- 121
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 50 و 51 سوره کهف _ بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 50 و 51 سوره کهف _ بخش سوم":
آنچه که در بین مشرکان حجاز و امثال حجاز رواج داشت پرستش غیر خدا بود
غیر خدا هر که هست و هر چه هست صلاحیّت اطاعت و تربیت و ربوبیّت انسان را ندارند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً ﴿50﴾ مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلاَ خَلْقَ أَنفُسِهِمْ وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً ﴿51﴾
برای تبیین توحید در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» که در مکه نازل شد فرمود غیر خدای سبحان فرشتهها هستند و ابلیس و ذریّهٴ او، هیچ کدام از اینها صلاحیّت مُطاع بودن را ندارند آنچه که در بین مشرکان حجاز و امثال حجاز رواج داشت پرستش غیر خدا بود غیر خدا یا فرشتهها بودند یا اطاعت از جن بود و مانند آن. فرمود غیر خدا هر که هست و هر چه هست صلاحیّت اطاعت و تربیت و ربوبیّت انسان را ندارند اما ملائکه که اینها خادم انسانیّت انساناند و در پیشگاه انسانیّت انسان ساجدند اینها نمیتوانند مطاع و ربّ و ولیّ و معبود باشند اینها خدمتگزارند, به اذن خدا هادیاند، تأیید میکنند و مانند آن. ابلیس و ذریّهٴ ابلیس هم جهل علمی دارند هم جهالت عملی نه از ساختار خلقت جهان باخبرند، نه از ساختار خلقت انسان مستحضرند، نه از کیفیت خلقت خودشان باخبرند این مربوط به جهل اینها. جهالت علمی اینها به این است که اینها سدّ عن سبیل الله دارند، اینها مضلّاند مُضل که نمیتواند مطاع باشد فتحصّل که اطاعت، نصرت، ولایت و آن کاملترین مرحله عبادت مخصوص ذات اقدس الهی است اگر احیاناً کمکی از غیر خدا به کسی میرسد آنها مأموران الهیاند که به اذن خدا کار میکنند زیرا حصر ﴿مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ بیانگر آن است که اگر در عالَم نصرتی از جایی به کسی به شخصی رسیده است این به اذن خداست این میتواند مبیّن توحید در فضای شرک باشد ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ﴾ پس معبود بودن فرشتهها روا نیست برای اینکه اینها ساجدند و خاضعاند این صدر آیه را برای آن جهت ذکر میکنند که براهین آینده مزاحم نباشد چون براهین آینده دربارهٴ نفی ربوبیّت ابلیس و امثال ابلیس این است که خدا فرمود: ﴿مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ خب اینکه دربارهٴ فرشتهها و حاملان عرش صادق نیست خدای سبحان اینها را شاهد خلق قرار داده حتی دربارهٴ کیفیت آفرینش آسمانها به اینها دستور داده که چطوری خلق بکنند، دربارهٴ کیفیت آفرینش انسان به اینها دستور داده که کجا خاک بیاورند، کجا آب بیاورند، کجا گِل کنند، کجا حمأ مسنون بشود و مانند آن پس اینها که شاهدند ساجدند آنها که ساجد نیستند دو سبب از اسباب منع سلب در آنهاست یکی جهل علمی و یکی هم جهالت عملی هم نمیدانند هم بدراههاند و بدسرشتاند، بدسرنوشتاند، دشمناند. ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا﴾ پس فصل اول اگر مربوط به اطاعت از فرشتهها باشد باید به اذن خدا باشد پرستش غیر خدا ولو فرشته هم باطل است برای اینکه این خودش ساجد و خدمتگزار انسانیّت انسان است. دربارهٴ غیر فرشتهها میشود ابلیس و ذریّه ابلیس فرمود: ﴿إِلَّا إِبْلِیسَ﴾ که ﴿کَانَ مِنَ الْجِنِّ﴾ و سجده نکرد ﴿فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ﴾ از این مسیر خارج شد آنگاه با این برهان گاهی حکم را اول ذکر میکند بعد دلیل را بعد, گاهی دلیل را اول ذکر میکند حکم را بعد این کریمهٴ پنجاه از این قبیل است که اول دلیل را ذکر فرمود بعد مدلول را, اول عدم استحقاق معبود بودن غیر خدا را ذکر کرد بعد فرمود: ﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِی﴾ در حالی که ﴿وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً﴾ مبسوط برهان این است که ﴿مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ بالأخره انسان ناچار است با جهان رابطه داشته باشد از عمق دریا تا اوج سپهر میدان تاخت و تاز انسان است حالا اگر کسی نتوانست دریا را تسخیر کند آسمانپیما درست کند آن بر اساس نقص خودش است فرمود من این سفرهٴ آسمانی را برای شما پهن کردم آنچه در آسمانهاست برای شما تسخیر کردم، آنچه در دریاها و صحراهاست برای شما تسخیر کردم حالا نتوانستی بروی با اینکه همهٴ امکانات را من فراهم کردم ﴿لُومُوا أَنفُسَکُم﴾، خب پس فرشتهها که خاضع و ساجدند، جن و ذریّهٴ جن که از خلقت آسمان و زمین بیخبر است ﴿مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلاَ خَلْقَ أَنفُسِهِمْ﴾ اینها وقتی از جریان خودشان بیخبر باشند جریان دیگران به طریق اُولیٰ برخیها فکر میکردند که این ﴿وَلاَ خَلْقَ أَنفُسِهِمْ﴾ از این قبیل است که وقتی ﴿فَإِذَا دَخَلْتُم بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلَی أَنفُسِکُمْ﴾ یعنی «یسلّم بعضکم علی بعض» نیازی به این تکلّف نیست فرمود کسی که از وضع خودش بیخبر است چگونه از وضع دیگری باخبر باشد کسی که مشکل خودش را نمیتواند حل بکند چگونه مشکل دیگری را حل بکند و برای اینکه ثابت کنند که اینها عاجز محضاند نفرمود «ما شهدوا خلق السماوات و الأرض» به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) نفرمود «ما شهدوا خلق السماوات و الأرض و لا خلق انفسهم» نفرمود اینها عالِم نیستند شاهد نیستند فرمود ما اینها را اِشهاد نکردیم زیرا اگر اینها باید عالِم باشند باید تعلیم ما باشد اگر اینها بخواهند شاهد باشند باید با اشهاد ما باشد ما که اشهاد نکردیم پس اینکه نفی شهود را به نفی اشهاد بسنده کرد برای اثبات آن است که اگر آنها بخواهند عالِم باشند به تعلیم الهی باید باشد، کسی معبود است که هم بداند این عابد چگونه خلق شده است، هم بتواند مشکلات او را حل بکند خدای سبحان این دو صفت ممتاز را برای خود ذکر میکند فرمود خدا میداند بشر چگونهاند چون او را آفرید ﴿أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ﴾ یعنی «الله خالق کلّ شیء» این صغرا, «و کلّ خالقٍ عالِم بمخلوقه» این کبرا، «فالله عالمٌ بالخلق و بالمخلوق» این نتیجه، عصارهٴ این نتیجه را در آن جملهٴ نورانی ذکر فرمود: ﴿أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ﴾ خب مدبّر هم باید باشد مدبّر هم معنایش این است که هر موجودی را بداند که استعداد چه کمالی را دارد راهِ مستقیم او را هم در اختیارش قرار بدهد رهبری او را هم به عهده بگیرد این سه, چهار کار را خدا فرمود ما کردیم برای اینکه ﴿أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ﴾ آن استعدادها و لیاقتهای هر کسی را به او دادیم یک، یک صراط مستقیمی هم بین نقطهٴ آغازین حرکت و پایان حرکت ما رسم کردیم که صراط مستقیم است که در عالَم هست رهبری این راه را هم خود خدا به عهده گرفته فرمود: ﴿إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾ این صفتِ فعل خداست ذات اقدس الهی تمام کارهایش بر صراط مستقیم است خب خدا بر صراط مستقیم کار میکند صراط مستقیم هم خودش احداث کرده است اما آیا رهبری هر موجودی را به عهده دارد که به مقصد برساند؟ فرمود آری، آن را هم خدا به عهده دارد ﴿مَا مِن دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذُ بِنَاصِیَتِهَا﴾ پس آنجا یک راه راست است یک، سالک و رونده است دو, پیشانو و پیشانی این رونده به دست خداست سه، خدا هم این راهی را و این سالک را در همین مسیر مستقیم رهبری میکند این چهار، اگر ﴿إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾ است, اگر ﴿مَا مِن دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذُ بِنَاصِیَتِهَا﴾ است او میتواند ربّ باشد، میتواند مربّی و مدبّر باشد برای اینکه هم باخبر است که هر موجودی برای چه خلق شد چون خودش اعطا کرد «اعطی کل ذی خلقٍ خَلقه» و هم راهِ مستقیم را آفرید که استعداد را به فعلیّت برساند, هم رهبری این راه را خودش به عهده دارد به نحو ایصال به مطلوب نه به نحو هدایت طریق منتها حالا مشکل ما این است که ما این زِمام را به دست او نمیدهیم اینکه نمیگوییم ﴿تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ﴾ , نمیگوییم ﴿أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ﴾ یعنی زمام کار به دست خود ماست خب اگر ﴿عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَعَلَیهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ﴾ این زِمام را, این پیشانی و پیشانو را سجده کنیم به او بدهیم دیگر، اگر به او دادیم میشود راحت خب ما اگر خواسته باشیم این زِمام را این ناسیه را به او بسپاریم آدرسش کجاست؟ آدرسش سجده است دیگر، اگر آدرسش سجده است کسی که اهل نماز است و بهترین حال در حالات نماز همان سجده است این سجدههای طولانی وقتی این سجده صورت را پیشانی را به خاک در پیشگاه او ما ساییدیم یعنی ما این زمام را به تو دادیم دیگر آنوقت چه کسی این کار را کرد که به مقصد نرسید؟ فرمود شما پیشانیتان را به من بدهید من که میگیرم من که نمیخواهم شما را راهنمایی بکنم آدرس بدهم که من تمام کارهای شما را به عهده میگیرم ﴿وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ﴾ آن برای انسان است و افراد عادی است و هدایت طریق است و ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ بله، اما حالا کسی که برابر ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ عمل کرد و سر به خاک گذاشت و در پیشگاه خدای سبحان سجده کرد یعنی ناسیهاش را به او داد دیگر اگر ناسیهاش را به او داد ﴿إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾. خب فرمود آنها که شاهد خلق سماوات و ارض نیستند شاهد خلق خودشان نیستند فضلاً از دیگری پس اگر هم باشند ما باید اشهاد بکنیم ما که اینها را اشهاد نکردیم آنها را هم که اشهاد کردیم آنها را خدمتگزار شما قرار دادیم به فرشتهها گفتیم ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ به آنها گفتیم فلانجا خاک بیاورید فلانجا مشکلات خاک را حل کنید اینها را شاهد خلق کردیم اما اینها را خدمتگزار شما قرار دادیم پس چه کسی را میخواهید عبادت کنید؟ نه فرشته, نه غیر فرشته آنکه حقروست ساجد است آنکه باطلروست جهلِ علمی دارد و جهالت عملی و خدای سبحان هم عالِم است هم مدیر و مدبّر خوب ﴿وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً﴾ عَضد یعنی کمک آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» به موسای کلیم فرمود: ﴿سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ﴾ از همین قبیل است فرمود ما تو را به وسیلهٴ برادرت یاری میکنیم آیهٴ 35 سورهٴ مبارکهٴ «قصص» این است ﴿قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَنَجْعَلُ لَکُمَا سُلْطَاناً﴾ عَضُد یعنی همان کمک و ریشهٴ اصلیاش هم از همان عضو خاص است که قبلاً گذشت بنابراین شیطان به هیچ وجه صلاحیّت ندارد این سلب شهود از آنها در بخشی سالبه به انتفای موضوع است در بخشی هم سالبه به انتفای محمول قضیه که آنها نسبت به خودشان نبودند تا شاهد باشند. دربارهٴ ضمایر ارجاعات فراوانی شده.
پرسش: در شأن آدم شیطان گفت که ﴿خَلَقْتَهُ مِنْ طِین﴾ .
پاسخ: نه, بعد از سجده است امر به سجده است حالا که ذات اقدس الهی آدم را آفرید ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ﴾ از آن به بعد ﴿قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا﴾ از این به بعد این تعرّض کرده اما حالا روحش را از کجا آوردیم, بدنش را از کجا آوردیم, پیوند روح و بدن را از کجا آوردیم اینها را ذات اقدس الهی با برخی از فرشتهها در میان گذاشته امر کرده که این کار را انجام بدهید ولی شیطان در این صحنه هیچ حضور نداشت، خب.
پرسش: گذر زمان در آفرینش آدم تأثیری داشته؟
پاسخ: بالأخره گذر زمان نقشی ندارد ولی شیطان هیچ علمی نداشت نمیدانست که خدای سبحان چه میکند که, از خلقت بدن, از خلقت جان, از پیوند جان و بدن هیچ خبری نداشت شاهد باشد که چه کار کرده اینها آن بیان مبسوطی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) دارد چند قول از اقوال مفسّران را نقل میکند و ابطال میکند لابد ملاحظه فرمودید که این ضمیر به چه کسی برمیگردد این ضمایر ﴿مَّا أَشْهَدتُّهُمْ﴾, ﴿وَلاَ خَلْقَ أَنفُسِهِمْ﴾ و اِشهاد آیا به معنی مشورت است یا نه؟ خب اشهاد که به معنی مشورت نیست به چه دلیل ما این ظاهر را بر خلافش حمل بکنیم ﴿مَّا أَشْهَدتُّهُمْ﴾ یعنی مشورت نکردم با آنها، آنها را در شور دخیل نکردم حالا بر فرض آنها عضو شورا بودند مشورتشونده بودند دیگر صلاحیّت اینها برای ولایت ثابت نمیشود بنابراین در ولایت دو چیز معتبر است یکی عالِم بودن به ساختار این شیء, دوم مدیر و مدبّر بودن فرمود شیطان و ابلیس و ذریّهٴ او فاقد هر دو جهتاند نه عالِماند نه خیرخواه, فرشتهها که عالماند و خیرخواه خلقت آنها برای خدمتگزاری به انسان است و نه معبود بودن.
پرسش: حاج آقا ببخشید این روایتی هست که اشهاد حضرت خاتم به حضرت علی(علیه السلام) و فاطمه زهرا(سلام الله علیها).
پاسخ: خب آنها نسبت به مادونشاناند دیگر وگرنه در اصل خلقت خود آنها, آنها هم اینچنین نیستند اینها نسبت به مراحل بعدی مادوناند اینها هم مثل فرشتهها هستند که سرپرستی موجودات دیگر را به اذن خدا به عهده دارند آنهایی که عالِماند به تعلیم الهی درصدد هدایت مردماند چیزی از مردم طلب نمیکنند.
اما بخشی که مربوط به سؤالهای قبلی است. زمین را در روز قیامت ذات اقدس الهی توسعه میدهد که تا اولین و آخرین در آن زمین جا بگیرند اما توسعهٴ زمین اگر با تبدیل زمین همراه باشد و تبدیل هم تفسیر شده باشد به اینکه زمین تبدیل میشود به زمینی که روی آن گناه نشده یک، تبدیل میشود به کُرهٴ خُبز نَقیّ یعنی نانِ خوب دو، اینگونه از روایات اگر در ذیل آیه سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» است که ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ آنگاه مسئلهٴ شهادت و شکایت باید توجیه بشود که یعنی چه؟ اگر زمین قبض و بسط دارد قبض و بسط منافات با شهادت و شکایت ندارد اما اگر زمین تبدیل میشود به زمینی که «لَم یُعصَ علیها» طبق بعضی از روایات یا تبدیل میشود به کُرهٴ خُبز نَقیّ در بعضی از روایات آن احتیاج به توجیه دارد.
مطلب دیگر اینکه این معصومین(سلام الله علیهم اجمعین) اینها هم وجه الله را درک میکنند چون خود ذات اقدس الهی به هیچ وجه قابل ادراک نیست یعنی آنها که این راه را طی کردند سیدناالاستاد که در ذیل آیهٴ ﴿یُرِیدُونَ وَجْهَهُ﴾ آنجا در المیزان بالصراحه تصریح فرمودند: «و أمّا الذات الالمتعالیة فلا سبیل الیها» احدی به آن مقام راه ندارد بزرگان اهل معرفت هم در ذیل همین آیهٴ ﴿مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ عبارتشان این است که «أمّا العلم بذات الحقّ محالٌ حصوله لغیر الله» این حرف این بزرگان است، خب.
پرسش: اهل بیت عصمت و طهارت خودشان مصداق کامل وجه الله هستند.
پاسخ: بله, به مصداق کامل وجه الله هستند اما وجه الله کجا و الله کجا این وجه الله که «أین وجه الله الذی یتوجه إلیه الأولیاء» ظهور خداست مثل اینکه ما الآن هیچ تردیدی نداریم که آفتاب را میبینیم اما آن کارشناسان به ما میگویند اینکه شما میبینید نور آفتاب است مگر آفتاب قابل دیدن است تازه آن وقتی که کسوف شده و نورش به ما نمیرسد اگر کسی بخواهد با چشم غیر مسلّح ببیند کور میشود اما تا یک کارشناس به ما نگوید ما هیچ باور نمیکنیم که ما آفتاب را نمیبینیم خب همهمان آن آفتاب را میبینیم دیگر ما نور السماوات والأرض را میبینیم نه آن هویّت مطلقه آنکه گفته «عنقا شکار کس نشود دام باز چین» همین است ﴿یُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ﴾ همین است آنجا احدی دسترسی ندارد برای اینکه او بسیط محض است بسیط محض که جزء ندارد که ما بگوییم ما به اندازهٴ خودمان او را میشناسیم که, یک حقیقت نامتناهی است و بسیط محض است منتها نور السماوات و الأرض است فیض آسمان و زمین وابسته است خود اینها فیضاند هر فیضی خودش را به اندازهای که هست میشناسد آنها کاملاند فیض کاملاند معرفت کامل و فیض دارند دیگران ناقصاند معرفت ناقصه و فیض دارند ولی بالأخره به ذات دسترسی نیست بالقول المطلق و آن بیان نورانی حضرت امیر که دارد سخن از عبادت هست ربّ است آنجا هم در جواب سؤال ذعلب سخن از ربّ است ربوبیّت از اسمای حسنای ذات اقدس الهی است نه مسمّا، خب.
اما اینکه هر کسی محتاج به مُضلّ بیرونی است این برهانی بر او اقامه نشده بعضی از موجوداتاند که اگر بخواهند گمراه بشوند شاید محتاج به مضلّ بیرونی باشند اما اینچنین نیست که دلیل داشته باشیم که الاّ ولابد هر موجودی که گمراه میشود محتاج به عامل بیرونی است بلکه ذات اقدس الهی برخی از موجودات را طوری آفریده که هم گرایشهای شهوت و غضب در آن هست، هم گرایشهای عقلی او را وادار کرده به جهاد اکبر در صحنهٴ نفس که بتواند به جای تعطیل این قوا آنها را تعدیل کند شهوت را بهجا، غضب را بهجا هر دو را به امامتِ عقلی که خدا به او داده است اداره کند اگر اینها یک نماز جماعتی در صحنهٴ نفس خواندند مأموم عقل بودند عقل شهوت و غضب را رهبری و هدایت کرد اینها میشوند موجود عادل, اما اگر عقل را به اسارت گرفتند زِمام را به شهوت یا غضب دادند میشوند ضالّ و جاهل علمی یا جهالتدار عملی اگر هر موجودی بتواند با این اوصاف خلق بشود نیازی به مُضلّ بیرونی نیست لذا کسی ابلیس را گمراه نکرده همان خوی خودخواهی که در او بود به جای اینکه این خودخواهی را به کمال نزدیک کند به اعتماد به نفس و به جمال و جلال الهی وابسته کند به خودش متّکی کرده و گمراه شده کسی او را گمراه نکرده جن هم شاید اینچنین باشند که اگر گمراه میشوند به وسیلهٴ عامل بیرونی نیست بنابراین اضلال الاّ ولابد به عامل بیرونی وابسته باشد اثبات میخواهد دربارهٴ انسان البته این طور است یعنی عملاً این طور است حالا اگر نبود, ابلیس نبود, انسان اصلاً گمراه نمیشد آن هم محتاج به برهان است بالأخره این قوایی که در انسان هست میتواند تعدیل نشود و سرکشی کند.
پرسش:...
پاسخ: درونیها ابزار کارند آن عامل اصلی برای یک عدّه بیرونی است این نفس امّاره را، نفس مسوّله را از تبعیّت عقل خارج میکنند خودشان ﴿یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ﴾ میشوند آنوقت این نفس امّاره, این نفس مسوّله در اثر دسیسه و وسوسهٴ عاملان بیرونی از رهبری عقل تمرّد میکند و زمینهٴ گمراهی را فراهم میکند، خب.
مطلب بعدی آن است که ما دربارهٴ افراد نمیتوانیم حکم بکنیم که این پایان کارش چیست «إنما الأعمال بخواتیمها» ما دربارهٴ خودمان و دربارهٴ دیگران باید به حُسن عاقبت دعا بکنیم گاهی ممکن است کسی اولش خوب باشد آخرش بد, گاهی اولش بد باشد آخرش خوب دربارهٴ اشخاص نمیشود «إنما الأعمال بخواتیمها» باید از خدا بخواهیم که همهٴ ما را انشاءالله در مسیر مستقیم هدایت کند. دربارهٴ علوم که این علوم تا کجا پیش میروند؟ مستحضرید علم وقتی که به عمل نرسد کم کم از یاد آدم میرود علوم عملی نظیر صنایع یدی و یا غیر یدی اینها اگر به عمل در نیاید کم کم یاد آن شخص میرود علوم تعلیمی مثل ادبیات، مثل فقه، مثل اصول، مثل فلسفه، مثل کلام که تعلیم و تربیت در آن هست کسی سالیان متمادی اینها را درس نگوید از یادش میرود بعد از مرگ چون سخن از طهارت و بیع یا بیع و اجاره و صلح و مضارعه و مضاربه نیست یا اصالت وجود و اصالت ماهیّت این مسائل مطرح نیست هر کس هر چه خوانده است بعد از مرگ بعد از مدّتی از یادش میرود یا زود یا دیر، اما اگر کسی یک سلسله علومی را فراهم کرد که بهشت یعنی چه؟ آن چهار نَهر یعنی چه؟ شفاعت یعنی چه؟ ولایت یعنی چه؟ توسّل یعنی چه؟ بهشت به ارادهٴ بهشتیان سرسبز و خرم میشود به تعبیر مرحوم امینالاسلام در مجمع اگر کسی بخواهد چشمه بجوشاند با خطکشی دستی چشمه جوشیده میشود که دارد ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً﴾ و بهشتیها تابع چشمه نیستند چشمهها تابع ارادهٴ بهشتیها هستند جریان بهشت مثل دنیا نیست که هر جا چشمه باشد انسان کنار چشمه چادر بزند بلکه چشمهها تابع خواستههای انساناند اگر این مسائل را در دنیا فراهم کرده خب روز به روز، لحظه به لحظه این علمش آنجا شکوفاتر میشود این علمی نیست که از یادش برود اگر در جریان جهنّم و درکات جهنّم باخبر شد، اگر از بهشت و درجات بهشت باخبر شد, اگر این جوشن کبیر را خوب خواند و عمری را صرف اسمای حسنای الهی کرد او ضارّ است یعنی چه؟ او نافع است یعنی چه؟ او قریب است یعنی چه؟ او «الدانی فی علوّه و العالی فی دنوّه» یعنی چه؟ این علوم در آنجا شکوفاتر، شفافتر، روشنتر میشود اما حالا ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرَافِقِ﴾ این دیگر یادش میرود آنجا سخن از وضو و نماز نیست سخن از طهارت مائیه و ترابیه نیست یا وفای به عقد بکنید یا خیال غَبْن دارید یا خیار عیب دارید آنجا سخن از «لا بیع فیه و لا خلّة» دیگر سخن از خرید و فروش نیست تا بگوییم بیع عقد لازم است یا عقد جایز است و مانند آن. این سلسله از علوم اگر کسی اینها را برای رضای خدا یاد گرفت و برای رضای خدا باور کرد و تعلیم کرد و نوشت و یاد داد ثمرهٴ این علوم در قیامت میشود بهشت این ثمرهاش هست اما خود این علوم رخت برمیبندد اما آن سلسله از علوم که اسمای حسنای الهی را بشناسد، اولیا را بشناسد، نبوّت را بشناسد، رسالت را بشناسد، خلافت را بشناسد، ولایت را بشناسد اینها شکوفاتر میشود علمی باید تهیه کرد که آنجا هر لحظه شکوفاتر بشود نه علمی که وقتی انسان رفت کلّ سرمایه را از دست بدهد فقط ثمرش بماند این تفاوت انحای علوم است.
اما دربارهٴ استنساخ مقداری قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» یا «نساء» گذشت اصل بحثش مربوط به سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» است که انشاءالله خواهد آمد. دربارهٴ فقیر بودن اشیاء بعضیها فقرشان در همین است که حکایت میکنند اینکه گفته میشود موجودات عالَم صُوَر مرآتیه حقّاند یا سایهٴ آن شمس حقیقتاند این سایه فقرش در این است که شاخص را نشان میدهد این صورت مرآتیه فقرش در این است که صاحبصورت را نشان میدهد هیچ چیزی در عالَم نیست مگر اینکه آیت حق است ذاتاً و صفتاً و فعلاً و فقرش یعنی در ربط اوست نه اینکه «ذاتٌ ثبت له الفقر» اگر موجودی فقیر بود که معدوم نیست اگر ما گفتیم «الألف فقیرٌ» این موجبهٴ معدولة المحمول است اگر گفتیم «زیدٌ أعمی» این موجبهٴ معدولة المحمول است یک وقت است که حرفِ سلب در بین موضوع و محمول قرار میگیرد میگوییم «زیدٌ لیس ببصیر» این میشود قضیهٴ سالبه یک وقت است که نه، حرف سلب را در درون محمول جاسازی میکنیم البته در کنارش نه در درون میگوییم «زیدٌ لا بصیر» این میشود موجبهٴ معدولة المحمول از این دقیقتر این است که حرف سلب را میبریم در جوف محمول میگوییم «زیدٌ أعمیٰ» این أعما را که انسان باز کند میبیند یک حرف سلب در آن هست «زیدٌ أعمیٰ» موجبهٴ محصّله نیست موجبهٴ معدوله است، «زیدٌ جاهلٌ» از این قبیل است، «زیدٌ فقیر» از این قبیل است، «زیدٌ اُمّیٌّ» از این قبیل است همهٴ محمولاتی که بار منفی دارند یک حرف نفیای در درون اینها جاسازی شده یک حکیم که اینها را موجبهٴ محصّله نمیداند میگوید این محمول را که شما باز کنید از درونش یک حرف نفی در میآید پس معلوم میشود این قضیه موجبهٴ محصّله نیست موجبهٴ محصّله این است که بگوییم «زیدٌ عالمٌ» اما اگر گفتیم «زیدٌ اُمّیٌّ»، «زید جاهلٌ»، زید کذا و کذا همهٴ اینها قضیهٴ موجبهٴ معدولة المحمول است «الانسان فقیرٌ» موجبهٴ معدولة المحمول است و فقرشان هم در این است که فقط مثل سایهاند، مثل صورت مرآتیهاند خدا را نشان میدهند. دربارهٴ فرشتهها دلیلی بر اینکه همهٴ فرشتهها نظیر حاملان عرش یا حاملان وحی که وارد قلب مطهّر پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) میشوند ما نداریم به تعبیر مرحوم صدرالمتألّهین ملائکةالأرض حسابشان غیر از ملائکةالسماست خب آن فرشتههایی که ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ﴾ وارد قلب میشوند بله آنها مجرّدند اما فرشتههایی که به تعبیر وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) هر قطره بارانی را فرشتهای نازل میکند ما دلیلی بر تجرّد اینگونه از فرشتهها نداریم فرشتهها انواعی دارند, اصنافی دارند، اقسامی دارند دارای مجرّدات عقلیاند، دارای مجرّدات مثالیاند احیاناً بعضی هم ممکن است نظیر انسانها و مانند آن باشند راهی برای اثبات تجرّد عقلی جمیع فرشتهها بأجمعهم نیست اما دربارهٴ جن حجّت خدا بر اینها تمام است حالا حجّت خدا بر جنها چگونه تمام است آیا نظیر آنچه را که در صحنهٴ اخذ میثاق خدای سبحان برای انسانها مقرّر کرده است برای جن هم مقرّر کرده است از آیات ظاهراً چیزی به یادمان نیست ولی حجّت خدا بر جن تمام است طوری که در صحنهٴ قیامت خدای سبحان به جنها میفرماید آیهٴ 130 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این است ﴿یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی وَ یُنذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هذَا قَالُوا شَهِدْنَا عَلَی أَنْفُسِنَا﴾ حالا در روایات راهی برای اتمام حجّت بر جن غیر از راه فرستادن انبیا و مرسلین هست یا نه؟ یُمکن، ولی آنچه که از آیهٴ 130 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» برمیآید این است که حجّت خدا نسبت به اینها تمام است اگر در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» آمده ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾ اتمام حجّتش را در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ 130 مشخص کرده چه اینکه بعضی از اینها تابع تورات وجود مبارک موسای کلیم بودند اینها در زمان وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حضور آن حضرت شرفیاب شدند بعد به یکدیگر خبر دادند برابر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» آیه سی آمده این است که ﴿وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْ إِلَی قَوْمِهِم مُنذِرِینَ﴾ این آیهٴ 29، آیهٴ سی این است که ﴿قَالُوا یَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا کِتَاباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَی﴾ اینها معلوم میشود انبیای قبلی را میشناختند تابع انبیای قبلی بودند وقتی وجود مبارک حضرت ظهور کرد و به رسالت مبعوث شدند به حضور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیدند, به او ایمان آوردند یا از جریان او باخبر بودند آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» و همچنین در سورهٴ مبارکهٴ «جن» از آیه سیزده به بعد آمده همین است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
آنچه که در بین مشرکان حجاز و امثال حجاز رواج داشت پرستش غیر خدا بود
غیر خدا هر که هست و هر چه هست صلاحیّت اطاعت و تربیت و ربوبیّت انسان را ندارند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً ﴿50﴾ مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلاَ خَلْقَ أَنفُسِهِمْ وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً ﴿51﴾
برای تبیین توحید در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» که در مکه نازل شد فرمود غیر خدای سبحان فرشتهها هستند و ابلیس و ذریّهٴ او، هیچ کدام از اینها صلاحیّت مُطاع بودن را ندارند آنچه که در بین مشرکان حجاز و امثال حجاز رواج داشت پرستش غیر خدا بود غیر خدا یا فرشتهها بودند یا اطاعت از جن بود و مانند آن. فرمود غیر خدا هر که هست و هر چه هست صلاحیّت اطاعت و تربیت و ربوبیّت انسان را ندارند اما ملائکه که اینها خادم انسانیّت انساناند و در پیشگاه انسانیّت انسان ساجدند اینها نمیتوانند مطاع و ربّ و ولیّ و معبود باشند اینها خدمتگزارند, به اذن خدا هادیاند، تأیید میکنند و مانند آن. ابلیس و ذریّهٴ ابلیس هم جهل علمی دارند هم جهالت عملی نه از ساختار خلقت جهان باخبرند، نه از ساختار خلقت انسان مستحضرند، نه از کیفیت خلقت خودشان باخبرند این مربوط به جهل اینها. جهالت علمی اینها به این است که اینها سدّ عن سبیل الله دارند، اینها مضلّاند مُضل که نمیتواند مطاع باشد فتحصّل که اطاعت، نصرت، ولایت و آن کاملترین مرحله عبادت مخصوص ذات اقدس الهی است اگر احیاناً کمکی از غیر خدا به کسی میرسد آنها مأموران الهیاند که به اذن خدا کار میکنند زیرا حصر ﴿مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ بیانگر آن است که اگر در عالَم نصرتی از جایی به کسی به شخصی رسیده است این به اذن خداست این میتواند مبیّن توحید در فضای شرک باشد ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ﴾ پس معبود بودن فرشتهها روا نیست برای اینکه اینها ساجدند و خاضعاند این صدر آیه را برای آن جهت ذکر میکنند که براهین آینده مزاحم نباشد چون براهین آینده دربارهٴ نفی ربوبیّت ابلیس و امثال ابلیس این است که خدا فرمود: ﴿مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ خب اینکه دربارهٴ فرشتهها و حاملان عرش صادق نیست خدای سبحان اینها را شاهد خلق قرار داده حتی دربارهٴ کیفیت آفرینش آسمانها به اینها دستور داده که چطوری خلق بکنند، دربارهٴ کیفیت آفرینش انسان به اینها دستور داده که کجا خاک بیاورند، کجا آب بیاورند، کجا گِل کنند، کجا حمأ مسنون بشود و مانند آن پس اینها که شاهدند ساجدند آنها که ساجد نیستند دو سبب از اسباب منع سلب در آنهاست یکی جهل علمی و یکی هم جهالت عملی هم نمیدانند هم بدراههاند و بدسرشتاند، بدسرنوشتاند، دشمناند. ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا﴾ پس فصل اول اگر مربوط به اطاعت از فرشتهها باشد باید به اذن خدا باشد پرستش غیر خدا ولو فرشته هم باطل است برای اینکه این خودش ساجد و خدمتگزار انسانیّت انسان است. دربارهٴ غیر فرشتهها میشود ابلیس و ذریّه ابلیس فرمود: ﴿إِلَّا إِبْلِیسَ﴾ که ﴿کَانَ مِنَ الْجِنِّ﴾ و سجده نکرد ﴿فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ﴾ از این مسیر خارج شد آنگاه با این برهان گاهی حکم را اول ذکر میکند بعد دلیل را بعد, گاهی دلیل را اول ذکر میکند حکم را بعد این کریمهٴ پنجاه از این قبیل است که اول دلیل را ذکر فرمود بعد مدلول را, اول عدم استحقاق معبود بودن غیر خدا را ذکر کرد بعد فرمود: ﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِی﴾ در حالی که ﴿وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً﴾ مبسوط برهان این است که ﴿مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ بالأخره انسان ناچار است با جهان رابطه داشته باشد از عمق دریا تا اوج سپهر میدان تاخت و تاز انسان است حالا اگر کسی نتوانست دریا را تسخیر کند آسمانپیما درست کند آن بر اساس نقص خودش است فرمود من این سفرهٴ آسمانی را برای شما پهن کردم آنچه در آسمانهاست برای شما تسخیر کردم، آنچه در دریاها و صحراهاست برای شما تسخیر کردم حالا نتوانستی بروی با اینکه همهٴ امکانات را من فراهم کردم ﴿لُومُوا أَنفُسَکُم﴾، خب پس فرشتهها که خاضع و ساجدند، جن و ذریّهٴ جن که از خلقت آسمان و زمین بیخبر است ﴿مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلاَ خَلْقَ أَنفُسِهِمْ﴾ اینها وقتی از جریان خودشان بیخبر باشند جریان دیگران به طریق اُولیٰ برخیها فکر میکردند که این ﴿وَلاَ خَلْقَ أَنفُسِهِمْ﴾ از این قبیل است که وقتی ﴿فَإِذَا دَخَلْتُم بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلَی أَنفُسِکُمْ﴾ یعنی «یسلّم بعضکم علی بعض» نیازی به این تکلّف نیست فرمود کسی که از وضع خودش بیخبر است چگونه از وضع دیگری باخبر باشد کسی که مشکل خودش را نمیتواند حل بکند چگونه مشکل دیگری را حل بکند و برای اینکه ثابت کنند که اینها عاجز محضاند نفرمود «ما شهدوا خلق السماوات و الأرض» به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) نفرمود «ما شهدوا خلق السماوات و الأرض و لا خلق انفسهم» نفرمود اینها عالِم نیستند شاهد نیستند فرمود ما اینها را اِشهاد نکردیم زیرا اگر اینها باید عالِم باشند باید تعلیم ما باشد اگر اینها بخواهند شاهد باشند باید با اشهاد ما باشد ما که اشهاد نکردیم پس اینکه نفی شهود را به نفی اشهاد بسنده کرد برای اثبات آن است که اگر آنها بخواهند عالِم باشند به تعلیم الهی باید باشد، کسی معبود است که هم بداند این عابد چگونه خلق شده است، هم بتواند مشکلات او را حل بکند خدای سبحان این دو صفت ممتاز را برای خود ذکر میکند فرمود خدا میداند بشر چگونهاند چون او را آفرید ﴿أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ﴾ یعنی «الله خالق کلّ شیء» این صغرا, «و کلّ خالقٍ عالِم بمخلوقه» این کبرا، «فالله عالمٌ بالخلق و بالمخلوق» این نتیجه، عصارهٴ این نتیجه را در آن جملهٴ نورانی ذکر فرمود: ﴿أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ﴾ خب مدبّر هم باید باشد مدبّر هم معنایش این است که هر موجودی را بداند که استعداد چه کمالی را دارد راهِ مستقیم او را هم در اختیارش قرار بدهد رهبری او را هم به عهده بگیرد این سه, چهار کار را خدا فرمود ما کردیم برای اینکه ﴿أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ﴾ آن استعدادها و لیاقتهای هر کسی را به او دادیم یک، یک صراط مستقیمی هم بین نقطهٴ آغازین حرکت و پایان حرکت ما رسم کردیم که صراط مستقیم است که در عالَم هست رهبری این راه را هم خود خدا به عهده گرفته فرمود: ﴿إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾ این صفتِ فعل خداست ذات اقدس الهی تمام کارهایش بر صراط مستقیم است خب خدا بر صراط مستقیم کار میکند صراط مستقیم هم خودش احداث کرده است اما آیا رهبری هر موجودی را به عهده دارد که به مقصد برساند؟ فرمود آری، آن را هم خدا به عهده دارد ﴿مَا مِن دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذُ بِنَاصِیَتِهَا﴾ پس آنجا یک راه راست است یک، سالک و رونده است دو, پیشانو و پیشانی این رونده به دست خداست سه، خدا هم این راهی را و این سالک را در همین مسیر مستقیم رهبری میکند این چهار، اگر ﴿إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾ است, اگر ﴿مَا مِن دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذُ بِنَاصِیَتِهَا﴾ است او میتواند ربّ باشد، میتواند مربّی و مدبّر باشد برای اینکه هم باخبر است که هر موجودی برای چه خلق شد چون خودش اعطا کرد «اعطی کل ذی خلقٍ خَلقه» و هم راهِ مستقیم را آفرید که استعداد را به فعلیّت برساند, هم رهبری این راه را خودش به عهده دارد به نحو ایصال به مطلوب نه به نحو هدایت طریق منتها حالا مشکل ما این است که ما این زِمام را به دست او نمیدهیم اینکه نمیگوییم ﴿تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ﴾ , نمیگوییم ﴿أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ﴾ یعنی زمام کار به دست خود ماست خب اگر ﴿عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَعَلَیهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ﴾ این زِمام را, این پیشانی و پیشانو را سجده کنیم به او بدهیم دیگر، اگر به او دادیم میشود راحت خب ما اگر خواسته باشیم این زِمام را این ناسیه را به او بسپاریم آدرسش کجاست؟ آدرسش سجده است دیگر، اگر آدرسش سجده است کسی که اهل نماز است و بهترین حال در حالات نماز همان سجده است این سجدههای طولانی وقتی این سجده صورت را پیشانی را به خاک در پیشگاه او ما ساییدیم یعنی ما این زمام را به تو دادیم دیگر آنوقت چه کسی این کار را کرد که به مقصد نرسید؟ فرمود شما پیشانیتان را به من بدهید من که میگیرم من که نمیخواهم شما را راهنمایی بکنم آدرس بدهم که من تمام کارهای شما را به عهده میگیرم ﴿وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ﴾ آن برای انسان است و افراد عادی است و هدایت طریق است و ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ بله، اما حالا کسی که برابر ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ عمل کرد و سر به خاک گذاشت و در پیشگاه خدای سبحان سجده کرد یعنی ناسیهاش را به او داد دیگر اگر ناسیهاش را به او داد ﴿إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾. خب فرمود آنها که شاهد خلق سماوات و ارض نیستند شاهد خلق خودشان نیستند فضلاً از دیگری پس اگر هم باشند ما باید اشهاد بکنیم ما که اینها را اشهاد نکردیم آنها را هم که اشهاد کردیم آنها را خدمتگزار شما قرار دادیم به فرشتهها گفتیم ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ به آنها گفتیم فلانجا خاک بیاورید فلانجا مشکلات خاک را حل کنید اینها را شاهد خلق کردیم اما اینها را خدمتگزار شما قرار دادیم پس چه کسی را میخواهید عبادت کنید؟ نه فرشته, نه غیر فرشته آنکه حقروست ساجد است آنکه باطلروست جهلِ علمی دارد و جهالت عملی و خدای سبحان هم عالِم است هم مدیر و مدبّر خوب ﴿وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً﴾ عَضد یعنی کمک آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» به موسای کلیم فرمود: ﴿سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ﴾ از همین قبیل است فرمود ما تو را به وسیلهٴ برادرت یاری میکنیم آیهٴ 35 سورهٴ مبارکهٴ «قصص» این است ﴿قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَنَجْعَلُ لَکُمَا سُلْطَاناً﴾ عَضُد یعنی همان کمک و ریشهٴ اصلیاش هم از همان عضو خاص است که قبلاً گذشت بنابراین شیطان به هیچ وجه صلاحیّت ندارد این سلب شهود از آنها در بخشی سالبه به انتفای موضوع است در بخشی هم سالبه به انتفای محمول قضیه که آنها نسبت به خودشان نبودند تا شاهد باشند. دربارهٴ ضمایر ارجاعات فراوانی شده.
پرسش: در شأن آدم شیطان گفت که ﴿خَلَقْتَهُ مِنْ طِین﴾ .
پاسخ: نه, بعد از سجده است امر به سجده است حالا که ذات اقدس الهی آدم را آفرید ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ﴾ از آن به بعد ﴿قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا﴾ از این به بعد این تعرّض کرده اما حالا روحش را از کجا آوردیم, بدنش را از کجا آوردیم, پیوند روح و بدن را از کجا آوردیم اینها را ذات اقدس الهی با برخی از فرشتهها در میان گذاشته امر کرده که این کار را انجام بدهید ولی شیطان در این صحنه هیچ حضور نداشت، خب.
پرسش: گذر زمان در آفرینش آدم تأثیری داشته؟
پاسخ: بالأخره گذر زمان نقشی ندارد ولی شیطان هیچ علمی نداشت نمیدانست که خدای سبحان چه میکند که, از خلقت بدن, از خلقت جان, از پیوند جان و بدن هیچ خبری نداشت شاهد باشد که چه کار کرده اینها آن بیان مبسوطی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) دارد چند قول از اقوال مفسّران را نقل میکند و ابطال میکند لابد ملاحظه فرمودید که این ضمیر به چه کسی برمیگردد این ضمایر ﴿مَّا أَشْهَدتُّهُمْ﴾, ﴿وَلاَ خَلْقَ أَنفُسِهِمْ﴾ و اِشهاد آیا به معنی مشورت است یا نه؟ خب اشهاد که به معنی مشورت نیست به چه دلیل ما این ظاهر را بر خلافش حمل بکنیم ﴿مَّا أَشْهَدتُّهُمْ﴾ یعنی مشورت نکردم با آنها، آنها را در شور دخیل نکردم حالا بر فرض آنها عضو شورا بودند مشورتشونده بودند دیگر صلاحیّت اینها برای ولایت ثابت نمیشود بنابراین در ولایت دو چیز معتبر است یکی عالِم بودن به ساختار این شیء, دوم مدیر و مدبّر بودن فرمود شیطان و ابلیس و ذریّهٴ او فاقد هر دو جهتاند نه عالِماند نه خیرخواه, فرشتهها که عالماند و خیرخواه خلقت آنها برای خدمتگزاری به انسان است و نه معبود بودن.
پرسش: حاج آقا ببخشید این روایتی هست که اشهاد حضرت خاتم به حضرت علی(علیه السلام) و فاطمه زهرا(سلام الله علیها).
پاسخ: خب آنها نسبت به مادونشاناند دیگر وگرنه در اصل خلقت خود آنها, آنها هم اینچنین نیستند اینها نسبت به مراحل بعدی مادوناند اینها هم مثل فرشتهها هستند که سرپرستی موجودات دیگر را به اذن خدا به عهده دارند آنهایی که عالِماند به تعلیم الهی درصدد هدایت مردماند چیزی از مردم طلب نمیکنند.
اما بخشی که مربوط به سؤالهای قبلی است. زمین را در روز قیامت ذات اقدس الهی توسعه میدهد که تا اولین و آخرین در آن زمین جا بگیرند اما توسعهٴ زمین اگر با تبدیل زمین همراه باشد و تبدیل هم تفسیر شده باشد به اینکه زمین تبدیل میشود به زمینی که روی آن گناه نشده یک، تبدیل میشود به کُرهٴ خُبز نَقیّ یعنی نانِ خوب دو، اینگونه از روایات اگر در ذیل آیه سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» است که ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ آنگاه مسئلهٴ شهادت و شکایت باید توجیه بشود که یعنی چه؟ اگر زمین قبض و بسط دارد قبض و بسط منافات با شهادت و شکایت ندارد اما اگر زمین تبدیل میشود به زمینی که «لَم یُعصَ علیها» طبق بعضی از روایات یا تبدیل میشود به کُرهٴ خُبز نَقیّ در بعضی از روایات آن احتیاج به توجیه دارد.
مطلب دیگر اینکه این معصومین(سلام الله علیهم اجمعین) اینها هم وجه الله را درک میکنند چون خود ذات اقدس الهی به هیچ وجه قابل ادراک نیست یعنی آنها که این راه را طی کردند سیدناالاستاد که در ذیل آیهٴ ﴿یُرِیدُونَ وَجْهَهُ﴾ آنجا در المیزان بالصراحه تصریح فرمودند: «و أمّا الذات الالمتعالیة فلا سبیل الیها» احدی به آن مقام راه ندارد بزرگان اهل معرفت هم در ذیل همین آیهٴ ﴿مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ عبارتشان این است که «أمّا العلم بذات الحقّ محالٌ حصوله لغیر الله» این حرف این بزرگان است، خب.
پرسش: اهل بیت عصمت و طهارت خودشان مصداق کامل وجه الله هستند.
پاسخ: بله, به مصداق کامل وجه الله هستند اما وجه الله کجا و الله کجا این وجه الله که «أین وجه الله الذی یتوجه إلیه الأولیاء» ظهور خداست مثل اینکه ما الآن هیچ تردیدی نداریم که آفتاب را میبینیم اما آن کارشناسان به ما میگویند اینکه شما میبینید نور آفتاب است مگر آفتاب قابل دیدن است تازه آن وقتی که کسوف شده و نورش به ما نمیرسد اگر کسی بخواهد با چشم غیر مسلّح ببیند کور میشود اما تا یک کارشناس به ما نگوید ما هیچ باور نمیکنیم که ما آفتاب را نمیبینیم خب همهمان آن آفتاب را میبینیم دیگر ما نور السماوات والأرض را میبینیم نه آن هویّت مطلقه آنکه گفته «عنقا شکار کس نشود دام باز چین» همین است ﴿یُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ﴾ همین است آنجا احدی دسترسی ندارد برای اینکه او بسیط محض است بسیط محض که جزء ندارد که ما بگوییم ما به اندازهٴ خودمان او را میشناسیم که, یک حقیقت نامتناهی است و بسیط محض است منتها نور السماوات و الأرض است فیض آسمان و زمین وابسته است خود اینها فیضاند هر فیضی خودش را به اندازهای که هست میشناسد آنها کاملاند فیض کاملاند معرفت کامل و فیض دارند دیگران ناقصاند معرفت ناقصه و فیض دارند ولی بالأخره به ذات دسترسی نیست بالقول المطلق و آن بیان نورانی حضرت امیر که دارد سخن از عبادت هست ربّ است آنجا هم در جواب سؤال ذعلب سخن از ربّ است ربوبیّت از اسمای حسنای ذات اقدس الهی است نه مسمّا، خب.
اما اینکه هر کسی محتاج به مُضلّ بیرونی است این برهانی بر او اقامه نشده بعضی از موجوداتاند که اگر بخواهند گمراه بشوند شاید محتاج به مضلّ بیرونی باشند اما اینچنین نیست که دلیل داشته باشیم که الاّ ولابد هر موجودی که گمراه میشود محتاج به عامل بیرونی است بلکه ذات اقدس الهی برخی از موجودات را طوری آفریده که هم گرایشهای شهوت و غضب در آن هست، هم گرایشهای عقلی او را وادار کرده به جهاد اکبر در صحنهٴ نفس که بتواند به جای تعطیل این قوا آنها را تعدیل کند شهوت را بهجا، غضب را بهجا هر دو را به امامتِ عقلی که خدا به او داده است اداره کند اگر اینها یک نماز جماعتی در صحنهٴ نفس خواندند مأموم عقل بودند عقل شهوت و غضب را رهبری و هدایت کرد اینها میشوند موجود عادل, اما اگر عقل را به اسارت گرفتند زِمام را به شهوت یا غضب دادند میشوند ضالّ و جاهل علمی یا جهالتدار عملی اگر هر موجودی بتواند با این اوصاف خلق بشود نیازی به مُضلّ بیرونی نیست لذا کسی ابلیس را گمراه نکرده همان خوی خودخواهی که در او بود به جای اینکه این خودخواهی را به کمال نزدیک کند به اعتماد به نفس و به جمال و جلال الهی وابسته کند به خودش متّکی کرده و گمراه شده کسی او را گمراه نکرده جن هم شاید اینچنین باشند که اگر گمراه میشوند به وسیلهٴ عامل بیرونی نیست بنابراین اضلال الاّ ولابد به عامل بیرونی وابسته باشد اثبات میخواهد دربارهٴ انسان البته این طور است یعنی عملاً این طور است حالا اگر نبود, ابلیس نبود, انسان اصلاً گمراه نمیشد آن هم محتاج به برهان است بالأخره این قوایی که در انسان هست میتواند تعدیل نشود و سرکشی کند.
پرسش:...
پاسخ: درونیها ابزار کارند آن عامل اصلی برای یک عدّه بیرونی است این نفس امّاره را، نفس مسوّله را از تبعیّت عقل خارج میکنند خودشان ﴿یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ﴾ میشوند آنوقت این نفس امّاره, این نفس مسوّله در اثر دسیسه و وسوسهٴ عاملان بیرونی از رهبری عقل تمرّد میکند و زمینهٴ گمراهی را فراهم میکند، خب.
مطلب بعدی آن است که ما دربارهٴ افراد نمیتوانیم حکم بکنیم که این پایان کارش چیست «إنما الأعمال بخواتیمها» ما دربارهٴ خودمان و دربارهٴ دیگران باید به حُسن عاقبت دعا بکنیم گاهی ممکن است کسی اولش خوب باشد آخرش بد, گاهی اولش بد باشد آخرش خوب دربارهٴ اشخاص نمیشود «إنما الأعمال بخواتیمها» باید از خدا بخواهیم که همهٴ ما را انشاءالله در مسیر مستقیم هدایت کند. دربارهٴ علوم که این علوم تا کجا پیش میروند؟ مستحضرید علم وقتی که به عمل نرسد کم کم از یاد آدم میرود علوم عملی نظیر صنایع یدی و یا غیر یدی اینها اگر به عمل در نیاید کم کم یاد آن شخص میرود علوم تعلیمی مثل ادبیات، مثل فقه، مثل اصول، مثل فلسفه، مثل کلام که تعلیم و تربیت در آن هست کسی سالیان متمادی اینها را درس نگوید از یادش میرود بعد از مرگ چون سخن از طهارت و بیع یا بیع و اجاره و صلح و مضارعه و مضاربه نیست یا اصالت وجود و اصالت ماهیّت این مسائل مطرح نیست هر کس هر چه خوانده است بعد از مرگ بعد از مدّتی از یادش میرود یا زود یا دیر، اما اگر کسی یک سلسله علومی را فراهم کرد که بهشت یعنی چه؟ آن چهار نَهر یعنی چه؟ شفاعت یعنی چه؟ ولایت یعنی چه؟ توسّل یعنی چه؟ بهشت به ارادهٴ بهشتیان سرسبز و خرم میشود به تعبیر مرحوم امینالاسلام در مجمع اگر کسی بخواهد چشمه بجوشاند با خطکشی دستی چشمه جوشیده میشود که دارد ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً﴾ و بهشتیها تابع چشمه نیستند چشمهها تابع ارادهٴ بهشتیها هستند جریان بهشت مثل دنیا نیست که هر جا چشمه باشد انسان کنار چشمه چادر بزند بلکه چشمهها تابع خواستههای انساناند اگر این مسائل را در دنیا فراهم کرده خب روز به روز، لحظه به لحظه این علمش آنجا شکوفاتر میشود این علمی نیست که از یادش برود اگر در جریان جهنّم و درکات جهنّم باخبر شد، اگر از بهشت و درجات بهشت باخبر شد, اگر این جوشن کبیر را خوب خواند و عمری را صرف اسمای حسنای الهی کرد او ضارّ است یعنی چه؟ او نافع است یعنی چه؟ او قریب است یعنی چه؟ او «الدانی فی علوّه و العالی فی دنوّه» یعنی چه؟ این علوم در آنجا شکوفاتر، شفافتر، روشنتر میشود اما حالا ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرَافِقِ﴾ این دیگر یادش میرود آنجا سخن از وضو و نماز نیست سخن از طهارت مائیه و ترابیه نیست یا وفای به عقد بکنید یا خیال غَبْن دارید یا خیار عیب دارید آنجا سخن از «لا بیع فیه و لا خلّة» دیگر سخن از خرید و فروش نیست تا بگوییم بیع عقد لازم است یا عقد جایز است و مانند آن. این سلسله از علوم اگر کسی اینها را برای رضای خدا یاد گرفت و برای رضای خدا باور کرد و تعلیم کرد و نوشت و یاد داد ثمرهٴ این علوم در قیامت میشود بهشت این ثمرهاش هست اما خود این علوم رخت برمیبندد اما آن سلسله از علوم که اسمای حسنای الهی را بشناسد، اولیا را بشناسد، نبوّت را بشناسد، رسالت را بشناسد، خلافت را بشناسد، ولایت را بشناسد اینها شکوفاتر میشود علمی باید تهیه کرد که آنجا هر لحظه شکوفاتر بشود نه علمی که وقتی انسان رفت کلّ سرمایه را از دست بدهد فقط ثمرش بماند این تفاوت انحای علوم است.
اما دربارهٴ استنساخ مقداری قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» یا «نساء» گذشت اصل بحثش مربوط به سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» است که انشاءالله خواهد آمد. دربارهٴ فقیر بودن اشیاء بعضیها فقرشان در همین است که حکایت میکنند اینکه گفته میشود موجودات عالَم صُوَر مرآتیه حقّاند یا سایهٴ آن شمس حقیقتاند این سایه فقرش در این است که شاخص را نشان میدهد این صورت مرآتیه فقرش در این است که صاحبصورت را نشان میدهد هیچ چیزی در عالَم نیست مگر اینکه آیت حق است ذاتاً و صفتاً و فعلاً و فقرش یعنی در ربط اوست نه اینکه «ذاتٌ ثبت له الفقر» اگر موجودی فقیر بود که معدوم نیست اگر ما گفتیم «الألف فقیرٌ» این موجبهٴ معدولة المحمول است اگر گفتیم «زیدٌ أعمی» این موجبهٴ معدولة المحمول است یک وقت است که حرفِ سلب در بین موضوع و محمول قرار میگیرد میگوییم «زیدٌ لیس ببصیر» این میشود قضیهٴ سالبه یک وقت است که نه، حرف سلب را در درون محمول جاسازی میکنیم البته در کنارش نه در درون میگوییم «زیدٌ لا بصیر» این میشود موجبهٴ معدولة المحمول از این دقیقتر این است که حرف سلب را میبریم در جوف محمول میگوییم «زیدٌ أعمیٰ» این أعما را که انسان باز کند میبیند یک حرف سلب در آن هست «زیدٌ أعمیٰ» موجبهٴ محصّله نیست موجبهٴ معدوله است، «زیدٌ جاهلٌ» از این قبیل است، «زیدٌ فقیر» از این قبیل است، «زیدٌ اُمّیٌّ» از این قبیل است همهٴ محمولاتی که بار منفی دارند یک حرف نفیای در درون اینها جاسازی شده یک حکیم که اینها را موجبهٴ محصّله نمیداند میگوید این محمول را که شما باز کنید از درونش یک حرف نفی در میآید پس معلوم میشود این قضیه موجبهٴ محصّله نیست موجبهٴ محصّله این است که بگوییم «زیدٌ عالمٌ» اما اگر گفتیم «زیدٌ اُمّیٌّ»، «زید جاهلٌ»، زید کذا و کذا همهٴ اینها قضیهٴ موجبهٴ معدولة المحمول است «الانسان فقیرٌ» موجبهٴ معدولة المحمول است و فقرشان هم در این است که فقط مثل سایهاند، مثل صورت مرآتیهاند خدا را نشان میدهند. دربارهٴ فرشتهها دلیلی بر اینکه همهٴ فرشتهها نظیر حاملان عرش یا حاملان وحی که وارد قلب مطهّر پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) میشوند ما نداریم به تعبیر مرحوم صدرالمتألّهین ملائکةالأرض حسابشان غیر از ملائکةالسماست خب آن فرشتههایی که ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ﴾ وارد قلب میشوند بله آنها مجرّدند اما فرشتههایی که به تعبیر وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) هر قطره بارانی را فرشتهای نازل میکند ما دلیلی بر تجرّد اینگونه از فرشتهها نداریم فرشتهها انواعی دارند, اصنافی دارند، اقسامی دارند دارای مجرّدات عقلیاند، دارای مجرّدات مثالیاند احیاناً بعضی هم ممکن است نظیر انسانها و مانند آن باشند راهی برای اثبات تجرّد عقلی جمیع فرشتهها بأجمعهم نیست اما دربارهٴ جن حجّت خدا بر اینها تمام است حالا حجّت خدا بر جنها چگونه تمام است آیا نظیر آنچه را که در صحنهٴ اخذ میثاق خدای سبحان برای انسانها مقرّر کرده است برای جن هم مقرّر کرده است از آیات ظاهراً چیزی به یادمان نیست ولی حجّت خدا بر جن تمام است طوری که در صحنهٴ قیامت خدای سبحان به جنها میفرماید آیهٴ 130 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این است ﴿یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی وَ یُنذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هذَا قَالُوا شَهِدْنَا عَلَی أَنْفُسِنَا﴾ حالا در روایات راهی برای اتمام حجّت بر جن غیر از راه فرستادن انبیا و مرسلین هست یا نه؟ یُمکن، ولی آنچه که از آیهٴ 130 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» برمیآید این است که حجّت خدا نسبت به اینها تمام است اگر در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» آمده ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾ اتمام حجّتش را در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ 130 مشخص کرده چه اینکه بعضی از اینها تابع تورات وجود مبارک موسای کلیم بودند اینها در زمان وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حضور آن حضرت شرفیاب شدند بعد به یکدیگر خبر دادند برابر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» آیه سی آمده این است که ﴿وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْ إِلَی قَوْمِهِم مُنذِرِینَ﴾ این آیهٴ 29، آیهٴ سی این است که ﴿قَالُوا یَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا کِتَاباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَی﴾ اینها معلوم میشود انبیای قبلی را میشناختند تابع انبیای قبلی بودند وقتی وجود مبارک حضرت ظهور کرد و به رسالت مبعوث شدند به حضور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیدند, به او ایمان آوردند یا از جریان او باخبر بودند آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» و همچنین در سورهٴ مبارکهٴ «جن» از آیه سیزده به بعد آمده همین است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است