- 735
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 66 تا 72 سوره مریم _ بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 66 تا 72 سوره مریم _ بخش سوم"
یکی از برجستهترین مسائل اعتقادی جریان معاد است
مگر میشود عالَم حسابی نداشته باشد, کتابی نداشته باشد, افراد در برابر کارهایشان مسئول نباشند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیَقُولُ الْإِنسَانُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیّاً ﴿66﴾ أَوَلاَ یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئاً ﴿67﴾ فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیّاً ﴿68﴾ ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمنِ عِتِیّاً ﴿69﴾ ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَی بِهَا صِلِیّاً ﴿70﴾ وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیّاً ﴿71﴾ ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیّاً ﴿72﴾
چون سورهٴ مبارکهٴ «مریم» در مکه نازل شد و عناصر محوری سوَر مکّی هم اصول دین بود و اصول دین هم توحید و وحی و نبوّت و همچنین در کنار اصول دین خطوط کلی اخلاق و فقه و حقوق مطرح میشد و یکی از برجستهترین مسائل اعتقادی جریان معاد است و مسئلهٴ معاد در سوَر مکّی کاملاً مطرح بود آنها تعجّب میکردند خیال میکردند که حیات مجدّد یعنی بازگشت از مَقبرِه و قبرستان به دنیا و زندگی عادی و این را با شگفتی یاد میکردند گاهی میگفتند عجیب است گاهی میگفتند بعید و غریب است و مانند آن.
در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» که بحثش قبلاً گذشت آیهٴ پنج این بود که اگر کسی بخواهد تعجّب بکند پیغمبر ما باید از شما تعجّب بکند که شما که منکر معادید نه شما از پیغمبر که مدّعی معاد است تعجّب از انکار منکران معاد است برای اینکه اگر اینها در امکان معاد اشکال داشته باشند خب قویتر از معاد که مبدأ بود ابتدایی بود دیدند و اگر در تحقّق معاد و ضرورت معاد تردید دارند تعجّب از آنهاست مگر میشود عالَم حسابی نداشته باشد, کتابی نداشته باشد, افراد در برابر کارهایشان مسئول نباشند هر کس هر چه گفت, گفت هر چه کرد, کرد در آیهٴ پنج سورهٴ مبارکهٴ «رعد» میفرماید: ﴿وَإِن تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ﴾ اگر بخواهی تعجّب بکنی از قول اینها تعجّب بکن که منکر معادند میگویند ﴿أَءِذَا کُنَّا تُرَاباً أَءِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ اگر کسی بخواهد منکر معاد بشود حرف او عجیب و غریب است زیرا معنای حرف او این است که عالَم هرج و مرج است هیچ حساب و کتابی نیست پس اگر کسی در امکان معاد اشکال داشته باشد حرف او عجیب و غریب است برای اینکه مبدأ آنجا که انسان اصلاً چیزی نبود خدا او را آفرید الآن که همهٴ عناصر انسان موجود است روحش که اصلاً از بین نرفته بدنش هم که پراکنده شد جمع میکنند و اگر در ضرورت معاد شک دارد در شکّ او تعجّب است میشود عالَم هرج و مرج باشد هر کس هر کاری کرده بکند و هیچ حساب و کتابی در عالَم نباشد ﴿وَإِن تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَءِذَا کُنَّا﴾ حرفهای آنها عجیب است حرفهای آنها غریب است.
در آیهٴ محلّ بحث همان طوری که جناب زمخشری در کشاف اشاره کردند این «ما» برای تأکید است ما در تعبیرات فارسی میگوییم آیا حقّاً این طور است آیا سزاوار این طور است به جای حقّاً به جای سزاوار و مانند آن کلمهٴ «ما» را عربها در این گونه از موارد به کار میبرند ﴿أَءِذَا مَا مِتُّ﴾ یعنی «أحقّاً, أینبغی» آیا میشود این کار را کرد, این سزاوار است, این شدنی است که ما بعد از پوسیدن دوباره زنده بشویم پس این برای تأکید است یعنی خیلی بعید است البته برهانی بر نفی اقامه نکردند لذا قرآن کریم میفرماید: ﴿وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ﴾ منتها استبعاد دارند ﴿وَیَقُولُ الْإِنسَانُ أَءِذَا مَا﴾ یعنی «أحقّاً, أینبغی» آیا شدنی است این ﴿مِتُّ﴾ وقتی مُردند ﴿لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیّاً﴾. و بحث در دو مقام بود مقام امکان بود و مقام ضرورت, مقام امکان را فرمود: ﴿أَوَلاَ یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئاً﴾ قبلاً هم گذشت که ما یک خَلق داریم طبق بیانات قرآن کریم یک ابداع, خَلق که در مقابل ابداع است از موادّی تشکیل میشود که فرمود: ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ﴾ موادّی قبلاً موجود است ذات اقدس الهی از این مواد بدن میسازد و این خَلق در مقابل ابداع است بدیع و نوآوری اما آن خَلق به معنای اول عام که ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ آن با ابداع هم همراه است ابداع یعنی نوآوری نه اینکه عدم را وجود بکند یک, نه اینکه از عدم چیزی به وجود بیاورد دو, به نحو قضیه سالبه است نه قضیه موجبه آفرینش ابداعی این نیست که عدم را وجود بکند تا بشود جمع نقیضین, آفرینش ابداعی این نیست که عدم را ماده قرار بدهد از عدم چیزی را بیافریند که این مستحیل است یا عدم ماده نیست بلکه بازگشت این به قضیه سالبه است این ﴿لَمْ یَکُ شَیْئاً﴾ همین است یعنی چیزی نبود و خدای سبحان اصلِ خلقت را از چیزی درست نکرد مثل اینکه ما صوَر ذهنیهمان الآن قصد کردیم که درختی را, یک قطره آبی را, صحنهای را ایجاد بکنیم ما از موادّ ذهنی چیزی به عنوان شجر و حجر نساختیم اراده کردیم که در صحنهٴ نفس ما درخت را ایجاد بکنیم کردیم اینها جزء مُبدعاتاند مبدع آن است که مسبوق به مادّه نیست مکوّنات آن است که مسبوق به مادهاند پس ذات اقدس الهی آن خلقتهای اوّلیاش ابداعی است یعنی از چیزی خلق نکرد قضیه سالبه است نه قضیه موجبه ﴿لَمْ یَکُ شَیْئاً﴾ یا در تعبیری که قبلاً در همین سوره دربارهٴ زکریا(سلام الله علیه) آمده است که ﴿قَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ بنابراین این سه مطلب باید کاملاً از هم جدا بشود که دوتای آن مستحیل است یکی واقعشده آن دوتایی که مستحیل است این است که عدم را وجود بکند این جمع نقیضین است, از عدم چیزی را بیافریند که بشود قضیه موجبه و عدم بشود مبدأ قابلی این هم مستحیل است چون عدم لا شیء است سومی این است که قضیه سالبه است یعنی این الفی را که جزء مبدعات است و خدا ایجاد کرده مثلاً این از چیزی نیست نه از لا شیء است این همان بیان نورانی حضرت امیر است بیان نورانی حضرت صدیقه کبرا(سلام الله علیهما) است که «لا مِن شیء خلق», «ابتدع الأشیاء لا مِن شیء قبله» که بازگشتش به امر سوم, امر سوم یعنی امر سوم یعنی قضیه سالبه آن دو قضیه موجبه است ﴿وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ دربارهٴ ضرورت هم میفرماید کارِ ما با نظم است ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنتَقِمُونَ﴾ این همه حقّ مردم را ضایع بکنند حقّ الله را ضایع بکنند بیراهه بروند ما تمام محبّت را نسبت به اینها اِعمال کردیم اینها ﴿عَلَی الرَّحْمنِ عِتِیّاً﴾ عِتیّ هستند عُتوّ و تمرّد دارند ﴿عَلَی الرَّحْمنِ﴾ ما به همهٴ اینها نعمت دادیم و همهٴ نِعَم را به اینها دادیم اینها همهٴ نِعم ما را علیه ما صرف کردند, علیه دین ما صرف کردند خب اگر کسی هستی خود و لوازم هستی خود را از ذات اقدس الهی گرفته در کنار سفرهٴ او نشسته همهٴ نِعمی که خدا به او داد این را گرفته در علیه دین او به کار برده این میشود «اشد علی الرحمن» و چنین کسی باید تنبیه بشود دیگر, بنابراین اگر کسی منکر معاد باشد حرفِ او عجیب و غریب است نه کسی که داعیهٴ معاد دارد ﴿أَوَلاَ یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئاً﴾ لذا سوگند یاد کرده است قضایای ضروری گاهی با سوگند همراه است گاهی به صورت ﴿لاَّ رَیْبَ فُیهَ﴾ همراه است و مانند آن, گاهی به صورت ﴿لاَ جَرَمَ﴾ همراه است یا پسوندی دارند یا پیشوندی دارد که نشانهٴ ضروری بودن آن امر است ﴿فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطینَ﴾ اینها اولاً در قبر هم که هستند با شیاطین در یکجا مقبورند وقتی هم که مبعوث شدند یعنی از قبر سَر برآوردند با یک گروه تبهکاری که اینها را به چاه انداختند همراهاند ﴿لَنَحْشُرَنَّهُمْ﴾ با شیاطین ﴿ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیّاً﴾ اینها را ما اطراف جهنم میآوریم جهنم هم همان چاه است, جایِ آتش است نه آتش مثل اینکه بگویند کنار دریا, کنار رودخانه ولی فعلاً سخن از نار نیست سخن از جهنم است جهنم آن مکانی است که در آن آتش هست جهنمِ غیر منقول این است. ﴿لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیّاً﴾ به زانوزده. اصل این «جِثیّ» در آیهٴ 28 سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» که اصلاً جاثیه سورهای است در قرآن کریم به این نام به این صورت آمده است آیهٴ 28 سورهٴ «جاثیه» این است ﴿وَتَرَی کُلَّ أُمَّةٍ جَاثِیَةً﴾ البته خواصّی هم از این چیز مستثنا هستند ﴿کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَی إِلَی کِتَابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ دیگر نفرمود «تجزون بما کنتم» فرمود: ﴿تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ خیلیها به زانو میافتند اینجا هم همین طور است ﴿ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیّاً﴾. بعد میفرماید فعلاً سخن از ورود جهنم نیست ما میدانیم چه کسی ﴿أَوْلَی بِهَا صِلِیّاً﴾ است چه کسی نه, کسی که صَلْی او, روسوزی او ﴿یَصْلَی النَّارَ﴾, روسوزی و درونسوزی او ﴿تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ﴾ یک وقت شما میروید میگویید این نان رویش سوخته است یک مقدار رویش را برمیداریم بعد قابل استفاده است یک وقت است نه, درون و بیرون سوخته است میگویند تصلیه که باب تفعیل رفته کثرت و شدّت و مبالغه را هم به همراه دارد ﴿تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ﴾ بهرهٴ عذاب همگان نیست عدهای ﴿یَصْلَی﴾ هستند, عدهای ﴿تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ﴾اند ولی فرمود ما بالأخره میدانیم چه کسی در آتش برود معلوم میشود یک عده نمیروند حالا یا مؤمناند و نمیروند یا با شفاعت در اثر ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾ نمیروند همه را ما حاضر میکنیم این بیانی که مرحوم امینالاسلام و دیگران نقل کردند برای آن است احضار همگان در جهنم خودش نعمتی است و خیلی از ماها وقتی جهنم را دیدیم در و دیوار جهنم را میبوسیم میگفتیم تو باعث شدی که ما آلوده نشدیم چون بسیاری از ماها «خوفاً مِن النار» معصیت نمیکنیم کم هستند کسی که «حُبّا لله, شکراً لله» گناه را بدبو بدانند و از گناه فاصله بگیرند و اگر نباشد خوف از نار شما میبینید این همه فضایل برای نماز شب هست کمتر کسی موفّق میشود اما این دو رکعت نماز صبح را برای اینکه تازیانه نخورد میخواند دیگر مگر فضیلتهای نماز شب کم است هر کس به هر جایی رسید از همین راه رسید دیگر ما «شوقاً الی الجَنّة, شوقاً الی المعارف, شوقاً الی الوصول, شوقاً الی المطالب» کمتر کار میکنیم و الاّ راهش آن است اما «خوفاً من النار», «خوفاً من الصیات» بله این نماز صبح را الاّ ولابد میخوانیم اما نماز شب را غالباً موفق نیستند.
پرسش: این ﴿وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا﴾ مربوط به قیامت است یا در دنیا هم هست الآن هم ممکن است صراط و جهنم در اینجا وجود داشته باشد.
پاسخ: خب آن صراطی که در دنیا هست در روایات هم داریم که «الصراط صراطان» صراط دنیا مثلاً امام است, دین است و صراط قیامت همان علی النار است این باید با روایت آنها تطبیق بشود وگرنه الآن بحث در قیامت است برای اینکه صدر و ساقهٴ این قسمت دربارهٴ معاد است آنها که ﴿یَقُولُ الْإِنسَانُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیّاً﴾ این بحث از معاد شروع شده است امکان معاد شروع شده بعد به ضرورت معاد رسیده بعد بهشت و جهنم را دارد تشریح میکنند.
خب, ﴿ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَی بِهَا صِلِیّاً﴾ ما میدانیم چه کسی اهل آتش است خیلیها وقتی که جهنم را دیدند لذّت میبرند مسرور میشوند که میگویند خوب شد که ما وظایف را انجام دادیم به اینجا ما را نیاوردند. ارائهٴ جهنم برای بهشتیها نعمت است خوشحال میشوند چه اینکه ارائهٴ بهشت برای دوزخیان حسرت است که میگویند حیف اینجا که ما خودمان را عمداً محروم کردیم اینجا نیاوردیم یا اینجا ما را نیاوردند, بنابراین اینچنین نیست که ارائهٴ جهنم برای مؤمنان یا برای مخلَصان و امثال ذلک عذاب باشد و با آیات دیگری که به خواست خدا اشاره میشود هماهنگ است پس نشان دادن جهنم برای مؤمنان رحمت است, شکر است اینها خوشحال میشوند ﴿ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَی بِهَا صِلِیّاً ٭ وَإِن مِّنکُمْ﴾ دیگر لحن را برگرداند قبلاً سخن از ضمیر غایب بود جمع غایب بود الآن دیگر مخاطبان خاص پیدا کرده یعنی مخاطبش همان کلّ انسان است این آیات دیگر همه را ملاحظه فرمودید ضمیر جمع غایب ﴿لَنَحْشُرَنَّهُمْ﴾, ﴿لنُحْضِرَنَّهُمْ﴾, ﴿أَیُّهُمْ﴾, ﴿بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَی﴾ همه جمع غایب است که خطاب به کفار و منافقان و اینهاست اما ﴿وَإِن مِّنکُمْ﴾ دیگر خطاب به همهٴ انسانهاست ﴿وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا﴾ وارد آن جهنم میشوید و این مطلب حتمی است و قضای الهی است. از این آیه باید در دو محور بحث کرد یکی اینکه ورود چیست و چگونه همگان وارد میشوند که بخشی از این مطالب در روز چهارشنبه گذشت و مقام ثانی هم اینکه این کار ضروری است الا ولابد میشود یعنی همان طوری که در جریان اصلِ معاد, معاد «حقٌّ لا ریب فیه» یعنی المعاد موجودٌ بالضروره این ورود علی النار هم حقٌّ بالضروره این ﴿حَتْماً مَقْضِیّاً﴾ به منزلهٴ جهت قضیه است. دربارهٴ ورود خب هم اقوال مختلف است هم روایات متعدّد است منتها مشکل این است که در جریان فقه خیلی کار شده که اجر همهٴ این فقها با انبیا و اولیا باشد دربارهٴ فقه واقعاً خیلی کار شده روایات فقهی خیلی ارزیابی کردند از قبل از مرحوم شیخ طوسی و خود شیخ طوسی تا متأخّرین که حشر همهٴ اینها با انبیا و اولیا روایات فقهی واقعاً خیلی روی آن کار شده اما چند رشته از رشتههای علوم اسلامی روی روایاتش آنچنان که باید کار نشده روی روایات تفسیری کار نشده, روی روایات تاریخی کار نشده, روی روایات مقتل کار نشده, روی روایات اخلاقی کار نشده که اینها مشخص بشود صحیحشان کدام است, موثّقشان کدام است, حَسنشان کدام است, مسندشان کدام است, مرسلشان کدام است در روایات تفسیری هم واقعاً هم روایت صحیح وجود دارد هم روایات موثّق وجود دارد هم روایات غیر صحیح اینها باید کار بشود این روایتهایی که در کنزالدقائق و اینها آمده ملاحظه فرمودید آنکه جابر از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کردند گفتند این روایت ضعیف است. خب, پس روایت طوری که روایت صحیح باشد و مشکل را حل بکند نیست یا کمتر در دسترس است در این بخش ما باید از شواهد قرآنی کمک بگیریم که اساس بر همان تفسیر قرآن به قرآن است بعد از اینکه این تأمین شد باید از روایات به عنوان شرح, تخصیص, تقیید, تبیین, قرینه استفاده بشود دربارهٴ ورود هم به معنای حضور و اشراف به کار رفته هم مناسب با دخول به کار رفته اما نه معنای اِشراف و حضور در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آیهٴ 23 جریان وجود مبارک حضرت موسای کلیم که از مصر به طرف مدین حرکت کردند آیهٴ 22 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «قصص» این است ﴿وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْیَنَ قَالَ عَسَی رَبِّی أَن یَهْدِیَنِی سَوَاءَ السَّبِیلِ ٭ وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودَانِ﴾ وجود مبارک موسی وقتی وارد سرزمین مدین شد و وارد آبِ مدین شد همین که وارد منطقهٴ مدین شد دامدارهایی که کنار آن چاه برای دامشان آب میگرفتند سرِ آن چاه جمع شده بودند که آب بگیرند بعد وجود مبارک موسای کلیم دید دو دختر خانمی دوتا زنی آنجا منتظرند که این مردها آب بگیرند تا اینها بعد بیایند برای دامهایشان آب بگیرند که همان دختران حضرت شعیب بودند تعبیر آیهٴ 23 سورهٴ «قصص» این است که ﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ﴾ خب وجود مبارک موسی که وارد چاه نشد که ﴿وَرَدَ مَاءَ﴾ یعنی «وَصَل» یعنی «حَضر» یعنی اِشرف پس ورود به معنای وصول نه دخول, معنای وصول, حضور و اشراف است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» هم قبلاً مشابه این گذشت که وقتی برادران یوسف وجود مبارک یوسف را به چاه انداختند و شبانه با آن قَمیص خونآلود دروغی به حضور یعقوب رسیدند آیهٴ نوزده سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» دارد که ﴿وَجَاءَتْ سَیَّارَةٌ﴾ قافلهای از راه رسیده ﴿فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ﴾ آن کسی که مسئول آب آوردن این قافله بود او را فرستادند کنار چاه تا از چاه آب بگیرد خب این شخص که مسئول آبیاری و سِقایت این قافله بود اینکه وارد چاه نشد که همین که حضور پیدا کرد وصول پیدا کرد اشراف پیدا کرد به چاه به او میگویند وارد این چاه است ﴿أَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ﴾ آن وقت این شخصی که وارد هست مسئول آب آوردن هست همین که به چاه رسید ﴿فَأَدْلَی دَلْوَهُ﴾ پس ورود به معنای وصول, حضور و اشراف است ما هم در تعبیرات رایجمان میگوییم این خبر وارد شد یعنی واصل شد دیگر این جریان وارد شد, این گزارش وارد شد, این دستور وارد شد یعنی رسید پس ورود به معنای وصول, حضور و اِشراف است گاهی هم با دخول همراه است نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آمده در سورهٴ «انبیاء» آیهٴ 98 به بعد این است که ﴿إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ﴾ شما با معبودهایتان سنگهای جهنّمید یعنی سنگِ ابزار سوخت همین سنگهایی که میپرستید این احجاری که میپرستید اینها موادّ سوخت و سوز جهنّمیتان خواهد بود خب شما هم همچنین. در اینجا ورود به معنای دخول است ﴿لَوْ کَانَ هؤُلآءِ آلِهَةً مَّا وَرَدُوهَا﴾ اگر این بُتها اِله بودند که نمیسوختند که خب پس ورود در این دو آیه با دخول همراه است نه با اِشراف پس در خود قرآن کریم ورود گاهی به معنای حضور و وصول است, گاهی به معنای دخول لکن جامع اینها همان طوری که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) اشاره فرمودند میتواند به معنی اشراف باشد, به معنی حضور باشد, به معنی وصول باشد لکن وصول کلّ شیء و حضور کلّ شیء و اِشراف کلّ شیء بحسبه اگر ما گفتیم فلان شخص وارد مجلس شد نه یعنی بیرون هست و اشراف پیدا کرد وارد مجلس شد دیگر یعنی داخل شد پس با قرینه, با پسوند, پیشوند, مضاف, مضافالیه و مانند آن مشخص میشود که ورود به معنای صِرف اشراف است یا با دخول همراه است در جریان ﴿وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ﴾ معلوم میشود به معنی اِشراف است در جریان ورود خبر که میگوییم خبر وارد شد به معنی وصول است اما وقتی گفتند فلان کس وارد مجلس شد یعنی داخل شد دیگر اینجا آیا ورود جهنم به معنای دخول است یا به معنی اِشراف هر دو ممکن است.
پرسش: با دخول سازگار است چون ادامهاش این است که ﴿ثُمَّ نُنَجِّی﴾.
پاسخ: بله, آن هم با این سازگار است با آن هم منافات ندارد چون دارد که ﴿وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیّاً﴾ یعنی دیگران را به همان حالت جاثی که قبلاً بود همان طور نگه میداریم آنجا که جِثیّ بود حول جهنم بود الآن هم حول جهنّم اینها را نگه میداریم درست است که با آن میسازد یعنی با دخول میسازد ولی با اشراف هم میسازد.
خب, بنابراین این روایتی که از جابر نقل شده که میگوید من با دو گوشم از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شنیدم وگرنه کَر باد این دو گوش و آن این است که وقتی بهشتیان وارد بهشت شدند به آن وجود مبارک حضرت عرض میکنند که خدا در قرآن فرمود همهٴ شما وارد جهنم میشوید پس چطور ما را از جای جهنم نیاوردند؟ حضرت میفرماید آوردند جهنم خاموش بود شما متوجّه نبودید درست است که این روایت را تقویت نکردند از نظر سند صحیح نیست لکن این میتواند مؤیّد باشد به اینکه ممکن است ورود به معنای دخول باشد لکن همان طوری که در همان روایات هست نظیر ورود و دخول وجود مبارک حضرت ابراهیم باشد در آتش که ﴿یَا نَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً﴾ او وارد آتش شد لکن آتش گلستان بود و اگر دربارهٴ مؤمنان روایتی وارد شده که آتشِ جهنم به مؤمن میگوید «جُزْ یا مؤمن فقد أطفأ نورک» همین است که آتش جهنم به مؤمن میگوید شما بگذرید از اینجا عبور کنید برای اینکه نورِ شما نارِ مرا خاموش کرده است درست است این روایت ضعیف است اما میتواند ورود به معنای دخول را هم توجیه کند چون آخر ما میگوییم اگر هم اینها وارد بشوند یقیناً عذاب ندارند چرا, برای اینکه در همان آیات سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» که سخن از ورود به معنای دخول به زعم بعضیها به معنای دخول هست در همان سورهٴ «انبیاء» آیهٴ صد به بعد این است که ﴿إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَی أُولئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ ٭ لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ ٭ لاَ یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ هذَا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ﴾ خب جهنمی که غرّشش تا راه دور میرسد, جهنمی که وقتی جهنمیها را دید نعره میزند ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَزَفِیراً﴾ نه «إذا رأوها» رؤیت را به خود جهنم نسبت میدهد فرمود وقتی آتش جهنم کفار را از دور ببیند نعره میزند ما دلیلی نداریم که اسناد رؤیت به نار جهنّم را مجاز بداند که بله, در نار دنیا ممکن است کسی بگوید نارِ دنیا که تشخیص نمیدهد نمیفهمد, اما ﴿إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ﴾ مجموعهٴ جهان آخر مجموعهٴ حیات است یک موجود بیجان ما نداریم اگر در آخرت هر چه هست زنده است آتشش هم زنده است و درک هم دارد و اسناد رؤیت به نار هم میشود حقیقی, اسناد إلی ما هو له است ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَزَفِیراً﴾ با اینکه از راه دور نعره میزند مع ذلک اصلاً صدای آتش را اینها نمیشنوند ﴿لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا﴾ حَسیس آن صدای نرم است دیگر که به زحمت به حس بیاید صدای ضعیفش هم مثل اینکه غرّشی بشود, رعد و برقی بیاید انسان اصلاً به نحو ضعیف هم احساس نکند خب اگر این آیات دارد که مؤمنان از جهنم دورند و اگر در این آیات آمده است که ﴿لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا﴾ و اگر در این آیات آمده است که فرشتهها به مؤمنان میگویند امروز روز شماست معلوم میشود که اگر هم وارد بشوند نظیر ورود خلیل خدا نسبت به آتش است چه ورود به معنای وصول باشد قابل قبول است, چه ورود به معنای دخول باشد باز هم قابل قبول است محذوری از این جهت نیست.
پرسش: نمیشود گفت این ورود به جهت دنیاست؟
پاسخ: درست است که دنیا در حقیقت گوشهای از جهنم برای عدهای خواهد بود اما صدر و ساقهٴ این آیات مربوط به معاد است برای اینکه از آیهٴ 65 به بعد همهاش دربارهٴ قیامت است ﴿وَیَقُولُ الْإِنسَانُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیّاً﴾ بعد جواب میدهد که این ﴿أَوَلاَ یَذْکُرُ الْإِنسَانُ﴾ که قبلاً نبود ما این را به وجود آوردیم یک, بعد سخن از جهنم است, حول جهنم است, به زانو زدن است.
پرسش: به لحاظ برخیها میفرمایند: ﴿وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا﴾.
پاسخ: خب بعد که یک پارگراف دیگر است آن بعد یک فصل دیگر است اما این در متنِ جریان بهشت و جهنمِ قیامت است دیگر, خب.
این مقام اول است یعنی همه چه ورود به معنای وصول باشد قابل قبول است, چه ورود به معنای دخول باشد قابل قبول است, چه ورود به معنای مرور علی صراط النار باشد قابل قبول است چون آن تعبیر سوم است دیگر تعبیر سوم آن است که وارد میشوید یعنی بر صراط میگذرید این صراط هم برای یک عدّه خیلی باریک است «أدقّ مِن الشَعْر و أحدّ مِن السیف» است باید از این بگذرند طرف راستش آتش, طرف چپش آتش, زیرش آتش ولی برای مؤمنان این صراط وسیع است که اینها «کالبرق الخاطف» میگذرند. خب, پس اگر ورود مثل اینکه میگویند وارد آب شده اگر پُلی باشد روی آب این پل را خود آدم باید بسازد دیگر در آن بحثهای اخلاق ملاحظه فرمودید ما با بدنی محشور میشویم که خودمان بسازیم یا سیاهروی یا سفیدروی بالأخره یا زشت یا زیبا بعضیها خیلی زیبایند بعضیها خیلی زشتاند خود ما باید بسازیم یعنی موادّ خام را باید تهیه کنیم تا برایمان بسازند یک وقت است که از پَرنیان یک مواد میدهیم یک وقت میبینیم که از زغالسنگ ما مواد میدهیم.
پرسش: حاج آقا ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ مگر برای دنیا نیست شامل این آیه نمیشود؟
پاسخ: درست است نه, آنجا چون ما قرینه داریم در قرآن دو آیه است که یکی مطلق است یکی مقیّد چون مُثبِتیناند حمل مطلق بر مقیّد دیگر لازم نیست ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ امروز هم اینها ﴿یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَبَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ﴾ در آیهٴ دیگر که مقیّد است دارد ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ ٭ یَوْمَ یَغْشَاهُمُ﴾ اینها چون مثبتیناند آن مطلق بر مقیّد حمل نمیشود امروز هم اینها در جهنماند یک بیان نورانی حضرت رسول به حضرت امیر(سلام الله علیهما) دارد که, که 27, 28 روایت است که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در امالی نقل کرده همین حدیث معروف که «أنا مدینة العلم و علیٌّ بابها» 27, 28 روایت است در بعضی از این روایات 27, 28گانه دارد که «أنا مدینة الحکمة و هی الجَنّة و أنت یا علیّ بابها» من شهر حکمتم, حکمت بهشت است و تو درِ این حکمتی منتها درِ این شهر اینچنین نیست که جای مخصوصی باشد نظیر درِ یک سالن تمام اطراف این شهر در است اینچنین نیست که وجود مبارک حضرت امیر یک گوشهٴ نبوّت را نشان بدهد تمام اطراف مدینه عنایت علی است. خب, فرمود: «أنا مدینة الحکمة و هی الجَنّة و أنت یا علیّ بابها».
«و الحمد لله ربّ العالمین»
یکی از برجستهترین مسائل اعتقادی جریان معاد است
مگر میشود عالَم حسابی نداشته باشد, کتابی نداشته باشد, افراد در برابر کارهایشان مسئول نباشند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیَقُولُ الْإِنسَانُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیّاً ﴿66﴾ أَوَلاَ یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئاً ﴿67﴾ فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیّاً ﴿68﴾ ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمنِ عِتِیّاً ﴿69﴾ ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَی بِهَا صِلِیّاً ﴿70﴾ وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیّاً ﴿71﴾ ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیّاً ﴿72﴾
چون سورهٴ مبارکهٴ «مریم» در مکه نازل شد و عناصر محوری سوَر مکّی هم اصول دین بود و اصول دین هم توحید و وحی و نبوّت و همچنین در کنار اصول دین خطوط کلی اخلاق و فقه و حقوق مطرح میشد و یکی از برجستهترین مسائل اعتقادی جریان معاد است و مسئلهٴ معاد در سوَر مکّی کاملاً مطرح بود آنها تعجّب میکردند خیال میکردند که حیات مجدّد یعنی بازگشت از مَقبرِه و قبرستان به دنیا و زندگی عادی و این را با شگفتی یاد میکردند گاهی میگفتند عجیب است گاهی میگفتند بعید و غریب است و مانند آن.
در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» که بحثش قبلاً گذشت آیهٴ پنج این بود که اگر کسی بخواهد تعجّب بکند پیغمبر ما باید از شما تعجّب بکند که شما که منکر معادید نه شما از پیغمبر که مدّعی معاد است تعجّب از انکار منکران معاد است برای اینکه اگر اینها در امکان معاد اشکال داشته باشند خب قویتر از معاد که مبدأ بود ابتدایی بود دیدند و اگر در تحقّق معاد و ضرورت معاد تردید دارند تعجّب از آنهاست مگر میشود عالَم حسابی نداشته باشد, کتابی نداشته باشد, افراد در برابر کارهایشان مسئول نباشند هر کس هر چه گفت, گفت هر چه کرد, کرد در آیهٴ پنج سورهٴ مبارکهٴ «رعد» میفرماید: ﴿وَإِن تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ﴾ اگر بخواهی تعجّب بکنی از قول اینها تعجّب بکن که منکر معادند میگویند ﴿أَءِذَا کُنَّا تُرَاباً أَءِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ اگر کسی بخواهد منکر معاد بشود حرف او عجیب و غریب است زیرا معنای حرف او این است که عالَم هرج و مرج است هیچ حساب و کتابی نیست پس اگر کسی در امکان معاد اشکال داشته باشد حرف او عجیب و غریب است برای اینکه مبدأ آنجا که انسان اصلاً چیزی نبود خدا او را آفرید الآن که همهٴ عناصر انسان موجود است روحش که اصلاً از بین نرفته بدنش هم که پراکنده شد جمع میکنند و اگر در ضرورت معاد شک دارد در شکّ او تعجّب است میشود عالَم هرج و مرج باشد هر کس هر کاری کرده بکند و هیچ حساب و کتابی در عالَم نباشد ﴿وَإِن تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَءِذَا کُنَّا﴾ حرفهای آنها عجیب است حرفهای آنها غریب است.
در آیهٴ محلّ بحث همان طوری که جناب زمخشری در کشاف اشاره کردند این «ما» برای تأکید است ما در تعبیرات فارسی میگوییم آیا حقّاً این طور است آیا سزاوار این طور است به جای حقّاً به جای سزاوار و مانند آن کلمهٴ «ما» را عربها در این گونه از موارد به کار میبرند ﴿أَءِذَا مَا مِتُّ﴾ یعنی «أحقّاً, أینبغی» آیا میشود این کار را کرد, این سزاوار است, این شدنی است که ما بعد از پوسیدن دوباره زنده بشویم پس این برای تأکید است یعنی خیلی بعید است البته برهانی بر نفی اقامه نکردند لذا قرآن کریم میفرماید: ﴿وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ﴾ منتها استبعاد دارند ﴿وَیَقُولُ الْإِنسَانُ أَءِذَا مَا﴾ یعنی «أحقّاً, أینبغی» آیا شدنی است این ﴿مِتُّ﴾ وقتی مُردند ﴿لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیّاً﴾. و بحث در دو مقام بود مقام امکان بود و مقام ضرورت, مقام امکان را فرمود: ﴿أَوَلاَ یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئاً﴾ قبلاً هم گذشت که ما یک خَلق داریم طبق بیانات قرآن کریم یک ابداع, خَلق که در مقابل ابداع است از موادّی تشکیل میشود که فرمود: ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ﴾ موادّی قبلاً موجود است ذات اقدس الهی از این مواد بدن میسازد و این خَلق در مقابل ابداع است بدیع و نوآوری اما آن خَلق به معنای اول عام که ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ آن با ابداع هم همراه است ابداع یعنی نوآوری نه اینکه عدم را وجود بکند یک, نه اینکه از عدم چیزی به وجود بیاورد دو, به نحو قضیه سالبه است نه قضیه موجبه آفرینش ابداعی این نیست که عدم را وجود بکند تا بشود جمع نقیضین, آفرینش ابداعی این نیست که عدم را ماده قرار بدهد از عدم چیزی را بیافریند که این مستحیل است یا عدم ماده نیست بلکه بازگشت این به قضیه سالبه است این ﴿لَمْ یَکُ شَیْئاً﴾ همین است یعنی چیزی نبود و خدای سبحان اصلِ خلقت را از چیزی درست نکرد مثل اینکه ما صوَر ذهنیهمان الآن قصد کردیم که درختی را, یک قطره آبی را, صحنهای را ایجاد بکنیم ما از موادّ ذهنی چیزی به عنوان شجر و حجر نساختیم اراده کردیم که در صحنهٴ نفس ما درخت را ایجاد بکنیم کردیم اینها جزء مُبدعاتاند مبدع آن است که مسبوق به مادّه نیست مکوّنات آن است که مسبوق به مادهاند پس ذات اقدس الهی آن خلقتهای اوّلیاش ابداعی است یعنی از چیزی خلق نکرد قضیه سالبه است نه قضیه موجبه ﴿لَمْ یَکُ شَیْئاً﴾ یا در تعبیری که قبلاً در همین سوره دربارهٴ زکریا(سلام الله علیه) آمده است که ﴿قَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ بنابراین این سه مطلب باید کاملاً از هم جدا بشود که دوتای آن مستحیل است یکی واقعشده آن دوتایی که مستحیل است این است که عدم را وجود بکند این جمع نقیضین است, از عدم چیزی را بیافریند که بشود قضیه موجبه و عدم بشود مبدأ قابلی این هم مستحیل است چون عدم لا شیء است سومی این است که قضیه سالبه است یعنی این الفی را که جزء مبدعات است و خدا ایجاد کرده مثلاً این از چیزی نیست نه از لا شیء است این همان بیان نورانی حضرت امیر است بیان نورانی حضرت صدیقه کبرا(سلام الله علیهما) است که «لا مِن شیء خلق», «ابتدع الأشیاء لا مِن شیء قبله» که بازگشتش به امر سوم, امر سوم یعنی امر سوم یعنی قضیه سالبه آن دو قضیه موجبه است ﴿وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ دربارهٴ ضرورت هم میفرماید کارِ ما با نظم است ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنتَقِمُونَ﴾ این همه حقّ مردم را ضایع بکنند حقّ الله را ضایع بکنند بیراهه بروند ما تمام محبّت را نسبت به اینها اِعمال کردیم اینها ﴿عَلَی الرَّحْمنِ عِتِیّاً﴾ عِتیّ هستند عُتوّ و تمرّد دارند ﴿عَلَی الرَّحْمنِ﴾ ما به همهٴ اینها نعمت دادیم و همهٴ نِعَم را به اینها دادیم اینها همهٴ نِعم ما را علیه ما صرف کردند, علیه دین ما صرف کردند خب اگر کسی هستی خود و لوازم هستی خود را از ذات اقدس الهی گرفته در کنار سفرهٴ او نشسته همهٴ نِعمی که خدا به او داد این را گرفته در علیه دین او به کار برده این میشود «اشد علی الرحمن» و چنین کسی باید تنبیه بشود دیگر, بنابراین اگر کسی منکر معاد باشد حرفِ او عجیب و غریب است نه کسی که داعیهٴ معاد دارد ﴿أَوَلاَ یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئاً﴾ لذا سوگند یاد کرده است قضایای ضروری گاهی با سوگند همراه است گاهی به صورت ﴿لاَّ رَیْبَ فُیهَ﴾ همراه است و مانند آن, گاهی به صورت ﴿لاَ جَرَمَ﴾ همراه است یا پسوندی دارند یا پیشوندی دارد که نشانهٴ ضروری بودن آن امر است ﴿فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطینَ﴾ اینها اولاً در قبر هم که هستند با شیاطین در یکجا مقبورند وقتی هم که مبعوث شدند یعنی از قبر سَر برآوردند با یک گروه تبهکاری که اینها را به چاه انداختند همراهاند ﴿لَنَحْشُرَنَّهُمْ﴾ با شیاطین ﴿ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیّاً﴾ اینها را ما اطراف جهنم میآوریم جهنم هم همان چاه است, جایِ آتش است نه آتش مثل اینکه بگویند کنار دریا, کنار رودخانه ولی فعلاً سخن از نار نیست سخن از جهنم است جهنم آن مکانی است که در آن آتش هست جهنمِ غیر منقول این است. ﴿لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیّاً﴾ به زانوزده. اصل این «جِثیّ» در آیهٴ 28 سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» که اصلاً جاثیه سورهای است در قرآن کریم به این نام به این صورت آمده است آیهٴ 28 سورهٴ «جاثیه» این است ﴿وَتَرَی کُلَّ أُمَّةٍ جَاثِیَةً﴾ البته خواصّی هم از این چیز مستثنا هستند ﴿کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَی إِلَی کِتَابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ دیگر نفرمود «تجزون بما کنتم» فرمود: ﴿تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ خیلیها به زانو میافتند اینجا هم همین طور است ﴿ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیّاً﴾. بعد میفرماید فعلاً سخن از ورود جهنم نیست ما میدانیم چه کسی ﴿أَوْلَی بِهَا صِلِیّاً﴾ است چه کسی نه, کسی که صَلْی او, روسوزی او ﴿یَصْلَی النَّارَ﴾, روسوزی و درونسوزی او ﴿تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ﴾ یک وقت شما میروید میگویید این نان رویش سوخته است یک مقدار رویش را برمیداریم بعد قابل استفاده است یک وقت است نه, درون و بیرون سوخته است میگویند تصلیه که باب تفعیل رفته کثرت و شدّت و مبالغه را هم به همراه دارد ﴿تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ﴾ بهرهٴ عذاب همگان نیست عدهای ﴿یَصْلَی﴾ هستند, عدهای ﴿تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ﴾اند ولی فرمود ما بالأخره میدانیم چه کسی در آتش برود معلوم میشود یک عده نمیروند حالا یا مؤمناند و نمیروند یا با شفاعت در اثر ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾ نمیروند همه را ما حاضر میکنیم این بیانی که مرحوم امینالاسلام و دیگران نقل کردند برای آن است احضار همگان در جهنم خودش نعمتی است و خیلی از ماها وقتی جهنم را دیدیم در و دیوار جهنم را میبوسیم میگفتیم تو باعث شدی که ما آلوده نشدیم چون بسیاری از ماها «خوفاً مِن النار» معصیت نمیکنیم کم هستند کسی که «حُبّا لله, شکراً لله» گناه را بدبو بدانند و از گناه فاصله بگیرند و اگر نباشد خوف از نار شما میبینید این همه فضایل برای نماز شب هست کمتر کسی موفّق میشود اما این دو رکعت نماز صبح را برای اینکه تازیانه نخورد میخواند دیگر مگر فضیلتهای نماز شب کم است هر کس به هر جایی رسید از همین راه رسید دیگر ما «شوقاً الی الجَنّة, شوقاً الی المعارف, شوقاً الی الوصول, شوقاً الی المطالب» کمتر کار میکنیم و الاّ راهش آن است اما «خوفاً من النار», «خوفاً من الصیات» بله این نماز صبح را الاّ ولابد میخوانیم اما نماز شب را غالباً موفق نیستند.
پرسش: این ﴿وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا﴾ مربوط به قیامت است یا در دنیا هم هست الآن هم ممکن است صراط و جهنم در اینجا وجود داشته باشد.
پاسخ: خب آن صراطی که در دنیا هست در روایات هم داریم که «الصراط صراطان» صراط دنیا مثلاً امام است, دین است و صراط قیامت همان علی النار است این باید با روایت آنها تطبیق بشود وگرنه الآن بحث در قیامت است برای اینکه صدر و ساقهٴ این قسمت دربارهٴ معاد است آنها که ﴿یَقُولُ الْإِنسَانُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیّاً﴾ این بحث از معاد شروع شده است امکان معاد شروع شده بعد به ضرورت معاد رسیده بعد بهشت و جهنم را دارد تشریح میکنند.
خب, ﴿ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَی بِهَا صِلِیّاً﴾ ما میدانیم چه کسی اهل آتش است خیلیها وقتی که جهنم را دیدند لذّت میبرند مسرور میشوند که میگویند خوب شد که ما وظایف را انجام دادیم به اینجا ما را نیاوردند. ارائهٴ جهنم برای بهشتیها نعمت است خوشحال میشوند چه اینکه ارائهٴ بهشت برای دوزخیان حسرت است که میگویند حیف اینجا که ما خودمان را عمداً محروم کردیم اینجا نیاوردیم یا اینجا ما را نیاوردند, بنابراین اینچنین نیست که ارائهٴ جهنم برای مؤمنان یا برای مخلَصان و امثال ذلک عذاب باشد و با آیات دیگری که به خواست خدا اشاره میشود هماهنگ است پس نشان دادن جهنم برای مؤمنان رحمت است, شکر است اینها خوشحال میشوند ﴿ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَی بِهَا صِلِیّاً ٭ وَإِن مِّنکُمْ﴾ دیگر لحن را برگرداند قبلاً سخن از ضمیر غایب بود جمع غایب بود الآن دیگر مخاطبان خاص پیدا کرده یعنی مخاطبش همان کلّ انسان است این آیات دیگر همه را ملاحظه فرمودید ضمیر جمع غایب ﴿لَنَحْشُرَنَّهُمْ﴾, ﴿لنُحْضِرَنَّهُمْ﴾, ﴿أَیُّهُمْ﴾, ﴿بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَی﴾ همه جمع غایب است که خطاب به کفار و منافقان و اینهاست اما ﴿وَإِن مِّنکُمْ﴾ دیگر خطاب به همهٴ انسانهاست ﴿وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا﴾ وارد آن جهنم میشوید و این مطلب حتمی است و قضای الهی است. از این آیه باید در دو محور بحث کرد یکی اینکه ورود چیست و چگونه همگان وارد میشوند که بخشی از این مطالب در روز چهارشنبه گذشت و مقام ثانی هم اینکه این کار ضروری است الا ولابد میشود یعنی همان طوری که در جریان اصلِ معاد, معاد «حقٌّ لا ریب فیه» یعنی المعاد موجودٌ بالضروره این ورود علی النار هم حقٌّ بالضروره این ﴿حَتْماً مَقْضِیّاً﴾ به منزلهٴ جهت قضیه است. دربارهٴ ورود خب هم اقوال مختلف است هم روایات متعدّد است منتها مشکل این است که در جریان فقه خیلی کار شده که اجر همهٴ این فقها با انبیا و اولیا باشد دربارهٴ فقه واقعاً خیلی کار شده روایات فقهی خیلی ارزیابی کردند از قبل از مرحوم شیخ طوسی و خود شیخ طوسی تا متأخّرین که حشر همهٴ اینها با انبیا و اولیا روایات فقهی واقعاً خیلی روی آن کار شده اما چند رشته از رشتههای علوم اسلامی روی روایاتش آنچنان که باید کار نشده روی روایات تفسیری کار نشده, روی روایات تاریخی کار نشده, روی روایات مقتل کار نشده, روی روایات اخلاقی کار نشده که اینها مشخص بشود صحیحشان کدام است, موثّقشان کدام است, حَسنشان کدام است, مسندشان کدام است, مرسلشان کدام است در روایات تفسیری هم واقعاً هم روایت صحیح وجود دارد هم روایات موثّق وجود دارد هم روایات غیر صحیح اینها باید کار بشود این روایتهایی که در کنزالدقائق و اینها آمده ملاحظه فرمودید آنکه جابر از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کردند گفتند این روایت ضعیف است. خب, پس روایت طوری که روایت صحیح باشد و مشکل را حل بکند نیست یا کمتر در دسترس است در این بخش ما باید از شواهد قرآنی کمک بگیریم که اساس بر همان تفسیر قرآن به قرآن است بعد از اینکه این تأمین شد باید از روایات به عنوان شرح, تخصیص, تقیید, تبیین, قرینه استفاده بشود دربارهٴ ورود هم به معنای حضور و اشراف به کار رفته هم مناسب با دخول به کار رفته اما نه معنای اِشراف و حضور در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آیهٴ 23 جریان وجود مبارک حضرت موسای کلیم که از مصر به طرف مدین حرکت کردند آیهٴ 22 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «قصص» این است ﴿وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْیَنَ قَالَ عَسَی رَبِّی أَن یَهْدِیَنِی سَوَاءَ السَّبِیلِ ٭ وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودَانِ﴾ وجود مبارک موسی وقتی وارد سرزمین مدین شد و وارد آبِ مدین شد همین که وارد منطقهٴ مدین شد دامدارهایی که کنار آن چاه برای دامشان آب میگرفتند سرِ آن چاه جمع شده بودند که آب بگیرند بعد وجود مبارک موسای کلیم دید دو دختر خانمی دوتا زنی آنجا منتظرند که این مردها آب بگیرند تا اینها بعد بیایند برای دامهایشان آب بگیرند که همان دختران حضرت شعیب بودند تعبیر آیهٴ 23 سورهٴ «قصص» این است که ﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ﴾ خب وجود مبارک موسی که وارد چاه نشد که ﴿وَرَدَ مَاءَ﴾ یعنی «وَصَل» یعنی «حَضر» یعنی اِشرف پس ورود به معنای وصول نه دخول, معنای وصول, حضور و اشراف است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» هم قبلاً مشابه این گذشت که وقتی برادران یوسف وجود مبارک یوسف را به چاه انداختند و شبانه با آن قَمیص خونآلود دروغی به حضور یعقوب رسیدند آیهٴ نوزده سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» دارد که ﴿وَجَاءَتْ سَیَّارَةٌ﴾ قافلهای از راه رسیده ﴿فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ﴾ آن کسی که مسئول آب آوردن این قافله بود او را فرستادند کنار چاه تا از چاه آب بگیرد خب این شخص که مسئول آبیاری و سِقایت این قافله بود اینکه وارد چاه نشد که همین که حضور پیدا کرد وصول پیدا کرد اشراف پیدا کرد به چاه به او میگویند وارد این چاه است ﴿أَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ﴾ آن وقت این شخصی که وارد هست مسئول آب آوردن هست همین که به چاه رسید ﴿فَأَدْلَی دَلْوَهُ﴾ پس ورود به معنای وصول, حضور و اشراف است ما هم در تعبیرات رایجمان میگوییم این خبر وارد شد یعنی واصل شد دیگر این جریان وارد شد, این گزارش وارد شد, این دستور وارد شد یعنی رسید پس ورود به معنای وصول, حضور و اِشراف است گاهی هم با دخول همراه است نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آمده در سورهٴ «انبیاء» آیهٴ 98 به بعد این است که ﴿إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ﴾ شما با معبودهایتان سنگهای جهنّمید یعنی سنگِ ابزار سوخت همین سنگهایی که میپرستید این احجاری که میپرستید اینها موادّ سوخت و سوز جهنّمیتان خواهد بود خب شما هم همچنین. در اینجا ورود به معنای دخول است ﴿لَوْ کَانَ هؤُلآءِ آلِهَةً مَّا وَرَدُوهَا﴾ اگر این بُتها اِله بودند که نمیسوختند که خب پس ورود در این دو آیه با دخول همراه است نه با اِشراف پس در خود قرآن کریم ورود گاهی به معنای حضور و وصول است, گاهی به معنای دخول لکن جامع اینها همان طوری که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) اشاره فرمودند میتواند به معنی اشراف باشد, به معنی حضور باشد, به معنی وصول باشد لکن وصول کلّ شیء و حضور کلّ شیء و اِشراف کلّ شیء بحسبه اگر ما گفتیم فلان شخص وارد مجلس شد نه یعنی بیرون هست و اشراف پیدا کرد وارد مجلس شد دیگر یعنی داخل شد پس با قرینه, با پسوند, پیشوند, مضاف, مضافالیه و مانند آن مشخص میشود که ورود به معنای صِرف اشراف است یا با دخول همراه است در جریان ﴿وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ﴾ معلوم میشود به معنی اِشراف است در جریان ورود خبر که میگوییم خبر وارد شد به معنی وصول است اما وقتی گفتند فلان کس وارد مجلس شد یعنی داخل شد دیگر اینجا آیا ورود جهنم به معنای دخول است یا به معنی اِشراف هر دو ممکن است.
پرسش: با دخول سازگار است چون ادامهاش این است که ﴿ثُمَّ نُنَجِّی﴾.
پاسخ: بله, آن هم با این سازگار است با آن هم منافات ندارد چون دارد که ﴿وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیّاً﴾ یعنی دیگران را به همان حالت جاثی که قبلاً بود همان طور نگه میداریم آنجا که جِثیّ بود حول جهنم بود الآن هم حول جهنّم اینها را نگه میداریم درست است که با آن میسازد یعنی با دخول میسازد ولی با اشراف هم میسازد.
خب, بنابراین این روایتی که از جابر نقل شده که میگوید من با دو گوشم از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شنیدم وگرنه کَر باد این دو گوش و آن این است که وقتی بهشتیان وارد بهشت شدند به آن وجود مبارک حضرت عرض میکنند که خدا در قرآن فرمود همهٴ شما وارد جهنم میشوید پس چطور ما را از جای جهنم نیاوردند؟ حضرت میفرماید آوردند جهنم خاموش بود شما متوجّه نبودید درست است که این روایت را تقویت نکردند از نظر سند صحیح نیست لکن این میتواند مؤیّد باشد به اینکه ممکن است ورود به معنای دخول باشد لکن همان طوری که در همان روایات هست نظیر ورود و دخول وجود مبارک حضرت ابراهیم باشد در آتش که ﴿یَا نَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً﴾ او وارد آتش شد لکن آتش گلستان بود و اگر دربارهٴ مؤمنان روایتی وارد شده که آتشِ جهنم به مؤمن میگوید «جُزْ یا مؤمن فقد أطفأ نورک» همین است که آتش جهنم به مؤمن میگوید شما بگذرید از اینجا عبور کنید برای اینکه نورِ شما نارِ مرا خاموش کرده است درست است این روایت ضعیف است اما میتواند ورود به معنای دخول را هم توجیه کند چون آخر ما میگوییم اگر هم اینها وارد بشوند یقیناً عذاب ندارند چرا, برای اینکه در همان آیات سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» که سخن از ورود به معنای دخول به زعم بعضیها به معنای دخول هست در همان سورهٴ «انبیاء» آیهٴ صد به بعد این است که ﴿إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَی أُولئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ ٭ لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ ٭ لاَ یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ هذَا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ﴾ خب جهنمی که غرّشش تا راه دور میرسد, جهنمی که وقتی جهنمیها را دید نعره میزند ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَزَفِیراً﴾ نه «إذا رأوها» رؤیت را به خود جهنم نسبت میدهد فرمود وقتی آتش جهنم کفار را از دور ببیند نعره میزند ما دلیلی نداریم که اسناد رؤیت به نار جهنّم را مجاز بداند که بله, در نار دنیا ممکن است کسی بگوید نارِ دنیا که تشخیص نمیدهد نمیفهمد, اما ﴿إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ﴾ مجموعهٴ جهان آخر مجموعهٴ حیات است یک موجود بیجان ما نداریم اگر در آخرت هر چه هست زنده است آتشش هم زنده است و درک هم دارد و اسناد رؤیت به نار هم میشود حقیقی, اسناد إلی ما هو له است ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَزَفِیراً﴾ با اینکه از راه دور نعره میزند مع ذلک اصلاً صدای آتش را اینها نمیشنوند ﴿لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا﴾ حَسیس آن صدای نرم است دیگر که به زحمت به حس بیاید صدای ضعیفش هم مثل اینکه غرّشی بشود, رعد و برقی بیاید انسان اصلاً به نحو ضعیف هم احساس نکند خب اگر این آیات دارد که مؤمنان از جهنم دورند و اگر در این آیات آمده است که ﴿لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا﴾ و اگر در این آیات آمده است که فرشتهها به مؤمنان میگویند امروز روز شماست معلوم میشود که اگر هم وارد بشوند نظیر ورود خلیل خدا نسبت به آتش است چه ورود به معنای وصول باشد قابل قبول است, چه ورود به معنای دخول باشد باز هم قابل قبول است محذوری از این جهت نیست.
پرسش: نمیشود گفت این ورود به جهت دنیاست؟
پاسخ: درست است که دنیا در حقیقت گوشهای از جهنم برای عدهای خواهد بود اما صدر و ساقهٴ این آیات مربوط به معاد است برای اینکه از آیهٴ 65 به بعد همهاش دربارهٴ قیامت است ﴿وَیَقُولُ الْإِنسَانُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیّاً﴾ بعد جواب میدهد که این ﴿أَوَلاَ یَذْکُرُ الْإِنسَانُ﴾ که قبلاً نبود ما این را به وجود آوردیم یک, بعد سخن از جهنم است, حول جهنم است, به زانو زدن است.
پرسش: به لحاظ برخیها میفرمایند: ﴿وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا﴾.
پاسخ: خب بعد که یک پارگراف دیگر است آن بعد یک فصل دیگر است اما این در متنِ جریان بهشت و جهنمِ قیامت است دیگر, خب.
این مقام اول است یعنی همه چه ورود به معنای وصول باشد قابل قبول است, چه ورود به معنای دخول باشد قابل قبول است, چه ورود به معنای مرور علی صراط النار باشد قابل قبول است چون آن تعبیر سوم است دیگر تعبیر سوم آن است که وارد میشوید یعنی بر صراط میگذرید این صراط هم برای یک عدّه خیلی باریک است «أدقّ مِن الشَعْر و أحدّ مِن السیف» است باید از این بگذرند طرف راستش آتش, طرف چپش آتش, زیرش آتش ولی برای مؤمنان این صراط وسیع است که اینها «کالبرق الخاطف» میگذرند. خب, پس اگر ورود مثل اینکه میگویند وارد آب شده اگر پُلی باشد روی آب این پل را خود آدم باید بسازد دیگر در آن بحثهای اخلاق ملاحظه فرمودید ما با بدنی محشور میشویم که خودمان بسازیم یا سیاهروی یا سفیدروی بالأخره یا زشت یا زیبا بعضیها خیلی زیبایند بعضیها خیلی زشتاند خود ما باید بسازیم یعنی موادّ خام را باید تهیه کنیم تا برایمان بسازند یک وقت است که از پَرنیان یک مواد میدهیم یک وقت میبینیم که از زغالسنگ ما مواد میدهیم.
پرسش: حاج آقا ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ مگر برای دنیا نیست شامل این آیه نمیشود؟
پاسخ: درست است نه, آنجا چون ما قرینه داریم در قرآن دو آیه است که یکی مطلق است یکی مقیّد چون مُثبِتیناند حمل مطلق بر مقیّد دیگر لازم نیست ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ امروز هم اینها ﴿یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَبَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ﴾ در آیهٴ دیگر که مقیّد است دارد ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ ٭ یَوْمَ یَغْشَاهُمُ﴾ اینها چون مثبتیناند آن مطلق بر مقیّد حمل نمیشود امروز هم اینها در جهنماند یک بیان نورانی حضرت رسول به حضرت امیر(سلام الله علیهما) دارد که, که 27, 28 روایت است که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در امالی نقل کرده همین حدیث معروف که «أنا مدینة العلم و علیٌّ بابها» 27, 28 روایت است در بعضی از این روایات 27, 28گانه دارد که «أنا مدینة الحکمة و هی الجَنّة و أنت یا علیّ بابها» من شهر حکمتم, حکمت بهشت است و تو درِ این حکمتی منتها درِ این شهر اینچنین نیست که جای مخصوصی باشد نظیر درِ یک سالن تمام اطراف این شهر در است اینچنین نیست که وجود مبارک حضرت امیر یک گوشهٴ نبوّت را نشان بدهد تمام اطراف مدینه عنایت علی است. خب, فرمود: «أنا مدینة الحکمة و هی الجَنّة و أنت یا علیّ بابها».
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است