display result search
منو
تفسیر آیات 32 تا 38 سوره کهف

تفسیر آیات 32 تا 38 سوره کهف

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 15 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 32 تا 38 سوره کهف"

قرآن کریم برای هدایت جوامع بشری عده‌ای را با شهود عرفانی, عده‌ای را با برهان عقلی و ... هدایت می‌کند
مطلبی در قرآن نیست که قابل فهم برای تودهٴ مردم و افراد ساده نباشد

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَثَلاً رَجُلَیْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمَا زَرْعاً ﴿32﴾ کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَهَا وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَیئاً وَفَجَّرْنَا خِلاَلَهُمَا أَنْهَاراً ﴿33﴾ وَکَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً ﴿34﴾ وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هذِهِ أَبَداً ﴿35﴾ وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَی رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْهَا مُنقَلَباً ﴿36﴾ قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً ﴿37﴾ لکِنَّ هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَلاَ أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً ﴿38﴾

قرآن کریم از آن جهت که برای هدایت جوامع بشری است و افراد از نظر معرفت یکسان نیستند عده‌ای را با شهود عرفانی, عده‌ای را با برهان عقلی و عده‌ای را با نقل قصص و داستانهای صحیح و گروهی را هم با تمثیل هدایت می‌کند لذا مطلبی در قرآن نیست که قابل فهم برای تودهٴ مردم و افراد ساده نباشد گرچه در قرآن آیاتی است که حکیمان و فقیهان در آن می‌مانند ولی مطلبی در قرآن نیست که قابل فهم برای تودهٴ مردم نباشد جمع بین این دو واقعیّت این است که همان مطلب سنگینِ عقلیِ عرشی را به صورت داستان, قصّه, هنر, مَثل این‌قدر پایین می‌آورد تا در دسترس فهم ساده‌ترین افراد جامعه قرار بگیرد بنابراین در عین حالی که قرآن کریم مطالب عمیقی دارد که افراد حکیم و متأله در آن می‌مانند همان مطلب را به صورت داستان و هنر برای تودهٴ مردم قابل فهم می‌کند حالا ان‌شاءالله به سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» که رسیدیم معلوم می‌شود که چگونه آن برهان عمیق تمانع را که حکما در آن گیر هستند چقدر تنزّل داده ساده کرده با قصّه و داستان قابل فهم برای تودهٴ مردم کرده اما آن کسی که در حدّ ساده‌اندیشی قرآن را می‌فهمد به همان اندازه در بهشت جا دارد آن حکیم و فقیهی که به مرتبهٴ بالاتر درک قرآن می‌رسند آنها هم ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ برترین درجهٴ بهشت برای آنهاست خلط نشود که هر دو چون می‌فهمند یک درجه دارند ﴿یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾ این ﴿دَرَجَاتٍ﴾ تمیز دوّمی است تمیز اوّلی محذوف است «یرفع الله الذین آمنوا منکم درجة» اما ﴿وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾ آن چون قرینه داشتیم حذف شده است ضرب مَثل از همین قبیل است.
پرسش: حاج آقا این تحت قانون است دیگر؟
پاسخ: بله خب, خیلی فرق می‌کند کسی مرحلهٴ ساده را می‌فهمد یکی مسئله فقهی را بلد است چون توضیح‌المسائل را خوانده یک وقت کسی مجتهد است و فقیه است این توضیح‌المسائل را استنباط کرده و نوشته هر دو می‌دانند که شکّ دو و سه حکمش چیست اما یکی مقلّد است و دیگری مجتهد, یکی استنباط کرد و یکی مطالعه کرد.
به هر تقدیر اینکه آیا واقعاً اینجا قصّه‌ای بود دو نفر بودند یک سرمایه‌دار توانگر یکی فقیر تهیدست اینها همسایه بودند محاور هم, مجاور هم بودند گفتگو و گفتمانی داشتند, این‌چنین بود یا این فقط در حدّ مَثل هست؟ برخیها خواستند بگویند که این مربوط به دوتا همسایه است یکی توانگر دیگری تهیدست, یکی باغ‌دار یکی فقیر و آن باغ‌دار هم وضع باغش همین است که در قرآن آمده. اثبات این شأن نزولها با ضعف سندی که در اینها هست کارِ آسانی نیست لکن سیدناالاستاد می‌فرمایند این خصوصیّتی که ذات اقدس الهی برای این دوتا باغ ذکر می‌کند این نشان می‌دهد که تقریباً این قضیه واقع شده است صِرف تمثیل نیست این هم یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه در منطق ملاحظه کردید که تمثیل سهمی دارد در فهماندن مطلب اما برون‌مرزی است نه درون‌مرزی, نه درون‌مرزی است نه با درون رابطه دارد از بیرون چیزی را به آدم می‌فهماند مستحضرید که در منطق در باب معرّف و قول شارع پنج راه برای فهمیدن معرَّف است دوتا راه برای حدّ است حدّ تام و حدّ ناقص, دوتا راه برای رسم است رسم تام و رسم ناقص این چهار راه معروف است راهی هم هست به نام تمثیل که منطق از او استفاده نمی‌کند ولی خبر می‌دهد که تودهٴ مردم در گفتگوهایشان از این روش هم برای فهمیدن و فهماندن استمداد می‌کنند حدّ تام آن است که تمام ذاتیات شیء بیان بشود, حدّ ناقص آن است که بعضی از ذاتیات شیء بیان بشود رسم تام و رسم ناقص مربوط به این است که برخی از ذاتیات با عوارض ذاتی یا نه, کلاً از عوارض ذاتی باشد بالأخره عوارض ذاتی معروض خودش را نشان می‌دهد اما تمثیل هیچ کدام از این چهار راه نیست برای نمونه می‌گویند بخواهند نفس را بیان کنند کسی برهان اقامه می‌کند بر اینکه نفس موجودی است مجرّد و بالأخره خود را معرّفی می‌کند اما عده‌ای از راه تمثیل نفس را معرّفی می‌کنند می‌گویند وزان نفس در بدن, وزان سلطان به مدینه و رُبّان به سفینه است این مَثلهای معروف کتابهای منطق است سلطان جنس و فصل مدینه نیست ولی مدیر و مدبّر مدینه است رُبّان یعنی ناوخدا نه ناخدا, ناو یعنی کشتی آنکه ربّ و مدبّر و مربّی کشتی است ناوخداست به او می‌گویند رُبّان حالا می‌گویند ناخدا, ناخدا در همان تخفیف در لفظ است. خب این ناوخدا یعنی مدبّر ناو و کشتی این ذاتی کشتی نیست جنس و فصل کشتی نیست ولی رهبر کشتی است وزان نفس در بدن, وزان سلطان به مدینه و رُبّان به سفینه است این نه حدّ تام است نه حدّ ناقص, نه رسم تام است نه رسم ناقص فقط تمثیلی است تا بفهماند که رابطهٴ نفس و بدن چگونه است این در باب معرّف و قول شارع. در بحثهای حجّت و تصدیق هم بشرح ایضاً گاهی مطالب از همین قبیل است در آنجا یا از راه حکمت است یا از راه موعظه است یا از راه جدال احسن است که ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ شاید این تمثیل در آن رده‌های پایین موعظهٴ حَسنه قرار بگیرد ولی بالأخره تمثیل غیر از خطاب است تمثیل چه در بخش قضایا و تصدیق سهم یقین‌آوری ندارد در بخش معرّف و قول شارع هم سهم معرفت‌شناسی که آدم واقعاً چیزی را بشناسد ندارد ولی بالأخره آدم را نزدیک می‌کند این راهی است در ادبیات مردمی که تشبیه می‌کنند, مَثل ذکر می‌کنند قرآن از این راه فراوان استفاده کرده به عنوان ضرب‌المثل ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً﴾ , ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا﴾ برای اینکه می‌خواهد به مردم بفهماند قرآن که یک کتاب علمی نیست تا بگوییم اینها متخصّص بشوند بفهمند قرآن نور است وقتی نور است باید به همه بتابد یک وقت است می‌گوییم این رسائل است, کفایه است, اسفار است, منظومه است درس خواندن لازم است خب این برای همهٴ مردم نیست اما اگر کتاب مدّعی شد که ﴿ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾ است, ﴿لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾ است, ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است اکثری مردم هم که اهل تخصّص نیستند باید طرزی حرف بزند که همه بفهمند لذا هیچ مطلبی در قرآن کریم نیست که قابل فهم برای ساده‌ترین ساده‌اندیشان نباشد آن را با مَثل, با داستان, با قصّه و مانند آن تبیین می‌کند این به علوم قرآن برمی‌گردد به بحث تفسیر برنمی‌گردد. در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» که محلّ بحث است در اوایل سور‌ه فرمود: آیهٴ هفت ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ چون قرآن برای هدایت مردم است و مهم‌ترین عامل فریب‌دادن یا فریب‌خوردن هم حبّ دنیاست خدای سبحان هم دارد دنیای را تشریح می‌کند چون ما مشکل علمی نداریم تمام مشکلات ما مشکل عملی است ما خیلی چیز بلدیم الآن همهٴ این احکامی که در رساله‌های عملیه نوشته است همهٴ ما بلدیم دیگر ما صدها مطلب را بلدیم اما باز مشکل داریم مشکل ما علم نیست مشکل ما آن انگیزه است آن شهوت و غضب است آن را قرآن دارد حل می‌کند می‌فرماید حبّ دنیا که رأس کلّ خطیئه است من دنیا را برای شما تشبیه می‌کنم ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ شما می‌خواهید مزیّن بشوید ولی مغالطه می‌کنید این درخت و باغ و راغ زینت شما نیست این زینت زمین است به فکر زینت خودت باشد ﴿خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ﴾ یا ﴿اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾ زینت شما چیز دیگر است به سراغ این راغ و باغ می‌روید این زینت شما نیست بعد هم از شما گرفته می‌شود ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ﴾ این در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «کهف» در بخشهای بعدی که خواهد آمد در همین سورهٴ مبارکهٴ «کهف» فرمود: ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ﴾ آیهٴ 46 همین سور‌ه که بعد به خواست خدا خواهد آمد ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَواباً وَخَیْرٌ أَمَلاً﴾ خب پس این آیاتی که فعلاً محلّ بحث است هم مسبوق است به آن بیان, هم ملحوق است به این بیان هم مسبوق است به ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ هم ملحوق است به ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ﴾ برای اینکه مردم را می‌خواهد هدایت کند مردم باید بفهمند که اینجا چاله است این چاه است در متن زندگی باید بود و به چاه نیفتاد این چاه زرورقی روی آن هست هم دشمنان بیرون زرورقی روی این چاه گذاشتند هم دشمن درون که نفس مسوّله است چنین کاری کرده اگر یک سلسله تابلوهای زرّینی به آدم نشان بدهند که تمام زباله‌ها پشت این تابلوست روی این یک قشر ورق زرّین قرار گرفته شده خب آدم هم فریب می‌دهد این برای فریب دادن بچه‌ها خوب است نفس مسوّله که در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» بحثش مبسوطاً گذشت ﴿سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی﴾ , ﴿سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ﴾ این قبل از نفس امّاره است این نفس مسوّله یک روان‌شناس خوبی است, روان‌کاو خوبی است, روان‌دان خوبی است برای اینکه در درون ماست می‌داند ما چه چیزی خوشمان می‌آید همهٴ آن زباله‌های فریب را پشت می‌گذارد یک, زرورقی از آنچه که ما خوشمان می‌آید روی آن می‌کشد دو, به ما نشان می‌دهد که این کار, کار خوبی است خدمت به دین است خدمت به جامعه است این تمدّن است این فرهنگ است این پیشرفت است ما را فریب می‌دهد سه, ما به سراغ او می‌رویم چهار, گرفتار آن لجن می‌شویم پنج, این نفس مسوّله وقتی که ما را در آن چاله انداخت آن‌وقت نفس امّاره سر در می‌آورد می‌گوید حالا که به چاه افتادی هر چه من امیرانه دستور بدهم تو باید اطاعت کنی از آن به بعد اشخاص عالماً عامداً گناه می‌کنند اینکه اول امّاره بالسوء نبود که اول مسوّله بود با این تسویل گرفت شیطان هم بشرح ایضاً او هم اول همین کار را می‌کند پس ما این چهار خطر را داریم دو خطر از بیرون, دو خطر از درون. بیرون اول تسویل است و بعد فرمانروایی, درون هم اول تسویل است و بعد فرمانروایی این چهار خطر را قرآن درمان کرده فرمود این زباله‌ها را پشتش گذاشته این زرورق کشیده روی آن مبادا بیفتی این زرق و برق است این مال حرام این است آن حلالش نمی‌ماند چه رسد به حرام فرمود برای اینها این داستان را بیان بکن پس مسبوق است به ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ و ملحوق است به آیهٴ 46 که فرمود: ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ آن قصّهٴ اصحاب کهف و آن براهین و آنها را پشت سر گذاشته حالا با مَثل می‌خواهد مسئله را حل کند حالا یا واقعاً دوتا همسایه بودند یکی توانگر و دیگری تهیدست یا نه, به صورت یک مَثل است که دنیا وضعش این است فرمود: ﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَثَلاً﴾ که این مَثل مربوط به دو نفر است ﴿رَجُلَیْنِ﴾ ما یکی را آزمودیم به غنا, دیگری را آزمودیم به فقر درست است افراد باید تلاش و کوشش بکنند خدای سبحان هیچ کسی را بدون روزی نگذاشت بارها شنیدیم که خدای سبحان چه در سورهٴ مبارکهٴ «هود» چه در سایر سوَر فرمود آنچه در جهان هستند عائله من‌اند من برای تمام مار و عقرب دنیا روزی تعیین کردم ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا﴾ بر خودم لازم کرده‌ام من عهده‌دار روزی تمام گرگ و گراز عالَمم من مُعیلم اینها عائله من‌اند هیچ ماری, هیچ عقربی, هیچ گورکَنی هیچ کسی بدون روزی نیست انسان هم بشرح ایضاً منتها زائد بر او یک تلاش و کوششی می‌خواهد و آنچه را که خدای سبحان داد به عنوان زائد بر رزق ما یقوت به البدن, یقوم به البدن اینها آزمون است فرمود ما دو نفر را آزمودیم یکی را به فقر, یکی را به غنا آن روزی مشترک و لازم را به همهٴ آنها دادیم ﴿جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَیْنِ﴾ به یکی از اینها دوتا باغ دادیم خصوصیات این باغ این است این باغها پر از انگور است, پر از خرماست, بین این درختها هم مزرعه است یعنی جو و گندم و اینهاست عدس و لوبیا این چیزهایی که لوازم زندگی است هم محصول باغی دارد, هم محصول کشاورزی دارد آبش را هم ما از درون تأمین کردیم که ﴿فَجَّرْنَا خِلاَلَهُمَا أَنْهَاراً﴾ منفجر کردیم از خلال وسطهای این دو باغ نهری که هم فراوان است هم در دسترس و این شخص گذشته از کشاورزی و گذشته از باغداری دارای ثمر هم بود ثمر به مال می‌گویند ثمر اختصاصی به میوه و امثال ذلک ندارد این هم نقدین داشت, هم دامداری از جای دیگر داشت پس انسانی بود مرفّه به تمام معنا هیچ کمبودی نداشت ما به او دادیم تا بیازماییم ﴿جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَیْنِ﴾ البته این قرآن چون به زبان عربی است ممکن است در یک منطقهٴ دیگری اگر نازل می‌شد به جای انگور و خرما, سیب و گلابی مثال می‌زد اینها چون جزء امثال است اینها فرق نمی‌کند حالا به این صورت بیان فرمود عمده آن ممثّل است مثال چون به لسان عربی بود این‌چنین بیان شده, خب.
پرسش: اینکه فرمودید ﴿عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً﴾ با آیاتی که می‌فرماید ﴿خَلَقَ لَکُم﴾ , «طیب لکم»
پاسخ: بله, اما زینت شما نیست زینت شما را در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» مشخص کرد ﴿وَلکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾ آنچه را که ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ وقتی زینت برای ما نبود ما دیگر به این فخر نمی‌کنیم ما فخرمان این است «کفی بی عزّاً أن أکون لک عبدا» این بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است این سه جمله «الهی! کفیٰ بی عزّاً أن أکون لک عبدا و کفیٰ بی فخراً أن تکون لی ربّا أنت کما اُحب فاجعلنی کما تحب» ما فخرمان در این است که بندهٴ او باشیم این چیز خوبی است زینت ما در این است که بردهٴ او باشیم این زینت چیز خوبی است اما حالا با قِسط و جان کَندن آدم یک خانه تهیه کند, فرش تهیه کند, اتومبیل تهیه کند تا زنده است زیر بار قرض برود قرضی که ائمه فرمودند: «همٌّ باللیل و ذلّ بالنهار» عمرفروشی بکند آن هم فخر بکند خب این معلوم می‌شود آدم مختالی است دیگر مختال یعنی خیال‌زده با خیال دارد زندگی می‌کند بعد هم آخر که شد با روی سیاه و دست تهی دارد می‌رود این اصلاً نمی‌داند کجا آمده کجا دارد می‌رود چه کاره است این عوضی گرفته زینت ارض را زینت خودش گرفته, خب ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ برای شماست اما زینت شما نیست نیاز شما را باید تأمین بکند بله, این از بیانات نورانی اهل بیت است سیرهٴ آنها این است که ما باید در دو کار حسّاس باشیم یکی تلاش در تولید, یکی قناعت در مصرف آن‌وقت نه بیراهه می‌رویم نه راه کسی را می‌بندیم تا می‌توانیم تلاش می‌کنیم که جامعه‌مان را نجات بدهیم در مصرف هم مثل همینهاییم حالا اگر سرمایه‌داری با داشتن صد یا غیر صد بتواند صدها هکتار را آبیاری کند و درآمد سنگین داشته باشد که این مشکل جامعه را حل کند خودش هم که أحد من الناس دارد زندگی می‌کند محبوب نزد همهٴ مردم است اما این تظاهر به ثروت است که عداوت می‌آورد, این رفاه‌‌طلبی و آن اسراف است که دشمنی می‌آورد وگرنه این بیان نورانی اهل بیت که انسان تلاش بکند در تولید, قناعت بکند در مصرف این محبوبیّت جامعه را به همراه دارد که عجب آدم خوش‌تدبیری است تولید کرده ما را در برنج و گندم و جو و در سایر درآمدها خودکفا کرده خودش هم مثل ما زندگی می‌کند یک آدم عاقل این‌طور زندگی می‌کند و این آیات درصدد عقل‌پروری است فرمود ما به یکی دوتا باغ دادیم که انگورهایش مرتب, خرماهایش مرتب بین این درختها هم کشاورزی‌اش تأمین, لابه‌لای این دو باغ هم نهر جاری است بیرون این باغ هم درآمد فراوانی داشت از راه دامداریها, از راه معدن, از راه تجارت «وکان له ثمرٌ» پس هیچ مشکل اقتصادی نداشت ما از هر راه تأمینش کردیم ﴿جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنَابٍ﴾ یعنی انگورها ﴿وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ﴾ این دوتا باغ انگور با خرما محفوف شدند محاط شدند به درخت خرما ﴿وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمَا﴾ بین این اعناب و نخیل بین درختهای خرما و درختهای انگور در این دو باغ ما کشاورزی‌اش را تأمین کردیم یعنی برنجش را, گندمش را و مانند آن. هیچ کدام از این دو باغ گرفتار سرمازدگی, گرمازدگی, خشکسالی یا طوفان و مانند آن نشدند ﴿کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَهَا﴾ هر دو باغ اُکل خودش را دادند اُکل یعنی «ما یؤکَل» «أکل» یعنی خوردن, «اُکُل» یعنی خوراکی اینکه دربارهٴ درختان بهشت دارد ﴿أُکُلُهَا دَائِمٌ﴾ نه یعنی «أکلها دائم» خوراکی‌داش دائم است این‌چنین نیست که چهارفصل باشد یک فصلش میوه بدهد بقیه میوه ندهد این همیشه میوه می‌دهد ﴿أُکُلُهَا دَائِمٌ﴾ یعنی خوراکی او دائم است اینجا هم فرمود هیچ سالی او گرفتار خشکسالی یا سرمازدگی و مانند آن نشد ﴿آتَتْ أُکُلَهَا﴾ هر کدام از این دو باغ محصول خودشان را به خوبی دادند ﴿وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَیئاً﴾ هیچ کدام از این دو باغ نسبت به آن اُکل یعنی خوراکی, یعنی میوه ظالم نشدند این ظلم در برابر عدلِ اخلاقی و فقهی و حقوقی نیست یک ظلمِ لغوی است «ظَلَم» یعنی «نَقَص» هیچ کدام کم نیاوردند, کوتاه نیاوردند ظلم لغتاً یعنی نقص چون اشیاء در جای خود قرار نگیرند نقص است کسی که به حقّ خود راضی نیست و به حقوق دیگران تعدّی می‌کند باعث نقصان حقوق دیگری است می‌گویند ظالم در اینجا فرمود: ﴿وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ﴾ یعنی هیچ کدام از این دو جنّت از اُکل کم نیاوردند هر کدام میوهٴ خودشان را دادند از نظر آب هم تأمین بود ﴿وَفَجَّرْنَا﴾ خلال این دو باغ ﴿أَنْهَاراً﴾ نهر فراوانی جوشاند ما منفجر کردیم و گذشته از درآمدهای این باغ از خارج این باغ هم ثمر و مالی داشت که دامداری او و معدن‌داری او و تجارت او و مانند آن را تأمین می‌کرد چنین آدمی به جای اینکه شاکر باشد به همسایه‌اش به رفیقش به محاورش فخرفروشی کرد ﴿فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ﴾ که محاور او بود گفتگو و گفتمانی داشتند فخرفروشی می‌کرد می‌گفت ﴿أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً﴾ حالا یا می‌گفت یا عملاً کارش این بود می‌گفت من سرمایه‌دارم یک, فرزند و خَدَم و حَشَم من از تو بیشتر است این دو یا به رُخش می‌کشید یا بالصراحه می‌گفت مثل اینکه فرعون می‌گفت که ﴿أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَهذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِن تَحْتِی﴾ خب. ﴿أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً﴾ نَفَر هم به اعضای خانواده می‌گویند یعنی فرزندان, برادران, عموها و بستگان, هم به عشیره و قبیله می‌گویند و اینها را می‌گویند نَفَر یعنی بچه‌ها اینها را می‌گویند نَفَر چون در نَفْر و کوچ‌کردن انسان را همراهی می‌کنند از این جهت می‌گویند نَفَر البته در نفر و رأس اصطلاحاً در سرشماری به چه کسی می‌گویند رأس به چه کسی می‌گویند نَفر آن یک اصطلاح خاصّی دارد که دربارهٴ حیوانات چه می‌گویند دربارهٴ انسانها چه می‌گویند آن یک اصطلاح مخصوص خودش را دارد خب پس این شخص به دیگری فخرفروشی می‌کرد به جای اینکه شاکر باشد ﴿أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً﴾ از نظر نفر عزیزم و از نظر مال زائد. با این فخرفروشی وارد باغش شد ﴿وَدَخَلَ جَنَّتَهُ﴾ یعنی هر کدام از این دو باغ مشمول این جنّتها می‌شوند باغها کم نیاوردند ولی این شخص کم آورد ﴿وَهُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ﴾ این به خودش ستم کرده برای اینکه خودش باید مزیّن بشود به زینت عقل و عفاف, نشده تمام تلاش و کوشش‌اش این بود که از سرمایه خود که عمر است بکاهد این زمین را مزیّن کند بعد با دست خالی برود خب این خسارت است دیگر آدم رایگان نه برای دیگری کار کند برای جماد کار کند این خسارت است دیگر زمین را مزیّن کرد و رفته ﴿وَهُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ﴾ در چنین حالی وقتی وارد این باغ شد منطقش این بود, رفتار و گفتارش این بود که ﴿قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هذِهِ أَبَداً﴾ من فکر نمی‌کنم خودش را معیار حق و باطل تشخیص داد خیال کرد آنچه که او فکر می‌کند درست است آنچه او فکر نمی‌کند نادرست است من فکر نمی‌کنم این از بین برود این از بین رفتنی نیست شما بعضی از اصطلاحات پیشینیان را اگر بدانید آنها هم چنین تفکّر جاهلی داشتند می‌گفتند این زمین را قباله قرار بدهید برای مَهر و قِران برای اینکه این مِلکِ نَمیر است یا مِسها را می‌گفتند این مِلک نمیر است یا بعضی از فرشهای دست‌بافت قدیمی بادوام را می‌گفتند اینها مِلک نمیر است این تفکّر جاهلی ملک نمیر همین است ﴿مَا أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هذِهِ أَبَداً﴾ «بادَ» یعنی «هَلک» من فکر نمی‌کنم از بین برود, من فکر نمی‌کنم این از بین برود خیال می‌کند این ماندنی است خودش هم این‌چنین است خیال می‌کرد که می‌ماند آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «همزه» دارد که ﴿وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ﴾ آیه سومش این است که ﴿الَّذِی جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ ٭ یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ خیال می‌کند این سرمایهٴ او, او را جاودانه می‌کند خالد و جاودان می‌کند این نسبت به خودش خب اگر خودش می‌ماند به وسیلهٴ مال می‌ماند پس مال هم باید بماند دیگر لذا هم دربارهٴ خودش خیال خلود دارد جاودانه و هم دربارهٴ مالش خیال خلود دارد و جاودانه می‌گوید ﴿مَا أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هذِهِ أَبَداً﴾ فکر نمی‌کنم این از بین برود و بعد هم ـ معاذ الله ـ قیامتی هم فکر نمی‌کنم باشد ﴿وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً﴾ قیامت هم قیام نمی‌کند اصلاً قیامت را قیام کردند برای اینکه همه برمی‌خیزند و می‌ایستند دیگر ﴿یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ کسی اجازهٴ خوابیدن و نشستن و اضطجاع و استلقا و اینها همه باید به فرمان الهی بایستند دیگر آنجا به کسی اجازهٴ نشستن نمی‌دهند که قیامت است دیگر قیامت یعنی قیامت ﴿یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾, ﴿یَقُومُ الْحِسَابُ﴾ است خب. ﴿وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً﴾ ـ معاذ الله ـ خبری از بعد از مرگ نیست بر فرض هم باشد وضع من آنجا مثل اینجاست ﴿وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَی رَبِّی﴾ اگر هم قیامتی باشد و ما برویم آنجا, آنجا هم با تلاش و کوشش من همین کاری که اینجا کردم آنجا هم همین کار را می‌کنم دیگر آنجا هم پیدا می‌کنم ﴿وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَی رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْهَا مُنقَلَباً﴾ ما منقلب می‌شویم از دنیا به آخرت و منقلب می‌شویم از آنچه را که در اینجا داریم به بهتر از این آنجا هم باغ خوبی, نهر خوبی, درخت خرمای خوبی, درخت انگور خوبی, کشاورزی خوبی, مال خوبی هم فراهم می‌کنیم من پیدا می‌کنم نه خدا به من می‌دهد این بر اساس ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ این‌طور فکر می‌کند دیگر نمی‌گوید خدا به من می‌دهد می‌گوید من خودم می‌یابم ﴿لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْهَا مُنقَلَباً﴾ این عصارهٴ تباه‌اندیشی توانگری که مباهاتش به زینت ارض است اما مؤمن ﴿قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ﴾ آنکه با او محاوره داشت, حِوار داشت, گفتگو داشت گفت ﴿أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُطْفَةٍ﴾ من هشدار بدهم تو را نسبت به ساختار خلقت خودت یک, نسبت به ساختار خلقت این باغها دو, خودت اول خاکی بودی الآن اگر کسی برود پشت‌بام این آسمان این بشرها را نگاه کند که هفت میلیاردند هفت میلیارد خاک در دو قرن قبل در این باغها و زمینها افتاده بود بعد از مدّتی هم این هفت میلیارد خاک باغها و کودها می‌شوند برای اینکه الآن این جمعیت هفت میلیاردی یک چند سال جلوتر که باشند ببینید خاکهای همین مزرع و مرتع بودند جذب این گیاهان شدند, جذب درخت شدند, شدند جو و گندم و بهشت و سیب و گلابی یا علف شدند و گوسفندها خوردند و از راه این کشاورزی و باغداری و دامداری آمدند به بازار آبا و اجداد ما این گندم و جو و برنج و میوه و گوشت را خوردند شده نطفه این نطفه الآن شده هفت میلیارد بعد از دویست, سیصد سال هم همینها می‌شوند خاک و کود همینها این‌چنین نیست که حالا کود را از عالم دیگر بیاورند که همین زید و عمرو شده کود دیگر چیز دیگر نیست که آنکه عاقل است روی پشت بام این نظام افراد را می‌بیند می‌گوید اینها شمالاً کود, جنوباً هم کود حالا دارند افتخار می‌کنند این بیان نورانی حضرت امیر برای محدودهٴ خاص است که «أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِیفَةٌ» آن کسی هم که دوراندیش است طبق راهنمایی حضرت او هم همین‌طور فکر می‌کند این مرد بزرگوار به همسایه توانگرش گفت بابا تو اول یک مُشت خاک بودی بعد کم کم به صورت میوه در آمدی بعد پدرت این را خورد و به صورت نطفه در آورد بعد این نطفه به این صورت لؤلؤ لالا شد تو شاکر باش ﴿أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُطْفَةٍ﴾ این بیان یک موحّد است بعد هم ﴿ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً﴾, ﴿الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ﴾ همین است مستوی‌الخِلقه خلق کرده ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ مستوی‌الخِلقه اعضا و جوارحِ به‌جا این ﴿لکِنَّ﴾ در چند جای قرآن همین ﴿لکِنَّ﴾ است که قدری «الف» آن اشباع شده بعضی از جاها «لکن أنا» است آنجا تشدیدش جدا با مدّ جدا جداگانه قرائت می‌شود اما اینجا همان ﴿لکِنَّ﴾ است لذا می‌بینید روی آن «الف» یک جزم دارد این «لکن أنا» نیست آن «لکن أنا» در آیهٴ دیگر است دارد که آن با مدّ است ﴿لکنّا﴾ یعنی «لکن أنا» این‌طور می‌گویند تو طور دیگر می‌گویی, خب ﴿ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً ٭ لکِنَّ هُوَ اللَّهُ رَبِّی﴾ من حرفم این است تو حرفت این است که می‌گوییم ﴿مَا أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هذِهِ أَبَداً﴾ یک, ﴿مَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً﴾ دو, ﴿وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَی رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْهَا مُنقَلَباً﴾ سه, این حرفهایت را می‌زنی اما لکن من حرفم این است می‌گویم ﴿هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَلاَ أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً﴾ نه خودم را شریک باری می‌دانم بگویم من تهیه کردم نه دیگری را می‌گویم «بر سر هر سفره بنشستی خدا رزّاق بود» و به تو هم نصیحت می‌کنم ﴿وَلَوْلاَ إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ مَا شَاءَ اللَّهُ لاَ قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ﴾ چرا وقتی وارد باغ شدی شکر نکردی؟ ﴿مَا شَاءَ اللَّهُ﴾ نگفتی قوّت و حول را منحصر دربارهٴ خدا ندانستی؟ من بر اساس بینش توحیدی‌ام می‌گویم ﴿إِن تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنکَ مَالاً وَوَلَداً﴾ اگر امروز می‌بینی که من وضع مالی‌ام ضعیف است فرزندان کم دارم تو گفتی ﴿أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً﴾ من می‌گویم «أقلّ مالاً و أقلّ نفرا» خدایی هست و مرا تأمین می‌کند ﴿فَعَسَی رَبِّی أَن یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِن جَنَّتِکَ وَیُرْسِلَ عَلَیْهَا حُسْبَاناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِیداً زَلَقاً﴾ .
در اوایل این سورهٴ مبارکهٴ «کهف» یعنی آیهٴ هفت فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ٭ وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیداً جُرُزاً﴾ ما یک وجه‌الأرض خشکِ گرمازدهٴ سوخته تحویلتان می‌دهیم همین سرزمین سبز را اینکه خدا فرمود: ﴿وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیداً جُرُزاً﴾ همین مطلبی را که خدا آموخت این مؤمن در جواب آن شخص می‌گوید ممکن است آفتی برسد این دو باغ سرسبز تو ﴿فَتُصْبِحَ صَعِیداً زَلَقاً﴾ به صورت وجه‌الأرض سوختهٴ خشک‌شدهٴ پژمردهٴ خاکسترشده در بیاید این خطر او را تهدید می‌کند.
«أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:33

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی