- 242
- 1000
- 1000
- 1000
لذت مناجات(شرح مناجات خمس عشر)، جلسه چهل و سوم
سخنرانی آیت الله محمدتقی مصباح یزدی با موضوع «لذت مناجات»، جلسه چهل و سوم، سال 1386
«أللَّهُمَّ اجْعَلْنا مِمَّن دَأبُهُمُ الإِرْتِیاحُ إلَیْکَ وَالحَنینُ، وَدَهْرُهُمْ الزَّفْرَةُ وَالأنِینُ، جِباهُهُمْ ساجِدَةٌ لِعَظَمَتِکَ، وَعُیُونُهُمْ ساهِرَةٌ فی خِدْمَتِکَ، وَدُمُوعُهُمْ سائِلَةٌ مِنْ خَشْیَتِکَ، وَقُلُوبُهُمْ مُتَعَلِّقَةٌ بِمَحَبَّتِکَ، وَأفْئِدَتُهُمْ مُنْخَلِعَةٌ مِنْ مَهابَتِکَ؛»
خدایا مرا از کسانی قرار ده که عادت و رفتار ثابتشان این است که نزد تو راحتی میجویند و آرامش میگیرند و من را از کسانی قرار ده که روزگارشان با آه و ناله سپری میشود، پیشانیهایشان در مقابل عظمت تو به خاک ساییده میشود و چشمهایشان در راه خدمت تو بیخواب مانده. اشکهایشان از خشیت تو سرازیر شده و قلبهایشان آکنده از محبت تو و دلهایشان از هیبت و ابهت تو از جا کنده شده است.
جملهی اول چنین حالتی را تداعی میکند که کسی دچار اضطراب است. رنجی کشیده و خسته است، و دنبال جایی یا کسی میگردد که در کنار و آغوش او آرامش پیدا کند و کسانی هستند که این آرامش را نزد خدا پیدا میکنند. فرض کنید طفلی در بیابانی از مادرش دور افتاده است. شاید گرسنگی کشیده و بیمهریها دیده؛ ولی میداند مادر مهربانش در نقطهی دور دست است. شروع میکند به دویدن تا خودش را به مادر میرساند. کودک گرسنه و خسته، حالا میرسد به مادری که سرشار از عاطفه و محبت است. چه کار میکند؟ خودش را در دامان مادر میاندازد و همهی این خستگیها و زحمتهایی که تحمل کرده، در یک لحظه رفع میشود و نفس راحتی میکشد؛ عرب به این حالت میگوید«حنین». کسانی که از روزگار خسته و گرفتار فراق شدهاند؛ از سختیها و بیمهریها به جان آمدهاند، و دوری از محبوب، برایشان بدترین آزار دهنده است. چنین افرادی اگر لحظهای او را ملاقات کنند همهی خستگیهایشان برطرف میشود. «ارتیاحشان»؛ همین است که پیش خدا بروند و وقتی رفتند به آرامش میرسند؛ درست نقطهی مقابل آه کشیدن است. آرامش در جوار و تحت عنایت خداوند قابل فهم است که البته فهم حقیقیاش را انشاءالله خدا نصیب کند.
آنجا که میگوید: من به گونهای شوم که همهی خستگیهایم در پیشگاه تو برطرف بشود قابل فهم است، اما این فراز که من به گونهای شوم که از خشیت و مهابت تو به خاک بیفتم و اشک از چشمانم جاری شود و روزگارم را با آه و ناله سپری کنم؛ اندکی هضم مفهومی آن مشکل است. این چه دعایی است که مرا از کسانی قرار بده که روزگارشان را با آه و ناله سپری میکنند؟! این چطور دعایی است؟
ممکن است در ابتدا انسان بگوید که این آه و نالههایی که در هنگام صبر از انسان برمیخیزد و در اثر گرفتاریهایی که پیش میآید، در مقابل آن خدا ثواب میدهد و در آخرت جبران میکند. این قابل فهم است؛ اما اینکه انسان دعا کند که خدایا مرا مصیبتی بده که شب و روز آه و ناله کنم، برای این که در آخرت ثوابم دهی؛ خیلی نامأنوس است. در دعاهای دیگر هم چنین چیزی سراغ نداریم. جایی هم تشویق نشده که از خدا مصیبت بخواهیم! خیلی بعید است که حضرت در این دعا بخواهد چنین مطلبی را بگوید. احتمال دیگری که به ذهن میآید، این است که گاهی حالاتی برای ما متضاد به نظر میرسد که قابل جمع نیستند؛ ولی در شرایط خاصی قابل جمع است.
«أللَّهُمَّ اجْعَلْنا مِمَّن دَأبُهُمُ الإِرْتِیاحُ إلَیْکَ وَالحَنینُ، وَدَهْرُهُمْ الزَّفْرَةُ وَالأنِینُ، جِباهُهُمْ ساجِدَةٌ لِعَظَمَتِکَ، وَعُیُونُهُمْ ساهِرَةٌ فی خِدْمَتِکَ، وَدُمُوعُهُمْ سائِلَةٌ مِنْ خَشْیَتِکَ، وَقُلُوبُهُمْ مُتَعَلِّقَةٌ بِمَحَبَّتِکَ، وَأفْئِدَتُهُمْ مُنْخَلِعَةٌ مِنْ مَهابَتِکَ؛»
خدایا مرا از کسانی قرار ده که عادت و رفتار ثابتشان این است که نزد تو راحتی میجویند و آرامش میگیرند و من را از کسانی قرار ده که روزگارشان با آه و ناله سپری میشود، پیشانیهایشان در مقابل عظمت تو به خاک ساییده میشود و چشمهایشان در راه خدمت تو بیخواب مانده. اشکهایشان از خشیت تو سرازیر شده و قلبهایشان آکنده از محبت تو و دلهایشان از هیبت و ابهت تو از جا کنده شده است.
جملهی اول چنین حالتی را تداعی میکند که کسی دچار اضطراب است. رنجی کشیده و خسته است، و دنبال جایی یا کسی میگردد که در کنار و آغوش او آرامش پیدا کند و کسانی هستند که این آرامش را نزد خدا پیدا میکنند. فرض کنید طفلی در بیابانی از مادرش دور افتاده است. شاید گرسنگی کشیده و بیمهریها دیده؛ ولی میداند مادر مهربانش در نقطهی دور دست است. شروع میکند به دویدن تا خودش را به مادر میرساند. کودک گرسنه و خسته، حالا میرسد به مادری که سرشار از عاطفه و محبت است. چه کار میکند؟ خودش را در دامان مادر میاندازد و همهی این خستگیها و زحمتهایی که تحمل کرده، در یک لحظه رفع میشود و نفس راحتی میکشد؛ عرب به این حالت میگوید«حنین». کسانی که از روزگار خسته و گرفتار فراق شدهاند؛ از سختیها و بیمهریها به جان آمدهاند، و دوری از محبوب، برایشان بدترین آزار دهنده است. چنین افرادی اگر لحظهای او را ملاقات کنند همهی خستگیهایشان برطرف میشود. «ارتیاحشان»؛ همین است که پیش خدا بروند و وقتی رفتند به آرامش میرسند؛ درست نقطهی مقابل آه کشیدن است. آرامش در جوار و تحت عنایت خداوند قابل فهم است که البته فهم حقیقیاش را انشاءالله خدا نصیب کند.
آنجا که میگوید: من به گونهای شوم که همهی خستگیهایم در پیشگاه تو برطرف بشود قابل فهم است، اما این فراز که من به گونهای شوم که از خشیت و مهابت تو به خاک بیفتم و اشک از چشمانم جاری شود و روزگارم را با آه و ناله سپری کنم؛ اندکی هضم مفهومی آن مشکل است. این چه دعایی است که مرا از کسانی قرار بده که روزگارشان را با آه و ناله سپری میکنند؟! این چطور دعایی است؟
ممکن است در ابتدا انسان بگوید که این آه و نالههایی که در هنگام صبر از انسان برمیخیزد و در اثر گرفتاریهایی که پیش میآید، در مقابل آن خدا ثواب میدهد و در آخرت جبران میکند. این قابل فهم است؛ اما اینکه انسان دعا کند که خدایا مرا مصیبتی بده که شب و روز آه و ناله کنم، برای این که در آخرت ثوابم دهی؛ خیلی نامأنوس است. در دعاهای دیگر هم چنین چیزی سراغ نداریم. جایی هم تشویق نشده که از خدا مصیبت بخواهیم! خیلی بعید است که حضرت در این دعا بخواهد چنین مطلبی را بگوید. احتمال دیگری که به ذهن میآید، این است که گاهی حالاتی برای ما متضاد به نظر میرسد که قابل جمع نیستند؛ ولی در شرایط خاصی قابل جمع است.
تاکنون نظری ثبت نشده است