- 8322
- 1000
- 1000
- 1000
تحلیل نهضت سیدالشهدا - بخش سوم
سخنرانی آیت الله جوادی آملی با موضوع تحلیل قیام اباعبدالله و اهداف آن
موضوع سخن، تحلیل قیام تاریخی سالارشهیدان سلام الله علیه است و بهترین تفسیر آن نهضت را سخنان و نامه های خود آن حضرت نهفته دارد. در وصیت نامه رسمی سالار شهیدان سلام الله علیه آمده است که منظورم احیای سیره جد و پدرم علی بن ابیطالب سلام الله علیه است. سیره امیرالمومنین همان سیره رسول الله بود چون حضرت علی به منزله جان پیامبر بود و سیره رسول الله را خدا در قرآن تبیین کرد زیرا اگر کسی به انسانیت کامله بار یافت همه شئون حیات او را برنامه الهی رهبری می کند و چون خدای سبحان کارش بر صراط مستقیم است پس سیره رسول الله که به هدایت الله انجام گرفت بر صراط مستقیم خواهد بود و قبل از هر چیزی تبیین سیره آن حضرت را باید از قرآن کریم استنباط کرد.
خدای سبحان روشی که به پیامبرش آموخت این است، فرمود این قرآن به آن منظور نازل شده است که تو جامعه را نورانی کنی و مردم را از تیرگی و تاریکی برهانی و روشن کنی، این در صدر سوره است، پس اگر در سوره مبارکه حدید فرمود ما انبیا را نازل کرده ایم، کتابها را با انبیا نازل کرده ایم و انبیا را اعزام کرده ایم تا مردم به قسط و عدل قیام کنند، معلوم میشود این قیام به قسط و عدل هدف متوسط است نه هدف نهایی. هدف نهایی در سوره ابراهیم مشخص شد و آن نورانی شدن جامعه است. جامعه اگر نورانی شد کارش هم قسط و عدل خواهد بود. آنها که اهل قسط و عدلند انسانهای سالم و متوسط و خوبی اند اما شاید به مقام شامخ نورانیت راه پیدا نکنند. نور عملی غیر از نور وصفی است و نور عملی و وصفی هم غیر از نور ذاتی. هدف نهایی آن است که انسان نورانی بشود از هر تیرگی و تباهی بیرون بیاید. چون قرآن یک کتاب بین و روشنی است، هیچگونه ابهام در حرم امن این کتاب راه ندارد و ممکن نیست یک دستور کلی بدهد و راه رسیدن به مقصد و مقصود را ارائه ندهد. قرآن هم هدف را مشخص میکند و همراه را معین.
برای اینکه معلوم بشود چگونه جامعه نورانی می شود و چگونه مردم روشن می شوند جریان قیام موسی کلیم سلام الله علیه را به دنبال این بحث بازگو کرد. فرمود قرآن نازل شده است که مردم را نورانی کنی و راه نورانی کردن مردم هم تشکیل حکومت اسلامی است که چیزی در جامعه حکومت نکند مگر دین. فرمود اگر ما به تو گفتیم قرآن نازل شد تا مردم را نورانی کنی، راه نورانی کردن را هم به تو نشان می دهیم. موسای کلیمی بود و فرعونی بود و ما دستور دادیم به موسی که قیام کند و فراعنه را به کام دریا فرستادیم. با مقاومت موسویان سرانجام نظام اسلامی در مصر تشکیل شد، منتها یک رهبری الهی لازم است و یک استقامت و پایداری. رهبری الهی را خدای سبحان به وسیله موسی کلیم تامین کرد، پایداری و استقامت امت را با این جمله «و ذکرهم بایام الله... » تامین کرد. به موسی کلیم فرمود وقتی می توانی آل فرعون را و آل سامری را به کام عدم بفرستی که امتی صابر و شکور داشته باشی و اینها را به ایام خدا متذکر کنی که گاهی خدای سبحان قدرتش را از پرده ی غیب بیرون می آورد و حکومت اسلامی به دست صالحان روی زمین استوار می شود به این شرط که مردم دارای این دو شرط باشند یکی صبر و دیگری شکر. در قبل از پیروزی صابر باشند و بعد از پیروزی شاکر. اگر کسی در زمان نبرد استقامت و استواری را از دست بدهد به مقصد نمی رسد و اگر بعد از پیروزی این پیروزی را غنیمت بداند و این را به عنوان یک پدیده مادی تلقی کند و خود را طلبکار ببیند شاکر نخواهد شد. هم قبل از پیروزی صبر لازم است و هم بعد از پیروزی شکر لازم است تا یک نظام اسلامی مستقر شود. شکر آن است که انسان نعمت را از آن خدا بداند و از این نعمت حداکثر بهره را ببرد و هرگز خود را مغرور نبیند. در چند بخش قرآن کریم خدای سبحان فرمود ما عده ای را بردیم و شما را روی کار آوردیم تا ببینیم چه می کنید. هیچ ممکن نیست نعمتی به کسی برسد مگر اینکه در کنار آن نعمت آزمون الهی است. فرمود نه از آن نظر که شما شایسته حکومت بودید ما حکومت را به شما تفویض کردیم، تازه آغاز آزمون شماست، ببینیم شما چه می کنید، وقتی به قدرت رسیده اید چه می کنید، اگر دیدیم معاذالله خود را طلبکار یافته و از این قدرت سوء استفاده کرده اید، شما را به دیار عدم میفرستیم و مردان صالح را به جای شما مستقر می کنیم و اگر دیدیم صالح بودید حیات شما و حکومت شما را همچنان ادامه می دهیم تا «لیظهره علی الدین ... ». نظام الهی با احدی ارتباط خاص ندارد.
بنابراین نامه رسمی سالار شهیدان سلام الله علیه این بود که من می خواهم سیره جد و پدرم را ادامه بدهم. سیره پدر او همان سیره جد او، چون اینها یک نورند و سیره جد او همان که خدای سبحان در سوره ابراهیم تبیین کرد که تو باید مردم را نورانی کنی، اگر مردم نورانی شدند قسط و عدل هم دارند، این حسن فعلی به استناد همان حسن فاعلی است. مردم روشن اهل قسط و عدل هم هستند و برای اینکه جامعه روشن بشود راهش تشکیل حکومت است که همه امور بر محور دین باشد. فرمود اگر بخواهی مردم را روشن کنی چاره ای جز تشکیل حکومت نیست. از اینجا معلوم می شود که سیره سالار شهیدان و هدف اصلی اش تشکیل یک نظام اسلامی بود، این یک بخش.
برای تشکیل نظام اسلامی انسان باید سرمایه گذاری کند یعنی هم محبت طبیعت را از دل بیرون ببرد اولا، هم عشق به حیات جاودانه را در خود احیا کند ثانیاً، تا در هیچ سانحه ای نلرزد و استوار و مستقیم باشد لذا سالار شهیدان سلام الله علیه چه در نامه ها و چه در خطبه ها و خطابه ها علاقه دنیا را از مردم سلب می کرد و اشتیاق به شهادت و جاودانه شدن را در دلهای مردم احیا می کرد تا مردم بتوانند صبار و شکور باشند و علیه امویان قیام کنند. گاهی این چنین می فرمود «این ما تکونوا یدرککم الموت ولو کنتم فی بروج مشیده»، این جمله قرآن را در سخنانش ایراد می کرد. شما هر جا باشید خواه و ناخواه می میرید، اگر با مرگ شرافتمندانه نمردید با بیماریهای غیر شرافتمندانه رخت برمی بندید و اگر خلاصه طیب و طاهر نشدید مردار می شوید. این میوه که رسید باید انسان به مهمانش اهدا کند و اگر این میوه رسیده را به مهمان اهدا نکرد می پوسد، اینطور نیست که میوه روی درخت یا بعد از کندن از کنار شاخه درخت برای ابد بماند که محال است در این مرحله امکان خلود، هر که در اینجا هست باید مصرف بشود و اگر درست مصرف نشد می پوسد. این عمر ما میوه شاخسار طبیعت است. وقتی که ما رسیدیم، خون ما ارزشی پیدا کرد، قیام ما ارزشی پیدا کرد، دین ما به حدی شده است که اگر از این دین بخواهیم حمایت کنیم این حمایت ما می ارزد حیف است که از این ارزش استفاده نکنیم، او را رایگان بگذاریم و بگذریم تا بپوسد، خواه ناخواه می پوسد. حضرت فرمود اگر جان را نثار نکردید بالاخره می پوسد گرچه در خانه های مستحکم و گچ کاری شده و گچبری شده باشید و «ان کنتم فی بروج مشیده». بعد می فرمود خدا دست از دینش بر نمی دارد، اگر ما قیام نکردیم مردان دیگری صحنه ها را پر می کنند.
فرمود اگر شما کمک نکردید دیگران به میدان می آیند. آنها که سرنوشتشان شهادت است به خوابگاه شان می آیند. بالاخره رادمردانی هستند که اهل مبارزه اند و سرانجام به مقصد می رسند. برای اینکه کسی خیال نکند این مسئله یک امر عادی است و خیال نکند تأمین سعادت بدون آزمون حل می شود، وقتی به حضرت پیشنهاد دادند که شما اصراری بر این قیام نداشته باشید، فرمود من محور امتحان الهی هستم، خداوند مرا به عنوان معیار آزمون قرار داد، من ماده امتحانی انسانها هستم. هر مطلبی را در برنامه های امتحانی ضبط نمی کنند. اگر کتابی صد مطلب دارد و فراگیری بعضی از مطالبش خیلی مهم است، آن مطالب مهم را در هنگام آزمون طرح می کنند. حوادث جهان زیاد است، انسانها هم زیاد هستند، اما آن انسان کامل محور امتحان الهی قرار می گیرد. وقتی به سالار شهیدان عرض کردند که چرا شما به این قیام نابرابر رضا دادی، فرمود من مایه امتحان الهی هستم، اگر من قیام نکنم خدا مردم را با چه کسی امتحان کند، نه ابن زبیر آن صلاحیت را دارد که نیک و بد به وسیله نهضت او آزمون بشود و نه دیگری یا دیگران. این را به عنوان حفظ یک نعمت ذکر کرد و نه به عنوان خودستایی. فرمود من محور آزمون الهی ام. به حضرت عرض کردند شما که از قدرت ولایت و اعجاز برخوردارید، فرشته ها کمک خود را به شما عرضه کرده اند، جنیان کمک خود را به شما عرضه کرده اند، شما چرا از این قدرت های غیبی مدد نمی گیرید و به حیات تبهکاران خاتمه نمی دهید؟ فرمود آن که هنر نیست که ما از قدرت غیب مدد بگیریم، می خواهیم به جایی برسد که به این آیه عمل شود که «لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَیَحْیَى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ». ما می خواهیم مردمی را با استدلال و برهان روشن کنیم و اگر کسی علیه ما به نبرد برخاست بعد از قیام حجت باشد. این چنین نیست که آنها که به جهنم می روند قبل از قیام حجت باشد یا آنهایی که به بهشت راه می یابند قبل از قیام حجت باشد.
تمام نامه ها، احتجاج ها، سخنان و سخنرانی ها در محور قرآن کریم است. نامه ای برای بنی هاشم به مردم خاص مدینه نوشت. فرمود این چنین نیست که اگر به همراه من نیامده اید پیروز بشوید، پیروزی فقط و فقط در کربلاست. اما بعد، فرمود بعد از حمد و ثنای خدا این امر قطعی است، هرکس به کاروان من رسیده است یقینا شهید می شود، اینجا غیر از شهادت خبری نیست و هر کس به کاروان من نرسیده است، پیروز نخواهد شد. این تقابل نشان می دهد که پیروزی در قیام است نه در قعود. فرمود من می خواهم به سیره ی علی ابن ابیطالب حرکت کنم ببینیم سیره علی بن ابیطالب چیست. حضرت وقتی خلافت و امامت را تبیین می کند می فرماید امامت، نظام امت است یعنی اگر یک امت بخواهد کارش منسجم و هماهنگ باشد بدون امام ممکن نیست و این امامت را فرمود عهد خداست و این بیان را از قرآن کریم گرفت. امامت یک مقام جعلی و قراردادی نیست که مردم به کسی بدهند بلکه امامت یک عهدیست که خدا باید به افراد لایق بدهد. کسی که رهبر مردم است وکیل مردم نیست که مردم او را به عنوان وکیل انتخاب کنند، او ولی مردم است. مسئله ولایت است نه وکالت. این ولایت را ذات اقدس اله باید تعیین کند، این عهدالله است. این راه را که قرآن مشخص کرد امیر المومنین تبیین کرد، فرمود امامت عهد الهی است و تنها کسانی صالح امامت هستند که از هرگونه ظلمی منزه و مبرا باشند و ما داعیه این مقام را نداشتیم. آن مقام را که خدا به ما داد که شما نپذیرفتید و ما خود را مطرح نکردیم مگر در حد یک اتمام حجت. شما بودید که بعد از آن جریان خانه نشینی به سراغ ما آمدید و از ما نظر خواستید، شما ما را دعوت کرده اید و نه ما خود را مطرح کرده بودیم. همین بیان را سالار شهیدان در نامه ای که برای رجال نامی کوفه و بصره نوشت، مرقوم فرمود. همین جریان را در سخنرانی ها ایراد کرد، فرمود امامت عهد خداست و از طرف ذات اقدس اله به ما رسیده است، بعد از آن انزوای تاریخی شما از ما خواسته اید، نامه های فراوانی که از کوفه رسید حضرت در جواب مردم کوفه در برابر صدها نامه این مسئله را طرح کرد که امامت عهد الهی است، شما باید صبار باشید و من نماینده ام مسلم بن عقیل را اعزام می کنم حرف او حرف من است. آنچنان مسلم بن عقیل ثقه بود وقتی همه این اموال بیت المال به دست او رسید سعی کرد در مصارف شخصی از اموال بیت المال استفاده نکند.... امویان برای اینکه مسلم را مهدور الدم کنند از شریح مدد گرفتند، وقتی حسین ابن علی سلام الله علیه را هم مهدور الدم کردند از فتوای شریح روحانی نما مدد گرفتند.
موضوع سخن، تحلیل قیام تاریخی سالارشهیدان سلام الله علیه است و بهترین تفسیر آن نهضت را سخنان و نامه های خود آن حضرت نهفته دارد. در وصیت نامه رسمی سالار شهیدان سلام الله علیه آمده است که منظورم احیای سیره جد و پدرم علی بن ابیطالب سلام الله علیه است. سیره امیرالمومنین همان سیره رسول الله بود چون حضرت علی به منزله جان پیامبر بود و سیره رسول الله را خدا در قرآن تبیین کرد زیرا اگر کسی به انسانیت کامله بار یافت همه شئون حیات او را برنامه الهی رهبری می کند و چون خدای سبحان کارش بر صراط مستقیم است پس سیره رسول الله که به هدایت الله انجام گرفت بر صراط مستقیم خواهد بود و قبل از هر چیزی تبیین سیره آن حضرت را باید از قرآن کریم استنباط کرد.
خدای سبحان روشی که به پیامبرش آموخت این است، فرمود این قرآن به آن منظور نازل شده است که تو جامعه را نورانی کنی و مردم را از تیرگی و تاریکی برهانی و روشن کنی، این در صدر سوره است، پس اگر در سوره مبارکه حدید فرمود ما انبیا را نازل کرده ایم، کتابها را با انبیا نازل کرده ایم و انبیا را اعزام کرده ایم تا مردم به قسط و عدل قیام کنند، معلوم میشود این قیام به قسط و عدل هدف متوسط است نه هدف نهایی. هدف نهایی در سوره ابراهیم مشخص شد و آن نورانی شدن جامعه است. جامعه اگر نورانی شد کارش هم قسط و عدل خواهد بود. آنها که اهل قسط و عدلند انسانهای سالم و متوسط و خوبی اند اما شاید به مقام شامخ نورانیت راه پیدا نکنند. نور عملی غیر از نور وصفی است و نور عملی و وصفی هم غیر از نور ذاتی. هدف نهایی آن است که انسان نورانی بشود از هر تیرگی و تباهی بیرون بیاید. چون قرآن یک کتاب بین و روشنی است، هیچگونه ابهام در حرم امن این کتاب راه ندارد و ممکن نیست یک دستور کلی بدهد و راه رسیدن به مقصد و مقصود را ارائه ندهد. قرآن هم هدف را مشخص میکند و همراه را معین.
برای اینکه معلوم بشود چگونه جامعه نورانی می شود و چگونه مردم روشن می شوند جریان قیام موسی کلیم سلام الله علیه را به دنبال این بحث بازگو کرد. فرمود قرآن نازل شده است که مردم را نورانی کنی و راه نورانی کردن مردم هم تشکیل حکومت اسلامی است که چیزی در جامعه حکومت نکند مگر دین. فرمود اگر ما به تو گفتیم قرآن نازل شد تا مردم را نورانی کنی، راه نورانی کردن را هم به تو نشان می دهیم. موسای کلیمی بود و فرعونی بود و ما دستور دادیم به موسی که قیام کند و فراعنه را به کام دریا فرستادیم. با مقاومت موسویان سرانجام نظام اسلامی در مصر تشکیل شد، منتها یک رهبری الهی لازم است و یک استقامت و پایداری. رهبری الهی را خدای سبحان به وسیله موسی کلیم تامین کرد، پایداری و استقامت امت را با این جمله «و ذکرهم بایام الله... » تامین کرد. به موسی کلیم فرمود وقتی می توانی آل فرعون را و آل سامری را به کام عدم بفرستی که امتی صابر و شکور داشته باشی و اینها را به ایام خدا متذکر کنی که گاهی خدای سبحان قدرتش را از پرده ی غیب بیرون می آورد و حکومت اسلامی به دست صالحان روی زمین استوار می شود به این شرط که مردم دارای این دو شرط باشند یکی صبر و دیگری شکر. در قبل از پیروزی صابر باشند و بعد از پیروزی شاکر. اگر کسی در زمان نبرد استقامت و استواری را از دست بدهد به مقصد نمی رسد و اگر بعد از پیروزی این پیروزی را غنیمت بداند و این را به عنوان یک پدیده مادی تلقی کند و خود را طلبکار ببیند شاکر نخواهد شد. هم قبل از پیروزی صبر لازم است و هم بعد از پیروزی شکر لازم است تا یک نظام اسلامی مستقر شود. شکر آن است که انسان نعمت را از آن خدا بداند و از این نعمت حداکثر بهره را ببرد و هرگز خود را مغرور نبیند. در چند بخش قرآن کریم خدای سبحان فرمود ما عده ای را بردیم و شما را روی کار آوردیم تا ببینیم چه می کنید. هیچ ممکن نیست نعمتی به کسی برسد مگر اینکه در کنار آن نعمت آزمون الهی است. فرمود نه از آن نظر که شما شایسته حکومت بودید ما حکومت را به شما تفویض کردیم، تازه آغاز آزمون شماست، ببینیم شما چه می کنید، وقتی به قدرت رسیده اید چه می کنید، اگر دیدیم معاذالله خود را طلبکار یافته و از این قدرت سوء استفاده کرده اید، شما را به دیار عدم میفرستیم و مردان صالح را به جای شما مستقر می کنیم و اگر دیدیم صالح بودید حیات شما و حکومت شما را همچنان ادامه می دهیم تا «لیظهره علی الدین ... ». نظام الهی با احدی ارتباط خاص ندارد.
بنابراین نامه رسمی سالار شهیدان سلام الله علیه این بود که من می خواهم سیره جد و پدرم را ادامه بدهم. سیره پدر او همان سیره جد او، چون اینها یک نورند و سیره جد او همان که خدای سبحان در سوره ابراهیم تبیین کرد که تو باید مردم را نورانی کنی، اگر مردم نورانی شدند قسط و عدل هم دارند، این حسن فعلی به استناد همان حسن فاعلی است. مردم روشن اهل قسط و عدل هم هستند و برای اینکه جامعه روشن بشود راهش تشکیل حکومت است که همه امور بر محور دین باشد. فرمود اگر بخواهی مردم را روشن کنی چاره ای جز تشکیل حکومت نیست. از اینجا معلوم می شود که سیره سالار شهیدان و هدف اصلی اش تشکیل یک نظام اسلامی بود، این یک بخش.
برای تشکیل نظام اسلامی انسان باید سرمایه گذاری کند یعنی هم محبت طبیعت را از دل بیرون ببرد اولا، هم عشق به حیات جاودانه را در خود احیا کند ثانیاً، تا در هیچ سانحه ای نلرزد و استوار و مستقیم باشد لذا سالار شهیدان سلام الله علیه چه در نامه ها و چه در خطبه ها و خطابه ها علاقه دنیا را از مردم سلب می کرد و اشتیاق به شهادت و جاودانه شدن را در دلهای مردم احیا می کرد تا مردم بتوانند صبار و شکور باشند و علیه امویان قیام کنند. گاهی این چنین می فرمود «این ما تکونوا یدرککم الموت ولو کنتم فی بروج مشیده»، این جمله قرآن را در سخنانش ایراد می کرد. شما هر جا باشید خواه و ناخواه می میرید، اگر با مرگ شرافتمندانه نمردید با بیماریهای غیر شرافتمندانه رخت برمی بندید و اگر خلاصه طیب و طاهر نشدید مردار می شوید. این میوه که رسید باید انسان به مهمانش اهدا کند و اگر این میوه رسیده را به مهمان اهدا نکرد می پوسد، اینطور نیست که میوه روی درخت یا بعد از کندن از کنار شاخه درخت برای ابد بماند که محال است در این مرحله امکان خلود، هر که در اینجا هست باید مصرف بشود و اگر درست مصرف نشد می پوسد. این عمر ما میوه شاخسار طبیعت است. وقتی که ما رسیدیم، خون ما ارزشی پیدا کرد، قیام ما ارزشی پیدا کرد، دین ما به حدی شده است که اگر از این دین بخواهیم حمایت کنیم این حمایت ما می ارزد حیف است که از این ارزش استفاده نکنیم، او را رایگان بگذاریم و بگذریم تا بپوسد، خواه ناخواه می پوسد. حضرت فرمود اگر جان را نثار نکردید بالاخره می پوسد گرچه در خانه های مستحکم و گچ کاری شده و گچبری شده باشید و «ان کنتم فی بروج مشیده». بعد می فرمود خدا دست از دینش بر نمی دارد، اگر ما قیام نکردیم مردان دیگری صحنه ها را پر می کنند.
فرمود اگر شما کمک نکردید دیگران به میدان می آیند. آنها که سرنوشتشان شهادت است به خوابگاه شان می آیند. بالاخره رادمردانی هستند که اهل مبارزه اند و سرانجام به مقصد می رسند. برای اینکه کسی خیال نکند این مسئله یک امر عادی است و خیال نکند تأمین سعادت بدون آزمون حل می شود، وقتی به حضرت پیشنهاد دادند که شما اصراری بر این قیام نداشته باشید، فرمود من محور امتحان الهی هستم، خداوند مرا به عنوان معیار آزمون قرار داد، من ماده امتحانی انسانها هستم. هر مطلبی را در برنامه های امتحانی ضبط نمی کنند. اگر کتابی صد مطلب دارد و فراگیری بعضی از مطالبش خیلی مهم است، آن مطالب مهم را در هنگام آزمون طرح می کنند. حوادث جهان زیاد است، انسانها هم زیاد هستند، اما آن انسان کامل محور امتحان الهی قرار می گیرد. وقتی به سالار شهیدان عرض کردند که چرا شما به این قیام نابرابر رضا دادی، فرمود من مایه امتحان الهی هستم، اگر من قیام نکنم خدا مردم را با چه کسی امتحان کند، نه ابن زبیر آن صلاحیت را دارد که نیک و بد به وسیله نهضت او آزمون بشود و نه دیگری یا دیگران. این را به عنوان حفظ یک نعمت ذکر کرد و نه به عنوان خودستایی. فرمود من محور آزمون الهی ام. به حضرت عرض کردند شما که از قدرت ولایت و اعجاز برخوردارید، فرشته ها کمک خود را به شما عرضه کرده اند، جنیان کمک خود را به شما عرضه کرده اند، شما چرا از این قدرت های غیبی مدد نمی گیرید و به حیات تبهکاران خاتمه نمی دهید؟ فرمود آن که هنر نیست که ما از قدرت غیب مدد بگیریم، می خواهیم به جایی برسد که به این آیه عمل شود که «لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَیَحْیَى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ». ما می خواهیم مردمی را با استدلال و برهان روشن کنیم و اگر کسی علیه ما به نبرد برخاست بعد از قیام حجت باشد. این چنین نیست که آنها که به جهنم می روند قبل از قیام حجت باشد یا آنهایی که به بهشت راه می یابند قبل از قیام حجت باشد.
تمام نامه ها، احتجاج ها، سخنان و سخنرانی ها در محور قرآن کریم است. نامه ای برای بنی هاشم به مردم خاص مدینه نوشت. فرمود این چنین نیست که اگر به همراه من نیامده اید پیروز بشوید، پیروزی فقط و فقط در کربلاست. اما بعد، فرمود بعد از حمد و ثنای خدا این امر قطعی است، هرکس به کاروان من رسیده است یقینا شهید می شود، اینجا غیر از شهادت خبری نیست و هر کس به کاروان من نرسیده است، پیروز نخواهد شد. این تقابل نشان می دهد که پیروزی در قیام است نه در قعود. فرمود من می خواهم به سیره ی علی ابن ابیطالب حرکت کنم ببینیم سیره علی بن ابیطالب چیست. حضرت وقتی خلافت و امامت را تبیین می کند می فرماید امامت، نظام امت است یعنی اگر یک امت بخواهد کارش منسجم و هماهنگ باشد بدون امام ممکن نیست و این امامت را فرمود عهد خداست و این بیان را از قرآن کریم گرفت. امامت یک مقام جعلی و قراردادی نیست که مردم به کسی بدهند بلکه امامت یک عهدیست که خدا باید به افراد لایق بدهد. کسی که رهبر مردم است وکیل مردم نیست که مردم او را به عنوان وکیل انتخاب کنند، او ولی مردم است. مسئله ولایت است نه وکالت. این ولایت را ذات اقدس اله باید تعیین کند، این عهدالله است. این راه را که قرآن مشخص کرد امیر المومنین تبیین کرد، فرمود امامت عهد الهی است و تنها کسانی صالح امامت هستند که از هرگونه ظلمی منزه و مبرا باشند و ما داعیه این مقام را نداشتیم. آن مقام را که خدا به ما داد که شما نپذیرفتید و ما خود را مطرح نکردیم مگر در حد یک اتمام حجت. شما بودید که بعد از آن جریان خانه نشینی به سراغ ما آمدید و از ما نظر خواستید، شما ما را دعوت کرده اید و نه ما خود را مطرح کرده بودیم. همین بیان را سالار شهیدان در نامه ای که برای رجال نامی کوفه و بصره نوشت، مرقوم فرمود. همین جریان را در سخنرانی ها ایراد کرد، فرمود امامت عهد خداست و از طرف ذات اقدس اله به ما رسیده است، بعد از آن انزوای تاریخی شما از ما خواسته اید، نامه های فراوانی که از کوفه رسید حضرت در جواب مردم کوفه در برابر صدها نامه این مسئله را طرح کرد که امامت عهد الهی است، شما باید صبار باشید و من نماینده ام مسلم بن عقیل را اعزام می کنم حرف او حرف من است. آنچنان مسلم بن عقیل ثقه بود وقتی همه این اموال بیت المال به دست او رسید سعی کرد در مصارف شخصی از اموال بیت المال استفاده نکند.... امویان برای اینکه مسلم را مهدور الدم کنند از شریح مدد گرفتند، وقتی حسین ابن علی سلام الله علیه را هم مهدور الدم کردند از فتوای شریح روحانی نما مدد گرفتند.
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان