display result search
منو
تفسیر آیات 65 تا 67 سوره انفال

تفسیر آیات 65 تا 67 سوره انفال

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 12 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 65 تا 67 سوره انفال":

بر مؤمنین جهاد واجب است.
قرآن یک کتاب علمی و فنی نیست قرآن نور است
آن سلاح معنوی را که مجاهد باید داشته باشد آن رقیب شما ندارد آن سلاح سلاح فقاهت است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَی الْقِتالِ ٭ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ ٭ اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفًا فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللّهِ وَ اللّهُ مَعَ الصّابِرینَ ٭ ما کانَ لِنَبِیِّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْری حَتّی یُثْخِنَ فِی اْلأَرْضِ تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللّهُ یُریدُ اْلآخِرَةَ وَ اللّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ﴾

این کریمه که فرمود ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَی الْقِتالِ﴾ ناظر به حکم فقهی است که تکلیفی به چند شاهد این جمله ﴿إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ﴾ یک جمله خبریه‌ای است که به داعی انشاء و القاء افاده شده است خبر محض نیست نمی‌خواهد بفرماید به اینکه اگر بیست مجاهد مسلمان صابرانه به جبهه رفتند پیروز می‌شوند اما حالا باید بروند یا نروند که خبر محض باشد بلکه جمله خبریه‌ای است به داعی نشان ما شده معنای جمله این است که ﴿إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ﴾ فالیصبروا باید صرف کند و جهاد کند صابرانه جهاد کند شاهد اول این است که صدر آیه به حکم تکلیفی شروع شده فرمود ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَی الْقِتالِ﴾ این امر به امر است در حقیقت بازگشت‌اش به این است که بر مؤمنین جهاد واجب است مثل اینکه خود خدای سبحان می‌فرماید که ﴿فَلْیُقاتِلْ فی سَبیلِ اللّهِ الَّذینَ﴾ کذا و کذا فرق نمی‌کند که خودش بفرماید ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾ یا به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بفرماید که مؤمنین را به قتال تشویق و تحریض بکن ﴿حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَی الْقِتالِ﴾ امر به امر امر است در حقیقت آن هم ترغیبی استحبابی نیست بلکه ترغیب لزومی است شاهد دوم آن است که در آیه بعد فرمود ﴿اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ﴾ پس معلوم می‌شود که قبلاً به صورت تکلیف بود الآن یک تکلیف رقیق تری است قبلاً به اهم تکلیف شد الآن به مهم تکلیف می‌شود اینکه فرمود ﴿اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفًا فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ﴾ این معلوم می‌شود یک تکلیف خفیفی است در قبال یک تکلیف برتر اینها شواهد انشایی بودن این جمله است که گرچه ظاهراً خبر هست ولی معناً انشاء است قهراً که با این شواهد معلوم شد اینها جمله‌های محتوای انشاء دارند نه خبر معنای ﴿إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ﴾ این خواهد بود ﴿إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ ِ﴾ فالیصبروا.

مطلب دیگر آن است که در نوبتهای گذشته اشاره شد که قرآن یک کتاب علمی و فنی نیست قرآن نور است چون نور است مطالب علمی و فنی را با حکم و مواعظ همراه می‌کند که پشتوانه عملی داشته باشد اگر یک حکم فقهی را ذکر می‌کند دنبال‌اش یک حکم کلامی یا اول‌اش یک حکم اخلاقی را هم ذکر می‌کند منتها در فقه هر کدام از اینها توزیع می‌شود و حکم خاص خودش را پیدا می‌کند مثلاً در کتاب صوم در فقه ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ﴾ ذکر می‌شود اما ﴿لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾ و مانند آن دیگر در کتابهای فقهی نیست فقط وجوب صوم در ماه مبارک رمضان به این آیه استشهاد می‌شود ولی قرآن کریم برای اینکه حکم فقهی پشتوانه اخلاقی و کلامی داشته باشد آن مسائل اعتقادی و اخلاقی را هم همراه با حکم فقهی ذکر می‌کند اینجا هم که فرمود ﴿إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ﴾ یعنی ﴿إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ﴾ فالیصبروا دلیل این را هم ذکر فرمود یکی اینکه اگر شما به دستور صدر عمل کنید عامل پیروزی شما است دوم اینکه آن سلاح معنوی را که مجاهد باید داشته باشد آن رقیب شما ندارد آن سلاح سلاح فقاهت است یعنی اسلحه فقاهت آن را شما دادید آنها ندارند ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْلَمُونَ﴾ با اینکه آنها از نظر آهن و مانند آن مسلح‌اند ولی سلاح فقاهت را ندارند آنها نمی‌فهمند فقاهتی یک مبارز آن است که انگیزه او اندیشه او الهی باشد که اولاً بی‌اندیشد که او را امر کرده است چه کسی او را نهی می‌کند چه کسی دستور به جهاد می‌دهد بعد از آن اندیشه جهاد انگیزه جهاد هم داشته باشد که برای چه دارد می‌جنگد برای چه کسی دارد می‌جنگد کافرین که می‌گوید ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا﴾ هم اندیشه‌اش معدود است هم انگیزه‌اش وقتی گفت ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا﴾ علم و اندیشه‌اش محدود است لذا خدای سبحان فرمود ﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّی عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیا ٭ ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾ مبلغ علمی آنها همین است یعنی علمشان تا دنیا می‌رسد از ماورای دنیا نمی‌گذرد که بعد از دنیا چه خبر است انسان که می‌میرد چه می‌شود این را نمی‌گیرد وقتی تا مرگ را می‌دانند و بعد از مرگ را نمی‌دانند ﴿ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾ قهراً اندیشه محدود انگیزه محدود را هم به همراه دارند هدفی هم که آنها دارند همین است که به دنیا برسند زیرا ممکن نیست هدف بالاتر از اندیشه باشد انگیزه بالاتر از اندیشه باشد این که فرضی ندارد اگر علم کسی درباره دنیا شناس حیات انسانی همین بود انسان با مرگ تمام می‌شود دیگر فرضی ندارد که برای بعد از مرگ انگیزه داشته باشد لذا طلحه و زبیر در جریان جنگ جمل همین که اول فاتح شدند و بصره را فتح کردند مستقیماً به بیت المال رفتند و در بیت المال را باز کردند و آن طلا و نقره زرد و سفید را که دیدند گفتند ما به مقصد رسیدیم صریحاً هم اعلام کردند خب چنین گروهی گرفتار سفاهت‌اند نه فقاهت پس وقتی اندیشه محدود شد و انگیزه هم محدود شد انسان داعی ندارد پایمردی کند و اگر یک مقداری فشار دید رها می‌کند چه اینکه کفار این چنین بودند ولی اگر کسی فقیه بود و اندیشه او از دنیا گذشت و سراغ احدی الحسنیین رفت جریان فرزند را طی کرد و مرگ را یک هجرت و میلاد جدید دانست به دنبال چنین اندیشه‌ الهی آن انگیزه الهی هم ظهور می‌کند و او برد معرفتی‌اش از برزخ و مانند آن می‌گذرد چنین شخصی پیام‌اش این است که «صبرا بنی الکرام الموت الا قنطرة» همان توصیه‌ای که وجود مبارک حضرت سید الشهدا (سلام الله علیه) به یاران‌اش در کربلا کرد فرمود «صبراً بنی الکرام» شما فرزندان کرامیتد «ما الموت الا قنطرة» مرگ جز پلی بیش نیست که شما از سر پل مرگ می‌رسید سفر می‌کنید و به بهشت می‌رسید خب اگر کسی این چنین بود اندیشه‌اش فقیهانه است به دنبال اندیشه فقیهانه انگیزه فقیهانه هم هست و فقه هم قسمت مهم‌اش مربوط به آن معارف الهی و جهان بینی است که گوشه‌ای از آن همین فقه رایج حوزوی است اینکه فرمود ﴿لَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ معلوم می‌شود آن تفقهی محمود و ممدوح است و مراد است که به دنبال‌اش انذار را به همراه داشته باشد که در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید این انذار وصف رسمی و برنامه رسمی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود که فرمود قم فانذر بعد به فقیهان هم می‌فرماید به اینکه که حالا که به این مقام فقاهت بار یافتید قومتان را انذار کنید انذار یعنی هراس از قیامت حالا یا از آتش جهنم است یا از شرم حضور انسان می‌ترسد بالأخره یا از هجران الهی هراس دار می‌شود و مهمترین عامل تربیتی هم همان انذار است اگر کسی از این جهت مشکلی نداشته باشد دیگر برای او حل است و اما اگر از این جهت مشکل داشته باشد ـ معاذ الله ـ چیزی برای او اصل نیست اگر کسی می‌دانست که عمل زنده است هرگز از بین نمی‌رود و برای او شده است که گناه واقعاً سم است تعارف ندارد نه تنها سم است بلکه آتش است این طور نیست که حالا اگر گفتند گناه سم است این آخر باشد گناه نار است و حقیقتاً نار است نه حقیقتاً سم باشد چون سم را که بعداً می‌خورد بالأخره تا به دستگاه هاضمه بیاید و به دستگاه گوارش یک ساعتی دو ساعتی یا کمتر بیشتر طول می‌کشد بعد انسان حالا یا مریض می‌شود یا می‌میرد اما این چنین نیست که حالا آتش را که دست می‌زند بعد از دو ساعت بسوزد این طور نیست همان آن سوخته است منتها آدمی که خواب باشد یا مست باشد این سوزش و بیهوش باشد این سوزش را احساس نمی‌کند اینها که بیهوش‌اند به اتاق عمل می‌برند وقتی قلب اینها را می‌شکافند بعداً اینها را تکه تکه می‌کنند این طور نیست که حالا بعداً درد بیاید که همان آن درد می‌آید ولی کسی که بیهوش است هم اکنون احساس ندارد گناه حقیقت‌اش مثل سم نیست بلکه بالاتر از سم است و آن نار است این ﴿نارُ اللّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ ـ معاذ الله ـ ﴿الَّتی تَطَّلِعُ عَلَی اْلأَفْئِدَةِ﴾ هم اکنون این آتش مشتعل است منتها حالا کسی که سکر دنیا دارد و مانند آن احساس نمی‌کند کار پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم این بود فرمود قم فانذر هدف فقه و حوزه‌ها هم همین است که لینذر قومهم آن مسائل عادی یعنی سخنرانی کردن درس گفتن بحث کردن کتاب نوشتن همایش شرکت کردن اینها حرفه است اینها هیچکدام هدف نیست اینها هیچکدام انذار نیست و کسی هم که از قیامت نترسد حرف او هم مؤثر نیست این طور نیست که حالا بگوید ﴿لَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ﴾ بعد بروند سخنرانی کنند بعد بروند درس بگویند اینها هم پیشه است ﴿وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ و مستحضرید که حرف هر کسی را هم مردم گوش نمی‌دهند و حرف هر کسی هم در مردم اثر نمی‌کند تا آدم خودش داغ نداشته باشد او اهل سخنرانی هست اهل درس و بحث است اهل تألیف و تصنیف است ولی اهل انذار نیست که بتواند واقعاً مسئله قیامت را برای مردم حل کند اگر مسئله قیامت و بهشت و جهنم حل بشود ما در یک گلستانی زندگی می‌کنیم در یک بهشتی به سر می‌بریم.
پرسش: ...
پاسخ: خب بله بنابراین اگر توقف واقعی باشد انذار هم واقعی توقف هم نه یعنی فقه خواندن فقیه به اصطلاح کتاب و سنت نه به اصطلاح حوزه چه اینکه حکیم به اصطلاح کتاب و سنت هم غیر از فیلسوف و حکیم حوزوی است یک کسی که واقعاً فقیه است حکیم هم هست خب فرمود چون آنها اهل فقهات نیستند شما پیروز می‌شوید معلوم می‌شود شما اهل فقاهتید شما یک انگیزه‌ای دارید اباحه‌ای به دنبال آن اندیشه الهی قهراً شما پیروز می‌شوید.
پرسش: ...
پاسخ: بله آخر این علم اگر یک علم ناب باشد ایمان را به همراه دارد آن وقت بعد از ایمان عمل می‌آید دیگر اگر ایمان نباشد علم به دنبال عمل نمی‌آید ولی اگر ایمان باشد یعنی در همان فضای درون اندیشه انگیزه ایجاد بکند به دنبال انگیزه است تا عمل صالح است خب از آیه بعد که فرمود ﴿اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفًا﴾ ما باید جستجو بکنیم که آن ضعف چیست چه کم شد؟ در آیه قبل فرمود به اینکه اگر ده نفر بودید صبر کنید که پیروز می‌شوید چرا؟ برای اینکه دشمنتان فقیه نیست آن بیان نورانی امام سجاد (سلام الله علیه) که دارد خدا را شکر می‌کند به دشمن ما را حمقا قرار داده است همین بود خب در آیه بعد که فرمود خدا تخفیف می‌دهد راز تخفیف را هم ذکر می‌کند ما در آیه قبل دو عامل داشتیم یکی صبر مجاهدان است یکی فقاهت آنها چه اینکه در مقابل‌اش دو وصف سلبی برای کفار سراغ داشتیم یکی جزع آنها یکی هم سفاهت آنها روی تقابلی که از آیه قبل به دست می‌آید شما صابرید یعنی آنها جزع دارند آنها فقیه نیستند یعنی شما فقیه هستید که این تفصیل قاطع به شرکت است در جریان آن اوصاف چهارگانه‌ای که در بحث دیروز گذشت در بین اوصاف چهارگانه دو مقابل‌اند از هر دو مقابل خدا یکی را ذکر کرده است این می‌شود ایجاد فصیحانه خب شما صابرید آنها نیستند آنها فقیه نیستند شما هستید حالا باید در آیه بعد ما به این تحلیل برسیم که سبب این ضعف چیست؟ ﴿وَ عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفًا﴾ این ضعف از کجا می‌شود می‌بینیم آن دو صفت کمالی که ذات اقدس الهی برای مؤمنین ذکر کرد یکی بالصراحه یکی بالالتزام آن دو صفت یکی را در این آیه بعد حفظ کرد معلوم می‌شود اگر مشکلی هست در آن دیگری است فرمود ﴿اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفًا﴾ خب حالا ما سؤال می‌کنیم که منشأ ضعف چیست؟ منشأ ضعف آیا فقدان صبر است یا فقدان فقاهت فرمود ﴿فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ﴾ که این هم جمله خبریه است به معنی انشاء یعنی ان یکن منکم مائة فالیصبروا» و ﴿فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ﴾ یعنی فالیصبروا ﴿یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ﴾ پس صبر محفوظ است همین دلیل و به دلیل اینکه در ذیل آیه که خلاصه آن تعلیل را ذکر می‌کند فرمود ﴿وَ اللّهُ مَعَ الصّابِرینَ﴾ معلوم می‌شود صبر محفوظ است پس مشکل در آن فقاهت است در آن معرفت است آن چون از دست رفت و کم شد قهراً صبری هم که هست به اندازه صبر فقیهانه پیشین نیست و این معرفت که کم شد خب خیلی از برکات هم کم می‌شود این تحلیل حالا چرا فقاهت کم می‌شود؟ چون صبر را که با دو شاهد حفظ کرد فرمود ﴿فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ﴾ یعنی مئة یصبروا و بعد در ذیل هم فرمود ﴿وَ اللّهُ مَعَ الصّابِرینَ﴾ حالا چرا فقهات کم می‌شود در جریان فقاهت بالأخره این زرق و برق دنیا این رفاه کم کم آدم را آلوده می‌کند ولو حلال هم باشد اینکه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی از مسافرت برگشتند اول جایی که می‌رفتند منزل وجود مبارک صدیقه کبری (سلام الله علیها) دیدند یک پرده رنگینی مثلاً آمیخته است آویزان است حضرت فرمود «غیبیها عنی» من نبینم‌اش یا مثلاً با یک طرز رفتار فرمودند که وجود مبارک حضرت زهرا (سلام الله علیها) آن پرده را در راه خیر صرف کرد فرمایش حضرت این بود که من اینها را نبینم چون دیدن این مناظر زرق و برق دار کم کم آدم را مجذوب می‌کند ولو حلال هم باشد اشتیاق به حلال انسان را حلال زده می‌کند ولو معصیت هم نباشد و انسان هم که دارای دو تا قلب نیست ﴿ما جَعَلَ اللّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی جَوْفِهِ﴾ در یک قلب در یک قلب هم که دو تا محبوب نمی‌گنجد روی این تحلیل حلال هم آدم را مشغول می‌کند وقتی حلال آدم را مشغول کرد از آن مقام منیع فقاهت باز می‌ماند آن گاه در حدی که یک نفر در برابر دو نفر بایستند هست لذا در صدر اسلام اصحاب یک طرزی بودند بعد از فتوحات توزیع غنائم و نیل به رفاه طور دیگر شدند خیلی فرق می‌کند در انقلاب اسلامی هم همین محذور بود و ذات اقدس الهی گاهی به صورت فعل غایب گاهی به صورت متکلم مع الغیر می‌فرماید ما آن طغیان گران گذشته را از بین بردیم شما را به جای آنها نشاندیم ﴿لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ یا ﴿فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ این دو تعبیر در دو آیه قرآن است یکی به صورت متکلم مع الغیر یکی به صورت فعل غایب در یک جا فرمود خدای سبحان آنها را از بین برد شما را به جای آنها نشاند ﴿فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ در جریان موسی کلیم (سلام الله علیه) و مانند آن آمده در آیه دیگر هم به صورت متکلم مع الغیر است فرمود ما آنها را از بین بردیم شما را به جای آنها نشاندیم ﴿لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾گاهی هم یک هشداری ضمنی می‌دهد به صورت لننظر یا لینظر نمی‌فرماید هشدار ضمنی می‌دهد می‌فرماید ﴿وَ سَکَنْتُمْ فی مَساکِنِ الَّذینَ ظَلَمُوا﴾ فرمود شما به جای ظالمین نشستید این به جای ظالمین نشستید یک هشدار ضمنی است یعنی قبلاً دیگران در اینجا بودند و چون ظلم کردند بساطشان بر چیده شد و از راه حلال به دست شما رسیده است ولی بالأخره به جای ظالم نشسته‌اید به جای ظالم نشسته‌اید یعنی بدانید که اگر ـ معاذ الله ـ ظلم کردید شما هم بر این نظام محکوم خواهید شد و بر چیده می‌شود بساط شما خب این فقاهت را روی معنویت بود که کاملاً عوض شده است امام رازی یک حرف لطیفی هم در ضمن این آیه دارد ایشان بعد از اینکه سر پیروزی مسلمانها و شکست کفار را روی تحلیل علل مادی ذکر کرده است یک مطلب سومی هم دارد یکی اینکه آنها اهل دنیا بودند هدفی جز دنیا نداشتند و دوم اینکه آنها پشتوانه آنها شوکت و قدرت مادی بود ولی الاهیون مسلمانها هدف برتر داشتند از یک طرف و پشتوانه آن هم قدرت غیبی بود که ﴿وَ اللّهُ مَعَ الصّابِرینَ﴾ است است یک طرف وجه سومی هم که ایشان ذکر می‌کند این است که می‌گوید یک انسان با معنویت و عالم معنوی این منصور به رعب است این با این هیبت و جلالی وارد صحنه می‌شود می‌فرماید اینکه شما می‌بینید اگر یک عالم واقعی اگر یک جایی وارد شد دیگران حریم می‌گیرند احساس حقارت می‌کنند و عظمت او را احساس می‌کنند همان اثر معنوی علم با عمل او است این البته در تفسیر او نیست در وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود که من منصور بالرعبم از خود حضرت امیر هم (سلام الله علیه) سؤال کردند چطور شما در صحنه‌ها سلحشورانه پیروز می‌شدید فرمود هر کس حریف من شد هم‌آورد بکند رعب من در دل او ایجاد می‌شود این نه ـ معاذ الله ـ از سنخ سحر و شهوت و روح جاذبه باشد که در دل اثر بکند گاهی انسان ساحرانه اثر می‌کند که ﴿یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ﴾ در اثر تلقین یا علل و عوامل دیگر در دل زن و شوهر اثر می‌گذارد ﴿یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ﴾ یک وقت است نه سخن از سحر و . نیست سخن از کرامت و اعجاز است که وقتی این ولی خدا وارد صحنه شد آن طرف مقابل مرعوب عظمت این می‌شود پس آنچه که درباره پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شما باعث شد که او منصور به رعب و از خود حضرت امیر (سلام الله علیه) هم سؤال کردند که از کجا شما در صحنه‌ها پیروز می‌شدید می‌فرمود من با هر رقیبی در هم‌آوردها روبرو می‌شدم رعب من در دل او ایجاد می‌شد آن لطائف در مرحله نازل تر نسبت به مؤمن فقیه هم هست حالا این سخنان را گرچه جناب رازی با آن احادیث تلفیق نکرده است لکن اصل حرف‌اش لطیف است که هیمنه و هیبتی که یک فقیه و مؤمن دارد باعث می‌شود که در طرف مقابل اثر بگذارد خب.
مطلب دیگر آن است که این ﴿اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفًا﴾ این کلمه الآن که ظرف است قید هر دو فعل نیست که الآن خفف الآن علم اینها به زحمت افتادند تا ثابت کنند که علم خدا قبلاً بود یا برخی خواستند بگویند علم پدید می‌آید و مانند آن همان طوری که قیدی که به دنبال چند جمله آمده است قدر متیقن‌اش آن جمله اخیر است مگر شاهدی بر تعمیم داشته باشیم اگر قیدی پیشاپیش چند جمله آمده قدر متیقن‌اش آن اول است مگر اینکه ما شواهدی بر تعمیم داشته باشیم اگر گفته شد به اینکه این اکرام را انجام بده آن اقامه صلات را انجام بده آن سخنرانی را انجام بده یوم الجمعه این یوم الجمعه قدر متیقن به قید اخیر برمی‌گردد به فعل اخیر اما آیا به همه برمی‌گردد یا نه دلیل اگر همین غیر در اول قرار بگیرد یعنی ما چند تا حکم چند تا جمله داشته باشیم که در آغاز این دو سه جمله یک قیدی زمانی و مانند آن باشد قدر متیقن‌اش همان جمله اول است اینجا که فرمود ﴿اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ﴾ یک ﴿وَ عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفًا﴾ این دو این دو تا جمله فعلیه که فعل‌اش هم فعل ماضی است مصدر به آن الآن است آن ظرف است آیا این قید به هر دو می‌خورد؟ یعنی ﴿اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ﴾ ﴿اْلآنَ وَ عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفًا﴾ تا کسی شبهه بکند بر اینکه علم خدا ازلی است یا نه قدر متیقن‌اش را همان جمله اول است؟ که ﴿اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ﴾ اما این علم نه اینکه الان علم بلکه ذات اقدس الهی قبل حدوث حادثه علم دارد که بانه سیقع همراه با خصوص حادثه علم دارد به انه وقع بعد از گذشت حادثه علم دارد به انه وقع و مات و فات تغییر در معلوم است نه در علم و این علم ازلی ثابت است این معلومها کاملاً متغیر است بنابراین آیه دلالت ندارد برای اینکه علم خدا حادث است تا ما توجیه کنیم البته در قبال علم ذاتی حق تعالی که در همه حالات ثابت است تغیر در معدوم است و نه در علم آن علم ازلی هم به معلوم تعلق می‌گیرد هم به مقاطع تغیر او تعلق می‌گیرد هم به نحوه تغیر تعلق می‌گیرد یک علم فعلی هم ذات اقدس الهی دارد آن علم فعلی صفت فعل است نه صفت ذات از فعل انتزاع می‌شود نه از ذات البته او حادث است ذات می‌فرماید ما شما را امتحان می‌کنیم ﴿نَعْلَمَ الْمُجاهِدینَ مِنْکُمْ وَ الصّابِرینَ﴾ یا ﴿وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اْلأَمْوالِ وَ اْلأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ﴾ ما شما را می‌آزماییم در آیات دیگر در مواردی می‌فرماید ﴿لِیَمیزَ اللّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ این میل فعلی است این علم فعلی است علم فعلی حادث است صفت فعل است خارج از ذات است زمان بردار هم هست اما آن علم ذاتی که عین ذات است در ازل بود و به همه معلومات در مقاطع گوناگون تعلق گرفته.
جریان صبر در همه حالات واجب است آنجا هم که فرمود ﴿ان یکن منکم الف﴾ یعنی فالیبصروا برخی از اهل تفسیر گفتند چطور در بین اعداد فقط رقم 20 و 100 ذکر شده است گفتند سرّش این است که سریه هایی را که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعزام می‌کرد برای دفاع از حدود اسلامی این سریه‌ها نه کمتر از 20 نفر بود نه بیشتر از 100 نفر چون کمتر از 20 نفر نبود و بیشتر از 100 نفر نبود لذا این دو رقم را ذکر فرمود ﴿إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ﴾ فلیصیبروا ان یکن منکم مئة فلیصبروا البته در جمله دیگر دارد که «و ان یکن منکم الف یغلبوا» آن را هم باید حالا یا در غزوه برد و مانند آن ظاهرا ممکن است در بعضی از موارد از باب قضایای شخصی قضایایی که فی واقعة است مثلاً 20 نفر و این ‌طور بوده اما مسئله الف را هم قرآن کریم مطرح کرده است لذا هیچ چیزی ندارد. «و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:49

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی