- 419
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 13 تا 16 سوره توبه _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 13 تا 16 سوره توبه _ بخش اول"
اهمیت جهاد با دشمنان و پرهیز از برقراری رابطه سری با آنان
جواب نقض بر اعتقاد جبرگرایانه اشاعره
معنای خلافت الهی و تفاوت آن با جبر
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
﴿أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ ٭ قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ وَیُخْزِهِمْ وَیَنصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ ٭ وَیُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ وَیَتُوبُ اللّهُ عَلَی مَن یَشَاءُ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ٭ أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُوا وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنکُمْ وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾
اهمیت جهاد با دشمنان و پرهیز از برقراری رابطه سری با آنان
جریان طاعت و عصیان مصادیق بارزی دارد که از بارزترین آنها جهاد در راه خداست که مصداق طاعت است و رکون به ظالم است که مصداق عصیان است در اینگونه از موارد هم به جهاد اشاره فرمود هم پرهیز از رکون به ظالم را در جریان جهاد آیات فراوانی بود که قرائت شد در جریان رکون به ظالم همین آیهٴ شانزده سورهٴ مبارکهٴ «توبه» است که فرمود ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُوا وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنکُمْ وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً﴾ کسانی محبوب خدایند و اهل سعادتاند که نه تنها مجاهد و انقلابی باشند بلکه با بیگانگان هم ارتباطی برقرار نکنند یک وقت کسی در صحنه جهاد حاضر است همان لحظه ارتباطش را با بیگانهها هم حفظ میکند یا در زمان جبهه و جنگ در جریان جنگ حضور فعال دارد ولی بعد از انقضاء جنگ ارتباطش را با بیگانهها برقرار میکند لذا این دو قسمت تولّی و تبرّی را در آیهٴ شانزده بازگو فرمود، فرمود کسانی محبوب خدایند و اهل سعادتاند که هم اهل جهاد باشند در بعد مثبت و هم پرهیز داشته باشند از اینکه با بیگانگان سر و سرّی داشته باشند و در پشت اتاقهای در بسته با اینها راز و رمزی داشته باشند اینها تنها کارهای خلاف مطرح نیست ممکن است خلاف شرع نکنند یعنی به حسب ظاهر خلاف شرعی نیست لکن حق مردم را تضییع میکنند خلاف شرع است لذا فرمود که ﴿وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِینَ﴾
ضرورت تحصیل چهارمورد رضایت در اسلام
بنابراین کارهایی که در اسلام انجام میگیرد باید که در این چهار بخش محفوظ باشد بخشی آن است که خدا راضی باشد بخشی آن است که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) راضی باشد چون رضای پیغمبر به دستور خداست منتها در آن بخشهایی که به پیغمبر مربوط است بخش سوم مربوط به ائمه(علیهم السلام) است که از آنها به عنوان اولواالامر یاد شده ائمه(علیهم السلام) از چیزهایی راضیاند که طبق نص وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از طرف خدای آسمان و زمین به آنها ارجاع شده است بخش چهارم مردم مسلماناند که اگر یک چیزی به حسب ظاهر خلاف شرع نیست ولی حق مسلم مردم است مردم باید رضایت بدهند حاضر باشند راضی باشند مطلع باشند در اینگونه از موارد نفرمود اولی الامر فرمود ﴿وَلاَ المُؤْمِنِینَ﴾ معلوم میشود ناظر به بخش چهارم است آنجا که فرمود: ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَمْرِ مِنکُم﴾ این برای خدا و پیغمبر و ائمه(علیهم السلام) است در اینجا که فرمود: ﴿وَلاَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ یعنی شما بخواهید راز و رمزی با بیگانه داشته باشید گذشته از اینکه باید خلاف شرع نباشد خلاف شرف هم نباشد یک وقتی حیثیت ملی در خطر است امنیت ملی در خطر است ب البته بازگشتش باز خلاف شرع خواهد بود ولی حق مردم آن قدر محترم است که ذات اقدس الهی آن را در کنار حق خود یاد میکند لذا فرمود آنهایی که مجاهدند از یک طرف و با کسانی که ارتباط با خدا و پیغمبر و مؤمنین ندارند رابطه سرّی برقرار نمیکنند ثانیاً.
شرایط استحقاق جنگ با مشرکان
مطلب دیگر این است که اینکه در آیهٴ چهارده فرمود: ﴿قَاتِلُوهُمْ﴾ یا در آیه ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَأَیْمَانَ لَهُمْ﴾ آیهٴ دوازده این در صورتی است که مشرکین بین این سه چهار کار جمع بکنند اگر این سه چهار کار را انجام دادند استحقاق قتال دارند یا هر کدام از این امور یاد شده مصحح قتال است در آیهٴ دوازده فرمود: ﴿وَإِن نَکَثُوا أَیْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفْرِ﴾ آیا مصحح قتال گذشته از نقض عهد طعن در دین هم هست؟ اگر کسی تبلیغ علیه اسلام کرد و آن عهدها را نقض کرد این دو را با هم مرتکب شد استحقاق قتال دارد یا هر کدام از اینها کافی است چه اینکه در آیهٴ سیزدهم که ترغیب به مبارزه میکند میفرماید: ﴿أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ﴾ یک، ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ دو، ﴿وَهُم بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ سه، یعنی این سه تا با هم که جمع شد مصحح قتال است؟ یا هر کدام از اینها به تنهایی مجوز قتال و مبارزه خواهد بود؟ اصلش در آیهٴ چهار همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» اشاره شد در آیهٴ چهار سورهٴ «توبه» فرمود که کسانی که عهدشان را حفظ کردند آنها مستثنا هستند و کسانی که نقض عهد کردند خدا از آنها تبرّی میکند آنها که مستثنا هستند عبارت از این گروهاند که ﴿ثُمَّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئاً وَلَمْ یُظَاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً﴾ آنجا هم همین مسئله مطرح است که کسانی که مستثنا هستند باید جمع این دو کار را نکنند که اگر یکی از این دو کار را کردند عیب ندارد یکی ﴿لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئاً﴾ یکی ﴿وَلَمْ یُظَاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً﴾ اگر این دو را با هم انجام دادند اشکال دارد وگرنه اگر یکی را انجام دادند نه دیگری را اینها مصحح قتال ندارد خب چه در آیهٴ چهار چه در آیهٴ دوازده چه در آیهٴ سیزده معیار جمع نیست حرف هر کدام از اینها نقض عهد است و مصحح قتال منتها چون قتال یک امر دشواری است چه اینکه فرمود: ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ القِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ﴾ و امر دشوار را باید از جهات گوناگون توجیه کرد تا سبک بشود لذا ذات اقدس الهی جهات فراوان ذکر میکند نه اینکه جمع اینها دخیل است در تجویز قتال بلکه هر کدام از اینها باشد نقض عهد است وقتی نقض عهد کردند مشرکی نقض عهد بکند مستحق مبارزه است خواه نقض عهدش همراه با طعن در دین و مانند آن باشد یا نباشد پس اینکه فرمود: ﴿وَإِن نَکَثُوا أَیْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ﴾ این طعن در دین در حقیقت ذکر خاص بعد از عام است چون یکی از مواد قطعنامه و آن تعهدنامه این است که تبلیغی علیه اسلام نکنند دین را مدفون نکنند طعنه نزنند توهین به دین نکنند تبلیغ علیه دین نکنند دین را اسطوره و خرافات ندانند اگر مواد دیگری را نقض کردند و درباره دین تبلیغ سوء داشتند دین را متهم کردند به خرافات و مانند آن جمع کردند بین چند ماده وگرنه طعن در دین در حقیقت یکی از مصادیق همان تعهد است قطعنامه است که اینها ترک کردند خب پس آیهٴ چهار و آیهٴ یازده و آیهٴ دوازده و آیهٴ سیزده کل واحد را کافی میدانند منتها برای تهییج مجاهدان در آیهٴ سیزده چند دلیل در کنار هم ذکر میکند میفرماید اینها کسانی هستند که نقض عهد کردند از یک سو و در جریان تبعید هم سعی کردند پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را از مکه خارج کنند بنا بر اینکه ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ ناظر به هجرت باشد از سوی دیگر ﴿وَهُم بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ از سوی سوم اینها در جنگ بدر پیش قدم بودند در جریان خندق پیش قدم بودند در جریان احد پیش قدم بودند اینها مهاجم بودند خب
آزارهای فراوان مشرکان حجاز نسبت به پیامبر اکرم و مؤمنان
مطلب دیگر آن است که اینکه در آیهٴ چهار فرمود: ﴿وَلَمْ یُظَاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً﴾ و در آیهٴ سیزده فرمود: ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ مطاعن فراوانی برای مشرکین حجاز ثابت میشود در هر فرصتی هر کدام از اینها که ذکرش لازم بود مطرح میشد مثلاً در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» که بحثش قبلاً گذشت جنایتهایی که همین صنادید قریش نسبت به شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعمال کردند بازگو فرمود آیهٴ سی سورهٴ «انفال» این بود: ﴿وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ﴾ اینها مکر و توطئههای فراوانی داشتند یا تو را اسیر بگیرند محاصره کنند حبس کنند یا بکشند یا تبعید کنند اینکه در آیهٴ سی سورهٴ «انفال» فرمود ﴿لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ﴾ این ﴿یُخْرِجُوکَ﴾ همان است که در آیهٴ محل بحث سورهٴ «توبه» به این صورت آمده است که این گروه ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ اینکه فرمود: ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ همان است که در سورهٴ «انفال» آیهٴ سی فرمود که اینها مکر کردند تا اینکه ﴿یُخْرِجُوکَ﴾ ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ یعنی آیهٴ سیزده سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که محل بحث است با ﴿أوْ یُخْرِجُوکَ﴾ که آیهٴ سی سورهٴ «انفال» است هماهنگ است چه اینکه در سورهٴ «مبارکهٴ «ممتحنه» هم از این جنایت آنها خبر داد آیهٴ اول سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» این است که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ﴾ گاهی میفرماید که ﴿وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً﴾ که محل بحث است در سورهٴ «توبه» گاهی هم بازگو میکند به این صورت که کسانی که دشمن خدا و دشمن شمایند دشمن خدایند یعنی به شریعت او اعتنایی ندارند دشمن شمایند به شرف ملی شما حرمت نمیگذارند معادن شما را عرض شما را حیثیت شما را حقوق شما را پایمال میکنند پس نه شرع را میشناسند نه شرف را هم عدوالله هستند هم عدوالناس ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ﴾ که ﴿تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالمَوَدَّةِ وَقَدْ کَفَرُوْا بِمَا جَاءَکُم مِنَ الحَقِّ﴾ که شدند عدوالله ﴿یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیَّاکُمْ﴾ که شدند عدو شما خب حالا شما برابر آن آزادی که خدا به شما داد دین را پذیرفتید کاری هم به آنها ندارید آنها تلاش و کوشش کردند که از سرزمین مکه شما را بیرون کنند و اموال شما را مصادره کنند به شما هم اجازه نمیدادند که شما آن اموال منقول را از مکه به مدینه بیاورید بالأخره سرانجام مجبور میشدید که از مکه مهاجرت کنید بیایید مدینه در مسجد مدینه در ایوان مدینه جزء اصحاب صفه باشید خب اینها پس عدو شمایند گاهی از ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ سخن به میان میآید نظیر آنچه که در سورهٴ «انفال» و سورهٴ «توبه» است گاهی هم از تبعید قاطبة مسلمانهای مکه سخن به میان میآید نظیر آیهٴ اول سورهٴ «ممتحنه» که فرمود: ﴿یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیَّاکُمْ﴾ گذشته از تبعید پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تبعید مسلمانها هم مطرح است.
تفاوت اهتمام فکری با اهتمام عملی
پرسش ...
پاسخ: بله این هم یکی از محتملات بود که منظور آن است که پیغمبر را از مدینه بیرون کنند یا همت کردند و قصد کردند که بعد از فتح مکه پیغمبر را از مکه بیرون کنند لکن صرف اهتمام مصحح قتال نیست با اینکه همّ به معصیت، معصیت نیست اصلاً ولی یک کسی عقیدهاش این است مکر میکند اینجا ﴿هَمُّوا﴾ یعنی توطئه کردند نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» گذشت که آیهٴ سی سورهٴ «انفال» این بود: ﴿وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَیَمْکُرُونَ﴾ این همّ همان توطئه و مکر است وگرنه همّ بر گناه، گناه نیست ولی در جریان حضرت یوسف(سلام الله علیه) همّ به گناه همّ نبود نه اینکه هم کرد فعل خارجی که نه از حضرت یوسف(سلام الله علیه) حاصل شد نه از آن زن این مطلب اول همت به گناه از آن زن صادر شده است چون ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ﴾ اما از وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) قصد و همت هم حاصل نشده است یعنی هیچ قصد نکرده است به دلیل اینکه آن همی که به آن زن اسناد داده شد به صورت مطلق اسناد داده شد فرمود: ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ﴾ اما درباره حضرت یوسف(سلام الله علیه) فرمود: ﴿وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأی بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾ این هم که برای امتناع است اگر برهان رب را نمیدید قصد میکرد ولی چون برهان رب را دید اصلاً قصد هم نکرده پس وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) فعلاً و نیتاً معصوم بود آن زن فعلاً گناه نکرد ولی نیتاً آلوده بود لذا ذات اقدس الهی درباره حضرت یوسف(سلام الله علیه) فرمود: ﴿کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا المُخْلَصِینَ﴾ زمخشری و دیگران هم بازگو کردند که در جریان یوسف(سلام الله علیه) هم ذات اقدس الهی شهادت به عصمتش داد هم شیطان اعتراف کرد و هم آن زن اما ذات اقدس الهی شهادت به عصمتش داد برای اینکه هم ... اینجا ذکر فرمود هم فرمود که ﴿لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ﴾ نه «لنصرفه عن السوء» نفرمود ما نگذاشتیم این قصد بکند یا نگذاشتیم کار بد بکند فرمود بدی را به طرف او اجازه ندادیم یک وقت است یک کسی بیمیل نیست کار بد بکند ولی موانعی پیش میآید یک وقت کسی در یک حصار عصمتی است که اصلاً آن خلاف جرأت نمیکند به حضور او بیاید نفرمود «لنصرفه عن السوء» فرمود: ﴿لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالفَحْشَاءَ﴾ برهان مسئله هم این است که ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا المُخْلَصِینَ﴾ شیطان هم اعتراف کرد برای اینکه شیطان خودش میگوید که همه را اغوا میکنم ﴿إِلاّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ﴾ خب اگر صغرای قیاس این است که وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) من المخلصین است کبرا هم این است که من نسبت به اغوای مخلصین دسترسی ندارم پس بنابر اقرار شیطان وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) منزه از دسترسی شیطان بود آن زن هم اقرار کرد گفت: ﴿الآن حَصْحَصَ الحَقُّ أَنَا رَاوَدتُّهُ﴾ من خواستم اراده او را تصاحب کند وگرنه او اهل این کار نبود غرض آن است که همّ و اهتمام کردن اگر صرف نیت باشد معصیت نیست چه رسد به اینکه مصحح قتال باشد.
پرسش ...
پاسخ: بله اگر دارند توطئه میکنند یعنی دارند تلاش و کوشش میکنند که نقض عهد کنند باید اینچنین باشد بالأخره اینکه فرمود: ﴿وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیَانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَی سَوَاءٍ﴾ اینچنین نباشد که شما حالا بعد از اینکه پی بردید شمّ سیاسی داری متوجه شدی اینها میخواهند توطئه کنند صبر بکنی اینها توطئهشان را بکنند یک جایی را منفجر کنند بعد شما شروع کنی به جبران اینکه نیست اگر شما برابر شم سیاسی احساس کردی اینها دارند توطئه میکنند از همان اول باید جلویش را بگیرید
پرسش ...
پاسخ: پس معلوم میشود که اهتمام نه یعنی نیت اهتمام در صدد توطئه باید باشد اگر توطئه باشد بله یعنی بیگانه در صدد این است که مسلمین را مصدوم بکند نظام اسلامی را براندازد و مانند آن خب.
از اینکه فرمود: ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ معلوم میشود که اینها قصد توطئه داشتند گاهی جریان خصوص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مطرح است گاهی هم عموم مسلمین
هدف از جنگ در اسلام
مطلب دیگر آن است که در نوبتهای گذشته گفته شد که قتال در اسلام در حد ضرورت است نه ضَراوت یعنی خونآشامی که «لا تَکُونن علیهم سبعاً ضاریاً» چون در حدّ ضرورت و خون آشامی نیست چه در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» چه در این آیهٴ سورهٴ «توبه» مرز قتال را مشخص کرد آیهٴ 57 سورهٴ مبارکهٴ «انفال» این بود ﴿فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِم مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ همین که این تذکره حاصل شد دیگر قتال بس است پس قتال برای این نیست که شما آدم کشی راه بیندازید قتال برای این است که اینها متذکر بشوند اگر متذکر شدند بس است این ﴿لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ که در آیهٴ 57 سورهٴ «انفال» آمده است مشابه همین آیهای است که آیهٴ دوازده که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آمده فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَأَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ﴾ تا اینها نهیپذیر بشوند نهی از منکر در اینها اثر بکند متناهی بشوند دست بردارند خب پس اینجا هم نشانه آن است که قتال در اسلام در حد ضرورت است و نه ضراوت و خونخواهی
تعلیل قتال در آیهٴ محل بحث
مطلب بعدی آن است که در مواردی که اصل جهاد را ذکر میکند خب آن خیلی معلل نیست اما در اینگونه از موارد که سوابق تلخی است و رو در روی اموی با نظام اسلامی قرار میگیرند ادلهاش را هم ذکر میکنند و ادلهاش هم بهطور تفصیل ذکر میکنند ﴿أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ﴾ تعلیل ذکر میکنند و این ﴿أَلاَ﴾ به صورت تحضیض باشد یا استفهام انکاری که روی حرف نفی درآمده مفید اثبات باشد یعنی قاتلوا سرش همین است
دستور جنگ با مشرکان عنود
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ وَیُخْزِهِمْ وَیَنصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ ٭ وَیُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ﴾ این آثار پنجگانه نسبت به کسانی است که بالأخره ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ﴾ آنها کسانیاند که هیچ چیز در آنها اثر نمیگذارد اما خب یک عده مشرکینی هم در مکه بودند که هنوز آن سلامت فطرت را از دست ندادند اگر یک فضای باز سیاسی پیدا بشود آنها میاندیشند و مؤمن میشوند دربارهٴ آنها فرمود: ﴿وَیَتُوبُ اللّهُ عَلَی مَن یَشَاءُ﴾ پس حتی در فضای شرکآلود مکه هم اگر امید نجات باشد آنجا هم باز فیض ذات اقدس الهی نازل خواهد شد ﴿وَیَتُوبُ اللّهُ عَلَی مَن یَشَاءُ﴾
استنباط جبر از آیهٴ ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾
تلاشهای فراوانی اشاعره عموماً و جناب فخررازی خصوصاً دارند که این آیه ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ یعنی آیهٴ چهارده سورهٴ «توبه» را سند جبر بدانند در قبالش مفوضه هم تلاش و کوشش میکنند که جبر را باطل کنند به تعبیر صاحب المنار جناب امام رازی دو خصیصه دارد یکی اینکه او جبری قُح است «و هو جبریٌ قُح» یک جبری محض است دوم اینکه همه حرفهایی که امام رازی به اشاعره اسناد میدهد اینچنین نیست که مورد پذیرش طایفه اشعری باشد بلکه این مبنای خود را در عالم اشعریت میبیند حرفهای خودش را دارد میزند منتها به زبان اشاعره همه آنچه را که امام رازی به اشاعره اسناد میدهد اینچنین نیست که مورد پذیرش اشاعره باشد اصراری که جناب امام رازی و سایر همفکرانشان در ثبات استنباط جبر از این آیه دارند این است که همان طوری که شمشیر دست آدم مؤاخذه نمیشود قلم دست آدم مؤاخذه نمیشود اگر یک چیز بدی نوشته شده آن کاتب را مؤاخذه میکنند یا اگر یک قتل بیجایی اتفاق افتاد آن صاحبشمشیر را مؤاخذه میکنند دست مجاهدین هم به منزله آلات و ادوات خداست و در اینکه فرمود: ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ همان طوری که شما میگویید: «کتبت بالقلم و قتلت بالسیف» اینجا هم ذات اقدس الهی میفرماید: «قاتلتهم بایدیکم» آن وقت ایدی مجاهدین به منزله شمشیر الهی است پس خود مؤمنین به منزله ابزارند «من غلام و آلت فرمان او»
آیهٴ ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ بیانگر مقام خلیفة اللهی انسان
غافل از اینکه این آیه از آن آیات پربرکتی است که مسئله خلافت انسان را مطرح میکند بیان ذلک این است که چون قرآن کریم در حقیقت برای پرورش انسان است و بهترین و اساسیترین کار قرآن معرفی انسان به انسان است بعد از معرفی جهان آفرینش و مبدأ عام و برای ساختن انسان است گرچه در طلیعه این کتاب آمده ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ این یک آیه است ولی در حقیقت سراسر قرآن برای پرورش خلیفةالله است منتها آن خلیفهای که انسان کامل است اوج خلافت را داراست مانند انبیا و ائمه(علیهم السلام) و دیگران مراحل وسطی و نازله خلافت را دارند که اینها هم خلیفةالله هستند و قرآن کریم پیامش این است که خداوند انسانها را بر زمین آورده زمین خلق کرد تا اینها عامر زمین بشوند زمین را آباد کنند همان طوری که فرشتگان بیت معمور را آباد میکنند آن بیت معمور در آسمان با فرشتهها آباد است زمین هم به وسیله انسانها آباد است فرمود: ﴿وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیَها﴾ خدا مستعمِر است انسان مستعمَر است یعنی خدا طلب کرده از انسان که انسان زمین را معمور نگه بدارد خب هر کس در صدد عمران و آبادی زمین تلاش و کوشش میکند و عمران و آبادی زمین هم بالعلم و العدل است هر جا گسترش علم است کار فرهنگی و گسترش عدل است اجرائیات صحیح این آبادی است هر جا جهل است جهالت است و مانند آن این افساد فی الارض است خب پس هر کس به اذن خدا زمین را با علم و عدل زنده نگه داشت این خلیفةالله است چون خداوند طلب کرده از انسان این کار را انجام بدهند قهراً آنها که ﴿إِنَّ المُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً﴾ اینها دیگر خلیفةالله نیستند آنها که ﴿وَإِذَا تَوَلَّی سَعَی فِی الأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا وَیُهْلِکَ الحَرْثَ وَالنَّسْلَ﴾ اینها دیگر خلیفةالله نیستند از اینها خدای سبحان به عنوان ﴿أُولئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ یاد میکند به عنوان شیاطین الانس یاد میکند اینها که جزء شیاطینالانساند اینها که جزء ﴿کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾اند اینها دیگر خلیفةالله نیستند بقیه میماند مؤمن عادل مؤمن وارسته و مانند آن کارهایی که این گروه انجام میدهند ذات اقدس الهی اینها را قبول دارد به خود اسناد میدهد و کار خود را ظاهر در این مظهر معرفی میکند که اینها مظهر کار مناند چون در مقام فعل است محذوری ندارد آن ﴿وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ از یک سو این ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ از سوی دیگر چون شما خلیفه خدایید مظهر خدایید آیت خدایید ذات اقدس الهی کار خود را به دست شما انجام میدهد تا خلیفه بشوید طول میکشد اینچنین نیست که جبر باشد پس این راه صحیح انتخاب کردن انتخاب آزاد و معقول اطاعت و خیر است
جواب نقض اعتقاد جبرگرایانه اشاعره
و اگر آنچنان باشد این هم جواب نقضی دارد هم جواب حلّی خب اگر ـ معاذاللهـ جبر حق باشد و انسان در کارها مجبور باشد این همه جنایتهایی که تقریباً به ده قسمت یا مشابه آن رسیده است که در آیات فراوانی در همین بخش سورهٴ مبارکهٴ «توبه» به مشرکین اسناد داده است خب آنها را هم پس ما ـ معاذاللهـ باید بگوییم فعل خداست اینکه فرمود: ﴿وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَی قُلُوبُهُمْ وَأَکْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ ٭ اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَصَدُّوا عَن سَبِیلِهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ ٭ لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً وَأُولئِکَ هُمُ المُعْتَدُونَ﴾ پس همه این زشتیها را هم ـ معاذاللهـ ما باید به خدا نسبت بدهیم اگر جبر است ﴿نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ﴾ یعنی نکث برای خداست ـ معاذالله ـ ﴿وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ﴾ یعنی طعن برای خداست ﴿إِنَّهُمْ لاَأَیْمَانَ لَهُمْ﴾ یعنی برای خداست در حالی که اسناد اینها به خدا محال است امام رازی میگوید اینها که محذوری ندارد منتها ادب دینی اجازه نمیدهد که ما این حرفها را به خدا نسبت بدهیم خب شما که معتقدید بدترین اهانت را به ذات اقدس الهی کردید آنگاه چگونه لفظاً تحاشی دارید و میگویید بله عیب ندارد ولی ادب دینی اجازه نمیدهد که ما این حرفها را به خدا نسبت بدهیم
معنای خلافت الهی و تفاوت آن با جیر
خب بین توحید افعالی از یک سو و خلیفةالله شدن انسان از سوی دیگر با بهرهبرداری جبری از این آیات خیلی فرق است فرمود شما مظهر ذات اقدس الهی هستید کاری که خلیفه میکند چون از طرف مستخلفعنه است به مستخلفعنه اسناد دارد خلیفةالله معنایش آن است که این احترامی که دارد از ناحیه خداست دیگر ممکن نیست کسی در کنار سفره خلافت بنشیند حرمت ببیند ولی حرف خودش را بزند اینکه میگوید انسان آزاد است و شریف است چون خلیفةالله است این معنایش این است که این نان خلافت را میخورد ولی برای خودش دارد کار میکند اگر کسی خلیفةالله است فقط باید حرف مستخلف عنه را بزند دیگر ممکن نیست کسی آن حیثیت خلافت اللهی را داشته باشد ولی حرف خودش را بزند رأی خودش را بیان بکند پس اگر انسان شریف و کریم است ﴿وَلَقَدْ کَرَّمْنَا﴾ برای خلافت اوست اگر خلافت اوست هیچ کاری نباید بکند مگر از طرف مستخلف عنه پس قانونش باید الهی باشد از این سو بگوییم انسان چون خلیفةالله است آزاد است از این سو توقع داشته باشیم که برابر دین عمل نکند اگر خلیفه هست چه اینکه هست فقط باید حرف مستخلف عنه را بزند
پرسش ...
پاسخ: نه قبلاً دیگر خلیفه نبود قبلاً ابزار بود طبق حرف امام رازی اما الآن انسان است عاقل است متفکر است رشد کرده شده خلیفةالله چون واقف بینالنجدین است با حسن انتخاب خود راه صحیح را برگزیده وقتی خلیفةالله شد آنگاه کار او را ذات اقدس الهی به خود اسناد میدهد نظیر آنهایی که به قرب نوافل بار یافتند خب. پس اینکه فرمود: ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ وَیُخْزِهِمْ وَیَنصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ ٭ وَیُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ﴾ اینها همه ﴿بِأَیْدِیکُمْ﴾ است به عنوان اینکه شما خلیفةالله هستید
لزوم جهاد و برهیز از داشتن رابطه سری با بیگانگان
برای اهمیت مسئله جهاد و پرهیز از ارتباط با بیگانگان و مذاکره در پشت درهای بسته این کریمهٴ شانزده سورهٴ «توبه» را بیان فرمود که صدرش با آیات سورهٴ مبارکهٴ «انفال» هماهنگ است در آنجا در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» هم مشابه اینکه ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ﴾ را ذکر فرمود آیهٴ 142 سورهٴ «آلعمران» این بود: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الجَنَّةَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ﴾ اینها که در مدینه بودند به حسب ظاهر شواهد فراوانی برای افتخار اینها وجود داشت برای اینکه نماز پنج وقت را پشت سر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خواندند در بهترین مسجد بعد از مسجدالحرام نماز جماعت اقامه میکردند پای منبر بهترین واعظ روی زمین مینشستند و مانند آن فرمود اینها لازم است ولی کافی نیست برای ورود به بهشت جهاد لازم است تا در صحنه جهاد آزموده نشوید ورود به بهشت ندارید و آنچه در آیهٴ 142 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» قبلاً گذشت الآن در آیهٴ شانزده به ضمیمه مطلب دیگر آمده ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُوا وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنکُمْ وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً﴾ یک وقت است کسی انقلابی هست ولی بعد از انقلاب رابطهاش را با بیگانهها حفظ میکند اهل جهاد هست ولی باز در پشت درهای بسته با بیگانگان رابطه دارد فرمود این نباشد کسی که اهل جهاد باشد و با بیگانگان هم رابطه سرّی نداشت باشد اگر حرفی هم هست علنی باشد حرفی است که بتوان در حضور همه گفت با کشورهای کفر نه استکبار رابطه داشته باشیم اما رابطهای که حق خدا حق پیغمبر خدا حق مردم که از او به عنوان منافع ملی و مصالح ملی یاد میشود محفوظ بماند طوری باشد که در حضور همه بتوانید این مذاکراتتان را بازگو کنید یا این مذاکرات پخش بشود اینکه فرمود: ﴿وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾ تهدید ضمنی هم هست.
«و الحمد لله رب العالمین»
اهمیت جهاد با دشمنان و پرهیز از برقراری رابطه سری با آنان
جواب نقض بر اعتقاد جبرگرایانه اشاعره
معنای خلافت الهی و تفاوت آن با جبر
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
﴿أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ ٭ قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ وَیُخْزِهِمْ وَیَنصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ ٭ وَیُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ وَیَتُوبُ اللّهُ عَلَی مَن یَشَاءُ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ٭ أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُوا وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنکُمْ وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾
اهمیت جهاد با دشمنان و پرهیز از برقراری رابطه سری با آنان
جریان طاعت و عصیان مصادیق بارزی دارد که از بارزترین آنها جهاد در راه خداست که مصداق طاعت است و رکون به ظالم است که مصداق عصیان است در اینگونه از موارد هم به جهاد اشاره فرمود هم پرهیز از رکون به ظالم را در جریان جهاد آیات فراوانی بود که قرائت شد در جریان رکون به ظالم همین آیهٴ شانزده سورهٴ مبارکهٴ «توبه» است که فرمود ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُوا وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنکُمْ وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً﴾ کسانی محبوب خدایند و اهل سعادتاند که نه تنها مجاهد و انقلابی باشند بلکه با بیگانگان هم ارتباطی برقرار نکنند یک وقت کسی در صحنه جهاد حاضر است همان لحظه ارتباطش را با بیگانهها هم حفظ میکند یا در زمان جبهه و جنگ در جریان جنگ حضور فعال دارد ولی بعد از انقضاء جنگ ارتباطش را با بیگانهها برقرار میکند لذا این دو قسمت تولّی و تبرّی را در آیهٴ شانزده بازگو فرمود، فرمود کسانی محبوب خدایند و اهل سعادتاند که هم اهل جهاد باشند در بعد مثبت و هم پرهیز داشته باشند از اینکه با بیگانگان سر و سرّی داشته باشند و در پشت اتاقهای در بسته با اینها راز و رمزی داشته باشند اینها تنها کارهای خلاف مطرح نیست ممکن است خلاف شرع نکنند یعنی به حسب ظاهر خلاف شرعی نیست لکن حق مردم را تضییع میکنند خلاف شرع است لذا فرمود که ﴿وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِینَ﴾
ضرورت تحصیل چهارمورد رضایت در اسلام
بنابراین کارهایی که در اسلام انجام میگیرد باید که در این چهار بخش محفوظ باشد بخشی آن است که خدا راضی باشد بخشی آن است که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) راضی باشد چون رضای پیغمبر به دستور خداست منتها در آن بخشهایی که به پیغمبر مربوط است بخش سوم مربوط به ائمه(علیهم السلام) است که از آنها به عنوان اولواالامر یاد شده ائمه(علیهم السلام) از چیزهایی راضیاند که طبق نص وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از طرف خدای آسمان و زمین به آنها ارجاع شده است بخش چهارم مردم مسلماناند که اگر یک چیزی به حسب ظاهر خلاف شرع نیست ولی حق مسلم مردم است مردم باید رضایت بدهند حاضر باشند راضی باشند مطلع باشند در اینگونه از موارد نفرمود اولی الامر فرمود ﴿وَلاَ المُؤْمِنِینَ﴾ معلوم میشود ناظر به بخش چهارم است آنجا که فرمود: ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَمْرِ مِنکُم﴾ این برای خدا و پیغمبر و ائمه(علیهم السلام) است در اینجا که فرمود: ﴿وَلاَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ یعنی شما بخواهید راز و رمزی با بیگانه داشته باشید گذشته از اینکه باید خلاف شرع نباشد خلاف شرف هم نباشد یک وقتی حیثیت ملی در خطر است امنیت ملی در خطر است ب البته بازگشتش باز خلاف شرع خواهد بود ولی حق مردم آن قدر محترم است که ذات اقدس الهی آن را در کنار حق خود یاد میکند لذا فرمود آنهایی که مجاهدند از یک طرف و با کسانی که ارتباط با خدا و پیغمبر و مؤمنین ندارند رابطه سرّی برقرار نمیکنند ثانیاً.
شرایط استحقاق جنگ با مشرکان
مطلب دیگر این است که اینکه در آیهٴ چهارده فرمود: ﴿قَاتِلُوهُمْ﴾ یا در آیه ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَأَیْمَانَ لَهُمْ﴾ آیهٴ دوازده این در صورتی است که مشرکین بین این سه چهار کار جمع بکنند اگر این سه چهار کار را انجام دادند استحقاق قتال دارند یا هر کدام از این امور یاد شده مصحح قتال است در آیهٴ دوازده فرمود: ﴿وَإِن نَکَثُوا أَیْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفْرِ﴾ آیا مصحح قتال گذشته از نقض عهد طعن در دین هم هست؟ اگر کسی تبلیغ علیه اسلام کرد و آن عهدها را نقض کرد این دو را با هم مرتکب شد استحقاق قتال دارد یا هر کدام از اینها کافی است چه اینکه در آیهٴ سیزدهم که ترغیب به مبارزه میکند میفرماید: ﴿أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ﴾ یک، ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ دو، ﴿وَهُم بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ سه، یعنی این سه تا با هم که جمع شد مصحح قتال است؟ یا هر کدام از اینها به تنهایی مجوز قتال و مبارزه خواهد بود؟ اصلش در آیهٴ چهار همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» اشاره شد در آیهٴ چهار سورهٴ «توبه» فرمود که کسانی که عهدشان را حفظ کردند آنها مستثنا هستند و کسانی که نقض عهد کردند خدا از آنها تبرّی میکند آنها که مستثنا هستند عبارت از این گروهاند که ﴿ثُمَّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئاً وَلَمْ یُظَاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً﴾ آنجا هم همین مسئله مطرح است که کسانی که مستثنا هستند باید جمع این دو کار را نکنند که اگر یکی از این دو کار را کردند عیب ندارد یکی ﴿لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئاً﴾ یکی ﴿وَلَمْ یُظَاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً﴾ اگر این دو را با هم انجام دادند اشکال دارد وگرنه اگر یکی را انجام دادند نه دیگری را اینها مصحح قتال ندارد خب چه در آیهٴ چهار چه در آیهٴ دوازده چه در آیهٴ سیزده معیار جمع نیست حرف هر کدام از اینها نقض عهد است و مصحح قتال منتها چون قتال یک امر دشواری است چه اینکه فرمود: ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ القِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ﴾ و امر دشوار را باید از جهات گوناگون توجیه کرد تا سبک بشود لذا ذات اقدس الهی جهات فراوان ذکر میکند نه اینکه جمع اینها دخیل است در تجویز قتال بلکه هر کدام از اینها باشد نقض عهد است وقتی نقض عهد کردند مشرکی نقض عهد بکند مستحق مبارزه است خواه نقض عهدش همراه با طعن در دین و مانند آن باشد یا نباشد پس اینکه فرمود: ﴿وَإِن نَکَثُوا أَیْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ﴾ این طعن در دین در حقیقت ذکر خاص بعد از عام است چون یکی از مواد قطعنامه و آن تعهدنامه این است که تبلیغی علیه اسلام نکنند دین را مدفون نکنند طعنه نزنند توهین به دین نکنند تبلیغ علیه دین نکنند دین را اسطوره و خرافات ندانند اگر مواد دیگری را نقض کردند و درباره دین تبلیغ سوء داشتند دین را متهم کردند به خرافات و مانند آن جمع کردند بین چند ماده وگرنه طعن در دین در حقیقت یکی از مصادیق همان تعهد است قطعنامه است که اینها ترک کردند خب پس آیهٴ چهار و آیهٴ یازده و آیهٴ دوازده و آیهٴ سیزده کل واحد را کافی میدانند منتها برای تهییج مجاهدان در آیهٴ سیزده چند دلیل در کنار هم ذکر میکند میفرماید اینها کسانی هستند که نقض عهد کردند از یک سو و در جریان تبعید هم سعی کردند پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را از مکه خارج کنند بنا بر اینکه ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ ناظر به هجرت باشد از سوی دیگر ﴿وَهُم بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ از سوی سوم اینها در جنگ بدر پیش قدم بودند در جریان خندق پیش قدم بودند در جریان احد پیش قدم بودند اینها مهاجم بودند خب
آزارهای فراوان مشرکان حجاز نسبت به پیامبر اکرم و مؤمنان
مطلب دیگر آن است که اینکه در آیهٴ چهار فرمود: ﴿وَلَمْ یُظَاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً﴾ و در آیهٴ سیزده فرمود: ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ مطاعن فراوانی برای مشرکین حجاز ثابت میشود در هر فرصتی هر کدام از اینها که ذکرش لازم بود مطرح میشد مثلاً در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» که بحثش قبلاً گذشت جنایتهایی که همین صنادید قریش نسبت به شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعمال کردند بازگو فرمود آیهٴ سی سورهٴ «انفال» این بود: ﴿وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ﴾ اینها مکر و توطئههای فراوانی داشتند یا تو را اسیر بگیرند محاصره کنند حبس کنند یا بکشند یا تبعید کنند اینکه در آیهٴ سی سورهٴ «انفال» فرمود ﴿لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ﴾ این ﴿یُخْرِجُوکَ﴾ همان است که در آیهٴ محل بحث سورهٴ «توبه» به این صورت آمده است که این گروه ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ اینکه فرمود: ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ همان است که در سورهٴ «انفال» آیهٴ سی فرمود که اینها مکر کردند تا اینکه ﴿یُخْرِجُوکَ﴾ ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ یعنی آیهٴ سیزده سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که محل بحث است با ﴿أوْ یُخْرِجُوکَ﴾ که آیهٴ سی سورهٴ «انفال» است هماهنگ است چه اینکه در سورهٴ «مبارکهٴ «ممتحنه» هم از این جنایت آنها خبر داد آیهٴ اول سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» این است که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ﴾ گاهی میفرماید که ﴿وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً﴾ که محل بحث است در سورهٴ «توبه» گاهی هم بازگو میکند به این صورت که کسانی که دشمن خدا و دشمن شمایند دشمن خدایند یعنی به شریعت او اعتنایی ندارند دشمن شمایند به شرف ملی شما حرمت نمیگذارند معادن شما را عرض شما را حیثیت شما را حقوق شما را پایمال میکنند پس نه شرع را میشناسند نه شرف را هم عدوالله هستند هم عدوالناس ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ﴾ که ﴿تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالمَوَدَّةِ وَقَدْ کَفَرُوْا بِمَا جَاءَکُم مِنَ الحَقِّ﴾ که شدند عدوالله ﴿یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیَّاکُمْ﴾ که شدند عدو شما خب حالا شما برابر آن آزادی که خدا به شما داد دین را پذیرفتید کاری هم به آنها ندارید آنها تلاش و کوشش کردند که از سرزمین مکه شما را بیرون کنند و اموال شما را مصادره کنند به شما هم اجازه نمیدادند که شما آن اموال منقول را از مکه به مدینه بیاورید بالأخره سرانجام مجبور میشدید که از مکه مهاجرت کنید بیایید مدینه در مسجد مدینه در ایوان مدینه جزء اصحاب صفه باشید خب اینها پس عدو شمایند گاهی از ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ سخن به میان میآید نظیر آنچه که در سورهٴ «انفال» و سورهٴ «توبه» است گاهی هم از تبعید قاطبة مسلمانهای مکه سخن به میان میآید نظیر آیهٴ اول سورهٴ «ممتحنه» که فرمود: ﴿یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیَّاکُمْ﴾ گذشته از تبعید پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تبعید مسلمانها هم مطرح است.
تفاوت اهتمام فکری با اهتمام عملی
پرسش ...
پاسخ: بله این هم یکی از محتملات بود که منظور آن است که پیغمبر را از مدینه بیرون کنند یا همت کردند و قصد کردند که بعد از فتح مکه پیغمبر را از مکه بیرون کنند لکن صرف اهتمام مصحح قتال نیست با اینکه همّ به معصیت، معصیت نیست اصلاً ولی یک کسی عقیدهاش این است مکر میکند اینجا ﴿هَمُّوا﴾ یعنی توطئه کردند نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» گذشت که آیهٴ سی سورهٴ «انفال» این بود: ﴿وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَیَمْکُرُونَ﴾ این همّ همان توطئه و مکر است وگرنه همّ بر گناه، گناه نیست ولی در جریان حضرت یوسف(سلام الله علیه) همّ به گناه همّ نبود نه اینکه هم کرد فعل خارجی که نه از حضرت یوسف(سلام الله علیه) حاصل شد نه از آن زن این مطلب اول همت به گناه از آن زن صادر شده است چون ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ﴾ اما از وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) قصد و همت هم حاصل نشده است یعنی هیچ قصد نکرده است به دلیل اینکه آن همی که به آن زن اسناد داده شد به صورت مطلق اسناد داده شد فرمود: ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ﴾ اما درباره حضرت یوسف(سلام الله علیه) فرمود: ﴿وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأی بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾ این هم که برای امتناع است اگر برهان رب را نمیدید قصد میکرد ولی چون برهان رب را دید اصلاً قصد هم نکرده پس وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) فعلاً و نیتاً معصوم بود آن زن فعلاً گناه نکرد ولی نیتاً آلوده بود لذا ذات اقدس الهی درباره حضرت یوسف(سلام الله علیه) فرمود: ﴿کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا المُخْلَصِینَ﴾ زمخشری و دیگران هم بازگو کردند که در جریان یوسف(سلام الله علیه) هم ذات اقدس الهی شهادت به عصمتش داد هم شیطان اعتراف کرد و هم آن زن اما ذات اقدس الهی شهادت به عصمتش داد برای اینکه هم ... اینجا ذکر فرمود هم فرمود که ﴿لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ﴾ نه «لنصرفه عن السوء» نفرمود ما نگذاشتیم این قصد بکند یا نگذاشتیم کار بد بکند فرمود بدی را به طرف او اجازه ندادیم یک وقت است یک کسی بیمیل نیست کار بد بکند ولی موانعی پیش میآید یک وقت کسی در یک حصار عصمتی است که اصلاً آن خلاف جرأت نمیکند به حضور او بیاید نفرمود «لنصرفه عن السوء» فرمود: ﴿لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالفَحْشَاءَ﴾ برهان مسئله هم این است که ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا المُخْلَصِینَ﴾ شیطان هم اعتراف کرد برای اینکه شیطان خودش میگوید که همه را اغوا میکنم ﴿إِلاّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ﴾ خب اگر صغرای قیاس این است که وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) من المخلصین است کبرا هم این است که من نسبت به اغوای مخلصین دسترسی ندارم پس بنابر اقرار شیطان وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) منزه از دسترسی شیطان بود آن زن هم اقرار کرد گفت: ﴿الآن حَصْحَصَ الحَقُّ أَنَا رَاوَدتُّهُ﴾ من خواستم اراده او را تصاحب کند وگرنه او اهل این کار نبود غرض آن است که همّ و اهتمام کردن اگر صرف نیت باشد معصیت نیست چه رسد به اینکه مصحح قتال باشد.
پرسش ...
پاسخ: بله اگر دارند توطئه میکنند یعنی دارند تلاش و کوشش میکنند که نقض عهد کنند باید اینچنین باشد بالأخره اینکه فرمود: ﴿وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیَانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَی سَوَاءٍ﴾ اینچنین نباشد که شما حالا بعد از اینکه پی بردید شمّ سیاسی داری متوجه شدی اینها میخواهند توطئه کنند صبر بکنی اینها توطئهشان را بکنند یک جایی را منفجر کنند بعد شما شروع کنی به جبران اینکه نیست اگر شما برابر شم سیاسی احساس کردی اینها دارند توطئه میکنند از همان اول باید جلویش را بگیرید
پرسش ...
پاسخ: پس معلوم میشود که اهتمام نه یعنی نیت اهتمام در صدد توطئه باید باشد اگر توطئه باشد بله یعنی بیگانه در صدد این است که مسلمین را مصدوم بکند نظام اسلامی را براندازد و مانند آن خب.
از اینکه فرمود: ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ معلوم میشود که اینها قصد توطئه داشتند گاهی جریان خصوص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مطرح است گاهی هم عموم مسلمین
هدف از جنگ در اسلام
مطلب دیگر آن است که در نوبتهای گذشته گفته شد که قتال در اسلام در حد ضرورت است نه ضَراوت یعنی خونآشامی که «لا تَکُونن علیهم سبعاً ضاریاً» چون در حدّ ضرورت و خون آشامی نیست چه در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» چه در این آیهٴ سورهٴ «توبه» مرز قتال را مشخص کرد آیهٴ 57 سورهٴ مبارکهٴ «انفال» این بود ﴿فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِم مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ همین که این تذکره حاصل شد دیگر قتال بس است پس قتال برای این نیست که شما آدم کشی راه بیندازید قتال برای این است که اینها متذکر بشوند اگر متذکر شدند بس است این ﴿لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ که در آیهٴ 57 سورهٴ «انفال» آمده است مشابه همین آیهای است که آیهٴ دوازده که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آمده فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَأَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ﴾ تا اینها نهیپذیر بشوند نهی از منکر در اینها اثر بکند متناهی بشوند دست بردارند خب پس اینجا هم نشانه آن است که قتال در اسلام در حد ضرورت است و نه ضراوت و خونخواهی
تعلیل قتال در آیهٴ محل بحث
مطلب بعدی آن است که در مواردی که اصل جهاد را ذکر میکند خب آن خیلی معلل نیست اما در اینگونه از موارد که سوابق تلخی است و رو در روی اموی با نظام اسلامی قرار میگیرند ادلهاش را هم ذکر میکنند و ادلهاش هم بهطور تفصیل ذکر میکنند ﴿أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ﴾ تعلیل ذکر میکنند و این ﴿أَلاَ﴾ به صورت تحضیض باشد یا استفهام انکاری که روی حرف نفی درآمده مفید اثبات باشد یعنی قاتلوا سرش همین است
دستور جنگ با مشرکان عنود
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ وَیُخْزِهِمْ وَیَنصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ ٭ وَیُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ﴾ این آثار پنجگانه نسبت به کسانی است که بالأخره ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ﴾ آنها کسانیاند که هیچ چیز در آنها اثر نمیگذارد اما خب یک عده مشرکینی هم در مکه بودند که هنوز آن سلامت فطرت را از دست ندادند اگر یک فضای باز سیاسی پیدا بشود آنها میاندیشند و مؤمن میشوند دربارهٴ آنها فرمود: ﴿وَیَتُوبُ اللّهُ عَلَی مَن یَشَاءُ﴾ پس حتی در فضای شرکآلود مکه هم اگر امید نجات باشد آنجا هم باز فیض ذات اقدس الهی نازل خواهد شد ﴿وَیَتُوبُ اللّهُ عَلَی مَن یَشَاءُ﴾
استنباط جبر از آیهٴ ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾
تلاشهای فراوانی اشاعره عموماً و جناب فخررازی خصوصاً دارند که این آیه ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ یعنی آیهٴ چهارده سورهٴ «توبه» را سند جبر بدانند در قبالش مفوضه هم تلاش و کوشش میکنند که جبر را باطل کنند به تعبیر صاحب المنار جناب امام رازی دو خصیصه دارد یکی اینکه او جبری قُح است «و هو جبریٌ قُح» یک جبری محض است دوم اینکه همه حرفهایی که امام رازی به اشاعره اسناد میدهد اینچنین نیست که مورد پذیرش طایفه اشعری باشد بلکه این مبنای خود را در عالم اشعریت میبیند حرفهای خودش را دارد میزند منتها به زبان اشاعره همه آنچه را که امام رازی به اشاعره اسناد میدهد اینچنین نیست که مورد پذیرش اشاعره باشد اصراری که جناب امام رازی و سایر همفکرانشان در ثبات استنباط جبر از این آیه دارند این است که همان طوری که شمشیر دست آدم مؤاخذه نمیشود قلم دست آدم مؤاخذه نمیشود اگر یک چیز بدی نوشته شده آن کاتب را مؤاخذه میکنند یا اگر یک قتل بیجایی اتفاق افتاد آن صاحبشمشیر را مؤاخذه میکنند دست مجاهدین هم به منزله آلات و ادوات خداست و در اینکه فرمود: ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ همان طوری که شما میگویید: «کتبت بالقلم و قتلت بالسیف» اینجا هم ذات اقدس الهی میفرماید: «قاتلتهم بایدیکم» آن وقت ایدی مجاهدین به منزله شمشیر الهی است پس خود مؤمنین به منزله ابزارند «من غلام و آلت فرمان او»
آیهٴ ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ بیانگر مقام خلیفة اللهی انسان
غافل از اینکه این آیه از آن آیات پربرکتی است که مسئله خلافت انسان را مطرح میکند بیان ذلک این است که چون قرآن کریم در حقیقت برای پرورش انسان است و بهترین و اساسیترین کار قرآن معرفی انسان به انسان است بعد از معرفی جهان آفرینش و مبدأ عام و برای ساختن انسان است گرچه در طلیعه این کتاب آمده ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ این یک آیه است ولی در حقیقت سراسر قرآن برای پرورش خلیفةالله است منتها آن خلیفهای که انسان کامل است اوج خلافت را داراست مانند انبیا و ائمه(علیهم السلام) و دیگران مراحل وسطی و نازله خلافت را دارند که اینها هم خلیفةالله هستند و قرآن کریم پیامش این است که خداوند انسانها را بر زمین آورده زمین خلق کرد تا اینها عامر زمین بشوند زمین را آباد کنند همان طوری که فرشتگان بیت معمور را آباد میکنند آن بیت معمور در آسمان با فرشتهها آباد است زمین هم به وسیله انسانها آباد است فرمود: ﴿وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیَها﴾ خدا مستعمِر است انسان مستعمَر است یعنی خدا طلب کرده از انسان که انسان زمین را معمور نگه بدارد خب هر کس در صدد عمران و آبادی زمین تلاش و کوشش میکند و عمران و آبادی زمین هم بالعلم و العدل است هر جا گسترش علم است کار فرهنگی و گسترش عدل است اجرائیات صحیح این آبادی است هر جا جهل است جهالت است و مانند آن این افساد فی الارض است خب پس هر کس به اذن خدا زمین را با علم و عدل زنده نگه داشت این خلیفةالله است چون خداوند طلب کرده از انسان این کار را انجام بدهند قهراً آنها که ﴿إِنَّ المُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً﴾ اینها دیگر خلیفةالله نیستند آنها که ﴿وَإِذَا تَوَلَّی سَعَی فِی الأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا وَیُهْلِکَ الحَرْثَ وَالنَّسْلَ﴾ اینها دیگر خلیفةالله نیستند از اینها خدای سبحان به عنوان ﴿أُولئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ یاد میکند به عنوان شیاطین الانس یاد میکند اینها که جزء شیاطینالانساند اینها که جزء ﴿کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾اند اینها دیگر خلیفةالله نیستند بقیه میماند مؤمن عادل مؤمن وارسته و مانند آن کارهایی که این گروه انجام میدهند ذات اقدس الهی اینها را قبول دارد به خود اسناد میدهد و کار خود را ظاهر در این مظهر معرفی میکند که اینها مظهر کار مناند چون در مقام فعل است محذوری ندارد آن ﴿وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ از یک سو این ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ از سوی دیگر چون شما خلیفه خدایید مظهر خدایید آیت خدایید ذات اقدس الهی کار خود را به دست شما انجام میدهد تا خلیفه بشوید طول میکشد اینچنین نیست که جبر باشد پس این راه صحیح انتخاب کردن انتخاب آزاد و معقول اطاعت و خیر است
جواب نقض اعتقاد جبرگرایانه اشاعره
و اگر آنچنان باشد این هم جواب نقضی دارد هم جواب حلّی خب اگر ـ معاذاللهـ جبر حق باشد و انسان در کارها مجبور باشد این همه جنایتهایی که تقریباً به ده قسمت یا مشابه آن رسیده است که در آیات فراوانی در همین بخش سورهٴ مبارکهٴ «توبه» به مشرکین اسناد داده است خب آنها را هم پس ما ـ معاذاللهـ باید بگوییم فعل خداست اینکه فرمود: ﴿وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَی قُلُوبُهُمْ وَأَکْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ ٭ اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَصَدُّوا عَن سَبِیلِهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ ٭ لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً وَأُولئِکَ هُمُ المُعْتَدُونَ﴾ پس همه این زشتیها را هم ـ معاذاللهـ ما باید به خدا نسبت بدهیم اگر جبر است ﴿نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ﴾ یعنی نکث برای خداست ـ معاذالله ـ ﴿وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ﴾ یعنی طعن برای خداست ﴿إِنَّهُمْ لاَأَیْمَانَ لَهُمْ﴾ یعنی برای خداست در حالی که اسناد اینها به خدا محال است امام رازی میگوید اینها که محذوری ندارد منتها ادب دینی اجازه نمیدهد که ما این حرفها را به خدا نسبت بدهیم خب شما که معتقدید بدترین اهانت را به ذات اقدس الهی کردید آنگاه چگونه لفظاً تحاشی دارید و میگویید بله عیب ندارد ولی ادب دینی اجازه نمیدهد که ما این حرفها را به خدا نسبت بدهیم
معنای خلافت الهی و تفاوت آن با جیر
خب بین توحید افعالی از یک سو و خلیفةالله شدن انسان از سوی دیگر با بهرهبرداری جبری از این آیات خیلی فرق است فرمود شما مظهر ذات اقدس الهی هستید کاری که خلیفه میکند چون از طرف مستخلفعنه است به مستخلفعنه اسناد دارد خلیفةالله معنایش آن است که این احترامی که دارد از ناحیه خداست دیگر ممکن نیست کسی در کنار سفره خلافت بنشیند حرمت ببیند ولی حرف خودش را بزند اینکه میگوید انسان آزاد است و شریف است چون خلیفةالله است این معنایش این است که این نان خلافت را میخورد ولی برای خودش دارد کار میکند اگر کسی خلیفةالله است فقط باید حرف مستخلف عنه را بزند دیگر ممکن نیست کسی آن حیثیت خلافت اللهی را داشته باشد ولی حرف خودش را بزند رأی خودش را بیان بکند پس اگر انسان شریف و کریم است ﴿وَلَقَدْ کَرَّمْنَا﴾ برای خلافت اوست اگر خلافت اوست هیچ کاری نباید بکند مگر از طرف مستخلف عنه پس قانونش باید الهی باشد از این سو بگوییم انسان چون خلیفةالله است آزاد است از این سو توقع داشته باشیم که برابر دین عمل نکند اگر خلیفه هست چه اینکه هست فقط باید حرف مستخلف عنه را بزند
پرسش ...
پاسخ: نه قبلاً دیگر خلیفه نبود قبلاً ابزار بود طبق حرف امام رازی اما الآن انسان است عاقل است متفکر است رشد کرده شده خلیفةالله چون واقف بینالنجدین است با حسن انتخاب خود راه صحیح را برگزیده وقتی خلیفةالله شد آنگاه کار او را ذات اقدس الهی به خود اسناد میدهد نظیر آنهایی که به قرب نوافل بار یافتند خب. پس اینکه فرمود: ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ وَیُخْزِهِمْ وَیَنصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ ٭ وَیُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ﴾ اینها همه ﴿بِأَیْدِیکُمْ﴾ است به عنوان اینکه شما خلیفةالله هستید
لزوم جهاد و برهیز از داشتن رابطه سری با بیگانگان
برای اهمیت مسئله جهاد و پرهیز از ارتباط با بیگانگان و مذاکره در پشت درهای بسته این کریمهٴ شانزده سورهٴ «توبه» را بیان فرمود که صدرش با آیات سورهٴ مبارکهٴ «انفال» هماهنگ است در آنجا در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» هم مشابه اینکه ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ﴾ را ذکر فرمود آیهٴ 142 سورهٴ «آلعمران» این بود: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الجَنَّةَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ﴾ اینها که در مدینه بودند به حسب ظاهر شواهد فراوانی برای افتخار اینها وجود داشت برای اینکه نماز پنج وقت را پشت سر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خواندند در بهترین مسجد بعد از مسجدالحرام نماز جماعت اقامه میکردند پای منبر بهترین واعظ روی زمین مینشستند و مانند آن فرمود اینها لازم است ولی کافی نیست برای ورود به بهشت جهاد لازم است تا در صحنه جهاد آزموده نشوید ورود به بهشت ندارید و آنچه در آیهٴ 142 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» قبلاً گذشت الآن در آیهٴ شانزده به ضمیمه مطلب دیگر آمده ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُوا وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنکُمْ وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً﴾ یک وقت است کسی انقلابی هست ولی بعد از انقلاب رابطهاش را با بیگانهها حفظ میکند اهل جهاد هست ولی باز در پشت درهای بسته با بیگانگان رابطه دارد فرمود این نباشد کسی که اهل جهاد باشد و با بیگانگان هم رابطه سرّی نداشت باشد اگر حرفی هم هست علنی باشد حرفی است که بتوان در حضور همه گفت با کشورهای کفر نه استکبار رابطه داشته باشیم اما رابطهای که حق خدا حق پیغمبر خدا حق مردم که از او به عنوان منافع ملی و مصالح ملی یاد میشود محفوظ بماند طوری باشد که در حضور همه بتوانید این مذاکراتتان را بازگو کنید یا این مذاکرات پخش بشود اینکه فرمود: ﴿وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾ تهدید ضمنی هم هست.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است