display result search
منو
تفسیر آیات 36 تا 42 سوره زخرف

تفسیر آیات 36 تا 42 سوره زخرف

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 102 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 36 تا 42 سوره زخرف"
- ارزش آن است که با جان انسان و با ابدیت انسان سازگار باشد؛
- هر کس تلاش و کوشش کرد، به اندازه سعی خود بهره‌ای می‌برد؛
- یکی از مصادیق بارز «ذکر الرحمن» قرآن است.





بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ مَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ (36) وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُهْتَدُونَ (37) حَتَّی إِذَا جَاءَنَا قَالَ یَا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ (38) وَ لَن یَنفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذ ظَلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذَابِ مُشْتَرِکُونَ (39) أَ فَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ مَن کَانَ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ (٤0) فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُم مُنتَقِمُونَ (٤1) أَوْ نُرِیَنَّکَ الَّذِی وَعَدْنَاهُمْ فَإِنَّا عَلَیْهِم مُقْتَدِرُونَ (٤2)﴾

سوره مبارکهٴٴ «زخرف» که در مکه نازل شد و عناصر محوری‌ آن همان اصول دین و خطوط کلّی اخلاق و فقه بود، چند کار را در متن این سوره تبیین کرد: یکی اینکه نظام معرفت‌شناسی را به خوبی مشخص کرد، دوم اینکه نظام ارزشی را مشخص کرد و سوم اینکه راه درمان اینها را نشان داد، فرمود نظام معرفت‌شناسی تنها حسّ و تجربه حسّی نیست، بلکه مراحل عقلی و تجرید هم معتبر است. ارزش هم در مسائل مادی و دنیایی نیست، اساس ارزش آن است که با جان انسان و با ابدیت انسان سازگار باشد، از یک نظر و رفاه جامعه را در سایهٴ عقل و عدل تأمین کند، از نظر دیگر و اگر کسی بیراهه رفت بداند که سَرِ او به سنگ می‌خورد، نظام و وَعد و وَعیدی در کار است. سرّ اینکه فرمود: ﴿وَ لَوْ لاَ أَن یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَن یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ﴾[1] که این امت واحده را به کفر معنا کردیم، برای آن است که امت از «أمَم» یعنی طریق است، کسی که یک راه خاصی را می‌رود، به او می‌گویند امت، چون «الأمَم هُوَ الطَّریق»؛ اگر راه مستقیم باشد، این امت مستقیم است و اگر راه کج باشد، این امت در اثر کج‌روی به دوزخ می‌افتد. در اثر آن خصوصیت به قرینهٴ تالی این مقدم چنین معنا شده است: ﴿وَ لَوْلاَ أَن یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾ «علی الکفر» ﴿لَجَعَلْنَا لِمَن یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ﴾، این قرینه است بر اینکه وحدت آنها وحدت کافرانه است. فرمود اگر این خوف نبود که همه‌ آنها کافر باشند، ما به کسانی که کافر بودند آن‌قدر امکانات مادی می‌دادیم که بتوانند سقف نقره‌ای و مانند آن داشته باشند؛ پس این به قرینهٴ آن تالی ذکر شده است. وحدت ذاتاً محبوب نیست، باید دید که براساس چه امری اتحاد و وحدت حاصل شد. درباره وحدت کافران آمده است که «الْکُفْرُ مِلَّةٌ وَاحِدَةٌ»،[2] پس یک وحدت مشئوم و مذمومی است.

درباره صدیقه کبریٰ(سَلَامُ اللَّهِ عَلَیْها) هم آمده است که «بتَضَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَی هَضْمِهَا»؛[3] یعنی اینها اتحاد کردند که وجود مبارک صدیقه کبریٰ(سَلَامُ اللَّهِ عَلَیْها) را حذف کنند، پس وحدت همه جا مطلوب نیست. وحدت درباره مطالب حق، حق است و وحدت درباره مطالب باطل، باطل است. خدای سبحان سه امر را مطرح کرده است که یک امر را حتماً از بین می‌برد و دو امر باز است: یکی اینکه بگذارد همه کافر بشوند که آن ممکن نیست، راه دوم اینکه همه مؤمن بشوند این ممکن است مخصوصاً زمان ظهور حضرت(سَلَامُ اللَّهِ عَلَیْه)، سوم اینکه مختلف باشند: ﴿فَرِیقاً هَدَی وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلاَلَةُ﴾[4] که این ممکن است. بنابراین قرینهٴ اینکه فرمود: ﴿لَجَعَلْنَا لِمَن یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ﴾ به این دلیل است. فرمود ما این هراس را داریم تا معلوم بشود که زر و سیم نزد ما ارزشی ندارد، ما فقط هراسمان این است که هر کس کفر ورزید، به او این‌قدر بدهیم، همه مردم کافر بشوند؛ لذا بدانند که این ارزشی ندارد و هر کسی هم که خواست ﴿سَوَاءً لِلسَّائِلِینَ﴾.[5] در این نظام هستی سفره باز است و هر کسی که استعداد داشت، زحمت کشید، تلاش و کوشش کرد می‌گیرد و اگر چنین نبود نمی‌گیرد؛ اما حالا گرفت یا نگرفت و در چه وضعی به سر می‌برد، آن به دست ما هست؛ ما دو کار کردیم: این سفره را پهن کردیم برای همه و اعلام هم کردیم ﴿سَوَاءً لِلسَّائِلِینَ﴾؛ هر کس تلاش و کوشش کرد، به اندازه سعی و کوشش خود بهره‌ای می‌برد؛ اما حالا خوب زندگی می‌کند یا نه، به دست ما هست؛ اگر مؤمن بود خوب زندگی می‌کند، در امن و امان است و اگر کافر بود این بیچاره در تنگناست و نمی‌داند ﴿وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ﴾،[6] این کسانی که ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِکَ لَهُمُ الأمْنُ﴾؛[7] این شخص چه توانگر باشد و چه تهیدست، زندگی آرامی دارد: ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِکَ لَهُمُ الأمْنُ﴾. قبلاً هم ملاحظه فرمودید معنای «آمَنَ» این نیست که یعنی «إعتَقَدَ و عملوا صالحا»، «آمَنَ» یعنی «دَخلَ فی المأمَن»؛ منتها دخول او در «مأمَن» به این است که معتقد بشود و عمل بکند، وگرنه «آمَنَ» یعنی «دَخل فی الحِصن» و «دخل فی المأمن»، این معنی «آمن» است که فرمود: «کَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی‌»؛[8] اگر کسی وارد قلعه شد «آمَنَ»، یعنی «دخل فی المأمن»؛ منتها ورود او در «مأمن» و در قلعه به این است که اعتقاد داشته باشد و عمل صالح انجام بدهد. پس اگر کسی مؤمن شد، زندگی مرفّهی دارد و راحت است؛ نه در درون او غوغاست و نه در بیرون او؛ اما ﴿وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً﴾،[9] این شخص در فشار است؛ هم فشار درونی و هم فشار بیرونی! نه اینکه فقیر می‌شود، ممکن است که غنی باشد و در نهایت غنا باشد؛ ولی آسایش و امنیت ندارد.

در سوره مبارکه «طه» آیه 124 که فرمود: ﴿وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً﴾، نه یعنی فقر! بلکه این شخص در تنگناست؛ حالا چه فقیر باشد و چه غنی باشد، چون در معرض آسیب و آفت است و وارد پناهگاه نشده است! ما گفتیم وارد پناهگاه بشوید «حصن» داریم، قلعه‌ای داریم، دژی داریم و دژبانی هست که این نیامده، بیرون که در معرض آفت است قرار گرفته، این چه فقیر باشد و چه غنی باشد در عذاب الیم به سر می‌برد: ﴿فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً﴾؛ یک زندگی تلخ و سختی دارد؛ ناامنی هست، هراس هست، دلهره هست و در درون و بیرون او آشوب هست؛ این برای اوست؛ مربوط به فقر نیست. گاهی در کمال غنا و سرمایه به سر می‌برند، اما در همان سرمایه دفن می‌شوند؛ در سوره مبارکه «اعراف» آیه 94 و 95 این است که فرمود: ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ﴾؛[10] برخی‌ها را با فقر آزمودیم تا تضرّع کنند و به هوش بیایند، وقتی به هوش نیامدند: ﴿ثُمَّ بَدَّلْنَا مَکَانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ﴾؛ آنچه تاکنون برای آنها سخت بود، حالا وسایل رفاهی فراهم کردیم و از هر نظر درهای نعمت را به روی اینها باز کردیم که هیچ مشکل مالی نداشتند: ﴿ثُمَّ بَدَّلْنَا مَکَانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّی عَفَوْا﴾؛ پُر شدند! این‌قدر به اینها مال دادیم که دیگر انبارها، اتاق‌ها و ذخیره‌گاه‌های آنها پُر شد؛ حالا که در این سرمایه غوطه‌ور هستند، می‌گویند که این حرف‌ها چیست! گذشته‌ها گذشت، پدران ما هم گاهی مشکل مالی داشتند، اصلاً یادشان رفته که قبلاً مشکل مالی داشتند! ﴿وَ قَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً﴾؛[11] در انبار نعمت و در اموال فراوان، با اینکه غرق نعمت بودند ـ یعنی وقتی بالا بیاید می‌گویند ﴿عَفَوْا﴾ ـ اینها را گرفتیم، این می‌شود «معیشت ضَنک». پس «معیشت ضَنک» این نیست که فقیر باشند! گاهی در بحبوحه غنا اینها در فشار قرار می‌گیرند و گرفته می‌شوند؛ این شخص نه جلوی خودش را می‌بیند و نه پشت سر خودش را می‌بیند؛ نه از گذشته باخبر است و نه به فکر آینده است؛ نه از گذشته عبرت می‌گیرد و نه به دنبال درمان آینده است. در سوره مبارکهٴ «یس» این مضمون گذشت، آیه هشت سوره «یس» این بود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِی إِلَی الأذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ ٭ وَ جَعَلْنَا مِن بَیْنِ إِیْدِیهِمْ سَدّاً وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾؛[12] اینها اهل بصیرت نیستند، برای اینکه جلوی اینها سد است، پشت سر اینها سد است و اگر بخواهند که زیر پای خودشان را نگاه کنند، ما گردن آنها را تا چانه پُر از آهن کردیم؛ چنین آدمی را که قرآن تصویر می‌کند، این کجا را می‌تواند ببیند؟ آینده خود را ببیند که جلوی او سد است؛ گذشته‌ او به یادش بیاید تا از آن عبرت بگیرد که سد است؛ زیرِ پای خودش را نگاه بکند که از آغاز بدن تا پایان گردن تا این چانه‌های آنها پُر از آهن است، او که نمی‌تواند سر خم بکند! ﴿وَ جَعَلْنَا مِن بَیْنِ إِیْدِیهِمْ سَدّاً وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً﴾ و ﴿جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً﴾ تا این چانه سر به هوا هستند!

«مُقْمَح» یعنی انسان سر به هوا، آدم سر به هوا کجا را می‌تواند ببیند؟! پیشِ پای خود را هم نمی‌بیند! فرمود اینها این‌طور هستند؛ از گذشته بی‌خبرند، از آینده بی‌خبرند و از وضع کنونی هم بی‌خبرند! اینها در «معیشت ضَنک»‌ هستند، با اینکه پُر نعمت‌ می‌باشند! این شخص هر شب باید با قرص خواب بخوابد! چرا که دو تا فشار دارد: یکی حفظ موجود و دیگری هم طلب مفقود؛ این فشاری است قبل از آن فشار قبر، یعنی بین دو کار: چگونه آنچه را که دارد حفظ بکند و چگونه آنچه را که ندارد فراهم بکند؛ بین حفظ موجود که یک جِدار آهنی است و طلب مفقود که جِدار دیگر است فشار می‌بیند؛ قبل از فشار قبر این فشار مال در او هست، این می‌شود «معیشت ضَنک». پس «معیشت ضَنک» اختصاصی به حالت فقر ندارد، گاهی فقیر است و در تنگنا، گاهی غنی است و در تنگنا.

فرمود اگر کسی گرفتار دنیا شد و «تَعاشی» و «تَعامی» کرد، از دیدن حق و نظام ارزشی کوری ورزید، او در فشار است. بنابراین اینکه فرمود: ﴿وَ لَوْ لاَ أَن یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا﴾، به قرینه‌ این ﴿لَجَعَلْنَا لِمَن یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ﴾ معلوم می‌شود که آن وحدت، وحدت کافرانه است؛ اما آن وحدتی که انسان‌های اوّلی داشت، وحدتی بود براساس فطرت که آیه 213 سوره مبارکهٴ «بقره» می‌فرماید انسان اوّلی براساس آن فطرتی که ما دادیم و با توجه به اینکه جمعیت آنها هم کم بود و خیلی هم مشکلات صنعتی و کشاورزی و دامداری دامن‌گیرشان نشده بود یک زندگی ساده‌ای داشتند. بشر اوّلی که نمی‌دانست مرده را چگونه دفن بکند، او به فکر فتنه و امثال آن هم نیست، برای اینکه وقتی قابیل هابیل را کُشت: ﴿وَ لَمَّا سُقِطَ فِی أَیْدِیهِمْ﴾[13] مانده که این برادر را چه کار کند! تا ﴿فَبَعَثَ اللّهُ غُرَاباً یَبْحَثُ فِی الأرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْءَةَ أَخِیهِ﴾،[14] این کار بشر اوّلی بود؛ همه‌ آنها که مثل حضرت آدم(سَلَامُ اللَّهِ عَلَیْه) ﴿وَ عَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ﴾[15] که نبودند! این بشر اوّلی چون آزمایش نکرده بود و اصلاً نمی‌دانست که مرده را چگونه دفن می‌کنند، اینها آن اختلافات عمیقی را که بعدها پیدا شد نداشتند، یک زندگی ساده‌ای داشتند و امت واحده بودند، بعد کم‌کم که رشد کردند و راه‌های خلاف و امثال آنها را آشنا شدند، با یکدیگر اختلاف کردند که از آن به بعد کتاب آسمانی آمده است. اصل وجود مبارک آدم پیامبر بود و راهنمایی می‌کرد، اما یک کتاب مُدَوّن و دستگاه قضا و دستگاه تَقنین و مانند اینها برای بشر اوّلی برقرار باشد نبود. فرمود: ﴿یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾ اینها مانند امت واحده زندگی می‌کردند، بعدها که اختلاف پیدا کردند: ﴿فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ﴾[16] و «مرسلین» و مانند آن.

بنابراین نظام ارزشی و نظام معرفتی را این سوره مشخص کرد، فرمود اگر کسی کوری بورزد، یعنی آن نظام معرفتی را نداشته باشد و فقط در محدودهٴ حسّ و تجربه حسّی زندگی کند و نه به تفکر عقلی و تجریدی بپردازد: ﴿وَ مَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً﴾، چون معلِّم قرآن کریم «رحمان» است که در سوره مبارکه «الرحمن» دارد: ﴿الرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾، از یک نظر یکی از مصادیق بارز «ذِکْرُ الرَّحمٰن» می‌تواند قرآن کریم باشد، برای اینکه معلم این قرآن ﴿الرَّحْمنُ﴾ است، ﴿الرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ٭ خَلَقَ الْإِنسَانَ ٭ عَلَّمَهُ الْبَیَانَ﴾،[17] در حقیقت این برنامه درسی ﴿الرَّحْمنُ﴾ است! اگر کسی از یاد «رحمان» برنامه درسی «رحمان» غفلت بکند و نظام معرفتی‌ او همان نظام حسّی باشد و چندین بار که رهبران الهی به او تذکر دادند بیدار نشود، ما قرینی برای او قرار می‌دهیم، آن وقت در درون او آشوبی است که این می‌شود «معیشت ضنک»؛ او دارد بیراهه می‌رود و بیراهه می‌برد، این شخص خیال می‌کند که در صراط مستقیم است. شیطان که بر صراط مستقیم نیست، همیشه اعلام کرده است که ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾.[18] این کسی که کمین است، کمین او در حاشیه صراط است، در متن صراط که نیست؛ اگر در متن صراط باشد که آدم آن را می‌بیند! این کسی که کمین کرده، در بیرون این صراط مستقیم است، در شانه خاکی جاده است که کمین می‌کند تا مسافر را درگیر کند. گفت من «قَعید» هستم و کنار این صراط مستقیم نشسته‌ام و نمی‌گذارم که اینها بروند، سر راه که نیست! ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ تا بشود کمین. پس خود او بیراهه می‌رود و نمی‌گذارد اینها در صراط مستقیم راه خود را ادامه بدهند، اینها را هم به بیراهه می‌برد. پس شیطان در کمین است، یک؛ انسان را به بیراهه می‌برد، دو؛ و این بیچاره که «معیشت ضنک» دارد خیال می‌کند که در صراط مستقیم است، سه؛ دفعتاً چشم را باز می‌کند و می‌بیند که در گودال افتاده است، چهار. ﴿وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُهْتَدُونَ﴾؛ یعنی همین‌هایی که از یاد خدا اعراض کردند و به کمین شیطان افتادند و در کمند او دست و پا می‌زنند و خیال می‌کنند که «علی صراط مستقیم»‌ هستند، وقتی بیدار شدند می‌بینند که در گودال‌ می‌باشند، بعد می‌فهمند که چه کسی اینها را به گودال کشانده است که در آن‌جا یک تبرّی تمنّی‌گونه دارند؛ یک وقت می‌گویند: ﴿إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِنْکُمْ﴾ و یک وقت هم می‌گویند: ﴿یَا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ﴾ و این تبرّی به زبان تمنّی است: ﴿یَا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ﴾، این تبرّی به زبان تمنّی سودآور نیست. فرمود هر دو ظالم‌ هستید «کِلَاهُمَا فِی النَّار» و چون هر دو می‌روید در جهنم به حال شما سودآور نیست، چرا؟ برای اینکه «شرکت» در دنیا مشکل را حلّ می‌کند، چون تعاون هست و کمک دیگری است از بعضی جهت و آن دیگری هم کمک این هست از بعضی جهت که دو نفر با هم مشکل را حلّ می‌کنند؛ اما حالا شما که در عذاب دست و پا می‌زنید، این‌طور نیست که کسی بتواند مشکل دیگری را بتواند حلّ بکند، حواستان جمع باشد! در جهنم آزاد هم نیستید، یک؛ دست و پایتان هم باز نیست، دو؛ یکدیگر را هم لعن می‌کنید، سه؛ چون اینها ﴿مُقَرَّنِینَ فِی الأصْفَادِ﴾[19] هستند، این‌طور نیست که یک جای وسیعی باشد که بگویند این‌جا بنشین و بسوز! هر کسی بسته و با غُل و زنجیر وارد جهنم می‌شود، این غُل و زنجیری است که خودش درست کرده است! ﴿مُقَرَّنِینَ فِی الأصْفَادِ﴾؛ یعنی در غُل‌ها و زنجیرها بسته‌ هستند، آن وقت چه کاری از او برمی‌آید که بتواند مشکل دیگری را حلّ کند؟! پس شرکت در دنیا سودآور است، چون هرکدام مشکل دیگری را حلّ می‌کند، این‌جا آن‌طور نیست و گاهی هم شرکت در یک مطلب عامی است ـ به تعبیر جناب فخر رازی، می‌گویند حالا یک زلزله‌ای آمده «المصیبة إذا عمت طابت»،[20] قابل تحمّل است ـ از آن قبیل هم نیست، یک بلای عمومی نیست که انسان بگوید: «المصیبة إذا عمت طابت»؛ نظیر زلزله‌های دنیا؛ یک شرکت تعاونی هم نیست که هر کسی مشکل دیگری را بتواند حلّ کند؛ لذا فرمود: ﴿وَ لَن یَنفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ﴾، فاعل ﴿یَنفَعَکُمُ﴾ چیست؟ ﴿أَنَّکُمْ فِی الْعَذَابِ مُشْتَرِکُونَ﴾ حالا که در عذاب شرکت دارید به حال شما نافع باشد، از آن قبیل نیست. پس اساس کار این است که «تَعاشی» نکنید، «بصیر» و «سمیع» بشوید! چشم و گوش دیگر باید تهیه کرد! غیر از معرفت‌شناسی حسّی، یک معرفت‌شناسی عقلی هم لازم است. ﴿وَ مَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ﴾؛ معلّم ما ـ ذات اقدس الهی ـ به عنوان ﴿الرَّحْمنُ﴾ ظهور کرده است و این کتاب هم «ذِکرُ الرَّحمٰن» است به عنوان بهترین مصداق، چون او معلم قرآن است! فرمود اگر کسی بیراهه رفته است، ما برای او شیطان را به عنوان «قَرین» قرار می‌دهیم، ﴿وَ إِنَّهُمْ﴾؛ یعنی این شیاطین ﴿لَیَصُدُّونَهُمْ﴾؛ اینها که «تَعاشی» کردند، «تَعامی» کردند، «اعشیٰ» و کور شدند: ﴿وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ﴾ که «الف» و «لام» آن هم «الف» و «لام» معهود است، ﴿وَ یَحْسَبُونَ﴾ این کفار ﴿أَنَّهُم مُهْتَدُونَ﴾، خیال می‌کنند که در صراط مستقیم دارند حرکت می‌کنند: ﴿حَتَّی إِذَا جَاءَنَا﴾، وقتی که آمدند به مشهد الهی و حق برای آنها روشن شد، همین کافر که «تَعاشی» کرد، «قَرین» خود را می‌بیند، می‌بیند که تاکنون چه کسی او را جابه‌جا می‌کرد، می‌گوید: ﴿یَا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ﴾؛ ای کاش! بین من و تو به اندازه مشرق و مغرب فاصله بود، تو «قَرین» بدی هستی و نسبت به من بدرفتاری کردی. آن‌گاه ذات اقدس الهی می‌فرماید که الآن چه کاری می‌خواهی بکنی؟ الآن که در عذاب مشترک هستید، هر دو دارید دست و پا می‌زنید! آن روز که به شما گفتیم همراهِ بدی دارید، آن روز که گوش ندادید، امروز دارید با هم دارید می‌سوزید. این با هم بودن مشکل شما را حلّ نمی‌کند. ﴿وَ لَن یَنفَعَکُمُ الْیَوْمَ﴾، «لاینفع» چه هستند؟ ﴿أَنَّکُمْ فِی الْعَذَابِ﴾، چرا ﴿لَن یَنفَعَکُمُ﴾؟ برای اینکه ﴿إِذ ظَلَمْتُمْ﴾، شما «کِلَاهُمَا فِی النَّار» هستید، ظالم و مظلوم هر دو اهل «نار» می‌باشید، شما عمداً راه انبیا را پشت سر گذاشتید: ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[21] شد، عمداً «تَعاشی» کردید، عمداً «تَعامی» کردید، پس ﴿ظَلَمْتُمْ﴾ و آن شیطان هم که ظلم او مشخص است. ﴿وَ لَن یَنفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذ ظَلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذَابِ مُشْتَرِکُونَ﴾، چرا ﴿لَن یَنفَعَکُمُ﴾؟ برای اینکه ﴿إِذ ظَلَمْتُمْ﴾، چون دو طرف ظلم کردید، از اینکه هر دو در عذاب به سر می‌برید به حال شما نافع نیست، یک شرکت سودآوری نیست که تعاونی در کار باشد تا «بعضکم» مشکل دیگری را حلّ بکند. اصولاً ﴿الأخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾، کفّار در جهنّم طوری‌ هستند که ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾،[22] اصلاً آن‌جا دارِ لعنت و دارِ نفرین و دارِ بدگویی است: ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾؛ می‌گویند تو باعث شدی، تو ما را گمراه کردی و مانند آن. پس نه مشکل یکدیگر را حلّ می‌کنید و نه از سِنخ کسی است که به تعبیر فخر رازی «المصیبة إذا عمت طابت».

بعد به ذات مقدس پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) می‌فرماید اینها که آن چشم باطن را باید باز کنند که نکردند، گوش باطن را باید باز کنند که نکردند، در دنیا خیلی چیزها بود! مسجد و حسینیه و مراکز فرهنگی و حوزه‌ها و مانند اینها بود که اینها را نمی‌دیدند، مراکز فساد بود که اینها را می‌دیدند! اینها کور به آن معنا نیستند، اینکه دارد: ﴿وَ مَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی وَ أَضَلُّ سَبِیلاً﴾،[23] اینها که کور نیستند، کاملاً بینا هستند؛ منتها بهشت را نمی‌بینند، اولیا را نمی‌بینند، انبیا و مؤمنین را نمی‌بینند، فقط جهنم را می‌بینند! در دنیا که قرآن می‌فرماید اینها کور هستند، چرا کور می‌باشند؟ برای اینکه این همه مساجد و مراکز و محفل قرآن و تربیت‌های دینی و مانند اینها را نمی‌بینند، آن مراکز فساد را می‌بینند، در قیامت هم همین‌طور هستند! این‌طور نیست که کور باشند! ﴿وَ مَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی وَ أَضَلُّ سَبِیلاً﴾، همین‌ها هیچ خبری از بهشت و مردان الهی ندارند و آنها را نمی‌بینند، همین‌ها به جهنم که رسیدند به آنها می‌گویند: ﴿أَ فَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾،[24] می‌گویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا﴾،[25] همین کورها می‌گویند! معلوم می‌شود که اینها جهنم و آن فرشته‌های مأمور عذاب را می‌بینند، برای اینکه قرآن دارد وقتی به اینها می‌گویند: ﴿أَ فَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾، آنها می‌گویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا﴾؛ ما جهنم را می‌بینیم! همان دلیلی را که مسجد و حسینیه را نمی‌دیدند و مراکز فساد را می‌دیدند، جبهه و جهاد را نمی‌دیدند و مراکز فساد را می‌دیدند، عدل و عقل را نمی‌دیدند و اختلاس را می‌دیدند، در قیامت هم همین‌طور هستند! الآن مراکز مذهب کم نیست، جاهای «صلاح» و «سداد» کم نیست، او این‌جا را نمی‌بیند؛ اما آن‌جا را می‌بیند؛ در قیامت هم همین‌طور است، این‌طور نیست که ﴿وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی﴾،[26] أعمی از چه چیزی؟ اگر واقعاً کور است، پس چطور شما جهنم را نشان می‌دهید؟ می‌گویید: ﴿أَ فَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾ و آنها هم می‌گویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا﴾؟ هم سمیع و هم بصیر هستند. پرسش: ...؟ پاسخ: بله، اینها مشرکین‌ می‌باشند و مشرکین هم «الله» را قبول داشتند، مُلحدان‌ هستند که «الله» را قبول نداشتند. مشرکان «الله» را قبول داشتند؛ منتها از بس لجوج و عنود هستند ـ البته آنها که مُلحد هستند حرف دیگری دارند ـ درخواست می‌کنند که مقداری عذاب را تخفیف بدهند؛ اما آنها که مُلحد هستند یا مشرکان خیلی لجوج، به مالک دوزخ(سَلَامُ اللَّهِ عَلَیْه) می‌گویند: ﴿یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾؛[27] به خدایت بگو که جان ما را بگیرد، دیگر خودشان از بس لجوج هستند چیزی از خدا نمی‌خواهند! غرض این است اینکه فرمود: ﴿وَ مَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی وَ أَضَلُّ سَبِیلاً﴾؛ یعنی همان‌طوری که در دنیا کور است، همان‌طور در آخرت کور محشور می‌شوند، در دنیا چگونه کور است؟ کوری‌ او به این است که مراکز مذهب را نمی‌بیند، جاهای فساد را می‌بیند؛ در قیامت هم بهشت و اولیای الهی را نمی‌بیند، جهنم را می‌بیند؛ وگرنه نه اینکه او کور باشد: ﴿وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی﴾ که ما او را در قیامت کور محشور می‌کنیم، برای اینکه اگر کور باشد که جهنم را که به او نشان نمی‌دهند و او هم نمی‌گوید که من دیدم. می‌گویند ما این را می‌بریم و می‌گوییم: ﴿أ َفَسِحْرٌ هذَا﴾؛ آیا این جهنم سِحر است؟ ﴿أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾، می‌گویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا﴾؛ نه، جهنم حق است و جهنم را داریم می‌بینیم؛ اما اولیای الهی و بهشت را نمی‌بینند. همان‌طوری که این‌جا کور هستند، در قیامت هم این‌طور کور می‌باشند. بنابراین اینکه فرمود تو که کورها را نمی‌تونی نشان بدهی، اینها خودشان را کور کردند! اینها خودشان را کَر کردند! ما «سمع» و «بصر» به اینها دادیم، اینها این «سمع» و «بصر» را با اغراض و غرایز دفن کردند، ﴿وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[28] همین است! دسیسه کردند و بالاتر از دسیسه که فعل ثلاثی مجرد است، ثلاثی مزید را اعمال کردند، یعنی «تَدسیس» کردند و ﴿دَسَّاهَا﴾ شد؛ یعنی «دسَّسَها» شد، نه «دسَّها» شد! «تَدسیس» کردند، خیلی دسیسه کردند، اغراض فراوانی آوردند، غرایز فراوانی آوردند و این فطرت بیچاره را زیر این اغراض فراوان و غرایز فراوان دفن کردند، طوری که صدای آن فطرت به گوش کسی نمی‌رسد، بعد وقتی که هنگام مرگ جرّاحی شد، این فطرت خودش را نشان می‌دهد. بنابراین اینکه فرمود آیا تو کورها را یا کَرها را می‌خواهی هدایت کنی، این کور و کَری است که نظام معرفتی‌ آنها به همان حسّ و تجربهٴ حسّی است: ﴿أَ فَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ مَن کَانَ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾، این همه مراکز مذهب است و او به دنبال فساد می‌رود، با او چه کاری می‌خواهی بکنی؟ این همه مراکز هدایت هست و این به دنبال فساد می‌رود، شما چطور می‌خواهی هدایت بکنی؟ او در ﴿فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾ غرق است! پرسش: برای دنیا جاذبه‌های آن هست؛ ولی در جهنم که جاذبه‌ای نیست! پاسخ: جاذبه نیست، ولی نتیجه کار آنهاست! جهنمی است که خودش ساخته است، ﴿بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُم﴾[29] است، این ﴿بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُم﴾ آن‌جا نتیجه عمل خودش را می‌بیند.

بعد به پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) فرمود تا آنها بیدار بشوند، فرمود این‌طور نیست که حالا هر کسی هر چه کرد، کرد! ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾؛[30] هر چیزی نزد ما حساب دارد، ما که اینها را رها نمی‌کنیم. چندین بار دعوت کردیم که نیامدند ـ راه توبه و راه انابه ـ به اندک چیزی ممکن بود که اینها برگردند، اما برنگشتند؛ چندین بار مهلت دادیم، اما برنگشتند. چندین بار آزمایش کردیم، اما نیامدند؛ با فقر آزمایش کردیم نیامدند، با ثروت آزمایش کردیم: ﴿حَتَّی عَفَوْا﴾ پُر شدند، ولی نیامدند؛ حالا که این‌طور شد، ما انتقام را می‌گیریم! حالا یا در زمان حیات پُربرکت شما از اینها انتقام می‌گیریم؛ مثل جریان جنگ بدر و امثال بدر که وجود مبارک حضرت در جریان بدر رفتند بالای آن «قَلیب» ـ چاه ـ و فرمود: «هَلْ‌ وَجَدْتُمْ‌ مَا وَعَدَکُمْ‌ رَبُّکُمْ حَقّا»؟[31] آقایانی که از مکه به مدینه می‌روند، این چاه بدر بر سر راه آنهاست؛ جایی است که به عنوان نمادین آن دَلو و آن دولاب و آن چرخ آبکشی هنوز هست. وجود مبارک پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) مرزها را جدا کرد، اینهایی که بدر رفتند می‌دانند، محدوده‌ای است که اطراف آن دیوارکشی شده و شهدا این وسط دفن هستند، پشت آن دیوار چاهی است که آن مشرکان را آن‌جا دفن کردند، چون قبرستان کفّار و مسلمانان نباید یکی باشد، این‌جا هم حضرت این کار را کرده، یعنی مرزبندی کرده است. فرمود: «هَلْ‌ وَجَدْتُمْ‌ مَا وَعَدَکُمْ‌ رَبُّکُمْ حَقّا»؟ در این قسمت از آیات فرمود: ﴿فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ﴾؛ ما اگر شما را به عالَم آخرت بردیم ﴿فَإِنَّا مِنْهُم مُنتَقِمُونَ﴾؛ بعد از رحلت شما از اینها انتقام می‌گیریم، یا نه! ﴿أَوْ نُرِیَنَّکَ الَّذِی وَعَدْنَاهُمْ﴾؛ بعضی از چیزهایی که به آنها «وعید» دادیم و تهدیدشان کردیم، در زمان حیات پُربرکت شما به اینها نشان می‌دهیم؛ مثل جریان «قَلیب» بدر و امثال آن ﴿فَإِنَّا عَلَیْهِم مُقْتَدِرُونَ﴾. در سوره مبارکه «غافر» همین مضمون گذشت، آیه 77 سوره مبارکه «غافر» این بود: ﴿فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ﴾، چون همه آن تهدیدها در دنیا نیست و بخشی‌ از آن به آخرت برمی‌گردد: ﴿أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ﴾ که ما شما را توفّی کنیم و شما وفات بکنید تا بعد به کیفر اینها بپردازیم ﴿فَإِلَیْنَا یُرْجَعُونَ﴾، پس اصل انتقام قطعی است؛ حالا در زمان حیات پُربرکت شما یا بعد از رحلت شما، این‌طور نیست که اینها بتوانند راحت نجات پیدا کنند. ﴿فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُم مُنتَقِمُونَ﴾ که با جمله اسمیه و با تأکید هم بیان فرمود، ﴿أَوْ نُرِیَنَّکَ الَّذِی وَعَدْنَاهُمْ فَإِنَّا عَلَیْهِم مُقْتَدِرُونَ﴾؛ دیگر نمی‌توانند بیرون بروند. در بخش‌های دیگر فرمود: ﴿وَ مَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾؛[32] ما «مسبوق» نیستیم که کسی جلو بزند، ما همیشه سابقیم؛ یعنی قدرت الهی و فیض الهی سابق است و آنها سابق نیستند که ما «مسبوق» باشیم و عقب بیفتیم یا آنها «مُعجِز» یا «مُعاجِز» باشند که قدرت ما را عاجز کنند، این‌طور نیست. بعد فرمود: ﴿فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ٭ وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْأَلُونَ﴾؛[33] آنچه را ما فرستادیم مستحکم بگیرید!

در اوایل بحث هم ملاحظه فرمودید که قرآن کریم را ذات اقدس الهی آویخت نه انداخت! آن‌طوری که طناب را می‌آویزانند قرآن را نازل کرد، نه آن‌طوری که باران را می‌ریزند نازل کرده باشد. باران را نازل کرد؛ یعنی به زمین انداخت و طناب را نازل کرد؛ یعنی به زمین آویخت. در همان حدیث شریف «ثقلین» دارد که این «ثقل اکبر»، یعنی قرآن کریم «أَحَدُ طَرَفَیهِ بِیَدِ اللهِ سُبحَانَهُ وَ تَعَالی»،[34] چون این‌چنین است، فرمود به این حَبل متین تَمَسُّک بکن، وگرنه طنابی که یک گوشه افتاده است مثل باران، این مشکل خودش را حل نمی‌کند، چگونه تَمَسُّک و اعتصام به آن مشکل را حلّ بکند!؟ اعتصام به حَبل چندین فایده دارد: یکی اینکه نمی‌گذارد آدم در چاه بیفتد، دوم اینکه اگر کسی در چاه افتاد می‌تواند این طناب را بگیرد و به بالا بیاید، سوم اینکه اصلاً اگر چاه نیفتده می‌تواند این طناب را بگیرد و براساس «اقْرَأْ وَ ارْقَهْ»[35] أو «ارْقَأْ وَ اقْرَأ»،[36] بگیرد و بالا برود، حالا هر اندازه که توانست! این خاصیت «حَبل متین» است؛ اما طنابی که یک گوشه افتاده باشد، مشکل خودش را حلّ نمی‌کند. فرمود این قرآن را که به زمین نینداختیم، این قرآن را به زمین آویختیم! بالای آن به دست من است: «أَحَدُ طَرَفَیهِ بِیَدِ اللهِ سُبحَانَهُ وَ تَعَالی»؛ لذا اگر گرفتید یقیناً نجات پیدا می‌کنید! محکم بگیر! به پیغمبر فرمود: ﴿فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ﴾؛ این وحی را، این کتاب را و این دین را محکم بگیر! این‌جا دیگر راه مستقیم است! راه را تو باید بروی و هر جا که تو رفتی می‌شود راه! کلّ نظام این‌طور است! هر جا که تو بروی می‌شود راه: ﴿إِنَّکَ عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾ و اگر شرف بخواهی در قرآن است ـ در جریان نماز شب هست که «شَرَفَ الرَّجُلِ قِیَامُهُ بِاللَّیْل»[37] کذا و کذا ـ ‌ ﴿وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ﴾؛ اگر بخواهی نام‌بردار باشی و نامت بماند با قرآن باش! اگر قومت بخواهد نامش بماند و نام‌آور بشود، باید با قرآن باشد: ﴿وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْأَلُونَ﴾؛ بعد هم همه‌ شما مسئول هستید که آیا «استمساک» کردید یا نه؟ دیگران را هدایت کردید یا نه؟ درباره دیگران چه اندازه تلاش و کوشش کردید؟ درباره رهبری مردم چه اندازه زحمت کشیدید؟ در قیامت همه شما مسئول می‌باشید!
[1] زخرف/سوره43، آیه33.
[2] حدیث منسوب به پیامبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) است.
[3] شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج10، ص265.
[4] اعراف/سوره7، آیه30.
[5] فصلت/سوره41، آیه10.
[6] طلاق/سوره65، آیه2 و 3.
[7] انعام/سوره6، آیه82.
[8] کشف الغمة، ابن ابی الفتح الاربلی، ج‌3، ص102.
[9] طه/سوره20، آیه124.
[10] اعراف/سوره7، آیه94.
[11] اعراف/سوره7، آیه95.
[12] یس/سوره36، آیه8 و 9.
[13] اعراف/سوره7، آیه149.
[14] مائده/سوره5، آیه31.
[15] بقره/سوره2، آیه31.
[16] بقره/سوره2، آیه213.
[17] الرحمن/سوره55، آیه1 و 4.
[18] اعراف/سوره7، آیه16.
[19] ابراهیم/سوره14، آیه49.
[20] تفسیرالرازی مفاتیح الغیب اوالتفسیرالکبیر، الرازی، فخرالدین، ج‌6، ص379.
[21] آل عمران/سوره3، آیه187.
[22] اعراف/سوره7، آیه38.
[23] اسراء/سوره17، آیه72.
[24] طور/سوره52، آیه15.
[25] سجده/سوره32، آیه12.
[26] طه/سوره20، آیه124.
[27] زخرف/سوره43، آیه77.
[28] شمس/سوره91، آیه10.
[29] شوری/سوره42، آیه30.
[30] قمر/سوره54، آیه49.
[31] مناقب آل أبی طالب، ابن شهرآشوب، ج‌1، ص55.
[32] واقعه/سوره56، آیه60.
[33] زخرف/سوره43، آیه43 و 44.
[34] غرر الاخبار، ص62.
[35] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج2، ص601.
[36] بحارالانوار-ط موسسه الوفاء، العلامه المجلسی، ج89، ص22.
[37] الأمالی، الشیخ الصدوق، ص234.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:22

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن