display result search
منو
تفسیر آیات 51 تا 53 سوره کهف

تفسیر آیات 51 تا 53 سوره کهف

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 9 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 51 تا 53 سوره کهف"

ولیّ کسی است که بالذّات یا بالتّبع شاهد خلقت سماوات و ارض باشد و شاهد خلقت انسان باشد
کسی که راهزن است رهبر نیست فرمود اینها مُضلّ‌اند و خداوند مضلّ را کمک قرار نمیدهد

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلاَ خَلْقَ أَنفُسِهِمْ وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً ﴿51﴾ وَیَوْمَ یَقُولُ نَادُوا شُرَکَائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ مَّوْبِقاً ﴿52﴾ وَرَأَی الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا وَلَمْ یَجِدُوا عَنْهَا مَصْرِفاً ﴿53﴾

مسئله توحید در مکّه از عنصری و محوری‌ترین مسائل آن روز بود و شئون متعدّدی هم این مطلب را همراهی می‌کرد عده‌ای به فرشته‌ها سر سپرده بودند عده‌ای هم به جن، عده‌ای هم به قدّیسین بشر و این چوبهایی هم که درست کردند یا سنگهایی که تراشیدند اینها یک تندیس، یک نماد، یک مجسمه، تمثالی برای آن بتها بود بعد کم کم همینها برای آنها قداست پیدا کرد. قرآن کریم فرمود ابلیس و ذریّهٴ او هیچ سهمی از ربوبیّت و ولایت ندارند ﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِی﴾ ولیّ کسی است که بالذّات یا بالتّبع شاهد خلقت سماوات و ارض باشد و شاهد خلقت انسان باشد تا بتواند این مثلث را تحت ولایت خود اداره کند یعنی جهان را، انسان را، رابطهٴ انسان و جهان را و ابلیس و ذریّهٴ ابلیس از هیچ کدام از این مسائل آگاه نبودند لا بالذّات و لا بالتّبع، بالذّات آگاه نبودند چون خالق نیستند بالتّبع آگاه نشدند، بالعرض آگاه نشدند زیرا خالق عالَم اینها را آگاه نکرده است ﴿مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ گذشته از اینکه اینها شرط ولایت را ندارند گرفتار مانع ولایت و رهبری‌اند شرط ولایت علم است، مانع ولایت اضلال است کسی که راهزن است راهبر و رهبر نیست فرمود اینها مُضلّ‌اند و خداوند مضلّ را کمک قرار نمی‌دهد به جای اینکه ضمیر ذکر بکند بفرماید «و ما کنت متّخذهم عضدا» اسم ظاهر ذکر کرده تا هم به اهمیّت مطلب عنایت بشود هم به علّت مطلب وگرنه ممکن بود بفرماید «و ما کنت متّخذهم عضدا» کسی که از نظر علمی لا بالذّات و لا بالعرض شاهد خلقت سماوات و ارض و انسان نیست یک، نه خالق است نه از علم الهی بهره‌ای برده است و کسی که نه تنها شرط ولایت و امامت و رهبری را ندارد گرفتار مانع رهبری است رهزن را خدا رهبر نمی‌کند این مُضلّ است جلوی راهِ مردم را می‌بندد خودش هم گفت که ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ این سرِ راه می‌نشیند که رهزنی بکند و نگذارد سالکان الهی این راه را طی کنند، خب پس این مضلّ است پس نه تنها شرط رهبری را ندارد گرفتار مانع رهبری است بر همین اساس اسم ظاهر به جای ضمیر نشسته یک، و این اسم ظاهر هم با عنوان اضلال یاد شده است دو، ﴿وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً﴾.
پرسش: منظور از ولایت انسان چیست و این ﴿أولیَاؤهُمُ الطّاغوت﴾ هم
پاسخ: بله، این ﴿أولیَاؤهُمُ الطَّاغوت﴾ را فرمود ما فرستادیم این مثل کلب معلَّم است در همان آیات قبلاً ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ ما مثل سگِ شکاری اینها را می‌فرستیم شیطان درست است که راهزن است اما یک راهزنی مجاز داریم که آن برکت و رحمت و خِلق و عنایت است، یک راهزنی شرّ داریم که آن عقوبت است بیان ذلک این است که شیطان راهزنی‌اش در حدّ وسوسه، دغدغه، شوراندن همین حد است و این از بهترین برکات عالَم است هر کس به هر جایی رسیده است به برکت جهاد اکبر رسیده است چرا می‌گویند انسان از فرشته‌ها بالاترند؟ برای اینکه آنها وسوسه ندارند، آنها دغدغه ندارند، آنها جهاد اکبر ندارند انسان جهاد اوسط و اکبر دارد در کنار جهاد اصغر این وسوسه است، دعوت‌نامه است، تحریک شهوت و غضب است از آن سو هم دعوت‌نامه خداست به نام قرآن، دعوت‌نامه عترت طاهرین است به نام روایات، دعوت‌نامه سرشت و سرنوشت ماست به نام فطرت و عقل این جنگ درگیر است هر کس به مقامی رسیده است به برکت این جهاد بود خب اگر شیطان نباشد، وسوسه نباشد، دغدغه نباشد جهادی در کار نیست انسان یا در حدّ حیوان است یا در حدّ فرشته دیگر رشدی نمی‌کند پس اصل وسوسه از بهترین برکتهای عالَم است که خدای سبحان این را خلق کرد اما از آن به بعد گزیدن، گاز گرفتن، مسموم کردن این در قدرت شیطان نیست مگر اینکه ذات اقدس الهی این را مثل کلب معلَّم اغراء کند مگر سگِ تربیت‌شده بدون اذن صاحبش کسی را می‌گزد و گاز می‌گیرد؟ هرگز این‌چنین نیست خدای سبحان فرمود ما عده‌ای را هدایت کردیم با فطرتشان با عقلشان از درون، بهترین بندگانمان را به درِ خانهٴ آنها فرستادیم خب اگر کسی بخواهد به کسی احترام بکند دعوت بکند بهترین نامه را می‌فرستد و بهترین نماینده را می‌فرستد دیگر از این بالاتر فرض ندارد که، اگر کسی عزیزترین شخص خود را درِ خانهٴ کسی بفرستد و مُتقن‌ترین نامه را برای کسی بفرستد این معلوم می‌شود دعوت گرامی است دیگر خدا نامه‌ای که از قرآن بالاتر نیست آن کتاب را به نام قرآن به درِ خانهٴ ما فرستاده و کسی که از او بالاتر در جهان خلقت نیست به نام پیغمبر درِ خانهٴ ما فرستاده عقل و فطرت را هم از درون به ما داده اگر قدری بیراهه رفتیم یک‌بار، دوبار، چندبار عفو کرده راه توبه را راه بازگشت را باز گذاشته اگر ما به همهٴ اینها بی‌اعتنایی کردیم ـ معاذ الله ـ «نبذوا کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ»، «نبذوا أنبیاء الله وراء ظهورهم» و در درون هم دسیسه‌ای کردیم این چراغ درون را خاموش کردیم یا کم‌سو کردیم ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ از آن به بعد این سگِ تربیت‌شده را می‌گوید بگیر این را ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾، ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ از آن به بعد این کلب معلّم را می‌فرستد می‌گوید حالا بگیر حالا وسوسه بکن ما هم کمکش نمی‌کنیم او هم مرتب وسوسه می‌کند زشتی را زیبا نشان می‌دهد از این طرف هم که انبیا کمکش نمی‌کنند رها کردند او را عقل و فطرت هم که در درون او زیر خروارها خاک اغراض و غرایز دفن شده‌‌اند کسی به دادش نمی‌رسد آن‌وقت این گرفتار می‌شود اگر اینها به دنبال شیطان می‌روند، اینها به دنبال ابلیس می‌روند، اینها به سوء اختیار خود این ابالسه را اولیای خود قرار دادند وگرنه کسی به دنبال رهزن حرکت نمی‌کند که، خب.
ذات اقدس الهی همهٴ این مسائل را برای کفار مکه مشخص کرد کفار مکه چند گروه بودند بعضی از اینها این مطالب را از کتابهای اهل کتاب فرا گرفتند چون اینها مطالبی نیست که فقط در قرآن باشد وجود مبارک موسای کلیم آورد، عیسای مسیح(سلام الله علیهم) آوردند همهٴ انبیای الهی مخصوصاً انبیای ابراهیمی در خاورمیانه این مطالب را منتشر کردند مشرکان هم از این مطالب باخبر بودند یک عدّه هم از مطالب قرآنی بهره بردند آگاه شدند منتها ایمان نیاوردند پس این‌گونه از علوم برای مردم مکه صنادید قریش مخصوصاً نخبگانشان حاصل شد یا از راه کتابهای اهل کتاب یا از راه خود قرآن منتها بی‌ایمان اینها اصل مطلب را فهمیدند منتها ایمان نیاوردند فرمود صحنهٴ عالَم از نظر ربوبیّت این است پس به دنبال اینها نروید و شیطان و ابلیس سهمی در عالَم ندارند الآن شما می‌بینید خیلی افراد خود را روشن و روشنفکر یا دگراندیش می‌پندارند برای برترین و مهم‌ترین بودجه‌های رسمی مملکت به دنبال جادوگرها می‌روند این خیال وقتی عقل نباشد و فطرت نباشد و وحی و نبوّت نباشد خیال و وهم میدان‌دار قضیه است، خب این ﴿کَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ﴾ این حرفِ قرآن است که تازه است و زنده است و در مسائل ورزشی جهان این به دنبال جادوگر دارد راه می‌افتد آن به دنبال جادوگر دارد راه می‌افتد این حرفِ قرآ‌ن است که عده‌ای از مردها به دنبال جنها راه می‌افتند جن موجود است، شرور است این کارها را هم بلد است منتها دنبال سمّ رفتن هلاکت را هم به همراه دارد ﴿کَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ﴾ این حرفِ الیوم است که شما می‌بینید و کسی هم نمی‌گوید این حرفها چیست این یک جاهلیّت مدرنی است خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی را ایشان این فرمایش را در المیزان هم دارند فرمودند رسوبات جاهلی در خیلیها هست الآن اگر خدای ناکرده دختر کسی از منزل فرار کند و کج‌راهه برود انسان هیچ این را تحمل نمی‌کند اما پسرِ او اگر خدای ناکرده کج‌روی کرده این را تحمل می‌کند خب همان جاهلیت است فرق ندارد بی‌عفّتی دختر و پسر چه فرق دارد؟ اگر حدّ شرعی است برای هر دو هست اگر حرمت شرعی است برای هر دو هست، اگر جهنم است برای هر دو هست اما اینکه کسی حاضر نیست دختر او آلوده بشود ولی پسر او اگر آلوده شد باکش نیست این یک رسوب جاهلی است همان جاهلیّت در شئون دیگر هم هست اگر به او خبر دادند که خدای ناکرده پسرت زنا کرده خیلی عرق نمی‌ریزد اما به عکس، مگر فرق می‌کند در حرمت و حلیّت، مگر فرق می‌کند در حدّ شرعی، مگر فرق می‌کند در غیرت؟ آنجا بی‌غیرتی است اینجا هم بی‌غیرتی است منتها آنجا بی‌باکی است اینجا با باک، بنابراین گاهی انسان اسلامی حرف می‌زند و جاهلی فکر می‌کند و متوجّه نیست.
پرسش: در زیارات آمده است که دامنهای پاک.
پاسخ: خب ارحام پاک و اصلاب پاک تنها ارحام نیستند «اَشْهَدُ یا رَسُولَ اللَّهِ اَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فِی الْأَصْلابِ‏ الشّامِخَةِ وَالْأَرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ» باید صُلب طیّب و طاهر، رَحِم طیّب و طاهر اگر یک طیّب و طاهری بخواهد عرضه بشود از دو مجرای طیّب و طاهر باید بگذرد.
خب، بنابراین این یک رسوب جاهلی است الآن هم نقل می‌کنند مناظره می‌کنند مصاحبه می‌کنند دعوا می‌کنند کمیتهٴ انضباطی تشکیل می‌دهند محکمه تشکیل می‌دهند بر اساس ﴿کَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ﴾ و باکشان هم نیست عصر هم عصر طلایی است در جامعه‌های دیگر هم هست اینجا هم هست بنابراین اینکه فرمود شما اینها را به عنوان ولیّ نگیرید برای اینکه کاری از دست اینها ساخته نیست معصیت اینها، خلاف اینها ممکن است اینها دانه‌ای بیفشانند اما در دام دانه می‌افشانند نه در بیرون دام این طور است، پس بنابراین اینها را تبیین کرده فرمود به دنبال اینها راه نروید جزء معاصی کبیره هم هست کسبش هم که مستحضرید همه شما به لطف الهی اینها را گذراندید جزء مکاسب محرّمه است کسبش حرام است، کارش حرام است آن ساحر را آن جادوگر را تنبیه می‌کند بعضی از قسمتها حد دارد بعضی از قسمتها تعزیر دارد خب این هست فرمود شما چرا این کار را می‌کنید به دنبال چه کسی می‌خواهد راه بیفتید؟ کسی که از ساختار خلقت عالَم خبر ندارد از ساختار خلقت انسان خبر ندارد و راهزن است نه تنها شرط رهبری را ندارد مانع رهبری در او وجود دارد چرا به دنبال او راه می‌روید ﴿وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً﴾ اینها راههایی است که فرمود. شیطان، ابلیس و مانند اینها خیلی از چیزها را بلد بودند به تعلیمات الهی اما آن‌گونه از علوم که کسی را ولیّ نمی‌کند، آن‌گونه از علوم که کسی را ربّ نمی‌کند اینکه خدای سبحان فرمود شما جاهلید یعنی نسبت به عنصر محوری ربوبیّت و ولایت جعل دارید شما باید آلاء را بشناسید که نمی‌دانید، حقیقت انسان را بدانید که نمی‌دانید، انسان از کجا آمده به کجا می‌رود هم که باید بدانید نمی‌دانید حالا چهارتا مسئله یک چهار هزار مسئله را هم بدانید آ‌ن مشکل این کار را حل نمی‌کند، خب فرمود: ﴿وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً﴾ این مطلب بعدی را هم فرمود به اینها به عنوان انذار بگو اینها یا همین مطالب را از اهل کتاب شنیدند یا بالأخره خودشان در این زمینه بیندیشند فرمود: ﴿وَیَوْمَ یَقُولُ﴾ یعنی آن روز را به یاد بیاور که خدای سبحان به همین مشرکان می‌گوید ندا می‌دهد ﴿وَیَوْمَ یَقُولُ﴾ خدای سبحان می‌فرماید به این مشرکان دستور می‌دهد ﴿نَادُوا شُرَکَائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ﴾ امروز که روز خطر و نیاز است آن آلههٴ تو، آن بتهایی را که شریک من قرار دادید به گمان شما شریک من بودند به پندار باطل شما شرکای من بودند آنها را بخوانید چه کاری از آنها ساخته است؟ ﴿نَادُوا شُرَکَائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ﴾ خب اینها در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» و مانند آن فرمود: ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم﴾ اینها اسمی‌اند که زیرش خالی است مثل عدم، عدم یعنی «عین» و «دال» و «میم» یک لفظ است مُهمَل نیست مستعمل است معنا دارد معنایش را ما می‌فهمیم یعنی نیستی این نیستی زیرش خالی است یعنی چیزی در عالَم نیست که این نیستی از او حکایت بکند چون نیستی یعنی نبود دیگر از بود که خبر نمی‌دهد که این کلمهٴ عدم زیرش خالی است این کلمهٴ ربّ که شما بر این بتها اطلاق کردید زیرش خالی است ربّ این «راء» و «باء» مشدّد لفظی است که له مفهوم مفهومش را ما می‌فهمیم ولی شما وقتی بتکده می‌روید می‌بینید این لفظ این مفهوم زیرش خالی است مصداق ندارد ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم﴾ اسمی بی‌مسمّاست این کلمه معنا دارد ولی دربارهٴ غیر خدا مصداق ندارد حالا می‌گویید نه، بگردید این مصداقش را در قیامت پیدا کنید ﴿نَادُوا شُرَکَائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ﴾ که فکر می‌کردید اینها شریک من هستند بگردید این بتها را بخوانید که به داد شما برسد شفاعتتان را بکند عذاب از شما دفع بکند ثواب را به شما بدهد و مانند آن، اینها برابر همان ملکات دنیایی‌شان این بتها را خواندند ﴿فَدَعَوْهُمْ﴾ در دنیا هم می‌گفتند «لنا عزّیٰ و لا عزّیٰ لکم» که در جنگها شعار می‌دادند و مسلمانها می‌گفتند «الله مولانا و لا مولیٰ لکم» در برابر شعار آنها، آنها که در برابر جبهه‌های نبرد باطل علیه حق می‌گفتند «لنا عزّی و لا عزّیٰ لکم» مسلمانها در جبهه‌های نبرد حق علی الباطل می‌گفتند «الله مولانا و لا مولی لکم» حالا می‌فرماید شما که می‌گویید «لنا عزّی و لا عزّیٰ لکم» بت هُبَل، بُت لات، بت عزّا کار شما را انجام می‌دهد خب بخوانید ﴿فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ﴾ کاری از آنها ساخته نبود آنها هم اجابت نکردند. در این حال ﴿وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ مَّوْبِقاً﴾ بین اله دروغین و عابدان باطل‌رو یک درّهٴ هلاکتی فاصله شد یعنی اولاً رابطه قطع شد موبِق یعنی مَهلِک بین اینها مهلکه‌ای اتفاق افتاده است یعنی محلّ هلاکت حالا یا واقعاً نار از این طرف بود آنها آن طرف اگر آنها جزء قدّیسین بشر و جزء ملائکه باشند اگر جزء ابالسه باشند که ﴿إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ عابد و معبود کلاهما فی النّار آن فرعونی که مردم را به خود دعوت می‌کرد می‌گفت ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾ یا ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ با عَقبهٴ فرعون اینها کلاهما فی النّار، ابلیسی که مردم را به خود دعوت می‌کرد ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ﴾ اگر آن معبودها جزء ملائکه بودند قدّیسین بشر بودند بین اینها یک درّهٴ هلاکت‌زایی است که اینها وارد مهلکه می‌شوند و آنها نجات پیدا می‌کنند نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» آمده است که آیهٴ سیزده سورهٴ «حدید» دربارهٴ مؤمنان و منافقان چنین فرمود: ﴿یَوْمَ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَیْنَهُم بِسُورٍ﴾ که ﴿لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ﴾ یک طرفش رحمت است یک طرفش عذاب اگر آن معبودها جزء ملائکه بودند جزء قدّیسین بشر بودند آ‌نها فی‌الجَنّة‌اند اینها فی‌النار آ‌نها می‌گویند ما اینها را دعوت نکردیم ﴿کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ﴾ اینها به اغوای ابلیس به دنبال عیسای مسیح راه افتادند ثالث ثلاثه گفتند اینها به اغوای ابلیس به دنبال عُزیر راه افتادند ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ﴾ وگرنه نه عُزیر اینها را به نبوّت دعوت کرد نه وجود مبارک عیسای مسیح اینها را به هلول و اتحاد و تثلیث فرا خواند اینها ﴿کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ﴾ پس اگر ابلیس و امثال ابلیس معبود اینها بودند که ﴿کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ﴾ کلاهما فی النّار که ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ﴾ اگر معبودان آنها قدّیسین بشر و فرشته‌ها بودند نظیر ﴿فَضُرِبَ بَیْنَهُم بِسُورٍ لَهُ بَابٌ﴾ می‌شود که آنها در روح و ریحان‌اند و اینها در نار بالأخره ﴿وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ مَّوْبِقاً﴾ آ‌نچه که به تعبیر سیدناالاستاد مناسب این‌گونه از آیات است این است که رابطه کلاً قطع می‌شود اینکه فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ مَّوْبِقاً﴾ یعنی هیچ ارتباطی دیگر بین شیطان و بین عبادت‌کننده‌های آنها نیستند در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ 94 به این صورت گذشت.
پرسش: حاج آقا ببخشید آنهایی که عبادت شیطان می‌کنند و پیروی از شیطان حصب جهنم هستند.
پاسخ: بله، خب ﴿إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ این در بحثهای قبل محقّق قمی(رضوان الله علیه) در اصول که «مَن» و «ما» فرقشان چیست ذوی‌العقول است یا غیر ذوی‌العقول آنجا استشهاد کرده به این آیه که اگر عابد و معبود کلاهما فی النّارند خب خیلی از معبودها ملائکه‌اند قدّیسین بشرند آن یکی از پاسخها این بود که این «ما» برای آن بتها و امثال بتهاست شامل ذوی‌العقول نمی‌شود جواب تحقیقی آن است که معبود حقیقی اینها جن بود اینها به دستور جن به دنبال قدّیسین بشر یا ملائکه رفتند لذا اگر فرمود: ﴿إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ سنگ‌ریزه‌های جهنّمی با آیه‌ای که دارد ﴿کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ﴾ هماهنگ است.
خب، در آیهٴ 94 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» فرمود: ﴿وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَی کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَتَرَکْتُم مَا خَوَّلْنَاکُمْ﴾ یعنی «ما أعطیناکم» ﴿وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ وَمَا نَرَی مَعَکُمْ شُفَعَاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکَاءُ﴾ شما که می‌گفتید ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ شما که می‌گفتید ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ این شفعائتان کجاست؟ رابطه کلاً قطع شد ﴿وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ وَمَا نَرَی مَعَکُمْ شُفَعَاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکَاءُ لَقَد تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَضَلَّ عَنکُم مَاکُنتُمْ تَزْعُمُونَ﴾ مشابه بخشی از این مطالب در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» به این صورت آمده است آیهٴ 28 سورهٴ «یونس» این است ﴿وَیَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا مَکَانَکُمْ أَنتُمْ وَشُرَکَاؤُکُمْ فَزَیَّلْنَا بَیْنَهُمْ﴾ ما عابد و معبود را جمع می‌کنیم بعد بین اینها کاملاً جدایی می‌اندازیم تا معلوم بشود که اینها به سَمت جن می‌رفتند نه به سمت شرکاء و در حقیقت این شرکاء سِمتی هم نداشتند. خب، اینکه فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ مَّوْبِقاً﴾ می‌تواند از این قبیل باشد. در جریان ﴿وَرَأَی الْمُجْرِمُونَ النَّارَ﴾ در این صحنه اینها آتش را دیدند آتش از دور اینها را می‌بیند و نعره می‌زند و فریاد می‌کشد هیچ دلیلی نداریم که بگوییم این مجاز در کلمه است یا مجاز در اسناد است ما که از آتش آنجا خبر نداریم که، نباید آتش قیامت را مثل آتش دنیا بدانیم فرمود: ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَزَفِیراً﴾ این رؤیت را به آتش اسناد داد فرمود همین که جهنّم اینها را از دور می‌بیند نعره می‌زند ما بگوییم مجاز است؟ مگر آتش می‌فهمد خب ما که خبر نداریم از آنجا که به چه دلیل این را حمل بر مجاز بکنیم؟ این ظواهر حجّت است هم لغتاً و هم اسناداً نه مجاز عقلی است نه مجاز لغوی، نه در کلمهٴ رؤیت می‌توان تصرّف کرد نه در اسناد رؤیت به نار، نارِ قیامت می‌بیند برای ما که احراز نشده این مثل نار دنیاست که نفهمد که ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَزَفِیراً﴾ این است چون از دور فریاد می‌کشد نعره می‌کشد اینها می‌گویند که ما افتادنی هستیم گاهی می‌گویند این مَظنّه به معنای علم است که می‌فهمند گاهی می‌گویند نه، چون از دور او فریاد می‌کشد اینها می‌گویند لابد برای ماست دیگر ﴿وَرَأَی الْمُجْرِمُونَ النَّارَ﴾ یعنی از دور ﴿فَظَنُّوا أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا﴾ بعد کم کم می‌بینند هیچ راهی برای فرار نیست ﴿وَلَمْ یَجِدُوا عَنْهَا﴾ یعنی از آن نار ﴿مَصْرِفاً﴾ که عامل انصراف باشد نار منصرف بشود؟ نیست، اینها بتوانند فرار کنند منصرف بشوند؟ نیست.
اما آن مطالبی که مربوط به سؤالهای قبلی بود بخشی گذشت بخشی دربارهٴ اینکه خدای سبحان نور سماوات و ارض است این ظهور خدا، فیض خدا که وجه خداست و فعل ذات اقدس الهی است این درجاتی دارد بخشی از اینها برای لوح و قلم و عرش‌ و کرسی و فرشتگان و کرّوبیان و مقرّبان و ارواح انبیا و اولیاست که با قلب دیده می‌شود، بخشی با عقل فهمیده می‌شود، بخشی که نازل‌تر است در عالَم مثال است با خیال درک می‌شود بخشی هم که نازل‌تر است رقیق‌تر است و در سطح محسوسات است با حس درک می‌شود ما نورِ نور السماوات و الأرض را چون رفیع الدرجات ذو العرش است آن عرش‌اش را برای عرشیان بدانیم این فرشش را برای فرشیان بدانیم که اینها در مرحلهٴ حس قابل درک‌اند آنها در مرحلهٴ عقل قابل درک‌اند و تنها انسانِ کامل است که می‌تواند خلیفهٴ خدا باشد هم حرفهای فرشته‌ها را تلقّی بکند یک، هم قلب مطهّرش ظرف نزول فرشته‌ها باشد که ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ﴾ این دو، هم بتواند جن را ببیند و هم جن بتوانند با او رابطه داشته باشند که حجّت خدا بر جن هم تمام بشود و احکام را بیابند این سه، خود جن در تحریک و تحرّک صحیح است اما در تعقّل این‌چنین نیست نقل نشده که از بین اینها کسی به مقام نبوّت رسیده اینها مکلّف‌اند به همان اندازه‌ای که درک دارند.
پرسش: ولی خدا شاهد خلق هم است؟
پاسخ: ولیّ خدا؟
پرسش: کسی که می‌خواهد خلیفه بشود.
پاسخ: به اذن الهی عالِم می‌شود به خَلق خدا چون خدای سبحان اسمای خود را به او یاد داد دیگر ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ﴾ که ضمیر جمع مذکّر سالم آورده معلوم می‌شود این اسما حقایق‌اند آن اسما را که یکی از آنها خالقیّت است، رازقیّت است، مبدأ بودن است، بدیع بودن است اینها را تعلیم انسان کامل می‌دهد.
در جریان جن در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» فرمود آیهٴ هفده سورهٴ مبارکهٴ «نمل» این است ﴿وَحُشِرَ لِسُلَیْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ﴾ دربارهٴ آفرینش ذات اقدس الهی این روایات را شما اگر فرصت کردید ان‌شاءالله مطالعه می‌کنید کتاب شریف توحید مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) که مکتبةالصدوق چاپ کرده صفحهٴ 454 تا پایان این کتاب که بخش پایانی این کتاب هست تا صفحهٴ 461 این 35 حدیث است غالب این احادیث دربارهٴ این است که آن منطقه، منطقهٴ ممنوعه است بعضیها خیال می‌کردند که کسانی که مثلاً اهل علوم عقلی نیستند کسانی که در این رشته کار نکردند یا خیلی قدرت علمی ندارند این روایات ناظر به آنهاست که شما وارد در آ‌ن منطقه نشوید، از ائمه(علیهم السلام) سؤال کردند فرمود نه، «المُحسِن و غیر المحسن» حکیم و غیر حکیم سوا هستند آن منطقه اصولاً منطقهٴ ممنوعه است به چه چیزی می‌خواهد راه پیدا کند؟ یک حقیقت نامتناهیِ بسیط کجایش را می‌خواهد بگیرد؟ یا همه یا هیچ همه محال است پس هیچ این مثل دریا نیست که بگوییم یک گوشه‌اش را ما بگیریم که. این روایات از اینجا شروع می‌شود این 35 روایت است روایت اولش این است که ابی‌بصیر از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) نقل می‌کند «تکلّموا فی خَلق الله و لا تکلّموا فی الله فإنّ الکلام فی الله لا یَزید الاّ تحیّرا» روایت دومش هم همین است «تکلّموا فی کلّ شیء» اما «و لا تکلّموا فی الله» روایت سوم و چهارم به همین مضمون هست بعد روایت پنجم فضیل‌بن‌یسار می‌گوید من از وجود مبارک امام صادق شنیدم که حضرت فرمود: «یابن آدم! لو أکل قلبک طائرٌ لم یُشبعه و بصرک لو وُضع علیه خِرق إبرة لغطّاه ترید أن تعرف بهما ملکوت السماوات و الأرض إن کنت صادقاً فهذه الشمس خَلقٌ مِن خلق الله فإن قَدَرْت أن تملأ عینیک منها» اگر توانستی یک لحظه به آفتاب نگاه کنی خب چه چیزی را می‌خواهی بفهمی؟ این مثالها همه از آنجا گرفته شده. در روایت ششم هم به همین صورت هست هفتم و هشتم هم به همین صورت هست روایت نهم این است که سلیمان‌بن‌خالد می‌گوید از وجود مبارک ابی‌عبدالله دربارهٴ ﴿وَأَنَّ إِلَی رَبِّکَ الْمُنتَهَی﴾ سؤال کردم فرمود آن پایان خط است آنجا رسیدید تمام شد ﴿وَأَنَّ إِلَی رَبِّکَ﴾ ﴿إِلَی رَبِّکَ﴾ نه «فی ربّک»، ﴿إِلَی رَبِّکَ﴾ دیگر پایان خط است اینجا منطقهٴ ممنوعه است خودت را هدر نده بعضیها رفتند جلوتر بروند متحیّر شدند، سرگردان شدند در این 35 روایت چند روایت به این مضمون است اینها هوششان، عقلشان را از دست دادند دیوانه شدند اینها را کسی از جلو صدا می‌زد می‌گفت زید این کسی که اینها را صدا می‌زد جلو بود این برمی‌گشت پشت سر می‌گفت بله این بین جلو و دنبال دیگر فرق نگذاشت که این آقا که این را صدا می‌زند می‌گوید زید جلو ایستاده این برمی‌گردد پشت سر می‌گوید بله، این اَمام و خلفش را دیگر گیر کرده این روایات بعضی از اینها همین مضمون هست یک روایت دارد که مبادا کسی بگوید بعضیها که قدرت علمی دارند می‌توانند مراجعه کنند و بعضیها که نمی‌توانند نه خیر این‌چنین نیست «فإنّ الکلام فی الله لا یزداد الاّ تیها» مُحسن و غیر محسن یکسان‌اند یعنی کسی که اهل ادراک باشد و مانند آ‌ن بله یکسان است روایت 26 این باب مرحوم صدوق می‌گوید أبی(رحمهم الله) همین که در قم ما در کنار جوار او هستیم همین ابن‌بابویه‌ای که در قم مزار پربرکت اوست این پدر آن ابن‌بابویه‌ای است که در کنار عبدالعظیم هست و صاحب من لا یحضره الفقیه و صاحب همین کتاب توحید «أبی(رحمه الله) قال حدّثنا سعدبن‌عبدالله قال حدّثنا محمدبن‌عیسی قال قرأت فی کتاب علیّ‌بن‌ بلال أنّه سأل الرجل یعنی أباالحسن(علیه السلام) أنّه رُوی عن آبائک أنّهم نهوا عن الکلام فی الدین» به وجود مبارک ابی‌ابراهیم امام کاظم(سلام الله علیه) عرض کرد که از پدران شما نقل شده است که شما دربارهٴ دین فکر نکنید «فتأوّل موالیک المتکلّمون بأنّه إنّما نهیٰ مَن لا یحسن» آنها که اهل کلام‌اند و علم کلام دارند و دربارهٴ خدای سبحان فکر می‌کنند و خیال می‌کنند می‌توانند جلو بروند آنها این روایت را تأویل بردند که منظور ائمه(علیهم السلام) این است که افراد عادی حق ندارند آیا این تأویل درست است یا نه؟ «فأمّا من یُحسن أن یتکلّم فیه فلم یُنه» کسی که اهل علم و کلام است این نهی نشده «فهل ذلک کما تأوّلوا» آیا این تأویل متکلّمان درست است یا نه؟ «فکتب(علیه السلام) المحسن و غیر المحسن لا یتکلّم فیه فانّ إثمه أکثر من نفعه» آنجا منطقهٴ ممنوعه است چه متکلّم چه فرد عادی شما در اسمای الهی این جوشن کبیر را بگیرید هر چه می‌خواهید بحث بکنید شما هزار جلد کتاب دربارهٴ این هزار اسم بنویسید جا دارد اما جلوتر ممنوع است مسمّا ممنوع است آن منطقهٴ هویّت مطلقهٴ بسیطه که ذات الهی است ممنوع است اینها همه وجه خداست و فیض خداست و اسمای حسنای الهی است و تا پایان این روایت 35.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:13

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی