- 56
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 73 تا 75 سوره انفال
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 73 تا 75 سوره انفال":
احکام اسلام تدریجی است
کسی بمیرد و بستگان و ارحام و اقارب سببی و نسبی نداشته باشد آن گاه نوبت به ولای افک و ضمان جریره میرسد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ إِلاّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی اْلأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرٌ ٭ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ ٭ وَ الَّذینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾
اینکه فرمود کفار نسبت به یکدیگر ولا دارند در نبوتهای قبل اشاره شد که اینها گرچه نسبت به یکدیگر روح تکالب و اختلاف و بغضاء و عداوت دارند به دلیل همان آیه سورهٴ مبارکهٴ حشر که فرمود: ﴿تَحْسَبُهُمْ جَمیعًا وَ قُلُوبُهُمْ شَتّی ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ﴾ ولی وقتی اسلام و دین الهی مطرح شد الکفر ملة واحده علیه اسلام تهاجم میکنند این چنین نیست که اینها واقعاً نسبت به یکدیگر هم دارای نصرت خاص و محبت مخصوص باشند در جریان ولایی که در جاهلیت بود و اسلام آن را تدریجاً تعدیل کرد و نه تعطیل مطالبی است که باید اینجا بازگو بشود در جاهلیت وقتی با یکدیگر عقد و پیمان و عهد برقرار میکردند میگفتند که دمک دمی ثارک ثاری حربک حربی سلمک سلمی عرضتنی و عرضتک تطلب بی و اطلب بک و تعقل انی یعنی تو به عنوان عاقله دیه مرا در مورد عقل میپردازی و اعقل عنک من هم دیه عاقله تو را میپردازم یعنی در حد پرداخت دیه جزء عاقله تو هم بود این صورت تعهد اینهاست این تعهد را گاهی از او به عنوان یمین یاد میکردند این یمین یا به معنای هلک السوگند است که روی این مواد سوگند یاد میکردند یا اینکه در هنگام این تعهد دست راست هر کدام از دو طرف با دست راست دیگری تماس داشت همین دستی که حالا هم میدهند از این جهت این را اَیمان میگفتند حالا اَیمان یا هم به معنای یمین یعنی سوگند است یا نه یمنی یا یمنی تماس دست راست با دست راست این در جاهلیت بود الآن هم هست قبل از اسلام بود الآن هم هست بین مسلمین هست بین غیر مسلمین هم به تعبیر قرآنی هم این است که ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ که آن هم باز اشاره میشود این باعث میشد که از یکدیگر ارث میبردند در جاهلیت بنا بر این بود و اسناد این فعل هم که گفتند ﴿عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ که آیهاش را خواهیم خواند این یا برای آن است که این تعهد به وسیله حرف و یمین و سوگند برقرار میشد از این جهت گفتند عقد یمین یا نه وقتی که طرفین تعهد میکردند دست به یکدیگر میدادند یمنی با یمنی تماس میگرفت از این جهت میگفتند ﴿عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ در حقیقت خود انسان عاقد و متعهد است نه یمین حالا این تعهد را گاهی با دست دادن گاهی با یمین و سوگند میبستند از این جهت عقد به یمین اطلاق پیدا میکرد این کار در جاهلیت رواج داد که میگفتند میراث بالعقد است و آنها از راه تعهد یکدیگر را وارث میدانستند از اقارب آنها خبری نبود اسلام که آمد چون احکامش تدریجی است اول کاری با این نحو از توریث نداشت بعد جریان ارث بردن از راه هجرت و مانند آن را مطرح کرد که فرمود آنهایی که مهاجرند انصارند اینها ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ در بخش سوم از راه اقارب ارث را توصیف کرده است پس وقتی که اسلام ظهور کرد اول همان وضعی را که جاهلیت داشتند با همان وضع اینها را کاری نداشت که حالا یا ساکت بود یا امضا کرد یا حکم الهی در این زمینه چیزی نازل نشد در صدر اسلام بر همان وضع ﴿عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ ارث میبردند بعد از راه هجرت و نصرت بعد هم از راه قرابت حالا بحث در این است که اینگونه از تعهدهایی که در جاهلیت بود و در صدر اسلام هم فی الجمله امضا شد رأساً به وسیله آیه ﴿أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ﴾ نقض شد یا تقیید شد شافعی و مانند آن نظرشان این است که این کاملا منسوخ شد حنفیها میگویند اذا اسلم رجلٌ علی ید رجلٍ و تعاقدا علی ان یتعاملا و یتوارثا این صح اگر کسی غیر مسلمان بود و به دست مسلمان اسلام آورد به چنین تعهدی را بستند برابر او ارث میبرد به نظر ما امامیه اینگونه از تعهدها با رعایت برخی از قیود میشود جزء زمان جریره که ضمان جریره یکی از مراحل ارث است در صورتی که بستگان نسبی و سببی میت نباشند کسی بمیرد و بستگان و ارحام و اقارب سببی و نسبی نداشته باشد آن گاه نوبت به ولای افک و ضمان جریره میرسد پس این تعهدی را که در جاهلیت بود که میگفتند سلمک سلمی حربک حربی من تعهد خسارتهای تو را میکنم دیههای تو را متعهدم تو هم همچنین البته با تنظیم برخی از شرایط ممکن بود بعضی از کارها که مشروع نبود و در جاهلیت جزء مواد تعهد بود آن را شارع مقدس رد کرده است باید این بررسی بشود ولی زمان جریره در محدوده آن شروط مشروع در اسلام امضا شده است منتها در صورتی که اقارب نسبی و سببی نباشد ارث میبرند که این همان ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ هست که خواهد آمد بنابراین اینکه فرمود: ﴿و أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ﴾ این تقیید کرد در حقیقت نه نسخ کرده باشد آنچه در سورهٴ مبارکهٴ احزاب آمده است این میتواند شرح همین بخشها باشد آیه 6 سورهٴ مبارکهٴ احزاب این است ﴿النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللّهِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُهاجِرینَ﴾ در آیه محل بحث یعنی سوره انفال آن طرف اولویت را ذکر نفرمود فرمود: ﴿أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کتاب﴾ اما اینجا فرمود که ارحام از مهاجر و انصار اولی هستند ﴿وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللّهِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُهاجِرینَ﴾ خب چون این اولویت تعیین است از نظر تعیینی است و نه تفصیلی لذا هم طبقات ارث به نحو تعیین است نه تفصیل و هم آن تقدم اقارب بر اولیای زمان جریره به نحو تعیین است نه تفضیل اینکه فرمود از مؤمنین و مهاجرین اولی هستند این این چنین نیست که مهاجر و مؤمن در طبقه بعد قرار بگیرد اگر در بین مؤمنین و مهاجرین نه انصار و مهاجرین از مؤمنین و مهاجرین اینها کسانی که با آنها زمان جریره عقد زمان جریره بستند آن گاه آنها هم ارث میبرند منتها در صورت نبود طبقات سببی و نسبی در بخشهایی که مربوط به میراث است دو چیز را قرآن کریم استثنا کرد و مقدم بر میراث دانست یکی دین یکی وصیت ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصی بِها أَوْ دَیْنٍ﴾ البته دین مقدم بر وصیت و بر تکلیف است گرچه در لفظ وصیت قبل از دین ذکر شده است ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصی بِها أَوْ دَیْنٍ﴾ یا ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَیْنٍ﴾ و مانند آن در آیه 6 سورهٴ مبارکهٴ احزاب جریان وصیت را ذکر فرمود منتها جریان دین را ذکر نکرد فرمود: ﴿أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللّهِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُهاجِرینَ إِلاّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلی أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفًا﴾ مگر نسبت به اصدقا و دوستان ایمانیتان یک معروفی را بخواهید انجام بدهید یعنی وصیت کنید چون معروف در اینجا بر همان وصیت تطبیق شده است اگر کسی وصیت کرد که از ثلثش چیزی به اولیای او یعنی به اصدقا و دوستان ایمانی او عطا کند این مقدم بر ارث است حتی بر ارث طبقه اول بنابراین ارث طبقاتی دارد طبقه اول و دوم و سوم که هر طبقهآی مقدم بر طبقه بعدی است و تقدمش هم به نحو تعیین است نه تفضیل که ﴿أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ﴾ مسئله ولای جریره و زمان جریره نسخ نشده بلکه تاخیر افتاد به عقب افتاد یعنی بعد از فقدان اقارب و ارحام مسئله وصیت جلو افتاد که مسئله وصیت و دین مقدم بر اصل مسئله میراث است قبل از اینکه مال به ورثه برسد تثلیث میشود ثلثش که میت وصیت کرده است خارج میشود دینش خارج میشود بعد ثلثش خارج میشود بعد با حفظ آن طبقات توزیع میشود پس آنچه که در آیه محل بحث آمده ﴿أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ﴾ این در حد اولویت تعیینی است و آن ولای جریره و امثال آن را نسخ نکرده است بلکه تاخیر انداخت آیه 33 سورهٴ مبارکهٴ نساء که قبلاً بحث شد آن هم در همین زمینه پیامی دارد آیه 33 سورهٴ مبارکهٴ نساء این بود ﴿وَ لِکُلِّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ یعنی گذشته از پدر و مادر و گذشته از بستگان و انصار آنهایی که ایمانتان یقین بسته است آنها هم موالیاند و از ماترک میت ارث میبرند ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ إِنَّ اللّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ شَهیدًا﴾ نصیب والدان را نصیب اقربون را نصیب کسانی که پیمان بستید عطا کنید خب این ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ که حالا اسناد عقد به یمین یا برای آن است که یمین به معنای حرف و سوگند است و ابزار پیمان است و این پیمان به ابزار اسناد داده شد یا نه چون طرفین پیمان وقتی تعهد کردند دست میدهند یمنی با یمنی تماس میگیرد گفتند ﴿عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ و مانند آن وگرنه انسان عاقل است نه اینکه یمین عاقل باشد یا یمنی عاقل باشد نه یمین عاقل است و نه یمنی اسناد عقل به ایمان بدون عنایت و تسامح نیست مصححاش همان امور یاد شده است پس این ولایی که در اثر تعهد پدید آمد این منتفی نشده بلکه به تاخیر افتاد خب.
مطلب بعدی آن است که این آیه محل بحث درباره وصیت ساکت است و آیه سورهٴ مبارکهٴ احزاب درباره وصیت هست و آنجا قرینه متصل هست نسبت به این آیه سوره انفال قرینه منفصل است حالا یا تقیید منفصل یا تخصیص منفصل بالأخره ﴿إِلاّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلی أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفًا﴾ مقید یا مخصص عموم یا اطلاق آیه محل بحث است مطلب دیگر آن است که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن تعهدها را امضا کرده است این چنین نبود که آن تعهدها را نقض کرده باشد منتها جایش را تاخیر انداخت سورهٴ مبارکهٴ انفال قبل از سورهٴ مبارکهٴ نساء و احزاب نازل شده است سوره احزاب بعد از جریان جنگ بدر یکی دو سال بعد نازل شد مربوط به خندق و اینهاست لذا برخی از آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ احزاب هست چون بعد از سورهٴ مبارکهٴ انفال نازل شد تواند شارح و مشرف نسبت به آیات سورهٴ مبارکهٴ انفال باشد.
مطلب دیگر آن است که البته مربوط به بحثهای فعلی ما نیست اگر یک سؤالی هست مربوط به بحث باشد اگر چنانچه مربوط به بحث نیست تعرضش آسان نیست گاهی گفته میشود که چون در جنگها وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی روی تل و تپهای میرفتند الله اکبر میگفتند وقتی پایین میآمدند سبحان الله میگفتند و مثلاً روی همین تناسب شایسته است انسان وقتی برمیخیزد الله اکبر بگوید مینشیند سبحان الله بگوید گاهی این چنین سؤال مطرح است که در قرآن کریم تسبیح را به حال نشستن اسناد نداده است بلکه به حال ایستادن اسناد داده است در سورهٴ مبارکهٴ طور پایان سوره طور آیه 48 این است ﴿وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حینَ تَقُومُ﴾ در اینجا نفرمود کبّر ربک حین تقوم بلکه فرمود: ﴿سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حینَ تَقُومُ﴾ باید توجه کرد که تسبیح در اینگونه از موارد همان به معنای نماز و عبادت است نه در مقابل تکبیر در سورهٴ مبارکهٴ طه آنجا مشخص فرمود آیه 130 سورهٴ مبارکهٴ طه به این صورت است ﴿فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ﴾ یک، ﴿وَ قَبْلَ غُرُوبِها﴾ دو، ﴿وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ﴾ سه و چهار که حالا چطور آناء اللیل سه و چهار شد ﴿وَ أَطْرافَ النَّهارِ﴾ پنج، ﴿لَعَلَّکَ تَرْضی﴾ این کریمه 130 سورهٴ مبارکهٴ طه ناظر به نمازهای پنجگانه است فرمود: ﴿فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ﴾ که نماز صبح است ﴿وَ قَبْلَ غُرُوبِها﴾ که نماز عصر است ﴿وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ﴾ که مغربین است نماز مغرب و عشاء ﴿وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ﴾ که نماز ظهر است نماز صبح و نماز ظهر و نماز عصر و نماز مغرب و نماز عشاء از این کریمه نمازهای پنجگانه استفاده میشود آیه بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ طور هم آن ناظر به تسبیح به معنای صلاة است نه تسبیح در مقابل تکبیر وگرنه آنچه که در غزوات پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اتفاق میافتاد این بود که حضرت وقتی که در این مسافرت بالای تپهای و تلی میآمدند الله اکبر میگفتند سرازیر میشدند سبحان الله میگفتند این یادآور آن دو مقام است انسان وقتی یک برجستگی و رفعتی را احساس میکند میداند که این از طرف ذات اقدس الهی آمده و او از هر بزرگی بزرگتر است لذا وقتی به رفعتی رسید الله اکبر میگفت وقتی تنزل میکند خود را در حال نقص میبیند ذات اقدس الهی از این نقص تنزیه میکند تقدیس میکند تسبیح میکند میگوید سبحان الله وگرنه در حال کمال جای سبحان الله نیست در حال نقص هم جای تکبیر نیست این تناسبی است که آن ذکر با این حال دارد یک وقت است که نه شخص میخواهد ذکر بگوید و ثواب ببرد خب این همیشه هست در هر حالی هر ذکری بگوید ذکر الله است ... علی کل حال اما این دیگر سیر و سلوک نشد سالک آن است که برابر حال خود ذکر میگوید هر حالی را که پیدا کرده است مناسبت آن ذکر میگوید.
مطلب دیگر آن است که چون اصلاً در ضمن این اگر آن خصوصیات ذکر الهی نماز و اینها نباشد آنچه را که در سورهٴ مبارکهٴ جمعه و مانند آن آمده است که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللّهَ ذِکْرًا کَثیرًا﴾ تهدیدی به این پنج وصف دیگر با آن ذکر کثیر هماهنگ نیست حالا که نمیتواند مقید آن ذکر کثیر باشد ذکر مطلق یعنی نام خدا و یاد خدا این حد و مرزی ندارد لذا فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللّهَ ذِکْرًا کَثیرًا﴾ از اینکه به این چهار پنج بخش تقسیم کرده است معلوم میشد یک ذکر مخصوص است ذکر مخصوص همان صلاة است که ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْری﴾
مطلب دیگر آن است که معمولاً در بخش پایانی از سوره عصاره آن سوره طرح میشد که هم خلاصه آن سوره بازگو میشود هم زمینهای باشد برای سوره بعدی مخصوصاً سوره انفال و سوره توبه که برخی بر آنند که اینها جمعاً یک سورهاند و سوره توبه دنباله سوره انفال است که ابن عباس یک چنین نظری دارد و میگوید اگر در طلیعه سورهٴ مبارکهٴ توبه بسم الله الرحمن الرحیم نیست این نه برای آن است که آن سوره مستقل است معذلک بسم الله ندارد بلکه او تتمه سورهٴ مبارکهٴ انفال است خب به هر تقدیر اگر ما در آن جمعبندیهایی که نسبت به سایر سور هم داشتیم اینجا هم معمول بشود برای نظم بحث مناسب است و تناسبی هم با سورهٴ مبارکهٴ توبه خواهد داشت سورهٴ مبارکهٴ انفال از آن جهت که در مدینه نازل شده است خصوصیات سوره مدنی را دارد خصوصیتهای سوره مدنی آن است که بسیاری از احکام در مدینه نازل شد مسئله جنگ و صلح در مدینه نازل شد اسیر گیری و فدیه و جزیه و امثال ذلک در مدینه نازل شد بسیاری از بحثهای مربوط به نفاق در مدینه نازل شد و مانند آن مناظرات و مهاجههایی که با اهل کتاب داشتند در مدینه نازل میشد توصیه اهل کتاب در مدینه بود و مانند آن در مکه اینها یکسره مشرک بودند و علیه اسلام صریحاً برنامهریزی میکردند و مسلمانها در ضعف و تقیه بودند البته زمینه نفاق ممکن است در مکه باشد و کسی نمیتواند انکار کند لکن آنها به صورت منافق عمل نمیکردند که مثلاً ظاهراً با مسلمانها باشند باطناً کفار باشند بودند هم بسیار کم بود این است که چهره. نفاق در مکه خیلی شفاف نیست در مدینه است که شفاف است آیات فراوانی دارد و ... هم زیاد است گرچه عدهای ثابت کردند که اصل نفاق و زمینه توطئه منافقانه در خود مکه هم دیده شده بنابراین خطوط کلی سور مکی درباره اصول دین اعتقادات خطوط کلی اخلاق خطوط کلی حقوق خطوط کلی فقه و مانند آن اصل عبادت اصل زهد اصل تزکیه اصل تعلیم کتاب و حکمت و مانند آن اما ریز و تفسیر اینها در سور مدنی است اگر ما میبینیم بسیاری از احکام فقهی و حقوقی و اخلاقی در سوره انفال آمده برای آن است که این در مدینه نازل شد نه در مکه این یک مطلب مطلب دیگر که اختصاصی به مکی یا مدنی بودن ندارد سوره شناسی نه از نظر مکی یا مدنی بودن بلکه محتوای سوره چیست آن را اسمای حسنای آن سوره بیان میکند بسم الله الرحمن الرحیمی که در آغاز هر سوره است این چون مشترک لفظی است و 114 باز نازل شده است یک بار در اثنای سورهٴ مبارکهٴ نمل 113 بار هم در آغاز این 114 سوره جز سوره توبه که بسم الله ندارد این 113 بار که نازل شده است 113 تا معنا دارد نه اینکه مشترک معنوی باشد آن اولهیت آن رحمانیت آن رحیمیتی که در هر سوره است مناسب با همان سوره خواهد بود این چنین نیست که با یک رحمانیت مطلقه خاص بدون تعیین و تهدید مطالب هر سوره تثبیت شده باشد اسمای حسنایی که در پایان آیات هر سوره است این تعلیل و برهان مضمون آن سوره است ما اگر خواستیم محتوای یک آیه را بررسی کنیم آن اسم حسنی که در پایان آن آیه آمده است آن را اگر بررسی کردیم به محتوای آن آیه میرسیم این درباره آیه شناسی درباره سوره شناسی هم اگر ما خواستیم عصاره سورهٴ مبارکهٴ انفال را ارزیابی کنیم باید ببینیم اسمای حسنایی که ذات اقدس الهی در این سوره به کار برد چند تاست بین فرادی و مثنای اینها فرق بگذاریم چند تای اینها به تنهایی استعمال شدند چند تای اینها ضمیمه با اسم دیگر استعمال شدند به صورت تناکح اسماء درآمدند چون اسمها وقتی تناکح دارند یعنی دو تا اسم کنار هم قرار میگیرد پایان آیه ذکر میشود معنایش این است که آن مضمون آن آیه آن محتوای آن آیه نتیجه نکاح این دو اسم است ما هم در جریان شفاعت هم از ذات اقدس الهی چنین چیزی را مسئلت میکنیم اینکه میگوییم «الهی اللهم عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک» چون هر جا فضل باشد عدل یقیناً هست یعنی خدایا وقتی ما را به محکمهات دعوت کردی ما با اسمای حسنای تو روبرو هستیم اگر بخواهی با منتقم و قهار و امثال ذلک عمل بکنی البته همه اینها زیر مجموعه عدل است یعنی عدل انتقام عادلانه قهر عادلانه شدید البطش عادلانه این طور نیست که ـ معاذ الله ـ اینها بدون عدل باشد ولی خدایا آن کرسی قضا را به دست عدل به تنهایی نده اگر کرسی قضا را به دست عدل به تنهایی دادی قهراً قهر عادلانه بطش عادلانه انتقام عادلانه سریع الحساب بودن عادلانه و مانند آن ظهور میکند «اللهم عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک» وحده در حقیقت یقیناً عدل که هست خدایا ما را که در کنار محکمه قضا در قیامت احضار میکنی قاضی محکمه عدل نباشد بلکه عدل و فضل این دو تایی کنار هم بنشینند و از ما سؤال بکنند و ما جواب بدهیم خب عدل آمیخته با فضل میشود شفاعت شفع است نه وتر این وسیله شفاعت که شفع میشود زمینه میشود جفت میشود فضل خدا با عدل خدا آن به وسیله برکت ولایت اهل بیت است ائمه (علیهم السلام) دخالت کنند وساطت کنند و مانند آن این معنای شفاعت است که ذات اقدس الهی به عنوان عدل محض در محکمه ظهور پیدا نکند بلکه عدل با فضل او در محکمه ظهور پیدا کند چون عادل است آن حسنات ما محسوب میشود چون فاضل است سیئات ما بخشوده میشود پس ما نه از این جهت نگرانیم که حسنهای از حسنات ما از حساب خارج بشود نه از آن جهت نگرانیم که سیئهای از سیئات ما به حساب بیاید خب این شفع و جفت شدن فضل و عدل وسیله میطلبد که شفعاء به اذن خدا این نقش را دارند در فهمیدن آیات هم این چنین است گاهی یک اسم از اسمای حسنی در پایان آیه ذکر میشود این علت تحلیلگر مضمون آن آیه است گاهی دو اسم از اسمای حسنی ذکر میشود تناکح این دو اسم عهدهدار تبیین مضمون و محتوای آن آیهاند.
مطلب دیگر آن است که آنچه که به حسب ظاهر البته نیاز به شمارش مستأنف دارد در سورهٴ مبارکهٴ انفال قرار گرفته است این است که عنوان عزیز عنوان حکیم عنوان علیم عنوان سمیع غفور رحیم مولی نصیر بصیر قدیم این تقریباً ده اسم است که قرار گرفت منتها این اسمای دهگانه برخی تنهایی ذکر شدند مثل اینکه در همین پایان سورهٴ مبارکهٴ انفال آیه 75 آمده است ﴿أَنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾ گاهی هم با قید ذکر شده است مثل ﴿عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴾ و مانند آن گاهی هم به عنوان سمیعٌ علیم یا حکیمٌ علیم و مانند آن آمده است که چند اسم از اسمای حسنای الهی کنار هم ذکر شد ما اگر این اسامی را تا حدودی فرادی و مثنی بررسی کنیم و بخواهیم روی علم الاسماء تفسیر بکنیم و قرآن برای ما حل بشود نه تفسیرهای عادی این یک راه خوبی است که ما این اسمای حسنی را تحلیل بکنیم معنایش را بفهمیم به مضامینش آشنا بشویم به مؤداهایش معتقد بشویم بعد سعی کنیم مظهر این اسماء قرار بگیریم اگر مظهر این اسماء قرار گرفتیم آن گاه معنای آیات سورهٴ مبارکهٴ انفال به خوبی برای ما روشن خواهد شد همه سور این چنین است منتها حالا بحث کنونی ما در سوره انفال است
مطلب دیگر آن است که ذات اقدس الهی گذشته از آن اسمای دهگانه یک سلسله ظهورات فعلی هم در همین سورهٴ مبارکهٴ انفال ارائه کرده است و آن معیت است علیت است و ولایت و مانند آن معیت هم این است که خدا با مؤمنین است با مجاهدین نستوه است فرمود اگر شما صابر باشید خدا با شماست چه اینکه فرمود مردان الهی که ایمان کامل دارند پیش خدا درجاتی دارند عند الله درجاتی دارند چه اینکه وعده داد که خداوند مولای شماست شما تحت ولایت الهی هستید و مانند آن پس معیت خدا از یک سو علیت عبد نسبت به ذات اقدس الهی از سوی دیگر ولایت الهی از سوی سوم اینها هم عصارهای است که اگر کسی با این عناوین و ظهورات الهی مانوس باشد محتوا و پیام سورهٴ مبارکهٴ انفال را بهتر درک میکند در جریان اینکه خدا با شما هست و تاییدتان میکند هراسی نداشته باشید در جریان مجاهدینی که در همین سورهٴ مبارکهٴ انفال گذشت آمده آیه چهارم سوره انفال که از علیت نسبت به ذات اقدس الهی خبر داد این بود ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ در نوبتهای قبل اشاره شد که برخیها عند اللهاند و برخیها الله عندهم است آنجا که سخن از عند الله بودن است که یک شخصی عند الله برود این اوج صعود را نشان میدهد که انسان به برکت عنایت الهی به جایی میرسد که ﴿عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ قرار میگیرد نظیر آنچه در سوره قمر آمده است که ﴿إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ انسان بالا میرود و عند اللهی میشود نتیجه این عندیت همان اقتدار است اگر کسی ﴿عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ قرار گرفت خب میشود مقتدر چنین انسانی مستجاب الدعوه است یا صاحب معجزه است یا صاحب کرامت است و مانند آن زیرا ﴿عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ قرار گرفته است اگر کسی عند الملیک است بالأخره دارای ملک و سلطه خواهد بود و عند مقتدر قرار گرفت دارای قدرت خواهد بود اینها همان انبیا هستند اولیا هستند ائمه (علیهم السلام) هستند دارای معجزهاند دارای کرامتند و مؤمنین خاص هم که خودشان نمیدانند که چه میگذرد گاهی میبینید یک دعایی میکنند و میروند و یک مشکل کسی حل میشود اصلاً معلوم نیست که این در اثر دعای آن مؤمن بود خود مؤمن نظیر لیله قدر در بین افراد عادی مستور است خب خود ائمه (علیهم السلام) مشخصاند ولی اولیای الهی نظیر لیله قدر در بین افراد مستورند این چنین نیست که خود آن شخص بداند گاهی میدانند که مورد عنایت الهی هستند ولی گاهی هم نمیدانند خوبیاش هم در این است که ندانند گاهی ممکن است خدای ناکرده انسان نتواند این مقام را حفظ کند ولی بالأخره اگر کسی ﴿عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ شد کار مالکانه و مقتدرانه انجام میدهد گاهی هم نه این چنین نیست که انسان عند الله بشود فیض خدا ظهور خاص خدا که همه اینها مربوط به مقام فعل الهی است نه مقام ذات خدا عنده قرار میگیرد که فرمود: «انا عند المنکسرة قلوبهم» این هم یک مهر و لطف خاص خداست که انسان در همان حالت انکسار یک عاطفهای و انعطافی و لطفی را احساس میکند با همه دل شکستگی میسازد و رنج نمیبرد حالا اگر از آن انکسار لذت نبرد رنجور هم نمیشود یک کسی با او هست که قدرت صدر به او میدهد و این حال را او تحمل میکند و برای او گواراست و مانند آن خب درباره زینب کبری (صلوات الله و سلامه علیها) که فرمود: «ما رأیت الا جمیلا» از همین سنخهاست خب اگر «انا عند المنکسرة قلوبهم» آن جمال محض اینجا جلوه کرده است نتیجهاش هم این است که حضرت فرمود: «ما رأیت الا جمیلا» آن جمال محض اینجا آمده او هم همین جمال محض را میگفت حضرت هم ـ معاذ الله ـ خلاف نگفت برای اینکه وجود مبارک زین العابدین (سلام الله علیه) فرمود: «انت بحمد الله عالمة غیر معلمه و فهمة غیر مفهمه» این امضای مقام ولایت حضرت زینب است دیگر کسی بدون درس عالم باشد بدون اینکه یک کسی تفهمیم بکند معارف الهی را بفهمد یعنی ولی الله است دیگر خب این نگار به مکتب نرفته نگفت ما صبر میکنیم یا به ما بد نگذشت یا خدا بعد انتقام میگیرد این را در جای دیگر فرمود اما در آغاز مناظره و گفتگو وقتی که آن ملعون از حضرت سؤال کرد که کیف رأیت صنع الله باخیک فرمود «ما رأیت الا جمیلا» نه به ما خوش گذشت فرمود ما که جز خوبی چیزی ندیدیم یک وقت است کسی میگوید صبر میکنیم انتقام گرفته میشود یا بد نبود اینها تعبیرات دیگر است این هست یا میفرماید به ما خوش گذشت این هم یک تعبیر دیگر است اما حصر بکند که فرمود جز خوبی ما چیزی ندیدیم این برای آن است که کسی که با او بود و حرف او را میشنید «انا عند المنکسرة قلوبهم» آن جمیل محض است کسی که با جمیل محض در مقام ظهور و فعل مانوس است خب «ما رأیت الا جمیلا» دیگر پس این مقام عندیت اگر بنده در پیشگاه خدا باشد که از آیه 4 سوره انفال برمیآید ﴿لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ محصولش هم ﴿عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ سوره قمر است که بازدهاش معجزه است کرامت است قادرانه سخن گفتن است و مطمئن بودن سخن گفتن است و مانند آن یک وقت است که نه انسان در حال ضعف احساس خستگی نمیکند در حال مصیبت احساس تلخی نمیکند این معلوم میشود «انا عند المنکسرة قلوبهم» او را ادراک کرده در این سورهٴ مبارکهٴ از عندیت سخن به میان آمده اما نه از هر دو عندیت از عندیت انسان مؤمن در پیشگاه الهی که ﴿لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ و اما اینکه ذات اقدس الهی به فرشتگان فرمود که من با شما هستم یا نسبت به مؤمنین فرمود هراسی نداشته باشید من با شما هستم معیت بالاتر از اعانت است چون اعانت لازم نیست که خود معین آنجا ظاهر بشود با ابزار و وسائل اگر چنانچه ظاهر شد کار کرد باز اعانت است اعانت است اغاثه است استجابت است اما فثبت الذین فضا انی معکم آیه 12 سوره انفال این بود ﴿إِذْ یُوحی رَبُّکَ إِلَی الْمَلائِکَةِ أَنّی مَعَکُمْ﴾ من با شما ملائکه هستم درباره مجاهد این تعبیر اینجا نیست البته که من با او هستم آن ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا﴾ در جای دیگر هست ﴿اِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ﴾ و مانند آن اما اینجا به ملائکه نفرمود که من شما را کمک میکنم فرمود من با شمایم خب با ملائکه بودن غیر از آن است که معین ملائکه باشد معاون ملائکه باشد مغیث ملائکه باشد و مانند آن پس معیت حساب خاص خود را دارد و عندیت حساب مخصوص خود را ولایت هم این چنین است حالا تتمه اسمای حسنایی که مربوط به این سوره است در نوبت بعد.
«و الحمد لله رب العالمین»
احکام اسلام تدریجی است
کسی بمیرد و بستگان و ارحام و اقارب سببی و نسبی نداشته باشد آن گاه نوبت به ولای افک و ضمان جریره میرسد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ إِلاّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی اْلأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرٌ ٭ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ ٭ وَ الَّذینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾
اینکه فرمود کفار نسبت به یکدیگر ولا دارند در نبوتهای قبل اشاره شد که اینها گرچه نسبت به یکدیگر روح تکالب و اختلاف و بغضاء و عداوت دارند به دلیل همان آیه سورهٴ مبارکهٴ حشر که فرمود: ﴿تَحْسَبُهُمْ جَمیعًا وَ قُلُوبُهُمْ شَتّی ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ﴾ ولی وقتی اسلام و دین الهی مطرح شد الکفر ملة واحده علیه اسلام تهاجم میکنند این چنین نیست که اینها واقعاً نسبت به یکدیگر هم دارای نصرت خاص و محبت مخصوص باشند در جریان ولایی که در جاهلیت بود و اسلام آن را تدریجاً تعدیل کرد و نه تعطیل مطالبی است که باید اینجا بازگو بشود در جاهلیت وقتی با یکدیگر عقد و پیمان و عهد برقرار میکردند میگفتند که دمک دمی ثارک ثاری حربک حربی سلمک سلمی عرضتنی و عرضتک تطلب بی و اطلب بک و تعقل انی یعنی تو به عنوان عاقله دیه مرا در مورد عقل میپردازی و اعقل عنک من هم دیه عاقله تو را میپردازم یعنی در حد پرداخت دیه جزء عاقله تو هم بود این صورت تعهد اینهاست این تعهد را گاهی از او به عنوان یمین یاد میکردند این یمین یا به معنای هلک السوگند است که روی این مواد سوگند یاد میکردند یا اینکه در هنگام این تعهد دست راست هر کدام از دو طرف با دست راست دیگری تماس داشت همین دستی که حالا هم میدهند از این جهت این را اَیمان میگفتند حالا اَیمان یا هم به معنای یمین یعنی سوگند است یا نه یمنی یا یمنی تماس دست راست با دست راست این در جاهلیت بود الآن هم هست قبل از اسلام بود الآن هم هست بین مسلمین هست بین غیر مسلمین هم به تعبیر قرآنی هم این است که ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ که آن هم باز اشاره میشود این باعث میشد که از یکدیگر ارث میبردند در جاهلیت بنا بر این بود و اسناد این فعل هم که گفتند ﴿عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ که آیهاش را خواهیم خواند این یا برای آن است که این تعهد به وسیله حرف و یمین و سوگند برقرار میشد از این جهت گفتند عقد یمین یا نه وقتی که طرفین تعهد میکردند دست به یکدیگر میدادند یمنی با یمنی تماس میگرفت از این جهت میگفتند ﴿عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ در حقیقت خود انسان عاقد و متعهد است نه یمین حالا این تعهد را گاهی با دست دادن گاهی با یمین و سوگند میبستند از این جهت عقد به یمین اطلاق پیدا میکرد این کار در جاهلیت رواج داد که میگفتند میراث بالعقد است و آنها از راه تعهد یکدیگر را وارث میدانستند از اقارب آنها خبری نبود اسلام که آمد چون احکامش تدریجی است اول کاری با این نحو از توریث نداشت بعد جریان ارث بردن از راه هجرت و مانند آن را مطرح کرد که فرمود آنهایی که مهاجرند انصارند اینها ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ در بخش سوم از راه اقارب ارث را توصیف کرده است پس وقتی که اسلام ظهور کرد اول همان وضعی را که جاهلیت داشتند با همان وضع اینها را کاری نداشت که حالا یا ساکت بود یا امضا کرد یا حکم الهی در این زمینه چیزی نازل نشد در صدر اسلام بر همان وضع ﴿عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ ارث میبردند بعد از راه هجرت و نصرت بعد هم از راه قرابت حالا بحث در این است که اینگونه از تعهدهایی که در جاهلیت بود و در صدر اسلام هم فی الجمله امضا شد رأساً به وسیله آیه ﴿أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ﴾ نقض شد یا تقیید شد شافعی و مانند آن نظرشان این است که این کاملا منسوخ شد حنفیها میگویند اذا اسلم رجلٌ علی ید رجلٍ و تعاقدا علی ان یتعاملا و یتوارثا این صح اگر کسی غیر مسلمان بود و به دست مسلمان اسلام آورد به چنین تعهدی را بستند برابر او ارث میبرد به نظر ما امامیه اینگونه از تعهدها با رعایت برخی از قیود میشود جزء زمان جریره که ضمان جریره یکی از مراحل ارث است در صورتی که بستگان نسبی و سببی میت نباشند کسی بمیرد و بستگان و ارحام و اقارب سببی و نسبی نداشته باشد آن گاه نوبت به ولای افک و ضمان جریره میرسد پس این تعهدی را که در جاهلیت بود که میگفتند سلمک سلمی حربک حربی من تعهد خسارتهای تو را میکنم دیههای تو را متعهدم تو هم همچنین البته با تنظیم برخی از شرایط ممکن بود بعضی از کارها که مشروع نبود و در جاهلیت جزء مواد تعهد بود آن را شارع مقدس رد کرده است باید این بررسی بشود ولی زمان جریره در محدوده آن شروط مشروع در اسلام امضا شده است منتها در صورتی که اقارب نسبی و سببی نباشد ارث میبرند که این همان ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ هست که خواهد آمد بنابراین اینکه فرمود: ﴿و أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ﴾ این تقیید کرد در حقیقت نه نسخ کرده باشد آنچه در سورهٴ مبارکهٴ احزاب آمده است این میتواند شرح همین بخشها باشد آیه 6 سورهٴ مبارکهٴ احزاب این است ﴿النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللّهِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُهاجِرینَ﴾ در آیه محل بحث یعنی سوره انفال آن طرف اولویت را ذکر نفرمود فرمود: ﴿أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کتاب﴾ اما اینجا فرمود که ارحام از مهاجر و انصار اولی هستند ﴿وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللّهِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُهاجِرینَ﴾ خب چون این اولویت تعیین است از نظر تعیینی است و نه تفصیلی لذا هم طبقات ارث به نحو تعیین است نه تفصیل و هم آن تقدم اقارب بر اولیای زمان جریره به نحو تعیین است نه تفضیل اینکه فرمود از مؤمنین و مهاجرین اولی هستند این این چنین نیست که مهاجر و مؤمن در طبقه بعد قرار بگیرد اگر در بین مؤمنین و مهاجرین نه انصار و مهاجرین از مؤمنین و مهاجرین اینها کسانی که با آنها زمان جریره عقد زمان جریره بستند آن گاه آنها هم ارث میبرند منتها در صورت نبود طبقات سببی و نسبی در بخشهایی که مربوط به میراث است دو چیز را قرآن کریم استثنا کرد و مقدم بر میراث دانست یکی دین یکی وصیت ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصی بِها أَوْ دَیْنٍ﴾ البته دین مقدم بر وصیت و بر تکلیف است گرچه در لفظ وصیت قبل از دین ذکر شده است ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصی بِها أَوْ دَیْنٍ﴾ یا ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَیْنٍ﴾ و مانند آن در آیه 6 سورهٴ مبارکهٴ احزاب جریان وصیت را ذکر فرمود منتها جریان دین را ذکر نکرد فرمود: ﴿أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللّهِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُهاجِرینَ إِلاّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلی أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفًا﴾ مگر نسبت به اصدقا و دوستان ایمانیتان یک معروفی را بخواهید انجام بدهید یعنی وصیت کنید چون معروف در اینجا بر همان وصیت تطبیق شده است اگر کسی وصیت کرد که از ثلثش چیزی به اولیای او یعنی به اصدقا و دوستان ایمانی او عطا کند این مقدم بر ارث است حتی بر ارث طبقه اول بنابراین ارث طبقاتی دارد طبقه اول و دوم و سوم که هر طبقهآی مقدم بر طبقه بعدی است و تقدمش هم به نحو تعیین است نه تفضیل که ﴿أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ﴾ مسئله ولای جریره و زمان جریره نسخ نشده بلکه تاخیر افتاد به عقب افتاد یعنی بعد از فقدان اقارب و ارحام مسئله وصیت جلو افتاد که مسئله وصیت و دین مقدم بر اصل مسئله میراث است قبل از اینکه مال به ورثه برسد تثلیث میشود ثلثش که میت وصیت کرده است خارج میشود دینش خارج میشود بعد ثلثش خارج میشود بعد با حفظ آن طبقات توزیع میشود پس آنچه که در آیه محل بحث آمده ﴿أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ﴾ این در حد اولویت تعیینی است و آن ولای جریره و امثال آن را نسخ نکرده است بلکه تاخیر انداخت آیه 33 سورهٴ مبارکهٴ نساء که قبلاً بحث شد آن هم در همین زمینه پیامی دارد آیه 33 سورهٴ مبارکهٴ نساء این بود ﴿وَ لِکُلِّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ یعنی گذشته از پدر و مادر و گذشته از بستگان و انصار آنهایی که ایمانتان یقین بسته است آنها هم موالیاند و از ماترک میت ارث میبرند ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ إِنَّ اللّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ شَهیدًا﴾ نصیب والدان را نصیب اقربون را نصیب کسانی که پیمان بستید عطا کنید خب این ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ که حالا اسناد عقد به یمین یا برای آن است که یمین به معنای حرف و سوگند است و ابزار پیمان است و این پیمان به ابزار اسناد داده شد یا نه چون طرفین پیمان وقتی تعهد کردند دست میدهند یمنی با یمنی تماس میگیرد گفتند ﴿عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ و مانند آن وگرنه انسان عاقل است نه اینکه یمین عاقل باشد یا یمنی عاقل باشد نه یمین عاقل است و نه یمنی اسناد عقل به ایمان بدون عنایت و تسامح نیست مصححاش همان امور یاد شده است پس این ولایی که در اثر تعهد پدید آمد این منتفی نشده بلکه به تاخیر افتاد خب.
مطلب بعدی آن است که این آیه محل بحث درباره وصیت ساکت است و آیه سورهٴ مبارکهٴ احزاب درباره وصیت هست و آنجا قرینه متصل هست نسبت به این آیه سوره انفال قرینه منفصل است حالا یا تقیید منفصل یا تخصیص منفصل بالأخره ﴿إِلاّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلی أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفًا﴾ مقید یا مخصص عموم یا اطلاق آیه محل بحث است مطلب دیگر آن است که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن تعهدها را امضا کرده است این چنین نبود که آن تعهدها را نقض کرده باشد منتها جایش را تاخیر انداخت سورهٴ مبارکهٴ انفال قبل از سورهٴ مبارکهٴ نساء و احزاب نازل شده است سوره احزاب بعد از جریان جنگ بدر یکی دو سال بعد نازل شد مربوط به خندق و اینهاست لذا برخی از آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ احزاب هست چون بعد از سورهٴ مبارکهٴ انفال نازل شد تواند شارح و مشرف نسبت به آیات سورهٴ مبارکهٴ انفال باشد.
مطلب دیگر آن است که البته مربوط به بحثهای فعلی ما نیست اگر یک سؤالی هست مربوط به بحث باشد اگر چنانچه مربوط به بحث نیست تعرضش آسان نیست گاهی گفته میشود که چون در جنگها وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی روی تل و تپهای میرفتند الله اکبر میگفتند وقتی پایین میآمدند سبحان الله میگفتند و مثلاً روی همین تناسب شایسته است انسان وقتی برمیخیزد الله اکبر بگوید مینشیند سبحان الله بگوید گاهی این چنین سؤال مطرح است که در قرآن کریم تسبیح را به حال نشستن اسناد نداده است بلکه به حال ایستادن اسناد داده است در سورهٴ مبارکهٴ طور پایان سوره طور آیه 48 این است ﴿وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حینَ تَقُومُ﴾ در اینجا نفرمود کبّر ربک حین تقوم بلکه فرمود: ﴿سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حینَ تَقُومُ﴾ باید توجه کرد که تسبیح در اینگونه از موارد همان به معنای نماز و عبادت است نه در مقابل تکبیر در سورهٴ مبارکهٴ طه آنجا مشخص فرمود آیه 130 سورهٴ مبارکهٴ طه به این صورت است ﴿فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ﴾ یک، ﴿وَ قَبْلَ غُرُوبِها﴾ دو، ﴿وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ﴾ سه و چهار که حالا چطور آناء اللیل سه و چهار شد ﴿وَ أَطْرافَ النَّهارِ﴾ پنج، ﴿لَعَلَّکَ تَرْضی﴾ این کریمه 130 سورهٴ مبارکهٴ طه ناظر به نمازهای پنجگانه است فرمود: ﴿فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ﴾ که نماز صبح است ﴿وَ قَبْلَ غُرُوبِها﴾ که نماز عصر است ﴿وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ﴾ که مغربین است نماز مغرب و عشاء ﴿وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ﴾ که نماز ظهر است نماز صبح و نماز ظهر و نماز عصر و نماز مغرب و نماز عشاء از این کریمه نمازهای پنجگانه استفاده میشود آیه بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ طور هم آن ناظر به تسبیح به معنای صلاة است نه تسبیح در مقابل تکبیر وگرنه آنچه که در غزوات پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اتفاق میافتاد این بود که حضرت وقتی که در این مسافرت بالای تپهای و تلی میآمدند الله اکبر میگفتند سرازیر میشدند سبحان الله میگفتند این یادآور آن دو مقام است انسان وقتی یک برجستگی و رفعتی را احساس میکند میداند که این از طرف ذات اقدس الهی آمده و او از هر بزرگی بزرگتر است لذا وقتی به رفعتی رسید الله اکبر میگفت وقتی تنزل میکند خود را در حال نقص میبیند ذات اقدس الهی از این نقص تنزیه میکند تقدیس میکند تسبیح میکند میگوید سبحان الله وگرنه در حال کمال جای سبحان الله نیست در حال نقص هم جای تکبیر نیست این تناسبی است که آن ذکر با این حال دارد یک وقت است که نه شخص میخواهد ذکر بگوید و ثواب ببرد خب این همیشه هست در هر حالی هر ذکری بگوید ذکر الله است ... علی کل حال اما این دیگر سیر و سلوک نشد سالک آن است که برابر حال خود ذکر میگوید هر حالی را که پیدا کرده است مناسبت آن ذکر میگوید.
مطلب دیگر آن است که چون اصلاً در ضمن این اگر آن خصوصیات ذکر الهی نماز و اینها نباشد آنچه را که در سورهٴ مبارکهٴ جمعه و مانند آن آمده است که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللّهَ ذِکْرًا کَثیرًا﴾ تهدیدی به این پنج وصف دیگر با آن ذکر کثیر هماهنگ نیست حالا که نمیتواند مقید آن ذکر کثیر باشد ذکر مطلق یعنی نام خدا و یاد خدا این حد و مرزی ندارد لذا فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللّهَ ذِکْرًا کَثیرًا﴾ از اینکه به این چهار پنج بخش تقسیم کرده است معلوم میشد یک ذکر مخصوص است ذکر مخصوص همان صلاة است که ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْری﴾
مطلب دیگر آن است که معمولاً در بخش پایانی از سوره عصاره آن سوره طرح میشد که هم خلاصه آن سوره بازگو میشود هم زمینهای باشد برای سوره بعدی مخصوصاً سوره انفال و سوره توبه که برخی بر آنند که اینها جمعاً یک سورهاند و سوره توبه دنباله سوره انفال است که ابن عباس یک چنین نظری دارد و میگوید اگر در طلیعه سورهٴ مبارکهٴ توبه بسم الله الرحمن الرحیم نیست این نه برای آن است که آن سوره مستقل است معذلک بسم الله ندارد بلکه او تتمه سورهٴ مبارکهٴ انفال است خب به هر تقدیر اگر ما در آن جمعبندیهایی که نسبت به سایر سور هم داشتیم اینجا هم معمول بشود برای نظم بحث مناسب است و تناسبی هم با سورهٴ مبارکهٴ توبه خواهد داشت سورهٴ مبارکهٴ انفال از آن جهت که در مدینه نازل شده است خصوصیات سوره مدنی را دارد خصوصیتهای سوره مدنی آن است که بسیاری از احکام در مدینه نازل شد مسئله جنگ و صلح در مدینه نازل شد اسیر گیری و فدیه و جزیه و امثال ذلک در مدینه نازل شد بسیاری از بحثهای مربوط به نفاق در مدینه نازل شد و مانند آن مناظرات و مهاجههایی که با اهل کتاب داشتند در مدینه نازل میشد توصیه اهل کتاب در مدینه بود و مانند آن در مکه اینها یکسره مشرک بودند و علیه اسلام صریحاً برنامهریزی میکردند و مسلمانها در ضعف و تقیه بودند البته زمینه نفاق ممکن است در مکه باشد و کسی نمیتواند انکار کند لکن آنها به صورت منافق عمل نمیکردند که مثلاً ظاهراً با مسلمانها باشند باطناً کفار باشند بودند هم بسیار کم بود این است که چهره. نفاق در مکه خیلی شفاف نیست در مدینه است که شفاف است آیات فراوانی دارد و ... هم زیاد است گرچه عدهای ثابت کردند که اصل نفاق و زمینه توطئه منافقانه در خود مکه هم دیده شده بنابراین خطوط کلی سور مکی درباره اصول دین اعتقادات خطوط کلی اخلاق خطوط کلی حقوق خطوط کلی فقه و مانند آن اصل عبادت اصل زهد اصل تزکیه اصل تعلیم کتاب و حکمت و مانند آن اما ریز و تفسیر اینها در سور مدنی است اگر ما میبینیم بسیاری از احکام فقهی و حقوقی و اخلاقی در سوره انفال آمده برای آن است که این در مدینه نازل شد نه در مکه این یک مطلب مطلب دیگر که اختصاصی به مکی یا مدنی بودن ندارد سوره شناسی نه از نظر مکی یا مدنی بودن بلکه محتوای سوره چیست آن را اسمای حسنای آن سوره بیان میکند بسم الله الرحمن الرحیمی که در آغاز هر سوره است این چون مشترک لفظی است و 114 باز نازل شده است یک بار در اثنای سورهٴ مبارکهٴ نمل 113 بار هم در آغاز این 114 سوره جز سوره توبه که بسم الله ندارد این 113 بار که نازل شده است 113 تا معنا دارد نه اینکه مشترک معنوی باشد آن اولهیت آن رحمانیت آن رحیمیتی که در هر سوره است مناسب با همان سوره خواهد بود این چنین نیست که با یک رحمانیت مطلقه خاص بدون تعیین و تهدید مطالب هر سوره تثبیت شده باشد اسمای حسنایی که در پایان آیات هر سوره است این تعلیل و برهان مضمون آن سوره است ما اگر خواستیم محتوای یک آیه را بررسی کنیم آن اسم حسنی که در پایان آن آیه آمده است آن را اگر بررسی کردیم به محتوای آن آیه میرسیم این درباره آیه شناسی درباره سوره شناسی هم اگر ما خواستیم عصاره سورهٴ مبارکهٴ انفال را ارزیابی کنیم باید ببینیم اسمای حسنایی که ذات اقدس الهی در این سوره به کار برد چند تاست بین فرادی و مثنای اینها فرق بگذاریم چند تای اینها به تنهایی استعمال شدند چند تای اینها ضمیمه با اسم دیگر استعمال شدند به صورت تناکح اسماء درآمدند چون اسمها وقتی تناکح دارند یعنی دو تا اسم کنار هم قرار میگیرد پایان آیه ذکر میشود معنایش این است که آن مضمون آن آیه آن محتوای آن آیه نتیجه نکاح این دو اسم است ما هم در جریان شفاعت هم از ذات اقدس الهی چنین چیزی را مسئلت میکنیم اینکه میگوییم «الهی اللهم عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک» چون هر جا فضل باشد عدل یقیناً هست یعنی خدایا وقتی ما را به محکمهات دعوت کردی ما با اسمای حسنای تو روبرو هستیم اگر بخواهی با منتقم و قهار و امثال ذلک عمل بکنی البته همه اینها زیر مجموعه عدل است یعنی عدل انتقام عادلانه قهر عادلانه شدید البطش عادلانه این طور نیست که ـ معاذ الله ـ اینها بدون عدل باشد ولی خدایا آن کرسی قضا را به دست عدل به تنهایی نده اگر کرسی قضا را به دست عدل به تنهایی دادی قهراً قهر عادلانه بطش عادلانه انتقام عادلانه سریع الحساب بودن عادلانه و مانند آن ظهور میکند «اللهم عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک» وحده در حقیقت یقیناً عدل که هست خدایا ما را که در کنار محکمه قضا در قیامت احضار میکنی قاضی محکمه عدل نباشد بلکه عدل و فضل این دو تایی کنار هم بنشینند و از ما سؤال بکنند و ما جواب بدهیم خب عدل آمیخته با فضل میشود شفاعت شفع است نه وتر این وسیله شفاعت که شفع میشود زمینه میشود جفت میشود فضل خدا با عدل خدا آن به وسیله برکت ولایت اهل بیت است ائمه (علیهم السلام) دخالت کنند وساطت کنند و مانند آن این معنای شفاعت است که ذات اقدس الهی به عنوان عدل محض در محکمه ظهور پیدا نکند بلکه عدل با فضل او در محکمه ظهور پیدا کند چون عادل است آن حسنات ما محسوب میشود چون فاضل است سیئات ما بخشوده میشود پس ما نه از این جهت نگرانیم که حسنهای از حسنات ما از حساب خارج بشود نه از آن جهت نگرانیم که سیئهای از سیئات ما به حساب بیاید خب این شفع و جفت شدن فضل و عدل وسیله میطلبد که شفعاء به اذن خدا این نقش را دارند در فهمیدن آیات هم این چنین است گاهی یک اسم از اسمای حسنی در پایان آیه ذکر میشود این علت تحلیلگر مضمون آن آیه است گاهی دو اسم از اسمای حسنی ذکر میشود تناکح این دو اسم عهدهدار تبیین مضمون و محتوای آن آیهاند.
مطلب دیگر آن است که آنچه که به حسب ظاهر البته نیاز به شمارش مستأنف دارد در سورهٴ مبارکهٴ انفال قرار گرفته است این است که عنوان عزیز عنوان حکیم عنوان علیم عنوان سمیع غفور رحیم مولی نصیر بصیر قدیم این تقریباً ده اسم است که قرار گرفت منتها این اسمای دهگانه برخی تنهایی ذکر شدند مثل اینکه در همین پایان سورهٴ مبارکهٴ انفال آیه 75 آمده است ﴿أَنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾ گاهی هم با قید ذکر شده است مثل ﴿عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴾ و مانند آن گاهی هم به عنوان سمیعٌ علیم یا حکیمٌ علیم و مانند آن آمده است که چند اسم از اسمای حسنای الهی کنار هم ذکر شد ما اگر این اسامی را تا حدودی فرادی و مثنی بررسی کنیم و بخواهیم روی علم الاسماء تفسیر بکنیم و قرآن برای ما حل بشود نه تفسیرهای عادی این یک راه خوبی است که ما این اسمای حسنی را تحلیل بکنیم معنایش را بفهمیم به مضامینش آشنا بشویم به مؤداهایش معتقد بشویم بعد سعی کنیم مظهر این اسماء قرار بگیریم اگر مظهر این اسماء قرار گرفتیم آن گاه معنای آیات سورهٴ مبارکهٴ انفال به خوبی برای ما روشن خواهد شد همه سور این چنین است منتها حالا بحث کنونی ما در سوره انفال است
مطلب دیگر آن است که ذات اقدس الهی گذشته از آن اسمای دهگانه یک سلسله ظهورات فعلی هم در همین سورهٴ مبارکهٴ انفال ارائه کرده است و آن معیت است علیت است و ولایت و مانند آن معیت هم این است که خدا با مؤمنین است با مجاهدین نستوه است فرمود اگر شما صابر باشید خدا با شماست چه اینکه فرمود مردان الهی که ایمان کامل دارند پیش خدا درجاتی دارند عند الله درجاتی دارند چه اینکه وعده داد که خداوند مولای شماست شما تحت ولایت الهی هستید و مانند آن پس معیت خدا از یک سو علیت عبد نسبت به ذات اقدس الهی از سوی دیگر ولایت الهی از سوی سوم اینها هم عصارهای است که اگر کسی با این عناوین و ظهورات الهی مانوس باشد محتوا و پیام سورهٴ مبارکهٴ انفال را بهتر درک میکند در جریان اینکه خدا با شما هست و تاییدتان میکند هراسی نداشته باشید در جریان مجاهدینی که در همین سورهٴ مبارکهٴ انفال گذشت آمده آیه چهارم سوره انفال که از علیت نسبت به ذات اقدس الهی خبر داد این بود ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ در نوبتهای قبل اشاره شد که برخیها عند اللهاند و برخیها الله عندهم است آنجا که سخن از عند الله بودن است که یک شخصی عند الله برود این اوج صعود را نشان میدهد که انسان به برکت عنایت الهی به جایی میرسد که ﴿عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ قرار میگیرد نظیر آنچه در سوره قمر آمده است که ﴿إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ انسان بالا میرود و عند اللهی میشود نتیجه این عندیت همان اقتدار است اگر کسی ﴿عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ قرار گرفت خب میشود مقتدر چنین انسانی مستجاب الدعوه است یا صاحب معجزه است یا صاحب کرامت است و مانند آن زیرا ﴿عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ قرار گرفته است اگر کسی عند الملیک است بالأخره دارای ملک و سلطه خواهد بود و عند مقتدر قرار گرفت دارای قدرت خواهد بود اینها همان انبیا هستند اولیا هستند ائمه (علیهم السلام) هستند دارای معجزهاند دارای کرامتند و مؤمنین خاص هم که خودشان نمیدانند که چه میگذرد گاهی میبینید یک دعایی میکنند و میروند و یک مشکل کسی حل میشود اصلاً معلوم نیست که این در اثر دعای آن مؤمن بود خود مؤمن نظیر لیله قدر در بین افراد عادی مستور است خب خود ائمه (علیهم السلام) مشخصاند ولی اولیای الهی نظیر لیله قدر در بین افراد مستورند این چنین نیست که خود آن شخص بداند گاهی میدانند که مورد عنایت الهی هستند ولی گاهی هم نمیدانند خوبیاش هم در این است که ندانند گاهی ممکن است خدای ناکرده انسان نتواند این مقام را حفظ کند ولی بالأخره اگر کسی ﴿عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ شد کار مالکانه و مقتدرانه انجام میدهد گاهی هم نه این چنین نیست که انسان عند الله بشود فیض خدا ظهور خاص خدا که همه اینها مربوط به مقام فعل الهی است نه مقام ذات خدا عنده قرار میگیرد که فرمود: «انا عند المنکسرة قلوبهم» این هم یک مهر و لطف خاص خداست که انسان در همان حالت انکسار یک عاطفهای و انعطافی و لطفی را احساس میکند با همه دل شکستگی میسازد و رنج نمیبرد حالا اگر از آن انکسار لذت نبرد رنجور هم نمیشود یک کسی با او هست که قدرت صدر به او میدهد و این حال را او تحمل میکند و برای او گواراست و مانند آن خب درباره زینب کبری (صلوات الله و سلامه علیها) که فرمود: «ما رأیت الا جمیلا» از همین سنخهاست خب اگر «انا عند المنکسرة قلوبهم» آن جمال محض اینجا جلوه کرده است نتیجهاش هم این است که حضرت فرمود: «ما رأیت الا جمیلا» آن جمال محض اینجا آمده او هم همین جمال محض را میگفت حضرت هم ـ معاذ الله ـ خلاف نگفت برای اینکه وجود مبارک زین العابدین (سلام الله علیه) فرمود: «انت بحمد الله عالمة غیر معلمه و فهمة غیر مفهمه» این امضای مقام ولایت حضرت زینب است دیگر کسی بدون درس عالم باشد بدون اینکه یک کسی تفهمیم بکند معارف الهی را بفهمد یعنی ولی الله است دیگر خب این نگار به مکتب نرفته نگفت ما صبر میکنیم یا به ما بد نگذشت یا خدا بعد انتقام میگیرد این را در جای دیگر فرمود اما در آغاز مناظره و گفتگو وقتی که آن ملعون از حضرت سؤال کرد که کیف رأیت صنع الله باخیک فرمود «ما رأیت الا جمیلا» نه به ما خوش گذشت فرمود ما که جز خوبی چیزی ندیدیم یک وقت است کسی میگوید صبر میکنیم انتقام گرفته میشود یا بد نبود اینها تعبیرات دیگر است این هست یا میفرماید به ما خوش گذشت این هم یک تعبیر دیگر است اما حصر بکند که فرمود جز خوبی ما چیزی ندیدیم این برای آن است که کسی که با او بود و حرف او را میشنید «انا عند المنکسرة قلوبهم» آن جمیل محض است کسی که با جمیل محض در مقام ظهور و فعل مانوس است خب «ما رأیت الا جمیلا» دیگر پس این مقام عندیت اگر بنده در پیشگاه خدا باشد که از آیه 4 سوره انفال برمیآید ﴿لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ محصولش هم ﴿عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ سوره قمر است که بازدهاش معجزه است کرامت است قادرانه سخن گفتن است و مطمئن بودن سخن گفتن است و مانند آن یک وقت است که نه انسان در حال ضعف احساس خستگی نمیکند در حال مصیبت احساس تلخی نمیکند این معلوم میشود «انا عند المنکسرة قلوبهم» او را ادراک کرده در این سورهٴ مبارکهٴ از عندیت سخن به میان آمده اما نه از هر دو عندیت از عندیت انسان مؤمن در پیشگاه الهی که ﴿لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ و اما اینکه ذات اقدس الهی به فرشتگان فرمود که من با شما هستم یا نسبت به مؤمنین فرمود هراسی نداشته باشید من با شما هستم معیت بالاتر از اعانت است چون اعانت لازم نیست که خود معین آنجا ظاهر بشود با ابزار و وسائل اگر چنانچه ظاهر شد کار کرد باز اعانت است اعانت است اغاثه است استجابت است اما فثبت الذین فضا انی معکم آیه 12 سوره انفال این بود ﴿إِذْ یُوحی رَبُّکَ إِلَی الْمَلائِکَةِ أَنّی مَعَکُمْ﴾ من با شما ملائکه هستم درباره مجاهد این تعبیر اینجا نیست البته که من با او هستم آن ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا﴾ در جای دیگر هست ﴿اِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ﴾ و مانند آن اما اینجا به ملائکه نفرمود که من شما را کمک میکنم فرمود من با شمایم خب با ملائکه بودن غیر از آن است که معین ملائکه باشد معاون ملائکه باشد مغیث ملائکه باشد و مانند آن پس معیت حساب خاص خود را دارد و عندیت حساب مخصوص خود را ولایت هم این چنین است حالا تتمه اسمای حسنایی که مربوط به این سوره است در نوبت بعد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است