نفسه» یعنی «أهلک نفسه» فرمود: ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾ اینقدر غصّه بخوری که داری جان بدهی اینطور نباشد, خب. ﴿فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِم إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً﴾ چرا؟ سیدناالاستاد میفرماید این دوتا آیه یک بیان عجیبی در ساختار خلقت جهان و انسان دارد برای اینکه فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً﴾ این یک آیه, ﴿وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیداً جُرُزاً﴾ این آیه دوم, بیان ایشان این است که ایشان میفرمایند اینجا سخن عجیب است این است که انسان از راه دور آمده البته بدنی دارد که از ناحیه طبیعت برخاست که ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ﴾ اما اصالت این, حقیقت این, گوهر این, هویّت این با ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ است از جای دیگر آمده اینجا غریب است چون اینجا غریب است اُنس نمیگیرد بسیار سخت است برای انسان که در دنیا بماند خدای سبحان فرمود ما برای اینکه او را سرگرم کنیم و علاقهمند کنیم این مهمانخانه را آرایش دادیم هر چه او بخواهد ما اینجا فراهم کردیم آسمان را مزیّن کردیم, زمین را مزیّن کردیم ﴿زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾ برای آسمان است, ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ برای زمین است زینت زمین است, زینت آسمان است علاقهٴ به جاه و مقام و فرزند و اینها را هم در درون او نهادینه کرد تا این را سرگرم کنیم که بماند اینجا چون ما کار داریم با او, میخواهیم او را بپرورانیم او اگر بخواهد به جایی برسد باید در کلاس درس شرکت کند, در کلاس امتحان شرکت کند منتها این هفتاد سال یا هشتاد سالی که هست هر لحظهاش امتحان است تا آنجا که میفهمد فرمود ما این را زینت دادیم تا اینکه این خو بگیرد احساس غربت نکند وگرنه وطن اصلی او جای دیگر است این بیان نورانی حضرت سیّدالشهداء(سلام الله علیه) که در مکه ایران فرمودند: «مَن کان فینا باذلاً مهجته و موطناً علی لقاء الله نفسه» یعنی کسی که وطنشناس باشد توطین کند وطنش را بشناسد به طرف وطنش بخواهد برگردد وطن ما لقاء الله است چون از آنجا آمدیم ما که از اینجا برنخاستیم که اگر ﴿وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ هست, اگر از جای دیگر آمدیم از مشهَد و محضر الهی آمدیم وطن ما آنجاست لذا وقتی آنجا برمیگردیم میگویند ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ﴾ رجوع کردیم ما از آنجا آمدیم به همانجا برمیگردیم دیگر پس اینجا برای ما جای غریبی است احساس غربت میکنیم برای اینکه این غربت زدوده بشود اینجا را آراستند بعد هم به ما گفتند تمام این آرایش و پیرایش برای زمین و آسمان است برای شما نیست بعد هم فرمودند این صحنه, صحنهٴ بازی است نه زمین, زمین جای بازی نیست آسمان جای بازی نیست دریا و صحرا آیات الهیاند ﴿أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ﴾ , ﴿سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ﴾ آسمان آیهٴ الهی است, زمین آیهٴ الهی است, همهٴ مخلوقات حقّاند ﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ هیچ کدامشان باز نیستند اما دنیا بازی است نه زمین شما در هیچ جای قرآن نمیبینید خدا از زمین بد گفته باشد یا از آسمان بد گفته باشد یا از آب و هوا بد گفته باشد اینها مخلوقات الهیاند, آیات الهیاند این من و ما که من به اینجا رسیدم به این مقام رسیدم این برای من است من این مدیریت دارم من آن سِمت را دارم من آن جاه را دارم این میشود دنیا, خب پس ما یک دنیا داریم که اعتبارات است یک زمین و آسمان داریم که تکوینیّات است زمین و آسمان تکوینی است و مخلوق خداست و در هیچ جای قرآن خدا زمین را بد نگفته آسمان را بد نگفته, آب و هوا را بد نگفته اما همهاش دنیا را مذمّت کرده ﴿غَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا﴾ دنیا لَعب است, لهو است, فلان است, فلان است این را گفته این هم یک مسئله, خب این دنیا که لهو و لعب است در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» آمده است ﴿اعْلَمُوا أَ نَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ که بارها به عرضتان رسید مرحوم شیخ بهایی(رضوان الله علیه) میفرماید که ذات اقدس الهی مقاطع دنیا را در پنج بخش خلاصه کرده فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَ نَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ از دوران کودکی تا فرتوتی و کهنسالی انسان گرفتار این پنج مقطع بازی است اگر کودک است یک طور بازی دارد, اگر نوجوان است یک طور دیگر بازی دارد, اگر جوان است یک طور بازی دارد, اگر میانسال است یک طور بازی دارد, اگر سالمند است و از همه لذایذ افتاده فقط بازی و تکاثر است اینقدر مال دارم, اینقدر اولاد دارم, اینقدر اعتبار دارم, اینقدر جاه دارم و تکاثر است که آن بخش پایانی است, خب این مقاطع پنجگانه هم همهاش شده بازی پس دنیا به عنوان قضیه حصری فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَ نَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ﴾ خب پس این بازیچه است خودش هم چه در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» در سایر سُوَر فرمود ما بازیگر نیستیم ﴿وَمَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ﴾ ما اهل بازی نیستیم اگر بخواهیم بازیگر باشیم که نزد خودمان بساط بازی پهن میکنیم نه اینجا, خب این پنج, شش اصل را نگاه کنید آنگاه تا روشن بشود که چطور سیدناالاستاد میفرمایند این دو آیه با بیان عجیب ساختار انسان و جهان را تشریح میکند. پس فرمود پنج مقطع است و همهاش هم بازی است و بعد فرمود ما بازیگر نیستیم خب پس این را چه کسی آفریده؟ اگر دنیا جز بازیچه چیز دیگر نیست و اگر شما بازیگر نیستید پس دنیا ساخت چه کسی است؟ آن تحلیل نهایی ایشان این است البته در این بخش از المیزان ندارد.
میفرمایند این بازیچه است این چرخ و فلک است اما یک مدیر حکیم, یک شهربان حکیم, یک قائد حکیم کودک, نوجوان, جوانها را به بازی میگیرد با این چرخ و فلک نوجوانها را به چرخ فلک بازی گرفتن بازیچه نیست حکمت است شما ببینید یک پدر حکیم یا حوزوی یا دانشگاهی درس خوانده این وقتی به منزل میرود یک عروسک برای بچه کوچکش میخرد این عروسک اثاث بازی است این پدر حکیم, عاقل, فرزانه او بازیگر نیست کودک را به بازی گرفتن حکمت است فرمود ما بازیگر نیستیم شما را داریم بازی میدهیم که مدّتی اگر خسته شدید با این اسباببازی سرگرم بشوید منتها انبیا فرستادیم عقل از درون, انبیا از بیرون که به شما بگویند وقتی وارد مدرسه شدید یک ساعت ساعت ورزش یا یک ربع زنگ تفریح و آزادی اما شما همهٴ روز را به آن زنگ تفریح و ورزش صرف نکنید بچههای مدرسه را به بازی دعوت کردن حکمت است آن هیئت مدیره مدرسه بازیگر نیستند کارِ آنها هم بازیچه نیست ولی بچه را بازی گرفتن عین حکمت است فرمود ما بازیگر نیستیم این بازیچه را هم ما آفریدیم شما را به بازیچه مقداری سرگرم میکنیم این هم حکمت است ولی از درون و بیرون, از عقل و وحی و نقل به شما هشدار میدهیم که بازی حدّی دارد برای اینکه خستگیتان رفع بشود شما الآن وقتی که این عروسک را یا اثاث بازی را برای بچههایتان میخرید همهٴ وقت او را صرف این بازی میکنید یا بگویید یک مقدار بازی یک مقدار هم مشق, یک مقدار بازی یک مقدار هم درس ریاضی فرمود ما این صحنه را آفریدیم آنهایی که بزرگسال به دنیا آمدند نظیر ﴿وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً﴾ خواه امام جواد(سلام الله علیه) خواه ائمه دیگر اینها اهل بازی نیستند وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) مشغول هدایت بود کسی از حضرت سؤال کرد که بالأخره بعد از شما چه کسی است؟ امام هفتم؟ فرمود: «مَن لا یلهو و لا یلعب» کسی که اهل بازی نیست طولی نکشید که وجود مبارک امام کاظم یک کودک چند سالهای بود وارد حیاط شد برّهای در اختیار داشت به این گوسفند دستور داد «اُسجدی لربّک» فوراً امام صادق, امام کاظم(سلام الله علیهما) را در آغوش گرفت فرمود: «بأبی و أمّی مَن لا یلهو و لا یلعب» پدر فدای پسری بشود که اهل بازی نیست اینها حسابشان جداست اما به ما گفتند بالأخره یک ساعت بازی بقیه را به آن درس و مشق و عبادت و معرفت و تحقیقات علمی این عصارهٴ بیان سیدناالاستاد است که میفرماید این دوتا آیه بیان عجیب وضع انسان و جهان را ذکر میکند ما بازیچه داریم ولی بازیگر نداریم نه خودمان موظّفیم بازیگر باشیم نه کسی بازیگر در عالَم هست به نام خدای سبحان فرمود حواستان جمع باشد یک وقت هم ما این بساط بازی را جمع میکنیم ﴿إِنَّا لَجَاعِلُونَ﴾ با جملهٴ اسمیه, با لام تأکید, با «نون» تأکید ﴿إِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیداً جُرُزاً﴾ ما این سطح زمین را به صورت یک خزان عمومی در میآوریم بساط این بازی را جمع میکنیم چون بازی وسیله است اینکه هدف نیست بهشت بازی نیست, جهنم بازی نیست, قیامت بازی نیست ابدی است اما دنیا این محدوده بازی است ما بساط بازی را جمع میکنیم لذا فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ﴾ هر چه هست ﴿زِینَةً لَّهَا﴾ حواستان جمع باشد. در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آنجا مشخص فرمود که بحثش قبلاً گذشت فرمود در ضمن مَثلی جریان زینت زمین را تشریح کرد فرمود وضع زمین این است که آنچه را که در خودش مییابد زینت اوست نه زینت اهل زمین آیه 24 سورهٴ مبارکهٴ «یونس» این است که ﴿حَتَّی إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّیَّنَتْ﴾ این را گرچه به عنوان مثال ذکر میکند گرچه دارد دنیا را به این تشبیه میکند ولی این تزیّن را به زمین نسبت میدهد چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «کهف» در چند آیه بعد که خواهد آمد فرمود: ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ﴾ آیهٴ 46 همین سورهٴ «کهف» ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ﴾ این مال مطلق است هم قناطیر مقنطره را شامل میشود, هم خیل مسوّمه را شامل میشود, هم حرث را شامل میشود همه را شامل میشود ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ نه زینت شماست, خب پس ما زینتمان کجاست فرمود در سورهٴ «اعراف» که بحثش گذشت فرمود: ﴿خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ﴾ شما زینتتان آنجاست در معبدتان است اگر خواستید خودتان را بیارایید بروید در معبد بخواهید زمین را ببینید بله آنچه که هست زینت زمین است شما عملهٴ دیگری نباشید آخر خودتان را مزیّن کنید چرا برای دیگری کار میکنید بیانی که بحث مسکن قبلاً داشتیم مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) این را از امام(سلام الله علیه) نقل کرد که آنهایی که بیش از حدّ لازم بنا درست میکنند یک وقت است کسی برای اجارهٴ دیگران است, فروش دیگران است خب این در حقیقت خدمتی دارد میکند به جامعه ده طبقه, بیست طبقه دارد به دیگری خدمت میدهد این حساب دیگر است یک وقت برای خودش دارد برج میسازد که چند مرتبه بنشیند دربارهٴ اینگونه از افراد روایتی که مرحوم صاحب وسائل نقل کرده این است که فرشتگانی به اینگونه افراد میگویند «یا أفسق الفاسقین أین تُرید» کجا میخواهی بیایی؟ خب مگر ما چقدر میخواهیم زندگی کنیم و چقدر میخواهیم مرفّه باشیم یک وقت است خدمت به جامعه است آن خیر و رحمت و برکت است آن دیگر برای شخص نیست حالا یا میفروشد یا اجاره میدهد بالأخره یک کار تولیدی است اما فقط خودش میخواهد این بهره را ببرد میگویند «یا أفسق الفاسقین أین تُرید» پس اگر ما خودمان بخواهیم مزیّن بشویم, زینت خودمان را مشخص بکند او همانطوری که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت وضعش این بود که ﴿خُذُوا زِینَتَکُمْ﴾ آیه 31 سورهٴ «اعراف» این بود ﴿یَا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ﴾ گرچه برخی احتمال دادند که وقتی میخواهید بروید مسجد زینتهایتان را در بیاورید اما بالأخره میتواند این معنا هم باشد.
یک روایت لطیفی را مرحوم صدوق در کتاب شریفی من لا یحضره الفقیه در لباس مصلّی در آنجا ذکر میکند که اگر کسی لباس خوبی, نویی در منزل دارد این را برای مهمانیاش نگه داشته و اگر از مهمانی آمده این لباس را گرفته و همان لباس مُندرس منزل را پوشیده و نماز خوانده مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف من لا یحضره الفقیه از امام(سلام الله علیه) نقل میکند که این شخص معلوم میشود که «فلیس لله اکتسی» این معلوم میشود کِسوهاش و جامه در برکردنش برای خدا نیست خب خدا در میآورد دیگر خب آدم لباس نو دارد اوّلین بار با آن نماز بخواند چه بهتر که با او نماز بخواند نه اینکه این را بگذارد کنار لباس کهنهٴ منزلی را بگیرد با آن نماز بخواند این ﴿خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ﴾ این را هم میتواند شامل بشود.
خب, بنابراین این دوتا آیه طبق فرمایش ایشان یک بیان جامعی است که هم وضع دنیا را تشریح میکند, هم وضع ما را تشریح میکند و هم خدمت رساندن به دیگران را هم از تنبیل و بیکاری و بیتولیدی جلوگیری میکند, هم از انباشتن برای خود جلوگیری میکند ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ بعد فرمود این در یک مقطع خاص است ﴿لِنَبْلُوَهُمْ﴾ تا شما را ما بیازماییم همین پس برای آزمون است ﴿لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً﴾ بعد در آیه دیگر فرمود: ﴿وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیداً جُرُزاً﴾ ما بعد ویران میکنیم ما که قصدمان این نبود که اینجا بیاراییم که تا اگر یک وقت خواستیم ویران کنیم کسی به ما اعتراض بکند که چرا ساختی تا ویران بکنی که, ما حالا یک مَهد کودکی بود, کودکستانی بود یک بساط بازی داشتند برای اینکه بچهها آنجا بازی کنند حالا بچهها که رفتند این بساط بازی برای چه باشد خب این را تبدیل میکنند به چیز دیگر, بنابراین آنچه را که ایشان اینجا فرمودند ناظر به همین دو, سه بخش است به ضمیمه آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» آمده که ﴿اعْلَمُوا﴾ آیهٴ بیست سورهٴ مبارکهٴ «حدید» این است که ﴿اعْلَمُوا أَ نَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ من اینقدرم, به من اینقدر رأی دادند اینها بازی است و چون بازی است دامنگیر ما میشود اینچنین نیست که ما اینها را رها بکنیم در زمان بازنشستگی اینها ما را رها بکنند که, اگر کسی برای خدمت هست «طوبیٰ له و حُسن مآب» یک نعمت خوبی است اما اگر خدای ناکرده کسی گرفتار این اوهام باشد در دوران کهنسالی بعد کم کم عندالاحتضار ما همهٴ این امور را رها میکنیم اینها چنگ میزنند ما را رها نمیکنند سرّ اینکه انسان در هنگام مرگ فشار میبیند فشار جان دادن برای همین است که ما رها کردیم این رها نمیکند مگر اینها که تبهکاراناند دنیا را رها کردند دنیا اینها را رها میکند اگر دنیا اینها را رها بکند که آدم فشار جان دادن ندارد که, فشار قبر ندارد که, یک معتاد را وقتی گرفتند او هر چه دستش است میاندازد دور اما آن مواد را انداخته دور اعتیادش را که نینداخت دور این اعتیاد او را به فریاد در میآورد مشکل ما در حال مرگ این است که ما متعلَّق علاقه را ترک میکنیم چه بخواهیم چه نخواهیم ولی تعلّق در اختیار ما نیست که ترکش کنیم این دو, این تعلّق بدون متعلَّق دادِ ما را در میآورد این سه, چرا معتاد وقتی مواد از او گرفتند دادش بلند است؟ برای اینکه اعتیاد بیمواد در میآورد تعلّق بدون متعلَّق فریاد آدم را در میآورد این میشود فشار قبر حالا این به صورت یا آتش در میآید یا آن عمود آهن در میآید یا سایر چیزهاست که «أعاذنا الله من شرور أنفسنا» این جزئیاتش را باید روایات مشخص کند ولی اصل درد این است, خب.
در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» که فرمود اینها مقاطع پنجگانه دارد معلوم میشود که بعضیها کودکان هشتاد سالهاند, بعضی کودکان نود سالهاند, بعضی کودکان هفتاد سالهاند بازی, بازی است دیگر حالا فرق نمیکند یک وقت با این اسب چوبی سوار میشود, یک وقت چرخ و فلک سوار میشود بازی میکند یک وقت با بازیهای دیگر خودش را سرگرم میکند این کریمهٴ سورهٴ مبارکهٴ «حدید» پنج مقطع است دیگر حالا اگر کسی رفته در پارکی ورزش کرده برای کهنسالها یک طور ورزش, برای نوسالها یک طور ورزش او چون یک گوشه دیگر است یک گوشهٴ باغ است آن بازی نیست خب بازی است دیگر حالا آن شخص چون هشتاد سالش است نرمش دارد بازی دارد آن بازی نیست؟ بازی است بالأخره دیگر حالا بعضیها کودک هشتاد سالهاند بعضیها کودک هفت ساله, هشت ساله بازی, بازی است فرمود اگر این شد حیاتِ دنیا لَعب است و لهو است و زینت است و تفاخر است این استنباط البته برای مرحوم شیخ بهایی است غالباً در کتابها هم از ایشان نقل شده که مقاطع دنیا در همین پنج مقطع بازی خلاصه میشود دنیا بما أنّها دنیا نه زمین و آسمان ﴿وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ﴾ که بعد به صورت خزان درمیآید, خب.
قصّهٴ اصحاب کهف برای خیلیها شنیده شده بود و تعجّبآور که چگونه یک چند نفر جوان اینها سیصد سال شمسی به خواب رفتند و 309 سال قمری به خواب رفتند نه غذایی خوردند نه آبی نوشیدند خواب به این طولانی, بیغذایی, بیآبی این قصّه برای آنها تعجّبآور بود این «أم», «أم» استفهامی است که همراه با معنای انقطاع است یعنی شما گمان کردید ﴿أَمْ حَسِبْتَ﴾ یعنی «بل حسبت أیّها المخاطب» که این کار, کار عجیبی است مگر میشود انسان سیصد سال بخوابد, مگر میشود انسان سیصد سال آب نخورد, مگر میشود انسان سیصد سال غذا نخورد ﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً﴾ درست است شگفتآور است اما برای شما شگفتآور است نسبت به آیات ما نه, ما هر روزه از این کارها را داریم ما یک مُشت خاک را یک ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ را به صورت این لؤلؤ لالا در آوردیم الآن صدها دانشکده تلاش و کوشش میکنند تا این انسان را بشناسند آن هم تازه بدنش را بشناسند نه روحش را کسی میخواهد متخصّص چشم چپ بشود, کسی میخواهد متخصّص چشم راست بشود بسیاری از بیماریهاست که مربوط به چشم است هنوز کشف نشده, بسیاری از بیماریهاست که مربوط به گوشت است هنوز کشف نشده, این چشم چیست؟ این گوش چیست؟ این قلب چیست؟ چطور جوانه زده؟ همین یک قطره آب ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ فرمود اینها که عجب نیست سیصد سال کسی بخوابد ما هر روز داریم از این کارها میکنیم هر روز داریم از این معجزات به شما نشان میدهیم چون حالا عادی است برای شما احساس تعجّب نمیکنید.
دربارهٴ رقیم جناب زمخشری در کشاف پنج الی شش قول ذکر کرده که رقیم چیست؟ حالا برخیها گفتند که اسم آن منطقهای که قریهای که اینها اهل آن قریه بودند رَقیم بود برخیها گفتند نه آن مکانی که این کهف در آنجا بود رقیم بود, برخیها گفتند که چون اسامی اینها در لوحی مرقوم شد آنجا نصب شد شده رقیم, برخیها گفتند چون اسامی و قصّه و داستان اینها در سینهٴ همان غار در درون غار حک شد مرقوم شد شده رقیم یکی از وجوه ضعیف هم این است که این رقیم اسم آن کَلب است اینها وجوهی است که گفته شده, فرمود حالا شما خیال کردید که این کار, کار عجیبی است برای ما ﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً﴾ برای شما ممکن است تعجّبآور باشد ولی در بین ما ما از این آیات فراوان داریم حالا اصل این قسمت را که قرآن کریم نقل میکند انشاءالله بازگو بشود روایات معتبری که ضمن این هست چون مستحضرید این حکم شرعی را به همراه ندارد باید طوری باشد که بالأخره طمأنینهبخش باشد این هم مطلب دیگر اگر یک خبر واحدی بود مخالف عقل نبود, مخالف روایات نبود, مخالف آیه نبود آن را هم ممکن است آدم پذیرفت.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
﴿فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ﴾ مَکث به معنای درنگ, ماندن منتها با انتظار هست
یک وقت است یک حالت درنگی و انتظار در آن هست این ثبات مع الانتظار را مکث میگویند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیُنْذِرَ الَّذِینَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً ﴿4﴾ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلاَ لِآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن یَقُولُونَ إِلَّا کَذِباً ﴿5﴾ فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِم إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً ﴿6﴾ إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ﴿7﴾ وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیداً جُرُزاً ﴿8﴾ أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً ﴿9﴾
کلمهٴ مَکث در این کریمه توضیح خاصّی ارائه نشد برای اینکه هم در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» هم در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این واژه بازگو شد. در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» آمده است که ﴿أَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ﴾ مَکث به معنای درنگ, ماندن منتها با انتظار هست در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که قبلاً بحثش گذشت فرمود: ﴿وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلَی مُکْثٍ﴾ مَکث و مُکث ثَبات با انتظار است یک وقت کسی یکجا میماند ثابت است این را نمیگویند مَکث این را میگویند «ثَبَت», «بَقیٰ» و کذا اما یک وقت است یک حالت درنگی و انتظار در آن هست این ثبات مع الانتظار را میگویند مَکث چون اینها که وارد دوزخ شدند منتظر خروجاند بالأخره یا منتظر مرگاند گاهی میگویند ﴿یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذَابِ﴾ یا به مالک(سلام الله علیه) مسئول دوزخ میگویند: ﴿یا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ از خدایت بخواه که مرگِ ما را برساند و ما از این وضع برهیم پس ثَبات مع الانتظار را میگویند مَکث و قبلاً هم در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» و در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بحثش گذشت منتها در خود مَکث یا مُکث و همچنین لَبث ابدیّت اخذ نشده لذا در این کریمه ﴿مَاکِثِینَ فِیهِ أَبَداً﴾ را ذکر فرمود چون مربوط به مشرکان و کفار است در جریان لَبث یعنی ماندن آن هم ابدیّت مأخوذ نیست لذا در سورهٴ مبارکهٴ «نبأ» دارد ﴿لاَبِثِینَ فِیهَا أَحْقَاباً﴾ اینها چند قرن در آنجا میمانند از ابدیّت عذاب آنها سخنی به میان نیامده زیرا آن گروه احیاناً معذّب غیر ابدی هستند, خب.
فرمود اینها که میگویند: ﴿اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً﴾ حرفِ عظیمی میزنند اینها درک ندارند ولی مجموعه آسمان و زمین درک دارند آنها از شدّت خشم نزدیک است فرو بریزند از حرفِ اینها در سورهٴ مبارکهٴ «طه» و مانند آن این مضمون هست که اینها که میگویند ﴿اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً﴾ نزدیک است که آسمانها شکافته شوند از بس که این سخن, سخن بدی است. در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» آیهٴ 89 به بعد این است ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً ٭ لَّقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إِدّاً ٭ تَکَادُ السَّماوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّاً﴾ نزدیک است این آسمان و زمین در هم کوبیده بشود و فرو بریزد از بس این حرفِ شما حرف بدی است, خب. آنها که اهل درکاند اینطور است مشابه این درباره عظمت وحی هم در سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» و اینها هم آمده که وحی وقتی هبوط میکند, نزول میکند این مسیر را طی میکند گویا آسمانها میخواهند شکافته بشوند, تکه تکه بشوند از عظمت وحی و از جلال و شکوه وحی ﴿یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ﴾ دربارهٴ هبوط و نزول وحی هم آمده. این کلمه ﴿کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ﴾ اینها که عاقلانه و عالمانه سخن نمیگویند از همین دهنشان برمیآید عقلی که ندارند از آن عقل خارج بشوند این حرف بسیار حرف سنگینی است ﴿مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلاَ لِآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن یَقُولُونَ إِلَّا کَذِباً﴾ که در بحث دیروز فرق بین قضیه و خبر و مُخبِر, بین جهت قضیه, صدق و کذب خبری, صدق و کذب مُخبری این پنج, شش امر قبلاً گذشت حالا فرمود: ﴿فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِم﴾ در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «توبه» و مانند آن هم مشابه این گذشت فرمود پیامبری برای شما مبعوث شد که ﴿عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ﴾ شما در زحمت باشید این واقعاً رنج میبرد این تنها ﴿مَا عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاَغُ﴾ نیست که بگوید خواه شما بپذیرید یا نپذیرید اینچنین نیست او یک والِد رئوف است, او یک اَب رحیم است, او ﴿بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ﴾ است این مظهر این دوتا نام است ذات اقدس الهی خود را به عنوان رئوف و رحیم معرفی کرده و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را مظهر این دو نام نامیده فرمود: ﴿بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ﴾ خب ﴿رَؤُفٌ رَحِیمٌ﴾ وصف خدای سبحان است منتها صفتِ فعل است مظهر تامّ این دو صفت وجود مبارک پیامبر است فرمود: ﴿لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ﴾ خب چنین رهبری است خب چرا غصه نخورد میداند که شما دارید کجا میروید و میبیند که به کدام سَمت میروید اینکه نمیتواند بگوید ما وظیفهمان عمل کردیم اینطور نیست آدم نسبت به بچهاش اینطور حرف میزند میگوید ما وظیفهمان را عمل کردیم میخواهد بیفتد میخواهد نیفتد ممکن است نسبت به دیگری چنین حرفی بزند اما نسبت به بچهاش که چنین حرفی نمیزند حضرت فرمود ما اُبوّتمان را اعلام کردیم «أنا و علیٌّ أبوا هذه الاُمّة» حالا شما نپذیرفتید یک فرزند عاقّید ما تنها معلّم و مبلّغ و مبشّر و مُنذِر نیستیم «أنا و علیٌّ أبوا هذه الاُمّة» برای ما بسیار سخت است حالا اگر کسی بچهای نافرمان دارد عقوق یعنی عصیان, عاق یعنی عاصی فرزندی که نسبت به پدر و مادر نامهربان است میگویند «عَقّ والدیه» یعنی «عصاهما» عاق یعنی عاصی, عقوق یعنی عصیان حالا اگر بچه نافرمان شد پدر میگوید به من چه یا بالأخره غصه میخورد اینکه فرمود: «أنا و علیٌّ أبوا هذه الاُمّة» این تفسیری است برای بیان این جملهٴ نورانی قرآن کریم که فرمود: ﴿بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ﴾ پس او گذشته از اینکه معلم کتاب و حکمت است, مزکّی هست, مربّی هست, شاهد هست, سراج منیر هست, داعی الی الله هست, رئوف و رحیم هم هست لذا غصّه میخورد منتها این غصّه را ذات اقدس الهی تعدیل کرده فرمود اینقدر متأسّف بشوی که داری جانت را از دست میدهی اینطور نباشد «بَخع نفسه» یعنی «أهلک نفسه» فرمود: ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾ اینقدر غصّه بخوری که داری جان بدهی اینطور نباشد, خب. ﴿فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِم إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً﴾ چرا؟ سیدناالاستاد میفرماید این دوتا آیه یک بیان عجیبی در ساختار خلقت جهان و انسان دارد برای اینکه فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً﴾ این یک آیه, ﴿وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیداً جُرُزاً﴾ این آیه دوم, بیان ایشان این است که ایشان میفرمایند اینجا سخن عجیب است این است که انسان از راه دور آمده البته بدنی دارد که از ناحیه طبیعت برخاست که ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ﴾ اما اصالت این, حقیقت این, گوهر این, هویّت این با ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ است از جای دیگر آمده اینجا غریب است چون اینجا غریب است اُنس نمیگیرد بسیار سخت است برای انسان که در دنیا بماند خدای سبحان فرمود ما برای اینکه او را سرگرم کنیم و علاقهمند کنیم این مهمانخانه را آرایش دادیم هر چه او بخواهد ما اینجا فراهم کردیم آسمان را مزیّن کردیم, زمین را مزیّن کردیم ﴿زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾ برای آسمان است, ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ برای زمین است زینت زمین است, زینت آسمان است علاقهٴ به جاه و مقام و فرزند و اینها را هم در درون او نهادینه کرد تا این را سرگرم کنیم که بماند اینجا چون ما کار داریم با او, میخواهیم او را بپرورانیم او اگر بخواهد به جایی برسد باید در کلاس درس شرکت کند, در کلاس امتحان شرکت کند منتها این هفتاد سال یا هشتاد سالی که هست هر لحظهاش امتحان است تا آنجا که میفهمد فرمود ما این را زینت دادیم تا اینکه این خو بگیرد احساس غربت نکند وگرنه وطن اصلی او جای دیگر است این بیان نورانی حضرت سیّدالشهداء(سلام الله علیه) که در مکه ایران فرمودند: «مَن کان فینا باذلاً مهجته و موطناً علی لقاء الله نفسه» یعنی کسی که وطنشناس باشد توطین کند وطنش را بشناسد به طرف وطنش بخواهد برگردد وطن ما لقاء الله است چون از آنجا آمدیم ما که از اینجا برنخاستیم که اگر ﴿وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ هست, اگر از جای دیگر آمدیم از مشهَد و محضر الهی آمدیم وطن ما آنجاست لذا وقتی آنجا برمیگردیم میگویند ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ﴾ رجوع کردیم ما از آنجا آمدیم به همانجا برمیگردیم دیگر پس اینجا برای ما جای غریبی است احساس غربت میکنیم برای اینکه این غربت زدوده بشود اینجا را آراستند بعد هم به ما گفتند تمام این آرایش و پیرایش برای زمین و آسمان است برای شما نیست بعد هم فرمودند این صحنه, صحنهٴ بازی است نه زمین, زمین جای بازی نیست آسمان جای بازی نیست دریا و صحرا آیات الهیاند ﴿أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ﴾ , ﴿سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ﴾ آسمان آیهٴ الهی است, زمین آیهٴ الهی است, همهٴ مخلوقات حقّاند ﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ هیچ کدامشان باز نیستند اما دنیا بازی است نه زمین شما در هیچ جای قرآن نمیبینید خدا از زمین بد گفته باشد یا از آسمان بد گفته باشد یا از آب و هوا بد گفته باشد اینها مخلوقات الهیاند, آیات الهیاند این من و ما که من به اینجا رسیدم به این مقام رسیدم این برای من است من این مدیریت دارم من آن سِمت را دارم من آن جاه را دارم این میشود دنیا, خب پس ما یک دنیا داریم که اعتبارات است یک زمین و آسمان داریم که تکوینیّات است زمین و آسمان تکوینی است و مخلوق خداست و در هیچ جای قرآن خدا زمین را بد نگفته آسمان را بد نگفته, آب و هوا را بد نگفته اما همهاش دنیا را مذمّت کرده ﴿غَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا﴾ دنیا لَعب است, لهو است, فلان است, فلان است این را گفته این هم یک مسئله, خب این دنیا که لهو و لعب است در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» آمده است ﴿اعْلَمُوا أَ نَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ که بارها به عرضتان رسید مرحوم شیخ بهایی(رضوان الله علیه) میفرماید که ذات اقدس الهی مقاطع دنیا را در پنج بخش خلاصه کرده فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَ نَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ از دوران کودکی تا فرتوتی و کهنسالی انسان گرفتار این پنج مقطع بازی است اگر کودک است یک طور بازی دارد, اگر نوجوان است یک طور دیگر بازی دارد, اگر جوان است یک طور بازی دارد, اگر میانسال است یک طور بازی دارد, اگر سالمند است و از همه لذایذ افتاده فقط بازی و تکاثر است اینقدر مال دارم, اینقدر اولاد دارم, اینقدر اعتبار دارم, اینقدر جاه دارم و تکاثر است که آن بخش پایانی است, خب این مقاطع پنجگانه هم همهاش شده بازی پس دنیا به عنوان قضیه حصری فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَ نَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ﴾ خب پس این بازیچه است خودش هم چه در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» در سایر سُوَر فرمود ما بازیگر نیستیم ﴿وَمَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ﴾ ما اهل بازی نیستیم اگر بخواهیم بازیگر باشیم که نزد خودمان بساط بازی پهن میکنیم نه اینجا, خب این پنج, شش اصل را نگاه کنید آنگاه تا روشن بشود که چطور سیدناالاستاد میفرمایند این دو آیه با بیان عجیب ساختار انسان و جهان را تشریح میکند. پس فرمود پنج مقطع است و همهاش هم بازی است و بعد فرمود ما بازیگر نیستیم خب پس این را چه کسی آفریده؟ اگر دنیا جز بازیچه چیز دیگر نیست و اگر شما بازیگر نیستید پس دنیا ساخت چه کسی است؟ آن تحلیل نهایی ایشان این است البته در این بخش از المیزان ندارد.
میفرمایند این بازیچه است این چرخ و فلک است اما یک مدیر حکیم, یک شهربان حکیم, یک قائد حکیم کودک, نوجوان, جوانها را به بازی میگیرد با این چرخ و فلک نوجوانها را به چرخ فلک بازی گرفتن بازیچه نیست حکمت است شما ببینید یک پدر حکیم یا حوزوی یا دانشگاهی درس خوانده این وقتی به منزل میرود یک عروسک برای بچه کوچکش میخرد این عروسک اثاث بازی است این پدر حکیم, عاقل, فرزانه او بازیگر نیست کودک را به بازی گرفتن حکمت است فرمود ما بازیگر نیستیم شما را داریم بازی میدهیم که مدّتی اگر خسته شدید با این اسباببازی سرگرم بشوید منتها انبیا فرستادیم عقل از درون, انبیا از بیرون که به شما بگویند وقتی وارد مدرسه شدید یک ساعت ساعت ورزش یا یک ربع زنگ تفریح و آزادی اما شما همهٴ روز را به آن زنگ تفریح و ورزش صرف نکنید بچههای مدرسه را به بازی دعوت کردن حکمت است آن هیئت مدیره مدرسه بازیگر نیستند کارِ آنها هم بازیچه نیست ولی بچه را بازی گرفتن عین حکمت است فرمود ما بازیگر نیستیم این بازیچه را هم ما آفریدیم شما را به بازیچه مقداری سرگرم میکنیم این هم حکمت است ولی از درون و بیرون, از عقل و وحی و نقل به شما هشدار میدهیم که بازی حدّی دارد برای اینکه خستگیتان رفع بشود شما الآن وقتی که این عروسک را یا اثاث بازی را برای بچههایتان میخرید همهٴ وقت او را صرف این بازی میکنید یا بگویید یک مقدار بازی یک مقدار هم مشق, یک مقدار بازی یک مقدار هم درس ریاضی فرمود ما این صحنه را آفریدیم آنهایی که بزرگسال به دنیا آمدند نظیر ﴿وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً﴾ خواه امام جواد(سلام الله علیه) خواه ائمه دیگر اینها اهل بازی نیستند وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) مشغول هدایت بود کسی از حضرت سؤال کرد که بالأخره بعد از شما چه کسی است؟ امام هفتم؟ فرمود: «مَن لا یلهو و لا یلعب» کسی که اهل بازی نیست طولی نکشید که وجود مبارک امام کاظم یک کودک چند سالهای بود وارد حیاط شد برّهای در اختیار داشت به این گوسفند دستور داد «اُسجدی لربّک» فوراً امام صادق, امام کاظم(سلام الله علیهما) را در آغوش گرفت فرمود: «بأبی و أمّی مَن لا یلهو و لا یلعب» پدر فدای پسری بشود که اهل بازی نیست اینها حسابشان جداست اما به ما گفتند بالأخره یک ساعت بازی بقیه را به آن درس و مشق و عبادت و معرفت و تحقیقات علمی این عصارهٴ بیان سیدناالاستاد است که میفرماید این دوتا آیه بیان عجیب وضع انسان و جهان را ذکر میکند ما بازیچه داریم ولی بازیگر نداریم نه خودمان موظّفیم بازیگر باشیم نه کسی بازیگر در عالَم هست به نام خدای سبحان فرمود حواستان جمع باشد یک وقت هم ما این بساط بازی را جمع میکنیم ﴿إِنَّا لَجَاعِلُونَ﴾ با جملهٴ اسمیه, با لام تأکید, با «نون» تأکید ﴿إِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیداً جُرُزاً﴾ ما این سطح زمین را به صورت یک خزان عمومی در میآوریم بساط این بازی را جمع میکنیم چون بازی وسیله است اینکه هدف نیست بهشت بازی نیست, جهنم بازی نیست, قیامت بازی نیست ابدی است اما دنیا این محدوده بازی است ما بساط بازی را جمع میکنیم لذا فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ﴾ هر چه هست ﴿زِینَةً لَّهَا﴾ حواستان جمع باشد. در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آنجا مشخص فرمود که بحثش قبلاً گذشت فرمود در ضمن مَثلی جریان زینت زمین را تشریح کرد فرمود وضع زمین این است که آنچه را که در خودش مییابد زینت اوست نه زینت اهل زمین آیه 24 سورهٴ مبارکهٴ «یونس» این است که ﴿حَتَّی إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّیَّنَتْ﴾ این را گرچه به عنوان مثال ذکر میکند گرچه دارد دنیا را به این تشبیه میکند ولی این تزیّن را به زمین نسبت میدهد چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «کهف» در چند آیه بعد که خواهد آمد فرمود: ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ﴾ آیهٴ 46 همین سورهٴ «کهف» ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ﴾ این مال مطلق است هم قناطیر مقنطره را شامل میشود, هم خیل مسوّمه را شامل میشود, هم حرث را شامل میشود همه را شامل میشود ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ نه زینت شماست, خب پس ما زینتمان کجاست فرمود در سورهٴ «اعراف» که بحثش گذشت فرمود: ﴿خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ﴾ شما زینتتان آنجاست در معبدتان است اگر خواستید خودتان را بیارایید بروید در معبد بخواهید زمین را ببینید بله آنچه که هست زینت زمین است شما عملهٴ دیگری نباشید آخر خودتان را مزیّن کنید چرا برای دیگری کار میکنید بیانی که بحث مسکن قبلاً داشتیم مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) این را از امام(سلام الله علیه) نقل کرد که آنهایی که بیش از حدّ لازم بنا درست میکنند یک وقت است کسی برای اجارهٴ دیگران است, فروش دیگران است خب این در حقیقت خدمتی دارد میکند به جامعه ده طبقه, بیست طبقه دارد به دیگری خدمت میدهد این حساب دیگر است یک وقت برای خودش دارد برج میسازد که چند مرتبه بنشیند دربارهٴ اینگونه از افراد روایتی که مرحوم صاحب وسائل نقل کرده این است که فرشتگانی به اینگونه افراد میگویند «یا أفسق الفاسقین أین تُرید» کجا میخواهی بیایی؟ خب مگر ما چقدر میخواهیم زندگی کنیم و چقدر میخواهیم مرفّه باشیم یک وقت است خدمت به جامعه است آن خیر و رحمت و برکت است آن دیگر برای شخص نیست حالا یا میفروشد یا اجاره میدهد بالأخره یک کار تولیدی است اما فقط خودش میخواهد این بهره را ببرد میگویند «یا أفسق الفاسقین أین تُرید» پس اگر ما خودمان بخواهیم مزیّن بشویم, زینت خودمان را مشخص بکند او همانطوری که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت وضعش این بود که ﴿خُذُوا زِینَتَکُمْ﴾ آیه 31 سورهٴ «اعراف» این بود ﴿یَا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ﴾ گرچه برخی احتمال دادند که وقتی میخواهید بروید مسجد زینتهایتان را در بیاورید اما بالأخره میتواند این معنا هم باشد.
یک روایت لطیفی را مرحوم صدوق در کتاب شریفی من لا یحضره الفقیه در لباس مصلّی در آنجا ذکر میکند که اگر کسی لباس خوبی, نویی در منزل دارد این را برای مهمانیاش نگه داشته و اگر از مهمانی آمده این لباس را گرفته و همان لباس مُندرس منزل را پوشیده و نماز خوانده مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف من لا یحضره الفقیه از امام(سلام الله علیه) نقل میکند که این شخص معلوم میشود که «فلیس لله اکتسی» این معلوم میشود کِسوهاش و جامه در برکردنش برای خدا نیست خب خدا در میآورد دیگر خب آدم لباس نو دارد اوّلین بار با آن نماز بخواند چه بهتر که با او نماز بخواند نه اینکه این را بگذارد کنار لباس کهنهٴ منزلی را بگیرد با آن نماز بخواند این ﴿خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ﴾ این را هم میتواند شامل بشود.
خب, بنابراین این دوتا آیه طبق فرمایش ایشان یک بیان جامعی است که هم وضع دنیا را تشریح میکند, هم وضع ما را تشریح میکند و هم خدمت رساندن به دیگران را هم از تنبیل و بیکاری و بیتولیدی جلوگیری میکند, هم از انباشتن برای خود جلوگیری میکند ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ بعد فرمود این در یک مقطع خاص است ﴿لِنَبْلُوَهُمْ﴾ تا شما را ما بیازماییم همین پس برای آزمون است ﴿لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً﴾ بعد در آیه دیگر فرمود: ﴿وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیداً جُرُزاً﴾ ما بعد ویران میکنیم ما که قصدمان این نبود که اینجا بیاراییم که تا اگر یک وقت خواستیم ویران کنیم کسی به ما اعتراض بکند که چرا ساختی تا ویران بکنی که, ما حالا یک مَهد کودکی بود, کودکستانی بود یک بساط بازی داشتند برای اینکه بچهها آنجا بازی کنند حالا بچهها که رفتند این بساط بازی برای چه باشد خب این را تبدیل میکنند به چیز دیگر, بنابراین آنچه را که ایشان اینجا فرمودند ناظر به همین دو, سه بخش است به ضمیمه آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» آمده که ﴿اعْلَمُوا﴾ آیهٴ بیست سورهٴ مبارکهٴ «حدید» این است که ﴿اعْلَمُوا أَ نَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ من اینقدرم, به من اینقدر رأی دادند اینها بازی است و چون بازی است دامنگیر ما میشود اینچنین نیست که ما اینها را رها بکنیم در زمان بازنشستگی اینها ما را رها بکنند که, اگر کسی برای خدمت هست «طوبیٰ له و حُسن مآب» یک نعمت خوبی است اما اگر خدای ناکرده کسی گرفتار این اوهام باشد در دوران کهنسالی بعد کم کم عندالاحتضار ما همهٴ این امور را رها میکنیم اینها چنگ میزنند ما را رها نمیکنند سرّ اینکه انسان در هنگام مرگ فشار میبیند فشار جان دادن برای همین است که ما رها کردیم این رها نمیکند مگر اینها که تبهکاراناند دنیا را رها کردند دنیا اینها را رها میکند اگر دنیا اینها را رها بکند که آدم فشار جان دادن ندارد که, فشار قبر ندارد که, یک معتاد را وقتی گرفتند او هر چه دستش است میاندازد دور اما آن مواد را انداخته دور اعتیادش را که نینداخت دور این اعتیاد او را به فریاد در میآورد مشکل ما در حال مرگ این است که ما متعلَّق علاقه را ترک میکنیم چه بخواهیم چه نخواهیم ولی تعلّق در اختیار ما نیست که ترکش کنیم این دو, این تعلّق بدون متعلَّق دادِ ما را در میآورد این سه, چرا معتاد وقتی مواد از او گرفتند دادش بلند است؟ برای اینکه اعتیاد بیمواد در میآورد تعلّق بدون متعلَّق فریاد آدم را در میآورد این میشود فشار قبر حالا این به صورت یا آتش در میآید یا آن عمود آهن در میآید یا سایر چیزهاست که «أعاذنا الله من شرور أنفسنا» این جزئیاتش را باید روایات مشخص کند ولی اصل درد این است, خب.
در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» که فرمود اینها مقاطع پنجگانه دارد معلوم میشود که بعضیها کودکان هشتاد سالهاند, بعضی کودکان نود سالهاند, بعضی کودکان هفتاد سالهاند بازی, بازی است دیگر حالا فرق نمیکند یک وقت با این اسب چوبی سوار میشود, یک وقت چرخ و فلک سوار میشود بازی میکند یک وقت با بازیهای دیگر خودش را سرگرم میکند این کریمهٴ سورهٴ مبارکهٴ «حدید» پنج مقطع است دیگر حالا اگر کسی رفته در پارکی ورزش کرده برای کهنسالها یک طور ورزش, برای نوسالها یک طور ورزش او چون یک گوشه دیگر است یک گوشهٴ باغ است آن بازی نیست خب بازی است دیگر حالا آن شخص چون هشتاد سالش است نرمش دارد بازی دارد آن بازی نیست؟ بازی است بالأخره دیگر حالا بعضیها کودک هشتاد سالهاند بعضیها کودک هفت ساله, هشت ساله بازی, بازی است فرمود اگر این شد حیاتِ دنیا لَعب است و لهو است و زینت است و تفاخر است این استنباط البته برای مرحوم شیخ بهایی است غالباً در کتابها هم از ایشان نقل شده که مقاطع دنیا در همین پنج مقطع بازی خلاصه میشود دنیا بما أنّها دنیا نه زمین و آسمان ﴿وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ﴾ که بعد به صورت خزان درمیآید, خب.
قصّهٴ اصحاب کهف برای خیلیها شنیده شده بود و تعجّبآور که چگونه یک چند نفر جوان اینها سیصد سال شمسی به خواب رفتند و 309 سال قمری به خواب رفتند نه غذایی خوردند نه آبی نوشیدند خواب به این طولانی, بیغذایی, بیآبی این قصّه برای آنها تعجّبآور بود این «أم», «أم» استفهامی است که همراه با معنای انقطاع است یعنی شما گمان کردید ﴿أَمْ حَسِبْتَ﴾ یعنی «بل حسبت أیّها المخاطب» که این کار, کار عجیبی است مگر میشود انسان سیصد سال بخوابد, مگر میشود انسان سیصد سال آب نخورد, مگر میشود انسان سیصد سال غذا نخورد ﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً﴾ درست است شگفتآور است اما برای شما شگفتآور است نسبت به آیات ما نه, ما هر روزه از این کارها را داریم ما یک مُشت خاک را یک ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ را به صورت این لؤلؤ لالا در آوردیم الآن صدها دانشکده تلاش و کوشش میکنند تا این انسان را بشناسند آن هم تازه بدنش را بشناسند نه روحش را کسی میخواهد متخصّص چشم چپ بشود, کسی میخواهد متخصّص چشم راست بشود بسیاری از بیماریهاست که مربوط به چشم است هنوز کشف نشده, بسیاری از بیماریهاست که مربوط به گوشت است هنوز کشف نشده, این چشم چیست؟ این گوش چیست؟ این قلب چیست؟ چطور جوانه زده؟ همین یک قطره آب ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ فرمود اینها که عجب نیست سیصد سال کسی بخوابد ما هر روز داریم از این کارها میکنیم هر روز داریم از این معجزات به شما نشان میدهیم چون حالا عادی است برای شما احساس تعجّب نمیکنید.
دربارهٴ رقیم جناب زمخشری در کشاف پنج الی شش قول ذکر کرده که رقیم چیست؟ حالا برخیها گفتند که اسم آن منطقهای که قریهای که اینها اهل آن قریه بودند رَقیم بود برخیها گفتند نه آن مکانی که این کهف در آنجا بود رقیم بود, برخیها گفتند که چون اسامی اینها در لوحی مرقوم شد آنجا نصب شد شده رقیم, برخیها گفتند چون اسامی و قصّه و داستان اینها در سینهٴ همان غار در درون غار حک شد مرقوم شد شده رقیم یکی از وجوه ضعیف هم این است که این رقیم اسم آن کَلب است اینها وجوهی است که گفته شده, فرمود حالا شما خیال کردید که این کار, کار عجیبی است برای ما ﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً﴾ برای شما ممکن است تعجّبآور باشد ولی در بین ما ما از این آیات فراوان داریم حالا اصل این قسمت را که قرآن کریم نقل میکند انشاءالله بازگو بشود روایات معتبری که ضمن این هست چون مستحضرید این حکم شرعی را به همراه ندارد باید طوری باشد که بالأخره طمأنینهبخش باشد این هم مطلب دیگر اگر یک خبر واحدی بود مخالف عقل نبود, مخالف روایات نبود, مخالف آیه نبود آن را هم ممکن است آدم پذیرفت.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است