- 121
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 23 و 24 سوره کهف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 23 و 24 سوره کهف":
عدهای از وجود مبارک حضرت جریان اصحاب کهف و جریان ذیالقرنین و جریان روح را سؤال کردند
اگر احکام اسلامی به تدریج نازل شد امتثالش هم تدریجی است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً ﴿23﴾ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَی أَن یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَداً ﴿24﴾
این بیان که فرمود: ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ﴾ جزء دستورات اسلامی است و احکام اسلامی همانطوری که در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» و سایر سُوَر گذشت تدریجاً نازل شد و این توبیخ یا تأیید و مانند آن نیست اگر برای اوّلین بار ذات اقدس الهی دارد بیان برای آن میفرماید: ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً ٭ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾ و این دستور را اولین بار حضرت دارد میشنود بعد از آن به بعد هم امتثال میکند این محذوری را به همراه ندارد حالا بر فرض آن قصّهٴ نادرست, درست باشد یعنی عدهای آمدند از وجود مبارک حضرت جریان اصحاب کهف و جریان ذیالقرنین و جریان روح را سؤال کردند و حضرت هم فرموده باشد که «ساُخبرکم غداً» و انشاءالله نگفته باشد بر فرض این قصّه درست باشد محذوری ندارد چون قبلاً که این آیه نازل نشده بود احکام الهی به تدریج نازل شده و اگر این آیه نازل شد که هر وقت خواستی گزارش بدهی کلمهٴ انشاءالله را بگو از آن به بعد اگر وجود مبارک حضرت ترک کرده باشد آنوقت جای این سؤال هست که آیا نسیان دارد یا ندارد, ترک اولاست یا نه و مانند آن, بنابراین اگر کسی خواست بر فرض صحّت آن قصّه حمل بکند بر ترک اولیٰ یا نسیان ـ معاذ الله ـ و مانند آن باید احراز کند که قبلاً چنین حکمی نازل شده است و پیغمبر این را ترک کرد در حالی که چنین چیزی ثابت نشد.
پرسش:...
پاسخ: آن اجمالی است وجود اجمالی تکلیف را هم به همراه ندارد, خب ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً ٭ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾.
پرسش: اینکه میفرماید قرآن بر قلب پیامبر نازل شده مگر پیامبر مانند دیگران است؟
پاسخ: غرض آن است که یک وقت اجمالاً کلّ قرآن بر قلب مطهّر حضرت نازل شده است آن دیگر تفصیل را ندارد تبیین احکام را به همراه ندارد و مانند آن, اما اینکه فرمود چه در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» چه در آیات دیگر که ما متفرّقاً نازل میکنیم ﴿لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ﴾ احکام اسلامی, آیات قرآنی تدریجاً نازل میشود و تدریجاً هم امتثال میشود خب وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مکه روزه نمیگرفت این نباید گرفت چرا روزه نمیگرفت که برای اینکه روزه در مدینه آمده, اگر احکام اسلامی به تدریج نازل شد امتثالش هم تدریجی است اگر قبلاً چنین حکمی نازل شده باشد و آیهای نازل شده باشد و حضرت ترک کرده باشد آنگاه سخن از فخررازی و امثال فخررازی است که آیا این ترک اُولاست یا نه, سهو برای پیامبر هست یا نه و مانند آن, اما این ثابت نشد که قبلاً چنین دستوری آمده که.
مطلب بعدی آن است که در کتابهای اصولی ملاحظه فرمودید که میگویند این مخصّص لبّی دارد یا مقیّد لبّی دارد بعد هم میگویند مخصّص یا مقیّد لبّی گاهی متّصل است گاهی منفصل این متّصل و منفصل در لُبّی معنای خاصّ خودش را دارد در لفظی استثنای لفظی, قرینهٴ لفظی, مخصّص لفظی و مانند آن معنایش روشن است اگر قرینهای همراه با کلمه باشد این مانع انعقاد ظهور است و اگر قرینه در کلام منفصل باشد مانع انعقاد ظهور نیست مانع حجیّت ظهور منعقد شده است این برای قرینههای لفظی مخصّص لفظی, مقیّد لفظی که یا متّصل است یا منفصل. اما دربارهٴ لبّی یک وقت است اجماع همان زمان منعقد است همراه با این عام یا مطلق است اینجا میگویند مخصّص لبّی متّصل که با آن عام یا مطلق هست یک وقت دلیل عقلی است این دلیل عقلی اگر شفّاف و بیّن باشد این مقیّد یا مخصّص لبّیِ متّصل است اما اگر مبیَّن باشد نه بیِّن یعنی نظریِ منتهی به بدیهی باشد میگویند این مقیّد یا مخصّص لبّی منفصل است یعنی این عام را این فقیه مطالعه میکند بررسی میکند بعد به سراغ ادلهٴ عقلی میرود وقتی فحص کرد یک دلیل عقلی پیدا میکند که مخصّص این است یا مقیّد این. در کلمهٴ انشاءالله برای ما موحّدان ما یک استثنای لبّی متّصل در همه جا داریم. بیان ذلک این است که اگر کسی گفت ﴿إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً﴾ فردا من این کار را میکنم این یا جملهٴ خبریه است یا جملهٴ خبریهای است که به داعیه انشاء القا شده یک وقت است گزارش میخواهد بدهد میگوید فردا من چنین کاری میخواهم بکنم این خبریِ محض است یک وقت است وعده میدهد میگوید فردا این کار را برای شما میکنم یا فردا این را به شما میدهم این یک جملهٴ خبریهای است که به داعیه انشاء القا شده چون این جمله, جملهٴ انشائیه است در حقیقت این پیام, پیام انشائی است, خب اگر فردا در اثر عُذر حالا یا بالموت یا بالمرض و مانند آن موفّق نشد که به آن خبر عمل کند یا به این انشاء عمل کند نه در جریان خبر ما میگوییم این دروغ گفت, نه در جریان انشاء میگوییم خُلف وعده کرد, چرا؟ چون گرچه کلمهٴ انشاءالله را نگفت اما یک قید مقیّد لبّی متّصل در این جملهها هست این اصلاً ادبیات محاورهٴ ماست هم گوینده هم شنونده خب حالا اگر فردا مُرد این خبر میشود دروغ یا آن انشاء میشود خُلف وعده یا فردا بیمار شد یا علل و عوامل قهری دیگر مانع انجام این کار شد میگوییم این دروغ گفت؟ میگوییم این خلف وعده کرد؟ یا میگوییم نه, اصلاً وعده در بستر انشاءالله شکل میگیرد این یک قرینهٴ لبّی متّصل است که همهٴ این امور را اگر عامّاند تخصیص میزنند و اگر مطلقاند تقیید میکند این هست بنابراین صحبت از اینکه کِذب میشود یا خلف وعده میشود که برخی در تفسیرهای مفصّل ذکر کردند این بحث اصلاً جا ندارد برای ما موحّدان برای اینکه این یک قرینهٴ لبّی متّصل است که همراه این اِخبارها یا انشائات است.
اما آیا کلمهٴ شیء بر معدوم اطلاق میشود یا نه؟ حالا شما اینها را نگاه میکنید بعد به المیزان رجوع میکنید درست است که تفسیر فخررازی خیلی طولانی است اما این حرفهای غیر نافع هم در این تفسیرها هست حالا آمدند بحث کردند که آیا معدوم را میگویند شیء یا نه از این حرفهای نازل اصلاً در المیزان نیست ایشان بحث میکند که آیا معدوم شیء است یا نه؟ برخیها استدلال کردند که معدوم شیء است برای اینکه این کسی که میگوید ﴿إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً﴾ و ذات اقدس الهی شیء را بر آن شیء آینده اطلاق کرده است یعنی آن معدومِ فعلی شیء است دیگر برای اینکه میگوید ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً﴾ آن چیزی که الآن معدوم است خدا از آن به شیء یاد کرده پس معلوم میشود المعدوم شیءٌ خب اگر معدوم شیء باشد که این لفظ حاکی از اوست فخررازی جواب میدهد که این به علاقهٴ ما یَعول است به علاقهٴ ما سیأتی است نظیر ﴿أَتَی أَمْرُ اللَّهِ﴾ خب امر اللهی که بعداً میآید که از او به عطا یاد نمیکنند که چون مستقبل محقّقالوقوع است از مستقبل محقّقالوقوع به فعل ماضی یاد شده است وگرنه چیزی که بعداً میآید که نمیشود گفت آمده است از این تعبیرات که به علاقهٴ ما کان یا به علاقهٴ ما یعول لفظی بر شیئی اطلاق میشود مجازاً کم نیست خب کتاب را معطّل کردن برای این حرف که آیا «المعدوم شیءٌ» یا «أم لا», «لم اُطلق الشیء علی المعدوم» این دیگر کارِ عمیق علمی نیست, خب ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً ٭ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾. اساس کار بر توحید است یعنی شما وقتی که قرآن را بخواهید در یک کلمه خلاصه کنید کلمهٴ «لا اله الا الله» در آن در میآید وقتی بخواهید باز کنید میشود 6600 یا کمتر و بیشتر آیه همهٴ کارها بر اساس توحید شکل میگیرد و این بحث هم بحث تکوین است نه بحث تشریع فخررازی در اثر خلط بین ارادهٴ تشریعی و ارادهٴ تکوینی گفته که معتزله میگویند عبد مستقل است در کار و ارادهٴ عبد غالب بر ارادهٴ خداست ـ معاذ الله ـ برای اینکه خدا از کافر ایمان خواست و کافر ارادهاش بر ارادة الله غالب شد و ایمان نیاورد یا خدا از انسان اطاعت خواست و انسانِ عاصی اطاعت نکرد و معصیت کرد پس ارادهٴ او غالب شد و ارادة الله مغلوب این را به عنوان یک وهم به معتزله نسبت میدهند بعد میگویند «أمّا عندنا» هر کاری که واقع میشود بارادة الله هست چه ایمان مؤمن, چه کفرِ کافر ـ معاذ الله ـ این به ارادة الله است لذا ارادهٴ خدا هرگز مغلوب نمیشود دائماً غالب است غافل از اینکه بحث تکوین کاملاً جدای از بحث تشریع است در بحثهای تکوینی ارادهٴ ذات اقدس الهی غالب است ﴿هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ﴾ او ﴿عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ است او غالب قاهر است فوق کلّ شیء است غالب علی العباد است و اینها, اما ارادهٴ تشریعیه ذات اقدس الهی آن شیء را اراده نکرده از انسانِ مختار خواسته است با میل و ارادهٴ خودش ایمان بیاورد بعد او را هم آزاد گذاشته فرمود: ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ تو آزادی من از تو تکویناً ایمان نخواستم من از تو تکویناً اطاعت نخواستم من از تو تکویناً انتخابِ آزادانه خواستم تو آزادی میخواهم تو را تربیت کنم پرورش انسان در آزادی اوست پس در نظام تکوین خدای سبحان کارِ خودش را اراده میکند مریدْ خداست و مرادْ فعلِ خارجی است بین ارادهٴ خدا و کارِ خارجی هیچ چیزی فاصله نیست خدا کارِ خودش را اراده میکند وقتی کارِ خودش را اراده کرد کسی متخلّل نیست و غالب هم هست بالقول المطلق استثناپذیر هم نیست اما ارادهٴ تشریعیه ذات اقدس الهی آن کار را نخواسته است از انسان خواست که با اختیار خودش آن کار را انجام بدهد فرمود من گفتم, راهنمایی هم کردم هم با عقل و فطرت از درون, هم با وحی و نبوّت و امامت از بیرون گفتم صراط مستقیم کجاست, کجراهه کجاست این حرف را گفتم ﴿مَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾ خدا خواست که انسان آزاد باشد که کمال در اوست هدایت هم کرده از درون و بیرون, خب پس آنچه را که ذات اقدس الهی در ارادهٴ تشریعیه اراده کرده است اراده کرد که آن کارِ خارجی از راهِ انتخاب و ارادهٴ خود انسان واقع بشود نه اینکه خودش آن کار را بخواهد انجام بدهد یا بین آن کار و ارادة الله فاصلهای نباشد خداوند خواسته است که انسان آزادانه و مختارانه ایمان بیاورد فرمود میخواهی بیاوری میخواهی نیاوری من تو را آزاد گذاشتم نه رها کردم آزادی را به تو دادم هر وقت هم بخواهم از تو میگیرم و این کارِ تو آزادانه از تو انجام میگیرد این میشود ارادهٴ تشریعیه در ارادهٴ تشریعیه ذات اقدس الهی اراده نکرده که آن فعل خارجی انجام بشود بلاواسطه خواسته است که عبد با اختیار خودش آن کار را انجام بدهد چه اینکه خواسته است عبد با میل خودش هر طرفی را که خواست برود, اما یک ارادة التشریع است که غیر از ارادهٴ تشریعیه است ارادة التشریع به تکوین برمیگردد.
پرسش: در این بحث, بحث حدود و تعزیرات و اینها را نداشتیم.
پاسخ: همینطور است دیگر هدایت کرده فرمود تو خیرت در این است که ایمان را بیاوری و اطاعت بکنی کمالِ تو در همین است و عقل هم از درون و فطرت از درون دادم که تو را به این خیر راهنمایی کند وحی و نبوّت و امامت را هم از بیرون راهنما قرار دادیم که تو را هدایت کند من میخواهم تو را به کمال برسانم اگر بیراهه رفتید تنبیه میشوید تشریع و قانونگذاری معنایش همین است دیگر و اگر بیراهه رفتی برای اینکه دیگران این راه کجراهه را نروند تو باید تنبیه بشوی تا دیگران عبرت بگیرند که فرمود: ﴿وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَا أُوْلِی الْأَلْبَابِ﴾ این ﴿وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ﴾ حیات برای آن مَقصوص که نیست مقصوص را اعدام میکنند آن کسی که قصاص شده است اما حیات جامعه با قصاص تأمین میشود فرمود: ﴿وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَا أُوْلِی الْأَلْبَابِ﴾ چه اینکه در بحث جهاد هم همین را فرمود این آیه نورانی سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آن هم در سیاق جهاد است یعنی صدر و ساقهٴ آن بخش سورهٴ «انفال» مربوط به جهاد است جبهه است و جنگ است و کشتن است و خونریزی بعد از اینکه این آیات جنگ و جهاد را ذکر کرد فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾ این جنگ و خونریزی شما را زنده میکند این فلسطین را او زنده کرده, این لبنان را او زنده کرده, این غزّه را او زنده کرده, این ایران را او زنده کرده درست است که دربارهٴ همهٴ عبادات هست ما هم در همهٴ گفتههایمان نوشتههایمان میبینید که همه به همین آیه تمسّک میکنیم اطلاقش شامل میشود اما بستر این آیه بستر جنگ و جهاد است فرمود بجنگید تا زنده بشوید قبلش جنگ است بعدش جنگ است وسطش جنگ است اینچنین نیست که دربارهٴ نماز و روزه و اینها نازل شده باشد که البته اطاقش هم عبادات دیگر را شامل میشود, خب ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾ اگر میخواهید یک ملّت زنده بشوید زیر بار ذلّت نروید درست است شما شهید میدهید کُشته میدهید و مجروح میدهید و مانند آن ولی شما را زنده میکند این قوانینی که ذات اقدس الهی وضع کرده چه در حدود چه در تعزیرات چه به عنوان جهاد چه به عنوان دفاع اینها حیاتبخش است, خب.
ارادهٴ تشریعیه معنایش این است که ذات اقدس الهی اراده کرده است که انسان آزادانه این کار را انجام بدهد این بر خلاف ارادهٴ خدا نیست تا اراده ٴ خدا بشود مغلوب یک ارادة التشریع است که امر ثالثی است و آن کمتر مطرح است و آن هم به تکوین برمیگردد ارادة التشریع غیر از ارادهٴ تشریعیه است. ارادهٴ تشریعیه به احکام تعلّق میگیرد که افراد آنها را انجام بدهند اما ارادة التشریع به جعلِ قانون تعلّق میگیرد به کارِ خودش تعلّق میگیرد خدای سبحان اراده کرده است که قانونگذاری کند این ﴿شَرَعَ لَکُم مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحاً وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ﴾ اراده کرد که قانونگذاری بکند نه اراده کرد که شما نماز بخوانید او اراده کرده است که قانونگذاری کند به فعلِ خودش ارادهٴ او تعلّق گرفته این هم تخلّفپذیر نیست چون بازگشت ارادة التشریع به ارادهٴ تکوینیه است پس یک ارادهٴ تکوینیه داریم که متعلّقش آفرینش ارض و سما و اینهاست, یک ارادهٴ تکوینیه داریم که متعلّقش قانونگذاری است که ارادة التشریع زیر مجموعهٴ ارادهٴ تکوینیه است یک ارادهٴ تشریعیه داریم که مربوط به افعال مردم است از راه ارادهٴ مردم خب جناب فخررازی! کجا ارادهٴ خدا مغلوب است؟ خدای سبحان که نخواست این شخص نماز بخواند بلاارادة که خواست با اراده یا بخواند یا نخواند و این هم هیچ وقت مغلوب نمیشود همیشه هم همینطور است دیگر او اراده کرده است ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ را, اراده کرده است ﴿وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ﴾ را, اراده کرده است ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾ را, بنابراین بحث را از مسیر منحرف کردن ارادهٴ تشریعیه را در آیه دخیل دانستن, نزاع اشاعره و معتزله را اینجا طرح کردن همه یعنی همه بیراهه رفتنِ جناب فخررازی است, خب. فرمود: ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً ٭ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾ بحث هم در بحث تکوین است و در نظام تکوین همینطور است و چیزی در عالَم نیست مگر اینکه به مشیئت الهی وابسته است انبیا این راه را داشتند دیگر در نظام تکوین وجود مبارک خضر وقتی به موسای کلیم گفت تو نمیتوانی صبر کنی عرض کرد ﴿سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ﴾ این ﴿إِن شَاءَ اللَّهُ﴾ را وجود مبارک موسی به خضر(سلام الله علیهما) گفت, وجود مبارک ابراهیم به اسماعیل(سلام الله علیهما) گفت ﴿إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ﴾ عرض کرد ﴿یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ﴾ این ﴿إِن شَاءَ اللَّهُ﴾ دأب همه موحّدان است اگر این انشاءالله, انشاءالله در قرآن فراوان است در سیرهٴ انبیا آنکه زیر تیغ میخواهد برود میگوید انشاءالله, آنکه میخواهد سوار کشتی بشود میگوید انشاءالله این موحّدانه زندگی کردن کلمهٴ توحیدی را هم به همراه دارد پس بحث در نظام تکوین است نه تشریعیه و این سخن, سخن همهٴ موحّدان است و ادبیات محاورهای ما هم انشاءالله است لذا اگر یک وقت کسی مانعی پیش آمد نتوانست به آن گفتهاش عمل کند نه میگوییم دروغ گفت نه میگوییم خُلف وعده کرد, نه میگوییم دروغ درآمد یعنی نه کذب خبری است نه کذب مُخبری, نه خبر او دروغ در آمد نه او آدم دروغگوست و خلف وعده هم در کار نیست برای اینکه همهٴ اینها با یک مقیّد لبّی متّصل همراهاند که انشاءالله, خب پس ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً ٭ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾ این درسِ توحید است شما قبلاً هم به عرضتان رسید این بیان نورانی سیّدالشهداء(سلام الله علیه) این یک اصل توحیدی است در همهٴ کارها حالا وجود مبارک حضرت به صورت شاخص در وقتی که خواست از مدینه خارج بشود فرمود خدایا! «إنّی لم أخرج أشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً» این در تعبیرات دینی ما آمده در مسند احمدبنحنبل آمده در تعبیرات روایی برخی از بزرگان و محدّثان ما آمده که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود میخواهی بروی برای نماز, میخواهی بروی مسجد بگو «اللهمّ ... فانّی لم أخرج أشراً و لا بطرا» در سادهترین کار من این راه که میروم راهِ توست خدایا اینچنین نیست که حالا این مربوط به آن جنگ جهانی و جریان بینالمللی و نه, اصلاً یک موحّد دائماً اینطور سخن میگوید خدایا من میخواهم بروم مسجد نمیخواهم بازی کنم میخواهم بروم این نماز که ستون دین است اقامه بکنم به این فکر نیستم که چه کسی به من اقتدا بکند, به این فکر نیستم که آن که میآید توانگر است یا تهیدست یک پیشنماز بازیگر این میرود مسجد تا ببیند چه کسی به او اقتدا میکند یک پیشنماز موحّد ولو این حرف را نگوید با محتوای این حرف میرود بیرون «اللهمّ إنّی لم أخرج إلیک عشراً و لا بترا» در درس و بحث هم همینطور است اینکه میخواهد برود بحث بکند تا رقیب را از پا در بیاورد این دارد مراء میکند اینکه فرمود: ﴿فَلاَ تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِراً﴾ این اصلاً مِریه, مراء گرچه نزدیک جدال هست ولی مفهوماً مرادف با او نیست مِریه با شک نوعاً آمیخته است و آن اصرار را هم از او به مراء به مریه یاد میکنند دیدید قبلاً این دامدارها که این وسیله برای دوشیدن شیر نبود چندین بار پستان این گوسفند یا گاو را چنگ میزدند که اگر قطراتی هست بیاید این چند بار چنگ زدنِ به پستان گوسفند این را میگویند مِریه «ماریته» یعنی «مَسحتُ ذریء الشاطیء مرّة بعد اُخریٰ» مکرّر فشار میآورد میدوشد, میدوشد, میدوشد که چیزی نماند جدال اینطور است این میدوشد رفیق را و رقیب را تا او را خاموش کند و خفه کند چنین کاری میشود مراء همه جا منهی است مخصوصاً در سفر حج فرمود با کسی مراء نکن مگر آنجاهایی که بیّنالرشد باشد حرف تو و ظاهر و غالب بشوی ﴿فَلاَ تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِراً﴾ این ظهور نظیر آنچه که در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «صف» آمده که ﴿فَآمَنَت طَائِفَةٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَکَفَرَت طَائِفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ﴾ یعنی «غالبین» در آن گونه از موارد که چیز بیّنالرشدی داریم و حجّت او را مدهوض و باطل میکنی اینگونه انجام بده برخیها هم گفتند مراء ظاهر بکن یعنی یک مراء سطحی که خیلی عمیقاً بحث نکنی, بنابراین ﴿لاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً ٭ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾ یعنی همیشه موحّدانه زندگی بکن هیچ چیز خب این کاری که الآن داری میکنی ﴿غَداً﴾ هم که بنا شد طبق بحث دیروز ﴿غَداً﴾ هم نه یعنی آیا 24 ساعت بعد این لحظهٴ بعد را هم میگویند غَدْ پس انسان دائماً موحّدانه زندگی میکند دیگر کسی بگوید من یک لحظهٴ بعد این کار را انجام میدهم تلفن میکنم این در ذهنش باشد انشاءالله همین که موحّدانه بود کافی است, خب.
پس بحث در بحث ارادهٴ تکوینیه است نه ارادهٴ تشریعیه و بحث گسترش توحید است نه مطالب دیگر و این توحید به عنوان یک گلاب در برگِ گل هست که اگر این یک قطره آب را از این برگ برداریم این میشود تُفاله گل اگر معطّر است و اگر زینت است به خاطر همان یک قطره آب است دیگر اگر این گلاب را از این برگ گرفتند باید در سطل زباله بریزند دیگر, اگر این یک قطرهٴ توحید در زندگی نبود این زندگی میشود تفاله, فرمود موحّدانه زندگی کنید ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً ٭ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾, خب حالا فان قلت اگر یادمان رفته چه کنیم؟ فرمود اگر یادتان رفته این ترمیمپذیر است ﴿وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ﴾ اگر یادت رفته دوباره برای اینکه این کار بشود هم انشاءالله را بگو, هم «لا اله الاّ الله» را بگو هم کلمات دیگر را بگو که بالأخره این توحید محفوظ بماند, خب.
پرسش:...پاسخ: درست نیست دیگر سخنِ باطلی است دیگر.
پرسش:...پاسخ: او حالیش نمیشود که توحید یعنی چه باید توجیهش کرد که خود وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید شما هر کاری که میکنی بگو باذن الله دیگر اگر به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود آنها هم همینطور هستند دیگر ائمه اطهار, اولیای الهی, ملائکه مقرّبه همه اینها به اذن خدای سبحان کار میکنند دیگر وقتی خدا اذن بدهد اینها جزء مدبّرات امر میشود, خب.
پرسش:...
پاسخ: ﴿لِمَ تُحَرِّمُ﴾؟.
پرسش: اول سورهٴ «تحریم» ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ﴾.
پاسخ: بله, حالا انشاءالله به خواست خدا خواهد آمد آنجا نذر کرده حضرت نذر هم جایز است دیگر فرمود خود را به زحمت نینداز این حکمِ تشریعی که نیست ـ معاذ الله ـ که این کار حرام است اگر کسی نذر بکند یا عهد داشته باشد یا یمین داشته باشد انسان میتواند مباحی را بر خودش حرام بکند اگر مصلحتی در این کار باشد این ناظر به آن نذر است بعد فرمود راهحل هم ما به تو نشان دادیم ﴿تَحِلَّةَ أَیْمَانِکُمْ﴾ در کنارش هست که ذات اقدس الهی گشودن این یمین را هم به شما نشان داده است که چگونه شما این یمین را باز کنی, خب.
﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً ٭ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾ یک بحث مبسوط دیگری را جناب فخررازی مطرح کرده است و آن این است که این ﴿إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾ حتماً باید متّصل باشد به آن ﴿إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً﴾ یا منفصل هم میتواند باشد؟ ابنعباس گفته است که لازم نیست متّصل باشد اگر کسی گفت ﴿إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً﴾ بعد از مدّتی گفت انشاءالله این به آیه عمل کرده است حالا برخیها گفتند زمان انفصال تا شش ما هم میتواند باشد بعضی کمتر بعضی بیشتر این حرف معروفِ از ابنعباس است فقهای عامّه اینها نظرشان این است که این استثنا باید متّصل باشد ابوحنیفه هم از فقهایی بود که اصرار دارد که این باید متّصل باشد اگر کسی گفت ﴿إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً﴾ و انشاءالله را متّصل گفت به آیه عمل کرد اما اگر بعدها گفت نه خیر به آیه عمل نکرد. در زمان منصور عباسی این خلفای عباسی چون جدّشان عبّاس عموی پیامبر بود اینها ابنعباسیاند, بنیالعباسیاند این منصور دوانقی طبق نقل جناب فخررازی شنید و به او برخورد ابوحنیفه را احضار کرد تا اعتراض کند که چرا فتوایی داد که مخالف با رأی ابنعباس است فخررازی نقل میکند وقتی منصور عباسی ابوحنیفه را احضار کرده است گفت شما چرا فتوا میدهی حتماً باید متّصل باشد و منفصل باشد کافی نیست؟ گفت این فتوای ما به سود خلافت شما هم هست گفت چرا؟ گفت برای اینکه شما افرادی را میآوری اینجا از اینها تعهّد میگیری بیعت میگیری آنها با سوگند بیعت میکنند و دستِ بیعت به تو میسپارند خب اگر از اینجا رفتند بیرون گفتند انشاءالله, عهدهدار این بیعت نیستند که اگر یک وقت میخواهند بگویند انشاءالله باید حضور شما بگویند که آن هم که خب شما نمیگذاری و نمیتوانند هم بگویند یا بر فرض هم بگویند شما با آنها یک قرارداد دیگر ببندی اگر این انشاءالله که استثناست منفصل هم باشد همین که از حضورتان بیرون رفتند بگویند انشاءالله بعد هم اگر نقض کردند شما نمیتوانی اینها را محاکمه کنی که شما بیعت کردی اینها میگویند ما مقیّد کردیم به انشاءالله و خدا هم نخواست. منصور دوانقی دید بد فتوایی نیست گفت عیب ندارد آزادید اینها هر وقت گیر میکردند با همین روش خودشان را نجات میدادند فخررازی این قصّهٴ سیاسی را سرپوش میگذارد میگوید که اینطور حرف زدن معنایش تخصیص آیه است بالقیاس و این درست نیست یعنی ابوحنیفه قیاسی کرده و این قیاس را مخصّص ظاهر آیه قرار داده ظاهر آیه متّصل است نه منفصل, خب اصلِ این سخن قصّهای است که اثباتش به عهدهٴ فخررازی و امثال فخررازی است لکن ظاهر این آیه این است که باید متّصل باشد در فتاوای ما هم همینطور است ما در عهدهایمان, در ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ اگر قیدی هست باید قید متّصل باشد این نظیر مسائل انشائی و پیمانی نظیر مسائل حقوقی نیست مسائل حقوقی ما عامّی داریم, خاصّی داریم این خاص ولو منفصل هم باشد میتواند مخصّص عام در تمام دنیا اینطور است اختصاصی به عُرف ما ندارد قانونی را مجلس شورای اسلامی سال هشتاد وضع میکند بعد سال 87 تبصرهای میزند این تبصره مخصّص آن است این مسئلهٴ اینکه خاص مخصّص عام است مقیّد مطلقات است اینها که آیه و روایه نمیخواهد که اینها فرهنگ عمومی مردم است اینها ادبیات محاوره مردم است مردم چطور زندگی میکنند؟ چطور حرف میزنند؟ چطوری قانونگذاری میکنند؟ قبل از اسلام اینها بود بعد از اسلام اینها هست بعد از اسلام در حوزهٴ مسلمانها هست در حوزهٴ غیر مسلمین است این بنای عقلاست که قانون عام دارند, قانون خاص دارند اینکه اصولیین میگویند که از آیه و روایت نگرفتند که این را بر اساس محاورات مردمی گرفتند در فضای قانونگذاری اینطور است هر تبصرهای مخصّص یا مقیّد اطلاق یا عموم عام است بنابراین اگر کسی در قانونگذاری اینطور باشد بله, اما در تعهّدات, محاورات نه قبل از اسلام اینطور بود نه بعد از اسلام, نه در حوزهٴ مسلمین اینطور است نه حوزه غیر مسلمین کسی عقدی ببندد بعد از دو روز نزد خودش بگوید انشاءالله قیدی اضافه بکند بعد خریدار که میخواهد به فروشنده مراجعه بکند بگوید به عقدت وفا کن بر اساس اطلاق ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ این بگوید من در ذهنم گفتم یا نزد خودم گفتم انشاءالله قیدی ذکر کردم اینکه حجری بر حجری بند نمیشود این در انشائیات اینطور نیست در نذر و عهد و یمین و اینها اینطور نیست در تعهّدات و تکالیف اینطور نیست در فضای قانونگذاری اینطور است, خب ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً ٭ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ﴾ ظاهر این ﴿وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ﴾ این است که متّصل به همین جملهٴ قبلی است یعنی شما همیشه موحّدانه زندگی کنید اگر یک وقت یادتان رفته هر وقت یادتان آمد آن مسئلهٴ توحید را تأمین کنید هم انشاءالله را بگویید یا الفاظی که این را تأمین میکند بگویید ولی فخررازی در تفسیر کبیرش گفت این دو وجه دارد یکی اینکه ﴿وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ﴾ متّصل به قبل باشد یکی اینکه کلمه مستأنف و مستقل باشد آنکه متّصل باشد همان بحثهایی است که قبلاً گذشت اما آنکه مستأنف باشد و کلمه مستقل و جدا باشد چند وجه برای آن ذکر کرده که بخشی از آن وجوه را سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) بدون اینکه نام ببرد که فخررازی این را گفته فرمود «و فی بعض التفاسیر» ایشان هم رد کردند عصارهٴ آن وجوه یعنی چند وجهی را که فخررازی در تفسیرش ذکر کرده این است که ﴿وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ﴾ یعنی هر وقت به یادت آمد بگو انشاءالله این تأمین میکند این در عین حال که به گذشته مرتبط است یک کلام مستأنف است یا ﴿وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ﴾ یعنی اگر چیزی گُم کردی فراموش کردی نمیدانی این کتابت را کجا گذاشتی چند بار اگر نام الله را ببری یا «لا اله الاّ الله» بگویی, تسبیح بگویی, تحلیل بگویی, تکبیر بگویی این اذکار را بگویی یادت میآید اگر نام خدا را ببری خدا تو را متذکّر میکند که آن کالا را یا آن متاع را کجا گذاشتی این یک وجه, وجه دیگر اینکه نه, ﴿وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ﴾ به منزلهٴ کفّارهٴ آن کار باشد که اگر یک وقت انشاءالله یادت رفته نام خدا را ببر که به منزلهٴ کفّارهٴ آن کار باشد هیچ کدام از این وجوه نمیتواند منظور آیه باشد ظاهر آیه این است که این متّصل به جملهٴ قبل است یعنی ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً ٭ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾ اگر یادت رفته هر وقت یادت آمد بگو که ما میخواهیم موحّدانه به سر ببری این متّصل به قبل است نه کلام مستأنف و کلام مستقل حالا چندتا سؤال شد که انشاءالله در فرصتهای دیگر.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
عدهای از وجود مبارک حضرت جریان اصحاب کهف و جریان ذیالقرنین و جریان روح را سؤال کردند
اگر احکام اسلامی به تدریج نازل شد امتثالش هم تدریجی است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً ﴿23﴾ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَی أَن یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَداً ﴿24﴾
این بیان که فرمود: ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ﴾ جزء دستورات اسلامی است و احکام اسلامی همانطوری که در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» و سایر سُوَر گذشت تدریجاً نازل شد و این توبیخ یا تأیید و مانند آن نیست اگر برای اوّلین بار ذات اقدس الهی دارد بیان برای آن میفرماید: ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً ٭ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾ و این دستور را اولین بار حضرت دارد میشنود بعد از آن به بعد هم امتثال میکند این محذوری را به همراه ندارد حالا بر فرض آن قصّهٴ نادرست, درست باشد یعنی عدهای آمدند از وجود مبارک حضرت جریان اصحاب کهف و جریان ذیالقرنین و جریان روح را سؤال کردند و حضرت هم فرموده باشد که «ساُخبرکم غداً» و انشاءالله نگفته باشد بر فرض این قصّه درست باشد محذوری ندارد چون قبلاً که این آیه نازل نشده بود احکام الهی به تدریج نازل شده و اگر این آیه نازل شد که هر وقت خواستی گزارش بدهی کلمهٴ انشاءالله را بگو از آن به بعد اگر وجود مبارک حضرت ترک کرده باشد آنوقت جای این سؤال هست که آیا نسیان دارد یا ندارد, ترک اولاست یا نه و مانند آن, بنابراین اگر کسی خواست بر فرض صحّت آن قصّه حمل بکند بر ترک اولیٰ یا نسیان ـ معاذ الله ـ و مانند آن باید احراز کند که قبلاً چنین حکمی نازل شده است و پیغمبر این را ترک کرد در حالی که چنین چیزی ثابت نشد.
پرسش:...
پاسخ: آن اجمالی است وجود اجمالی تکلیف را هم به همراه ندارد, خب ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً ٭ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾.
پرسش: اینکه میفرماید قرآن بر قلب پیامبر نازل شده مگر پیامبر مانند دیگران است؟
پاسخ: غرض آن است که یک وقت اجمالاً کلّ قرآن بر قلب مطهّر حضرت نازل شده است آن دیگر تفصیل را ندارد تبیین احکام را به همراه ندارد و مانند آن, اما اینکه فرمود چه در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» چه در آیات دیگر که ما متفرّقاً نازل میکنیم ﴿لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ﴾ احکام اسلامی, آیات قرآنی تدریجاً نازل میشود و تدریجاً هم امتثال میشود خب وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مکه روزه نمیگرفت این نباید گرفت چرا روزه نمیگرفت که برای اینکه روزه در مدینه آمده, اگر احکام اسلامی به تدریج نازل شد امتثالش هم تدریجی است اگر قبلاً چنین حکمی نازل شده باشد و آیهای نازل شده باشد و حضرت ترک کرده باشد آنگاه سخن از فخررازی و امثال فخررازی است که آیا این ترک اُولاست یا نه, سهو برای پیامبر هست یا نه و مانند آن, اما این ثابت نشد که قبلاً چنین دستوری آمده که.
مطلب بعدی آن است که در کتابهای اصولی ملاحظه فرمودید که میگویند این مخصّص لبّی دارد یا مقیّد لبّی دارد بعد هم میگویند مخصّص یا مقیّد لبّی گاهی متّصل است گاهی منفصل این متّصل و منفصل در لُبّی معنای خاصّ خودش را دارد در لفظی استثنای لفظی, قرینهٴ لفظی, مخصّص لفظی و مانند آن معنایش روشن است اگر قرینهای همراه با کلمه باشد این مانع انعقاد ظهور است و اگر قرینه در کلام منفصل باشد مانع انعقاد ظهور نیست مانع حجیّت ظهور منعقد شده است این برای قرینههای لفظی مخصّص لفظی, مقیّد لفظی که یا متّصل است یا منفصل. اما دربارهٴ لبّی یک وقت است اجماع همان زمان منعقد است همراه با این عام یا مطلق است اینجا میگویند مخصّص لبّی متّصل که با آن عام یا مطلق هست یک وقت دلیل عقلی است این دلیل عقلی اگر شفّاف و بیّن باشد این مقیّد یا مخصّص لبّیِ متّصل است اما اگر مبیَّن باشد نه بیِّن یعنی نظریِ منتهی به بدیهی باشد میگویند این مقیّد یا مخصّص لبّی منفصل است یعنی این عام را این فقیه مطالعه میکند بررسی میکند بعد به سراغ ادلهٴ عقلی میرود وقتی فحص کرد یک دلیل عقلی پیدا میکند که مخصّص این است یا مقیّد این. در کلمهٴ انشاءالله برای ما موحّدان ما یک استثنای لبّی متّصل در همه جا داریم. بیان ذلک این است که اگر کسی گفت ﴿إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً﴾ فردا من این کار را میکنم این یا جملهٴ خبریه است یا جملهٴ خبریهای است که به داعیه انشاء القا شده یک وقت است گزارش میخواهد بدهد میگوید فردا من چنین کاری میخواهم بکنم این خبریِ محض است یک وقت است وعده میدهد میگوید فردا این کار را برای شما میکنم یا فردا این را به شما میدهم این یک جملهٴ خبریهای است که به داعیه انشاء القا شده چون این جمله, جملهٴ انشائیه است در حقیقت این پیام, پیام انشائی است, خب اگر فردا در اثر عُذر حالا یا بالموت یا بالمرض و مانند آن موفّق نشد که به آن خبر عمل کند یا به این انشاء عمل کند نه در جریان خبر ما میگوییم این دروغ گفت, نه در جریان انشاء میگوییم خُلف وعده کرد, چرا؟ چون گرچه کلمهٴ انشاءالله را نگفت اما یک قید مقیّد لبّی متّصل در این جملهها هست این اصلاً ادبیات محاورهٴ ماست هم گوینده هم شنونده خب حالا اگر فردا مُرد این خبر میشود دروغ یا آن انشاء میشود خُلف وعده یا فردا بیمار شد یا علل و عوامل قهری دیگر مانع انجام این کار شد میگوییم این دروغ گفت؟ میگوییم این خلف وعده کرد؟ یا میگوییم نه, اصلاً وعده در بستر انشاءالله شکل میگیرد این یک قرینهٴ لبّی متّصل است که همهٴ این امور را اگر عامّاند تخصیص میزنند و اگر مطلقاند تقیید میکند این هست بنابراین صحبت از اینکه کِذب میشود یا خلف وعده میشود که برخی در تفسیرهای مفصّل ذکر کردند این بحث اصلاً جا ندارد برای ما موحّدان برای اینکه این یک قرینهٴ لبّی متّصل است که همراه این اِخبارها یا انشائات است.
اما آیا کلمهٴ شیء بر معدوم اطلاق میشود یا نه؟ حالا شما اینها را نگاه میکنید بعد به المیزان رجوع میکنید درست است که تفسیر فخررازی خیلی طولانی است اما این حرفهای غیر نافع هم در این تفسیرها هست حالا آمدند بحث کردند که آیا معدوم را میگویند شیء یا نه از این حرفهای نازل اصلاً در المیزان نیست ایشان بحث میکند که آیا معدوم شیء است یا نه؟ برخیها استدلال کردند که معدوم شیء است برای اینکه این کسی که میگوید ﴿إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً﴾ و ذات اقدس الهی شیء را بر آن شیء آینده اطلاق کرده است یعنی آن معدومِ فعلی شیء است دیگر برای اینکه میگوید ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً﴾ آن چیزی که الآن معدوم است خدا از آن به شیء یاد کرده پس معلوم میشود المعدوم شیءٌ خب اگر معدوم شیء باشد که این لفظ حاکی از اوست فخررازی جواب میدهد که این به علاقهٴ ما یَعول است به علاقهٴ ما سیأتی است نظیر ﴿أَتَی أَمْرُ اللَّهِ﴾ خب امر اللهی که بعداً میآید که از او به عطا یاد نمیکنند که چون مستقبل محقّقالوقوع است از مستقبل محقّقالوقوع به فعل ماضی یاد شده است وگرنه چیزی که بعداً میآید که نمیشود گفت آمده است از این تعبیرات که به علاقهٴ ما کان یا به علاقهٴ ما یعول لفظی بر شیئی اطلاق میشود مجازاً کم نیست خب کتاب را معطّل کردن برای این حرف که آیا «المعدوم شیءٌ» یا «أم لا», «لم اُطلق الشیء علی المعدوم» این دیگر کارِ عمیق علمی نیست, خب ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً ٭ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾. اساس کار بر توحید است یعنی شما وقتی که قرآن را بخواهید در یک کلمه خلاصه کنید کلمهٴ «لا اله الا الله» در آن در میآید وقتی بخواهید باز کنید میشود 6600 یا کمتر و بیشتر آیه همهٴ کارها بر اساس توحید شکل میگیرد و این بحث هم بحث تکوین است نه بحث تشریع فخررازی در اثر خلط بین ارادهٴ تشریعی و ارادهٴ تکوینی گفته که معتزله میگویند عبد مستقل است در کار و ارادهٴ عبد غالب بر ارادهٴ خداست ـ معاذ الله ـ برای اینکه خدا از کافر ایمان خواست و کافر ارادهاش بر ارادة الله غالب شد و ایمان نیاورد یا خدا از انسان اطاعت خواست و انسانِ عاصی اطاعت نکرد و معصیت کرد پس ارادهٴ او غالب شد و ارادة الله مغلوب این را به عنوان یک وهم به معتزله نسبت میدهند بعد میگویند «أمّا عندنا» هر کاری که واقع میشود بارادة الله هست چه ایمان مؤمن, چه کفرِ کافر ـ معاذ الله ـ این به ارادة الله است لذا ارادهٴ خدا هرگز مغلوب نمیشود دائماً غالب است غافل از اینکه بحث تکوین کاملاً جدای از بحث تشریع است در بحثهای تکوینی ارادهٴ ذات اقدس الهی غالب است ﴿هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ﴾ او ﴿عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ است او غالب قاهر است فوق کلّ شیء است غالب علی العباد است و اینها, اما ارادهٴ تشریعیه ذات اقدس الهی آن شیء را اراده نکرده از انسانِ مختار خواسته است با میل و ارادهٴ خودش ایمان بیاورد بعد او را هم آزاد گذاشته فرمود: ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ تو آزادی من از تو تکویناً ایمان نخواستم من از تو تکویناً اطاعت نخواستم من از تو تکویناً انتخابِ آزادانه خواستم تو آزادی میخواهم تو را تربیت کنم پرورش انسان در آزادی اوست پس در نظام تکوین خدای سبحان کارِ خودش را اراده میکند مریدْ خداست و مرادْ فعلِ خارجی است بین ارادهٴ خدا و کارِ خارجی هیچ چیزی فاصله نیست خدا کارِ خودش را اراده میکند وقتی کارِ خودش را اراده کرد کسی متخلّل نیست و غالب هم هست بالقول المطلق استثناپذیر هم نیست اما ارادهٴ تشریعیه ذات اقدس الهی آن کار را نخواسته است از انسان خواست که با اختیار خودش آن کار را انجام بدهد فرمود من گفتم, راهنمایی هم کردم هم با عقل و فطرت از درون, هم با وحی و نبوّت و امامت از بیرون گفتم صراط مستقیم کجاست, کجراهه کجاست این حرف را گفتم ﴿مَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾ خدا خواست که انسان آزاد باشد که کمال در اوست هدایت هم کرده از درون و بیرون, خب پس آنچه را که ذات اقدس الهی در ارادهٴ تشریعیه اراده کرده است اراده کرد که آن کارِ خارجی از راهِ انتخاب و ارادهٴ خود انسان واقع بشود نه اینکه خودش آن کار را بخواهد انجام بدهد یا بین آن کار و ارادة الله فاصلهای نباشد خداوند خواسته است که انسان آزادانه و مختارانه ایمان بیاورد فرمود میخواهی بیاوری میخواهی نیاوری من تو را آزاد گذاشتم نه رها کردم آزادی را به تو دادم هر وقت هم بخواهم از تو میگیرم و این کارِ تو آزادانه از تو انجام میگیرد این میشود ارادهٴ تشریعیه در ارادهٴ تشریعیه ذات اقدس الهی اراده نکرده که آن فعل خارجی انجام بشود بلاواسطه خواسته است که عبد با اختیار خودش آن کار را انجام بدهد چه اینکه خواسته است عبد با میل خودش هر طرفی را که خواست برود, اما یک ارادة التشریع است که غیر از ارادهٴ تشریعیه است ارادة التشریع به تکوین برمیگردد.
پرسش: در این بحث, بحث حدود و تعزیرات و اینها را نداشتیم.
پاسخ: همینطور است دیگر هدایت کرده فرمود تو خیرت در این است که ایمان را بیاوری و اطاعت بکنی کمالِ تو در همین است و عقل هم از درون و فطرت از درون دادم که تو را به این خیر راهنمایی کند وحی و نبوّت و امامت را هم از بیرون راهنما قرار دادیم که تو را هدایت کند من میخواهم تو را به کمال برسانم اگر بیراهه رفتید تنبیه میشوید تشریع و قانونگذاری معنایش همین است دیگر و اگر بیراهه رفتی برای اینکه دیگران این راه کجراهه را نروند تو باید تنبیه بشوی تا دیگران عبرت بگیرند که فرمود: ﴿وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَا أُوْلِی الْأَلْبَابِ﴾ این ﴿وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ﴾ حیات برای آن مَقصوص که نیست مقصوص را اعدام میکنند آن کسی که قصاص شده است اما حیات جامعه با قصاص تأمین میشود فرمود: ﴿وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَا أُوْلِی الْأَلْبَابِ﴾ چه اینکه در بحث جهاد هم همین را فرمود این آیه نورانی سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آن هم در سیاق جهاد است یعنی صدر و ساقهٴ آن بخش سورهٴ «انفال» مربوط به جهاد است جبهه است و جنگ است و کشتن است و خونریزی بعد از اینکه این آیات جنگ و جهاد را ذکر کرد فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾ این جنگ و خونریزی شما را زنده میکند این فلسطین را او زنده کرده, این لبنان را او زنده کرده, این غزّه را او زنده کرده, این ایران را او زنده کرده درست است که دربارهٴ همهٴ عبادات هست ما هم در همهٴ گفتههایمان نوشتههایمان میبینید که همه به همین آیه تمسّک میکنیم اطلاقش شامل میشود اما بستر این آیه بستر جنگ و جهاد است فرمود بجنگید تا زنده بشوید قبلش جنگ است بعدش جنگ است وسطش جنگ است اینچنین نیست که دربارهٴ نماز و روزه و اینها نازل شده باشد که البته اطاقش هم عبادات دیگر را شامل میشود, خب ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾ اگر میخواهید یک ملّت زنده بشوید زیر بار ذلّت نروید درست است شما شهید میدهید کُشته میدهید و مجروح میدهید و مانند آن ولی شما را زنده میکند این قوانینی که ذات اقدس الهی وضع کرده چه در حدود چه در تعزیرات چه به عنوان جهاد چه به عنوان دفاع اینها حیاتبخش است, خب.
ارادهٴ تشریعیه معنایش این است که ذات اقدس الهی اراده کرده است که انسان آزادانه این کار را انجام بدهد این بر خلاف ارادهٴ خدا نیست تا اراده ٴ خدا بشود مغلوب یک ارادة التشریع است که امر ثالثی است و آن کمتر مطرح است و آن هم به تکوین برمیگردد ارادة التشریع غیر از ارادهٴ تشریعیه است. ارادهٴ تشریعیه به احکام تعلّق میگیرد که افراد آنها را انجام بدهند اما ارادة التشریع به جعلِ قانون تعلّق میگیرد به کارِ خودش تعلّق میگیرد خدای سبحان اراده کرده است که قانونگذاری کند این ﴿شَرَعَ لَکُم مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحاً وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ﴾ اراده کرد که قانونگذاری بکند نه اراده کرد که شما نماز بخوانید او اراده کرده است که قانونگذاری کند به فعلِ خودش ارادهٴ او تعلّق گرفته این هم تخلّفپذیر نیست چون بازگشت ارادة التشریع به ارادهٴ تکوینیه است پس یک ارادهٴ تکوینیه داریم که متعلّقش آفرینش ارض و سما و اینهاست, یک ارادهٴ تکوینیه داریم که متعلّقش قانونگذاری است که ارادة التشریع زیر مجموعهٴ ارادهٴ تکوینیه است یک ارادهٴ تشریعیه داریم که مربوط به افعال مردم است از راه ارادهٴ مردم خب جناب فخررازی! کجا ارادهٴ خدا مغلوب است؟ خدای سبحان که نخواست این شخص نماز بخواند بلاارادة که خواست با اراده یا بخواند یا نخواند و این هم هیچ وقت مغلوب نمیشود همیشه هم همینطور است دیگر او اراده کرده است ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ را, اراده کرده است ﴿وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ﴾ را, اراده کرده است ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾ را, بنابراین بحث را از مسیر منحرف کردن ارادهٴ تشریعیه را در آیه دخیل دانستن, نزاع اشاعره و معتزله را اینجا طرح کردن همه یعنی همه بیراهه رفتنِ جناب فخررازی است, خب. فرمود: ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً ٭ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾ بحث هم در بحث تکوین است و در نظام تکوین همینطور است و چیزی در عالَم نیست مگر اینکه به مشیئت الهی وابسته است انبیا این راه را داشتند دیگر در نظام تکوین وجود مبارک خضر وقتی به موسای کلیم گفت تو نمیتوانی صبر کنی عرض کرد ﴿سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ﴾ این ﴿إِن شَاءَ اللَّهُ﴾ را وجود مبارک موسی به خضر(سلام الله علیهما) گفت, وجود مبارک ابراهیم به اسماعیل(سلام الله علیهما) گفت ﴿إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ﴾ عرض کرد ﴿یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ﴾ این ﴿إِن شَاءَ اللَّهُ﴾ دأب همه موحّدان است اگر این انشاءالله, انشاءالله در قرآن فراوان است در سیرهٴ انبیا آنکه زیر تیغ میخواهد برود میگوید انشاءالله, آنکه میخواهد سوار کشتی بشود میگوید انشاءالله این موحّدانه زندگی کردن کلمهٴ توحیدی را هم به همراه دارد پس بحث در نظام تکوین است نه تشریعیه و این سخن, سخن همهٴ موحّدان است و ادبیات محاورهای ما هم انشاءالله است لذا اگر یک وقت کسی مانعی پیش آمد نتوانست به آن گفتهاش عمل کند نه میگوییم دروغ گفت نه میگوییم خُلف وعده کرد, نه میگوییم دروغ درآمد یعنی نه کذب خبری است نه کذب مُخبری, نه خبر او دروغ در آمد نه او آدم دروغگوست و خلف وعده هم در کار نیست برای اینکه همهٴ اینها با یک مقیّد لبّی متّصل همراهاند که انشاءالله, خب پس ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً ٭ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾ این درسِ توحید است شما قبلاً هم به عرضتان رسید این بیان نورانی سیّدالشهداء(سلام الله علیه) این یک اصل توحیدی است در همهٴ کارها حالا وجود مبارک حضرت به صورت شاخص در وقتی که خواست از مدینه خارج بشود فرمود خدایا! «إنّی لم أخرج أشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً» این در تعبیرات دینی ما آمده در مسند احمدبنحنبل آمده در تعبیرات روایی برخی از بزرگان و محدّثان ما آمده که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود میخواهی بروی برای نماز, میخواهی بروی مسجد بگو «اللهمّ ... فانّی لم أخرج أشراً و لا بطرا» در سادهترین کار من این راه که میروم راهِ توست خدایا اینچنین نیست که حالا این مربوط به آن جنگ جهانی و جریان بینالمللی و نه, اصلاً یک موحّد دائماً اینطور سخن میگوید خدایا من میخواهم بروم مسجد نمیخواهم بازی کنم میخواهم بروم این نماز که ستون دین است اقامه بکنم به این فکر نیستم که چه کسی به من اقتدا بکند, به این فکر نیستم که آن که میآید توانگر است یا تهیدست یک پیشنماز بازیگر این میرود مسجد تا ببیند چه کسی به او اقتدا میکند یک پیشنماز موحّد ولو این حرف را نگوید با محتوای این حرف میرود بیرون «اللهمّ إنّی لم أخرج إلیک عشراً و لا بترا» در درس و بحث هم همینطور است اینکه میخواهد برود بحث بکند تا رقیب را از پا در بیاورد این دارد مراء میکند اینکه فرمود: ﴿فَلاَ تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِراً﴾ این اصلاً مِریه, مراء گرچه نزدیک جدال هست ولی مفهوماً مرادف با او نیست مِریه با شک نوعاً آمیخته است و آن اصرار را هم از او به مراء به مریه یاد میکنند دیدید قبلاً این دامدارها که این وسیله برای دوشیدن شیر نبود چندین بار پستان این گوسفند یا گاو را چنگ میزدند که اگر قطراتی هست بیاید این چند بار چنگ زدنِ به پستان گوسفند این را میگویند مِریه «ماریته» یعنی «مَسحتُ ذریء الشاطیء مرّة بعد اُخریٰ» مکرّر فشار میآورد میدوشد, میدوشد, میدوشد که چیزی نماند جدال اینطور است این میدوشد رفیق را و رقیب را تا او را خاموش کند و خفه کند چنین کاری میشود مراء همه جا منهی است مخصوصاً در سفر حج فرمود با کسی مراء نکن مگر آنجاهایی که بیّنالرشد باشد حرف تو و ظاهر و غالب بشوی ﴿فَلاَ تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِراً﴾ این ظهور نظیر آنچه که در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «صف» آمده که ﴿فَآمَنَت طَائِفَةٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَکَفَرَت طَائِفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ﴾ یعنی «غالبین» در آن گونه از موارد که چیز بیّنالرشدی داریم و حجّت او را مدهوض و باطل میکنی اینگونه انجام بده برخیها هم گفتند مراء ظاهر بکن یعنی یک مراء سطحی که خیلی عمیقاً بحث نکنی, بنابراین ﴿لاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً ٭ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾ یعنی همیشه موحّدانه زندگی بکن هیچ چیز خب این کاری که الآن داری میکنی ﴿غَداً﴾ هم که بنا شد طبق بحث دیروز ﴿غَداً﴾ هم نه یعنی آیا 24 ساعت بعد این لحظهٴ بعد را هم میگویند غَدْ پس انسان دائماً موحّدانه زندگی میکند دیگر کسی بگوید من یک لحظهٴ بعد این کار را انجام میدهم تلفن میکنم این در ذهنش باشد انشاءالله همین که موحّدانه بود کافی است, خب.
پس بحث در بحث ارادهٴ تکوینیه است نه ارادهٴ تشریعیه و بحث گسترش توحید است نه مطالب دیگر و این توحید به عنوان یک گلاب در برگِ گل هست که اگر این یک قطره آب را از این برگ برداریم این میشود تُفاله گل اگر معطّر است و اگر زینت است به خاطر همان یک قطره آب است دیگر اگر این گلاب را از این برگ گرفتند باید در سطل زباله بریزند دیگر, اگر این یک قطرهٴ توحید در زندگی نبود این زندگی میشود تفاله, فرمود موحّدانه زندگی کنید ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً ٭ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾, خب حالا فان قلت اگر یادمان رفته چه کنیم؟ فرمود اگر یادتان رفته این ترمیمپذیر است ﴿وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ﴾ اگر یادت رفته دوباره برای اینکه این کار بشود هم انشاءالله را بگو, هم «لا اله الاّ الله» را بگو هم کلمات دیگر را بگو که بالأخره این توحید محفوظ بماند, خب.
پرسش:...پاسخ: درست نیست دیگر سخنِ باطلی است دیگر.
پرسش:...پاسخ: او حالیش نمیشود که توحید یعنی چه باید توجیهش کرد که خود وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید شما هر کاری که میکنی بگو باذن الله دیگر اگر به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود آنها هم همینطور هستند دیگر ائمه اطهار, اولیای الهی, ملائکه مقرّبه همه اینها به اذن خدای سبحان کار میکنند دیگر وقتی خدا اذن بدهد اینها جزء مدبّرات امر میشود, خب.
پرسش:...
پاسخ: ﴿لِمَ تُحَرِّمُ﴾؟.
پرسش: اول سورهٴ «تحریم» ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ﴾.
پاسخ: بله, حالا انشاءالله به خواست خدا خواهد آمد آنجا نذر کرده حضرت نذر هم جایز است دیگر فرمود خود را به زحمت نینداز این حکمِ تشریعی که نیست ـ معاذ الله ـ که این کار حرام است اگر کسی نذر بکند یا عهد داشته باشد یا یمین داشته باشد انسان میتواند مباحی را بر خودش حرام بکند اگر مصلحتی در این کار باشد این ناظر به آن نذر است بعد فرمود راهحل هم ما به تو نشان دادیم ﴿تَحِلَّةَ أَیْمَانِکُمْ﴾ در کنارش هست که ذات اقدس الهی گشودن این یمین را هم به شما نشان داده است که چگونه شما این یمین را باز کنی, خب.
﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً ٭ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾ یک بحث مبسوط دیگری را جناب فخررازی مطرح کرده است و آن این است که این ﴿إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾ حتماً باید متّصل باشد به آن ﴿إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً﴾ یا منفصل هم میتواند باشد؟ ابنعباس گفته است که لازم نیست متّصل باشد اگر کسی گفت ﴿إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً﴾ بعد از مدّتی گفت انشاءالله این به آیه عمل کرده است حالا برخیها گفتند زمان انفصال تا شش ما هم میتواند باشد بعضی کمتر بعضی بیشتر این حرف معروفِ از ابنعباس است فقهای عامّه اینها نظرشان این است که این استثنا باید متّصل باشد ابوحنیفه هم از فقهایی بود که اصرار دارد که این باید متّصل باشد اگر کسی گفت ﴿إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً﴾ و انشاءالله را متّصل گفت به آیه عمل کرد اما اگر بعدها گفت نه خیر به آیه عمل نکرد. در زمان منصور عباسی این خلفای عباسی چون جدّشان عبّاس عموی پیامبر بود اینها ابنعباسیاند, بنیالعباسیاند این منصور دوانقی طبق نقل جناب فخررازی شنید و به او برخورد ابوحنیفه را احضار کرد تا اعتراض کند که چرا فتوایی داد که مخالف با رأی ابنعباس است فخررازی نقل میکند وقتی منصور عباسی ابوحنیفه را احضار کرده است گفت شما چرا فتوا میدهی حتماً باید متّصل باشد و منفصل باشد کافی نیست؟ گفت این فتوای ما به سود خلافت شما هم هست گفت چرا؟ گفت برای اینکه شما افرادی را میآوری اینجا از اینها تعهّد میگیری بیعت میگیری آنها با سوگند بیعت میکنند و دستِ بیعت به تو میسپارند خب اگر از اینجا رفتند بیرون گفتند انشاءالله, عهدهدار این بیعت نیستند که اگر یک وقت میخواهند بگویند انشاءالله باید حضور شما بگویند که آن هم که خب شما نمیگذاری و نمیتوانند هم بگویند یا بر فرض هم بگویند شما با آنها یک قرارداد دیگر ببندی اگر این انشاءالله که استثناست منفصل هم باشد همین که از حضورتان بیرون رفتند بگویند انشاءالله بعد هم اگر نقض کردند شما نمیتوانی اینها را محاکمه کنی که شما بیعت کردی اینها میگویند ما مقیّد کردیم به انشاءالله و خدا هم نخواست. منصور دوانقی دید بد فتوایی نیست گفت عیب ندارد آزادید اینها هر وقت گیر میکردند با همین روش خودشان را نجات میدادند فخررازی این قصّهٴ سیاسی را سرپوش میگذارد میگوید که اینطور حرف زدن معنایش تخصیص آیه است بالقیاس و این درست نیست یعنی ابوحنیفه قیاسی کرده و این قیاس را مخصّص ظاهر آیه قرار داده ظاهر آیه متّصل است نه منفصل, خب اصلِ این سخن قصّهای است که اثباتش به عهدهٴ فخررازی و امثال فخررازی است لکن ظاهر این آیه این است که باید متّصل باشد در فتاوای ما هم همینطور است ما در عهدهایمان, در ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ اگر قیدی هست باید قید متّصل باشد این نظیر مسائل انشائی و پیمانی نظیر مسائل حقوقی نیست مسائل حقوقی ما عامّی داریم, خاصّی داریم این خاص ولو منفصل هم باشد میتواند مخصّص عام در تمام دنیا اینطور است اختصاصی به عُرف ما ندارد قانونی را مجلس شورای اسلامی سال هشتاد وضع میکند بعد سال 87 تبصرهای میزند این تبصره مخصّص آن است این مسئلهٴ اینکه خاص مخصّص عام است مقیّد مطلقات است اینها که آیه و روایه نمیخواهد که اینها فرهنگ عمومی مردم است اینها ادبیات محاوره مردم است مردم چطور زندگی میکنند؟ چطور حرف میزنند؟ چطوری قانونگذاری میکنند؟ قبل از اسلام اینها بود بعد از اسلام اینها هست بعد از اسلام در حوزهٴ مسلمانها هست در حوزهٴ غیر مسلمین است این بنای عقلاست که قانون عام دارند, قانون خاص دارند اینکه اصولیین میگویند که از آیه و روایت نگرفتند که این را بر اساس محاورات مردمی گرفتند در فضای قانونگذاری اینطور است هر تبصرهای مخصّص یا مقیّد اطلاق یا عموم عام است بنابراین اگر کسی در قانونگذاری اینطور باشد بله, اما در تعهّدات, محاورات نه قبل از اسلام اینطور بود نه بعد از اسلام, نه در حوزهٴ مسلمین اینطور است نه حوزه غیر مسلمین کسی عقدی ببندد بعد از دو روز نزد خودش بگوید انشاءالله قیدی اضافه بکند بعد خریدار که میخواهد به فروشنده مراجعه بکند بگوید به عقدت وفا کن بر اساس اطلاق ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ این بگوید من در ذهنم گفتم یا نزد خودم گفتم انشاءالله قیدی ذکر کردم اینکه حجری بر حجری بند نمیشود این در انشائیات اینطور نیست در نذر و عهد و یمین و اینها اینطور نیست در تعهّدات و تکالیف اینطور نیست در فضای قانونگذاری اینطور است, خب ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً ٭ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ﴾ ظاهر این ﴿وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ﴾ این است که متّصل به همین جملهٴ قبلی است یعنی شما همیشه موحّدانه زندگی کنید اگر یک وقت یادتان رفته هر وقت یادتان آمد آن مسئلهٴ توحید را تأمین کنید هم انشاءالله را بگویید یا الفاظی که این را تأمین میکند بگویید ولی فخررازی در تفسیر کبیرش گفت این دو وجه دارد یکی اینکه ﴿وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ﴾ متّصل به قبل باشد یکی اینکه کلمه مستأنف و مستقل باشد آنکه متّصل باشد همان بحثهایی است که قبلاً گذشت اما آنکه مستأنف باشد و کلمه مستقل و جدا باشد چند وجه برای آن ذکر کرده که بخشی از آن وجوه را سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) بدون اینکه نام ببرد که فخررازی این را گفته فرمود «و فی بعض التفاسیر» ایشان هم رد کردند عصارهٴ آن وجوه یعنی چند وجهی را که فخررازی در تفسیرش ذکر کرده این است که ﴿وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ﴾ یعنی هر وقت به یادت آمد بگو انشاءالله این تأمین میکند این در عین حال که به گذشته مرتبط است یک کلام مستأنف است یا ﴿وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ﴾ یعنی اگر چیزی گُم کردی فراموش کردی نمیدانی این کتابت را کجا گذاشتی چند بار اگر نام الله را ببری یا «لا اله الاّ الله» بگویی, تسبیح بگویی, تحلیل بگویی, تکبیر بگویی این اذکار را بگویی یادت میآید اگر نام خدا را ببری خدا تو را متذکّر میکند که آن کالا را یا آن متاع را کجا گذاشتی این یک وجه, وجه دیگر اینکه نه, ﴿وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ﴾ به منزلهٴ کفّارهٴ آن کار باشد که اگر یک وقت انشاءالله یادت رفته نام خدا را ببر که به منزلهٴ کفّارهٴ آن کار باشد هیچ کدام از این وجوه نمیتواند منظور آیه باشد ظاهر آیه این است که این متّصل به جملهٴ قبل است یعنی ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً ٭ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾ اگر یادت رفته هر وقت یادت آمد بگو که ما میخواهیم موحّدانه به سر ببری این متّصل به قبل است نه کلام مستأنف و کلام مستقل حالا چندتا سؤال شد که انشاءالله در فرصتهای دیگر.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است