display result search
منو
تفسیر آیات 19 تا 21 سوره کهف _ بخش اول

تفسیر آیات 19 تا 21 سوره کهف _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 16 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 19 تا 21 سوره کهف _ بخش اول":

محور اصلی قصّهٴ اصحاب کهف تبیین مبدأ و معاد است
خدای سبحان قرآن را نازل کرده برای تدبّر, حوادثی هم که برای شخص یا جامعه در نظر می‌گیرد آن هم برای تدبر است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَکَذلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَلاَ یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً ﴿19﴾ إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً ﴿20﴾ وَکَذلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَ السَّاعَةَ لاَ رَیْبَ فِیهَا إِذْ یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیَاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَ عَلَیْهِم مَّسْجِداً ﴿21﴾

محور اصلی قصّهٴ اصحاب کهف تبیین مبدأ و معاد است آن بخشهای فرعی قصّه را قرآن یا اصلاً ذکر نمی‌کند یا آنها را در حاشیه متن قرار می‌دهد مدّت طولانی معیار هست حالا یا سیصد سال یا بیشتر قمری‌اش چقدر, شمسی‌اش چقدر این را نه در متن قصّه ذکر فرمود و نه در شرح قصّه بلکه در حاشیهٴ قصّه ذکر فرمود. در متن قصه اصلِ امتداد را ذکر کرد در اصلِ متن فرمود: ﴿فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً﴾ اما حالا چند سال بود این را ذکر نفرمود آنجا که فرمود: ﴿فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ﴾ جریان سیصد سال بودن را ذکر نکرد در جریان شرح هم وقتی که فرمود: ﴿وَکَذلِکَ بَعَثْنَاهُمْ﴾ دیگر نفرمود بعد از چه مدّتی ما اینها را بیدار کردیم لکن در بخش پایانی این قصّه یعنی آیه 25 فرمود: ﴿وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاَثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعاً﴾ که دیگر بخش پایانی قصّه است و در حکم حاشیه است آنچه سهم مؤثّر دارد این است که خواب طولانی و درازمدّت که بر خلاف عادت بود حالا یا دویست سال یا سیصد سال یا سیصد سال شمسی, 309 سال قمری و مانند آن.

مطلب بعدی آن است که آنچه که برای خود اینها اتفاق افتاده جزء آیات انفسی بود آیات انفسی این نیست که انسان دربارهٴ نفس آن براهین کلامی یا فلسفی که ذکر شده ادلّه‌ای که برای تجرّد نفس است آنها را ارزیابی کند بشود آیات انفسی اینها در حقیقت آیات آفاقی است یعنی علم حصولی, مفاهیم, براهین, موضوعات, محمولات اینها وقتی در ذهن ترسیم می‌شوند اینها مثلاً مفهوم «أنا» به حمل اوّلی «أنا» است ولی به حمل شایع «هو» است. من در فارسی لفظی است که معنا دارد این من, مفهوم من در فارسی من هست به حمل اوّلی, اوست به حمل شایع برای اینکه مفهومی است در گوشهٴ ذهن آنکه حقیقت به هویّت ما نیست بنابراین این بحثهایی که در علوم عقلی چه فلسفه, چه کلام مطرح است درباره تجرّد روح, ادلهٴ تجرّد نفس اینها همهٴ بحثهایشان در حقیقت جزء سیر آفاقی است دربارهٴ او بحث می‌کنند نه دربارهٴ خودشان اما آنکه سخن از «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» می‌گوید خودش را مشاهده کند, هویّتش را مشاهده کند, با علم شهودی ببیند نه علم حضوری و عینی ببیند نه ذهنی این بر اساس «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» خواهد بود این می‌شود سیر انفسی. خدای سبحان همان طور که قرآن را نازل کرده برای تدبّر, حوادثی هم که برای شخص یا جامعه در نظر می‌گیرد آن هم برای تدبّر است همان‌طوری که ما را در خلقت وادار می‌کند به تدبّر, در شریعت هم وادار می‌کند به تدبّر, در هویّت هم ما را وادار می‌کند به تدبّر. در خلقت فرمود: ﴿أَوَ لَمْ یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ فرمود نگاه کنید شاید ببینید چون یک عده دیدند مثل وجود مبارک ابراهیم خلیل شما نگاه کنید بلکه به دیدن برسید ما همان‌طوری که در فارسی بین نگاه و دیدن فرق می‌گذاریم در عربی هم بین نظر و رؤیت فرق است گاهی کسی می‌خواهد استهلال کند ماه را ببیند می‌گوید «نظرتُ إلی القمر و لم أره» نگاه کردم ولی ندیدم نگاه کردن غیر از دیدن است اینها مرادف هم نیستند. در جریان ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) ذات اقدس الهی فرمود ما نشان دادیم او هم دید ﴿کَذلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ﴾ اما شما نگاه کنید شاید ببینید ﴿أَوَ لَمْ یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ خب این نظر, زمینه برای آن رؤیت است این دربارهٴ خلقت, دربارهٴ شریعت کتاب تدوینی خدا که معادل کتاب تکوینی اوست فرمود: ﴿کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ﴾ , ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ ما این قرآن را فرستادیم اینها تدبّر کنند هدف اصلی نزول قرآن این است که اینها تدبّر کنند و هدایت بشوند. حوادثی که برای خود آدم هم پیش می‌آید از یک نظر شبیه خلقت جهانی است و از یک نظر هم شبیه شریعت تدوینی است فرمود ما اینها را خواباندیم و بیدار کردیم تا گفتمان کنند, گفتگو کنند, بپرسند, تحقیق کنند که چطور شد این‌قدر خوابیدند و این خوابیدنِ طولانی خب برای چیست؟ چرا اینقدر خوابیدند؟ خدای سبحان که می‌توانست از راههای دیگری اینها را نجات بدهد این خواباندن طولانی و بعد بیدار کردن لحکمةٍ هست دیگر فرمود ما این کار را کردیم تا تسائل کنند, تا تسائل کنند این ترغیب به سؤال کردن است این‌گونه از سؤالها هم نصف العلم است خب حالا سؤال کردند معلوم شد سیصد سال خوابیدند این به مقصد رسیدند یا نه, این نظیر تدبّر در خلقت است, تدبّر در شریعت است از این باب, گاهی هم چنین حوادثی برای خود شخص پیش می‌آید حالا لازم نیست سیصد سال بخوابد که در خیلی از موارد برای همه ما بر اساس ﴿سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ﴾ رخدادهایی پیش می‌آید این نظیر خلقت است که باید نظر کنیم, این نظیر شریعت است که باید تدبّر کنیم این تسائل, از یکدیگر سؤال کردن, با یکدیگر نظر دادن, مشورت علمی کردن بارِ معنوی دارد وگرنه صرف اینکه حالا سؤال بکنند یکی سؤال بکند چند روز خوابیدی؟ یکی به او بگوید کمتر خوابیدم, یکی بیشتر خوابیدم این هدف نیست ﴿وَکَذلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ﴾ خب حالا اینها اهل سؤال بودند, سؤال کردند. ﴿قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ این نموداری از جریان برزخ است که وقتی وارد صحنهٴ قیامت می‌شوند عده‌ای از آنها سؤال می‌کنند که ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ ٭ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ خیلیها خواب‌اند «الناس نیام فإذا ماتوا انتبهوا» عده‌ای هم آن‌طوری که مرحوم شیخ مفید(رضوان الله علیه) می‌گوید در برزخ در خواب‌اند بیچاره‌ها آنجا هم بیدار نمی‌شوند از بس خوابشان در دنیا سنگین بود آنجا هم با اینکه جزء آیات انفسی است مُردند, مرگ را احساس کردند, وارد صحنه‌ای دیگر شدند هنوز هم که هنوز است خواب‌اند بیدار نمی‌شوند یک عده خب وقتی که وارد برزخ شدند خیلی آگاهانه با برزخ برخورد می‌کنند می‌گویند این‌چنین نیست ﴿لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَی یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذَا یَوْمُ الْبَعْثِ﴾ اینها عالِمان سیر انفسی‌اند ﴿وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِیمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَی یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذَا یَوْمُ الْبَعْثِ﴾ گاهی انسان آن‌قدر خواب است که حتی بعد از مرگ هم بیدار نمی‌شود این تلقین میّت یک درس است تنها برای موعظه برای تشییع‌کننده‌ها نیست این خیلی چیز می‌فهمد این مُرده می‌گویند تو مُردی این مرگ حق است خیلیها این حق را دیدند ما هم این حق را می‌بینیم «ان الموت حقٌّ» «إسمع إفهم فلان‌‌بن‌فلان» , «أنّ الموت حقٌّ» یک امر ثابت است تنها برای تو نیست تو هم این وضعی که داری الآن وارد صحنه‌ای شدی کسانی را می‌بینی که قبلاً نمی‌دیدی, اوضاعی را مشاهده می‌کنی که قبلاً مشاهده نمی‌کردی این برای برزخ است تو وارد عالم دیگر شدی این حق است ثابت است همه ما باید به این حق برسیم خیلیها بعد از مرگ متوجّه نمی‌شوند که مُردند می‌بینند وضع عوض شد اما چه شده, کجا رفتند, چه شده این برایشان روشن نیست این تلقین واقعاً تلقین است برای آنها تعلیم است.
پرسش: ...این تعلیم برای مرده چه ارزشی دارد؟
پاسخ: خب تعلیم است این یعنی وارد صحنه‌ای شده هولناک است ولو کسی هم نباشد این تلقین جزء سنن اسلامی است الآن آن بیچاره خبر ندارد که چطور شده که, یک عده را می‌بیند که نمی‌شناسند, صحنه‌ای را می‌بیند که برای او آشنا نیست و روح او آن حرفها را کاملاً درک می‌کند به او می‌گویند این یک صحنه است تو مُردی این مرگ است مرگ امرِ ثابت است مثل اینکه می‌گوییم «انّ الجنّة حق و انّ النار حق و انّ الساعة آتیةٌ لا ریب فیها» یعنی اینها همه جزء حقایق عالم است مخصوص به تو نیست تو هم وارد یک نشئهٴ دیگر شدی قبل از تو وارد شدند, تو هم وارد شدی ما هم «أنتم لنا فرط و نحن ان‌شاءالله بمک لاحقون» این تسکینی است برای آن بیچاره.
پرسش:...
پاسخ: خب او گرفتار مراتب دیگر است چون تامّهٴ موت طوری است که بسیاری از مسائل را از یاد آدم می‌برد انسان یک حصبه می‌گیرد یک بیماری دیگر می‌گیرد همه معلوماتش از یادش می‌رود مگر یادش هست؟ جریان مرگ نظیر حصبه و بیماریهای دیگر نیست می‌بینید در تلقین میّت الفبای دین را تلقین می‌کنند, در سؤالات قبر هم الفبای قبر دیگر مسئله ترتّب و شبهه ابن‌کمونه و برهان صدّیقین و اینها را سؤال نمی‌کنند که, خدایت چه کسی است؟ که هر مسلمانی می‌داند, دینت چیست؟ کتابت چیست؟ پیغمبر کیست؟ امامانت کیست؟ هر مسلمان شناسنامه‌ای هم اینها را می‌داند اما همهٴ اینها با مرگ از یاد آدم می‌رود مگر کسی یادش است بگوید من دینِ من اسلام است یا بگوید کتابِ من قرآن است مستحضرید در چه تلقین, چه در سؤال قبر این الفبای دین را از ما سؤال می‌کنند مشکلات دین را که سؤال نمی‌کنند که, اگر کسی جواب نداد باید معذّب بشود به آتش, خب چطور می‌شود که از ما سؤال می‌کنند امامت چه کسی است و ما یادمان نباشد و در جواب بمانیم یا پیغمبر شما چه کسی است ما یادمان نباشد؟ امروز که زنده‌ایم زبان در اختیار ماست هر چه خواستیم می‌گوییم اما وقتی فردا مُردیم زبان در اختیار مَلکات ماست ما اگر خدای ناکرده اهل عمل نبودیم وقتی از ما سؤال کردند «مَن نبیّک» یادمان نیست. «ما دینک, ما کتابک, مَن امامک» یادمان نیست. برخیها بعد از احقابی از عذاب آ‌ن طوری که در روایات ما آمده تازه به یادشان می‌آید می‌گویند پیغمبر من کسی است که قرآن بر او نازل شده هنوز نام مبارک حضرت یادش نیست این است که پشت سر هم می‌گویند به یاد اینها باشید چه در نماز, چه در غیر نماز برای اینکه آن‌قدر با هویّت ما هماهنگ بشود که فشار مرگ نتواند اینها را از یاد ما ببرد هیچ یعنی هیچ, هیچ چیزی از این علوم حصولی اینها با مرگ نمی‌ماند یک حادثهٴ ضعیفی آدم را ناسی می‌کند چه رسد به تامّهٴ موت این است که باید ملکه بشود صبح و شب و روز دائماً انسان به یاد حق باشد برای همین است «وَحالی‏ فی‏ خِدْمَتِکَ سَرْمَداً» همین است در دعای کمیل ما را این چیزها یادمان می‌دهند دیگر, خب.
پرسش:...استاد مرگ یک حدّ نصاب عمومی دارد که شامل مؤمن و کافر بشود یا هر کسی این‌طور است؟
پاسخ: خب یقیناً فرق است بین اینها «کما تعیشون تموتون» دیگر.
﴿لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ﴾ یعنی «لیتدبّروا» اینها هم تدبّر کردند ﴿قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ﴾ این ﴿أَعْلَمُ﴾ به معنای افضل نیست شبیه افعل تعیینی است نه افعل تفضیلی نه یعنی شما عالمید و خدا عالِم‌تر برای اینکه آنها که جواب عالمانه ندادند اینها هم فرمودند: ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ﴾ این ادبِ در حرف زدن است ادبِ محاوره اقتضا می‌کند که بگوییم خدا اعلم است و منظور ما افعل تعیینی باشد نه تفضیلی, اگر بگوییم شما جاهلید خدا می‌داند شما نمی‌دانید این با فرهنگ محاوره سازگار نیست اما بگوییم او اعلم است و منظور هم این اعلم تعیینی باشد نظیر ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ هم ادبِ گفتگو را رعایت کردیم, هم حق را ادا کردیم اینها هم همین کار را کردند ﴿قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ﴾ نه اینکه یعنی شما عالمید و خدا اعلم, شما نمی‌دانید و خدا می‌داند این معنا را با تعبیر زیبا می‌شود گفت هنر یعنی همین حالا آن روزها هنرهای تجسّمی و تصویری و اینها نبود به صورت خط بود, به صورت نشستن و گفتن و راه رفتن و محاوره بود الآن تجسیمی و تصویری و اینها اضافه شده آن زیبایی حرف زدن, آ‌ن زیبایی نشستن, آن زیبایی رفتن و آمدن و برخورد را می‌گویند هنر, وقتی از عموی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عباس, عموی حضرت سؤال کردند «أنت أکبر أم رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)؟» او عرض کرد «أنا أسن و رسول الله أکبر» از او سؤال کردند تو بزرگ‌تری یا پیامبر؟ فرمود او بزرگ‌تر است ولی سنّ من بیشتر است خب این را می‌گویند هنرِ در حرف زدن, ادب در حرف زدن این ظریف‌کاری, این لطافت, این عنایت, اینها هنر است خاصیّت هنرهای اسلامی هم این است که آن معقول را با این راه عرضه کند خب اینها هم می‌توانستند بگویند شما نمی‌دانید این چه حرفی است می‌زنید خدا می‌داند اما خب اینکه هنر نیست رنجاندن مردم, دعوا راه‌اندازی, ظرافت را رعایت کردن از هر کسی برمی‌آید اما قرآن که کتاب ادب هست هنرآموز است که آدم چطور حرف بزند منتها باید بداند که وقتی که می‌گوید خدا اعلم است یعنی او عالِم است نه دیگران عالِم‌اند دیگران عالم‌تر, خب.
﴿قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ﴾ این تمام شد حالا فایدهٴ این خوابِ طولانی به جامعه می‌خواهد منتقل بشود فرمود که برخیها به عده‌ای گفتند ﴿فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هذِهِ﴾ آن روزها سخن از اوراق بهادار و اسکناس و اینها نبود هر چه بود سکه بود سکه سالیان و قرنهای متمادی قبل از اسلام بود منتها در صدر اسلام با همین شمش طلا و نقره معامله می‌کردند تا به رهبری وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) در عصر عمربن‌عبدالعزیز سکّه زده شد سالیان متمادی سکّه رواج داشت بعد به صورت اسکناس و اوراق بهادار و اینها در آمد سکه قبلاً بود قرون متمادی قبل از اسلام بود وَرِق یعنی یکی از این سکّه‌های درهمی ﴿فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ﴾.
پرسش: استاد این ﴿أعْلَم﴾ را که اینجا گفته خیلی از جاها گفته و لکن اکثر الناس لا یعلمون.
پاسخ: خب آنها که کافرند, آنها که مشرک‌اند و در برابر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌ایستند و می‌گویند ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ در برابر این گروه بالأخره ﴿جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ﴾ .
پرسش: به صحابه پیغمبر می‌گویند فاعرضوا عنهم انّه نجس.
پاسخ: بله خب, برای اینکه اینها آمدند گفتند که ﴿إِنَّا لَنَرَاکَ فِی سَفَاهَةٍ﴾ , «انک مجنون», «انک ساحر» همه این حرفها را زدند حضرت تحمّل کرد بعد ذات اقدس الهی فرمود اینها ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ﴾ اگر اول بود که این‌طور نمی‌گفت اول ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ بود, ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ بود و مانند آن بعد از اینکه اینها صریحاً به انبیا می‌گفتند ﴿إِنَّا لَنَرَاکَ فِی سَفَاهَةٍ﴾ به آن نوح پیامبر, حضرت فرمود ﴿یَا قَوْمِ لَیْسَ بِی سَفَاهَةٌ﴾ خب از این هنرمندتر, از این مؤدّب‌تر فرمود من سفیه نیستم همین نه سفیه شمایید ولی یک روز بالأخره باید به اینها پاسخ داد یا نه؟ فرمود: ﴿لَیْسَ بِی سَفَاهَةٌ﴾ خب ﴿إِنَّا لَنَرَاکَ فِی سَفَاهَةٍ﴾ فرمود: ﴿یَا قَوْمِ لَیْسَ بِی سَفَاهَةٌ﴾ این است که آن سلامی که ذات اقدس الهی به نوح می‌فرستد برای نوح در هیچ جای قرآن برای هیچ پیغمبری نفرستاده در جریان ابراهیم, در جریان موسی, در جریان هارون و مانند آن دارد ﴿سَلاَمٌ عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ﴾ , ﴿سَلاَمٌ عَلَی إِبْرَاهِیمَ﴾ و اینها, اما دربارهٴ نوح فرمود: ﴿سَلاَمٌ عَلَی نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ﴾ این برای آنهاست آدم نُه قرن و نیم با این قوم زندگی کند می‌گویند ﴿إِنَّا لَنَرَاکَ﴾ با جملهٴ اسمیه و با «إنّ» تأکید ﴿إِنَّا لَنَرَاکَ فِی سَفَاهَةٍ﴾ می‌فرماید: ﴿یَا قَوْمِ لَیْسَ بِی سَفَاهَةٌ﴾ این تحمّل آن سلامِ جهانی را به همراه دارد ﴿سَلاَمٌ عَلَی نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ﴾, خب.
فرمود مواظب باشید که پاک باشد و حلال اگر پاک باشد و حلال نباشد ازکا نیست حلال باشد ولی آلوده باشد ازکا نیست فرمود: ﴿فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً﴾ غذای حلال سهم تعیین کننده دارد, درست است که عصارهٴ هویّت هر کسی اندیشهٴ اوست و انگیزهٴ او, اما این اندیشه را این غذاها می‌سازد همان‌طوری که روح جسمانیةالحدوث و روحانیةالبقاست این علوم و آن معارف هم بشرح ایضاً اینها صاف یک امر مجرّدی نصیب انسان نخواهد شد از همین راه با حرکت جوهری همسان با انسان, انسان بالا می‌رود با کمالات خودش محسوسش می‌شود متخیّل, متخیّلش می‌شود معقول, معقولش می‌شود مشهود خودش در عالم طبیعت بود بعد وارد عالم مثال می‌شود, بعد وارد عالم عقل می‌شود به عنوان لُبث فوق لُبث اگر کسی غذای حلال گیرش نیامده توقّع فکر حلال نداشته باشد این شدنی نیست چون بالأخره او از همین غذاها درمی‌آید آن بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) که در کتاب مکاسب محرّمه هست مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) این را در مکاسب محرّمه نقل کرده حضرت فرمود: «کسب الحرام یَبین فی الذریّه» خیال بد, فکر بد, اندیشهٴ بد در ذریّه در اثر غذای حرامی است که جدّش خورده این‌طور نیست که حالا آدم دستگاه گوارش او با دستگاه اندیشه او رابطه نداشته باشد این‌طور نیست.
پرسش: استاد اینکه فرمود: ﴿أَزْکَی طَعَاماً﴾ که ﴿فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً﴾ برای اینکه اینها می‌دانستند مدت طولانی هستند و الاّ اگر همان روز بود که معلوم بود.
پاسخ: نه, این شخص فهمید بالأخره در شهر هم خودش هم غذا تهیه می‌کرد در شهرش هم غذا تهیه می‌کرد غذای پاک داشتند و ناپاک الآن هم در کشورهای اروپایی یک عده تلاش و کوشش می‌کنند آنجا که ذبیحهٴ حلال دارد مسلمان است آنها را بگیرند آن منطقه مسلمانها و مؤمنینش بسیار کم بودند اکثری‌شان کسانی بودند که ﴿لَن نَدْعُوَا مِن دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنَا إِذاً شَطَطاً﴾ مشرک بودند غیر مشرک هم زندگی می‌کردند الآن هم در منطقه‌های اروپایی یک عده لاابالی‌اند که از هر جا سوپرمارکتی شد غذا تهیه می‌کنند یک عده متدیّن‌اند مواظب‌‌اند که ﴿فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً﴾.
پرسش:...
پاسخ: نه خب, این وقتی که یک چند نفری آمدند در اینها یک این آقا که سؤال می‌کند می‌گوید ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ﴾ معلوم می‌شود این حساب دیگری با دیگران داشت اینکه فرمود: ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ﴾, ﴿فَلْیَنظُرْ﴾, ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ وَلاَ یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً﴾ این معلوم می‌شود یک سِمت رهبری داشت این دارد نصیحت می‌کند برای خودش روشن بود که سخن از یک روز و نصف روز نیست, خب.
﴿فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِنْهُ﴾ آنچه که قابل استفاده است و حلال است آن را رزق می‌گویند فرمود بروید این کار را بکند و بیاورد اینها امر غایب است برود و طعام زَکی تهیّه بکند و بیاورد ﴿فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِنْهُ﴾ این ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ اگر ناظر به این باشد که خیلی دقیق باشد در انتخاب طعام‌, شناسایی طعام‌‌فروش آن جملهٴ ﴿وَلاَ یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً﴾ می‌شود تأسیس اما اگر ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ ناظر به هر دو بخش باشد یعنی هم در تهیه غذا لطیفانه کار کند, هم در رفت و آمد و برخورد خیلی لطیفانه برود و بیاید که شناخته نشود آن‌وقت ان ﴿وَلاَ یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً﴾ می‌شود تأکید, اگر ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ فقط ناظر به بخشهای تهیه غذا باشد حفظ امنیّت با ﴿وَلاَ یُشْعِرَنَّ﴾ تأمین خواهد شد می‌شود تأسیس, اما اگر ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ ناظر به هر دو بخش باشد یعنی هم در تأمین آذوقه و غذا لطیفانه باشد, هم در حفظ امنیّت لطیفانه باشد آن‌گاه ﴿وَلاَ یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً﴾ می‌شود تأکید, خب بالأخره کسی باخبر نشود این شخصی که می‌رود کاری نکند, حرفی نزند که مردم بفهمند شما اینجا هستید ﴿وَلاَ یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً﴾, چرا؟ برای اینکه ﴿إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ﴾ اگر بر شما پیروز بشوند «ظَهَرَ» یعنی «غَلَبَ» یعنی اینها رو بیایند آنکه در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «صف» است همین است دیگر ﴿فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ﴾ یعنی اینها رو آمدند غالب را که ظاهر می‌گویند چون او رو آمده در آن بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه هست که «إِنْ أَظْهَرْتَنَا عَلَی عَدُوِّنَا فَجَنِّبْنَا الْبَغْیَ وَ سَدِّدْنَا لِلْحَقِّ وَ إِنْ أَظْهَرْتَهُمْ عَلَیْنَا فَارْزُقْنَا الشَّهَادَةَ» همین است عرض کرد خدایا اگر آنها رو آمدند و ما مثلاً کُشته شدیم این قتلِ ما را شهادت به حساب بیاور و اگر ما رو آمدیم ما را پیروز کردی کاری بکن که ما بر دشمن ظلم نکنیم با اینکه آنها محارب بودند و محارب حضرت امیر کافر است اینکه مخالف حضرت امیر نیست ما بگوییم امید رحمت هست «حربکُ حربی و سِلمک سِلمی» تعبیر لطیف مرحوم خواجه طوسی(رضوان الله علیه) در متن تجرید این است شرحش که مرحوم علامه عهده‌دار بود همین است که «مخالفُ علیٍّ فسقةٌ و محاربه کَفره» خب یک وقت است دستور حضرت را عمل نمی‌کند مثل دستور پیغمبر را علم نمی‌کند, مثل دستور خدا را عمل نمی‌کند این معصیت است یک وقت در برابر حضرت شمشیر می‌کشد این دیگر معصیت عادی نیست این کفر است دیگر «حربکُ حربی, سلمک سلمی» تنزیل است دیگر حربِ پیغمبر چه حکم دارد؟ خب کفر است دیگر اگر محارب پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کافر است محارب حضرت امیر هم همین‌طور است دیگر, خب با اینکه حضرت در برابر کفّار حربی دارد در حقیقت می‌جنگد به خدا عرض می‌کند «إِنْ أَظْهَرْتَنَا عَلَی عَدُوِّنَا فَجَنِّبْنَا الْبَغْیَ وَ سَدِّدْنَا لِلْحَقِّ» آن توفیق را بده که ما نسبت به اینها ظلم نکنیم. به هر تقدیر «ظَهَر» یعنی «غلب» چرا غالب را می‌گویند ظاهر؟ برای اینکه اینها رو می‌آیند فرمود: ﴿إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ﴾ شما را رَجم می‌کنند ﴿أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ﴾ دربارهٴ شعیب(سلام الله علیه) و بعضی انبیای دیگر آن قومشان می‌گفتند که ﴿لَنُخْرِجَنَّکُم مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا﴾ این بود حالا چرا رَجم گرچه با «واو» ذکر شد نه با «فاء» چرا این ترتیب لفظی ملحوظ شد؟ چرا رجم قبل از عود در ملّت ذکر شد؟ برای اینکه آنها که مدّتها طولانی به دنبال همینها بودند اینها را پیدا کنند یا اینها را برگردانند ناامید بودند که اینها اهل رجوع به ملّت و فکر آنها نیستند تقریباً مطمئن بودند که این اصحاب کهف به مکتب آنها که شرک است برنمی‌گردند لذا مسئلهٴ رجم را اول ذکر کردند و آن را هم به عنوان یک احتمال ضعیف در عِدل رجم قرار دادند و سرّ اینکه تعبیر کردند گفتند ﴿فِی مِلَّتِهِمْ﴾ برای اینکه اگر گرایش به ملّت آنها بود «الی» بود این هم موهم آن است که قبلاً در این ملّت بودند در حالی که این‌چنین نبود و هم آنها راضی نمی‌شدند, آنها راضی نمی‌شدند که کسی گرایش پیدا کند به این سَمت و به این ملّت بلکه علاقه داشتند هر که وارد می‌شود مستقر بشود در ملیّت این ملت و این استقرار را کلمهٴ ﴿فِی﴾ می‌فهماند نه کلمهٴ «إلی» آنها هم که به شعیب(سلام الله علیه) گفتند ﴿أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا﴾ برای همین بود که ما می‌خواهیم وارد ملّت ما بشوید و مستقرّ در ملّت و ملیّت ما بشوید, خب. ﴿إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً﴾ خب اگر ـ معاذ الله ـ وارد صحنهٴ شرک بشوید ابدا نجات پیدا نمی‌کنید.
اما آنچه که مربوط به بحثهای دیروز بود وجود مبارک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) دارای نفس مطمئنّه بودند اما خب انبیای اولواالعزم ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ هست, ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾ هست, اولیای الهی مثل وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیهم أجمعین) نسبت به بسیاری از انبیای الهی برتری دارند و مانند آن چون نفس مطمئنّه یک حد ندارد نفوس مطمئنّه درجاتی دارند, مراتبی دارند ممکن است کسی که صاحب مقام «لو کُشف الغطاء» است از آنها بالاتر باشد, صاحب مقام «ما کنتُ أعبد ربّاً لم أره» از آنها بالاتر باشد و مانند آن. بحث دربارهٴ حضرت ابراهیم که نحوهٴ درخواستش چه بود این مبسوطاً در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث شد و ظاهراً این بخش از سورهٴ مبارکهٴ «بقره» چاپ شد در تسنیم حالا برای پرهیز از تکرار دیگر آنها را اینجا بازگو نکنیم.
پرسش:...
پاسخ: این قید است برای ﴿یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ﴾ دیگر, ﴿یَرْجُمُوکُمْ﴾ مقیّد نیست اگر رجم باشد خب شهادت است یا از بین می‌برنتان یا برمی‌گردانند به ملّت که در این حال ﴿لَن تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً﴾ نه اینکه «علی کلی التقدیرین لن تفلحوا».
پرسش: ﴿یَرْجُمُوکُمْ﴾ را تقویتش کرد با ﴿یُعِیدُوکُمْ﴾.
پاسخ: نه, ﴿یَرْجُمُوکُمْ﴾ شما را شهید می‌کنند یا می‌کُشنتان یا شما را برمی‌گردانند به ملّت و در ملّت که در این حال ﴿لَن تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً﴾ نه علی التقدیرین, نه اینکه چه شما را شهید بکنند, چه شما را برگردانند ﴿لَن تُفْلِحُوا﴾ این ﴿لَن تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً﴾ قید است برای این ضلع دوم که عود در ملیّت است, خب.
پرسش: ببخشید مقامی که فرمود در مورد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آیا بالاتر از همهٴ انبیا نیست بعد از پیامبر؟
پاسخ: ممکن است, ما دلیلی بر نفی نداریم این مرحوم مفید(رضوان الله علیه) در امالی نقل می‌کند که در سلسلهٴ انبیا و اولیا مِن الأولین و الآخرین وقتی ذات اقدس الهی فرمود: ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾ اول کسی که پاسخ داد وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود بعد حضرت امیر خب ما دلیلی بر نفی نداریم بنابراین اگر روایتی وارد شده است که وجود مبارک حضرت امیر از حضرت ابراهیم خلیل و مانند آن افضل است برای اینکه صاحب مقام «لو کُشف الغطاء» است یا صاحب «ما کنتُ أعبد ربّاً لم أره» این منافات ندارد با اینکه وجود مبارک حضرت ابراهیم دارای نفس مطمئنّه باشد چون نفس مطمئنّه هم دارای مراتب و مقول به تشکیک است, خب.
فرمود ما این کار را کردیم تا مردم هم طَرْفی ببندند که بفهمند معاد حق است اینها مشکلشان در انکار معاد چیست؟ می‌گویند چگونه استبعاد است دیگر می‌گویند چگونه کسی می‌میرد, می‌پوسد, دوباره زنده می‌شود؟ در مسئله معاد ملاحظه فرمودید که سه مطلب است که قرآن کریم هر سه مطلب را مبسوطاً بیان کرده یکی اینکه روحِ ما عین همان روحی است که در دنیاست بدون کمترین تقابل همین روحی که در دنیاست همین روح بعینها نه بمثلها, قیامت می‌آید دوم آن است که هویّت ما یعنی حقیقت ما, ما که انسانیم بدن داریم و روح داریم این نفس با این بدن بعینه نه بمثله, بعینه در قیامت می‌آید. مسئله سوم, مسئله سوم یعنی مسئله سوم اینها را با دوتای اول خلط نکنید این بدن چه می‌شود؟ هر جا قرآن کریم سخن از این بدن گفت فرمود مثلِ این است برای اینکه این می‌پوسد دوباره می‌سازیم دیگر وقتی دوباره ساختیم می‌شود دوتا, دوتا که نمی‌شود دوّمی عین اوّلی باشد که بعد می‌شود اجتماع مثلین, اگر ما یک «الف» داریم, یک «باء» داریم یعنی یک «الف» داریم, یک «باء» یعنی دوتا, دوتا یعنی دوتا دیگر دوتا دیگر عین هم باشد یعنی چه؟ مثل اینکه بگویید واحد عین کثیر است کثیر عین واحد است ممکن است کسی در عرف دوتا استکانی که شبیه هم است کارخانه‌ای است و هیچ تفاوتی بینشان نباشد بگوید دوتا عین هم است اما وقتی که به دست یک آدم عالِم دادی می‌گوید می‌شود دو عین هم باشد اگر دو است یعنی دو است دیگر یعنی امتیازی بینشان است که این شده اولی آن شده دومی پس مِیْزی هست اگر مِیْزی نباشد که باید دومی را هم که می‌گویی به همان اولی اشاره کنی چه در سورهٴ مبارکهٴ «یس» چه در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» هر جا یعنی هر جا سخن از بدن شد فرمود: ﴿قَادِرٌ عَلَی أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ﴾ , ﴿مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ ٭ قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ ٭ الَّذِی جَعَلَ لَکُم مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَاراً فَإِذَا أَنتُم مِنْهُ تُوقِدُونَ ٭ أَوَ لَیْسَ﴾ کسی که ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَی أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُم﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» ﴿عَلَی أَن نُبَدِّلَ أَمْثَالَکُمْ﴾ در بحثهایی هم که در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» داشتیم همه جا همین‌طور بود سه‌تا مسئله را نباید خلط کرد روحِ ما عین است بون کمترین تردید چون از بین نمی‌رود, هویّت ما که روح و بدن است دوتایی عین هم است بدون کمترین تردید چون هویّت ما به روح ما بسته است مثل دنیا در دنیا کسی که هشتاد سال زندگی می‌کند حدّاقل ده بار تمام بدن او عوض شده, چندین بدن آمد و رفت اگر حوضی در وسط نهر احداث کنند از طرفی آب بیاید از طرفی آب برود هر لحظه این آب در تغییر است ولی می‌گوییم این حوض همان حوض است حوض دیگری نیست «شد مبدّل آب این جوی چند بار٭٭٭ عکس ماه و عکس اختر برقرار» شما یک ‌جای قرآن را بیاورید که بگوید در مسئله سوم, مسئله سوم یعنی مسئله سوم بگوید این عین آن است آن روایتی هم که از وجود مبارک امام صادق خوانده شد از احتجاج طبرسی وقتی به حضرت ابن‌ابی‌العوجا عرض کرد که خب حالا در ذیل آیه سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ عرض کرد که آن دستِ اولی و پوست اولی معصیت کرد و سوخت و خاکستر شد این پوست دوم چه گناه کرده؟ حضرت فرمود: «هی هی و هی غیرها» این «هی, هی» به لحاظ هویّت انسانی برمی‌گردد, «غیرها» به لحاظ تبدّلات برمی‌گردد مثل دنیاست دیگر دنیا الآن ما می‌گوییم این بدن عین آن بدن است ولی یک محقّق که این‌طور حرف نمی‌زند که ما در عُرف می‌گوییم این دست همان دست است خالی که روی دست آدم است می‌گوییم این خال مادرزادی است این الآن چهل, پنجاه سال این خال هست در حالی که حدّاقل ده, بیست بار عوض شده, خب این یک تسامح عرفی است ولی بر اساس دقّتهای عقلی هر جا قرآن کریم سخن به میان آورده فرمود: ﴿وَمِثْلَهُم﴾ چه سورهٴ مبارکهٴ «یس» که جزء مهم‌ترین شواهد قرآنی است که گفت ﴿مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ﴾ ذات اقدس الهی فرمود خدایی که آسمان و زمین را آفریده او توان آن را دارد که مثل این را بیافریند آیه هشتاد سورهٴ مبارکهٴ «یس» بعد از اینکه ﴿قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ فرمود: ﴿الَّذِی جَعَلَ لَکُم مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَاراً فَإِذَا أَنتُم مِنْهُ تُوقِدُونَ ٭ أَوَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَی أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُم﴾ او عالمانه سخن می‌گوید شده قرآنِ حکیم, اگر عرفی حرف بزند که دیگر قرآن حکیم نیست اگر سه‌تا مسئله را در سه فصل تبیین کنیم حقّ هر فصل از فصول سه‌گانه را تبیین کنیم هیچ محذوری هم پیش نمی‌آید.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:13

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی