- 62
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 30 تا 35 سوره توبه _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 30 تا 35 سوره توبه _ بخش اول"
تفاوت اعتقاد به نبوّت حضرت عزیر با نبوّت حضرت مسیح
تأثیر مال در قوام جامعه و نقش احبار و رهبان در رواج فساد مالی
تفاوت شرک اعتقادی با شرک عملی
«بسم الله الرحمن الرحیم»
﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَی الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ ٭ اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً وَاحِداً لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ ٭ یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَی اللّهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ ٭ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ ٭ یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ٭ یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هذَا مَا کَنَزْتُمْ لأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا مَاکُنْتُمْ تَکْنِزُونَ﴾
علت اعتقاد اهل کتاب به نبوّت عُزیر و مسیح(علیهما سلام)
آنچه قرآن کریم درباره تجلّی برای موسای کلیم(سلام الله علیه) یاد کرد و به عنوان تمثّل برای تولّد عیسای مسیح(سلام الله علیه) یاد کرد اگر درست برای اهل کتاب روشن میشد هرگز درباره عزیر و درباره مسیح(سلام الله علیه) قائل به فرزندی و بنوّت نبودند جریان تجلّی بدون حلول است بدون اتّحاد است بدون تجسّم است و مانند آن فیضی از طرف ذات اقدس الهی نصیب عبد صالح میشود واین نه مستلزم حلول در اوست نه اتّحاد با اوست نه تجسّم باری تعالی است ـ معاذ الله ـ و مانند آن چون این گونه از معارف برای اهل کتاب حل نشد هم درباره عزیر مبتلا به بنوّت شدند هم درباره مسیح درباره عزیر قائل به بنوّت تبنّی شدند درباره عیسی(سلام الله علیه) قائل به بنوّت صلبی شدند چون عزیر آن روزی که به دنیا آمده است پدری داشت مادری داشت فرزند مشخّص ابوین خود بود در آغاز امر کسی قائل نبود که عزیر، ابنالله است بعد از جریان بختنصر و از بین رفتن کتابهای مذهبیشان و از دست دادن تورات و سوخت وسوز تورات و مانند آن دوباره وقتی آیین یهودیت میخواست شکل قبلیاش را حفظ بکند نیازمند بودند که آن تورات را داشته باشند و عزیر همه تورات را به زعم اینها از حفظ برای اینها إملاء کرد و انشاء کرد و خواند و اینها به یادشان آمد این توراتی که فعلاً یهودیها دارند خودشان معتقدند که بعد از جریان سوخت و سوز این کتابها و غائله بختنصر این بوسیله عزیر احیاء شده است این در حقیقت به خبر واحد بر میگردد یعنی این دیگر تواتر نیست آنها از بین رفته است و عزیر این را گفته و إنشاء کرده و عزیر هم که پیغمبر نبود برای آنها لذا گفتند تو فرزند خدایی.
تفاوت اعتقاد به نبوّت حضرت عزیر با نبوّت حضرت مسیح
این بنوّت ظاهراً یک تبنّی تکریمی است نه بنوّت صلبی و مانند آنکه درباره مسیح گفتهاند درباره مسیح(سلام الله علیه) از همان اوّل پیدایش او چنین حرفی را زدند عدّهای که اهل تفریط بودند متّهم کردند وجود مبارک مریم(سلام الله علیها) را به بزهکاری که قرآن به عظمت از او یاد میکند ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ و مانند آن عذراء بودن او و باکره بودن او و مطهّره بودن او را قرآن تثبیت کرده است گروه افراطی قائل شدند به اینکه عیسیابنالله است چون عادت را به حساب برهان عقلی آوردند برای آنها فرق بین امر عادی و امر عقلی روشن نبود که یک کسی بخواهد بدون پدر خلق بشود بر خلاف عادت است نه برخلاف عقل چون برایشان فرق بین امر عادی وامر عقلی مشخّص نبود و عادتاً هم هر پسری پدری داشت و وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) پدری نداشت گفتند عیسیابنالله است در همان طلیعه پیدایش او که قرآن کریم کاملاً به مسئله تمثّل و مسئله تجلّی و مانند آن پرداخت و فرمود: ﴿أَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِیّاً﴾ واز آنجا با نفخ وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) پدید آمد پس درباره عیسی(علیه السّلام) قائل به بنوّت صلبی شدند با عدم تشخیص تفاوت بین محال عقلی با محال عرفی ولی درباره عزیر قائل به بنوّت تشریعی و تبنّی و تکریمی شدند چون در طلیعه امر نگفتند که عزیرابنالله است گرچه از احتجاجات پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با مسیحیها آن طوری که مرحوم طبرسی در احتجاجاتش نقل کرده است برمیآید که مسیحیها هم درباره حضرت عیسی قائل به بنوّت تشریفی و تکریمی شدند ولی شاید در اثر اعتراضات رهبران اسلامی به این حرف قانع شدند وگرنه آنچه را که در بین خود مسیحیّت یا گروهی از آنها رواج داشت همان بنوّت صلبی بود لذا ذات اقدس الهی فرمود به اینکه ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً سُبْحَانَهُ﴾ او که همسر ندارد چگونه میتواند فرزند داشته باشد و مانند آن.
نقش احبار و رهبان در انحراف فکری یهود و نصارا
این مسیحیها و آن یهودیها هم از راه انحراف فکری و فرهنگی هم از نظر تبهکاری عملی اینها تن به یک دین تحریف شده دادند که در صدد إطفاء آن دین حقیقیهستند و همه این تباهیهایی که دامنگیر جمهور یهود و توده مسیحیها شده است بوسیله احبار و رهبانشان پدید آمده این احبار و رهبان آن تورات و انجیل اصیل را یا آن مقداری که در دستشان بود کتمان میکردند این یک و دین فروشی را رواج دادند این دو مال که باعث قوام و قیام یک ملّت است او اگر بیراهه صرف بشود آن ملّت تن به تباهی میدهد این سه واگر این تباهی در مسئله اقتصاد و مال از رهبران مذهبی شروع شود چیزی برای توده مردم نمی ماند این چهار در جریان فرهنگی و فکری ذات اقدس الهی این مسائل توحیدی را کاملاً تبیین کرده است بعد مسئله بنوّت را مسئله بنوّت عزیر را مسئله بنوّت عیسی را مطرح کرد و ابطال کرد که این سخن شبیه سخنان منحرفان گذشته است و پایه علمی ندارد.
تأثیر مال در قوام جامعه و نقش احبار و رهبان در رواج فساد مالی
امّا مشکلات مالی و عملی که در جامعه یهود و نصرانیّت پدید آمد آن را در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مقدار تأثیر مال را مشخّص کرد فرمود که مال صبغه قوام و قیام دارد که ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً﴾ آن را در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود به اینکه مالی که عامل قیام شماست آن را به دست سفیهان ندهید حالا کسانی که شارب خمرند کسانی که قماربازند بر آنها عنوان سفیه تطبیق شده است ولی عمده آن است که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» قبلاً گذشت که مال عامل قیام یک ملّت عامل قوام آن مملکت است ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً﴾ که خداوند آنها را عامل قیام یک ملّت قرار داد و ملّت فقیر را هم همانطور که در بحثهای قبل گذشت فقیر میگویند برای اینکه ستون فقرات آنها شکسته است و قدرت قیام ندارند یک ملّت فقیر برای اینکه قدرت قیام ندارد فقیر است و فقیر یعنی کسی که ستون فقراتش شکسته است نه فقیر یعنی کسی که چیزی ندارد آنکه ندارد میگویند فاقد نه فقیر ولی چون مال قیام است طبق آیات سورهٴ «نساء» وملّت تهیدست قدرت مقاومت و ایستادگی ندارد از این جهت ملّت بیمال را میگویند فقیر حالا اگر این مال به دست یک گروه مخصوصی باشد آنها این را در راه فساد صرف بکنند آن قدر خطر برای توده مردم ندارد بالأخره یک عده روی پای خودشان میایستند روی مسائل اعتقادی ولی اگر این مال به دست رهبران مذهبی به بیراهه برود چیزی برای مردم نمیماند سرّ گسترش فساد در جامعه یهود و نصارا این است فرمود اوّلاً اینها ﴿لاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ﴾ یک بحثی درباره اینکه چگونه اینها آنچه را که خدا حرام کرده تحریم نمیکنند؟ این ناظر به توده مردم است به تبع و ناظر به رهبران مذهب یهود ومسیحیّت است بالأصالة برای اینکه آنکه باید تحریم بکند و فتوا به حرمت بدهد رهبران مذهبیاند نه توده مردم درباره توده مردم میگویند اینها معصیت میکنند اینها حرام میخورند آنچه دامنگیر توده مردم است عملی است معصیت نه تحریم حلال و تحلیل حرام آنچه دامنگیر رهبران مذهبی است که منشأ فتوا هستند آنها هستند که اگر بیراهه رفتند و بیراهه فتوا دادند حلال خدا را حرام کردند حرام خدا را حلال کردند اینکه فرمود: ﴿لاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ این بالأصالة شامل رهبران مذهبی میشود بالتّبع شامل جمهور مردم همان معنا را در این آیه 31و32 به بعد تشریح میکنند میفرمایند احبارشان یک چیزهایی را میگویند که خلاف شرع است اینها هم عمل میکنند اینها گوششان به احبارشان است یعنی در تقلید هم مقلّداند دیگر کار احبار و رهبان را بررسی نمیکنند باید کار احبار و رهبان را بررسی کنند که اینها در مسیر هستند یا در مسیر نیستند چون بالأخره تقلید باید به تحقیق منتهی بشود نه تقلید به تقلید دیگر منتهی بشود چون احبار و رهبانشان حلال خدا را حرام میکردند و حرام خدا را حلال میکردند و آنها هم بدون چون و چرا حرف احبار و رهبان را میپذیرفتند لذا ذات اقدس الهی فرمود: ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ﴾.
حرمت تبعیت از مخلوق در معصیت خدای سبحان
یکی از بیانات نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که به هیچ وجه محکوم به دلیل حاکم و مخصَص به دلیل مخصِص مقیَد به دلیل مقیِد و مورود دلیل وارد و بالأخره مرجوح دلیل راجح نخواهد بود و به عموم و اطلاق خودش باقی است همین اصل نورانی است که«لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» این جزء قانون اساسی است که از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است به تعبیر سیدنا الاستاد مرحوم علّامه طباطبائی غالب روایاتی که از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است جنبه سخنرانی ندارد جنبه اصل دارد اینها به منزله قانون اساسی است کوتا اینکه فرمایش حضرت امیر قابل حفظ است و یا سائر سخنرانیها برای اینکه آنها خطبهای و خطابهای است امّا بیانات نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این جنبه اصول را دارد همهاش به عنوان اصول قانون اساسی ایراد میکنند یکی از آرزوهای دیرین ما این بود که این کلمات حضرت جمع آوری شود مسند شود ولی به لطف الهی مثل اینکه اخیراً در دو جلد منتشر شده این کلمات قصار حضرت رسول به عنوان نهج الفصاحه این از کتابهایی است که روحانی حتماً باید از اوّل تا آخرش را یک دور به خوبی ببیند و در خدمت این کتاب باشد بسیاری از سخنانی که در نهج البلاغه هست یا روایات اهل بیت(علیهم السّلام) هست ریشهاش در همین نهج الفصاحه حضرت رسول است بخشی از اینها در کتابهای ماست و بخش دیگری هم از کتابهای اهلسنّت است وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان قانون اساسی یکی از اصول قانون اساسی اسلام فرمود: «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» در همه جا این اصل حاکم است هرگز نمیشود یک کسی بگوید من مأمورم «المأمور معذور» پدرم این طور گفته یا استادم این طور گفته یا رئیس و وزیرم این طور گفته یا رهبرم این طور گفته یا رئیس جمهورم این طور گفته هیچ ممکن نیست که این اصل تخصیص بخورد «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» اینها خالقشان را معصیت میکردند از مخلوق اطاعت میکردند قهراً میشود شرک در اطاعت ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ﴾ البته چون وضع مسیحبنمریم با آن احبار و رهبان فرق میکرد او را جدا ذکر فرمود.
دعوت به توحید ناب توسط انبیای الهی
منتها وجود مبارک حضرت عیسی صریحاً در عصر خود دفاع کرده حمایت کرده آنها را طرد کرده فرمود که فقط یک معبود ما داریم و او را میپرستیم و حرف او را باید اطاعت کنیم و او خداست خود من هم عبد محض اویم ولی دیگران این کار را نکردند یعنی احبار و رهبان این کار را نکردند در حالی که ﴿وَ مَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً وَاحِداً لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ این ذیل گذشته از اینکه آن اطاعت از غیر خدا را شرک در مقام عبادت و عمل میبیند گذشته از اینکه میگوید از غیر خدا اطاعت نکنید یک معنای برتری را هم افاضه میکند و آن این است که گرچه ذات اقدس الهی دارای اسمای حسنای فراوان است ولی شما اسمای الهی را عبادت نکنید حالا اگر کسی به آن مرحله رسید و اسمای الهی را عبادت کرد در اثر استضعاف فکری مقبول هست اهل بهشت هست موحّد هست ولی همان آن توحیدی نیست که قرآن دعوت میکند اگر کسی یک مشکلی داشته باشد و نیازمند به تأمین رزق باشد فقط خدا را به اسم رازق بخواند این در حقیقت عبدالرازق هست امّا عبدالرازق غیر از عبدالله بودن و عبد او بودن است عبدالشافی عبدالکریم عبدالقاسم عبدالقاسط و اگر کسی این اسمای حسنا را عبادت کند در همین محدوده فقط خدا را شناخته است در حالی که باید ذات اقدس الهی را به عنوان حقیقت محض تا آن اندازه که درکش مقدور است و ممکن هست عبادت کند لذا درباره پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ببینید ما شهادت میدهیم که آن حضرت «عبده و رسوله» نه عبدالرازق است یا عبدالخالق است یا عبدالباسط است یا عبدالقابض است آنها اسمای حسنای الهیاند اگر انسان ذات اقدس الهی را عبادت کرد آنگاه از خدا به برکت و بوسیله اسمای حسنای خود مشکلات خودش را هم در میان میگذارد و از خدا هم رفع آن نیازها را طلب میکنند امّا معبود خدا باشد نه اسمای خدا ﴿وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً وَاحِداً لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾.
بازگشت ضمیر در جمله ﴿یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا...﴾ به رهبران اهل کتاب و پیروان آنان
آنگاه آن مسئله را تشریح کرده است فرمود اینکه ما میگوییم بااینها مقاتله کنید برای اینکه اینها رهبرانشان یک سبک آلودگی دارند توده مردم هم یک سبک آلودگی دارند گرچه آلودگی توده مردم بوسیله آلودگی رهبران آنهاست این ﴿یُرِیدُونَ﴾ برمیگردد به اهل کتاب اعمّ از رهبران و امّت و توده مردم ست
﴿یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَی اللّهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ﴾ این سخن از توده مردم و از رهبران مذهبی اهل کتاب است.
مراد از دین حق و سیطرهٴ آن بر همه ادیان
در این وسط فرمود به اینکه آنچه را که ما قبلاً گفتیم اینها ﴿لاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ﴾ این دین حق همان است که خدا آن را بوسیله پیامبرش فرستاده و تا او را به مرحله نهایی نرساند دست بردار نیست ﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ﴾ همین دین حقّی که آنها ﴿لاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ﴾ ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ بر هر دینی چون این دین جنس است خواه دینی که در مصر حاکم بود و وجود مبارک حضرت یوسف(سلام الله علیه) برابر دین حاکم مصر برادر خود را گرفت ﴿مَا کَانَ لِیَأْخُذَ أَخَاهُ فِی دینِ الْمَلِکِ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾ خواه ادیان دیگری یا قوانین حاکم همه این دینها خواه آنچه را که فرعون گفته بود ﴿إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ﴾ خواه آنچه در زبان وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) دین رایج مردم مصر بود که ﴿مَا کَانَ لِیَأْخُذَ أَخَاهُ فِی دینِ الْمَلِکِ﴾ همه آنها باید که تحت قهر دین الهی قرار بگیرند ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾ خب
تفاوت شرک اعتقادی با شرک عملی
پرسش: ...
پاسخ: در آنجا شرک عبادی بود با قرینهای که اراده شده این شرک عبادی برای مؤمنین هم هست نظیر آنچه در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» است که ﴿مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ که فرمود اکثر مؤمنین مشرکند این مشرکین آن مشرکینی نیستند که در قبال آن اقوام پنجگانه قرار دارند که فرمود در قیامت مؤمنین و یهودیها و صابئین و مسیحیها و مجوس و الذین أشرکوا آن چون تقابل و تقسیم قاطع شرکت است آن مشرکین همان و ثنیّین و ثنوییّن و امثال ذلک است آن مشرکی که در مقابل این اقوام پنجگانه است در مقابل مؤمنین و یهودیها و مسیحیها و صابئین و مجوسیهاست آن مشرک یعنی بتپرست یا لا مذهب صِرف ولی شرک در مقام عمل نه اعتقاد شرک در مقام کار و اطاعت احیاناً بر غیر مشرکین هم اطلاق میشود چه اینکه بر مؤمنین هم اطلاق شده ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ و بر اهل کتاب هم اطلاق شده است که اینها شرک در مقام اطاعت داشتند.
خب اینکه فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾ اعمّ از شرک در مقام اعتقاد و شرک در مقام عمل میباشد.
تبیین انحطاط دینی و فساد مالی اهل کتاب
حالا دارند آن را کاملاً بیان میکنند که ما که گفتیم ﴿وَ لاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ﴾ و عدّهایهم میخواهند نور الهی را خاموش کنند چه طور اینها ﴿لاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ﴾؟ فرمود این فسادی که دامنگیر اهل کتاب شد یک فساد گستردهای است اوّلاً و بخش مهم آن هم درباره مسائل مال است ثانیاً مال هم که قوام مملکت است اگر به دست بیگانه به تاراج برود دینداری آن مردم مشکل است ثالثاً و اساس آن هم از رهبران مذهبی شروع شده رابعاً ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ﴾ اینکه میفرماید: ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ﴾ این راجع به کم فروشی گران فروشی رباخوری و امثال ذلک است احبار و رهبان که از این سنخ نبودند تا ﴿وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ﴾ شامل آنها بشود یا از راه ربا چیزی گرفته باشند آنها یا در فتوا دادن گرفتار رشوه میشدند یا از راه بهشت فروشی و بخشایش گناه و اینگونه از امور ارتزاق میکردند و از ساده لوحی یک عدّه پیروان هم سوء استفاده میکردند از این راه مال مردم را میخوردند توده مردم وقتی میبیند به اینکه این رشوه بالأخره روشن خواهد شد که این شخص یک وقتی پول گرفته به سود این فتوا داده یک وقتی پول گرفته به سود او حکم کرده بالأخره معلوم میشود بعد هم با رشد فکری که بوسیله اسلام مخصوصاً ظهور کرده است میدانستند که بهشت فروشی و بخشش از جهنّم و اینها به دست آدمهای عادی نیست اعتراف به گناه و بخشش گناه و امثال ذلک اینها جز با ذات اقدس الهی در هیچ جایی قبول نیست پولی که آنها در قبال اعتراف به گناه میگرفتند و بهشت بخشودن و ورقها که میدادند این باعث شد که بساط یهودیّت و مسیحیّت متزلزل شد و به اصل دین هم اینها بی اعتنا شدند.
بقای مسیحیت و یهودیت در سایهٴ قرآن کریم
یک بیان نورانی مرحوم کاشف الغطاء بزرگ دارد که آن چندین بار نقل شده تا حال که ایشان فرمایششان در کشف الغطاء این است که اگر قرآن نبود و اگر اسلام نبود اثری از مسیحیّت و یهودیت در عالم نبود برای اینکه این دین تحریف شدهای که در یهودیّت است این دین تحریف شدهای که در مسیحیّت است این دینی که انبیا ـ معاذ الله ـ را معصوم نمیداند بسیاری از انحرافات را به انبیا اسناد میدهد بسیاری از خطاها را به رهبران مذهبی که از طرف خدا داعیه داشتند اسناد میدهد و در باره ذات اقدس الهی هم حتی تنزّل در سطح کشتی گیری و مانند آن را در خود جا داده است این دین با پیشرفت علم قابل و لایق ماندن نبود و نمیماند آدم فهمیده یا بی دین است یا دیندار واقعی به دنبال این دینهای انحرافی نمیرود و چون قرآن انبیا را تطهیر کرد تقدیس کرد نزاهت اینها عصمت اینها علم غیب اینها وحی آسمانی را بر اینها مشخص کرد مریم را به عظمت معرفی کرد عیسی را به عظمت معرفی کرد موسی را به عظمت معرفی کرد هارون را به عظمت معرفی کرد ستم ستیزی انبیا را شهادت انبیا را مبارزه انبیا را که انبیا در دو چهره در علم مبرّز و در سیاست مبارز این پیام قرآن است درباره همه انبیا گفت و گفت آن وقت عیسی را زنده کرد موسی را زنده کرد انجیل اصیل را إحیا کرد تورات اصیل را زنده کرد آمد این مسیحیّت را نگه داشت و اگر نبود قرآن این مسیحیّت قابل ماندن نبود این یهودیّت قابل ماندن نبود دینی که در آن میگساری جایز است دینی که در آن حشر با بیگانگان و ارتباط با نامحرم جایز است این قابل ماندن نیست.
تبیین عظمت وحی و افشای خیانت رهبران اهل کتاب توسط خدای سبحان
ذات اقدس الهی هم جلوی رهبران مذهبی را گرفته هم آن انبیا را به عظمت معرفی کرده هم وحی را به سترگی ستوده و هم خیانت این رهبران مذهبی را افشا کرده این ورق فروشی این بهشت فروشی این بخشش گناه این بخشش جهنّم اینها همه دکّان است اینها را بگذارید کنار توبه دارید با خدا در میان بگذارید این چه مالی است که دارند از شما میگیرند؟ ﴿إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ﴾ خب اینها که بانکدار نبودند تا ما بگوییم از راه ربا مال مردم میخوردند رهزن خیابان و بیابان هم که نبودند سارق مسلّح هم که نبودند خب چه طور مال مردم را میخوردند؟ جز همین این بهشت فروشی؟ جز بخشایش گناه؟ جز رشوه در حکم؟ جز رشوه در فتوا؟ فرمود اینها حلال را حرام میکنند حرام را حلال میکنند مواظب باشید خطوط کلی تورات تا حدودی محفوظ است و آن توراتی که اینها الآن در کنیسهها نگه داشتند ذخیره کردند فهمیدن تورات و انجیل را مخصوص خودشان میدانند به کسی اجازه فهم نمیدهند به اینها بگویید: ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ آخر تورات برای این نیست که در کنیسهها بماند مگر قرآن در کعبه میماند؟ قرآن کتابی است که همه در خدمت آن هستند در خانههای خودشان و میخوانند و مشخص است که پیام قرآن چیست شما این تورات و انجیل را بیاورید علنی کنید ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ حالا چرا آنجا گذاشتید؟ چه کسی گفت فهم تورات مخصوص شماست؟ چه کسی گفت فهم انجیل مخصوص شماست؟ خب خیلیها درس خواندهاند این مقداری که الآن در دست شماست همین را برای مردم بخوانید بگذارید آنها بفهمند آن را ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ در بخشی از موارد در جریان رجم زنای با احصان در دین آنها هم همین حرف بود یکی از اشراف مبتلا شده بود به این بزهکاری آن احبار و رهبانشان در مدینه اگر خواستند به برابر انجیل و تورات فتوا بدهند باید آن کسی که جزء طبقه اشراف بود او را میبستند گفتند بروید پیش کسی که ادّعای پیغمبری دارد او در محکمه خود مشکل شما را حل میکند وجود مبارک پیغمبر اسلام هم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم همین حکم را کردند بعد فرمود این حکم تنها از آن قرآن نیست در تورات هست در انجیل هست خب در بیاورید آنها را ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ چرا آن را گذاشتید کنار؟ میخواهید حالا چون جزء اشراف هست تازیانه نخورد؟ وضع این بود خب با گرفتن رشوه حکم عوض میشد حلال حرام میشد حرام حلال میشد این افشاگری را ذات اقدس الهی کرده بود پس آن کار فرهنگی را کرده آنچه مخالف توحید بود آن را ابطال کرده این خیانت رهبران مذهبیشان را هم علنی کرده.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تفاوت اعتقاد به نبوّت حضرت عزیر با نبوّت حضرت مسیح
تأثیر مال در قوام جامعه و نقش احبار و رهبان در رواج فساد مالی
تفاوت شرک اعتقادی با شرک عملی
«بسم الله الرحمن الرحیم»
﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَی الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ ٭ اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً وَاحِداً لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ ٭ یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَی اللّهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ ٭ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ ٭ یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ٭ یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هذَا مَا کَنَزْتُمْ لأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا مَاکُنْتُمْ تَکْنِزُونَ﴾
علت اعتقاد اهل کتاب به نبوّت عُزیر و مسیح(علیهما سلام)
آنچه قرآن کریم درباره تجلّی برای موسای کلیم(سلام الله علیه) یاد کرد و به عنوان تمثّل برای تولّد عیسای مسیح(سلام الله علیه) یاد کرد اگر درست برای اهل کتاب روشن میشد هرگز درباره عزیر و درباره مسیح(سلام الله علیه) قائل به فرزندی و بنوّت نبودند جریان تجلّی بدون حلول است بدون اتّحاد است بدون تجسّم است و مانند آن فیضی از طرف ذات اقدس الهی نصیب عبد صالح میشود واین نه مستلزم حلول در اوست نه اتّحاد با اوست نه تجسّم باری تعالی است ـ معاذ الله ـ و مانند آن چون این گونه از معارف برای اهل کتاب حل نشد هم درباره عزیر مبتلا به بنوّت شدند هم درباره مسیح درباره عزیر قائل به بنوّت تبنّی شدند درباره عیسی(سلام الله علیه) قائل به بنوّت صلبی شدند چون عزیر آن روزی که به دنیا آمده است پدری داشت مادری داشت فرزند مشخّص ابوین خود بود در آغاز امر کسی قائل نبود که عزیر، ابنالله است بعد از جریان بختنصر و از بین رفتن کتابهای مذهبیشان و از دست دادن تورات و سوخت وسوز تورات و مانند آن دوباره وقتی آیین یهودیت میخواست شکل قبلیاش را حفظ بکند نیازمند بودند که آن تورات را داشته باشند و عزیر همه تورات را به زعم اینها از حفظ برای اینها إملاء کرد و انشاء کرد و خواند و اینها به یادشان آمد این توراتی که فعلاً یهودیها دارند خودشان معتقدند که بعد از جریان سوخت و سوز این کتابها و غائله بختنصر این بوسیله عزیر احیاء شده است این در حقیقت به خبر واحد بر میگردد یعنی این دیگر تواتر نیست آنها از بین رفته است و عزیر این را گفته و إنشاء کرده و عزیر هم که پیغمبر نبود برای آنها لذا گفتند تو فرزند خدایی.
تفاوت اعتقاد به نبوّت حضرت عزیر با نبوّت حضرت مسیح
این بنوّت ظاهراً یک تبنّی تکریمی است نه بنوّت صلبی و مانند آنکه درباره مسیح گفتهاند درباره مسیح(سلام الله علیه) از همان اوّل پیدایش او چنین حرفی را زدند عدّهای که اهل تفریط بودند متّهم کردند وجود مبارک مریم(سلام الله علیها) را به بزهکاری که قرآن به عظمت از او یاد میکند ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ و مانند آن عذراء بودن او و باکره بودن او و مطهّره بودن او را قرآن تثبیت کرده است گروه افراطی قائل شدند به اینکه عیسیابنالله است چون عادت را به حساب برهان عقلی آوردند برای آنها فرق بین امر عادی و امر عقلی روشن نبود که یک کسی بخواهد بدون پدر خلق بشود بر خلاف عادت است نه برخلاف عقل چون برایشان فرق بین امر عادی وامر عقلی مشخّص نبود و عادتاً هم هر پسری پدری داشت و وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) پدری نداشت گفتند عیسیابنالله است در همان طلیعه پیدایش او که قرآن کریم کاملاً به مسئله تمثّل و مسئله تجلّی و مانند آن پرداخت و فرمود: ﴿أَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِیّاً﴾ واز آنجا با نفخ وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) پدید آمد پس درباره عیسی(علیه السّلام) قائل به بنوّت صلبی شدند با عدم تشخیص تفاوت بین محال عقلی با محال عرفی ولی درباره عزیر قائل به بنوّت تشریعی و تبنّی و تکریمی شدند چون در طلیعه امر نگفتند که عزیرابنالله است گرچه از احتجاجات پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با مسیحیها آن طوری که مرحوم طبرسی در احتجاجاتش نقل کرده است برمیآید که مسیحیها هم درباره حضرت عیسی قائل به بنوّت تشریفی و تکریمی شدند ولی شاید در اثر اعتراضات رهبران اسلامی به این حرف قانع شدند وگرنه آنچه را که در بین خود مسیحیّت یا گروهی از آنها رواج داشت همان بنوّت صلبی بود لذا ذات اقدس الهی فرمود به اینکه ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً سُبْحَانَهُ﴾ او که همسر ندارد چگونه میتواند فرزند داشته باشد و مانند آن.
نقش احبار و رهبان در انحراف فکری یهود و نصارا
این مسیحیها و آن یهودیها هم از راه انحراف فکری و فرهنگی هم از نظر تبهکاری عملی اینها تن به یک دین تحریف شده دادند که در صدد إطفاء آن دین حقیقیهستند و همه این تباهیهایی که دامنگیر جمهور یهود و توده مسیحیها شده است بوسیله احبار و رهبانشان پدید آمده این احبار و رهبان آن تورات و انجیل اصیل را یا آن مقداری که در دستشان بود کتمان میکردند این یک و دین فروشی را رواج دادند این دو مال که باعث قوام و قیام یک ملّت است او اگر بیراهه صرف بشود آن ملّت تن به تباهی میدهد این سه واگر این تباهی در مسئله اقتصاد و مال از رهبران مذهبی شروع شود چیزی برای توده مردم نمی ماند این چهار در جریان فرهنگی و فکری ذات اقدس الهی این مسائل توحیدی را کاملاً تبیین کرده است بعد مسئله بنوّت را مسئله بنوّت عزیر را مسئله بنوّت عیسی را مطرح کرد و ابطال کرد که این سخن شبیه سخنان منحرفان گذشته است و پایه علمی ندارد.
تأثیر مال در قوام جامعه و نقش احبار و رهبان در رواج فساد مالی
امّا مشکلات مالی و عملی که در جامعه یهود و نصرانیّت پدید آمد آن را در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مقدار تأثیر مال را مشخّص کرد فرمود که مال صبغه قوام و قیام دارد که ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً﴾ آن را در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود به اینکه مالی که عامل قیام شماست آن را به دست سفیهان ندهید حالا کسانی که شارب خمرند کسانی که قماربازند بر آنها عنوان سفیه تطبیق شده است ولی عمده آن است که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» قبلاً گذشت که مال عامل قیام یک ملّت عامل قوام آن مملکت است ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً﴾ که خداوند آنها را عامل قیام یک ملّت قرار داد و ملّت فقیر را هم همانطور که در بحثهای قبل گذشت فقیر میگویند برای اینکه ستون فقرات آنها شکسته است و قدرت قیام ندارند یک ملّت فقیر برای اینکه قدرت قیام ندارد فقیر است و فقیر یعنی کسی که ستون فقراتش شکسته است نه فقیر یعنی کسی که چیزی ندارد آنکه ندارد میگویند فاقد نه فقیر ولی چون مال قیام است طبق آیات سورهٴ «نساء» وملّت تهیدست قدرت مقاومت و ایستادگی ندارد از این جهت ملّت بیمال را میگویند فقیر حالا اگر این مال به دست یک گروه مخصوصی باشد آنها این را در راه فساد صرف بکنند آن قدر خطر برای توده مردم ندارد بالأخره یک عده روی پای خودشان میایستند روی مسائل اعتقادی ولی اگر این مال به دست رهبران مذهبی به بیراهه برود چیزی برای مردم نمیماند سرّ گسترش فساد در جامعه یهود و نصارا این است فرمود اوّلاً اینها ﴿لاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ﴾ یک بحثی درباره اینکه چگونه اینها آنچه را که خدا حرام کرده تحریم نمیکنند؟ این ناظر به توده مردم است به تبع و ناظر به رهبران مذهب یهود ومسیحیّت است بالأصالة برای اینکه آنکه باید تحریم بکند و فتوا به حرمت بدهد رهبران مذهبیاند نه توده مردم درباره توده مردم میگویند اینها معصیت میکنند اینها حرام میخورند آنچه دامنگیر توده مردم است عملی است معصیت نه تحریم حلال و تحلیل حرام آنچه دامنگیر رهبران مذهبی است که منشأ فتوا هستند آنها هستند که اگر بیراهه رفتند و بیراهه فتوا دادند حلال خدا را حرام کردند حرام خدا را حلال کردند اینکه فرمود: ﴿لاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ این بالأصالة شامل رهبران مذهبی میشود بالتّبع شامل جمهور مردم همان معنا را در این آیه 31و32 به بعد تشریح میکنند میفرمایند احبارشان یک چیزهایی را میگویند که خلاف شرع است اینها هم عمل میکنند اینها گوششان به احبارشان است یعنی در تقلید هم مقلّداند دیگر کار احبار و رهبان را بررسی نمیکنند باید کار احبار و رهبان را بررسی کنند که اینها در مسیر هستند یا در مسیر نیستند چون بالأخره تقلید باید به تحقیق منتهی بشود نه تقلید به تقلید دیگر منتهی بشود چون احبار و رهبانشان حلال خدا را حرام میکردند و حرام خدا را حلال میکردند و آنها هم بدون چون و چرا حرف احبار و رهبان را میپذیرفتند لذا ذات اقدس الهی فرمود: ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ﴾.
حرمت تبعیت از مخلوق در معصیت خدای سبحان
یکی از بیانات نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که به هیچ وجه محکوم به دلیل حاکم و مخصَص به دلیل مخصِص مقیَد به دلیل مقیِد و مورود دلیل وارد و بالأخره مرجوح دلیل راجح نخواهد بود و به عموم و اطلاق خودش باقی است همین اصل نورانی است که«لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» این جزء قانون اساسی است که از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است به تعبیر سیدنا الاستاد مرحوم علّامه طباطبائی غالب روایاتی که از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است جنبه سخنرانی ندارد جنبه اصل دارد اینها به منزله قانون اساسی است کوتا اینکه فرمایش حضرت امیر قابل حفظ است و یا سائر سخنرانیها برای اینکه آنها خطبهای و خطابهای است امّا بیانات نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این جنبه اصول را دارد همهاش به عنوان اصول قانون اساسی ایراد میکنند یکی از آرزوهای دیرین ما این بود که این کلمات حضرت جمع آوری شود مسند شود ولی به لطف الهی مثل اینکه اخیراً در دو جلد منتشر شده این کلمات قصار حضرت رسول به عنوان نهج الفصاحه این از کتابهایی است که روحانی حتماً باید از اوّل تا آخرش را یک دور به خوبی ببیند و در خدمت این کتاب باشد بسیاری از سخنانی که در نهج البلاغه هست یا روایات اهل بیت(علیهم السّلام) هست ریشهاش در همین نهج الفصاحه حضرت رسول است بخشی از اینها در کتابهای ماست و بخش دیگری هم از کتابهای اهلسنّت است وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان قانون اساسی یکی از اصول قانون اساسی اسلام فرمود: «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» در همه جا این اصل حاکم است هرگز نمیشود یک کسی بگوید من مأمورم «المأمور معذور» پدرم این طور گفته یا استادم این طور گفته یا رئیس و وزیرم این طور گفته یا رهبرم این طور گفته یا رئیس جمهورم این طور گفته هیچ ممکن نیست که این اصل تخصیص بخورد «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» اینها خالقشان را معصیت میکردند از مخلوق اطاعت میکردند قهراً میشود شرک در اطاعت ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ﴾ البته چون وضع مسیحبنمریم با آن احبار و رهبان فرق میکرد او را جدا ذکر فرمود.
دعوت به توحید ناب توسط انبیای الهی
منتها وجود مبارک حضرت عیسی صریحاً در عصر خود دفاع کرده حمایت کرده آنها را طرد کرده فرمود که فقط یک معبود ما داریم و او را میپرستیم و حرف او را باید اطاعت کنیم و او خداست خود من هم عبد محض اویم ولی دیگران این کار را نکردند یعنی احبار و رهبان این کار را نکردند در حالی که ﴿وَ مَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً وَاحِداً لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ این ذیل گذشته از اینکه آن اطاعت از غیر خدا را شرک در مقام عبادت و عمل میبیند گذشته از اینکه میگوید از غیر خدا اطاعت نکنید یک معنای برتری را هم افاضه میکند و آن این است که گرچه ذات اقدس الهی دارای اسمای حسنای فراوان است ولی شما اسمای الهی را عبادت نکنید حالا اگر کسی به آن مرحله رسید و اسمای الهی را عبادت کرد در اثر استضعاف فکری مقبول هست اهل بهشت هست موحّد هست ولی همان آن توحیدی نیست که قرآن دعوت میکند اگر کسی یک مشکلی داشته باشد و نیازمند به تأمین رزق باشد فقط خدا را به اسم رازق بخواند این در حقیقت عبدالرازق هست امّا عبدالرازق غیر از عبدالله بودن و عبد او بودن است عبدالشافی عبدالکریم عبدالقاسم عبدالقاسط و اگر کسی این اسمای حسنا را عبادت کند در همین محدوده فقط خدا را شناخته است در حالی که باید ذات اقدس الهی را به عنوان حقیقت محض تا آن اندازه که درکش مقدور است و ممکن هست عبادت کند لذا درباره پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ببینید ما شهادت میدهیم که آن حضرت «عبده و رسوله» نه عبدالرازق است یا عبدالخالق است یا عبدالباسط است یا عبدالقابض است آنها اسمای حسنای الهیاند اگر انسان ذات اقدس الهی را عبادت کرد آنگاه از خدا به برکت و بوسیله اسمای حسنای خود مشکلات خودش را هم در میان میگذارد و از خدا هم رفع آن نیازها را طلب میکنند امّا معبود خدا باشد نه اسمای خدا ﴿وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً وَاحِداً لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾.
بازگشت ضمیر در جمله ﴿یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا...﴾ به رهبران اهل کتاب و پیروان آنان
آنگاه آن مسئله را تشریح کرده است فرمود اینکه ما میگوییم بااینها مقاتله کنید برای اینکه اینها رهبرانشان یک سبک آلودگی دارند توده مردم هم یک سبک آلودگی دارند گرچه آلودگی توده مردم بوسیله آلودگی رهبران آنهاست این ﴿یُرِیدُونَ﴾ برمیگردد به اهل کتاب اعمّ از رهبران و امّت و توده مردم ست
﴿یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَی اللّهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ﴾ این سخن از توده مردم و از رهبران مذهبی اهل کتاب است.
مراد از دین حق و سیطرهٴ آن بر همه ادیان
در این وسط فرمود به اینکه آنچه را که ما قبلاً گفتیم اینها ﴿لاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ﴾ این دین حق همان است که خدا آن را بوسیله پیامبرش فرستاده و تا او را به مرحله نهایی نرساند دست بردار نیست ﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ﴾ همین دین حقّی که آنها ﴿لاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ﴾ ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ بر هر دینی چون این دین جنس است خواه دینی که در مصر حاکم بود و وجود مبارک حضرت یوسف(سلام الله علیه) برابر دین حاکم مصر برادر خود را گرفت ﴿مَا کَانَ لِیَأْخُذَ أَخَاهُ فِی دینِ الْمَلِکِ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾ خواه ادیان دیگری یا قوانین حاکم همه این دینها خواه آنچه را که فرعون گفته بود ﴿إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ﴾ خواه آنچه در زبان وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) دین رایج مردم مصر بود که ﴿مَا کَانَ لِیَأْخُذَ أَخَاهُ فِی دینِ الْمَلِکِ﴾ همه آنها باید که تحت قهر دین الهی قرار بگیرند ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾ خب
تفاوت شرک اعتقادی با شرک عملی
پرسش: ...
پاسخ: در آنجا شرک عبادی بود با قرینهای که اراده شده این شرک عبادی برای مؤمنین هم هست نظیر آنچه در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» است که ﴿مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ که فرمود اکثر مؤمنین مشرکند این مشرکین آن مشرکینی نیستند که در قبال آن اقوام پنجگانه قرار دارند که فرمود در قیامت مؤمنین و یهودیها و صابئین و مسیحیها و مجوس و الذین أشرکوا آن چون تقابل و تقسیم قاطع شرکت است آن مشرکین همان و ثنیّین و ثنوییّن و امثال ذلک است آن مشرکی که در مقابل این اقوام پنجگانه است در مقابل مؤمنین و یهودیها و مسیحیها و صابئین و مجوسیهاست آن مشرک یعنی بتپرست یا لا مذهب صِرف ولی شرک در مقام عمل نه اعتقاد شرک در مقام کار و اطاعت احیاناً بر غیر مشرکین هم اطلاق میشود چه اینکه بر مؤمنین هم اطلاق شده ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ و بر اهل کتاب هم اطلاق شده است که اینها شرک در مقام اطاعت داشتند.
خب اینکه فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾ اعمّ از شرک در مقام اعتقاد و شرک در مقام عمل میباشد.
تبیین انحطاط دینی و فساد مالی اهل کتاب
حالا دارند آن را کاملاً بیان میکنند که ما که گفتیم ﴿وَ لاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ﴾ و عدّهایهم میخواهند نور الهی را خاموش کنند چه طور اینها ﴿لاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ﴾؟ فرمود این فسادی که دامنگیر اهل کتاب شد یک فساد گستردهای است اوّلاً و بخش مهم آن هم درباره مسائل مال است ثانیاً مال هم که قوام مملکت است اگر به دست بیگانه به تاراج برود دینداری آن مردم مشکل است ثالثاً و اساس آن هم از رهبران مذهبی شروع شده رابعاً ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ﴾ اینکه میفرماید: ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ﴾ این راجع به کم فروشی گران فروشی رباخوری و امثال ذلک است احبار و رهبان که از این سنخ نبودند تا ﴿وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ﴾ شامل آنها بشود یا از راه ربا چیزی گرفته باشند آنها یا در فتوا دادن گرفتار رشوه میشدند یا از راه بهشت فروشی و بخشایش گناه و اینگونه از امور ارتزاق میکردند و از ساده لوحی یک عدّه پیروان هم سوء استفاده میکردند از این راه مال مردم را میخوردند توده مردم وقتی میبیند به اینکه این رشوه بالأخره روشن خواهد شد که این شخص یک وقتی پول گرفته به سود این فتوا داده یک وقتی پول گرفته به سود او حکم کرده بالأخره معلوم میشود بعد هم با رشد فکری که بوسیله اسلام مخصوصاً ظهور کرده است میدانستند که بهشت فروشی و بخشش از جهنّم و اینها به دست آدمهای عادی نیست اعتراف به گناه و بخشش گناه و امثال ذلک اینها جز با ذات اقدس الهی در هیچ جایی قبول نیست پولی که آنها در قبال اعتراف به گناه میگرفتند و بهشت بخشودن و ورقها که میدادند این باعث شد که بساط یهودیّت و مسیحیّت متزلزل شد و به اصل دین هم اینها بی اعتنا شدند.
بقای مسیحیت و یهودیت در سایهٴ قرآن کریم
یک بیان نورانی مرحوم کاشف الغطاء بزرگ دارد که آن چندین بار نقل شده تا حال که ایشان فرمایششان در کشف الغطاء این است که اگر قرآن نبود و اگر اسلام نبود اثری از مسیحیّت و یهودیت در عالم نبود برای اینکه این دین تحریف شدهای که در یهودیّت است این دین تحریف شدهای که در مسیحیّت است این دینی که انبیا ـ معاذ الله ـ را معصوم نمیداند بسیاری از انحرافات را به انبیا اسناد میدهد بسیاری از خطاها را به رهبران مذهبی که از طرف خدا داعیه داشتند اسناد میدهد و در باره ذات اقدس الهی هم حتی تنزّل در سطح کشتی گیری و مانند آن را در خود جا داده است این دین با پیشرفت علم قابل و لایق ماندن نبود و نمیماند آدم فهمیده یا بی دین است یا دیندار واقعی به دنبال این دینهای انحرافی نمیرود و چون قرآن انبیا را تطهیر کرد تقدیس کرد نزاهت اینها عصمت اینها علم غیب اینها وحی آسمانی را بر اینها مشخص کرد مریم را به عظمت معرفی کرد عیسی را به عظمت معرفی کرد موسی را به عظمت معرفی کرد هارون را به عظمت معرفی کرد ستم ستیزی انبیا را شهادت انبیا را مبارزه انبیا را که انبیا در دو چهره در علم مبرّز و در سیاست مبارز این پیام قرآن است درباره همه انبیا گفت و گفت آن وقت عیسی را زنده کرد موسی را زنده کرد انجیل اصیل را إحیا کرد تورات اصیل را زنده کرد آمد این مسیحیّت را نگه داشت و اگر نبود قرآن این مسیحیّت قابل ماندن نبود این یهودیّت قابل ماندن نبود دینی که در آن میگساری جایز است دینی که در آن حشر با بیگانگان و ارتباط با نامحرم جایز است این قابل ماندن نیست.
تبیین عظمت وحی و افشای خیانت رهبران اهل کتاب توسط خدای سبحان
ذات اقدس الهی هم جلوی رهبران مذهبی را گرفته هم آن انبیا را به عظمت معرفی کرده هم وحی را به سترگی ستوده و هم خیانت این رهبران مذهبی را افشا کرده این ورق فروشی این بهشت فروشی این بخشش گناه این بخشش جهنّم اینها همه دکّان است اینها را بگذارید کنار توبه دارید با خدا در میان بگذارید این چه مالی است که دارند از شما میگیرند؟ ﴿إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ﴾ خب اینها که بانکدار نبودند تا ما بگوییم از راه ربا مال مردم میخوردند رهزن خیابان و بیابان هم که نبودند سارق مسلّح هم که نبودند خب چه طور مال مردم را میخوردند؟ جز همین این بهشت فروشی؟ جز بخشایش گناه؟ جز رشوه در حکم؟ جز رشوه در فتوا؟ فرمود اینها حلال را حرام میکنند حرام را حلال میکنند مواظب باشید خطوط کلی تورات تا حدودی محفوظ است و آن توراتی که اینها الآن در کنیسهها نگه داشتند ذخیره کردند فهمیدن تورات و انجیل را مخصوص خودشان میدانند به کسی اجازه فهم نمیدهند به اینها بگویید: ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ آخر تورات برای این نیست که در کنیسهها بماند مگر قرآن در کعبه میماند؟ قرآن کتابی است که همه در خدمت آن هستند در خانههای خودشان و میخوانند و مشخص است که پیام قرآن چیست شما این تورات و انجیل را بیاورید علنی کنید ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ حالا چرا آنجا گذاشتید؟ چه کسی گفت فهم تورات مخصوص شماست؟ چه کسی گفت فهم انجیل مخصوص شماست؟ خب خیلیها درس خواندهاند این مقداری که الآن در دست شماست همین را برای مردم بخوانید بگذارید آنها بفهمند آن را ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ در بخشی از موارد در جریان رجم زنای با احصان در دین آنها هم همین حرف بود یکی از اشراف مبتلا شده بود به این بزهکاری آن احبار و رهبانشان در مدینه اگر خواستند به برابر انجیل و تورات فتوا بدهند باید آن کسی که جزء طبقه اشراف بود او را میبستند گفتند بروید پیش کسی که ادّعای پیغمبری دارد او در محکمه خود مشکل شما را حل میکند وجود مبارک پیغمبر اسلام هم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم همین حکم را کردند بعد فرمود این حکم تنها از آن قرآن نیست در تورات هست در انجیل هست خب در بیاورید آنها را ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ چرا آن را گذاشتید کنار؟ میخواهید حالا چون جزء اشراف هست تازیانه نخورد؟ وضع این بود خب با گرفتن رشوه حکم عوض میشد حلال حرام میشد حرام حلال میشد این افشاگری را ذات اقدس الهی کرده بود پس آن کار فرهنگی را کرده آنچه مخالف توحید بود آن را ابطال کرده این خیانت رهبران مذهبیشان را هم علنی کرده.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است