display result search
منو
تفسیر آیات 50 و 51 سوره کهف _ بخش اول

تفسیر آیات 50 و 51 سوره کهف _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 14 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 50 و 51 سوره کهف _ بخش اول":

ذات اقدس الهی جریان ابلیس را بازگو می‌کند می‌فرماید از امر پروردگار منخسف شد و فاصله گرفت
آنهایی که بت‌پرست‌اند در حقیقت معبودشان ابلیس است.


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً ﴿50﴾ مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلاَ خَلْقَ أَنفُسِهِمْ وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً ﴿51﴾

چون سورهٴ مبارکهٴ «کهف» در مکه نازل شد و عناصر محوری مسائل مکه توحید و وحی و نبوّت و معاد و خطوط کلی فقه و اخلاق و حقوق بود و جریان شیطان در فضای شرک کاملاً مطرح است زیرا شیطان در فضای مشرکان هم معبود آنهاست هم مدبّر و مربّی و مُطاع و سرپرست آنهاست و هم ناصر آنهاست به زعم باطل اینها, قرآن کریم این مسئلهٴ کلیدی را در سُوَر مکّی کاملاً مطرح می‌کند, شیطان را به خوبی معرفی می‌کند بعد می‌فرماید شیطان نه ناصر کسی است نه سرپرست کسی و نه معبود کسی هر سه امر باطل است و برهان اقامه می‌کند که شیطان نه مستقلاً در عالَم تأثیر دارد نه شریک واجب‌تعالی است, نه ظَهیر و دستیار و مشاور و معین و معاون واجب است پس شیطان مخلوقِ محض است یک, و هیچ سِمتی در عالَم ندارد دو, پیروی از او چه در بخش نصرت‌خواهی, چه در بخش سرپرستی, چه در بخش عبادت و اطاعت باطل است و غیّ است و ضلال این سه.

جریان آفرینش فرشته‌ها را به عنوان یک مسئلهٴ کلیدی نقل می‌کند لذا آ‌ن جریان تعلیم اسما و امثال ذلک که مربوط به سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بود اینجا اصلاً مطرح نیست فرمود: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ﴾ چون جریان آفرینش فرشته‌ها و کیفیت امر آنها به سجده و امثال ذلک در سُوَر قبلی گذشت فرمود: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا﴾ اینجا فقط در محور اطاعت فرشتگان و عصیان ابلیس سخن می‌گوید فرمود ما به فرشته‌ها دستور دادیم که برای آدم سجده کنید آنها اطاعت کردند در جریان امر به سجده شیطان هم حضور داشت وگرنه در جریان آفرینش فرشته‌ها و درجات فرشته‌ها و امثال ذلک شیطان حضوری ندارد برای اینکه از جن است در این مسئلهٴ امر به سجده شیطان هم سهیم بود ﴿فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ﴾ برای اینکه روشن بشود فرشته گناه نمی‌کند فوراً فرمود منشأ عصیان ابلیس آن است که او جن بود فرشته نبود ﴿کَانَ مِنَ الْجِنِّ﴾ جن مثل اِنس یک موجود مختاری است که شهوت و غضب دارد, مؤمن و کافر دارد, مطیع و عاصی دارد, متمرّد و مرید دارد و می‌تواند عصیان کند و می‌تواند اطاعت کند آنها هم مؤمنینی دارند و کافرانی و این شیطان چون از جن بود و راه عصیان باز بود معصیت کرد ﴿فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ﴾ فِسق یعنی خروج از راه, وقتی کسی در بستر مستقیم حرکت می‌کند می‌شود عادل و معتدل, وقتی از راه راست جدا شد فاصله گرفت می‌گویند «إنحرف و فَسق» ﴿فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ﴾ پس او فاسق است هم ساختارش از جن است هم در برابر امر الهی عصیان کرده است اینکه گفت ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ تنها معصیت نبود که باعث لعن ابد بشود چون یک عصیان عادی باعث لعن ابد نمی‌شود این استکبار بود ﴿أَبَی وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ در برابر ذات اقدس الهی اظهارنظر کردن, به خدا گفتن که تو نظرت این است ولی من نظرم چیز دیگر است تمام استحقاق او برای عذاب ابد همین بر اساس استکبار اوست که در برابر خدای سبحان گفت ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ یعنی شما نظرتان صائب نیست ـ معاذ الله ـ این سخن از کفرِ مصطلح نیست دیگر ﴿أَبَی وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ و این شخصی که در این مَثل سورهٴ «کهف» آمده مطیع همان شیطان بود او گفت ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ این گفت ﴿أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً﴾ این کسی که می‌گوید ﴿أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً﴾ این همان حرف شیطان است که از زبان او شنیده می‌شود در این فضا که مکه آلوده بود مشرکان آلوده‌اند و در این مَثل هم این شخص آلوده بود ذات اقدس الهی جریان ابلیس را بازگو می‌کند می‌فرماید این از جن است و از امر پروردگار منخسف شد و فاصله گرفت ﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ﴾.
پرسش: شاید از ملائکه بوده اما چون امر خدا را اطاعت نکرد ﴿کانَ﴾ أی ﴿کانَ مِنَ الجِنِّ﴾.
پاسخ: خب حالا این قرینه می‌خواهد دیگر.
پرسش: در روایات هم آمده.
پاسخ: بله, روایات دیگر هم تثبیت کرده که این از جن بود چون روایات متعار‌ض‌اند باید بر قرآن کریم عرضه بشوند مرجع می‌شود قرآن کریم وقتی مرجع قرآن کریم شد ظاهر قرآن کریم این است که ﴿کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ﴾, خب.
فرمود: ﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ﴾ شما او را و ذراری او را به عنوان اولیا قرار می‌دهید اولیا که معنای متعددی دارد می‌تواند در جامعش استعمال بشود که هم شامل ناصر می‌شود, هم شامل سرپرست و مدیر و مدبّر می‌شود و هم شامل مولا و معبود هر کسی در هر مقطعی با شیطان ارتباط داشته باشد مشمول این نهی و مذمّت است ﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِی﴾ ناصر خداست کسی از خدا نصرت نخواهد به دنبال جن‌گیری برود, سرپرست خداست کسی از خدا سرپرستی نطلبد به دنبال سرپرستی ابلیس باشد, معبود خداست کسی خدا را عبادت نکند به طرف عبادت ابلیس برود مشمول این است آنهایی هم که بت‌پرست‌اند در حقیقت معبودشان ابلیس است برای اینکه ابلیس اینها را منحرف کرده است گفت شما بتها را بپرستید خود بتها که اینها را دعوت نکردند به سوی خود در حقیقت مشرکان «کانوا یعبدون الجنّ» است شیطان را عبادت کردند آن بیان نورانی امام جواد(سلام الله علیه) گرچه از ائمه دیگر(علیهم السلام) هم نقل شده است در همین زمینه شاهدِ صادق است حضرت فرمود: «مَن أصغیٰ إلی ناطقٍ فقد عَبَده فإن کان الناطق عن الله فقد عبد الله و إن کان الناطق عن ابلیس فقد عبد ابلیس» فرمود هر کسی گوش به حرف گوینده بدهد نه حرفش را استماع کند بعد تحلیل کند رد کند و مانند آن وقتی ما می‌گوییم فلان کس به حرفم گوش نمی‌دهد یعنی قبول ندارد, فلان شخص از فلان شخص می‌شنود یعنی ترتیب اثر می‌دهد اینجا که امام جواد(سلام الله علیه) فرمود هر کسی گوش به حرف دیگری بدهد نه یعنی بشنود ببیند او دارد چه چیزی می‌گوید, خب اگر کسی گوش به حرف دیگری بدهد بعد حرف او را نقد کند که این بد نیست اما «مَن أصغیٰ إلی ناطق» یعنی کسی گوش به حرف دیگری بدهد شنوای حرف او باشد حرف او را بشنود «فقد عبده» اگر آن دستوردهنده و سخنگو از ابلیس سخن می‌گوید این شخص ابلیس را عبادت کرده است و اگر از خدا سخن می‌گوید این شخص خدا را عبادت کرده عبادت در بخش اعتقاد هست, در اوصاف هست, در بخش اعمال است. فرمود: ﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِی﴾ حالا بیان لطیف سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) را هم مطرح می‌کنیم ﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِی﴾.
مشکل دیگری که در این آیه به آن استدلال شده و پرداخت فرمود نه تنها او آدم بدی است او نسبت به شما هم دشمن است یک وقت بحث در این است که او لیاقت ندارد بله آن کسی که فاسق است از امر پروردگار منحرف شد که لیاقت هیچ کدام از این شئون یاد شده را ندارد نه نصرت, نه سرپرستی, نه معبود بودن. برهان دیگر در مسئله این است که او دشمن شماست نه تنها لایق نیست او دشمن شماست ﴿وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ﴾ یعنی ابلیس و ذریّه ابلیس دشمنان شما هستند سعی می‌کنند شما را از راه راست به در ببرند برای اینکه شیطان گفت ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ من سرِ راه راست به عنوان کمین می‌نشینم راههای چاله و چالش‌دار و گودال که راه خود اوست آنجا لازم نیست او کمین بکند در سرِ راه راست یعنی در عبادتها و کارهای خیر می‌نشیند که جلوی راهیان راه را بگیرد راهزن که نمی‌رود بیراهه که, راهزن می‌آید سرِ راه می‌نشیند گفت ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ یک صراط هم بیشتر نیست گفت من همین‌جا می‌آیم کمین می‌کنم آنها که بیراهه می‌روند که جزء باند خودش‌ هستند راهزن سرِ راه راهیان می‌رود نه بیراهه این دشمن هم هست ﴿وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ﴾ بعد فرمود کسانی که شیطان را بدل ذات اقدس الهی گرفتند چه در بخش نصرت و یاری, چه در بخش سرپرستی و مدیریت, چه در بخش عبادت این بدلِ غلط است نسبت به مُبدَل و این بدل, بدل بدی است ﴿بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً﴾ یعنی «بئس ابلیسُ بدلاً عن الله سبحانه و تعالیٰ للظالمین» ظالمین برای خود به جای خدای سبحان بدلی اتّخاذ کردند و آن ابلیس است, خب. چرا حالا ابلیس هیچ سِمتی ندارد؟ آنکه برهان اول بود که او بیراهه رفته است برهان دوم این بود که سعی می‌کند شما را بیراهه ببرد برای اینکه خودش فاسق است دشمن شما هم هست یعنی دشمن دیانت شماست که شما را به سَمت خود ببرد و فاسق کند چرا حالا او لیاقت این کار را ندارد؟ برای اینکه او هیچ‌کاره است در عالَم ﴿مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ شما ابلیس و ذریّهٴ ابلیس را برای چه به عنوان ناصر, برای چه به عنوان سرپرست, برای چه به عنوان معبود اتّخاذ می‌کنید؟ بالأخره یا باید علماً چیزی را بدانند یا باید عملاً کاری از آنها ساخته باشد اینها که هیچ‌کاره‌اند در عالَم ﴿مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ در هنگام آفرینش آسمانها و زمین اینها که حضور نداشتند. در بحثهای سابق داشتیم که گاهی خَلق به معنای آفریدن است که همان معنای مصدری است گاهی خلق به معنای مخلوق است نظیر لفظ به معنای ملفوظ که مصدر به منزلهٴ مفعول است آنجایی که می‌فرماید: ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ این خَلقِ به معنای آفریدن است که کار خداست کارِ خدا حق است آنجا که می‌فرماید دنیا لهو و لعب است آن برای مخلوق است نه برای خَلق نوبتهای قبل هم این مثال را داشتیم آنهایی که اسباب بازی برای کودکان می‌سازند کار آنها حکیمانه است ولی محصول کارشان که این عروسک است این ابزار بازی است آن که هم عروسک برای کودکش می‌خرد این خریدن عروسک حکیمانه است ولی کارِ آن کودک بازی است کودکان را به بازی گرفتن حکمت است بچه‌های مدرسه را یک ساعت بازی دادن حکمت است هیئت مدیره, طرّاحان برنامه اینها بازیگر نیستند اینها مدبّران حکیم‌اند ولی کسی که رفته در مکتب چه در مدرسه, چه در راهنمایی, چه در دبیرستان, چه در بخشهای بالاتر این نیازی به بازی دارد, نیازی به ورزش دارد کودک را و نوجوان را به بازی گرفتن حکمت است گرچه او دارد بازی می‌کند و پایان کارش هم چیزی نیست منتها او باید بداند که این بازی وسیلهٴ نشاط است تأمین سلامت است برای آن ساعتهای کارهای علمی وقت را صرف این بازی نکند این چهار ساعت درس خواندن و یک ساعت بازی کردن حکیمانه است اگر این بازی فراگیر بشود وقت درس و بحث هم بگیرد خودش بشود ابزار درآمد این مجموعه می‌شود بازیچه, می‌شود لهو و لعب این چهار امر نباید به هم مخلوط بشود یکی کار خداست به نام خَلق, یکی آسمان و زمین و دنیاست که مخلوق‌اند این دو, کارِ خدا حکمت است این سه, دنیا بازیچه است این چهار, افراد را به بازی گرفتن حکمت است لذا چه در سورهٴ مبارکهٴ «ص» چه در سایر سُوَر فرمود ما بازیگر نیستیم ولی دنیا بازیچه است خب دنیا را هم که خدا آفرید فرمود خَلق حکمت است ولی مخلوق بازیچه است حواستان جمع باشد ما این بازیچه را آفریدیم تا شما یک چند لحظه بازی کنید که خستگی‌تان رفع بشود و اگر تمام عمرتان را به این بازیچه صرف کردید به بطالت گذراندید جمع بین این دو طایفه که خَلق حق است ولی دنیا که مخلوق است بازیچه است بر اساس آن چهار, پنج امر است و این عنوان حق که می‌گویند «حقّ مخلوقٌ به», «حقّ مخلوقٌ به» که در کتابهای اهل معرفت است ناظر به همین است ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ جهان با حق خلق شده است مثل اینکه یک معمار و مهندس بگوید مصالح ساختمانی این مسجد مثلاً بتون است, مثلاً آهن است محکم است خدا می‌فرماید مصالح ساختمانی صدر و ذیل عالَم حق است عالم با حق خلق شده است از سنخ سیمان و آهن و چوب نیست چون با هر ابزاری از مصالح ساختمانی که حساب بشود خود او هم مخلوق است عالَم را با مصالح خاص نیافریده البته زمین موادّ اصلی‌اش مشخص است, آسمان موادّ اصلی‌اش مشخص است در پیدایش شمس و قمر و راههای کیهانی و شیری فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ﴾ بعد فرمود مصابیح درست کردیم, موادّ اولیه‌ شمس و قمر هم یک مُشت دود بود ما این دود را به صورت آفتاب در آوردیم ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَهِیَ دُخَانٌ﴾ بعد ﴿فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ﴾ این موادّ اولیهٴ شمس و قمر, اما مجموعهٴ آسمان و زمین که دیگر موادّ اولیه ندارد که موادّ اولیه و ثانویه همه در این مجموعه است فرمود این مجموعه مایه اصلی‌اش, خمیرمایه‌اش, جان‌مایه‌اش, دل‌مایه‌اش حق است اینکه می‌گویند حقّ مخلوقٌ به این است آن‌وقت آن بزرگانی هم که می‌گویند حق عین خَلق است با این حق کار دارند شما اگر با تفسیر ابن‌عربی مأنوس باشید ذیل همین آیه البته دهها مورد هم هست اما ذیل همین آیه که محلّ بحث است دارد که «و العلم بذات الحقّ محالٌ حصوله لغیر الله» مستحیل است غیر خدا بتواند خدا را بشناسد چون او حقیقت ازلی و ابدی و بسیطِ محض است تجزیه‌پذیر نیست یک گوشه‌اش را بشناسد نیست او گوشه ندارد, او جزء ندارد, او بالا و پایین ندارد, او اول و آخر ندارد اولش عین آخر است ظاهرش عین باطن است و بسیط محض است و نامتناهی است آنجا احدی دسترسی ندارد در بخشهای دیگر می‌فرماید سرّ اینکه خدا را نمی‌شناسی برای اینکه با او رابطه نداری او که تو را خلق نکرده الآن کسی بگوید من با شمس رابطه دارم این سخن سخنی محقّقانه نیست برای اینکه شمس ما را گرم نکرده, شمس ما را روشن نکرده نور شمس است که ما را گرم می‌کند و ما را روشن می‌کند آ‌‌ن‌وقتی که کسوف شده نورش به ما نمی‌رسد تازه کارشناسان می‌گویند اگر کسی بخواهد با چشم غیر مسلّح جرم آفتاب را نگاه کند کور می‌شود ما الآن هیچ تردیدی نداریم که آفتاب را می‌بینیم ولی اینکه می‌بینیم نور شمس است مگر خود شمس قابل دیدن است این تازه شمسی که از دود درست شده «فکیف بخالق الشمس» بنابراین دربارهٴ ذات اقدس الهی اگر این بزرگان گفتند «عنقا شکار کس نشود دام باز چین» همین است می‌گوید شما این فکرتان ای حکیم! آن شهودتان ای عارف! اینها دام است این دام برای صیدی است که به دام بیفتد اما آن عنقا به دام کسی نمی‌افتد نه به دام حکیم, نه به دام عارف «و العلم بذات الحقّ محالٌ حصوله لغیر الله سبحانه و تعالی» آن حق در دسترس احدی نیست این حقّ مخلوق‌به است که این حق است از جهتی, خَلق است از جهتی اینکه می‌فرماید: ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ این حقّ مخلوق‌ٌبه «خلقٌ مِن جهةٍ و غیره من جهة اُخریٰ» به هر تقدیر فرمود شما به چه جهت می‌خواهید به شیطان و باند شیطان مراجعه کنید چه در بخش نصرت, چه در بخش سرپرستی, چه در بخش حفاظت اینها که هیچ کاره‌اند ما که اینها را در آفرینش عالَم آگاه نکردیم نه حضور داشت خود نبودند اصلاً ما این هم جزء مجموعهٴ خلقت ماست اینها وقتی شاهد نبودند, حاضر نبودند, ناظر نبودند هیچ کاره‌اند شما چرا هیچ کاره را می‌پرستید این برهان اول, ﴿مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ یک, ﴿وَلاَ خَلْقَ أَنفُسِهِمْ﴾ خود اینها هم جزء ابزار کار ما هستند اینها اصلاً نمی‌دانستند ما اینها را از چه چیزی آفریدیم ما اینها را از یک دود خلق کردیم همان‌طوری که شمس و قمر را از دود خلق کردیم اما شما انسانها را بدنتان را از خاک و گِل آفریدیم حمأ مسنون, صلصال آفریدیم جانتان را از خود مایه گذاشتیم ﴿وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ حساب شما با اینها جداست شما می‌توانید خلیفهٴ من باشید و اما این یک مُشت دود بود ما این را درست کردیم ﴿وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ﴾ ما که روحمان را به او ندادیم از خودمان به او آیت خاصّه عنایت نکردیم پس او هیچ سهمی ندارد در عالم ﴿مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلاَ خَلْقَ أَنفُسِهِمْ﴾ و ابلیس نسبت به ذریّهٴ خود نظیر آدم(سلام الله علیه) نسبت به ذریّهٴ خود نیست آنجا که فرمود: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾ سخن از آدم و ذریّهٴ آدم است آن یک حساب دیگری است این نسل کنونی اولین فردش آدم(سلام الله علیه) است اما وزان ابلیس برای ذریّه‌اش وزان آدم(سلام الله علیه) برای ذریّهٴ خود نیست او اولین فرد است از انسانها ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ ولی ابلیس را فرمود: ﴿کَانَ مِنَ الْجِنِّ﴾ این یک مقدمه, ﴿وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ﴾ مقدمهٴ دیگر پس قبلاً جن بود قبل از انسان جن را خدا خلق کرد در این جنها یکی‌اش هم ابلیس در آمد پس ابلیس اولین فرد از این صنف نیست ابلیس از جن است جن از نار است و قبل از انسان هم خلق شده است پس ابلیس از مجموعه‌ای است که این مجموعه سابقهٴ خلقت دارد. فرمود: ﴿مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلاَ خَلْقَ أَنفُسِهِمْ﴾ پس اینها در دستگاه خلقت حضور و ظهور نداشتند یک, دستیار ما هم نیستند یک وقت است که اینها صاحب کاری‌اند شهود و حضور دارند در صحنهٴ خلقت اینکه نیست ما به اینها سِمتی هم ندادیم از اینها کمکی هم نگرفتیم این دو, پس اینها هیچ کاره‌اند, خب پس چهار برهان در مسئله است یکی اینکه اینها شاهد صحنهٴ خلقت جهان نبودند شاهد صحنهٴ خلقت خودشان هم نبودند یک, دو اینها عَضُد و کمک, دستیار, ظَهیر ما نیستند این دو, فاسق‌اند و بیراهه رونده سه, دشمن خون‌آشام شما هستند چهار, خب چرا با آنها رابطه برقرار می‌کنید؟ این هم اول وعده می‌دهد بعد اطاعت می‌خواهد بعد سواری می‌گیرد خب این براهین اربعه و مانند آن از این کریمه به خوبی برمی‌آید ﴿مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلاَ خَلْقَ أَنفُسِهِمْ﴾ پس اینها در صحنهٴ آفرینش حضور نداشتند بعد هم هیچ‌ کاره‌اند اینها که معاضد ما نیستند, معین ما نیستند در بحثهای قبل مشابه این را داشتیم کاری را که انسان با این سر و پنجه و اینها انجام می‌دهد یک نام مخصوص دارد کمکهایی که بین مُچ و آرنج است این قسمت دست را می‌گویند ساعد و آن قسمتی که بین آرنج و دوش است می‌گویند عضد, کارهایی که چند نفر با هم با کمک گرفتن از این فاصلهٴ بین مچ و آرنج می‌کنند چون این قسمتها را می‌گویند ساعد می‌گویند اینها مساعد هم‌اند آن بخشهایی که با یکدیگر در اثر کمک بین آرنج و دوش که عضد است انجام می‌شود می‌گویند اینها معاضد هم‌اند فرمود ما از کسی کمک نگرفتیم مساعد نداریم, معاضد نداریم, عضد نداریم اینها را نداریم اصلاً او تنها او و ذریّهٴ او مطرح نیست این ﴿کُنتُ﴾ از سنّت الهی یاد می‌کند یک, و سنّت الهی منسلخ از زمان و زمین است دو, لذا اگر گفته شد «کان الله کذا و کذا» این مربوط به گذشته نیست کذشته و حال و آینده هر سه را شامل می‌شود وقتی خدا می‌فرماید ما از مُضلّین کمک نگرفتیم یعنی نگرفتیم نمی‌گیرم الآن, نمی‌گیرم بعد وجود مبارک سیّدالشهداء(سلام الله علیه) در جریان عبیدالله‌بن‌حُرّ جوفی بعد از آن پیشنهادی که حضرت اول کسی را فرستاده برای او که بیا من عازم کربلایم مرا کمک بکن او نیامد خود حضرت برای هدایت او و نجات او حرکت کرده که آن صحنهٴ عاطفی عجیبی هم دارد هم بچه‌های حضرت همراه حضرت بودند تا درِ خیمهٴ عبیدالله‌بن‌حرّ جوفی که دو, سه‌تا جریان عاطفه‌انگیزی هم دارد. وقتی که عبیدالله گفت که من بالأخره کوفه را در آستانهٴ تحوّل تاریخی دیدم گفتم اگر آنجا باشم علیه شما قیام بکنم که آخرت من در خطر است, علیه اینها قیام بکنم که دنیای من در خطر است من اعلام بی‌طرفی کردم از کوفه بیرون آمدم اینجا چادر زدم ولی کمک مالی می‌کنم این اسب را می‌دهم این شمشیر را می‌دهم همان قصّه‌ای که در مقتل هست وجود مبارک حضرت فرمود: «و ما کنتُ متّخذ المضلّین عضدا» ما از آدمِ مُضل شمشیر نمی‌خواهیم این معلوم می‌شود چه روحانی باشد چه غیر روحانی باشد اگر ـ معاذ الله ـ کج‌راهه و بیراهه‌رو است این هرگز آن توفیق را پیدا نمی‌کند که ناصر دین خدا باشد این هم هست این یک اصل کلی است این قصّه نیست مربوط به گذشته نیست قضیةٌ فی واقعه نیست این اختصاص به ذات اقدس الهی ندارد اولیای الهی این‌طورند, انبیای الهی این‌طورند, دستور خدا این است, سنّت خدا این است که از آدم کج‌رو رهبری دین, هدایت مردم به دین ساخته نیست این یک اصل کلی است, خب پس بنابراین طبق این براهین چهارگانه و مانند آ‌ن ابلیس هیچ سهمی ندارد «و ما کنتُ متّخذ المضلّین عضدا» اینها هیچ کمکی ندارند.
پرسش:...
پاسخ: غیر مضلّین اولیای الهی‌اند برای اینکه فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ﴾ دلهای مؤمنین را ذات اقدس الهی به طرف پیغمبر متوجّه کرده است فرمود ما اینها را فرستادیم اینها مأموران ما هستند قلبهای مؤ‌منین را ذات اقدس الهی هدایت کرده است که حامیان راستیان پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) باشند, خب.
بعضیها این مسئلهٴ ﴿مَّا أَشْهَدتُّهُمْ﴾ را به معنای مشورت گرفتند بیان سیدناالاستاد این است که نه, ما اِشهاد را به معنی مشورت نگیریم همان معنای خودش بگیریم یعنی ذات اقدس الهی در هنگام آفرینش عالَم و آدم شیطان را حاضر نکرده که او در خلقت حضور داشته باشد ضرورتی ندارد که ما اینجا اشهاد را به معنای مشورت بگیریم چون آنها در حقیقت شیطان را می‌پرستند و در اثر اغوای شیطان بتها را انتخاب کرده‌اند خدای سبحان می‌فرماید اینها هیچ سِمتی ندارند چرا حرفهای او را گوش می‌دهید, خب ما بدل لازم نیست بگیریم برای اینکه آن مُبدَل همه‌جا و همیشه با ما هست اگر نصرت بخواهیم ﴿مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزِیزِ﴾ , سرپرست بخواهیم ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِی﴾ , معبود بخواهیم هم که فرمود: ﴿وَاعْبُدُوا اللّهَ وَلاَ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً﴾ در هیچ بخش ما مجاز نیستیم که به غیر ذات اقدس الهی مراجعه کنیم آن‌گاه وقتی موحّدانه به اشیاء مراجعه کردیم می‌گوییم خدا را شکر همان بیان نورانی حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) است که ﴿یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ﴾ اگر آب نوشیدیم می‌گوییم ساقی اوست خدا را شکر می‌کنیم که ما را از این راه سیراب کرده غذا خوردیم می‌گوییم خدا را شکر که ما را از این راه سیر کرده و مانند آن, خب فرمود: ﴿مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلاَ خَلْقَ أَنفُسِهِمْ وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً﴾ این اصل کلی یعنی شما هم این‌چنین باشید. اما دربارهٴ آن سؤال که ﴿لَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَی کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ این ناظر به معادین است البته حق است آیات فراوانی مثل این آیه دلالت دارد که انسان هم با بدن می‌آید هم با روح نه با بدنِ بی‌روح می‌آید نه با روح بی‌بدن بلکه همین بدنی که دارد همین روحی که دارد با همین وضع وارد صحنه‌ای می‌شود البته مناسب با آن صحنه باشد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:00

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی