display result search
منو
تفسیر آیات 44 تا 49 سوره توبه

تفسیر آیات 44 تا 49 سوره توبه

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 31 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 44 تا 49 سوره توبه"

تبیین تردید منافقان و تقوای مؤمنان
علّت اذن نگرفتن مؤمنان برای شرکت در جهاد
ریب قلبی و تردید عملی منافقان و تفاوت آن دو با شک

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لاَ یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ أَن یُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ (44) إِنَّمَا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ (45) وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلکِن کَرِهَ اللّهُ انْبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِینَ (46) لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ مَا زَادُوکُمْ إِلَّا خَبَالاً وَلَأَوْضَعُوا خِلاَلَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ وَفِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ (47) لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِن قَبْلُ وَقَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ حَتَّی جَاءَ الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللّهِ وَهُمْ کَارِهُونَ (48) وَمِنْهُم مَن یَقُولُ ائْذَن لِی وَلاَ تَفْتِنِّی أَلاَ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ (49) ﴾

علّت اذن نگرفتن مؤمنان برای شرکت در جهاد
همان‌طوری که قبلاً ملاحظه فرمودید سورهٴ مبارکهٴ «توبه» بسیاری از مسائل نظامی و جهاد و دفاع را تشریح می‌کند.
ظهور نفاق در مسائل عبادی خیلی شفاف نیست ولی در مسائل نظامی، سیاسی که صبغه غنیمت و غرامت و اینها را به همراه دارد، شفاف‌تر است.
فرمود مؤمنین همین که صدای خدا را شنیدند که خدا فرمود ﴿انفِرُوا خِفَافاً وَثِقَالاً﴾ اینها بسیج می‌شوند، حتی از شما اذن هم نمی‌خواهند وقتی که شما از طرف خدای سبحان این بسیج عمومی را ابلاغ کردید، آنها آماده می‌شوند. و اگر به آنها دستور برسد که نیایند نگران می‌شوند وگرنه مؤمن در حرکت کردن و رفتن به طرف جبهه احتیاج به اذن ندارد امام رازی نقل می‌کند نشانه اینکه مؤمن در بسیج شدن و رفتن به طرف جبهه اذن نمی‌خواهد و اگر بماند و به او بگویند به جبهه نرو متأثر می‌شود جریان امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) را نقل می‌کند و لذا علی‌بن‌ابی‌طالب وقتی در این جریان پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به او فرمود که شما باید در مدینه بمانید و در جبهه شرکت نکنید متأثر شد تا اینکه پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به آن حضرت فرمود «أنت منی بمنزلة هارون من موسی» آن وقت آرام شد در آن صحنه که پیغمبر فرمود یاعلی! «ان المدینه لا تصلح إلا بی او بک» فرمود یا علی در شرائط کنونی و وضع فعلی در مدینه یا من باید باشم یا تو، آن‌گاه فخر رازی بقیه این داستان را نقل می‌کند که وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) که متأثر شدند از اینکه به جبهه نمی‌روند وقتی پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود «أنت منی بمنزلة هارون من موسی» آرام شد، از اینجا می‌خواهند نتیجه بگیرند که مؤمنین بعد از دستور نفر و اعلام بسیج دیگر از پیغمبر اذن نمی‌گرفتند آماده می‌شدند برای رفتن و جبهه رفتن اذن نمی‌خواهد چون خود پیغمبر از طرف خدا ابلاغ کرد فرمود ﴿انفِرُوا خِفَافاً وَثِقَالاً﴾ نرفتن دلیل می‌خواهد نه رفتن، رفتن را که خود پیغمبر ابلاغ کرد دیگر فرمود ﴿انفِرُوا خِفَافاً وَثِقَالاً﴾
تردید منافقان بین کفر و ایمان
خب منافقین در اینجا نه آن شهامت کفر را داشتند، نه شهامت ایمان را بالأخره اگر کسی کافر است آزادانه باید کافر باشد و اگر مؤمن است رادمردانه مؤمن باشد، منافق اهل تصمیم نیست اهل عزم نیست از نظر درون کافر است اما شهامت ندارد این درون را با برون هماهنگ کند لذا مضطرب است وقتی مضطرب شد مرددانه زندگی می‌کند این تردیدش در حالات گوناگون ظهور می‌کند در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» نشانه تردیدشان را به این صورت بیان فرمود آیهٴ 14 به بعد که ﴿إِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوْا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَی شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ﴾ در بخشهای دیگر نظیر «آل‌عمران»، «نساء» و سایر موارد فرمود ﴿مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ لاَ إِلَی هؤُلاَءِ وَلاَ إِلَی هؤُلاَءِ﴾ چون اهل ریب و شکّ‌اند، زندگی اینها هم متحیرانه است ﴿فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ﴾ انهایی که عاقلانه زندگی می‌کنند «فهم فی یقینهم راسخونغ و «عازمون» و «سالکون» یک راه دارند، در مسیر یقینشان سیر و سلوک دارند و پیش می‌روند و کسی که گرفتار نفاق است یک قدم پیش می‌رود یک قدم بر می‌گردد در پایان کار هم همان‌جا که اول بود هست این است که «یقدموا رجلا ویؤخروا اخری» یک آدم ترسو این‌طور است دیگر، یک آدم ترسو این‌چنین نیست که مستقیماً روی دوت پای خود بایستد و عازم رفتن باشد شیطان هم چنین موجودی است بالأخره از انسان مؤمن می‌ترسد، این‌طور نیست که حالا او با همه فتنه‌گری‌هایی که دارد اهل شجاعت باشد، منتها مؤمن باید شجاع باشد او را مرعوب کند او خنّاس است به چه کسی می‌گویند خانس و خنّاس ؟ دیده‌اید این دزد‌هایی که اوائل کارشان است و ناشی‌اند و آن شهامت را ندارند وقتی می‌خواهند چیزی را از جایی غارت کنند یک پا جلو یک پا عقب آماده فرارند که اگر کسی او را دید، صاحب‌باغ، صاحب مال او را ببیند زود فرار کند، این‌طور نیست که دوتا پا مستقیم یک جا باشند «یقدموا رجلا و یؤخروا اخری» آماده برای فرار است.
این حالت را می‌گویند حالت خنس، او خناس است این‌چنین است یک پا در زاویه ذهن و نفس است، یک پا در صحنه نفس، تا انسان می‌گوید «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» می‌بیند این فضای ذهن روشن شده این رفته کنار؛ خب منافقین چنین حالی دارند ﴿فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ﴾ گاهی حرف مثبت می‌زنند به طرف ایمان، گاهی حرف منفی می‌زنند به طرف کفر، ﴿إِذَا خَلَوْا إِلَی شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ﴾ ﴿وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوْا قَالُوا آمَنَّا﴾ این ارتیاب سبب تردد است بین کفر و ایمان اینها مشی می‌کنند، مشی بین کفر و ایمان کفر است چه اینکه مشی به سمت کفر هم کفر است، ذات اقدس الهی فقط خالص را می‌پذیرد و اگر چیزی خالص نباشد قبول نمی‌کند ﴿أَلاَ لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ﴾ اینها چون از نظر عقیده مشکل دارند اهل ارتیاب‌اند در ریب‌اند در شک‌اند برنامه‌های اینها هم در مسیر شک دور می‌زند، خاصیت شک رفت و آمد است نه رفتن محض، لذا می‌فرماید ﴿فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ﴾ با «فاء» تفریع بیان کرده
جزم وعزم نداشتن انسان مردّد
انسان اهل ریب و شک غیر از تردید یعنی رفت و آمد مکرّرچیز دیگری ندارد آن‌که اهل جزم است در بخشهای علمی‌ نتیجه‌اش در بخشهای عملی عزم است می‌شود اهل عزم و جزء «أولواالعزم» خواهد بود ﴿إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾ بر نامه اوست، عزم به دنبال جزم آن‌که اهل جزم نیست اهل ریب است، تردید به دنبال او خواهد بود نباید توقع داشت که در بخش نظر انسان اهل ریب باشد، اهل شک باشد، ولی در بخش عمل اهل عزم. این قابل قبول نیست ؛ زمام تصمیم‌گیری به دست اندیشه است زمام انگیزه به دست اندیشه است اگر اندیشه به نتیجه نرسید در حد ریب و شک بود خب انگیزه هم در حد تردید است لذا فرمود ﴿ارْتَابَتْ قُلُوبُهُم﴾ بعد با «فاء» تفریع فرمود ﴿فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ﴾ یعنی «لریبهم یترددون» چون اهل شک‌اند در مقام علم و اندیشه، در مقام انگیزه و عمل هم مرددند گاهی آن‌چنان حرف می‌زنند که حاضر را راضی کنند گاهی این‌چنین حرف می‌زنند که مؤمنی را راضی کنند ﴿لاَ إِلَی هؤُلاَءِ وَلاَ إِلَی هؤُلاَءِ﴾.
پرسش ...
پاسخ: بله اما آن شهامت را ندارند که باطن را ظاهر کنند اینجا هم که می‌گویند ﴿إِنَّا مَعَکُمْ﴾ در حد ظاهر است آنجا هم که می‌گویند ﴿وَإِذَا خَلَوْا إِلَی شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ﴾ واقعاً کافرند ولی در مقام آن خطر نهایی که برسد همان‌طوری که در بحث دیروز گذشت ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْیمَانِ﴾ در آن تصمیم‌گیریهای نهایی بالأخره مرزشان به کفر نزدیک‌تر از ایمان است و اما آن شهامت را ندارند که صریحاً بگویند ما کافریم؛ هم از این طرف می‌خواهند از مزایای ایمان استفاده کنند هم از آن طرف کافرند لذا ﴿إِذَا خَلَوْا إِلَی شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ﴾ ما مسخره کردیم گفتیم مؤمنیم خب.
ریب قلبی و تردید عملی منافقان و تفاوت آن دو با شک
پرسش ...
پاسخ: ریب بله ریب برای قلب است دیگر، ریب برای قلب است ولی تردید برای عمل است.
پرسش ...
پاسخ: نه قلب کافر است خود ریب کفر است ما موطف به ایمان و اعتقاد و جزم هستیم اگر این نبود ـ معاذالله ـ در قلب این جزم بر حقانیت خدا و انبیا و اولیا نبود می‌شود کفر، خواه انسان جزم به خلاف داشته باشد خواه شک داشته باشد و مانند آن آنچه که ایمان را تشکیل می‌دهد جزم به حقانیت وحی و رهاورد وحی است ما عد‌ای آن ﴿فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاّ الضَّلاَلُ﴾ خواه جزم برخلاف باشد خواه تردید باشد و مانند آن خب.
پرسش ...
پاسخ: جهل نه شک، شک برای تحقیق و تفحص چون در مقابل ایمان نیست بلکه زمینه ایمان است کفر نیست شک متفحص مصون است چون او دارد تحقیق می‌کند اما بعد از ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ ، کسی شک کند این معلوم می‌شود مشکل علمی‌ندارد اگر شاک متفحص باشد یک پژوهشگر محققی باشد که هنوز حق برای او مشخص نشده خب آن شک وسیله علم است چیز خوبی است اما در فضایی ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ دیگر حالا جا برای تردید نیست. آن‌گاه کسی شک کند این می‌شود کفر دیگر، چون برای آن شخص روشن شد که حق چیست هیچ مشکل علمی ندارد اما باور نمی‌کند مشکلش در آن ایمان است می‌خواهد قبول کند قبول نمی‌کند خب.
پرسش ...
پاسخ: بله آن مرض مشکل عملی است آن ریب مشکل علمی است اینها یک جا باید تصمیم بگیرند دیگر باطناً که قبول ندارند، باطناً قبول ندارند ولی آن شهامت را ندارند که موضعشان را صریح اعلام بکنند لذا گاهی به این سمت هستند گاهی به آن سمت ﴿فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ﴾.
پرسش ...
پاسخ: حق که مشخص شد اما در محدوده ایمان اینها شک دارند که ایمان بیاورند، نیاورند همین کفر است دیگر بعد از اینکه ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ معلوم می‌شود تابع حق نیست دیگر، در این زمینه فکر می‌کند که آیا هوا را بر هدایت مقدم بدارد یا ندارد آن شک که زمینه تحقیق است شک علمی است اشکال می‌کند سؤال می‌کند جا برای نقد است تا حق برایش مشخص بشود حالا به نصابی رسیده است که ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ هیچ وجهی ندارد که او درنگ کند که حجت خدا بالغ شده است این از این وضع معلوم می‌شود که مشکل عملی دارد خب.
پرسش ...
پاسخ: نه کفر عملی است کفر اعتقادی نیست نظیر ﴿لِلّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَمَن کَفَرَ﴾ اگر کسی مستطیع بود عمداً، عالماً، عامداً مکه نمی‌رود این مسلمان هست منتها کفرش کفر عملی است در مقام عمل «یعملوا کعمل الکافر» وگرنه از نظر عقیده مسلمان است.
تبیینتقوای مؤمنان و کفر و ظلم منافقان در آیات محل بحث
خب اینکه فرمود ﴿وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ﴾ درباره مؤمنین معلوم می‌شود که تقوای نظامی و سیاسی که آیه در این مورد است گرچه مطلق هست ولی موردش نص است این است که انسان بعد از ابلاغ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) درباره نَفْر دیگر کوتاهی نکند در مقابل ﴿وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالمُتَّقِینَ﴾ ﴿وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ﴾ است که در پایان آیهٴ 47 آمده ظلم آنها را از ریب علمی شروع می‌کند و تردید عملی و به دسیسه‌ها و فتنه گر‌یها و جاسوسیها و تشویش اذهان و اینها پایان می‌برد و بعد هم می‌فرماید ﴿وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ﴾ این ﴿وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ﴾ مقابل ﴿وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالمُتَّقِینَ﴾ است آن مؤمنین هستند که بعد از اعلام پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بسیج می‌شوند و جهاد با مال و جان دارند در مقابل منافقین‌اند که نه تنها جهاد با جان و مال ندارند بلکه منتظر فتنه‌اند بهانه‌اند و دسیسه بعد می‌فرماید﴿وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ﴾ آن‌گاه پس از تحلیل علمی‌ و عملی سنت و سیرت اینها روشن می‌گردد که اینها کافرند و بعد هم می‌فرماید الآن هم در جهنم هستند بعد هم می‌فرمایند که تحت احاطه جهنم هستند. پس بنابراین اول دسیسه های اینها را تشریح می‌کند بعد نتیجه می‌گیرد که اینها ظالم‌اند بعد می‌گوید اینها تنها با مسلمین مشکل ندارند با اسلام و پیغمبر مشکل دارند بعد از تحلیل اینکه اینها با اسلام و پیغمبر مشکل دارند فتوا به کفر اینها می‌دهد بعد از تثبیت کفر اینها آن حکم کلامی را صادر می‌کند که ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِین﴾ نه اینکه آنها بعد از آنکه مردند تحت اشراف جهنم‌اند نه هم اکنون تحت احاطه جهنم‌اند.
خب، پس این ﴿وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالمُتَّقِینَ﴾ برای مجاهدین راستین است از آیه 45 تا 47 یعنی این سه آیه تحلیل می‌کند سنت و سیرت باطل و خبیث منافقین را تا نتیجه بگیرد که اینها ظالمند از آیهٴ 48 به بعد تحلیل می‌کند که اینها تنها کاری با مسلمین و جبهه و جنگ و اینها به تنهایی داشته باشند نیست اینها با اسلام و با پیغمبر کار دارند بعد نتیجه می‌گیرد که اینها کافرند بعد حکم کلامی اینها ‌رات هم صادر می‌کند که کافر در تحت احاطه جهنم است.
خب ﴿إِنَّمَا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ﴾ واقعاً مؤمن نیستند لذا کافرند ولی ما الآن کاری به کفر اینها نداریم کاری به ظلم اینها داریم ﴿وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ چون دلهای اینها در شک است پس در مقام عمل هم﴿فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ﴾
کراهت تکوینی خداوند از جبهه رفتن منافقان(شرکت منافقان در جنگ)
بعد می‌فرماید می‌دانید که چرا ما توفیق جبهه رفتن را از اینها گرفتیم خواستیم شما را یاری کنیم اینکه می‌فرماید ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ﴾ خداوند شما را یاری می‌کند تنها این نیست که حالا باران بفرستد زمین را سفت کند، آب به شما بدهد و دلهای شما را مطمئن بکند و فرشتگان را نازل کند از این طرف جلوی جاسوسها را هم می‌گیرد این هم یک نوع نصرت است. فرمود ﴿وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً﴾ شما مستحضر باشید برای اینکه از درون اینها می‌خواهید باخبر باشید که اینها مرددانه حرف می‌زنند باید بدانید که اینها نمی‌خواهند با شما بیایند بسیج بشوند و در جبهه شرکت کنند برای اینکه اگر احیاناً اهل جبهه بودند آماده می‌شدند برای این سفر طولانی پس نمی‌خواهند ﴿وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً﴾ و ذات اقدس الهی مایل نیست اینها بیایند لذا جلوی اینها را گرفته این کراهت تکوینی است و تثبیط با تاء مولف تکوینی است
تبیین بیماری‌های اخلاقی و سیاسی و بیان شفای آن در قرآن
خطوط کلی اینها در سورهٴ مبارکهٴ «صف» و امثال «صف» آمده است، در سورهٴ «صف» آیهٴ پنج این است که ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ یا همان آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که قبلاً بحث شد ﴿فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾ ، بیماریها را ذات اقدس الهی مشخص کرده که چه چیزی بیماری است. هم بیماریهای فردی را مشخص کرده، هم بیماریهای اخلاقی را مشخص کرده، هم بیماریهای سیاسی را مشخص کرده، بعد فرمود ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ این‌طور نیست که کسی مرض را نگوید بعد دارو را بگوید؛ نمونه‌هایش مکرر این آیات بحث شد که فرمود به نامحرم نگاه نکنید و این مرض است؛ به زنهای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود شما هم رقیقانه و نازک کاری سخن نگویید ﴿فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ﴾ چرا ؟ ﴿فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ این یعنی چه؟ یعنی اگر کسی خدای ناکرده با داشتن همسر به سراغ نامحرم دیگر برود این قلباً مریض است این مرض، ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾ از آن طرف هم ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾ و آیات دیگر، این چنین نیست که بفرماید قرآن شفاست ولی مرض را مشخص نکند تا مرض مشخص نشود که شفا مشخص نمی‌شود خب این مرضهای اخلاقی.
در مرضهای سیاسی در سوره مبارکهٴ «مائده» خواندیم که به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود اینها بالأخره یک گرایشی و یک سمت و سویی به طرف مشرکین دارند می‌گویند شاید نظام اسلامی شکست خورده ما چرا ارتباطمان را با مشرکین قطع بکنیم ما هم بالأخره با مشرکین مذاکره داشته باشیم، رفت و آمد داشته باشیم، حالا یک وقتی اسلام شکست خورد، فرمود پیغمبر من! یک عده بیماردلان سیاسی در جمع شما هستند مواظب باش ﴿فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَی اللّهُ أَن یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلَی مَا أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نَادِمِینَ﴾ فرمود یک عده بیماری سیاسی دارند می‌گویند شاید بالأخره اسلام شکست خورد، شاید رژیم سابق برگشت، شاید این ابرقدرت سلطه پیدا کرد، ما چرا رابطه‌مان را قطع بکنیم، فرمود خب شاید از آن طرف خدا پیروز شد، مسلمانها پیروز شدند، اسلام پیروز شدند شما جواب خدا را چه می‌دهید؟ فرمود اینها مرض سیاسی دارند راه درمانش هم این است، این است، این است، این است ﴿نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ این‌طور نیست که قرآن بگوید من شفا هستم و مرض را مشخص نکند، وگرنه آنکه طب نمی‌شود که طب آن‌ است که هم مرض را بگوید هم دارو را بگوید هم طبیب را معرفی بکند بعد هم بگوید ﴿إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِین﴾ شافی حقیقی اوست دیگران وسیله‌اند اینها را مشخص کرد در سوره مبارکه «مائده»، فرمود اینها به سرعت میل دارند با بیگانه‌ها تماز بگیرند، خب از آنها چه کاری ساخته است، از کسی کار را بخواه که کار به دست اوست.
افزایش بیماردلی منافقان در امر قطع رحمد خدای سبحان
حالا اگر این گفته‌ها هیچ اثر نکرد، این دل، بسته شد، ﴿فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾ شد، این مرض با این داروها اثر نکرد با عامل شفا معالجه نشد ما این مریض را به حال خود رها می‌کنیم؛ این‌چنین نیست که حالا مرض دیگری روی مرض این اضافه بکنیم در آن ﴿فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾ گذشت که این کار منفی است نه کار مثبت، طبیب اگر مریض را به حال خودش رها بکند، مرضش افزوده می‌شود این‌طور نیست که حالا طبیب یک بیماری دیگری به بیمار بدهد، این داروها را دیگر به او نمی‌دهد، او مرضش افزوده می‌شود؛ ذات اقدس الهی که کسی را مریض نمی‌کند یا مریضی را مریض‌تر نمی‌کند، این لطفش را می‌گیرد وقتی لطفش را گرفت بیمار بیمارتر می‌شود، این را در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» مشخص کرد فرمود ما به هیچ کسی بد نمی‌دهیم، ولی ممکن است خوبی را از او سلب بکنیم تا حال می‌دادیم حالا نمی‌دهیم﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ﴾ فرمود آن دری را که ذات اقدس الهی باز کند کسی نمی‌تواند ببندد، حالا اگر در رحمت را ذات اقدس الهی به روی کسی بست خب کسی هم نمی‌تواند باز کند فرمود ما هیچ خلافی به کسی نمی‌دهیم شری به کسی نمی‌دهیم، این خیری که تا کنون می‌دادیم او هدر می‌داد از این به بعد نمی‌دهیم ﴿مَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ﴾ نه اینکه چیزی به نام مرض، چیزی به نام کفر چیزی به نام نفاق ـ معاذ الله ـ خدا بدهد، این عقد سلبی است نه عقد ایجابی، او چیزی به نام شر بدهد نیست، خیراتی که تاکنون می‌داد از این به بعد دیگر نمی‌دهد، این همان است که می‌گوییم «الهی لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا» خدایا ما را به حال خودمان رها نکن که مثلاً ما باشیم و نیازهای ما و ندانیم چطوری حل بکنیم «یا دائم الفضل علی البریه»، یا دائم الفیض علی البریه»، «أنعم علینا من فضلک» و مانند آن یک لحظه آن فیضت را از ما باز نگیر وگرنه ما مشکل پیدا می‌کنیم، نه اینکه چیزی ـ معاذ الله ـ خدا می‌دهد به نام مرض افزونش می‌کند نه .
خب، پس اگر ﴿فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ شد، ﴿فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾ براساس این است، طبیب اگر بیمار را رها کند مرضش افزوده می‌شود همین، وگرنه طبیب که به بیمار، بیماری دیگر که نمی‌دهد، در آیهٴ پنج سورهٴ مبارکهٴ «صف» که فرمود ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ از همین قبیل است. در آیه مورد بحث سورهٴ «توبه» که ﴿کَرِهَ اللّهُ انْبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِینَ﴾ همین است.
ترک جهاد توسط منافقان و همنشینی آنان با افراد زمین‌گیر
یک وقت است گرایش میل، علاقه در انسان پیدا می‌شود که جبهه‌ای بشود خب این خیلی خوب است، یک وقت است نه این فیض را خدا به کسی نمی‌دهد او را به حال خودش رها می‌کند این در ردیف سالمندان و معلولین و اینها می‌ماند ﴿رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ﴾ خب خوالف چه کسانی هستند، کودکان هستند و پیرزنها هستند و پیرمردها هستند و اعرج و اعما هستند و اینها، اینها ﴿رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ﴾، این خوالف را می‌گویند قاعدین، فرمود ﴿قِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِین﴾ ، اصلاً لایق نیستند منافقین تا کسی به آنها بگوید ﴿اقْعُدُوا﴾. اینجا قائل برای اهمیتی که دارد ـ حالا یا خداست یا پیغمبر یا فرشتگان ـ اینها اسم شریفشان برده نشده و چون این مخاطبان لایق خطاب نیستند، نفرمود ما گفتیم یا فرشته‌ها به اینها گفتند یا پیغمبر به اینها فرمود «اقعدوا» ﴿قِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِین﴾
انتشار اخبار جعل از سوی منافقان
خب، چنین گروهی را ذات اقدس الهی می‌فرماید اینها از همان اول تصمیم رفتن نداشتند ﴿وَلَأَوْضَعُوا﴾ می‌گویند این خبر موضوع است، موضوع است یعنی چه مجعول است این جناب سیوطی دو جلد کتاب نوشته به نام اللالئ المصنوعه فی الاحادیث الموضوعه حدیث موضوع موضوع یعنی مجعول.
«اوضعوا» یعنی موضوعات یعنی مجعولات در جبهه پخش می‌کنند که از این موضوعات و مجعولات گاهی هم به عنوان اراجیف یاد می‌شود که در سورهٴ «احزاب» فرمود ﴿مُرْجِفُون﴾ مرجف به کسی می‌گویند که اراجیف پخش می‌کند، اراجیف آن اخبار رجفه‌دار است «رجفه» یعنی لرزه، خبر اگر حق باشد صدق باشد، خب پایدار است دیگر می‌ماند، خبر مجعول پایه‌ای ندارد می‌لرزد ؛ اخبار مجعول مبثوث موضوع را می‌گویند اراجیف یعنی رجفه‌دار، ناشران این اخبار را می‌گویند «مرجفون»، فرمود اینها یک عده مرجفون در مدینه بودند اینها هم موضعون‌اند ﴿لَأَوْضَعُوا خِلاَلَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ﴾ و برخی هم هستند متأسفانه حالا یا بیماری دل دارند یا ساده لوح‌اند یا نوسال‌اند، نه تنها سمیع‌اند بلکه سمّاع‌اند زودگوش‌اند شما ببینید یک خبر تلخ تا در یک روزنامه‌ای نوشته بشود خب چند نوجوان زود می‌پذیرند اینها را می‌گویند سمّاع، او سریع التأثر است، سریع الرضا است، سریع القبول است می‌شود سماع. فرمود جریان جبهه است، جریان جنگ است، اینها اخبار دروغ پخش می‌کنند یک عده سماع هم در آنها هستند خب، ترس هم کمک می‌کند لذا ما نمی‌خواهیم اینها بیایند برای اینکه اینها فتنه‌گرند بعد فرمود ﴿وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ﴾ خب، پس تا حال مشخص شد تقوا چیست و متقی کیست ظلم سیاسی چیست و ظالم چیست تا برسیم و بعد که کفر کیست و کافر کیست بعد برسیم به احاطهٴ جهنم «اعاذنا الله من شرور انفسنا».

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:56

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی