- 92
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 18 تا 20 سوره کهف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 18 تا 20 سوره کهف"
وقتی قلب به جایی بسته شد مطمئن میشود دیگر آرام خواهد بود
آن سنگی که درونپُر است و سبک نیست میگویند صخرهٴ صمّا, آن دوستی که در دوستیاش خللی نیست میگویند دوست صمیمی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَکَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَاراً وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً ﴿18﴾ وَکَذلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَلاَ یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً ﴿19﴾ إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً ﴿20﴾
قصههایی که مبسوطاً در قرآن کریم بیان میشود اول به صورت متن ارائه میشود و بعد شرحش بعد از آن خواهد آمد در جریان حضرت یوسف(سلام الله علیه) اینچنین بود در جریان اصحاب کهف هم از آیهٴ نُه تا آیه دوازده متن این قصه آمده است که فرمود: ﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً﴾ تا ﴿ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی لِمَا لَبِثُوا أَمَداً﴾ این متنِ قضیه است بعد به عنوان شرح فرمود: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ﴾ از مجموع آنچه که تاکنون روشن شد این است که اول اینها مضطرباً قیام کردند و این اضطراب برای آن بود که عدهای از اینها شناخته شده بودند و هم درباریان آن دقیانوس به اصطلاح و هم تودهٴ طرفداران شرک و بتپرستی اگر میفهمیدند اینها را یا رَجم میکردند یا وادارشان میکردند به شرک برای اینکه بعد از بیدار شدن چند ساله باز تازه میگفتند ﴿إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ﴾ در این فضای رعبآور اینها اول مضطرب بودند اگر سخن از اضطراب هست برای چنین فضاست اما وقتی وارد محدودهٴ غار میشوند در کمال طمأنینه میگویند ﴿فَأْووا إِلَی الْکَهْفِ﴾ سرّش این است که خدای سبحان فرمود: ﴿وَرَبَطْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ پاداشی که خداوند به اینها داد این است که دلهای اینها را به یکجا بست وقتی قلب به جایی بسته شد مطمئن میشود دیگر آرام خواهد بود پس اگر اضطرابی بود برای قبل از ربط است و اگر طمأنینهای بود برای بعد از ربط چه اینکه در جریان مادر موسی(علیهما السلام) هم آنطوری که در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آمده از همین قبیل است آیهٴ ده سورهٴ مبارکهٴ «قصص» این است ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَی فَارِغاً إِن کَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْلاَ أَن رَّبَطْنَا عَلَی قَلْبِهَا﴾ وقتی دل خالی باشد از فیض الهی این مثل ظرف خالی لرزان است قلب کسی که خالی باشد میتپد اما قلبی که اهل تصمیم باشد این مطمئن است تصمیمگیری دوستِ, صمیمی بودن نشانهٴ آن پُر بودن و خالی نبودن و نلغزیدن است آن سنگی که درونپُر است و سبک نیست میگویند صخرهٴ صمّا, آن دوستی که در دوستیاش خللی نیست میگویند دوست صمیمی, آن ارادهای که در آن تردید نیست میگویند تصمیم, اگر ذات اقدس الهی قلب کسی را با لطف خود مرتبط کرد این قلب میشود صَمیم و اهل تصمیم دیگر این دل خالی نیست تا بلرزد فرمود قلب مادر موسی اگر فیض ما نبود خالی بود و قلب خالی لرزان است ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَی فَارِغاً إِن﴾ خب دلی که خالی باشد میلغزد دیگر و میلرزد ﴿لَوْلاَ أَن رَّبَطْنَا عَلَی قَلْبِهَا﴾. در جریان اصحاب کهف هم بشرح ایضاً پس اگر سخن از اضطراب است برای قبل از ربط است و اگر سخن از جدّیت و تصمیم و ﴿فَأْووا إِلَی الْکَهْفِ﴾ گفتنِ قاطعانه است این برای بعد از ربط, وقتی وارد این غار شدند آیه ندارد که اینها تهِ غار خوابیدند آیه دارد که اینها در فضای باز غار خوابیدند ﴿وَهُمْ فِی فَجْوَةٍ مِنْهُ﴾ اگر این غار شرقی یا غربی بود ممکن بود آفتاب به تهِ غار نرسد ولی به وسط غار میرسید و قرآن ندارد که اینها تهِ غار خوابیدند دارد ﴿وَهُمْ فِی فَجْوَةٍ مِنْهُ﴾ در فضای بازِ وسط بودند بنابراین این غار حتماً باید شرقی نباشد, حتماً باید غربی نباشد, دهنهاش حتماً باید شمالی باشد حالا خود این غار خواه در نیمکرهٴ جنوبی, خواه در نیمکرهٴ شمالی همانطوری که ما که در نیمکرهٴ شمالی هستیم اینچنین است فصول چهارگانه داریم آنها که در نیمکرهٴ جنوبیاند یعنی آن طرف خطّ استوایاند آنها هم زمستان و تابستان دارند اگر زمستان آفتاب نزدیک به زمین است ولی مایل میتابد نسبت به ما که در نیمکرهٴ شمالی هستیم وگرنه همین زمستان برای نیمکرهٴ جنوبی هم عمودی میتابد هم دورتر از زمین است آفتاب در تابستان برای ما که عمودی میتابد برای آنها مایل میتابد اگر در تابستان برای ما از زمین دور است برای نیمکرهٴ جنوبی به زمین نزدیک است به هر تقدیر این غار چه در نیمکرهٴ شمالی باشد چه در نیمکرهٴ جنوبی اگر یمین و یسار به لحاظ خود غار است دهنهٴ این غار باید به طرف جنوب باشد و پشت غار به طرف شمال تا آفتاب که از مشرق طلوع میکند صبح تا ظهر به هر وسیله است به دیوار سَمت راست غار بتابد اما اینکه ذات اقدس الهی لیل و نهار را برای آرامش قرار داد که عدهای شب آسایش داشته باشند و روز کار کنند این برای غالب منطقه زمین است که قابل سکونت است اما در بخشهای قطب شمال و قطب جنوب که شش ماه به اصطلاح میگویند ارض تِسعین یعنی آن منطقهای از زمین که نود درجه از خطّ استوا فاصله دارد شش ماهش شب است شش ماه روز چون غالباً آنجا افراد زندگی نمیکنند این ﴿جَعَلَ لَکُمُ الَّیْلَ لِبَاساً وَالنَّوْمَ سُبَاتاً﴾ و مانند آن شامل آنها نمیشود البته آنجا که سخن از خواب و بیداری است فرقی بین اجزای کُرهٴ زمین نیست اما آنجا که سخن از لیل و نهار است برای غالب منطقهٴ زمین است, خب.
فرمود این وضع خوابشان بود لکن ﴿وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ﴾ آنکه قبلاً از زمخشری نقل شده بود درباره معاویه این بود که معاویه در آن نبرد با رومیها به صورت «لو» یاد کرد که گفت اگر «لو کُشف لنا عن هؤلاء فنظرنا إلیهم» به صورت «لو» که ای کاش مثلاً وضع آنها برای ما مکشوف میشد ما نگاه میکردیم نه الآن, برای همان زمان فوراً ابنعباس گفت که اگر وضع اینها مکشوف میشد تو توان نگاه نداشتی برای اینکه کسی که بالاتر از تو بود به نام پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خداوند دربارهٴ او فرمود: ﴿لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَاراً وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً﴾ آن هم گفت ای کاش ما بودیم, ابنعباس هم آنطور جواب داد و این مربوط به فعل نیست که الآن برود ببیند.
پرسش:...
پاسخ: بله, این هم اشاره شد که منظور مخاطب است وگرنه وجود مبارک پیامبر آیات کبرای الهی را دید و ﴿لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً﴾ نبود این مثل ﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً﴾ خطاب به مخاطب است أیّ مخاطبٍ کان نه خطاب به شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای اینکه او که ﴿لَقَدْ رَأَی مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الْکُبْرَی﴾ بهشت را دید, جهنم را دید, عرش را دید, کرسی را دید, لوح را دید, جبرئیل را دید اینکه اصحاب کهف چیزی نیست برای آن حضرت منتها زمخشری در تتمّهٴ قصّه دارد که بالأخره عدهای را معاویه فرستاد که از آن غار خبر جدیدی بیاورند وقتی که این عده رفتند معاویه گفت «لا أنتهی حتی أعلم علمهم فبعث ناساً و قال لهم إذهبوا فانظروا ففعلوا فلمّا دخلوا الکهف بعث الله علیهم ریحاً فأحرقتهم» معاویه گفت من دستبردار نیستم یک عده را باید بفرستم برای تحقیق یک عده را فرستاد از غار تحقیق بکنند خداوند یک باد سوزانی را برانگیخت و اینها را سوزاند خب این خبر مرسل هست نه مسند و اعتباری هم اعتبار علمی به آن نیست لکن آن صدرش مربوط به «لو» است یعنی ای کاش ما آن زمان بودیم و میدیدیم ابنعباس گفت نه خیر اگر آن زمان بودی هم نمیتوانستی ببینی این مربوط به آن قسمت است, خب.
﴿وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ﴾ اما خوابهایی که حیوانات در شش ماه دارند و امثال ذلک چون عادی است کار عادی آیت محسوب نمیشود گرچه سراسر عالم آیهٴ الهی است انسان وقتی وارد باغ میشود آیات فراوانی را مشاهده میکند اگر اهل تأمّل باشد برابر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» گذشت فرمود شما وقتی وارد باغ میشوید میبینید مثلاً در یک هکتار زمین خاک یکی, آب یکی, باغبان یکی, هوا یکی, آن کودی که میدهند یکی, آفتابی که میتابد یکی, فضا و هوا و نسیم یکی اما این برگها مختلفاند, میوهها مختلفاند, مَزهها مختلفاند, کیفیتها مختلف, کمّیتها مختلف, هیچ برگی شبیه برگ دیگر نیست, هیچ میوهای شبیه میوهٴ دیگر نیست, هیچ گُلی شبیه گل دیگر نیست, هیچ رائحهای شبیه رائحه دیگر نیست ﴿وَفِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ﴾ که ﴿نُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَی بَعْضٍ فِی الْأُکُلِ﴾ فرمود در زمین قطعههایی هستند که مجاور هماند همهٴ شرایط قابلی یکی است ولی محصولاتش متفاوت است این در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» گذشت. آنچه که رواج دارد رایج است عادی است به اصطلاح ما او را آیه تلقّی نمیکنیم با اینکه آیه الهی است, خوابیدن حیوانات قطبی در شش ماه چون فراوان است نسلهای اینها همین طورند این را به عنوان آیت محسوب نمیشود و الاّ اگر انسانی شش ماه بخوابد بعد بیدار بشود چون بر خلاف عادت است میشود کرامت, میشود معجزه آنها میتوانند ذخیره کنند غذای شش ماه را ولی انسان که اینچنین نیست لذا جریان اصحاب کهف با حیواناتی که شش ماه در قطب میخوابند و اینها قابل قیاس نیست.
فرمود ما اینها را خواباندیم و بیدار کردیم نه خوابیدن در اختیار اینها بود نه بیدار کردن آنجا که فرمود: ﴿فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً﴾ ما به گوششان زدیم اینها را خواباندیم الآن هم ما اینها را بیدار کردیم, البته خواب و بیداری مقدّماتش در اختیار ماست اما اصلش که در اختیار ما نیست ما را میخوابانند و بیدارمان میکنند لذا مستحب است کسی که از خواب بیدار شده این ذکر را بگوید «الحمد لله الّذی أحیانی بعد ما أماتنی» اینچنین نیست که نوم و یَقظه ما مثل قیام و قعود ما باشد که, قیام و قعود ما یک امر اختیاری است میتوانیم بلند شویم, بنشینیم اما نوم و یقظه ما به دست آن مُنیم و موقظ است ما را میخوابانند بیدارمان میکنند مثل مرگ و حیات ما, مگر مرگ و حیات ما در اختیار ماست اینچنین نیست که آدم بخواهد بخوابد, بله میتواند دراز بکشد برود در بستر اما خوابیدن که مفارقت روح است از بدن در حدّ معیّن با نصاب خاص این دست آدم نیست آن کسی ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا﴾ یا ﴿هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ وَیَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ﴾ او متوفّی است ما را وفات میدهد در خواب منتها یک وفات مقطعی خاص لذا گفته شد «النوم أخ الموت» , بنابراین نه خوابیدن در اختیار ماست نه بیدار شدن ما را میخوابانند, ما را بیدار میکنند منتها ما غافلیم که چه کسی ما را میخواباند و چه کسی ما را بیدار میکند چون این خواب طولانی بود فرمود ما خواباندیم ﴿فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً﴾ یعنی «أنمناهم» ﴿وَکَذلِکَ بَعَثْنَاهُمْ﴾ یعنی «أیقظناهم» ما خواباندیم و بیدار کردیم, خب چرا؟ برای اینکه هم فضای حاکم آن روز روشن بشود که کار احیا و اِماته به دست خداست و معاد حق است هم برای خود اینها شفاف و روشن بشود اینکه ذات اقدس الهی فرمود ما هیچ سرزمینی را بدون حجّت نمیگذاریم حجّت گاهی پیغمبر(علیه الصلاة و علیه السلام) است, گاهی امام(علیه الصلاة و علیه السلام) است, گاهی نایب خاصّ اینها هستند, گاهی عالمان دیناند, گاهی اینگونه از حُجج است خدا بدون حجّت بشر را رها نمیکند منتها بشر موظّف است که در مُلک و ملکوت نظر کند در مُلک نظر کند تا مشکلات دنیایش را حل کند, در ملکوت نظر کند تا مشکلات معارفیاش را حل کند فرمود: ﴿أَوَ لَمْ یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ این غیر از ﴿أَفَلَمْ یَنظُرُوا إِلَی السَّماءِ﴾ است یا ﴿أَفَلاَ یَنظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ﴾ است ملکوت کاری به مُلک ندارد فرمود چرا اینها در ملکوت عالم نگاه نمیکنند؟ درست است که باید شتر را نگاه بکنند ﴿کَیْفَ خُلِقَتْ﴾, زمین را نگاه بکنند ﴿کَیْفَ سُطِحَتْ﴾ , آسمان را نگاه کند ﴿کَیْفَ رُفِعَتْ﴾ اما باید ملکوت اینها را هم نگاه بکنند دیگر خب این خوابیدن مُلکی دارد که طبیب میداند که چه چیزی است که انسان چطور میخوابد, چطوری بیدار میشود و اینها ولی ملکوتی دارد که انسان در خواب به پیشگاه ذات اقدس الهی میرود در یک حدّ نصاب معیّنی روح این بدن را رها میکند اگر لازم باشد که برگردد خب برمیگردد چون رابطه محفوظ است, اگر قرار بر این شد که برنگردد این رابطهٴ ضعیف هم حذف میشود اینکه در هنگام خوابیدن مستحب است انسان بگوید خدایا من روح را به تو سپردم و به پیشگاه تو تقدیم کردم «اللهمّ فإن أمسکتها فإلی رضوانک و الجنّة و إن أرسلتها فصلّ علی محمّد و آله و اغفر لها» همین است دیگر اینکه انسان مستحب است در موقع خواب این ذکر را بگوید خدایا روح را به تو تقدیم کردم اگر قرار بر این است که برنگردد او را بیامرز, اگر قرار بر این است که برگردد او را حفظش کن از خطا, خب این معلوم میشود که گیرنده دیگری است چون ما هر شب با این آیتین یعنی با انامه و ایقاظ مربوطیم این را چون تکرار است برای ما عادت است چون خلاف عادت نیست این را کرامت نمیدانیم لکن در این کریمه فرمود ما اینها را خواباندیم سیصد سال, ما اینها را بعد از سیصد سال بیدار کردیم ﴿وَکَذلِکَ بَعَثْنَاهُمْ﴾ نظیر آنکه فرمود: ﴿فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ﴾ آن کار را کردیم, چرا؟ ﴿لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ﴾ این ﴿لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ﴾ معادل با ﴿لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی لِمَا لَبِثُوا أَمَداً﴾ است این علم هم علمِ فعلی است قبلاً هم عرض شد که علم فعلی در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» و در سایر سُوَر هم بحث شد منتها حالا چون مکرّر بحث شد و این قسمت تسنیم هم چاپ شد ما دیگر این علمِ فعلی را که زائد بر ذات اقدس الهی است و خارج از ذات است او را جداگانه بحث نکردیم سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آیهٴ 142 این است ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ﴾ فرمود شما در مسجد پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هستید نماز پنج وقت هم پشت سر حضرت میخوانید خیال میکنید بهشتی هستید درست است مسجدالنبی بعد از مسجدالحرام أفضل مساجد است, درست است احدی همسان پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در امامت نیست اما این نماز پنج وقت را پشت سر حضرت خواندن و پای منبر حضرت بودن این بخشی از وظایف شماست مادامی که جبهه و جنگ است باید بروید جبهه تا نرفتید اهل بهشت نیستید خدا میخواهد بداند شما اهل جنگ و جهاد و دفاع هستید یا نه, خب. فرمود: ﴿وَلَمَّا﴾ یعنی هنوز خدا نمیداند این علمِ فعلی است علم فعلی خارج از اوصاف ذاتی است یک, خارج از ذات مقدّس است دو, آن دو منطقه, منطقهٴ ممنوعه است سه, آنچه که عین ذات است صفت ذات است آنچه که خارج از ذات است از مقام فعل انتزاع میشود و ممکنالوجود است و سابقهٴ عدم دارد مثل ﴿لِیَمِیزَ اللّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ موارد امتحانی این است فرق صفت ذات و صفت فعل آنجا مبسوطاً بیان شده این سؤال قبلاً هم رسید اما پاسخش به آنجا ارجاع شد. خب فرمود ما آن کار را کردیم ﴿لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی لِمَا لَبِثُوا أَمَداً﴾ تا برای ما معلوم بشود یعنی در مقام خارج مشخص بشود چه کسی عالِم است چه کسی عالِم نیست, چه کسی از آیات انفسی طَرْفی میبندد چه کسی نمیبندد اینکه فرمود: ﴿سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ﴾ همین است خب این خواب و بیداری آیات انفسی ماست حالا آنکه فرمود: ﴿أَفَلاَ یَنظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ﴾ جزء آیات آفاقی است اما اینکه هر شب به حضور خدا میرویم و هر صبح از حضور ذات اقدس الهی خداحافظی میکنیم برمیگردیم اینکه آیات انفسی است دیگر, خب فرمود اینها آیات انفسی را نشان دادیم, آیات آفاقی را نشان دادیم خیلی از ماها میخوابیم و بعد بیدار میشویم از این آیتین بیخبریم اصحاب کهف هم همینطور بودند در بین ماها کسانی هستند که از آیتین باخبرند شب میخوابند میفهمند کجا میروند, صبح هم که بیدار شدند میفهمند از حضور چه کسی آمدند با خواب خوب هم بالأخره زندگی میکنند بسیاری از رؤیای مبشّره نصیب همینها میشود اصحاب کهف هم دو قسمت بودند یک عده مؤمن بودند منتها اوساط از اهل ایمان که اینها با ﴿فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً﴾ خوابیدند, با ﴿ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ﴾ بیدار شدند اما نفهمیدند چه کسی اینها را خواباند؟ چه کسی اینها را بیدار کرد, چند سال خوابیدند؟ یک عده که جزء اوحدی بودند اینها فهمیدند چه کسی اینها را خوابند؟ چه کسی اینها را بیدار کرد و چند ساعت خوابیدند و نگفتند که «ربنا» به تعبیر سیّدناالاستاد(رضوان الله علیه) اینها در جواب نگفتند که «ربّنا یعلم» فرمود: ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ﴾ یعنی خدا به ما یاد داده که ما چند سال خوابیدیم اما خدای شما میداند که شما چند سال خوابیدید اینها از آیات انفسیشان طرفی بستند دیگران از آیات انفسی سهمی نبردند فرمود: ﴿وَکَذلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ﴾ این سؤال گاهی انسان از دیگری سؤال میکند یکی سائل است یکی مُجیب, یکی گفتمان است و گفتگوست در حقیقت تسائل است این از او سؤال میکند این از او سؤال میکند این را میگویند تسائل در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» و مانند آن مشابه این آمده که اینها از یکدیگر سؤال میکنند سورهٴ مبارکهٴ «صافات» آیهٴ 49 به بعد این است ﴿فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ﴾ از یکدیگر سؤال میکنند ﴿قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ إِنِّی کَانَ لِی قَرِینٌ﴾ و مانند آن این را میگویند تسائل. فرمود ما یک سؤال درونگروهی برای اینها احداث کردیم که اینها به مباحثه و به مناظرهٴ علمی هم مشغول باشند از یکدیگر سؤال بکنند که چقدر خوابیدند, چقدر نخوابیدند, کم کم برایشان روشن بشود که معاد حق است و به جامعه هم منتقل کنند. ﴿وَکَذلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ﴾ این نشان میدهد که هر جا آیهای هست انگیزهٴ تسائل هم هست همانطوری که انگیزهٴ تفکّر هم هست فرمود: ﴿أَوَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنفُسِهِم﴾ این برای این, این ﴿لِیَتَسَاءَلُوا﴾ برای آن است این دور هم نشستن, مذاکره کردن, تسائلِ علمی با یکدیگر است گاهی انسان تنها مینشیند فکر میکند میشود «لیتفکّروا» یک وقت است با هم فکر میکنند در حقیقت مباحثه میکنند میشود «لیتساءلوا» این تسائل علمی است تسائل علمی حلّ مسائل علمی را هم به همراه دارد, خب حالا ﴿قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ﴾ تسائلشان چیست؟ یکی سؤال کرد که ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ﴾ چقدر خوابیدید شما؟ دیگر نمیگوید «کم لبثنا» این از خودش باخبر نیست از دیگری دارد سؤال میکند شما چند ساعت خوابیدید؟ ﴿قَالُوا﴾ آنها گفتند ﴿لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ ما یک روز خوابیدیم یا بعضی از روز خوابیدیم آنها خواستند بگویند این ﴿أَوْ﴾, ﴿أَوْ﴾ تردیدیه است برای اینکه وقتی که وارد شدند دیدند آفتاب فلان قسمت کهف است بعد از اینکه از خواب بیدار شدند دیدند آفتاب باز همان قسمت است گفتند ما یک روز خوابیدیم وقتی که دیروز آمدیم بخوابیم آفتاب اینجا بود 24 ساعت از خوابمان گذشت الآن هم آفتاب اینجاست دیگران گفتند نه, ما وقتی که آمدیم آفتاب فلان قسمت کهف بود الآن قسمت دیگر است معلوم میشود ما بعض یوم خوابیدیم نه تمام یوم این را خواستند بگویند که ﴿أَوْ﴾, ﴿أَوْ﴾ تردیدیه است بعضیها خواستند بگویند نه, ﴿أَوْ﴾, ﴿أَوْ﴾ تفصیلیه است یعنی بعضی گفتند ما یک روز خوابیدیم, بعضیها خواستند بگویند ما کمتر از یک روز خوابیدیم نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» و امثال آنهاست که وقتی افرادی از برزخ وارد صحنهٴ قیامت میشوند از آنها سؤال میکنند ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ﴾ آنها میگویند ﴿لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ این تفصیل است یعنی بعضیها میگویند یک روز, بعضیها میگویند بعض از روز یعنی درازمدّت نبود, خب اینها بالأخره نمیدانستند که چند ساعت در کهف خوابیدند, یک عده گفتند ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ﴾ سخن از یک روز و بعض روز نیست پروردگار شما میداند که شما چقدر خوابیدید نگفتند پروردگار ما میداند یعنی ما به تأویل الهی میدانیم ولی شما نمیدانید پروردگار شما میداند ممکن است اینها را از راه وحی گفته باشند اما مستحضرید در جریان سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» آنجا چون دارد ﴿وَأَوَحَیْنَا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هذَا﴾ این چون وحی دارد در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» که دارد ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ﴾ چون عنوان وحی دارد, در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» که از مادر موسی(سلام الله علیهما) سخن گفته ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی﴾ چون وحی دارد اینگونه از القائات وحیانی است اما درباره اصحاب کهف ممکن است نسبت به بعضی از اینها از علوم وحیانی هم خبری باشد اما دلیلی نیست و قرینهای در کار نیست لذا نمیشود گفت اینها حتماً با وحی بود البته دلیل بر نفی نیست لکن اثباتش دلیل میخواهد وحی هم خب مستحضرید مراتب فراوانی دارد در همان سورهٴ مبارکهٴ «نحل» گذشت از آن نازلترین مرتبه که ﴿أَوْحَی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ﴾ هست تا آن عالیترین مرتبه که ﴿فأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی﴾ است اما بالأخره دلیل میخواهد که ما بگوییم این تعبیراتی که اصحاب کهف دارند به ضرس قاطع گفتند ﴿فَأْووا إِلَی الْکَهْفِ یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِن رَّحْمَتِهِ﴾ این مثلاً وحی بود.
مطلب بعدی آن است که وحیِ فعل هرگز جبر را به همراه ندارد برای اینکه ما اموری که برای ما مسلّم شد که تصمیم گرفتیم میخواهیم برویم اما همچنان اختیار محفوظ است یعنی ما میدانیم وقتی که این بحث تمام شد موقع نماز است باید برویم نماز بخوانیم بعد برویم منزل کار داریم این تصمیم قطعی ماست دیگر ولی میتوانیم نرویم, اگر چیزی برای ما مسلّم شد معنایش این نیست که ما مجبوریم ما قبل از کار مخیّر بین ترک و فعلیم, بعد از کار هم که دیگر ظرف سقوط است وقتی که کار انجام شد دستور ساقط است سقوطِ دستور هم یا بالامتثال است یا بالعصیان قبل از عمل ما مختاریم ولو ما که یقین داریم که باید این کار را انجام بدهیم اینچنین نیست که اگر حتی انسان یقین پیدا کرده که این کار را باید انجام بدهد میشود مجبور نه, مختار است میتواند ترک کند حتی وحی انبیا و اولیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) هم اینطور است آنهایی که وحی گرفتند معصوماند مَلکهٴ عصمت اینچنین نیست که انسان را مجبور بکند به کار, خب خیلی از مؤمنیناند که در بسیاری از کارها معصوماند برای اینکه هیچ کس هیچ مؤمنی در تمام مدّت عمر اصلاً به ذهنش نیامده که ـ معاذ الله ـ با محارمش خلاف بکند خب این معصیت کبیره است نسبت به اینگونه از معاصی معصوم است دیگر یا نسبت به شرک معصوم است, نسبت به هتک حرمت اهل بیت(علیهم السلام) معصوم است برای اینکه در تمام مدّت هشتاد, نود سالی که یک مؤمن زندگی میکند اصلاً در ذهنش نمیآید که ـ معاذ الله ـ نسبت به اهل بیت اهانت کند خب این معصیت کبیره است اصلاً این معصیت را به فکرش نیست تا انجام بدهد ما نسبت به خیلی از معاصی معصومیم چون مجبور نیستیم نسبت به معاصی دیگر بله عادلیم یا خدای ناکرده از عدل هم میافتیم اینچنین نیست که اگر کسی نسبت به گناهی معصوم بود یعنی مجبور بود پس این وحی اگر تصمیم هم عنایت کند یعنی گرایش قلبی ایجاد کند هرگز مخالف با عصمت نیست. فرمود ما این کار را کردیم ﴿لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ﴾ تا اینکه اینها سؤال بکنند نه اینکه حالا یک هدف عادی در کار باشد اینها بفهمند که ما یک مسابقهٴ هوش بدهیم ببینیم که تست هوش بکنیم ببینیم چند ساعت خوابیدند اینکه کار وحیانی نیست, اینکه کار قرآن نیست میخواهیم ببینیم که بالأخره اینها میفهمند جریان معاد حق است یا نه؟ بله یک عده فهمیدند و روشن کردند و فهمیدند که انسان میتواند بمیرد و بعد بیدار بشود این مرگی بود در حقیقت دیگر, این یک آیت الهی بود دیگر معاد را لمس کردند نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هست گرچه آن روایت احتجاج مرسل است, گرچه فرمایش مرحوم شیخ مفید خیلی موافق ندارد ولی بالأخره این خواب سیصد ساله شبیه مرگ است آنجا که ﴿أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّی یُحْیِیْ هذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِاْئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ آن هم همینطور است این معاد را در خود دید دیگر این میشود آیات انفسی یک وقت است که انسان با برهان معاد را میفهمد, یک وقت با وجدان در خارج کسی را مُردهای را وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) زنده میکند این میبیند, یک وقت خودش میمیرد و زنده میشود, یک وقت خودش میمیراند و زنده میکند که بالاترین افق است آن وجود مبارک حضرت ابراهیم بود که بحث مبسوطش در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت او معاد به پا کرده نه معادی شده وجود مبارک ابراهیم عرض نکرد چگونه این مُردهها زنده میشوند عرض کرد خدایا من میخواهم یاد بگیرم تو چطور مُردهها را زنده میکنی که من هم بکنم ﴿رَبَّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَی﴾ نه «کیف تحیی الموتیٰ» جریان قصّهٴ حضرت ابراهیم همانطوری که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت با همهٴ قصص فرق دارد این مظهر «هو المحیی» شد وجود مبارک حضرت عیسی مظهر «هو المحیی» بود منتها در دنیا, وجود مبارک حضرت ابراهیم مظهر «هو المحیی» شد به لحاظ معاد و حشر اکبر لذا با جمع محلاّ به «الف» و «لام» عرض کرد خدایا چگونه مُردهها را زنده میکنی به من هم یاد بده که من هم بکنم وگرنه خود حضرت ابراهیم خلیل که در مدّتها قبل در جواب نمرود که گفت ربّت چه کسی است؟ گفت ﴿رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِیْ وَیُمِیتُ﴾ با برهان قاطع فرمود خدا کسی است که احیا و اماته دست اوست.
پرسش: در جواب خداوند ﴿أَوَلَمْ تُؤْمِن﴾ بود.
پاسخ: بله خب همین دیگر ﴿قَالَ بَلَی وَلکِن لِیَطْمَئِنَّ﴾ من میخواهم به مقام برتر برسم این همینطور شد دیگر خدا نفرمود «ألم تؤمن» فرمود: ﴿أَوَلَمْ تُؤْمِن﴾ «واو» یعنی «واو» ذکر این «واو» یعنی تو که میدانی چرا سؤال میکنی؟ عرض کرد بله آن را میدانم خودم هم برهان اقامه کردم گفتم ﴿رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِیْ وَیُمِیتُ﴾ ولی میخواهم ببینم تو چطور زنده میکنی من هم بکنم خدا هم یادش داد که این کار را بکن, این کار را بکن, این کار را بکن, این کار را بکن بگو, دعوت بکن میآیند من هم در قیامت دعوت میکنم خدا دعوت میکند ما را, ما بلند میشویم دیگر فرمود وقتی که دعوت کرد ذات اقدس الهی بشر را ﴿فاذاهم ینتشرون﴾, خب بنابراین جریان حضرت ابراهیم حساب خاصّ خودش را دارد اما آن ﴿کَالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیَةٍ﴾ شد, ﴿فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِاْئَةَ عَامٍ﴾ شد درست است که این روایت احتجاج مرسل است, درست است که فرمایش مرحوم مفید موافق فراوانی دارد اما این خواب سیصد ساله به منزلهٴ مرگ است جریان معاد را به خوبی روشن میکند میتواند زنده کند, میتواند بمیراند این ﴿لِیَتَسَاءَلُوا﴾ یعنی «لیتناظروا», «لیباحثوا», «لیتعلّموا» یا کذا نه اینکه فقط سؤال تستی بکنند ﴿لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ اینکه اگر ﴿أَوْ﴾, ﴿أَوْ﴾ تفصیلیه باشند یعنی گفتند یک روز, بعضی گفتند بعض روز ﴿قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ﴾ همانطوری که در معاد همینطور است ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ﴾ آنها هم همینطور جواب میدهند دیگر ﴿قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ﴾ فرمود این وَرِق یعنی پول نقد حالا نقره هر چیزی هست اسکناس و اوراق بهادار و اینها نبود آن روزها همین سکّهها و اینها بود ببرید در شهر مدینه یعنی این شهر و ببینید چه کسی غذای پاک دارد معلوم میشود که مردان موحّد هم مخفیانه در آن شهر زندگی میکردند که اینها گفتند بروید از جای کسی که غذای پاک دارد بگیرید و مواظب باشید که کسی شما را نشناسد حالا در جریان آن سؤالهایی که مربوط به کربلا بود این دو نکته را عرض کنیم و بقیه بحثی که مربوط به این جریان اصحاب کهف و بحث تفسیری است انشاءالله برای روز بعد.
در جریان کربلا عدهٴ زیادی ناآگاه بودند و فریبخورده منتها با سوء اختیار خودشان فریب خوردند اینها که ﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ شد, «نبذوا أهل البیت وراء ظهورهم» شد همینطور شدند اینها را فریب دادند که ـ معاذ الله ـ اهل بیت(علیهم السلام) خروج کردند و مهدورالدماند و بعضیها هم فتوا دادند و اینها هم باورشان شد آنها که جایزه گرفتند همه مردم نبودند همهٴ سی هزار نفر که به اینها جایزه نمیرسید به تعبیر بعضیها به یک عده از اینها دو کیلو جو دادند که در توبرههای اسبشان بریزند آنها که جایزه گرفتند جزء سران این گروه بودند اینها جایزه گرفتند و میدانستند اینها هم پیشاپیش صفوف بودند آن احتجاجات وجود مبارک سیّدالشهداء(سلام الله علیه) هم ناظر به اینها بود که حرف من و موعظهٴ من در شما چگونه اثر کند در حالی که بطون شما از حرام پُر شد اما آن تَه صفیها که این سی هزار جمعیّت که صدای حضرت را نمیشنیدند البته ممکن بود حضرت به طرز اعجازآمیز حرفشان را, سخنان مبارکشان را به گوش همه برسانند اما آن میدان سی هزار نفره شیهههای اسب و سر و صدای سلاح و اینها حرفها به گوش خیلی از آنها نمیرسید آنها غافلگیر شدند, فریبخورده بودند منتها به سوء اختیار خودشان لذا وقتی زینب کبرا(سلام الله علیها) سخنرانی کرد سیل اشک ریخت حضرت فرمود: «فابکوا» بکاء کثیر داشته باشید همینها آماده بودند وقتی که مختار قیام کرد, قیام کردند اینچنین نبود که حالا بطون همهٴ اینها را حرام پُر کرده باشد و همهٴ اینها نظیر عمر سعد و امثال ذلک باشند خیلیها قیام کردند و خونبها را گرفتند دیگر اینچنین نبود که این همه فضایلی که درباره رجال علمی کوفه است مربوط به همین است کم کاری نکردند همین کوفی بعد از قیام مختار همهٴ اینها را همان دعاهای وجود مبارک سیّدالشهداء به دست همینها مستجاب شد حضرت فرمود دربارهٴ عمر سعد نفرین کرد امیدوارم خدا کسی را بر تو مسلّط کند که تو را در رختخواب سر میبرد به وسیلهٴ همینها انجام شد, آن دعای مبارک امام سجاد دربارهٴ حرملهٴ ملعون به دست همینها مستجاب شد که «اللهم أذقه حرّ الحدید اللهم أذقه حرّ النار» بنابراین اینها یکسان نبودند حالا اگر واقعاً لیاقت داشتند این مسئله سوم باید حل بشود بحث در آن اوّلیاش که قرائت وجود مبارک حضرت آن لبان مطهّر قرائت کرد این مفروقعنه است بعضی از خواص مثل زیدبنارقم شنیدند مفروقعنه است آیا همه لیاقت داشتند بشنوند یا نه؟ مصلحت در این بود که نشنوند؟ یا شنیدند و ترتیب اثر ندادند این سومی بعید است حالا آن را البته باید همچنان این بحث باز است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
وقتی قلب به جایی بسته شد مطمئن میشود دیگر آرام خواهد بود
آن سنگی که درونپُر است و سبک نیست میگویند صخرهٴ صمّا, آن دوستی که در دوستیاش خللی نیست میگویند دوست صمیمی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَکَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَاراً وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً ﴿18﴾ وَکَذلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَلاَ یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً ﴿19﴾ إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً ﴿20﴾
قصههایی که مبسوطاً در قرآن کریم بیان میشود اول به صورت متن ارائه میشود و بعد شرحش بعد از آن خواهد آمد در جریان حضرت یوسف(سلام الله علیه) اینچنین بود در جریان اصحاب کهف هم از آیهٴ نُه تا آیه دوازده متن این قصه آمده است که فرمود: ﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً﴾ تا ﴿ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی لِمَا لَبِثُوا أَمَداً﴾ این متنِ قضیه است بعد به عنوان شرح فرمود: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ﴾ از مجموع آنچه که تاکنون روشن شد این است که اول اینها مضطرباً قیام کردند و این اضطراب برای آن بود که عدهای از اینها شناخته شده بودند و هم درباریان آن دقیانوس به اصطلاح و هم تودهٴ طرفداران شرک و بتپرستی اگر میفهمیدند اینها را یا رَجم میکردند یا وادارشان میکردند به شرک برای اینکه بعد از بیدار شدن چند ساله باز تازه میگفتند ﴿إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ﴾ در این فضای رعبآور اینها اول مضطرب بودند اگر سخن از اضطراب هست برای چنین فضاست اما وقتی وارد محدودهٴ غار میشوند در کمال طمأنینه میگویند ﴿فَأْووا إِلَی الْکَهْفِ﴾ سرّش این است که خدای سبحان فرمود: ﴿وَرَبَطْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ پاداشی که خداوند به اینها داد این است که دلهای اینها را به یکجا بست وقتی قلب به جایی بسته شد مطمئن میشود دیگر آرام خواهد بود پس اگر اضطرابی بود برای قبل از ربط است و اگر طمأنینهای بود برای بعد از ربط چه اینکه در جریان مادر موسی(علیهما السلام) هم آنطوری که در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آمده از همین قبیل است آیهٴ ده سورهٴ مبارکهٴ «قصص» این است ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَی فَارِغاً إِن کَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْلاَ أَن رَّبَطْنَا عَلَی قَلْبِهَا﴾ وقتی دل خالی باشد از فیض الهی این مثل ظرف خالی لرزان است قلب کسی که خالی باشد میتپد اما قلبی که اهل تصمیم باشد این مطمئن است تصمیمگیری دوستِ, صمیمی بودن نشانهٴ آن پُر بودن و خالی نبودن و نلغزیدن است آن سنگی که درونپُر است و سبک نیست میگویند صخرهٴ صمّا, آن دوستی که در دوستیاش خللی نیست میگویند دوست صمیمی, آن ارادهای که در آن تردید نیست میگویند تصمیم, اگر ذات اقدس الهی قلب کسی را با لطف خود مرتبط کرد این قلب میشود صَمیم و اهل تصمیم دیگر این دل خالی نیست تا بلرزد فرمود قلب مادر موسی اگر فیض ما نبود خالی بود و قلب خالی لرزان است ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَی فَارِغاً إِن﴾ خب دلی که خالی باشد میلغزد دیگر و میلرزد ﴿لَوْلاَ أَن رَّبَطْنَا عَلَی قَلْبِهَا﴾. در جریان اصحاب کهف هم بشرح ایضاً پس اگر سخن از اضطراب است برای قبل از ربط است و اگر سخن از جدّیت و تصمیم و ﴿فَأْووا إِلَی الْکَهْفِ﴾ گفتنِ قاطعانه است این برای بعد از ربط, وقتی وارد این غار شدند آیه ندارد که اینها تهِ غار خوابیدند آیه دارد که اینها در فضای باز غار خوابیدند ﴿وَهُمْ فِی فَجْوَةٍ مِنْهُ﴾ اگر این غار شرقی یا غربی بود ممکن بود آفتاب به تهِ غار نرسد ولی به وسط غار میرسید و قرآن ندارد که اینها تهِ غار خوابیدند دارد ﴿وَهُمْ فِی فَجْوَةٍ مِنْهُ﴾ در فضای بازِ وسط بودند بنابراین این غار حتماً باید شرقی نباشد, حتماً باید غربی نباشد, دهنهاش حتماً باید شمالی باشد حالا خود این غار خواه در نیمکرهٴ جنوبی, خواه در نیمکرهٴ شمالی همانطوری که ما که در نیمکرهٴ شمالی هستیم اینچنین است فصول چهارگانه داریم آنها که در نیمکرهٴ جنوبیاند یعنی آن طرف خطّ استوایاند آنها هم زمستان و تابستان دارند اگر زمستان آفتاب نزدیک به زمین است ولی مایل میتابد نسبت به ما که در نیمکرهٴ شمالی هستیم وگرنه همین زمستان برای نیمکرهٴ جنوبی هم عمودی میتابد هم دورتر از زمین است آفتاب در تابستان برای ما که عمودی میتابد برای آنها مایل میتابد اگر در تابستان برای ما از زمین دور است برای نیمکرهٴ جنوبی به زمین نزدیک است به هر تقدیر این غار چه در نیمکرهٴ شمالی باشد چه در نیمکرهٴ جنوبی اگر یمین و یسار به لحاظ خود غار است دهنهٴ این غار باید به طرف جنوب باشد و پشت غار به طرف شمال تا آفتاب که از مشرق طلوع میکند صبح تا ظهر به هر وسیله است به دیوار سَمت راست غار بتابد اما اینکه ذات اقدس الهی لیل و نهار را برای آرامش قرار داد که عدهای شب آسایش داشته باشند و روز کار کنند این برای غالب منطقه زمین است که قابل سکونت است اما در بخشهای قطب شمال و قطب جنوب که شش ماه به اصطلاح میگویند ارض تِسعین یعنی آن منطقهای از زمین که نود درجه از خطّ استوا فاصله دارد شش ماهش شب است شش ماه روز چون غالباً آنجا افراد زندگی نمیکنند این ﴿جَعَلَ لَکُمُ الَّیْلَ لِبَاساً وَالنَّوْمَ سُبَاتاً﴾ و مانند آن شامل آنها نمیشود البته آنجا که سخن از خواب و بیداری است فرقی بین اجزای کُرهٴ زمین نیست اما آنجا که سخن از لیل و نهار است برای غالب منطقهٴ زمین است, خب.
فرمود این وضع خوابشان بود لکن ﴿وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ﴾ آنکه قبلاً از زمخشری نقل شده بود درباره معاویه این بود که معاویه در آن نبرد با رومیها به صورت «لو» یاد کرد که گفت اگر «لو کُشف لنا عن هؤلاء فنظرنا إلیهم» به صورت «لو» که ای کاش مثلاً وضع آنها برای ما مکشوف میشد ما نگاه میکردیم نه الآن, برای همان زمان فوراً ابنعباس گفت که اگر وضع اینها مکشوف میشد تو توان نگاه نداشتی برای اینکه کسی که بالاتر از تو بود به نام پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خداوند دربارهٴ او فرمود: ﴿لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَاراً وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً﴾ آن هم گفت ای کاش ما بودیم, ابنعباس هم آنطور جواب داد و این مربوط به فعل نیست که الآن برود ببیند.
پرسش:...
پاسخ: بله, این هم اشاره شد که منظور مخاطب است وگرنه وجود مبارک پیامبر آیات کبرای الهی را دید و ﴿لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً﴾ نبود این مثل ﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً﴾ خطاب به مخاطب است أیّ مخاطبٍ کان نه خطاب به شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای اینکه او که ﴿لَقَدْ رَأَی مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الْکُبْرَی﴾ بهشت را دید, جهنم را دید, عرش را دید, کرسی را دید, لوح را دید, جبرئیل را دید اینکه اصحاب کهف چیزی نیست برای آن حضرت منتها زمخشری در تتمّهٴ قصّه دارد که بالأخره عدهای را معاویه فرستاد که از آن غار خبر جدیدی بیاورند وقتی که این عده رفتند معاویه گفت «لا أنتهی حتی أعلم علمهم فبعث ناساً و قال لهم إذهبوا فانظروا ففعلوا فلمّا دخلوا الکهف بعث الله علیهم ریحاً فأحرقتهم» معاویه گفت من دستبردار نیستم یک عده را باید بفرستم برای تحقیق یک عده را فرستاد از غار تحقیق بکنند خداوند یک باد سوزانی را برانگیخت و اینها را سوزاند خب این خبر مرسل هست نه مسند و اعتباری هم اعتبار علمی به آن نیست لکن آن صدرش مربوط به «لو» است یعنی ای کاش ما آن زمان بودیم و میدیدیم ابنعباس گفت نه خیر اگر آن زمان بودی هم نمیتوانستی ببینی این مربوط به آن قسمت است, خب.
﴿وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ﴾ اما خوابهایی که حیوانات در شش ماه دارند و امثال ذلک چون عادی است کار عادی آیت محسوب نمیشود گرچه سراسر عالم آیهٴ الهی است انسان وقتی وارد باغ میشود آیات فراوانی را مشاهده میکند اگر اهل تأمّل باشد برابر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» گذشت فرمود شما وقتی وارد باغ میشوید میبینید مثلاً در یک هکتار زمین خاک یکی, آب یکی, باغبان یکی, هوا یکی, آن کودی که میدهند یکی, آفتابی که میتابد یکی, فضا و هوا و نسیم یکی اما این برگها مختلفاند, میوهها مختلفاند, مَزهها مختلفاند, کیفیتها مختلف, کمّیتها مختلف, هیچ برگی شبیه برگ دیگر نیست, هیچ میوهای شبیه میوهٴ دیگر نیست, هیچ گُلی شبیه گل دیگر نیست, هیچ رائحهای شبیه رائحه دیگر نیست ﴿وَفِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ﴾ که ﴿نُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَی بَعْضٍ فِی الْأُکُلِ﴾ فرمود در زمین قطعههایی هستند که مجاور هماند همهٴ شرایط قابلی یکی است ولی محصولاتش متفاوت است این در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» گذشت. آنچه که رواج دارد رایج است عادی است به اصطلاح ما او را آیه تلقّی نمیکنیم با اینکه آیه الهی است, خوابیدن حیوانات قطبی در شش ماه چون فراوان است نسلهای اینها همین طورند این را به عنوان آیت محسوب نمیشود و الاّ اگر انسانی شش ماه بخوابد بعد بیدار بشود چون بر خلاف عادت است میشود کرامت, میشود معجزه آنها میتوانند ذخیره کنند غذای شش ماه را ولی انسان که اینچنین نیست لذا جریان اصحاب کهف با حیواناتی که شش ماه در قطب میخوابند و اینها قابل قیاس نیست.
فرمود ما اینها را خواباندیم و بیدار کردیم نه خوابیدن در اختیار اینها بود نه بیدار کردن آنجا که فرمود: ﴿فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً﴾ ما به گوششان زدیم اینها را خواباندیم الآن هم ما اینها را بیدار کردیم, البته خواب و بیداری مقدّماتش در اختیار ماست اما اصلش که در اختیار ما نیست ما را میخوابانند و بیدارمان میکنند لذا مستحب است کسی که از خواب بیدار شده این ذکر را بگوید «الحمد لله الّذی أحیانی بعد ما أماتنی» اینچنین نیست که نوم و یَقظه ما مثل قیام و قعود ما باشد که, قیام و قعود ما یک امر اختیاری است میتوانیم بلند شویم, بنشینیم اما نوم و یقظه ما به دست آن مُنیم و موقظ است ما را میخوابانند بیدارمان میکنند مثل مرگ و حیات ما, مگر مرگ و حیات ما در اختیار ماست اینچنین نیست که آدم بخواهد بخوابد, بله میتواند دراز بکشد برود در بستر اما خوابیدن که مفارقت روح است از بدن در حدّ معیّن با نصاب خاص این دست آدم نیست آن کسی ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا﴾ یا ﴿هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ وَیَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ﴾ او متوفّی است ما را وفات میدهد در خواب منتها یک وفات مقطعی خاص لذا گفته شد «النوم أخ الموت» , بنابراین نه خوابیدن در اختیار ماست نه بیدار شدن ما را میخوابانند, ما را بیدار میکنند منتها ما غافلیم که چه کسی ما را میخواباند و چه کسی ما را بیدار میکند چون این خواب طولانی بود فرمود ما خواباندیم ﴿فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً﴾ یعنی «أنمناهم» ﴿وَکَذلِکَ بَعَثْنَاهُمْ﴾ یعنی «أیقظناهم» ما خواباندیم و بیدار کردیم, خب چرا؟ برای اینکه هم فضای حاکم آن روز روشن بشود که کار احیا و اِماته به دست خداست و معاد حق است هم برای خود اینها شفاف و روشن بشود اینکه ذات اقدس الهی فرمود ما هیچ سرزمینی را بدون حجّت نمیگذاریم حجّت گاهی پیغمبر(علیه الصلاة و علیه السلام) است, گاهی امام(علیه الصلاة و علیه السلام) است, گاهی نایب خاصّ اینها هستند, گاهی عالمان دیناند, گاهی اینگونه از حُجج است خدا بدون حجّت بشر را رها نمیکند منتها بشر موظّف است که در مُلک و ملکوت نظر کند در مُلک نظر کند تا مشکلات دنیایش را حل کند, در ملکوت نظر کند تا مشکلات معارفیاش را حل کند فرمود: ﴿أَوَ لَمْ یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ این غیر از ﴿أَفَلَمْ یَنظُرُوا إِلَی السَّماءِ﴾ است یا ﴿أَفَلاَ یَنظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ﴾ است ملکوت کاری به مُلک ندارد فرمود چرا اینها در ملکوت عالم نگاه نمیکنند؟ درست است که باید شتر را نگاه بکنند ﴿کَیْفَ خُلِقَتْ﴾, زمین را نگاه بکنند ﴿کَیْفَ سُطِحَتْ﴾ , آسمان را نگاه کند ﴿کَیْفَ رُفِعَتْ﴾ اما باید ملکوت اینها را هم نگاه بکنند دیگر خب این خوابیدن مُلکی دارد که طبیب میداند که چه چیزی است که انسان چطور میخوابد, چطوری بیدار میشود و اینها ولی ملکوتی دارد که انسان در خواب به پیشگاه ذات اقدس الهی میرود در یک حدّ نصاب معیّنی روح این بدن را رها میکند اگر لازم باشد که برگردد خب برمیگردد چون رابطه محفوظ است, اگر قرار بر این شد که برنگردد این رابطهٴ ضعیف هم حذف میشود اینکه در هنگام خوابیدن مستحب است انسان بگوید خدایا من روح را به تو سپردم و به پیشگاه تو تقدیم کردم «اللهمّ فإن أمسکتها فإلی رضوانک و الجنّة و إن أرسلتها فصلّ علی محمّد و آله و اغفر لها» همین است دیگر اینکه انسان مستحب است در موقع خواب این ذکر را بگوید خدایا روح را به تو تقدیم کردم اگر قرار بر این است که برنگردد او را بیامرز, اگر قرار بر این است که برگردد او را حفظش کن از خطا, خب این معلوم میشود که گیرنده دیگری است چون ما هر شب با این آیتین یعنی با انامه و ایقاظ مربوطیم این را چون تکرار است برای ما عادت است چون خلاف عادت نیست این را کرامت نمیدانیم لکن در این کریمه فرمود ما اینها را خواباندیم سیصد سال, ما اینها را بعد از سیصد سال بیدار کردیم ﴿وَکَذلِکَ بَعَثْنَاهُمْ﴾ نظیر آنکه فرمود: ﴿فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ﴾ آن کار را کردیم, چرا؟ ﴿لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ﴾ این ﴿لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ﴾ معادل با ﴿لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی لِمَا لَبِثُوا أَمَداً﴾ است این علم هم علمِ فعلی است قبلاً هم عرض شد که علم فعلی در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» و در سایر سُوَر هم بحث شد منتها حالا چون مکرّر بحث شد و این قسمت تسنیم هم چاپ شد ما دیگر این علمِ فعلی را که زائد بر ذات اقدس الهی است و خارج از ذات است او را جداگانه بحث نکردیم سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آیهٴ 142 این است ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ﴾ فرمود شما در مسجد پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هستید نماز پنج وقت هم پشت سر حضرت میخوانید خیال میکنید بهشتی هستید درست است مسجدالنبی بعد از مسجدالحرام أفضل مساجد است, درست است احدی همسان پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در امامت نیست اما این نماز پنج وقت را پشت سر حضرت خواندن و پای منبر حضرت بودن این بخشی از وظایف شماست مادامی که جبهه و جنگ است باید بروید جبهه تا نرفتید اهل بهشت نیستید خدا میخواهد بداند شما اهل جنگ و جهاد و دفاع هستید یا نه, خب. فرمود: ﴿وَلَمَّا﴾ یعنی هنوز خدا نمیداند این علمِ فعلی است علم فعلی خارج از اوصاف ذاتی است یک, خارج از ذات مقدّس است دو, آن دو منطقه, منطقهٴ ممنوعه است سه, آنچه که عین ذات است صفت ذات است آنچه که خارج از ذات است از مقام فعل انتزاع میشود و ممکنالوجود است و سابقهٴ عدم دارد مثل ﴿لِیَمِیزَ اللّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ موارد امتحانی این است فرق صفت ذات و صفت فعل آنجا مبسوطاً بیان شده این سؤال قبلاً هم رسید اما پاسخش به آنجا ارجاع شد. خب فرمود ما آن کار را کردیم ﴿لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی لِمَا لَبِثُوا أَمَداً﴾ تا برای ما معلوم بشود یعنی در مقام خارج مشخص بشود چه کسی عالِم است چه کسی عالِم نیست, چه کسی از آیات انفسی طَرْفی میبندد چه کسی نمیبندد اینکه فرمود: ﴿سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ﴾ همین است خب این خواب و بیداری آیات انفسی ماست حالا آنکه فرمود: ﴿أَفَلاَ یَنظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ﴾ جزء آیات آفاقی است اما اینکه هر شب به حضور خدا میرویم و هر صبح از حضور ذات اقدس الهی خداحافظی میکنیم برمیگردیم اینکه آیات انفسی است دیگر, خب فرمود اینها آیات انفسی را نشان دادیم, آیات آفاقی را نشان دادیم خیلی از ماها میخوابیم و بعد بیدار میشویم از این آیتین بیخبریم اصحاب کهف هم همینطور بودند در بین ماها کسانی هستند که از آیتین باخبرند شب میخوابند میفهمند کجا میروند, صبح هم که بیدار شدند میفهمند از حضور چه کسی آمدند با خواب خوب هم بالأخره زندگی میکنند بسیاری از رؤیای مبشّره نصیب همینها میشود اصحاب کهف هم دو قسمت بودند یک عده مؤمن بودند منتها اوساط از اهل ایمان که اینها با ﴿فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً﴾ خوابیدند, با ﴿ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ﴾ بیدار شدند اما نفهمیدند چه کسی اینها را خواباند؟ چه کسی اینها را بیدار کرد, چند سال خوابیدند؟ یک عده که جزء اوحدی بودند اینها فهمیدند چه کسی اینها را خوابند؟ چه کسی اینها را بیدار کرد و چند ساعت خوابیدند و نگفتند که «ربنا» به تعبیر سیّدناالاستاد(رضوان الله علیه) اینها در جواب نگفتند که «ربّنا یعلم» فرمود: ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ﴾ یعنی خدا به ما یاد داده که ما چند سال خوابیدیم اما خدای شما میداند که شما چند سال خوابیدید اینها از آیات انفسیشان طرفی بستند دیگران از آیات انفسی سهمی نبردند فرمود: ﴿وَکَذلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ﴾ این سؤال گاهی انسان از دیگری سؤال میکند یکی سائل است یکی مُجیب, یکی گفتمان است و گفتگوست در حقیقت تسائل است این از او سؤال میکند این از او سؤال میکند این را میگویند تسائل در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» و مانند آن مشابه این آمده که اینها از یکدیگر سؤال میکنند سورهٴ مبارکهٴ «صافات» آیهٴ 49 به بعد این است ﴿فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ﴾ از یکدیگر سؤال میکنند ﴿قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ إِنِّی کَانَ لِی قَرِینٌ﴾ و مانند آن این را میگویند تسائل. فرمود ما یک سؤال درونگروهی برای اینها احداث کردیم که اینها به مباحثه و به مناظرهٴ علمی هم مشغول باشند از یکدیگر سؤال بکنند که چقدر خوابیدند, چقدر نخوابیدند, کم کم برایشان روشن بشود که معاد حق است و به جامعه هم منتقل کنند. ﴿وَکَذلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ﴾ این نشان میدهد که هر جا آیهای هست انگیزهٴ تسائل هم هست همانطوری که انگیزهٴ تفکّر هم هست فرمود: ﴿أَوَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنفُسِهِم﴾ این برای این, این ﴿لِیَتَسَاءَلُوا﴾ برای آن است این دور هم نشستن, مذاکره کردن, تسائلِ علمی با یکدیگر است گاهی انسان تنها مینشیند فکر میکند میشود «لیتفکّروا» یک وقت است با هم فکر میکنند در حقیقت مباحثه میکنند میشود «لیتساءلوا» این تسائل علمی است تسائل علمی حلّ مسائل علمی را هم به همراه دارد, خب حالا ﴿قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ﴾ تسائلشان چیست؟ یکی سؤال کرد که ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ﴾ چقدر خوابیدید شما؟ دیگر نمیگوید «کم لبثنا» این از خودش باخبر نیست از دیگری دارد سؤال میکند شما چند ساعت خوابیدید؟ ﴿قَالُوا﴾ آنها گفتند ﴿لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ ما یک روز خوابیدیم یا بعضی از روز خوابیدیم آنها خواستند بگویند این ﴿أَوْ﴾, ﴿أَوْ﴾ تردیدیه است برای اینکه وقتی که وارد شدند دیدند آفتاب فلان قسمت کهف است بعد از اینکه از خواب بیدار شدند دیدند آفتاب باز همان قسمت است گفتند ما یک روز خوابیدیم وقتی که دیروز آمدیم بخوابیم آفتاب اینجا بود 24 ساعت از خوابمان گذشت الآن هم آفتاب اینجاست دیگران گفتند نه, ما وقتی که آمدیم آفتاب فلان قسمت کهف بود الآن قسمت دیگر است معلوم میشود ما بعض یوم خوابیدیم نه تمام یوم این را خواستند بگویند که ﴿أَوْ﴾, ﴿أَوْ﴾ تردیدیه است بعضیها خواستند بگویند نه, ﴿أَوْ﴾, ﴿أَوْ﴾ تفصیلیه است یعنی بعضی گفتند ما یک روز خوابیدیم, بعضیها خواستند بگویند ما کمتر از یک روز خوابیدیم نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» و امثال آنهاست که وقتی افرادی از برزخ وارد صحنهٴ قیامت میشوند از آنها سؤال میکنند ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ﴾ آنها میگویند ﴿لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ این تفصیل است یعنی بعضیها میگویند یک روز, بعضیها میگویند بعض از روز یعنی درازمدّت نبود, خب اینها بالأخره نمیدانستند که چند ساعت در کهف خوابیدند, یک عده گفتند ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ﴾ سخن از یک روز و بعض روز نیست پروردگار شما میداند که شما چقدر خوابیدید نگفتند پروردگار ما میداند یعنی ما به تأویل الهی میدانیم ولی شما نمیدانید پروردگار شما میداند ممکن است اینها را از راه وحی گفته باشند اما مستحضرید در جریان سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» آنجا چون دارد ﴿وَأَوَحَیْنَا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هذَا﴾ این چون وحی دارد در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» که دارد ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ﴾ چون عنوان وحی دارد, در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» که از مادر موسی(سلام الله علیهما) سخن گفته ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی﴾ چون وحی دارد اینگونه از القائات وحیانی است اما درباره اصحاب کهف ممکن است نسبت به بعضی از اینها از علوم وحیانی هم خبری باشد اما دلیلی نیست و قرینهای در کار نیست لذا نمیشود گفت اینها حتماً با وحی بود البته دلیل بر نفی نیست لکن اثباتش دلیل میخواهد وحی هم خب مستحضرید مراتب فراوانی دارد در همان سورهٴ مبارکهٴ «نحل» گذشت از آن نازلترین مرتبه که ﴿أَوْحَی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ﴾ هست تا آن عالیترین مرتبه که ﴿فأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی﴾ است اما بالأخره دلیل میخواهد که ما بگوییم این تعبیراتی که اصحاب کهف دارند به ضرس قاطع گفتند ﴿فَأْووا إِلَی الْکَهْفِ یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِن رَّحْمَتِهِ﴾ این مثلاً وحی بود.
مطلب بعدی آن است که وحیِ فعل هرگز جبر را به همراه ندارد برای اینکه ما اموری که برای ما مسلّم شد که تصمیم گرفتیم میخواهیم برویم اما همچنان اختیار محفوظ است یعنی ما میدانیم وقتی که این بحث تمام شد موقع نماز است باید برویم نماز بخوانیم بعد برویم منزل کار داریم این تصمیم قطعی ماست دیگر ولی میتوانیم نرویم, اگر چیزی برای ما مسلّم شد معنایش این نیست که ما مجبوریم ما قبل از کار مخیّر بین ترک و فعلیم, بعد از کار هم که دیگر ظرف سقوط است وقتی که کار انجام شد دستور ساقط است سقوطِ دستور هم یا بالامتثال است یا بالعصیان قبل از عمل ما مختاریم ولو ما که یقین داریم که باید این کار را انجام بدهیم اینچنین نیست که اگر حتی انسان یقین پیدا کرده که این کار را باید انجام بدهد میشود مجبور نه, مختار است میتواند ترک کند حتی وحی انبیا و اولیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) هم اینطور است آنهایی که وحی گرفتند معصوماند مَلکهٴ عصمت اینچنین نیست که انسان را مجبور بکند به کار, خب خیلی از مؤمنیناند که در بسیاری از کارها معصوماند برای اینکه هیچ کس هیچ مؤمنی در تمام مدّت عمر اصلاً به ذهنش نیامده که ـ معاذ الله ـ با محارمش خلاف بکند خب این معصیت کبیره است نسبت به اینگونه از معاصی معصوم است دیگر یا نسبت به شرک معصوم است, نسبت به هتک حرمت اهل بیت(علیهم السلام) معصوم است برای اینکه در تمام مدّت هشتاد, نود سالی که یک مؤمن زندگی میکند اصلاً در ذهنش نمیآید که ـ معاذ الله ـ نسبت به اهل بیت اهانت کند خب این معصیت کبیره است اصلاً این معصیت را به فکرش نیست تا انجام بدهد ما نسبت به خیلی از معاصی معصومیم چون مجبور نیستیم نسبت به معاصی دیگر بله عادلیم یا خدای ناکرده از عدل هم میافتیم اینچنین نیست که اگر کسی نسبت به گناهی معصوم بود یعنی مجبور بود پس این وحی اگر تصمیم هم عنایت کند یعنی گرایش قلبی ایجاد کند هرگز مخالف با عصمت نیست. فرمود ما این کار را کردیم ﴿لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ﴾ تا اینکه اینها سؤال بکنند نه اینکه حالا یک هدف عادی در کار باشد اینها بفهمند که ما یک مسابقهٴ هوش بدهیم ببینیم که تست هوش بکنیم ببینیم چند ساعت خوابیدند اینکه کار وحیانی نیست, اینکه کار قرآن نیست میخواهیم ببینیم که بالأخره اینها میفهمند جریان معاد حق است یا نه؟ بله یک عده فهمیدند و روشن کردند و فهمیدند که انسان میتواند بمیرد و بعد بیدار بشود این مرگی بود در حقیقت دیگر, این یک آیت الهی بود دیگر معاد را لمس کردند نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هست گرچه آن روایت احتجاج مرسل است, گرچه فرمایش مرحوم شیخ مفید خیلی موافق ندارد ولی بالأخره این خواب سیصد ساله شبیه مرگ است آنجا که ﴿أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّی یُحْیِیْ هذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِاْئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ آن هم همینطور است این معاد را در خود دید دیگر این میشود آیات انفسی یک وقت است که انسان با برهان معاد را میفهمد, یک وقت با وجدان در خارج کسی را مُردهای را وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) زنده میکند این میبیند, یک وقت خودش میمیرد و زنده میشود, یک وقت خودش میمیراند و زنده میکند که بالاترین افق است آن وجود مبارک حضرت ابراهیم بود که بحث مبسوطش در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت او معاد به پا کرده نه معادی شده وجود مبارک ابراهیم عرض نکرد چگونه این مُردهها زنده میشوند عرض کرد خدایا من میخواهم یاد بگیرم تو چطور مُردهها را زنده میکنی که من هم بکنم ﴿رَبَّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَی﴾ نه «کیف تحیی الموتیٰ» جریان قصّهٴ حضرت ابراهیم همانطوری که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت با همهٴ قصص فرق دارد این مظهر «هو المحیی» شد وجود مبارک حضرت عیسی مظهر «هو المحیی» بود منتها در دنیا, وجود مبارک حضرت ابراهیم مظهر «هو المحیی» شد به لحاظ معاد و حشر اکبر لذا با جمع محلاّ به «الف» و «لام» عرض کرد خدایا چگونه مُردهها را زنده میکنی به من هم یاد بده که من هم بکنم وگرنه خود حضرت ابراهیم خلیل که در مدّتها قبل در جواب نمرود که گفت ربّت چه کسی است؟ گفت ﴿رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِیْ وَیُمِیتُ﴾ با برهان قاطع فرمود خدا کسی است که احیا و اماته دست اوست.
پرسش: در جواب خداوند ﴿أَوَلَمْ تُؤْمِن﴾ بود.
پاسخ: بله خب همین دیگر ﴿قَالَ بَلَی وَلکِن لِیَطْمَئِنَّ﴾ من میخواهم به مقام برتر برسم این همینطور شد دیگر خدا نفرمود «ألم تؤمن» فرمود: ﴿أَوَلَمْ تُؤْمِن﴾ «واو» یعنی «واو» ذکر این «واو» یعنی تو که میدانی چرا سؤال میکنی؟ عرض کرد بله آن را میدانم خودم هم برهان اقامه کردم گفتم ﴿رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِیْ وَیُمِیتُ﴾ ولی میخواهم ببینم تو چطور زنده میکنی من هم بکنم خدا هم یادش داد که این کار را بکن, این کار را بکن, این کار را بکن, این کار را بکن بگو, دعوت بکن میآیند من هم در قیامت دعوت میکنم خدا دعوت میکند ما را, ما بلند میشویم دیگر فرمود وقتی که دعوت کرد ذات اقدس الهی بشر را ﴿فاذاهم ینتشرون﴾, خب بنابراین جریان حضرت ابراهیم حساب خاصّ خودش را دارد اما آن ﴿کَالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیَةٍ﴾ شد, ﴿فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِاْئَةَ عَامٍ﴾ شد درست است که این روایت احتجاج مرسل است, درست است که فرمایش مرحوم مفید موافق فراوانی دارد اما این خواب سیصد ساله به منزلهٴ مرگ است جریان معاد را به خوبی روشن میکند میتواند زنده کند, میتواند بمیراند این ﴿لِیَتَسَاءَلُوا﴾ یعنی «لیتناظروا», «لیباحثوا», «لیتعلّموا» یا کذا نه اینکه فقط سؤال تستی بکنند ﴿لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ اینکه اگر ﴿أَوْ﴾, ﴿أَوْ﴾ تفصیلیه باشند یعنی گفتند یک روز, بعضی گفتند بعض روز ﴿قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ﴾ همانطوری که در معاد همینطور است ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ﴾ آنها هم همینطور جواب میدهند دیگر ﴿قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ﴾ فرمود این وَرِق یعنی پول نقد حالا نقره هر چیزی هست اسکناس و اوراق بهادار و اینها نبود آن روزها همین سکّهها و اینها بود ببرید در شهر مدینه یعنی این شهر و ببینید چه کسی غذای پاک دارد معلوم میشود که مردان موحّد هم مخفیانه در آن شهر زندگی میکردند که اینها گفتند بروید از جای کسی که غذای پاک دارد بگیرید و مواظب باشید که کسی شما را نشناسد حالا در جریان آن سؤالهایی که مربوط به کربلا بود این دو نکته را عرض کنیم و بقیه بحثی که مربوط به این جریان اصحاب کهف و بحث تفسیری است انشاءالله برای روز بعد.
در جریان کربلا عدهٴ زیادی ناآگاه بودند و فریبخورده منتها با سوء اختیار خودشان فریب خوردند اینها که ﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ شد, «نبذوا أهل البیت وراء ظهورهم» شد همینطور شدند اینها را فریب دادند که ـ معاذ الله ـ اهل بیت(علیهم السلام) خروج کردند و مهدورالدماند و بعضیها هم فتوا دادند و اینها هم باورشان شد آنها که جایزه گرفتند همه مردم نبودند همهٴ سی هزار نفر که به اینها جایزه نمیرسید به تعبیر بعضیها به یک عده از اینها دو کیلو جو دادند که در توبرههای اسبشان بریزند آنها که جایزه گرفتند جزء سران این گروه بودند اینها جایزه گرفتند و میدانستند اینها هم پیشاپیش صفوف بودند آن احتجاجات وجود مبارک سیّدالشهداء(سلام الله علیه) هم ناظر به اینها بود که حرف من و موعظهٴ من در شما چگونه اثر کند در حالی که بطون شما از حرام پُر شد اما آن تَه صفیها که این سی هزار جمعیّت که صدای حضرت را نمیشنیدند البته ممکن بود حضرت به طرز اعجازآمیز حرفشان را, سخنان مبارکشان را به گوش همه برسانند اما آن میدان سی هزار نفره شیهههای اسب و سر و صدای سلاح و اینها حرفها به گوش خیلی از آنها نمیرسید آنها غافلگیر شدند, فریبخورده بودند منتها به سوء اختیار خودشان لذا وقتی زینب کبرا(سلام الله علیها) سخنرانی کرد سیل اشک ریخت حضرت فرمود: «فابکوا» بکاء کثیر داشته باشید همینها آماده بودند وقتی که مختار قیام کرد, قیام کردند اینچنین نبود که حالا بطون همهٴ اینها را حرام پُر کرده باشد و همهٴ اینها نظیر عمر سعد و امثال ذلک باشند خیلیها قیام کردند و خونبها را گرفتند دیگر اینچنین نبود که این همه فضایلی که درباره رجال علمی کوفه است مربوط به همین است کم کاری نکردند همین کوفی بعد از قیام مختار همهٴ اینها را همان دعاهای وجود مبارک سیّدالشهداء به دست همینها مستجاب شد حضرت فرمود دربارهٴ عمر سعد نفرین کرد امیدوارم خدا کسی را بر تو مسلّط کند که تو را در رختخواب سر میبرد به وسیلهٴ همینها انجام شد, آن دعای مبارک امام سجاد دربارهٴ حرملهٴ ملعون به دست همینها مستجاب شد که «اللهم أذقه حرّ الحدید اللهم أذقه حرّ النار» بنابراین اینها یکسان نبودند حالا اگر واقعاً لیاقت داشتند این مسئله سوم باید حل بشود بحث در آن اوّلیاش که قرائت وجود مبارک حضرت آن لبان مطهّر قرائت کرد این مفروقعنه است بعضی از خواص مثل زیدبنارقم شنیدند مفروقعنه است آیا همه لیاقت داشتند بشنوند یا نه؟ مصلحت در این بود که نشنوند؟ یا شنیدند و ترتیب اثر ندادند این سومی بعید است حالا آن را البته باید همچنان این بحث باز است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است