display result search
منو
تفسیر آیات 29 تا 31 سوره کهف

تفسیر آیات 29 تا 31 سوره کهف

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 11 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 29 تا 31 سوره کهف":

مردم در نظام تکوین آزادند اگر حق را می‌پذیرند آزادانه می‌پذیرند
در نظام تکوین لکن در نظام تشریع بر اینها واجب است حق‌پذیر باشند و به حق عمل کنند.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَاراً أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقاً ﴿29﴾ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لاَ نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً ﴿30﴾ أُولئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَیَلْبَسُونَ ثِیَاباً خُضْراً مِن سُندُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُتَّکِئِینَ فِیهَا عَلَی الْأَرَائِکِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقاً ﴿31﴾

کفّار که قلبشان بسته است و از ادراک معارف الهی محروم‌اند چندتا پیشنهاد دادند یکی تغییر مکتب بود و یکی تغییر اعضا که هر دو پیشنهاد با هر دو جواب قبلاً گذشت. در شأن نزول ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ﴾ گاهی گفته می‌شود که اینها دربارهٴ سلمان و اباذر و سایر مؤمنان اصحاب صفّه و اینهاست البته این در مدینه هم درست است لکن این سورهٴ «کهف» در مکه نازل شده است و این اصحاف صفّه و فقرای مدینه در مکه حضور نداشتند ممکن است پیشنهاد آنها دربارهٴ اصل طبقهٴ محروم درست باشد اما تعیین این طبقهٴ محروم که آیا اصحاب صفّه بودند یا دیگران این باید مطابق با نزول خود سور‌ه باشد چون سورهٴ «کهف» در مکه نازل شد این پیشنهاد باید تطبیق بشود بر فقرای مکه.
مطلب بعدی آن است که این ﴿قُلِ الْحَقُّ﴾ یعنی حق را منتشر کن حالا یا با گفتن است یا با املاء کردن است که دیگران به دستور شما این نامه‌های شما را منتشر کنند یا با فعل حق را تبیین کن بالأخره به أحد انحای بیان حق را به جامعه منتقل کن.
مطلب بعدی آن است که مردم در نظام تکوین آزادند اگر حق را می‌پذیرند آزادانه می‌پذیرند و اگر حق را رد می‌کنند آزادانه رد می‌کنند کسی مجبور نیست در نظام تکوین لکن در نظام تشریع بر اینها واجب است حق‌پذیر باشند و به حق عمل کنند زیرا پایان حق ﴿جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَمُ الْأَنْهَارُ﴾ است, پایان باطل مُهْل است و آن عذاب گدازنده است و سرادق از نار است و امثال ذلک ﴿وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾.
مطلب بعدی راجع به این لفّ و نشر است که گاهی مشوّش است گاهی مرتّب تا مقتضای کلام چه باشد در اینجا لفّ و نشر مشوّش است نه مرتّب اول سخن از ایمان بود دوم سخن از کفر لکن در بیان کیفر اول سخن از کیفرِ کفر است بعد سخن از پاداش ایمان.
مطلب بعدی آن است که برابر این لفّ و نشر خواه مشوّش و خواه مرتّب این‌چنین به نظر می‌آید که مناسب این بود بفرماید «إنّا أعتدنا للکافرین» چون جملهٴ قبل این است ﴿فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾ بعد بفرماید «انا أعتدنا للکافرین» لکن برای تبیین این مطلب از کافر به ظالم یاد کرده است زیرا هم در آیهٴ قبل فرمود: ﴿وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً﴾ این متجاوز است این از حد تعدّی می‌کند و هم کافر را در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 45 به خوبی مشخص کرد در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 45 این است ﴿فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَن لَعْنَةُ اللّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ﴾ ظالمین را در آیهٴ 45 مشخص کرد فرمود ظالمین چه کسانی‌اند؟ ﴿الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَیَبْغَونَهَا عِوَجاً وَهُم بِالآخِرَةِ کَافِرُونَ﴾ این اشخاص که از بصیر جدا شدند نسبت به مکتب ظلم کردند، نسبت به خودشان ظلم کردند در حقیقت کفر ورزیدند و کفر بازگشتش به ظلم است.
مطلب دیگر آن است که ظلم سه قِسم است ظلم نسبت به مکتب است که حقوق الهی، احکام الهی را کسی هتک کند یا نسبت به دیگران است که حقوق دیگران را حفظ کند یا نسبت به خودش است که فرمود: ﴿وَلکِن کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ آن دو قِسم ظلم نیازی به توضیح ندارد ظلم نسبت به مکتب، اهانت به مکتب، ترک مکتب این ظلم نسبت به قانون الهی است ظلم نسبت به دیگران هم معنایش روشن است کسی حریم دیگری را حفظ نکند، حقوق دیگری را حفظ نکند، اموال دیگری را از بین ببرد این بالأخره ظلم است اما ظلم به نفس که در بسیاری از آیات به آن اشاره شد ﴿وَلکِن کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ این نیازی به توضیح دارد که ظلم به نفس یعنی چه گرچه قبلاً در ذیل آیاتی که دارد ﴿کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ گذشت ظلم به نفس توضیح داده شد اما بالأخره این همچنان ممکن است در پرده‌ای از ابهام باشد که انسان به خودش ظلم می‌کند یعنی چه؟ در مسئله ظلم ظالم و مظلوم حتماً باید متعدّد باشند بعضی از کتابهای عقلی ملاحظه فرمودید بعضی از مفاهیم‌اند که الاّ ولابد تعدّد مصداق را به همراه دارند مثل خالق و مخلوق، مثل علّت و معلول، مثل محرّک و متحرّک این گونه از الفاظ مفاهیمی دارد که مفاهیم آنها الاّ ولابد خواهان تعدّد مصداق است یعنی خالق غیر از مخلوق است، علّت غیر از معلول است، محرّک غیر از متحرّک است و مانند آن. بعضی از مفاهیم‌اند که نه، این‌چنین نیستند ممکن است دوتا مفهوم یک مصداق داشته باشد ممکن است دوتا مفهوم دوتا مصداق مثل عالِم و معلوم، عاقل و معقول و مانند آن، محبّ و محبوب گاهی این مفاهیم با تعدّد مصداق همراه‌اند مثل اینکه کسی به مطلبی عالِم است خب عالِم شخصی است مقدور معلوم چیز دیگر یا به کسی علاقه‌مند است محب کسی است محبوب کس دیگر محب و محبوب، عالِم و معلوم این در این گونه از موارد دوتا مفهوم است و دوتا مصداق اما گاهی این دوتا مفهوم یک مصداق دارد مثل کسی که به خودش علم دارد به ذات خودش عالِم است یا به ذات خودش محبّت دارد اینجا عالم و معلوم یکی است، محبّ و محبوب یکی است و مانند آن پس مفاهیم دو قِسم‌اند بعضیها حتماً تعدّد مصداق را به همراه دارند مثل علت و معلول، خالق و مخلوق، محرّک و متحرّک و مانند آن، برخی از مفاهیم‌اند که هم با تعدّد مصداق می‌سازند هم با وحدت مصداق مسئله ظالم و مظلوم جزء مفاهیم قسم اول است که الاّ ولابد تعدّد مصداق را به همراه دارد ظلم حتماً باید بین دو چیز باشد، چرا؟ چون ظلم معنایش تجاوز از حق است، تجاوز از حد است «الف» موجودی است فرضاً حدّی دارد، حریمی دارد دیگر ممکن نیست «الف» به خودش ظلم بکند، چرا؟ چون «الف» در حریم خودش کار می‌کند اگر از حریم خود تجاوز کرد به حریم «باء» رسید می‌شود ظلم وگرنه فرض ندارد که «الف» به خودش ظلم بکند چون هر کاری که «الف» می‌کند در حوزهٴ خودش است در حریم خودش است اینکه ذات اقدس الهی فرمود کفّار و معصیت‌کاران به خودشان ظلم می‌کنند این نشان می‌دهد که ما دو مرحله داریم یک مرحله خودمانیم که مختاریم مالکیم البته به تملیک الهی در مرحله‌ای دیگر امینیم مالک نیستیم ذات اقدس الهی آن فطرت را مِلک ما نکرد آن هویّت انسانیِ انسانیّت ما را مِلک ما نکرد به عنوان امانت الله به ما داد این بخش رویی که بسیاری از کارها را او به عهده می‌گیرد اگر از مرز خود تعدّی کند وارد محدودهٴ امانت الله بشود این می‌شود ظلم چرا ما نمی‌توانیم خودمان را بکشیم؟ برای اینکه ما مالک خودمان نیستیم ما امینیم مگر امین می‌تواند در امانت خیانت بکند؟ یکی از معاصی کبیره خودکشی است خب اگر ما مالک خودمان باشیم که به خودمان ظلم نکردیم تملیک نکرده آن هویّت انسانیِ ما را به ما این را به ما به عنوان امانت به ما داد اگر به عنوان امانت به ما داد ما باید صحیحاً و سالماً این امانت را حفظ بکنیم تحویلش بدهیم این‌چنین نیست که هر کسی بتواند بگوید من خودم آزادم و این تعبیر هم تعبیر مجاز نیست ﴿وَلکِن کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ تعبیر حقیقی است و ظالم و مظلوم الاّ و لابد تعدّد را می‌طلبند پس ما محدوده‌ای داریم تا آنجا که حلال است محدودهٴ ماست به ما اجازه دادند و ذات اقدس الهی فرمود این محدوده حریم شماست از محدودهٴ حلال بخواهید بگذرید وارد هویّت آن انسانیّتتان می‌شوید آن را می‌خواهید به هم بزنید این کار را نباید بکنید وگرنه می‌شود ظلم بنابراین سه‌تا ظلم فرض دارد البته در بعضی از موارد تلازم هم هست به هر تقدیر ظالم غیر از مظلوم است و کافر ظالم است برای اینکه تجاوز کرده هم به حریم الهی و حدود الهی، هم به حقوق دیگران هم به هویت اصلی خویش تعدّی کرده لذا فرمود: ﴿إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَاراً﴾ دربارهٴ مؤمنان که قِسم اول هست و به نحو لفّ و نشر مشوّش یاد شد آنجا تعبیر ایمان را تغییر نداد ولی تفصیل داد.
بیان ذلک این است که در آیه فرمود: ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن﴾ این ایمان را تغییر نداد برای اینکه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ این ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ همان تبیین ایمان است منتها این را تفصیل داد، تحریر کرد، شرح کرد، بسط داد تغییر نداد تفصیل داد ولی دربارهٴ کفر آن را تغییر داد تبدیل به ظلم کرد تا روشن بشود که چرا کافر باید بسوزد؟ برای اینکه در حقیقت ظالم است هم ﴿وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً﴾ که در آیه قبل بود هم آیهٴ 45 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که کافران را به ظالمان معرفی کرد. در اینجا فرمود: ﴿إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَاراً أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالْمُهْلِ﴾ این مُهل سه بار در قرآ‌ن کریم ذکر شده است در سورهٴ مبارکهٴ «معارج» هست و در سورهٴ مبارکهٴ «دخان» هم هست در سورهٴ «معارج» آیهٴ هشت این است ﴿یَوْمَ تَکُونُ السَّماءُ کَالْمُهْلِ﴾ یعنی در آستانهٴ قیامت آسمان مثل همین مِس گداخته است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «دخان» هم وضع مُهْل را در آیهٴ 45 به این صورت بیان کرده ﴿إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ ٭ طَعَامُ الْأَثِیمِ ٭ کَالْمُهْلِ﴾ که این مُهل ﴿یَغْلِی فِی الْبُطُونِ﴾ این مس گداخته که باطن گناه این‌طور است، باطن ظلم این‌طور است، باطن هتک حریم الهی این‌طور است این تنها چیز نیست که مثلاً حالا مال مردم را ببرند تا بگویند مثلاً صد تازیانه بزنید اگر مثلاً بی‌عفّتی کرده باطن شرک این است، باطن کفر این است، باطن ظلم این است، خب که «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
پرسش: حاج آقا ببخشید ظرافت یا نکته‌ای در این هست که مس را مثال زده؟
پاسخ: اختصاصی به مس ندارد چون همین مُهل را گفتند که فلزّ دیگری هم باشد گداخته کنند آبش را می‌خواهند بگیرند آن را هم می‌گویند مُهل منتها مس چون فراوان‌تر است مثال زدند اینها مثالها دخیل نیست آن اصلش ممثّل است، خب.
پرسش: حاج آقا ببشخید این ﴿أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ﴾ نمی‌خواهد غیر از کفار را هم شامل بشود.
پاسخ: چرا آخر این‌طور عذاب این‌طور عذاب برای همه نیست بعضیها که معصیت کردند به این صورت در نمی‌آیند آنها خب مقداری معذّب می‌شوند اما نه این عذاب دردناک و سهمگین اما برای کفار و ظالمین این عذاب هست.
خب, فرمود: ﴿إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَاراً أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالْمُهْلِ﴾ که این مُهل از بس گداخته و داغ است ﴿یَشْوِی الْوُجُوهَ﴾ که هنوز به دهن نرسیده به لب نرسیده پوست صورت را مَشوی می‌کند بُریان می‌کند, خب ﴿أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ﴾ این یک بد آبی است ﴿وَسَاءَتْ مُرْتَفَقاً﴾ مُرتَفق یا تکیه‌گاهی مِرفَق است مثل اینکه آدم که خسته می‌شود بالأخره بالشی دارد در منزل یا غیر منزل این مرفق را روی این بالش تکیه می‌دهد آن می‌شود مُرتَفق یعنی تکیه‌گاهی مِرفق یا در هنگام استراحت و خواب مرفق را تکیه‌گاه صورت قرار می‌دهد این دستش را تا می‌کند و این صورت را روی این مُرفَق می‌گذارد بالأخره مُرتَفق یا تکیه‌گاه صورت است یا برای مِرفق تکیه‌گاهی است مثل بالش و اینها یا نه, مُرتفق یعنی مجتمع رفقا به هر کدام از این معانی تفسیر بشود معنایش این است که جای بسیار بدی است یا تکیه‌گاه بسیار بدی است یا محفل بسیار بدی است این برای ظالمین, اما در قبال این ظالمین آن مؤمنین بودند عنوان مؤمن را تغییر نداد ولی تفصیل داد.
پرسش: گرسنگی و قشنگی چه ربطی دارد به انسان در بهشت.
پاسخ: بالأخره انسان که با بدن هست چه در بهشت, چه در جهنم در بهشت بدون اینکه انسان گرسنه بشود لذّت سیری را دارد چه اینکه قبلاً گذشت انسان در بهشت تشنه نمی‌شود ولی هر وقت خواست آب کوثر بنوشد می‌نوشد و لذّت آب را می‌برد چون آدمی که تشنه نیست به او آب بدهی لذّت نمی‌برد این لذّت بردن از آب گوارا در دنیا مسبوق به آن رنج عطش است ولی در بهشت بدون سَبق رنج انسان از آن گنج بهره می‌برد این برای بهشت در جهنم بالأخره اینها تشنه می‌شوند گرسنه می‌شوند باید آب بخورند بخواهد آب بخورند این آبهای گداخته را می‌دهند, بخواهند غذا بخورند خب اینها در دنیا بودند چکار می‌کردند مکرّر به این نیش می‌زدند هم به آن تیغ می‌زدند هم به آن آسیب می‌رساندند اینکه به این نیش بزن به آن تیغ بزن به آن آسیب برسان به آنها تیغ می‌دهند ضریع همین تیغ بیابانی است که شترها و اینها می‌خورند فرمود: ﴿لَیْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِیعٍ﴾ خب این خار این تیغ زدن به این و آن به آن صورت در می‌آید این ﴿لَیْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِیعٍ﴾ که ﴿لاَ یُسْمِنُ وَلاَ یُغْنِی مِن جُوعٍ﴾ سیر نمی‌کند حالا یک این تیغ را به شتر بدهند به انسان که گرسنه‌اند که تیغ بدهد که سیر نمی‌شود که.
پرسش: بدن کفار با بدن مؤمنین فرق دارد در آخرت؟
پاسخ: خب بالأخره فرق می‌کند البته این بدن محصول سیّئات است آن بدن ولی انسان همین یکدیگر را که ببینند «واذا رأیته لقلت فلا بعینه» این در روایات ما هست که هر کسی را ببینی به عینه می‌شناسی که این همان است منتها طور دیگر ساخته شده از موادّ دیگر ساخته شده.
خب فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ ایمان را تحریر فرمود, تفصیل داد تغییر نداد چون مستحضرید که در قرآن کریم هر جا سخن از بهشت است ایمان با عمل صالح است برای جهنم رفتن کفر لازم نیست گناه کافی است خواه انسان کافر باشد, خواه نباشد گناه با جهنم رابطه دارد حالا یا کوتاه مدت یا دراز مدت یا درکات ضعیف یا درکات قوی, اما بهشت تنها با ایمان حل نمی‌شود یعنی حُسن فاعلی کافی نیست الاّ ولابد عمل صالح می‌خواهد صِرف اینکه کسی مؤمن باشد ولی عمل نکند بهشت جایش نیست لذا اینجا که فرمود: ﴿فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن﴾ این را تفصیل دادند, تحریر کردند, شرح دادند فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ چون صِرف ایمان کافی نیست ﴿إِنَّا لاَ نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً﴾ این کبرای کلی این تعلیل است برای کبرای محذوف یعنی ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ جزایی دارند, چرا؟ برای اینکه ما جزای کسی را ضایع نمی‌کنیم منتها آن جزا را در آیه بعد شرح می‌دهند بازتر ذکر می‌کنند چون ﴿إِنَّا لاَ نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً﴾ جزای آنها را خواهیم داد جزای آنها چیست؟ این است ﴿أُولئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَیَلْبَسُونَ ثِیَاباً خُضْراً مِن سُندُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُتَّکِئِینَ فِیهَا عَلَی الْأَرَائِکِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقاً﴾ این پنج, شش امر را به عنوان پاداش مردان مؤمن ذکر می‌کند اینکه فرمود: ﴿أُولئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ﴾ یا جمع در برابر جمع است چون ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ جمع هست برای مردم با ایمان بهشتهایی است نه برای یک نفر بهشتهاست برای آنها جنّات است چون جنّات درجاتش, مراتبش فرق می‌کند این جمع در مقابل آن جمع است گاهی هم ممکن است جمع در مقابل فرد باشد یعنی برای کلّ واحد واحد اینها جنّت است دو جنّت است, سه جنّت است گاهی می‌فرماید: ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ گاهی دارد ﴿وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾ برای همه چند بهشت نیست برای بعضیها یک بهشت است اما ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ یک جنّت حسّی است که درخت است و حور است و قصور است و کوثر است و خوردن است و نوشیدن است و امثال ذلک یک جنّةاللقاست که ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾ آنجا دیگر سخن از غُرف مبنیه و درخت و حور و قصور نیست برای همه هم دوتا بهشت نیست اکثری مردم همین ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ را دارند یعنی یکدیگر را می‌بینند, حور دارند, قصور دارند, غذا دارند, آب دارند و آسایش اما برای اوحدیّ از مردان با ایمان گذشته از اینکه این جنّت هست آن جنّت هم هست هر کس دارای ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾ بشود یقیناً ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ را داراست اما هر کس دارای ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ باشد به آ‌ن مقام ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾ برسد این‌طور نیست خب اینکه فرمود: ﴿جَنَّاتُ عَدْنٍ﴾ عَدْن یعنی اقامه, دوام.
پرسش: حاج آقا ببخشید افرادی که گناه کردند می‌گویند ممکن است با داشتن ایمان باز جهنم برود آدم.
پاسخ: بله دیگر مؤمنِ فاسق منتها خلود ندارد مؤمنِ فاسق معذّب می‌شود بعد از مدّتی در روایات هست که وقتی آزاد شده در پیشانی‌اش نوشته می‌شود «اولئک عُتقاء الله مِن النار» بعد برای اینها درد است, زحمت است ناله می‌کنند, درخواست می‌کنند که این پاک می‌شود بعد وارد بهشت می‌شوند عده‌ای که از جهنم وارد بهشت می‌شوند.
پرسش: قبلاً فرمودید که اگر کسی دارای ولایت باشد به آتش نمی‌رود.
پاسخ: خب نه, دوتا حرف است اگر ولایتش کامل باشد که دیگر گناه نمی‌کند این معلوم می‌شود یک ولایت‌مدار شناسنامه‌ای است اگر گناه بکند خب بالأخره باید بچشد دیگر حالا مُخلَّد نیست یک, البته عذاب هست جهنم هست ولو جنّهم برزخی که «حُفرة مِن حُفَر النیران» حالا اگر آن جهنم کبرا نرود این جهنّم صغرا که «مَن مات فقد قامت قیامته» که «القبر روضة من ریاض الجنّة أو حُفرة من حُفَر النیران» این هست دیگر حالا یک وقت است که شفاعت شامل حالش می‌شود مطلب دیگر است آن دیگر دست کسی نیست, خب.
﴿أُولئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ﴾ معدن را که معدن می‌گویند برای اینکه قرارگاه و اقامتگاه این گوهرهاست چیزی را یک‌جا چال می‌کنند قدری خاک می‌ریزند روی آن ولو به طور عمیق گود کردند و آن را در آن دفن کرده این دیگر معدن نیست آنکه خودش بد می‌راند جایگاهش مشکل دارد عَدْن هم چنین معنایی را دارد اما اینکه فرمود: ﴿تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ﴾ در آیات دیگر دارد که ﴿تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ یعنی تحت اشجار بهشت نهر جاری است خب آن دیگر معنایش روشن است اما زیر مردان بهشت نهر جاری است این یا برای آن است که اینها در غُرف مبنیه هستند در آن غُرف که زندگی می‌کنند زیر قصر اینها و غرفه‌های اینها نهر جاری است یا نه, نهر همانند کانالهای تحت‌الأرضی است اینها که روی زمین بهشت زندگی می‌کنند که می‌گویند ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشَاءُ﴾ که اینها روی زمین بهشت حرکت می‌کنند کانال‌گونه زیر این زمین آبها جاری است صادق است گفته شود ﴿تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ﴾ پس به هر نحو باشد این ﴿تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ﴾ هست.
مطلب دیگر اینکه انسان هم دارای زیورهای خاص است زنها به یک صورت, مردها به یک صورت, انگشتری دارند و مانند آن زیوری دارند که اینها را هم لُبْس تعبیر می‌کنند اینکه در بحث لباس مصلّی می‌گویند لُبس خاتم مِن ذهب برای مرد اشکال دارد همین است اینها جزء لباس محسوب می‌شوند یعنی پوشیدن ولو به صورت جامه و قَبا و ردا نباشد اینها را می‌گویند لُبس, لباس ولی بالأخره اینها زیور انسان است انگشتر زیور انسان است و مانند آن. یک سلسله پوشاکهایی هم انسان دارد به هر دو بخش‌اش قرآن کریم دربارهٴ بهشتیها اشاره کرد فرمود: ﴿یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ﴾ این أساور که جمع سِوار است گفتند سِوار معرّب دستواره است آن مجمع المِئسم آن مُچ را که می‌پوشاند الآن ساعت مچی برای یک عده زینت است خب این ساعت را ممکن است در جیب بگذارد ولی خب آنجا که هست برای او زیوری است سعی می‌کند گذشته از اینکه این ساعت مشکلات وقت او را تأمین بکند زیبا هم باشد که زینت دست او حساب بشود اینها را می‌گویند مِئسَم یعنی به همان مچ بسته است فرمود این برای مچهای آنها یک زیورها و دستواره‌هایی هست این برای زیور اینها ﴿وَیَلْبَسُونَ ثِیَاباً﴾ پارچه‌هایی را می‌پوشند که از نظر رنگ خُضر است أخضر است سبز است یک, ﴿مِن سُندُسٍ﴾ است که حریر نازک است دو, ﴿إِسْتَبْرَقٍ﴾ است که حریر غلیظ است سه, برخیها استبرق را دیبا معرّفی کردند دیبا آن پارچه زَربَفت است, زربافت است به اصطلاح, خب در قبال رنج جان‌کاه کفّار اینها آسایش جان‌نوار دارند ﴿مُتَّکِئِینَ فِیهَا عَلَی الْأَرَائِکِ﴾ روی تختها تکیه می‌دهند که کمال آرامش در آ‌ن هست ﴿نِعْمَ الثَّوَابُ﴾ ثواب خوبی خدای سبحان به اینها عطا کرده است در بحثهای ثواب چون از ثوبه است هم شامل کیفر می‌شود, هم شامل پاداش دربارهٴ جهنم هم سخن از ثواب هست مَثوبه تعبیر قرآن کریم مثوبه دربارهٴ جهنّمیها و ظالمین آمده جامه بالأخره این جامه را خود انسان تهیه می‌کند تار و پودش را, بافتش را در دنیا می‌سازد آنجا می‌پوشد اگر بار خار است به تعبیر فردوسی خود کِشته‌ای «واگر پرنیان است خود رشته‌ای» آدم یا مشغول گران‌فروشی و احتکار و به هم زدن و دروغ گفتن و ایجاد اختلاف است خب این همه‌اش تیغ است دیگر این مرتّب دارد این درخت قَتاد را که محصولی جز تیغ ندارد دارد آبیاری می‌کند اینکه می‌گویند این «دونه خرط القتاد, خرط القتاد» این از امثال معروف عرب است که در کتابهای فقهی و اصولی هم آمده می‌گویند این مطلب سخت است, مشکل است نمی‌شود این را ثابت کرد برای اینکه این دشوارتر از خرط القتاد است خرط القتاد از این آسان‌تر است قتاد آن درخت پرتیغ جنگلی است که تمام میوهٴ این یک شاخه همه‌اش تیغ است این شاخه‌ای که فرضاً یک متر است دو طرفش تیغ است این را می‌گویند قتاد اگر کسی با دست بخواهد از بالا تا پایین این تیغها را مثل برگ جدا کند کار آسانی نیست یک وقت است یک درخت توت است که این شاخه چندتا برگ دارد اینها دامدارها برای گوسفندانشان به صورت عادی دست می‌گذارند بالای این شاخه این را می‌کِشند تمام این برگهایش را به آسانی جدا می‌کنند می‌دهند به گوسفندان خرط می‌کنند یعنی می‌کِشند و جدا می‌کنند حالا اگر قتاد را به کسی دادند که خرط کن کارِ آسانی نیست این دست به آن تیغ اول بزند دستش مجروح می‌شود چه رسد به تیغهای دیگر خرط قتاد کار آسانی نیست این جزء مثالهای معروف عرب است در کتابهای فقهی و اصولی و مانند آن می‌گویند «دونه» در فرمایشات مرحوم شیخ انصاری هم هست «دونه خرط القتاد» است یعنی آن خرط قتاد از این کار آسان‌تر است حالا در این‌گونه از موارد که فرمود: ﴿نِعْمَ الثَواب﴾ این شعری که جناب فردوسی دارد یک وقت است کسی در تمام مدّت عمر دارد درخت قتاد می‌کارد و آبیاری می‌کند یک وقت است نه, کسی در مدت عمر دارد پرنیان تولید می‌کند کرم ابریشم دارد و ابریشم دارد و حریر دارد و پرنیان و پرده‌های پرنیانی دارد تولید می‌کند این مدت عمرش این است او می‌گوید «اگر بار خار است خود کِشته‌ای ٭٭٭ واگر پرنیان است خود رشته‌ای» اینکه غزّالی می‌گوید من نصایح چهل ساله‌ام را یک طرف می‌گذارم و شعر فردوسی را یک طرف دیگر می‌گذارم می‌بینم آنچه را که من در این مدت گفتم حکیم ابوالقاسم فردوسی یکجا گفته است این است آن روز اینکه می‌بینید این هزار سال گذشته این مرد به عظمت مانده است آن روز بحبوحه قدرت ضدّ تشیّع بود مگر ممکن بود نام مبارک حضرت امیر را کسی ببرد و سرش به دار نرود آن روز این با جلال و شکوه گفت درست است این سخن گفته پیغمبر است که من شهر علمم علی‌ام در است اگر می‌بینید کسی به عظمت هزار سال می‌ماند این است از مرحوم آقا سیّد محسن جبل عاملی سؤال کردند شما این همه تجلیل برای فردوسی قائلید برای آقا ضیاء عراقی این فضیلت را, گفت آقا ضیاء را چهار نفر طلبهٴ نجف می‌شناسند اما حکیم فردوسی را جهان اسلام می‌شناسد به هر تقدیر «اگر بار خار است خود کِشته‌ای ٭٭٭ واگر پرنیان است خود رشته‌ای» ما با اعمال خودمان محشوریم و از آنها بهره می‌بریم یا خدای ناکرده رنج می‌بریم در اینجا فرمود: ﴿نِعْمَ الثَّوَابُ﴾ غرض آن است که این ثوب برای هر دو است یا پر تیغ است یا پرنیان مثوبه‌ای که در قرآن کریم برای کفّار است یعنی ما ثواب تلخی ثواب یعنی ثواب, ثواب تلخی به کافران می‌دهیم یعنی ثوبشان, جامه‌شان که خودشان بافتند ﴿وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقاً﴾ مرتفقی که در آنجا بود به سه معنا در همین‌جا هم هست اما گاهی اینکه سؤال می‌شود ما چرا دربارهٴ هرمنوتیک بدون تفسیر هرمنوتیک و تشریح هرمنوتیک به جواب می‌پردازیم مستحضرید که در بحثهای عمومی وقتی کسی اشکال می‌کند یا سؤال می‌کند ممکن است این اشکال یا سؤال اشکال همه نباشد یا سؤال همه نباشد ولی قانون بحث این است که انسان به اشکال جواب بدهد به سؤال جواب بدهد ولو اشکال یا سؤال برای بعضیها باشد فرق نمی‌کند اشکال یا سؤال به صورت کتبی باشد یا شفاهاً ذکر بشود چون چندتا نامه دربارهٴ همین شبههٴ هرمنوتیک و اشکالات هرمنوتیک مطرح شده آنها لابد بحثهای هرمنوتیک را گذراندند و می‌گذرانند کتابهایشان را مطالعه کردند این بحثها که در روز راجع به هرمنوتیک مطرح می‌شد پاسخ به اشکالات یا سؤالهای بعضی آقایان بود که در این زمینه داشتیم. اما دربارهٴ عیدی که ما الآن در پیش داریم الآن حضور ذهن ندارم که در کدام یک از این جوامع روایی دیدم در نماز عید قربان امسال این دوتا روایت خوانده شد آنجا آن‌وقت حضور ذهن داشتم که از کدام جامعی از جوامع روایی ما نقل کردیم در روایات ما ائمه(علیهم السلام) فرمودند دوتا عید در ایران بود یکی عید مِهرَجان و یکی عید فروردین ذات اقدس الهی به برکت اسلام «أبدلهما بعیدین آخرین» خدای سبحان آن عید مِهرگان را و عید فروردین را تبدیل کرده به عید فطر و عید اضحیٰ حالا این دید و بازدید چیز خوبی است اما ما باید به سمتی حرکت کنیم که از این عیدین طیّبین طاهرین یعنی عید فطر و عید اضحیٰ آن بهره‌ها را ببریم ان‌شاءالله برای روز شنبه که پانزده فروردین است بحث شروع می‌شود.
«و الحمد لله رّب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:38

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی