- 284
- 1000
- 1000
- 1000
کدام حسین؛ کدام کربلا، فصل چهارم، جلسه چهلم
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حامد کاشانی با موضوع «کدام حسین؛ کدام کربلا»، فصل چهارم، جلسه چهلم، سال 1403
یکی از مهمترین معضلات جامعهی اسلامی از صدر اسلام تا حتّی همین الآن، همان چیزی است که شاید دستمالی و تکرار شده است، و ممکن است خیال کنیم که این یک مورد معلوم است، آن هم بحث ولایت و امامت معصوم است.
بخش تئوریک این موضوع الآن برای ما محل بحث و اختلاف نیست، اما نحوهی التزام به این موضوع برای ما هم دغدغه و درگیری است، و به نظر من خلأ جدّی وجود دارد.
رویکرد جامعهی ما در جهتگیریها و حبّ و بغضها و جبههبندیهای خود، برای عدّهی زیادی بر اساس امامت نیست و بر اساس ملاکات دیگری است. این مشکل از صدر اسلام هم وجود دارد.
ما یکسری تکالیف فردی داریم، اینها هم بعضی جاها پیچیدگی دارند، ولی در کل پیچیده نیستند، مانند این واجباتی که ما داریم، مانند محرّماتی که بایستی ترک کنیم. اگر کسی رسالهی مجتهد خود را بخواند و یاد بگیرد، دیگر تا آخر عمرش خیلی بعید است که حکمی تغییر کند، اما مسائل اجتماعی و سیاسی و عمومی و… لایه لایه است، پیچیدگی دارد، پوشیدگی دارد، احکام ثانویه دارد، تزاحم دارد، لذا اینجا خیلی دقّت لازم است. خیلی اوقات اصل مسئله محل بحث نیست، مانند آن درگیری که مردم در صدر اسلام، وقتی امام مجتبی صلوات الله علیه با معاویه آتشبس امضاء کرد. بغض نسبت به معاویه، بیزاری از بنی امیّه، طاغوت بودن بنی امیّه محل بحث نبود، اما اینکه آیا الآن وقت جنگ است یا صلح است، تشخیص امام را لازم داشت.
بقیهی امور پیچیده هم همینطور است، یعنی مسئله بر سر این نبود که «بنی امیّه؛ آری یا نه»، کیفیت برخورد الآن با بنی امیّه موضوع بود. این امر دیگر ساده نبود. لذا وقتی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آتشبس امضاء کرد، به آنها برخورد.
جالب است که در ماجرای صلح حدیبیه، به عمر برخورد، اینجا به شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برخورد! پس میبینید که چقدر مسئله حساس است. پس موضوع این نیست که ما بگوییم امامت را قبول داریم؛ بله! امامت را در سطحی قبول داریم، اما گرفتاری آنجاست که کیفیت التزام ما مهم است. عمر به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گفت: آتشبس با کفّار یعنی چه؟ آیه هم میخوانی که «إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا»؟ دیگری هم شیعه بود و میگفت معاویه طاغوت است، بعد به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه میگفتند که ما را ذلیل کردی!
یعنی همینطور که میبینید فقط تئوریِ سطح یک کافی نیست. رفتار این کسی که مدّعی تشیّع است با آن کسی که قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، ناگهان یکطور میشود! چون قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم مرحلهی اول را درست میگفت که آنها کافر بودند، در این تشخیص که الآن باید با اینها چکار کرد، او باید بر سر جای خود مینشست تا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تصمیم بگیرد، وگرنه او که هنگام جنگ هم فرار میکرد!
یکی از مهمترین معضلات جامعهی اسلامی از صدر اسلام تا حتّی همین الآن، همان چیزی است که شاید دستمالی و تکرار شده است، و ممکن است خیال کنیم که این یک مورد معلوم است، آن هم بحث ولایت و امامت معصوم است.
بخش تئوریک این موضوع الآن برای ما محل بحث و اختلاف نیست، اما نحوهی التزام به این موضوع برای ما هم دغدغه و درگیری است، و به نظر من خلأ جدّی وجود دارد.
رویکرد جامعهی ما در جهتگیریها و حبّ و بغضها و جبههبندیهای خود، برای عدّهی زیادی بر اساس امامت نیست و بر اساس ملاکات دیگری است. این مشکل از صدر اسلام هم وجود دارد.
ما یکسری تکالیف فردی داریم، اینها هم بعضی جاها پیچیدگی دارند، ولی در کل پیچیده نیستند، مانند این واجباتی که ما داریم، مانند محرّماتی که بایستی ترک کنیم. اگر کسی رسالهی مجتهد خود را بخواند و یاد بگیرد، دیگر تا آخر عمرش خیلی بعید است که حکمی تغییر کند، اما مسائل اجتماعی و سیاسی و عمومی و… لایه لایه است، پیچیدگی دارد، پوشیدگی دارد، احکام ثانویه دارد، تزاحم دارد، لذا اینجا خیلی دقّت لازم است. خیلی اوقات اصل مسئله محل بحث نیست، مانند آن درگیری که مردم در صدر اسلام، وقتی امام مجتبی صلوات الله علیه با معاویه آتشبس امضاء کرد. بغض نسبت به معاویه، بیزاری از بنی امیّه، طاغوت بودن بنی امیّه محل بحث نبود، اما اینکه آیا الآن وقت جنگ است یا صلح است، تشخیص امام را لازم داشت.
بقیهی امور پیچیده هم همینطور است، یعنی مسئله بر سر این نبود که «بنی امیّه؛ آری یا نه»، کیفیت برخورد الآن با بنی امیّه موضوع بود. این امر دیگر ساده نبود. لذا وقتی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آتشبس امضاء کرد، به آنها برخورد.
جالب است که در ماجرای صلح حدیبیه، به عمر برخورد، اینجا به شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برخورد! پس میبینید که چقدر مسئله حساس است. پس موضوع این نیست که ما بگوییم امامت را قبول داریم؛ بله! امامت را در سطحی قبول داریم، اما گرفتاری آنجاست که کیفیت التزام ما مهم است. عمر به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گفت: آتشبس با کفّار یعنی چه؟ آیه هم میخوانی که «إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا»؟ دیگری هم شیعه بود و میگفت معاویه طاغوت است، بعد به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه میگفتند که ما را ذلیل کردی!
یعنی همینطور که میبینید فقط تئوریِ سطح یک کافی نیست. رفتار این کسی که مدّعی تشیّع است با آن کسی که قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، ناگهان یکطور میشود! چون قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم مرحلهی اول را درست میگفت که آنها کافر بودند، در این تشخیص که الآن باید با اینها چکار کرد، او باید بر سر جای خود مینشست تا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تصمیم بگیرد، وگرنه او که هنگام جنگ هم فرار میکرد!
تاکنون نظری ثبت نشده است