display result search
منو
تفسیر آیات 7 تا 13 سوره کهف

تفسیر آیات 7 تا 13 سوره کهف

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 16 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 7 تا 13 سوره کهف":

مهم‌ترین کاری که انبیای الهی و اولیای معصوم(ع) انجام دادند بعد از معارف، شناساندن دنیاست
بعضی هفتاد سال خواب‌اند بعد بیدار می‌شوند «الناس نیامٌ فإذا ماتوا انتبهوا»

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
ببسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ﴿7﴾ وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیداً جُرُزاً ﴿8﴾ أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً ﴿9﴾ إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَداً ﴿10﴾ فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً ﴿11﴾ ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی لِمَا لَبِثُوا أَمَداً ﴿12﴾ نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدیً ﴿13﴾

چون اکثر مشکلات همین غرور متاع دنیاست ذات اقدس الهی حقیقت دنیا را تشریح کرد مهم‌ترین کاری که انبیای الهی و اولیای معصوم(علیهم السلام) انجام دادند بعد از مسئلهٴ توحید و وحی و نبوّت و معاد شناساندن دنیاست که دنیا را به ما شناساندند که این چیست هم توقّع ما را محدود کردند, هم این فراز و نشیبهای دنیا را مشخص کردند در این کریمه ذات اقدس الهی فرمود ما این دنیا را مزیّن کردیم تا شما چند صباحی راحت باشید بدانید آنچه بیرون از جانِ شماست قبل از اینکه شما او را ترک کنید او شما را ترک می‌کند بنابراین خود را آلوده نکنید در بسیاری از این خطبه‌های نماز جمعهٴ معصومین(علیهم السلام) این تعبیر آمده است که «ارفضوا هذه الدنیا التارکة لکم» فرمودند قبل از اینکه این دنیا را ترک کنید زیرا قبل از اینکه شما این را ترک کنید او شما را رها می‌کند بعد فرمودند شما فعلاً خوابید بعد یک وقت بیدار می‌شوید که همه چیز از دستتان رفته جریان اهل دنیا که بعد هنگام مرگ بیدار می‌شوند جریان اصحاب کهف است که اینها سیصد سال خواب بودند دفعتاً بیدار شدند این‌چنین نیست که آن قصّه «قضیة فی واقعه» باشد خیلیها همین‌طورند حالا بعضی هفتاد سال خواب‌اند بعد بیدار می‌شوند «الناس نیامٌ فإذا ماتوا انتبهوا» بعضی کمتر و بعضی بیشتر این «الناس نیامٌ فإذا ماتوا انتبهوا» برای آن است که قبل از اینکه ما را بیدار کنند ما خودمان بیدار بشویم گفتند اوّلین قدم سالکان الی الله یَقظه است که از خواب بیدار بشود که آنچه هست برای من است یا برای من نیست. در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» فرمود آنچه که زینت شماست در درون جان شماست در بسیاری از آیات فرمود آنچه بیرون از شما نیست زینت شما نیست اما این منافات ندارد که بهره‌برداری از اینها حلال است اما غرور به اینها بد است قرآن نفرمود شما از آن استفاده نکنید فرمود این معیار فضیلت نیست یک, مغرور نباشید دو, خودنمایی نکنید سه, اینکه ﴿غَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا﴾ در اثر همان فریبکاری دنیاست, اینکه ﴿هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْیاً﴾ در اثر فریبکاری دنیاست فرمود خیلیها تلاش و کوشش‌شان این است که منزل چه کسی, خانه چه کسی, اتومبیل چه کسی, فرش چه کسی چشم‌گیرتر است ﴿هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْیاً﴾ اثاث با «ثاء» همان لوازم‌البیت است آن اساس با «سین» همان پایه‌های دیوار را می‌گویند وگرنه لوازم‌البیت اثاث با همین «ثاء» است فرمود: ﴿أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْیاً﴾ چه کسی فرشش بهتر است, چه کسی چشم‌گیرتر است, چه کسی چشم‌نوازتر است این می‌شود دنیا, پس اگر در بعضی از روایات ترغیب شده است که شما جامهٴ خوب بپوشید هنگام نماز, وقتی وارد مصلّی می‌شوید با لباس خوب وارد بشوید نماز جمعه و عید بروید با لباس خوب بروید این معنایش این نیست که اینها زینت شماست معنایش تجویز است یک, ترغیب است که جامعه, جامعهٴ منزّه و پاک و نظیف باشد دو, اما ضمناً هم گفتند که اگر یک لباس فاخری می‌پوشید برای رعایت نظم جامعه, یک لباس زبری هم آن زیر بپوش که تو را هشدار بدهد این روایتی که دیروز از من لا یحضره الفقیه مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) نقل شده است که حتماً ملاحظه فرمودید ایشان این روایت را نقل می‌کند که اگر کسی لباسهای خوب دارد و لباس خوب را هنگام نماز بیرون می‌آورد وقتی از مهمانی آمد منزل لباس خوبش را از تن بیرون می‌آورد با همان لباس کهنهٴ منزلی نماز می‌خواند این معلوم می‌شود که «فلیس لله اکتسی». اما حالا چندتا روایتی از کتاب شریف وسائل بخوانیم تا روشن بشود که تجویز استفاده از این مظاهر یک مطلب است, اقتران به اینها یک مطلب دیگر است وقتی آدم باور کرد که اینها زینت انسان نیست مغرور نمی‌شود اما وقتی باور نکرد خیال کرد اینها زینت انسان است مغرور می‌شود برای اینکه جلوی این کار گرفته بشود و بین این دو مطلب جمع بشود ائمه(علیهم السلام) هم روششان را مشخص کردند هم دستورهای خودشان را به ما روشن بیان کردند روششان این بود که در منزل یا روی حصیر می‌نشستند یا روی فرش زبر می‌نشستند و مانند آن, وقتی می‌خواستند بیایند بیرون در جامعه ظهور کنند لباس تمیز و خوب می‌پوشیدند این وجود مبارک امام هشتم(سلام الله علیه) است که در بین ائمه این سلطان دنیا و آخرت شده همان‌طوری که در بین انبیا(علیهم السلام) وجود مبارک سلیمان خصیصه‌ای دارد که برای انبیای دیگر پیش نیامده وجود مبارک امام هشتم(سلام الله علیه) هم خصیصه‌ای دارد که برای سایر ائمه پیش نیامده این دیگر به مصالح الهی برمی‌گردد, خب وجود مبارک امام هشتم خب سلطان دنیا و آخرت بود این در همان اتاق خاصّ خودشان که می‌نشستند روی حصیر روی فرش زبر می‌نشستند وقتی می‌خواستند بیایند بیرون با جلال و شکوه بیرون می‌آمدند به ما هم گفتند همین کار را داشته باشید بعد هم وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) وقتی بیرون می‌آمدند لباس تمیز و خوب برای جامعه می‌پوشیدند که جامعه با این وضع روبه‌رو بشود اما یک پارچهٴ زبر و خشن و درشتی را هم آن زیر می‌پوشیدند که این بدن عادت به نرم نکند این دو طایفه نصوص در روایات ما هست حالا مراجعهٴ به من لا یحضره الفقیه شاید خیلی آسان نباشد اما مراجعه به کتاب شریف وسائل این خیلی سخت نیست در کتاب شریف وسائل کتاب صلات ابواب لباس مصلّی چندین روایت است که مربوط به همین مسائل است لباس پوشیدن, عمامه گذاشتن, کفش پوشیدن, چطور کفش بپوشیم, چطور عمامه بگذاریم, تحت حنک یعنی چه, برای امامت تحت حَنک درست کنیم که از احد الکِتفین به کتف دیگر برود همهٴ اینها منصوص است لکن برای اینکه روشن بشود یک بیان نورانی از وجود مبارک حضرت امیر است در نهج‌البلاغه که حضرت چیزی به یکی از اصحاب داد یا یکی از کارگزاران او کارمندان حضرت تمکّن مالی‌اش بد نبود ولی ژنده‌پوشی را انتخاب کرد کهنه‌پوشی و مندرس‌پوشی و اینها را انتخاب کرد وجود مبارک حضرت فرمود: «و لیر علیک أثر ما أنعم الله» این در نهج‌البلاغه هست فرمود نعمتی خدا به شما داد آثارش در شما ظهور کند این چه چیزی است پوشیدی, خب برخیها خواستند بگوید ﴿وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ﴾ اطلاقش شامل این‌گونه از مسائل هم می‌شود ولی بالأخره حضرت فرمود: «و لیر علیک أثر ما أنعم الله» آثار نعمت الهی باید در شما ظهور کند که دیده بشود نه شما به این فکر باشی که به چشم دیگران نشان بدهی که چه کسی چشم‌گیرتر است تا بشود ﴿أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْیاً﴾ نه, طرزی عاقلانه و معتدلانه رفتار کن تا آثار نعمت الهی دیده بشود.
اما در وسائل طبع مؤسسه آل‌البیت(علیهم السلام) جلد پنج صفحهٴ بیست به بعد عنوان باب این است «باب استحباب لبس الثوب الحَسن من خارج و الخشن من داخل و کراهة العکس» برخیها عوام‌فریبی بکنند یک لباس نرمی را زیر بپوشند یک لباس زبر و خشنی را رو بپوشند این را فرمود این کار مکروه است نهی شده بالأخره اما یک لباس خوبی را انسان برای حفظ حرمت جامعه رو بپوشد و یک لباس زبری را زیر بپوشد که بدن عادت به رفاه نکند این مستحب است آن‌وقت این قصه را لابد شنیدید که عده‌ای وجود مبارک امام باقر یا امام صادق(سلام الله علیه) را خواستند نصیحت بکنند به وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) رسیدند سفیان ثوری در مسجدالحرام امام صادق(سلام الله علیه) را دید «و علیه ثیابٌ کثیرة القیمة حسانٌ» لباسهای خوبی در بدن مطهر امام صادق(سلام الله علیه) دید این گفته «و الله لآتینّه و لأوبخنّه» می‌روم ـ معاذ الله ـ حضرت را توبیخ می‌کند «فدنا منه فقال یابن رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و الله ما لَبس رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مثل هذا اللباس» پیامبر هرگز چنین لباسی نپوشید «ما لبس رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مثل هذا اللباس و لا علیٌّ و لا أحدٌ من آبائک» این چه لباسی است که شما در برکردید؟ «فقال له ابوعبدالله(علیه السلام) کان رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فی زمانٍ قترٍ مُقتِر» وجود مبارک پیامبر در زمانی بود که زندگی مسلمانها بسیار سخت بود درآمدشان بسیار کم بود وضع تودهٴ مردم بسیار بد بود اما الآن وضع تودهٴ مردم خوب است خب ما چرا این لباس خوب نپوشیم؟ «کان رسول الله» در آن زمان بود «و کان یأخذ لقتره و اقتاره» چون مُقتِر بودن آن حضرت هم رعایت می‌کرد در حدّ آن دهه‌های پایین مردم زندگی می‌کرد اما «و إنّ الدنیا بعد ذلک أخرت عزالیها فأحقّ أهلها بها أبرارها» بعد «ثم تلی» حضرت این آیه را قرائت فرمود: ﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ﴾ فنحن أحقّ مَن أخذ منها ما أعطاه الله غیر أنّی یا ثوری» همین سفیان ثوری فرمود ما بهره بردیم لکن مطلب دیگر هم هست «غیر أنّی یا ثوری ما تریٰ علیّ من ثوبٍ إنّما لَبسته للناس» اینکه من لباس خوب پوشیدم برای احترام جامعه است بعد دست سفیان ثوری را کشید جلو آورد «ثم اجتذب ید سفیان فجرّها الیه» دستش را کشید جلو آورد «ثمّ رفع الثوب الأعلیٰ» این پارچه رویی را کنار زد «و أخرج ثوباً تحت ذلک علی جلده غلیظا» یک پارچه پیرهن زبری که زیر پوشیده بود آن را به او نشان داد گفت این لباس خوب را من پوشیدم برای حفظ جامعه و آبروی جامعه خب جامعه محترم است دیگر من که می‌آیم نباید با لباس ژنده و درشت بیایم در جامعه که, اما آن را پوشاندم برای اینکه بدن عادت نکند به رفاه اما تویِ سفیان تو برعکس کردی یک جامهٴ خشنی را رو پوشیدی آن زیرش را جامهٴ نرم پوشیدی که بدنت راحت باشد فرق ما و شما این است «فجرّها إلیه» یعنی دستش را کشید جلو دست سفیان را کشید جلو آورد «ثم رفع الثوب الأعلیٰ و أخرج ثوباً تحت ذلک علی جلده غلیظا فقال(علیه السلام) هذا لبسته لنفسی» فرمود آن جامهٴ خشن را برای خودم پوشیدم که بدن به رفاه عادت نکند «هذا لبسته لنفسی غلیظاً و ما رأیته» اینکه دیدی تو که لباسِ روست این للناس است خب بالأخره مردم محترم‌اند من که وارد جامعه شدم نمی‌شود با لباس ژنده وارد بشوم که «ثمّ جذب ثوباً علی سفیان أعلاه غلیظ خشن و داخلُ ذلک ثوبٌ لَیّن» فرمود اما تو این رویش زبر است درونش نرم است که بدنت با نرم عادت کند «فقال(علیه السلام) لبست هذا الأعلیٰ» را این خشن را برای مردم پوشیدی «و لبست هذا لنفسک» آن نرم را برای خودت پوشیدی این فرق ما و شما. در حدیث دوم که آن هم باز از وجود مبارک امام صادق «دخل علی أبی محمّد(ع) فنظر إلی ثیابٍ بیاضٍ ناعمةٍ قال فقلت فی نفسی» این هم کامل‌بن‌ابراهیم شد آن هم خواست زاهدانه به حضرت ارشاد کند حضرت را نصیحت کند «فقلت فی نفسی ولیّ الله و حجّته یلبس الناعم من الثیاب و یأمرنا نحن بمواساة الاخوان و ینهانا عن لبس مثله فقال مبتسّما» حضرت فرمود «یا کامل! و حسر عن ذراعیه فإذا مِسحٌ أسودٌ خشنٌ علی جلده فقال هذا لله و هذا لکم» وقتی که به حضرت کامل اعتراض کرد که شما چه لباسی می‌پوشید ما را می‌گویید با مردم مواسات کنیم شما که لباس نرمی پوشیدی فرمود جلو بیا این لباس را پوشیدم برای حرمت جامعه, این زیرش که می‌بینی خشن و زبر است برای خودم که عادت نکند نفس بنابراین جمع بین اینها این‌طور در مسئله داخل منزل و خارج منزل هم این‌طور است در داخل منزل که انسان چطور رفتار کند و خارج منزل چطور رفتار کند در باب 29 روایاتی است که از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) است ابن‌ابی‌عبّاد می‌گوید که «کان جلوس الرضا(علیه السلام) فی الصیف علی حصیر و فی الشتاء علی مسح و لُبسه الغلیظ من الثیاب حتّی إذا برز للناس تزیّن لهم» این برای زندگی درون و بیرون این ذوات قدسی. در حدیث پنجم همان باب 29 آمده که وجود مبارک رسول گرامی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ابی‌ذر فرمود: «مَن رقّع ذیلة و خصف نعله و عفّر وجهه فقد بَریءَ مِن الکِبر یا أباذر من کان له قمیصان فلیلبس أحدهما و یُلبس الآخر أخاه یا أباذر مَن ترک الجمال و هو یقدر علیه تواضعاً لله کَساه الله حُلّة الکرامة یا أباذر إلبس الخشن من اللباس و الصفیق من الثیاب لئلا یَجد الفَخر فیک مَسلکه» مواظب باش که مبادا این غرور نفوذ بکند در تو بنابراین اینکه گفتند تزیّن کنید, شانه بزنید, معطّر باشید اینها به ما گفتند که اینها زینة للناس برای جامعه و حفظ جامعه و امثال جامعه است اینها زینت انسان نیست زینت انسان همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» بیان کرده که ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾ آن می‌شود زینت انسان, خب درست است که اینها حرام نیست ولی وجود مبارک حضرت امیر خلیفهٴ مسلمانها بود آن روز کلّ خاورمیانه در اختیارش بود بارها ملاحظه فرمودید الآن چندین کشور و چندین دولت شد آن روز یک کشور بود ایران هم چندتا استانداری بیشتر نداشت مصر با همهٴ عظمتش هم یک استانداری بود این مالک اشتر را به عنوان استاندار فرستاد دیگر کلّ منطقهٴ یمن و این امپراطوری ایران و آن قسمتهای روم و قسمتهای مصر و این قسمتهای شامات و اینها همهٴ این خاورمیانه تحت حکومت مرکزی بود و خلیفه‌اش هم وجود مبارک حضرت امیر بود, خب نمی‌گوییم کسی مثل او زندگی بکند شدنی نیست برای افراد ولی می‌خواهیم بگوییم اینها ترغیب نکردند نگفتند اینها مستحب است, نگفتند اینها فضیلت دارد حدّاکثر گفتند اینها بد نیست, اینها حرام نیست نه اینکه ترغیب کرده باشند که مثلاً مستحب باشد آدم این کار را بکند حالا شانه کردن و امثال ذلک, لباس تمیز پوشیدن حرف دیگر است دربارهٴ کفن سفارش کردند مستحب است کفن خوب باشد حتی قیمتی هم باشد اما اینها را نگفتند وجود مبارک حضرت امیر پیرهنی گرفته غالباً اینها پیرهن را خیّاط بدهند پُرو بکند و دوباره بیاید و سه‌باره بروند و اینها نبود این پیرهنهای آمادهٴ دوختهٴ بازار را می‌رفتند می‌خریدند وجود مبارک حضرت دوتا پیرهن خرید اینها در کتاب الغارات آمده این الغارات از کتابهای بسیار خوب ماست یکصد سال تقریباً قبل از نهج‌البلاغه است نوشته شده و برخی از مدارک نهج‌البلاغه همین کتاب الغارات است غارتهایی که بنی‌امیه در زمان حکومت حضرت امیر اِعمال کردند صاحب این کتاب این غارتها را جمع‌آوری کرده خطبه‌هایی که حضرت در این زمینه خوانده در آن کتاب آمده شده الغارات خب در آنجا هست که وجود مبارک حضرت امیر این پیرهنی که خریده یکی را به خودش داد یکی را به پیغمبر, پیغمبر گفت کدامش بهتر است تو جوان‌تری بگیر حالا اینها که برای اوست و برای ما قصه است ولی این کار را خلیفهٴ مسلمین کرده, خب پیرهنی که خیّاط می‌دوزد بالأخره پُرو می‌کند, بالا دارد, پایین دارد, کم دارد, زیاد دارد, قیچی می‌گذارد اندازه است اما پیرهنی که آدم از بازار بخرد خب قدری بلندتر از آستین در می‌آید یا کوتاه‌تر در می‌آید در این الغارات آمده در جای دیگر هم آمده یکی از روایاتی که مرحوم صاحب وسائل هم نقل کرده همین بخش است که حضرت این آستین را دیده که مقداری بلندتر است این را جمع کرده گذاشته جایی یک سنگ آورده زده و درست کرده پوشیده این شده خلیفهٴ مسلمین نه اینکه این کار مستحب باشد خب آدم می‌تواند قیچی بکند با نظم خاصّی این آستین را کوتاه بکند اما آستین را جمع بکند یک‌جا بگذارد با سنگ این را کم بکند یعنی می‌خواهد بگوید اینها چیزی نیست فضیلت برای اینها نیست خیلی به دنبال اینها نروید پس اگر یک وقت فرمود: «مَن حرّم» لسانش این است که اینها حرام نیست نه اینکه اینها زینت شماست زینت شما جای دیگر است حالا یا ﴿خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ﴾ ناظر به این است که زینت مرد مسلمان در مسجد است یا ناظر به این است که وقتی می‌روید آنجا لباسهای تمیز بپوشید, شانه بکنید و مانند آن و اما اساس کار این است که اگر کسی همین را هم دستور دادند برای اینکه این مَثل معروف عرب که به صورت نظم و نثر در آمده اصلاً این روایات بعداً گرفته شده «فقل لجدید الثوب لابدّ مِن بِلیٰ» یعنی هر وقت یک پیرهن خوبی, جامهٴ خوبی, قَبای خوبی, رِدای خوبی از خیّاطی آوردی با او حرف بزن بگو ای پیرهن تو یک وقت کهنه می‌شوی آبروی من را کهنه نکن «فقل لجدید الثوب لابدّ مِن بِلیٰ» این را در مَثلهای عرب هست اما مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) روایات فراوانی در این زمینه ذکر کرده که اگر کسی لباسی را از خیّاطی آورده وضو بگیرد رو به قبله چندتا آیه بخواند دو رکعت نماز بخواند آیةالکرسی بر آن بخواند که خدایا توفیقی بده که من در این لباس معصیت نکنم آبروی من محفوظ باشد با او فخر نکنم این می‌شود درست بالأخره جلوی ما را گرفتند از اینکه ما اشتباه بکنیم زینت زمین را زینت خودمان نپنداریم.
این قصّه را با تشریح مسئله اصحاب کهف شروع کرد فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ٭ وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیداً جُرُزاً﴾ بعد آن‌وقت قصهٴ اصحاب کهف را نقل کرد اما در جریان دنیا, دنیا را نمی‌شود گفت که معدوم است مثل شرّ, شرّ یک امر عدمی است یعنی «لا وجود له أصلا» اما دنیا موجود اعتباری است یکی از بحثهای حکمت این است که «الوجود إمّا حقیقیٌّ و إمّا اعتباریٌّ» موجودات اعتباری دادند به مسئله اخلاق از یک نظر, قوانین از یک نظر, مسائل اجتماعیّات از یک نظر, مسائل سیاسی از یک نظر دیگر اینها موجودات اعتباری‌اند که حالا اگر کسی مدیر کل شد, وزیر شد و سِمتی پیدا کرد فرمان او باید اجرا بشود باید جامعه اطاعت بکند و مانند آن, این‌گونه از امور که در تدبیر منزل و سیاست مدینه و جامعه و اخلاق مطرح است مَقسَم همهٴ اینها موجود اعتباری است قَسیم این موجود حقیقی است آن حکمت در بخشهای عالی می‌گوید «الموجود إمّا حقیقیٌّ و إمّا اعتباری» موجود حقیقی را می‌دهد به حکمت نظری, موجود اعتباری را می‌دهد به حکمت عملی تا تسطیح کند اما مسائل شرّ واقعاً عدم است, معدوم است چیزی در کار نیست این است که در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» پنج مقطع برای دنیا ذکر کرده که لهو است, لَعب است, زینت است, تفاخر است, تکاثر است این امور وهمیِ محض نیست یعنی «خارجیّة کلّ شیء بحسبه» امور اعتباری که منشأ اعتبار دارد نه حقیقت در این مقاطع پنج‌گانه است.
اما راجع به اتّخاذ ولد قبلاً گذشت که در جریان بت‌پرستی یا بت‌سازی یا بت‌فروشی و مانند آن دو مطلب بود یکی ممتنع بود عقلاً, یکی ممنوع بود نقلاً آنکه ممتنع است عقلاً این است که ذات اقدس الهی فرزند داشته باشد نه اتّخاذ ولد آن را در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» و مانند آن گذشت که در آیهٴ 101 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بود که اینها برای خدا فرزند قائل‌اند در حالی که او ﴿بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است ﴿أَنَّی یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَکُن لَهُ صَاحِبَةٌ﴾ او که همسر ندارد چطور فرزند داشته باشد یک عده واقعاً فرزند قائل بودند این «لقد ولد الله» در قرآن هست, ﴿لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ﴾ برای نفی همین است ولد ندارد برای اینکه ﴿لَمْ تَکُن لَهُ صَاحِبَةٌ﴾ برای همین است اینها ممتنع عقلی است لذا قرآ‌ن برهان اقامه کرده که اینها محال است اما اتّخاذ الله ولدا, اتّخاذ الرحمٰن ولداً که امر تشریفی باشد اینها ممنوع است نه ممتنع آنهایی که می‌گفتند ﴿نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ﴾ این کار را دین تحریم کرده نباید چیزی که فعلاً برای ما که حوزوی هستیم روشن است بگوییم برای مردم جاهلیّت در چهارده قرن قبل هم روشن بود الیوم هم شما وقتی به هند و امثال هند سفر می‌کنید می‌بینید مجسّمه‌هایی هستند که موش را می‌پرستند اینکه بارها عرض شد اینکه ما وارد حرم می‌شویم در و دیوار را می‌بوسیم برای اینکه اینها حقّ حیات دارند نسبت به ما, اگر اینها نبودند ما آدم نمی‌شدیم برای اینکه ایران یک وَصله است نسبت به هند «بضعةٌ مِن هند» یک استانداری است نسبت به هند, هند کجا آن اسرار هند کجا, سِبقت هند کجا, عظمت هند کجا ما تازه رفتیم بعد از انقلاب به برکت انقلاب در صنایع سنگین راه بیفتیم آنها سالیان متمادی صنایع سنگین داشتند ما هنوز در انرژی هسته‌ای می‌خواهیم وارد بشویم آنها از سالهای قبل اتمی بودند اما موش‌پرستی در آنها هست, از بدتر از موش‌پرستی هم بگیرید تا بالاتر همین مردم‌اند دیگر, همین عصر علم است دیگر اگر نباشد حوزه و دانشگاه, اگر نباشد قرآن و عترت بشر بالأخره به جایی سر می‌سپارد مگر افسانه است اینها یا الیوم دارند می‌پرستند؟ بیش از آن مقداری که ما به زمزم احترام می‌کنیم اینها جسارت است به ادرار گاو دارند احترام می‌کنند چطور صورت می‌شورند با این ادرار امروز دیگر اینها که قصه نیست که اینکه می‌بینید این سالها ادّعای دروغین پیدا شده, عرفانهای کاذب پیدا شده, مدّعیان امامت پیدا شده همین است اگر نباشد حوزه و بیانات حوزه و علوم اهل بیت و این مراجع مردم را به هر سبکی بخواهند می‌برند خیال نکنید که حالا برای شما روشن است برای همهٴ مردم روشن است نه خیر برای خیلیها روشن نیست لذا فرمود ولد داشتن ممتنع است ﴿أَنَّی یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَکُن لَهُ صَاحِبَةٌ﴾ , اتّخاذ ولد به عنوان تشریف این ممنوع است محرّم است برای اینکه این زمینه را برای او فراهم می‌کند بنابراین اینکه فرمود اگر کسی بگوید ﴿اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً﴾ یا ﴿اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً﴾ این گرفتار بأس شدید خواهد شد ناظر به این است این مَکثی هم که در بحث دیروز گفته شد ناظر به اجر حسن بود که مربوط به بهشتیهاست حالا فرمود ما داستانی را که می‌گوییم به حق می‌گوییم در صدر قصّهٴ حضرت یوسف(سلام الله علیه) فرمود داستانی که ما تشریح می‌کنیم این احسن القصص است در جریان اصحاب کهف فرمود: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ﴾ در جریان اصحاب کهف فرمود ما داستان اینها را بالحق می‌گوییم ولی در جریان حضرت یوسف نفرمود ما احسن القصص را برای شما می‌گوییم فرمود اصل کلی ما در قصه‌سرایی این است که ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾ که قبلاً در سورهٴ «یوسف» گذشت این ﴿أَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾ منصوب است تا مفعول مطلق نوعی باشد یعنی «نحن نقصُّ علیک قصصاً أحسنَ القَصص» نه «أحسنُ القِصص» قصهٴ یوسف احسن القِصص نیست قصهٴ یوسف احسن القَصص است, قصهٴ نوح این‌طور است, قصهٴ انبیای دیگر این‌طور است, قصهٴ اولیای دیگر این‌طور است هر قصّه‌ای که قرآن نقل می‌کند «یقصّ علینا قصصاً أحسن القَصص» نه «أحسنُ القِصص», خب پس قصهٴ یوسف احسن القِصص است, قصهٴ ابراهیم احسن القِصص است قصهٴ همه انبیا یعنی ما هر قصه‌ای که می‌گوییم منزّه از اغراق است, مبرّای از افراط و تفریط است, تشبیه بی‌جا در آن نیست, اغراق در آن نیست, غلوّ در آن نیست, کذب در آن نیست, هیچ چیزی در آن نیست حقّ محض است همان بیان را در جریان اصحاب کهف دارد که ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ﴾ این حق و حَسن بودن از اوصاف بارز قرآن کریم است ذات اقدس الهی این کتاب را به حق وصف کرد فرمود: ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾ که در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» قبلاً خواندیم یعنی آیهٴ 105 سورهٴ «اسراء» این بود ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾ این کتاب حق است قصصش حق است, وَعدش حق است, وعیدش حق است, گزارشش حق است, برهانش حق است, صدر و ساقه‌اش حق است این کتاب حق است. در بخش دیگر فرمود: ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِیَ﴾ بهترین کتاب همین است قصه‌اش احسن است, وعدش احسن است, وعیدش احسن است, برهانش احسن است, داستانش احسن است, تشریعش احسن است, تکوینش هم احسن است اختصاصی به قصه ندارد, اختصاصی به نبأ کهف ندارد هر جا قرآن لب باز کرد حرف زد به احسن وجه و به احقّ وجه سخن گفت خواه به صورت قصّهٴ یوسف و داستان اصحاب کهف باشد خواه به صورت مطالب دیگر چون جامع همهٴ آنها آنکه در سورهٴ «زمر» آمده که ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ﴾ و در سورهٴ «اسراء» گذشت که ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾ فرمود این قصه گرچه معروف هست بین شما کم و زیاد دارد یکی اصحاب رقیم را از اصحاب کهف جدا کردند این‌طور نیست که آنها یک داستان دیگر داشته باشند آنها یک داستان دیگر داشته باشند نه, همین اصحاب کهف اصحاب رقیم‌اند برای اینکه اسامی اینها مرقوم شده در لوحی حالا یا در موزهٴ آن روز بود یا در سینهٴ همان کوه حک شده بود یا در هر دو هم در سینهٴ کوه حک شد هم در لوحی بود در موزهٴ آن منطقه هر دوی آن قابل جمع است اینها مُثبتان‌اند معارض هم نیستند رقیم بودنشان همین است این‌طور نیست که اصحاب رقیم یک داستان دیگر داشته باشند و قرآن نامی از آنها ببرد بعد بگوید ﴿نَحْنُ نَقُصُّ﴾ و هیچ اسمی هم از آن اصحاب رقیم نبرد, خب فرمود ما این را بالحق می‌گوییم اصل این داستان فی الجمله بود و مورد شگفتی بود اما نه شگفتی شخصِ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اگر وجود مبارک حضرت مخاطب است برای اینکه الگوی همهٴ مخاطبان است نظیر ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ و مانند آن که خطاب به حضرت است اما «إیاک عنّی واسمع إیّای جار» نه اینکه برای حضرت تعجّب بود حضرت آیات برتر از این و قوی‌تر از این و عمیق‌تر از این را پشت سر گذاشته خودش که ﴿أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوَی ٭ وَوَجَدَکَ ضَالّاً فَهَدَی ٭ وَوَجَدَکَ عَائِلاً فَأَغْنَی﴾ خودش آیهٴ کبرای الهی است این بیان نورانی حضرت امیر که مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) نقل کرده دیگران هم نقل کردند که حضرت امیر فرمود: «ما لله آیةٌ أکبر منّی» خب بالأخره خدا آیاتی دارد, بهشت دارد, جهنم دارد, عرش دارد, کرسی دارد, لوح دارد, قلم دارد همهٴ اینها آیات الهی‌اند اما فرمود از من بزرگ‌تر خدا آیتی ندارد «ما لله آیةٌ أکبر منّی» خب این هم نفس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است دیگر جدا که نیست خب وجود مبارک پیغمبر هم همین حرف را دارد دیگر حالا آن کسی که «آیة الله الکبریٰ» است بالقول المطق حالا آن می‌آید در قصهٴ اصحاب کهف تعجّب می‌کند بنابراین این تعجّبها برای تودهٴ مردم است نه برای خود حضرت اینکه فرمود: ﴿أَمْ حَسِبْتَ﴾ نه اینکه تو خیال کرد فرمود خیلیها از این تعجّب می‌کنند لذا سؤال می‌کنند که داستان اصحاب کهف چیست؟ گاهی سؤال آنها نقل می‌کند نظیر ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ﴾ و مانند آن دربارهٴ قصص و داستانها هم ﴿یَسْأَلُونَکَ عَن ذِی الْقَرْنَیْنِ﴾ آمده که سؤال کردند از این قصه که در همین سورهٴ مبارکهٴ «کهف» قصّهٴ ذی‌القَرنین هست گاهی هم مسبوق به سؤال این‌چنین نیست یا سؤال آنها نقل نمی‌شود ولی بالأخره درصدد بودند که بفهمند این جریان چیست فرمود ما حقّش را می‌گوییم یعنی باطلی در آن نیست, اغراقی در آن نیست, افراط و تفریطی در آن نیست اصلِ داستان را می‌گوییم اصلِ داستان از اینجا شروع می‌شود ﴿إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ﴾ مستحضرید که این مفسّران هم به آن تذکّر دادند در بعضی از تعبیرات روایی هم شاید باشد که اینها جوان نبودند جوانمرد بودند از فتوّت اینها قرآن سخن به میان آورده بعضی از آنها شاید میانسال بودند اما تعبیر قرآ‌ن شَباب نیست یعنی جوان, جوانمردانی بودند قیام کردند فتوّت و جوانمردی این سال و ماه نمی‌شناسد ممکن است کسی از نظر تاریخ سالمند باشد ولی جوانمرد, فتوّت و رادمردی صبغهٴ بدنی ندارد, صبغهٴ خَلقی ندارد, صبغهٴ خُلقی دارد ﴿إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ﴾ اَوا گرفتند یعنی مأوی گرفتند رجوع کردند که بمانند یک وقت است که گردشگری است می‌رود غاری می‌ماند این نمی‌گویند «أویٰ الی الکهف» اما یک وقت کسی بخواهد پناهنده بشود به کهفی مأویٰ یعنی جایی که آدم می‌رود و پناه می‌گیرد و آنجا می‌ماند فرمود اینها مأویٰ گرفتند به کهف ﴿إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ﴾ اینها دیگر ناامید شدند حالا آن قصّه چه بود فی‌الجمله معلوم می‌شود یک انحراف اعتقادی بود, ظلمی هم بود, بی‌عدالتی بود اینها از همه‌ جا به ستوه آمدند هیچ جایی نداشتند یک وقت است کسی همهٴ وسائل را می‌تواند طی کند ولی خودش برتر از آن است که به این وسائل متوسّل بشود این علم لدنّی می‌خواهد, رحمت لدنّی می‌خواهد, قدرت لدنّی می‌خواهد این می‌خواهد لَدُن یعنی از نزد خدا اینها را بگیرد ﴿وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً﴾ و مانند آن این برای آن اوحدی از بندگان سالک است یک وقت است نه, یک انسان معمولی است و بیچاره شد دستش از همه جا کوتاه شد عرض می‌کند خدایا این وسائل که مشکل ما را حل نمی‌کند یا به ما نوبت نمی‌رسد یا ما رفتیم دیدیم از اینها کاری ساخته نیست ما به تو پناه بردیم تو که مسبّب اسبابی اینکه می‌گویند «مِن لدنک», «مِن لدنک» برای این است ما گرچه از آن علم لدنّی طَرْفی نمی‌بندیم برای اینکه ما در ردیف همین اسباب و عللیم اما وقتی از این اسباب و علل جواب مثبت نشنویم ناچار بیچاره می‌شویم یک آدم بیچاره بالأخره به خدا متوسّل می‌شود دیگر ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ﴾ برای همین است دیگر برای اینکه یا وسیله نیست یا اگر هست ما به آنها دسترسی نداریم می‌گوییم خدایا «مِن لدنک» این «مِن لدنک» برای ماها رواست این بیچاره‌ها هم همین‌طور بودند حالا یک وقت است خضر است می‌گوید ذات اقدس الهی فرمود: ﴿آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً﴾ یا وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که فرمود: ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ یعنی اینها کوچک‌تر از آن‌اند که تو از اینها کمک بگیری یا معلم تو باشند تو باید معلّمت من باشم ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ این برای وجود مبارک حضرت هست یا ائمه معصومین و مانند آن, اما این راه برای همه ما باز است ما که یا دسترسی به اسباب و علل نداریم یا مراجعه کردیم دیدیم از اینها کاری ساخته نیست جواب مثبت به ما نمی‌دهند می‌گوییم ﴿وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً﴾ این در قرآ‌ن هم هست در دعاهای ما در قنوتهای ما هم هست این بیچاره‌ها هم همین‌طور بودند ﴿فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً﴾ برای اینکه حکومت این‌طور است, مردم این طورند, جامعه این‌طورند ما هم دسترسی نداریم ﴿فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَداً﴾ «هَیّیء» گرچه به معنای تهیّه یعنی آماده کردن است اما چه چیزی آماده می‌شود؟ وقتی موادّ خام را هیئت بدهند آماده می‌شود اگر این تار و پود در همان انبار باشد این دیگر فرش نیست وقتی مهیّاست که این موادّ خام هیئت بگیرد الآن این مصالح ساختمانی وقتی می‌تواند ستون باشد که دیگر از آن بحثها و انبارهای سیلو و اینها در بیاید نمی‌دانم آن حالت سیمان خام باشد در بیاید, آهن میل‌گرد خام باشد در بیاید هیئت که پیدا کرده قابل استفاده است ﴿هَیِّئْ لَنَا﴾ مهیّا بکن برای ما وقتی شیء مهیّا می‌شود که یک هیئت دلپذیری روی این موادّ خام بیاید اگر هیئت نداشته باشد همان موادّ خام است این دیگر آماده نیست رشد و کمال و اینها هم همین‌طور است یک وقت است یک موادّ خامی هست شما برو حوزه درس بخوان یا برو دانشگاه درس بخوان این موادّ خام است اما داشتن استاد خوب, شاگرد خوب, رفیق خوب, مدیر خوب, هم‌بحث خوب, هم‌درس خوب اینها هیئت است این هیئت وقتی روی آن ماده و استعداد و خلوص آن طلبه قرار گرفت این می‌شود طلبهٴ فاضل ﴿وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَداً﴾ این رشد را به این موادّ خام بده که ما بفهمیم بالأخره چیست اینها وارد این غار شدند ناله‌شان این بود فرمود ما جواب اینها را دادیم, چطور جواب دادیم؟ اینها را سیصد سال خواباندیم معلوم می‌شود جواب نقد خدا این‌چنین نیست که اگر کسی گفت ربّنا فوراً جواب مثبت این‌چنین بدهد جواب داد خدا اما بعد از سیصد سال این معنای صبر است, این معنای رضاست, این معنای سکوت حق است فرمود این گفتن, ﴿فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ﴾ ما هم خواباندیم اینها را طوری خواباندیم که هیچ صدا دیگر اینها را بیدار نمی‌کند بالأخره غار است و کوه است و بیابان است و سر و صداهای طوفان و رعد و برق و غرّش رعد و برق و پرنده‌ها و هیچ چیزی اینها را بیدار نمی‌کند ﴿فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً﴾ حالا این ﴿سِنِینَ﴾ را بعد تشریح می‌فرمایند که این سیصد سال بود ﴿وَازْدَادُوا تِسْعاً﴾ یعنی 309 سال که اگر در بعضی از جاها آمده سیصد سال مربوط به سال شمسی است و اگر دارد ﴿وَازْدَادُوا تِسْعاً﴾ ناظر به حسابرسی قمری است که تفاوت این شمسی و قمری هم همان نُه سال است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:39

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی