- 54
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 55 تا 61 سوره انفال
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 55 تا 61 سوره انفال"
این چنین نیست که هر کسی که کفر ورزید فوراً ذات اقدس الهی به حیات او خاتمه بدهد
اگر کسی با خدا بود ذات اقدس الهی هم کمک غیبی را بهره او میکند هم کمک مردمی را .
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ٭ الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ ٭ فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ لِلْعالَمینَ ٭ وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ ٭ وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ ٭ وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فی سَبیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ ٭ وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ﴾
عطف یک معطوف بر معطوف علیه اگر با فاء انجام شد نشانه ترتب است در آیه اول فرمود: ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ نفرمود و هم لا یومنون اگر عطف به فاء نشان میدهد که عدم ایمان مترتب بر آن رسوب کفر است آن چنان کفر در دلهای اینها رسوخ کرد و رسوب یافت که دیگر ایمان نمیآوردند بنابراین تنها تشابه گذشته و آینده نیست بلکه تفرع آینده بر گذشته است لذا با واو عطف نفرمود و با فاء عطف کرد.
مطلب دوم آن است که گرچه ظاهراً این مربوط به کفار صدر اسلام است لکن اصلش برای همیشه الی یوم القیامه زنده است مصادیقش در هر عصری متفاوت است از وجود مبارک امیرالمومنین (سلام الله علیه) نقل شد من وقتی وارد بصره شدم جریر را به عنوان نماینده رسمی خودم به پیش معاویه فرستادم گذشته از آن استحقاق اصلی دینی که برای خلافت داشتم و گذشته از آن نصب نبوی که از طرف ذات اقدس الهی انجام شد شوری و بیعت مردمی را هم تذکر دادم که مردم با من بیعت کردند و من خلیفه رسمی مسلمینم و شما دست از این محاربه بردارید او کتاب مرا و بیعت مرا و عهد مرا رد کرد و نبذ کرد و نقض کرد لذا من هم به آیه ﴿فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ﴾ عمل کردهام چون این کریمه که دارد ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً﴾ نشانه آن است که اختصاصی به مشرکین و کفار و اهل کتاب معاصر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ندارد این ﴿الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ﴾ تا آن بخشهای پایانی همان طوری که معاصرین پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را شامل میشود معاصرین ائمه (علیهم السلام) و جانشینان او را هم شامل میشود زیرا این آیه هم حکمش تا روز قیامت هست هم تلاوتش این طور نیست که با رحلت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا رخت بربستن آن کفار پیام این آیه و حکم این آیه از بین رفته باشد لذا در روایت دیگر از وجود مبارک ابی جعفر امام باقر (سلام الله علیه) رسیده است که این بر بنی امیه قابل انطباق است منتها تعبیری که در روایت است این است فی باطن القرآن در اینجا این باطن همان تطبیق و جری است نیازی به آن باطن معنوی نیست بالأخره این عموم لفظ شامل میشود و هیچ اختصاصی به مورد نزول ندارد پس این دو تا روایت که یکی از خود حضرت امیر (سلام الله علیه) نقل شده است و یکی از وجود مبارک ابی جعفر (علیه السلام) نقل شده است که این مربوط به بنی امیه است یعنی درباره بنی امیه هم کاملاً قابل تطبیق است.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ﴾ معنایش این نیست که اگر آنها شما را غافلگیر کردند به جنگ شما مبادرت کردند شما تشریط کنید آنها را متفرق کنید تا پشتوانه اینها و پشتیبانهای اینها عبرت بگیرند بلکه شما هم آماده باشید اگر آنها هم حمله کردند شما غافلگیر نشوید این ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ ناظر به آن است پس تنها ﴿فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ﴾ نیست با آمادگی قبلی شما هم همراه خواهد بود هم ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ و هم اینکه ﴿فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ﴾ که هرگز غافلگیر نشوید شما بالأخره باید آمادگیتان را حفظ کنید.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ﴾ هرگز مردم را به توکل محض وادار نمیکند ترغیب نمیکند در سوره 47 که به نام مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است آن آیه قبلاً مکرر خوانده شد که ﴿لَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ﴾ یعنی اگر ذات اقدس الهی میخواست بساط شرک و کفر را بردارد نیازی به شما نبود هرگز به شما احتیاج نداشت ولی جهان طبیعت بر تکامل استوار است آیه 4 سوره 47 این است ﴿فَإِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتّی إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمّا فِداءً حَتّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها ذلِکَ﴾ عمده این ذیل آیه است فرمود: ﴿وَ لَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ﴾ اگر ذات اقدس الهی میخواست از خود کفار و مشرکین انتصار میگرفت انتصار یعنی انتقام انتقام میگرفت ﴿وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ﴾ خب اگر هر کسی کافر شد ذات اقدس الهی با ﴿فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ اْلأَرْضَ﴾ یا ﴿سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیّامٍ﴾ و مانند آن از مسایل پیشبینی نشده به حیات آنها خاتمه میدهد که دیگر کسی به کمال شهادت و جهاد فی سبیل الله نمیرسد فرمود این چنین نیست که هر کسی که کفر ورزید فوراً ذات اقدس الهی به حیات او خاتمه بدهد میتواند اما خب کمال شما در جهاد است ﴿وَ لَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ وَ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ﴾ خب بنابراین وظیفه ما مکلفین را هم روشن کرده است اما به ما وعده نصرت غیبی و امداد الهی را هم داده است پس جمع بین توکل و عمل جمع بین توسل و عمل جمع بین امداد مردمی و امداد غیبی این جمع به توحید برمیگردد نه اینکه خدا و خلق خدا خدا و مردم این چنین نیست اگر کسی با خدا بود ذات اقدس الهی هم کمک غیبی را بهره او میکند هم کمک مردمی را چون مردم حقیقتاً سربازان الهیاند ستاد الهیاند ﴿وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاّ هُوَ﴾ ﴿وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ مردم حقیقتاً آن ابزار ذات اقدس الهی هستند نه اینکه خدا و مردم خدا و خدا و خدا و خدا سراسر آسمان و زمین ستاد الهیاند نیروی حقاند آن وقت ذات اقدس الهی این نیرو را گاهی به کمک انسان میفرستند گاهی هم میبینید که سلب توفیق میکند خب پس ما از آن جهت که مکلفیم موظفیم که وظیفه خود را تا آن مقداری که در توان ماست عمل کنیم بعد هم وقتی پیروز شدیم بگوییم که لله الحمد چون ﴿وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمی﴾ یک اصل کلی است ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ یک اصل کلی است آنچه در آیه 4 سوره 47 آمده است آن است که مبادا کسی خیال کند اگر حق با اوست باید یک معجزه غیبی مشکل او را حل کند بنای عالم بر این نیست اگر بنای عالم بر این بود که بدون اسباب و علل ظاهری کار انجام بگیرد میشد بهشت آن دیگر دنیا نبود در بهشت البته این طور است انسان هر چه بخواهد پیشش حاضر است نیازی به ابزار دارد او اگر عسل خواست ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی﴾ آن عسل چون با ایمان حاصل میشود دیگر زنبور نمیخواهد پشه و مگس هم کنارش جمع نمیشوند سایر انهار هم همین طور است اما دنیا حساب دیگری دارد این دنیا «الیوم عملٌ و لاحساب و غداً حسابٌ و لا عمل» بنابراین در آیه بحث ما را با توکل و عمل هماهنگ کرده است فرمود تا آنجا که میتوانید باید به اعتماد قدرت غیبی انجام بدهید بقیه را هم ذات اقدس الهی انجام میدهد وقتی هم که به مقصد رسیدید باز هم میفهمید که آن مقداری هم که انجام دادید به توفیق الهی بود و حاسبوا انفسکم هم یک نحوه عمل است یعنی خودتان را محاسبه بکنید ببینید که طبق وظیفه عمل کردید یا نکردید اگر طبق وظیفه عمل کردید که شکر کنید که این هم شکر وظیفه شماست و اگر هم به وظیفه عمل نکردید که توبه کنید انابه کنید که آن هم وظیفه است حساب الهی که نیست حساب خود انسان است با خودش بنابراین اینکه فرمود: ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ﴾ بلافاصله فرمود: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ تا معلوم بشود که توکل بر خدا و توسل به اسمای حسنای الهی و انبیا و اولیا (علیهم الصلاة و علیهم السلام) هرگز انسان را از آن وظیفه اولی و تکلیف رسمی او معاف نمیکند تا آنجا که مقدور اوست عمل میکند و آنجا که مقدور او نیست و خیلی هم مانده به مقصد برسد آنجا را توکل دارد توسل دارد و مانند آن تا آخر این دو اصل را حفظ میکند هم توکل الهی و هم توسل همان آن «اعقل و توکل» همین است که با توکل زانوی شتر را عقال بکن اعقل یعنی عقال بکن .. اوائل انسان خیال میکند این مقدار را توانست انجام میدهد بقیه را متوکلاً علی الله بعد وقتی به مقصد رسید میبیند آن مقداری هم که عمل کرده عنایت الهی بود آن فکرش آن تصمیمش آن ارادهاش آن تهیه مبانی و مقدماتش هم باز به عنایت الهی بود لذا سرانجام آن آیه سوره ابراهیم و امثال آن را میخواند که ﴿وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ اعتراف میکند که این میشود توحید ربوبی خب پس بنابراین هم امداد غیبی در کار است هم وظیفه مردمی بعد این وظیفه مردمی هم جزء امدادهای الهی خواهد بود چون ﴿وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ این در جریان ﴿مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ برخی از مفسران گفتند حتی یک خضابی که یک مجاهد به محاسن سفید در میدان جبهه انجام میدهد برای حضور در میدان جبهه انجام میدهد آن هم مشمول این مِن قوه است یعنی همین که این دشمن را مرهوب راهب میکند خائف میکند و در طرف مقابل احساس پیری نمیکند همین مشمول ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ است در ذیل این آیه روایاتی است که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اینگونه فرمود: «الا ان القوه هو الرمی الا هو الرمی الا هو الرمی» سه بار فرمود که تیراندازی را فراموش نکنید این بیان مصداق کامل است وگرنه نیروهای دفاعی اختصاصی به تیراندازی ندارد چه اینکه رمی هم که در آن روایت آمده است اختصاصی به تیر تراشیده شده مانند آن ندارد الآن موشک رمی است بمب رمی است و مانند آن هر چه که از جایی به جای دیگر پرت بشود و سبب هلاکت فراهم بکند رمی است خواه تیر چوبی باشد یا تیر فلزی باشد خواه چیز دیگر بنابراین آن حدیث شریف که از وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است بیان مصداق رایج است هرگز منحصر نیست چه اینکه منحصر به رمی هم نخواهد بود ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ که البته این قوههای فرهنگی هم در کنار قوههای نظامی ملحوظ است که در نوبتهای قبل اشاره شد و برای اینکه جریان خودروی آن روز رباط خیل بود در قبال خودروهای فعلی این کلمه ﴿وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ﴾ را از باب ذکر خاص بعد از عام علیحده فرمودند این رباط یا مصدر از فعال است و مبالغه را میرساند یعنی خیل مربوطه است یا نه آن جاهایی که این اسبهای آماده حمله را میبندند آن مکان را هم میگفتند رباط تا حدودی در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ آل عمران چون آیه پایانی ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا﴾ ﴿أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقینَ﴾ آنجا بحث مبسوطی درباره مرابطه شده است که مرابطه نظامی یعنی چه مرابطه با ولی عصر و امام زمان (ارواحناه فداه) یعنی چه در آنجا حدیثی است که «رابطوا مع امامهم المنتظر رابطوا مع امامکم» و مانند آن همه اینها مصادیق این مرابطه است ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا﴾ خب مرابطه درجاتی دارد که بارزترین مرابطه نظامی همین رباط الخیل است بستن اسب آماده کردن اسب و نگهداری و نگهبانی اسب برای حمله پایگاه نظامی همان محل بستن است محل بستن اسب را میگویند رباط هم مکان را میگویند هم این رباط به معنی مربوط خیل مربوط را از او به عنوان رباط الخیل یعنی الخیل المربوطه آن هم در حد دفاع گفتند جایز است در حد مخاصمه مقابل الآن اگر چنانچه مسلمانها به همان کارهای عادیشان هم بپردازند مشرکین دست برمیدارند منتها مسلمانها از آن ابزاری که دارند استفاده نمیکنند اگر از آن ابزار استفاده بکنند دیگر نیازی به این جنگها هم نیست الآن بیش از پنجاه کشور است آن روزها همه این پنجاه کشور در اختیار حکومت اسلامی بود یعنی از قلب فرانسه تا این بخشهای وسیع آسیای میانه همه اینها را آن حاکم اسلامی اداره میکرد چون بعد از فتح امپراطوری ایران و روم بالأخره اسلام در این فلات وسیع حاکم بود الآن به صورت پنجاه کشور درآمده آن روز که یک کشور بیشتر نبود خب الآن اگر اینها حالا وحدت نیست اتحاد باشد باز هم جلوی کفار را میتوانیم بگیریم ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ﴾ این نظیر گاهی ذکر عام بعد از خاص است و گاهی ذکر خاص بعد از عام برای اهمیت آن که بعضی مثلاً ذکر جبرئیل و اسرافیل میکائیل بعد از این ملائکه برده میشود یا نماز بعد از ذکر الله گفته میشود برای اینکه مصداق بارز ذکر است اینجا هم ذکر خاص بعد از عام است برای اهمیت آنجا چون در ذیل آیه ﴿خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ این حدیث آنجا از وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) نقل شد که به حضرت عرض کردند «بقوة القلوب ام بقوة الابدان» فرمود: «بقوة القلوب بقوة الابدان» ﴿خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ هم خوب معارف را بفهمید به او ایمان بیاورید اهل قلم خوبی باشید و هم میتوانید خوب دفاع کنید بالأخره آدم باید احدی الحسنین داشته باشد شما ببینید خیلی از این جوانها حالا چه طلبه چه دانشجو یا نیروی بسیجی اینها خیلیهایشان دعا میکنند که توفیق شهادت نصیبشان بشود خب این دعای خوبی است اگر آدم بداند بالاتر از شهادت نصیبش میشود خب چرا آن را دعا نکند انسان دعا بکند خدایا آن توفیق را به من بده اثر قلمی من بهتر از خون شهید باشد اینکه راه که هست که پس اگر «قلم علما افضل من دماء الشهدا» است خب چرا آدم آن بالایی را نخواهد این شهادت یک کار آسانی است یعنی آدم میرود به میدان جبهه و میجنگد و چند تا گلوله میزند و یک گلوله هم میخورد و وقتی که گلوله خورد دیگر روح و ریحان است دیگر رنجی ندارد مهمان انبیا و اولیا است و مانند آن اما عالم شدن که کار آسانی نیست این چهل پنجاه سال شب و روز با شیطان باید بجنگد به دنبال زید و عمرو نباشد نه فریب کسی را بخورد نه کسی را بخواهد فریب بدهد خوب بفهمد و برای رضای خدا بفهمد اینها جان کندن نیست که نصیب آدم عادی بشود البته اگر کسی این طور شد اثر قلمی او از دماء شهدا بالاتر است آنگاه «یرجح اؤ یرجحوا اثر مداد العلماء علی قلم» امام (رضوان الله علیه) با یک اعلامیه یک جهانی را زنده میکرد آن اثر قلمی از خون شهید بالاتر است اگر کسی بتواند به آن مرحله اعلی برسد چرا به آن مرحله عالی اکتفا بکند البته آن خیلی سخت است اگر یک عالمی رفته یک جایی یک خدمتی کرده بعد یک کسی آمده مردم به طرف او رو آوردند اگر او هیچ تکان نخورد معلوم میشود برای رضای خدا کار میکرده اما اگر گلهاش شروع شد که مردم عجب مردم خوش استقبال و بد بدرقهاند مگر ما چه اشکالی داشتیم این معلوم میشود در طی این مدت در تحت ولایت خودش بود نه ولایت الهی این برای خودش داشت کار میکرد خب اگر کسی برای رضای خدا دارد کار میکند حرف الهی در سینه یعنی این چهار صباح این چهار صباح دیگری دیگر این است که این کار آسانی نیست این نه در خواب آدم را ول میکند نه در بیداری ول میکند نه در تنهایی ول میکند نه در بحث آدم را ول میکند اگر آدم دائماً ملازم خودش باشد از اوایل خیلی سخت است بعد کم کم یک مقداری آرام میشود خب آن را دعا بکند خدایا توفیقی بدهد که مداد قلم من مداد یعنی مرکب مداد قلم من اثر قلم من اگر بالاتر از خون شهید نباشد لااقل در حد خون شهید باشد حالا جنگ نیست آدم آرزوی این مقام را داشته باشد خوب است دیگر خب حالا اگر آدم بتواند به آنجا برسد چرا آن دعا را نکند حالا یا اگر بیگانه حمله کرد جهاد اصغر شد اگر بیگانه حمله نکرد تهاجم فرهنگی شد خب هزاران شهید آدم میتواند تربیت کند اگر جوانهایی در معرض تهاجم قلمهای مسموم بودند چهار تا شبهه شنیدند چهار تا جواب هم شنیدند چهار بار توقف کردند چهار بار تحرک هم نصیبشان شد این جنگ و گریز بود و بود و بود و بود تا زمان مرگشان خب این مات شهیدا خب اینکه در روایات دارد اگر کسی «مات علی حب الاهل البیت ولو فی فراشه مات شهیدا» همین است دیگر چه کسی را ما بگوییم شهید در جریان جهاد اصغر کسی که تیر میزند و تیر میخورد بالأخره تسلیم نمیشود در میدان جنگ میمیرد میگوییم شهید خب چه کسی را میگوییم شهید در میدان جهاد اکبر این کسی که تا آخر عمر چهار تا وسوسه میشنود چهار بار برمیگردد چهار تا شبهه دارد چهار بار برمیگردد چهار تا کجراهه دارد چهار بار برمیگردد چهار تا تیر میزند با شیطان چهار تا تیر میخورد و تسلیم نمیشود و تا آخر عمر همچنان هست و دیگر لازم نیست که معصوم باشد که این مات شهیدا اگر هنرمند بود شیطان را به اسارت گرفت خب او دیگر ولی کامل الهی است و اگر ـ معاذ الله ـ تحت اسارت شیطان رفت که هیچ چیز خب آدم میتواند با آثار قلمی خود عده زیادی از این جوانها را شهید در میدان جهاد اکبر بکند شهید در میدان جهاد اکبر یعنی چه یعنی کسی که چهار تا تیر میزند چهار تا تیر میخورد و تسلیم نمیشود بالأخره تا آخر این است که در روایات دارد اگر کسی به محبت و اعتقاد ولایت و اهل بیت (علیهم السلام) بمیرد ولو «فی فراشه مات شهیدا» این حکم فقهی را که ندارد که حکم کلامی را دارد نه معنایش این است که دیگر غسل نمیخواهد با لباس دفنش کنید معنایش این است که اثر شهادت را از نظر درجه و مقام و ثواب و کمال داراست خب آدم میتواند اینها را از خدا بخواهد دیگر مصادیق هر موردی را البته شامل میشود دیگر مصداق داشته باشد ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ﴾ یک وقتی خودروهای زرهی است یک وقتی اسب است یک وقتی استر است یک وقتی هم میبینید هواپیما است یک وقتی هم که کشتیهای جنگی است بر..
مطلب دیگر آن است که فرمود آنجایی که عمل شما کاربرد دارد هم عملتان کم است هم کاربردش کم است اما آنجا که عنایت الهی هم منطقهاش وسیع است و هم کاربردش زیاد مگر الآن شما نمیدانید که دشمنان شما تا کجا صف بستند چه کسانی پشت صحنهاند آنها که توطئهگرند آن اتاق توطئه و اتاق فرمان توطئه را که نمیدانید آن را ما میدانیم شما همان مقداری که میدانید به همان طرف تیر بیاندازید برای شما کافی است من این هراس را در دلهای آنهایی که پشت این صحنهاند توطئهگرند شما اصلاً نمیشناسید آنها را تا آنها را بترسانید من آنها را خائف میکنم ﴿وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ﴾ این مِن دونهم نه یعنی من غیرهم چون اگر دون به معنی غیر باشد که خود آخرین میفهماند او را دیگر فرمود یک عده هستند که عدو خدایند عدو شمایند یا مشرکاند یا اهل کتاباند یا منافقاند که شما میشناسید بعضی به عنوان نفاق شناخته شدهاند بعضیها نفاقشان آن قدر مستور است که شما نمیتوانید بشناسید اینها پشت صحنهاند اینها غیر از کسانی هستند که اینها هم عدو الله هستند و عدوکماند غیر از عدو الله و عدوکم نیستند از این جهت هم عدو الله هستند و هم عدوکم منتها عدو خدا و عدو مردم بعضیهایشان معلوماند و بعضیها مستور شما معروفها را میشناسید مستورها را که نمیشناسد که و منظور از ﴿وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ﴾ نه یعنی من غیرهم دون به معنی غر نیست چون اگر به معنی غیر باشد خود آخرین میفهماند فرمود یک عده هستند که در این اقلیمهای اطراف هستند در این جهات دیگر هستند در آن گوشه کنارها هستند و شاید دم دست شما هم باشند و شما هم ندانید شما اگر وظیفهتان را انجام بدهید من هم آن امداد غیبی را دارم و هم رهبت و هراس این را در دلهای آنها میاندازم اینکه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) منصور به رعب بود آن هم همین است وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) هم منصور به رعب بود یعنی هراس اینها در دل دیگران باعث پیروزی اینها میشد چون این دشمنان شما عدو خدا هستند اعتقادی به خدا و قیامت و اینها ندارند آن امدادهای غیبی ما میآیند چون عدو شما هم هستند در عین حال که امدادهای غیبی میآید شما هم باید حرکت کنید چون عدو وحی و نبوت و قرآن و اینها هستند پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) کاملاً باید به میدان بیاید همه باید به میدان بیایند یک عدهای هستند که در گوشه و کنارها هستند آنها هم عدو اللهاند عدو رسول اللهاند عدو الناساند ولی شما نمیشناسید آنها را ما میدانیم عدو کیست و محب کیست آنها را هم میترسانیم ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ﴾ و این آخرین نه یعنی غیر از عدو خدا و عدو الناس یک آخرین دیگر هم هستند نه این آخرین هم بالأخره یا عدو اللهاند یا عدو الناساند یا هر دو ولی رقمشان غیر از اینهاست که شما میدانید اینها در گوشه و کنارها هستند من دونهم نه یعنی من غیرهم ﴿وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ﴾ خب در جریان جهاد بالأخره کمک مالی هم لازم است حالا یا خود مجاهد کمک مالی میکند یا آن کسی که بر او واجب کفایی است و خودش حضور پیدا نکرده کمک مالی میکند و اصل کمک مالی در جهاد لازم و انسان هم طبعاً به مال علاقمند است ﴿وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا﴾ جم یعنی انبوه نه مال انبوه حب انبوه ولو آدم مال کمی هم داشته باشد حبش نسبت به این مال کم انبوه است خیلی این مال را میخواهد خب طبعاً هم این طور است غالب مردم هم این طورند ﴿وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا﴾ یک وقت است میفرماید ﴿الَّذی جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ﴾ آن محبوب زیاد است یک وقت است نه آن مال جمع نشده و اعداد نشده و به رقم نیامده ﴿الَّذی جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ﴾ نیست مال فراوان نیست مال کم است ولی انسان به همین مال کم حب فراوان دارد فرمود طبع بشر این است که مال دوست است زیاد هم دوست دارد حالا میخواهد مال زیاد باشد خواه مال کم برای اینکه این را درمان کند فرمود که ﴿وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فی سَبیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ﴾ اولاً آنچه را که در راه ذات اقدس الهی میدهید وظیفه شماست لکن ما او را به عنوان قرض از شما طلب میکنیم قرض الحسنه است قرض الحسنه در کتاب و سنت به معنای قرض الحسنه مصطلح نیست که کسی به کسی وام بدهد این یک مصداقی از مصادیق قرض الحسنه است هر عمل خیری قرض الحسنه است نماز قرض الحسنه است روزه قرض الحسنه است حج و زکات قرض الحسنه است جهاد قرض الحسنه است ذات اقدس الهی فرمود به من قرض بدهید این برای تشویق است به دلیل اینکه من به شما اجر میدهم معلوم میشود کار است دیگر خب اجرت مال کاری است که انسان برای دیگری انجام میدهد تعبیر تشویقیاش همین است که انسان برای خودش کار میکند خدا به انسان مزد میدهد تعبیر اجر همین است فرمود به من قرض بدهید گوشهای از این قرض الحسنه این قرض الحسنه متعارف است که انسان به دیگری وام میدهد صدقه هم قرض الحسنه است عبادتها هم قرض الحسنه است درس و بحث قرض الحسنه است هر کار خیری که انسان قربة الی الله انجام بدهد قرض الحسنه است خب فرمود این مالی که شما انفاق میکنید خب یک وظیفه شرعی است لکن من توفیه میکنم توفیه نشانه آن است که ما یک عهدی داریم عقدی داریم پیمانی بستند من به عهدم وفا میکنم خب پس معلوم میشود که شما که در راه خدا انفاق کردید مثل اینکه به من وام دادید و من وامدار شما هستم نفرمود اگر شما در راه خدا انفاق کردید خدا اینقدر به شما حسنه میدهد فرمود ما وفا میکنیم این وفا نشانه آن است که یک عهد ضمنی در بستر او هست یعنی من طرف تعهد یعنی من وامدارم یعنی از شما قرض گرفتم من به عهدم وفا میکنم این تعبیر وفاست.
مطلب دیگر این است که این مال شما را ما همین مال شما را چند برابر برمیگردانیم مگر شما مال نمیخواهید در روز قیامت میبینید که کل این اموال به آن صورت درآمده همین مال خودتان را میبینید یا عند الموت میبینید چطور آنکه مرحوم کلینی به دیگری نقل کرده است سرمایه داری که حقوق الهی را تأدیه نکرده هنگام احتضار میبیند که تمام اموال او را دارند آتش میزنند مال که آتش نمیخورد آن بخل است که آتش میخورد این طوق لعنت طوق لعنت که میگویند همین است دیگر در آن کریمه است که ﴿سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ که خواندیم این بخل میشود طوق لعنت این مال را الآن ورثه با قاهقاه خنده دارند توزیع میکنند همین مال را این محتضر میبیند که دارند آتش میزنند و دلش میسوزد خب فرمود در حقیقت آن عملی که به این مال تعلق گرفته به این صورت درمیآید فرمود اولاً آنچه را که شما انفاق میکنید ما به عنوان قرض تلقی میکنیم نه رایگان در وفا هم میکنیم عین او را بدون کم و زیاد البته اضافه هم که بدون کم اضافه هم خواهد آمد ﴿وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فی سَبیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ﴾ این ﴿لا تُظْلَمُونَ﴾ به معنای نقص نیست که در سورهٴ مبارکهٴ کهف آمده ظلم لغتاً به معنای نقص است آیه 33 سورهٴ مبارکهٴ کهف این است که ﴿کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئًا﴾ که هر دو باغ میوههای خودشان را دادند هیچ کدامشان ظلم نکردند ظَلَمَ یعنی نَقَصَ ما ظلمت الشجر درخت ظلم نکرد یعنی در میوه دادن کوتاه نیامد نقصی نکرد اینجا هم لم تظلم یعنی لم تنقص یعنی 33 سورهٴ مبارکهٴ کهف اما جریان محل بحث یعنی آیه 60 سوره انفال که مسئله حقوقی است همان ظلم مصطلح را میفهماند نه به معنای مطلق نقص باشد این و اعدوا هشدار به کفار هم هست انذار کفار هم هست کفار که به خدا معتقد نیستند تا بگویند که امداد غیبی به سود مسلمین است علیه ما لذا این اعدوا لهم آنها را هم انذار میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
این چنین نیست که هر کسی که کفر ورزید فوراً ذات اقدس الهی به حیات او خاتمه بدهد
اگر کسی با خدا بود ذات اقدس الهی هم کمک غیبی را بهره او میکند هم کمک مردمی را .
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ٭ الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ ٭ فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ لِلْعالَمینَ ٭ وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ ٭ وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ ٭ وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فی سَبیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ ٭ وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ﴾
عطف یک معطوف بر معطوف علیه اگر با فاء انجام شد نشانه ترتب است در آیه اول فرمود: ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ نفرمود و هم لا یومنون اگر عطف به فاء نشان میدهد که عدم ایمان مترتب بر آن رسوب کفر است آن چنان کفر در دلهای اینها رسوخ کرد و رسوب یافت که دیگر ایمان نمیآوردند بنابراین تنها تشابه گذشته و آینده نیست بلکه تفرع آینده بر گذشته است لذا با واو عطف نفرمود و با فاء عطف کرد.
مطلب دوم آن است که گرچه ظاهراً این مربوط به کفار صدر اسلام است لکن اصلش برای همیشه الی یوم القیامه زنده است مصادیقش در هر عصری متفاوت است از وجود مبارک امیرالمومنین (سلام الله علیه) نقل شد من وقتی وارد بصره شدم جریر را به عنوان نماینده رسمی خودم به پیش معاویه فرستادم گذشته از آن استحقاق اصلی دینی که برای خلافت داشتم و گذشته از آن نصب نبوی که از طرف ذات اقدس الهی انجام شد شوری و بیعت مردمی را هم تذکر دادم که مردم با من بیعت کردند و من خلیفه رسمی مسلمینم و شما دست از این محاربه بردارید او کتاب مرا و بیعت مرا و عهد مرا رد کرد و نبذ کرد و نقض کرد لذا من هم به آیه ﴿فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ﴾ عمل کردهام چون این کریمه که دارد ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً﴾ نشانه آن است که اختصاصی به مشرکین و کفار و اهل کتاب معاصر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ندارد این ﴿الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ﴾ تا آن بخشهای پایانی همان طوری که معاصرین پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را شامل میشود معاصرین ائمه (علیهم السلام) و جانشینان او را هم شامل میشود زیرا این آیه هم حکمش تا روز قیامت هست هم تلاوتش این طور نیست که با رحلت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا رخت بربستن آن کفار پیام این آیه و حکم این آیه از بین رفته باشد لذا در روایت دیگر از وجود مبارک ابی جعفر امام باقر (سلام الله علیه) رسیده است که این بر بنی امیه قابل انطباق است منتها تعبیری که در روایت است این است فی باطن القرآن در اینجا این باطن همان تطبیق و جری است نیازی به آن باطن معنوی نیست بالأخره این عموم لفظ شامل میشود و هیچ اختصاصی به مورد نزول ندارد پس این دو تا روایت که یکی از خود حضرت امیر (سلام الله علیه) نقل شده است و یکی از وجود مبارک ابی جعفر (علیه السلام) نقل شده است که این مربوط به بنی امیه است یعنی درباره بنی امیه هم کاملاً قابل تطبیق است.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ﴾ معنایش این نیست که اگر آنها شما را غافلگیر کردند به جنگ شما مبادرت کردند شما تشریط کنید آنها را متفرق کنید تا پشتوانه اینها و پشتیبانهای اینها عبرت بگیرند بلکه شما هم آماده باشید اگر آنها هم حمله کردند شما غافلگیر نشوید این ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ ناظر به آن است پس تنها ﴿فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ﴾ نیست با آمادگی قبلی شما هم همراه خواهد بود هم ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ و هم اینکه ﴿فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ﴾ که هرگز غافلگیر نشوید شما بالأخره باید آمادگیتان را حفظ کنید.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ﴾ هرگز مردم را به توکل محض وادار نمیکند ترغیب نمیکند در سوره 47 که به نام مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است آن آیه قبلاً مکرر خوانده شد که ﴿لَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ﴾ یعنی اگر ذات اقدس الهی میخواست بساط شرک و کفر را بردارد نیازی به شما نبود هرگز به شما احتیاج نداشت ولی جهان طبیعت بر تکامل استوار است آیه 4 سوره 47 این است ﴿فَإِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتّی إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمّا فِداءً حَتّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها ذلِکَ﴾ عمده این ذیل آیه است فرمود: ﴿وَ لَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ﴾ اگر ذات اقدس الهی میخواست از خود کفار و مشرکین انتصار میگرفت انتصار یعنی انتقام انتقام میگرفت ﴿وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ﴾ خب اگر هر کسی کافر شد ذات اقدس الهی با ﴿فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ اْلأَرْضَ﴾ یا ﴿سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیّامٍ﴾ و مانند آن از مسایل پیشبینی نشده به حیات آنها خاتمه میدهد که دیگر کسی به کمال شهادت و جهاد فی سبیل الله نمیرسد فرمود این چنین نیست که هر کسی که کفر ورزید فوراً ذات اقدس الهی به حیات او خاتمه بدهد میتواند اما خب کمال شما در جهاد است ﴿وَ لَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ وَ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ﴾ خب بنابراین وظیفه ما مکلفین را هم روشن کرده است اما به ما وعده نصرت غیبی و امداد الهی را هم داده است پس جمع بین توکل و عمل جمع بین توسل و عمل جمع بین امداد مردمی و امداد غیبی این جمع به توحید برمیگردد نه اینکه خدا و خلق خدا خدا و مردم این چنین نیست اگر کسی با خدا بود ذات اقدس الهی هم کمک غیبی را بهره او میکند هم کمک مردمی را چون مردم حقیقتاً سربازان الهیاند ستاد الهیاند ﴿وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاّ هُوَ﴾ ﴿وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ مردم حقیقتاً آن ابزار ذات اقدس الهی هستند نه اینکه خدا و مردم خدا و خدا و خدا و خدا سراسر آسمان و زمین ستاد الهیاند نیروی حقاند آن وقت ذات اقدس الهی این نیرو را گاهی به کمک انسان میفرستند گاهی هم میبینید که سلب توفیق میکند خب پس ما از آن جهت که مکلفیم موظفیم که وظیفه خود را تا آن مقداری که در توان ماست عمل کنیم بعد هم وقتی پیروز شدیم بگوییم که لله الحمد چون ﴿وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمی﴾ یک اصل کلی است ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ یک اصل کلی است آنچه در آیه 4 سوره 47 آمده است آن است که مبادا کسی خیال کند اگر حق با اوست باید یک معجزه غیبی مشکل او را حل کند بنای عالم بر این نیست اگر بنای عالم بر این بود که بدون اسباب و علل ظاهری کار انجام بگیرد میشد بهشت آن دیگر دنیا نبود در بهشت البته این طور است انسان هر چه بخواهد پیشش حاضر است نیازی به ابزار دارد او اگر عسل خواست ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی﴾ آن عسل چون با ایمان حاصل میشود دیگر زنبور نمیخواهد پشه و مگس هم کنارش جمع نمیشوند سایر انهار هم همین طور است اما دنیا حساب دیگری دارد این دنیا «الیوم عملٌ و لاحساب و غداً حسابٌ و لا عمل» بنابراین در آیه بحث ما را با توکل و عمل هماهنگ کرده است فرمود تا آنجا که میتوانید باید به اعتماد قدرت غیبی انجام بدهید بقیه را هم ذات اقدس الهی انجام میدهد وقتی هم که به مقصد رسیدید باز هم میفهمید که آن مقداری هم که انجام دادید به توفیق الهی بود و حاسبوا انفسکم هم یک نحوه عمل است یعنی خودتان را محاسبه بکنید ببینید که طبق وظیفه عمل کردید یا نکردید اگر طبق وظیفه عمل کردید که شکر کنید که این هم شکر وظیفه شماست و اگر هم به وظیفه عمل نکردید که توبه کنید انابه کنید که آن هم وظیفه است حساب الهی که نیست حساب خود انسان است با خودش بنابراین اینکه فرمود: ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ﴾ بلافاصله فرمود: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ تا معلوم بشود که توکل بر خدا و توسل به اسمای حسنای الهی و انبیا و اولیا (علیهم الصلاة و علیهم السلام) هرگز انسان را از آن وظیفه اولی و تکلیف رسمی او معاف نمیکند تا آنجا که مقدور اوست عمل میکند و آنجا که مقدور او نیست و خیلی هم مانده به مقصد برسد آنجا را توکل دارد توسل دارد و مانند آن تا آخر این دو اصل را حفظ میکند هم توکل الهی و هم توسل همان آن «اعقل و توکل» همین است که با توکل زانوی شتر را عقال بکن اعقل یعنی عقال بکن .. اوائل انسان خیال میکند این مقدار را توانست انجام میدهد بقیه را متوکلاً علی الله بعد وقتی به مقصد رسید میبیند آن مقداری هم که عمل کرده عنایت الهی بود آن فکرش آن تصمیمش آن ارادهاش آن تهیه مبانی و مقدماتش هم باز به عنایت الهی بود لذا سرانجام آن آیه سوره ابراهیم و امثال آن را میخواند که ﴿وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ اعتراف میکند که این میشود توحید ربوبی خب پس بنابراین هم امداد غیبی در کار است هم وظیفه مردمی بعد این وظیفه مردمی هم جزء امدادهای الهی خواهد بود چون ﴿وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ این در جریان ﴿مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ برخی از مفسران گفتند حتی یک خضابی که یک مجاهد به محاسن سفید در میدان جبهه انجام میدهد برای حضور در میدان جبهه انجام میدهد آن هم مشمول این مِن قوه است یعنی همین که این دشمن را مرهوب راهب میکند خائف میکند و در طرف مقابل احساس پیری نمیکند همین مشمول ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ است در ذیل این آیه روایاتی است که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اینگونه فرمود: «الا ان القوه هو الرمی الا هو الرمی الا هو الرمی» سه بار فرمود که تیراندازی را فراموش نکنید این بیان مصداق کامل است وگرنه نیروهای دفاعی اختصاصی به تیراندازی ندارد چه اینکه رمی هم که در آن روایت آمده است اختصاصی به تیر تراشیده شده مانند آن ندارد الآن موشک رمی است بمب رمی است و مانند آن هر چه که از جایی به جای دیگر پرت بشود و سبب هلاکت فراهم بکند رمی است خواه تیر چوبی باشد یا تیر فلزی باشد خواه چیز دیگر بنابراین آن حدیث شریف که از وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است بیان مصداق رایج است هرگز منحصر نیست چه اینکه منحصر به رمی هم نخواهد بود ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ که البته این قوههای فرهنگی هم در کنار قوههای نظامی ملحوظ است که در نوبتهای قبل اشاره شد و برای اینکه جریان خودروی آن روز رباط خیل بود در قبال خودروهای فعلی این کلمه ﴿وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ﴾ را از باب ذکر خاص بعد از عام علیحده فرمودند این رباط یا مصدر از فعال است و مبالغه را میرساند یعنی خیل مربوطه است یا نه آن جاهایی که این اسبهای آماده حمله را میبندند آن مکان را هم میگفتند رباط تا حدودی در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ آل عمران چون آیه پایانی ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا﴾ ﴿أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقینَ﴾ آنجا بحث مبسوطی درباره مرابطه شده است که مرابطه نظامی یعنی چه مرابطه با ولی عصر و امام زمان (ارواحناه فداه) یعنی چه در آنجا حدیثی است که «رابطوا مع امامهم المنتظر رابطوا مع امامکم» و مانند آن همه اینها مصادیق این مرابطه است ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا﴾ خب مرابطه درجاتی دارد که بارزترین مرابطه نظامی همین رباط الخیل است بستن اسب آماده کردن اسب و نگهداری و نگهبانی اسب برای حمله پایگاه نظامی همان محل بستن است محل بستن اسب را میگویند رباط هم مکان را میگویند هم این رباط به معنی مربوط خیل مربوط را از او به عنوان رباط الخیل یعنی الخیل المربوطه آن هم در حد دفاع گفتند جایز است در حد مخاصمه مقابل الآن اگر چنانچه مسلمانها به همان کارهای عادیشان هم بپردازند مشرکین دست برمیدارند منتها مسلمانها از آن ابزاری که دارند استفاده نمیکنند اگر از آن ابزار استفاده بکنند دیگر نیازی به این جنگها هم نیست الآن بیش از پنجاه کشور است آن روزها همه این پنجاه کشور در اختیار حکومت اسلامی بود یعنی از قلب فرانسه تا این بخشهای وسیع آسیای میانه همه اینها را آن حاکم اسلامی اداره میکرد چون بعد از فتح امپراطوری ایران و روم بالأخره اسلام در این فلات وسیع حاکم بود الآن به صورت پنجاه کشور درآمده آن روز که یک کشور بیشتر نبود خب الآن اگر اینها حالا وحدت نیست اتحاد باشد باز هم جلوی کفار را میتوانیم بگیریم ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ﴾ این نظیر گاهی ذکر عام بعد از خاص است و گاهی ذکر خاص بعد از عام برای اهمیت آن که بعضی مثلاً ذکر جبرئیل و اسرافیل میکائیل بعد از این ملائکه برده میشود یا نماز بعد از ذکر الله گفته میشود برای اینکه مصداق بارز ذکر است اینجا هم ذکر خاص بعد از عام است برای اهمیت آنجا چون در ذیل آیه ﴿خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ این حدیث آنجا از وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) نقل شد که به حضرت عرض کردند «بقوة القلوب ام بقوة الابدان» فرمود: «بقوة القلوب بقوة الابدان» ﴿خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ هم خوب معارف را بفهمید به او ایمان بیاورید اهل قلم خوبی باشید و هم میتوانید خوب دفاع کنید بالأخره آدم باید احدی الحسنین داشته باشد شما ببینید خیلی از این جوانها حالا چه طلبه چه دانشجو یا نیروی بسیجی اینها خیلیهایشان دعا میکنند که توفیق شهادت نصیبشان بشود خب این دعای خوبی است اگر آدم بداند بالاتر از شهادت نصیبش میشود خب چرا آن را دعا نکند انسان دعا بکند خدایا آن توفیق را به من بده اثر قلمی من بهتر از خون شهید باشد اینکه راه که هست که پس اگر «قلم علما افضل من دماء الشهدا» است خب چرا آدم آن بالایی را نخواهد این شهادت یک کار آسانی است یعنی آدم میرود به میدان جبهه و میجنگد و چند تا گلوله میزند و یک گلوله هم میخورد و وقتی که گلوله خورد دیگر روح و ریحان است دیگر رنجی ندارد مهمان انبیا و اولیا است و مانند آن اما عالم شدن که کار آسانی نیست این چهل پنجاه سال شب و روز با شیطان باید بجنگد به دنبال زید و عمرو نباشد نه فریب کسی را بخورد نه کسی را بخواهد فریب بدهد خوب بفهمد و برای رضای خدا بفهمد اینها جان کندن نیست که نصیب آدم عادی بشود البته اگر کسی این طور شد اثر قلمی او از دماء شهدا بالاتر است آنگاه «یرجح اؤ یرجحوا اثر مداد العلماء علی قلم» امام (رضوان الله علیه) با یک اعلامیه یک جهانی را زنده میکرد آن اثر قلمی از خون شهید بالاتر است اگر کسی بتواند به آن مرحله اعلی برسد چرا به آن مرحله عالی اکتفا بکند البته آن خیلی سخت است اگر یک عالمی رفته یک جایی یک خدمتی کرده بعد یک کسی آمده مردم به طرف او رو آوردند اگر او هیچ تکان نخورد معلوم میشود برای رضای خدا کار میکرده اما اگر گلهاش شروع شد که مردم عجب مردم خوش استقبال و بد بدرقهاند مگر ما چه اشکالی داشتیم این معلوم میشود در طی این مدت در تحت ولایت خودش بود نه ولایت الهی این برای خودش داشت کار میکرد خب اگر کسی برای رضای خدا دارد کار میکند حرف الهی در سینه یعنی این چهار صباح این چهار صباح دیگری دیگر این است که این کار آسانی نیست این نه در خواب آدم را ول میکند نه در بیداری ول میکند نه در تنهایی ول میکند نه در بحث آدم را ول میکند اگر آدم دائماً ملازم خودش باشد از اوایل خیلی سخت است بعد کم کم یک مقداری آرام میشود خب آن را دعا بکند خدایا توفیقی بدهد که مداد قلم من مداد یعنی مرکب مداد قلم من اثر قلم من اگر بالاتر از خون شهید نباشد لااقل در حد خون شهید باشد حالا جنگ نیست آدم آرزوی این مقام را داشته باشد خوب است دیگر خب حالا اگر آدم بتواند به آنجا برسد چرا آن دعا را نکند حالا یا اگر بیگانه حمله کرد جهاد اصغر شد اگر بیگانه حمله نکرد تهاجم فرهنگی شد خب هزاران شهید آدم میتواند تربیت کند اگر جوانهایی در معرض تهاجم قلمهای مسموم بودند چهار تا شبهه شنیدند چهار تا جواب هم شنیدند چهار بار توقف کردند چهار بار تحرک هم نصیبشان شد این جنگ و گریز بود و بود و بود و بود تا زمان مرگشان خب این مات شهیدا خب اینکه در روایات دارد اگر کسی «مات علی حب الاهل البیت ولو فی فراشه مات شهیدا» همین است دیگر چه کسی را ما بگوییم شهید در جریان جهاد اصغر کسی که تیر میزند و تیر میخورد بالأخره تسلیم نمیشود در میدان جنگ میمیرد میگوییم شهید خب چه کسی را میگوییم شهید در میدان جهاد اکبر این کسی که تا آخر عمر چهار تا وسوسه میشنود چهار بار برمیگردد چهار تا شبهه دارد چهار بار برمیگردد چهار تا کجراهه دارد چهار بار برمیگردد چهار تا تیر میزند با شیطان چهار تا تیر میخورد و تسلیم نمیشود و تا آخر عمر همچنان هست و دیگر لازم نیست که معصوم باشد که این مات شهیدا اگر هنرمند بود شیطان را به اسارت گرفت خب او دیگر ولی کامل الهی است و اگر ـ معاذ الله ـ تحت اسارت شیطان رفت که هیچ چیز خب آدم میتواند با آثار قلمی خود عده زیادی از این جوانها را شهید در میدان جهاد اکبر بکند شهید در میدان جهاد اکبر یعنی چه یعنی کسی که چهار تا تیر میزند چهار تا تیر میخورد و تسلیم نمیشود بالأخره تا آخر این است که در روایات دارد اگر کسی به محبت و اعتقاد ولایت و اهل بیت (علیهم السلام) بمیرد ولو «فی فراشه مات شهیدا» این حکم فقهی را که ندارد که حکم کلامی را دارد نه معنایش این است که دیگر غسل نمیخواهد با لباس دفنش کنید معنایش این است که اثر شهادت را از نظر درجه و مقام و ثواب و کمال داراست خب آدم میتواند اینها را از خدا بخواهد دیگر مصادیق هر موردی را البته شامل میشود دیگر مصداق داشته باشد ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ﴾ یک وقتی خودروهای زرهی است یک وقتی اسب است یک وقتی استر است یک وقتی هم میبینید هواپیما است یک وقتی هم که کشتیهای جنگی است بر..
مطلب دیگر آن است که فرمود آنجایی که عمل شما کاربرد دارد هم عملتان کم است هم کاربردش کم است اما آنجا که عنایت الهی هم منطقهاش وسیع است و هم کاربردش زیاد مگر الآن شما نمیدانید که دشمنان شما تا کجا صف بستند چه کسانی پشت صحنهاند آنها که توطئهگرند آن اتاق توطئه و اتاق فرمان توطئه را که نمیدانید آن را ما میدانیم شما همان مقداری که میدانید به همان طرف تیر بیاندازید برای شما کافی است من این هراس را در دلهای آنهایی که پشت این صحنهاند توطئهگرند شما اصلاً نمیشناسید آنها را تا آنها را بترسانید من آنها را خائف میکنم ﴿وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ﴾ این مِن دونهم نه یعنی من غیرهم چون اگر دون به معنی غیر باشد که خود آخرین میفهماند او را دیگر فرمود یک عده هستند که عدو خدایند عدو شمایند یا مشرکاند یا اهل کتاباند یا منافقاند که شما میشناسید بعضی به عنوان نفاق شناخته شدهاند بعضیها نفاقشان آن قدر مستور است که شما نمیتوانید بشناسید اینها پشت صحنهاند اینها غیر از کسانی هستند که اینها هم عدو الله هستند و عدوکماند غیر از عدو الله و عدوکم نیستند از این جهت هم عدو الله هستند و هم عدوکم منتها عدو خدا و عدو مردم بعضیهایشان معلوماند و بعضیها مستور شما معروفها را میشناسید مستورها را که نمیشناسد که و منظور از ﴿وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ﴾ نه یعنی من غیرهم دون به معنی غر نیست چون اگر به معنی غیر باشد خود آخرین میفهماند فرمود یک عده هستند که در این اقلیمهای اطراف هستند در این جهات دیگر هستند در آن گوشه کنارها هستند و شاید دم دست شما هم باشند و شما هم ندانید شما اگر وظیفهتان را انجام بدهید من هم آن امداد غیبی را دارم و هم رهبت و هراس این را در دلهای آنها میاندازم اینکه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) منصور به رعب بود آن هم همین است وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) هم منصور به رعب بود یعنی هراس اینها در دل دیگران باعث پیروزی اینها میشد چون این دشمنان شما عدو خدا هستند اعتقادی به خدا و قیامت و اینها ندارند آن امدادهای غیبی ما میآیند چون عدو شما هم هستند در عین حال که امدادهای غیبی میآید شما هم باید حرکت کنید چون عدو وحی و نبوت و قرآن و اینها هستند پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) کاملاً باید به میدان بیاید همه باید به میدان بیایند یک عدهای هستند که در گوشه و کنارها هستند آنها هم عدو اللهاند عدو رسول اللهاند عدو الناساند ولی شما نمیشناسید آنها را ما میدانیم عدو کیست و محب کیست آنها را هم میترسانیم ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ﴾ و این آخرین نه یعنی غیر از عدو خدا و عدو الناس یک آخرین دیگر هم هستند نه این آخرین هم بالأخره یا عدو اللهاند یا عدو الناساند یا هر دو ولی رقمشان غیر از اینهاست که شما میدانید اینها در گوشه و کنارها هستند من دونهم نه یعنی من غیرهم ﴿وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ﴾ خب در جریان جهاد بالأخره کمک مالی هم لازم است حالا یا خود مجاهد کمک مالی میکند یا آن کسی که بر او واجب کفایی است و خودش حضور پیدا نکرده کمک مالی میکند و اصل کمک مالی در جهاد لازم و انسان هم طبعاً به مال علاقمند است ﴿وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا﴾ جم یعنی انبوه نه مال انبوه حب انبوه ولو آدم مال کمی هم داشته باشد حبش نسبت به این مال کم انبوه است خیلی این مال را میخواهد خب طبعاً هم این طور است غالب مردم هم این طورند ﴿وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا﴾ یک وقت است میفرماید ﴿الَّذی جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ﴾ آن محبوب زیاد است یک وقت است نه آن مال جمع نشده و اعداد نشده و به رقم نیامده ﴿الَّذی جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ﴾ نیست مال فراوان نیست مال کم است ولی انسان به همین مال کم حب فراوان دارد فرمود طبع بشر این است که مال دوست است زیاد هم دوست دارد حالا میخواهد مال زیاد باشد خواه مال کم برای اینکه این را درمان کند فرمود که ﴿وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فی سَبیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ﴾ اولاً آنچه را که در راه ذات اقدس الهی میدهید وظیفه شماست لکن ما او را به عنوان قرض از شما طلب میکنیم قرض الحسنه است قرض الحسنه در کتاب و سنت به معنای قرض الحسنه مصطلح نیست که کسی به کسی وام بدهد این یک مصداقی از مصادیق قرض الحسنه است هر عمل خیری قرض الحسنه است نماز قرض الحسنه است روزه قرض الحسنه است حج و زکات قرض الحسنه است جهاد قرض الحسنه است ذات اقدس الهی فرمود به من قرض بدهید این برای تشویق است به دلیل اینکه من به شما اجر میدهم معلوم میشود کار است دیگر خب اجرت مال کاری است که انسان برای دیگری انجام میدهد تعبیر تشویقیاش همین است که انسان برای خودش کار میکند خدا به انسان مزد میدهد تعبیر اجر همین است فرمود به من قرض بدهید گوشهای از این قرض الحسنه این قرض الحسنه متعارف است که انسان به دیگری وام میدهد صدقه هم قرض الحسنه است عبادتها هم قرض الحسنه است درس و بحث قرض الحسنه است هر کار خیری که انسان قربة الی الله انجام بدهد قرض الحسنه است خب فرمود این مالی که شما انفاق میکنید خب یک وظیفه شرعی است لکن من توفیه میکنم توفیه نشانه آن است که ما یک عهدی داریم عقدی داریم پیمانی بستند من به عهدم وفا میکنم خب پس معلوم میشود که شما که در راه خدا انفاق کردید مثل اینکه به من وام دادید و من وامدار شما هستم نفرمود اگر شما در راه خدا انفاق کردید خدا اینقدر به شما حسنه میدهد فرمود ما وفا میکنیم این وفا نشانه آن است که یک عهد ضمنی در بستر او هست یعنی من طرف تعهد یعنی من وامدارم یعنی از شما قرض گرفتم من به عهدم وفا میکنم این تعبیر وفاست.
مطلب دیگر این است که این مال شما را ما همین مال شما را چند برابر برمیگردانیم مگر شما مال نمیخواهید در روز قیامت میبینید که کل این اموال به آن صورت درآمده همین مال خودتان را میبینید یا عند الموت میبینید چطور آنکه مرحوم کلینی به دیگری نقل کرده است سرمایه داری که حقوق الهی را تأدیه نکرده هنگام احتضار میبیند که تمام اموال او را دارند آتش میزنند مال که آتش نمیخورد آن بخل است که آتش میخورد این طوق لعنت طوق لعنت که میگویند همین است دیگر در آن کریمه است که ﴿سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ که خواندیم این بخل میشود طوق لعنت این مال را الآن ورثه با قاهقاه خنده دارند توزیع میکنند همین مال را این محتضر میبیند که دارند آتش میزنند و دلش میسوزد خب فرمود در حقیقت آن عملی که به این مال تعلق گرفته به این صورت درمیآید فرمود اولاً آنچه را که شما انفاق میکنید ما به عنوان قرض تلقی میکنیم نه رایگان در وفا هم میکنیم عین او را بدون کم و زیاد البته اضافه هم که بدون کم اضافه هم خواهد آمد ﴿وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فی سَبیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ﴾ این ﴿لا تُظْلَمُونَ﴾ به معنای نقص نیست که در سورهٴ مبارکهٴ کهف آمده ظلم لغتاً به معنای نقص است آیه 33 سورهٴ مبارکهٴ کهف این است که ﴿کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئًا﴾ که هر دو باغ میوههای خودشان را دادند هیچ کدامشان ظلم نکردند ظَلَمَ یعنی نَقَصَ ما ظلمت الشجر درخت ظلم نکرد یعنی در میوه دادن کوتاه نیامد نقصی نکرد اینجا هم لم تظلم یعنی لم تنقص یعنی 33 سورهٴ مبارکهٴ کهف اما جریان محل بحث یعنی آیه 60 سوره انفال که مسئله حقوقی است همان ظلم مصطلح را میفهماند نه به معنای مطلق نقص باشد این و اعدوا هشدار به کفار هم هست انذار کفار هم هست کفار که به خدا معتقد نیستند تا بگویند که امداد غیبی به سود مسلمین است علیه ما لذا این اعدوا لهم آنها را هم انذار میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است